پرش به محتوا

ادراک در فلسفه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +))
جز (جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام')
خط ۴۱: خط ۴۱:
مفهوم لغوی ادراک، ریشه در دستیابی و احاطه به چیزی دارد که هم در [[امور مادی]] و رسیدن و دستیابی و احاطه شیء مادی بر شیء مادی دیگر به [[کار]] می‌‌رود، مانند اینکه [[شاگرد]] می‌‌گوید من محضر فلان استاد را [[درک]] کردم به این معنا که به [[ملاقات]] او رفته و از نظر ظاهری به او رسیده ام و به حضورش دست یافته ام و هم در امور غیر مادی به کار می‌‌رود. مانند دستیابی به یک مطلب [[علمی]] یا احاطه بر یک صورت و معنای [[ذهنی]] و علمی<ref>ابن فارس مقاییس اللغة، ماده درک.  </ref>.  
مفهوم لغوی ادراک، ریشه در دستیابی و احاطه به چیزی دارد که هم در [[امور مادی]] و رسیدن و دستیابی و احاطه شیء مادی بر شیء مادی دیگر به [[کار]] می‌‌رود، مانند اینکه [[شاگرد]] می‌‌گوید من محضر فلان استاد را [[درک]] کردم به این معنا که به [[ملاقات]] او رفته و از نظر ظاهری به او رسیده ام و به حضورش دست یافته ام و هم در امور غیر مادی به کار می‌‌رود. مانند دستیابی به یک مطلب [[علمی]] یا احاطه بر یک صورت و معنای [[ذهنی]] و علمی<ref>ابن فارس مقاییس اللغة، ماده درک.  </ref>.  


بعضی ادراک را احاطه [[تمام]] و [[کمال]] به شیء دانسته اند<ref>احمد نگری، دستور العلماء، ص ۷۸، بابا افضل الدین کاشانی، مصنفات، ص ۱۹۷. </ref>: بدان شناختن و دانستن و دریافتن در [[فارسی]] و [[معرفت]] و [[علم]] و ادارک در [[عربی]]، گاه همه به یک معنی اطلاق شود و گاه هر یک به معنی جداگانه اما نزدیک باشند به هم<ref>گوهر مراد ص۵۳. </ref>. در این مقاله مقصود از تمام این واژه‌ها، معنای واحد است.
بعضی ادراک را احاطه تمام و [[کمال]] به شیء دانسته اند<ref>احمد نگری، دستور العلماء، ص ۷۸، بابا افضل الدین کاشانی، مصنفات، ص ۱۹۷. </ref>: بدان شناختن و دانستن و دریافتن در [[فارسی]] و [[معرفت]] و [[علم]] و ادارک در [[عربی]]، گاه همه به یک معنی اطلاق شود و گاه هر یک به معنی جداگانه اما نزدیک باشند به هم<ref>گوهر مراد ص۵۳. </ref>. در این مقاله مقصود از تمام این واژه‌ها، معنای واحد است.


===ادراک در اصطلاح===
===ادراک در اصطلاح===
خط ۸۵: خط ۸۵:
و چون چنین مفاهیمی به [[ذهن]] صاحب فکر بستگی دارد و محصول اندیشه وی هست که به انگیزه‏های مختلف [[اجتماعی]] و نیازهای حیاتی دست به این عملیات می‏زند و نیز از آنجا که احتیاجات چنین شخصی بر حسب [[اختلاف]] مراحل [[زندگی]] و [[تغییر]] طبایع و حتی ترقیات [[فکری]] و [[معنوی]] متغیر است، بنابراین به موازات تغییر و [[تحولات اجتماعی]]، این مفاهیم نیز بالتبع متحول و متغیر می‏گردند و گاه به مقتضای وسعت این تغییرات چه بسا یک مفهوم، رنگی کاملا [[مخالف]] با رنگی که در سابق دارا بوده پذیرا گردد و یا حتی گاه در سایه این تغییرات مفاهیمی به طور کلی از صحنه محاورات و [[روابط اجتماعی]] خارج گردیده و تا ابد به دست [[فراموشی]] سپرده می‏‌شود. نظری به کتب لغت ـ که ضبط و [[ثبت]] موارد استعمال لغات را [[وظیفه]] دارند ـ گویای این [[حقیقت]] است.
و چون چنین مفاهیمی به [[ذهن]] صاحب فکر بستگی دارد و محصول اندیشه وی هست که به انگیزه‏های مختلف [[اجتماعی]] و نیازهای حیاتی دست به این عملیات می‏زند و نیز از آنجا که احتیاجات چنین شخصی بر حسب [[اختلاف]] مراحل [[زندگی]] و [[تغییر]] طبایع و حتی ترقیات [[فکری]] و [[معنوی]] متغیر است، بنابراین به موازات تغییر و [[تحولات اجتماعی]]، این مفاهیم نیز بالتبع متحول و متغیر می‏گردند و گاه به مقتضای وسعت این تغییرات چه بسا یک مفهوم، رنگی کاملا [[مخالف]] با رنگی که در سابق دارا بوده پذیرا گردد و یا حتی گاه در سایه این تغییرات مفاهیمی به طور کلی از صحنه محاورات و [[روابط اجتماعی]] خارج گردیده و تا ابد به دست [[فراموشی]] سپرده می‏‌شود. نظری به کتب لغت ـ که ضبط و [[ثبت]] موارد استعمال لغات را [[وظیفه]] دارند ـ گویای این [[حقیقت]] است.


از این مطالب دانسته شد: ما به الازائات و معانی مطابقه مفاهیم [[حقیقی]] وابسته به [[تعقل]] و [[اندیشه ذهنی]] نیست، بلکه مثلا وجود [[آسمان]]،[[ زمین]] و... به [[ذهن]] بیاید یا نیاید، در هر صورت آسمان و [[زمین]] وجود [[خارجی]] دارند و هیچ وابستگی‏ای به این تعقل ندارند، بلکه فقط به [[اخبار]] ما پیوسته هستند، بدون هیچ [[وابستگی]]! ولی مفاهیم اعتباری [[تمام]] تعلق به ذهن و [[اندیشه]] صاحبان اندیشه است و اگر چنین اندیشه و تعقلی نباشد اساسا نمی‏توان وجودی برای چنین مفاهیمی لحاظ نمود، همچون ملکیت، [[ریاست]] و [[وکالت]] که بستگی به لحاظ و تعقل آدمی‏ دارد و لذا در صورت [[تأمل]] در خارج جز دو وجود [[عینی]] [[انسان]] (که [[مالک]] نامیده می‏‌شود) و شئ خاص مثل زمین (که مملوک نام دارد) وجود سومی که "ملکیت" نامیده می‏‌شود وجود ندارد، بلکه ملکیت مفهومی اعتباری است که به لحاظ این معنا، نسبتی بین مالک و مملوک به‌وجود می‏‌آید که جمیع تصرفات آن شخص (مالک) را در این زمین (مملوک) جایز می‏نماید.
از این مطالب دانسته شد: ما به الازائات و معانی مطابقه مفاهیم [[حقیقی]] وابسته به [[تعقل]] و [[اندیشه ذهنی]] نیست، بلکه مثلا وجود [[آسمان]]،[[ زمین]] و... به [[ذهن]] بیاید یا نیاید، در هر صورت آسمان و [[زمین]] وجود [[خارجی]] دارند و هیچ وابستگی‏ای به این تعقل ندارند، بلکه فقط به [[اخبار]] ما پیوسته هستند، بدون هیچ [[وابستگی]]! ولی مفاهیم اعتباری تمام تعلق به ذهن و [[اندیشه]] صاحبان اندیشه است و اگر چنین اندیشه و تعقلی نباشد اساسا نمی‏توان وجودی برای چنین مفاهیمی لحاظ نمود، همچون ملکیت، [[ریاست]] و [[وکالت]] که بستگی به لحاظ و تعقل آدمی‏ دارد و لذا در صورت [[تأمل]] در خارج جز دو وجود [[عینی]] [[انسان]] (که [[مالک]] نامیده می‏‌شود) و شئ خاص مثل زمین (که مملوک نام دارد) وجود سومی که "ملکیت" نامیده می‏‌شود وجود ندارد، بلکه ملکیت مفهومی اعتباری است که به لحاظ این معنا، نسبتی بین مالک و مملوک به‌وجود می‏‌آید که جمیع تصرفات آن شخص (مالک) را در این زمین (مملوک) جایز می‏نماید.


پس تمام این عناوین، مفاهیمی اعتباری هستند که دارای وجودات استقلالی خارجی نیستند و بلکه تمام تعلق به [[عالم]] ذهن هستند ولی این بدان معنا نیست که ذهن فی نفسه از جانب خود چنین معانی را ایجاد نماید، بلکه ذهن را در ایجاد این معانی مددی از امور [[خارجی]] لازم است<ref>سید عباس قائم مقامیمنبع: کیهان اندیشه ۱۳۶۸ شماره ۲۷.</ref>.
پس تمام این عناوین، مفاهیمی اعتباری هستند که دارای وجودات استقلالی خارجی نیستند و بلکه تمام تعلق به [[عالم]] ذهن هستند ولی این بدان معنا نیست که ذهن فی نفسه از جانب خود چنین معانی را ایجاد نماید، بلکه ذهن را در ایجاد این معانی مددی از امور [[خارجی]] لازم است<ref>سید عباس قائم مقامیمنبع: کیهان اندیشه ۱۳۶۸ شماره ۲۷.</ref>.
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:


==ادراک حصولی (ارتسامی) ـ ادراک حضوری==
==ادراک حصولی (ارتسامی) ـ ادراک حضوری==
در [[علم حصولی]] صورتی از معلوم نزد [[عالم]] حاصل می‌‌شود... در اینجا بین عالم و معلوم جدایی و افتراق است و [[علم]] ما به‌وسیله میانجی است نه به‌طور مستقیم. پس در علم حصولی علم ما به اشیاء [[خارجی]] به [[میانجیگری]] صورت [[ذهنی]] است. یعنی ما [[تمام]] امور [[عینی]] را در آینه [[ذهن]] خود می‌‌بینیم و به‌صور آنها علم مستقیم داریم  و به‌خود آنها علم غیر مستقیم.
در [[علم حصولی]] صورتی از معلوم نزد [[عالم]] حاصل می‌‌شود... در اینجا بین عالم و معلوم جدایی و افتراق است و [[علم]] ما به‌وسیله میانجی است نه به‌طور مستقیم. پس در علم حصولی علم ما به اشیاء [[خارجی]] به [[میانجیگری]] صورت [[ذهنی]] است. یعنی ما تمام امور [[عینی]] را در آینه [[ذهن]] خود می‌‌بینیم و به‌صور آنها علم مستقیم داریم  و به‌خود آنها علم غیر مستقیم.


اما [[علم حضوری]] آن است که معلوم، خود در نزد عالم حاضر باشد، نه صورتش و بنابراین در این قسم از علم میانجی، واسطه ای بین عالم و معلوم نیست. مانند علم ذهن به حالات و کیفیات خود (علم به [[شادی]] و [[خشم]] و [[غم]] و...)<ref>منطق صوری ص ۶و۷. </ref>.
اما [[علم حضوری]] آن است که معلوم، خود در نزد عالم حاضر باشد، نه صورتش و بنابراین در این قسم از علم میانجی، واسطه ای بین عالم و معلوم نیست. مانند علم ذهن به حالات و کیفیات خود (علم به [[شادی]] و [[خشم]] و [[غم]] و...)<ref>منطق صوری ص ۶و۷. </ref>.
۲۱۸٬۱۱۹

ویرایش