ابوالعتاهیه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع'
(←پانویس) |
جز (جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع') |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
برخی [[روایتها]] حاکی از آن است که ابوالعتاهیه در زندان بر روی دیوار، اشعاری را درباره [[ظلم]] و [[عاقبت]] آن در [[قیامت]] نوشت که چون خبر آن به هارون رسید، او را عمیقاً متألم ساخت و موجب شد شاعر را [[آزاد]] کند و مقدار قابل توجهی [[مال]] به او بدهد<ref>أدب الدنیا و الدین، ص۱۵۳؛ الأغانی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. پس از اینکه ابوالعتاهیه از زندان آزاد شد، مدتی رویه معهود خود با دیگر [[خلفا]] را با هارون الرشید پیش گرفت و در مواضع مختلف [[همنشین]] و همراه وی بود و اشعاری را در [[مدح]] وی و منتسبانش سرود و موجبات خوشدلی وی را فراهم آورد<ref>الأغانی، ج۴، ص۳۰۳؛ دیوان المعانی، ج۱، ص۱۲۰؛ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۳.</ref>. گاه نیز وی را از طریق شعر زاهدانه [[انذار]] میداد و او را به [[یاد مرگ]] و نیستی میانداخت<ref>بستان الواعظین، ص۱۶۵.</ref>. قابل توجه است که با موقعیت خاص آلبرمک در [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] و خصوصاً سالهای نخستین خلافت هارون، چنان که به نظر میرسد او شعری در مدح ایشان نگفت. این در حالی است که [[دوست]] شاعر وی، ابونواس، مدتی از مداحان ایشان بود و کمتر [[شاعری]] بود که به دربار [[عباسیان]] [[راه]] بیابد و در [[مدح]] این [[خاندان]] شعری نگوید. آنچه از منابع به دست میآید این است که وی پس از مدتی گرایشهای زاهدانه و صوفیانهای مییابد که از عصر [[خلافت]] [[مهدی عباسی]]، نشانههایی از آن در وی پدیدار شده بود. [[سرخوردگی]] ناشی از [[عشق]] [[عتبه]] و مطالعه [[متون دینی]] و [[همنشینی]] با زهاد و در آمدن در میان [[شیعیان زیدی]]، از [[دلایل]] این [[تغییر]] است. وی پس از آنکه در حدود [[سال ۱۸۰ ق]] به طریق [[زهد]] روی آورد، در نحوه [[زندگی]] و [[سلوک]] با امرا و [[خلفا]] نیز تغییراتی به وجود آورد. او در مقابل [[اصرار]] [[هارون]] که از وی میخواست اشعاری در قالب غزل بسراید، [[مقاومت]] کرد و آن را معارض طریقی دانست که او بدان [[التزام]] داشت. به [[دستور]] هارون او را به [[سختی]] کتک زدند و خواستند زندانیاش کنند. هارون [[سوگند]] خورد تا او به سرودن غزل باز نگردد، آزادش نکند<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۷۹، ۳۰۹؛ زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۵.</ref>. بر اساس گزارش [[ابوالفرج اصفهانی]]، ابوالعتاهیه نیز بر موضع خود پافشاری کرد و گفت: هر آنچه [[زن]] و [[کنیز]] دارم بر من [[حرام]] باد اگر به یک سال جز به [[قرآن]] و ذکر {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} و {{متن قرآن|مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ}} بپردازم. هارون از [[کردار]] خود اندوهناک شد و دستور داد که وی را در خانهاش [[حبس]] کنند و بر او سخت نگیرند<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۷۹- ۲۸۰.</ref>. وی در این ایام از حیث ظاهری نیز تغییرات عمدهای کرد و علاوه بر ژولیدگی صورت، به پشمینهپوشی نیز روی آورد، به گونهای که برخی او را به [[تمسخر]] نظر میکردند<ref>بهجة المجالس، ج۳، ص۶۴ -۶۵؛ الأغانی، ج۱۲، ص۳۷۰؛ المنسوجات و الألبسة العربیة فی العهود الإسلامیة الأولی، ص۲۸.</ref>. | برخی [[روایتها]] حاکی از آن است که ابوالعتاهیه در زندان بر روی دیوار، اشعاری را درباره [[ظلم]] و [[عاقبت]] آن در [[قیامت]] نوشت که چون خبر آن به هارون رسید، او را عمیقاً متألم ساخت و موجب شد شاعر را [[آزاد]] کند و مقدار قابل توجهی [[مال]] به او بدهد<ref>أدب الدنیا و الدین، ص۱۵۳؛ الأغانی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. پس از اینکه ابوالعتاهیه از زندان آزاد شد، مدتی رویه معهود خود با دیگر [[خلفا]] را با هارون الرشید پیش گرفت و در مواضع مختلف [[همنشین]] و همراه وی بود و اشعاری را در [[مدح]] وی و منتسبانش سرود و موجبات خوشدلی وی را فراهم آورد<ref>الأغانی، ج۴، ص۳۰۳؛ دیوان المعانی، ج۱، ص۱۲۰؛ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۳.</ref>. گاه نیز وی را از طریق شعر زاهدانه [[انذار]] میداد و او را به [[یاد مرگ]] و نیستی میانداخت<ref>بستان الواعظین، ص۱۶۵.</ref>. قابل توجه است که با موقعیت خاص آلبرمک در [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] و خصوصاً سالهای نخستین خلافت هارون، چنان که به نظر میرسد او شعری در مدح ایشان نگفت. این در حالی است که [[دوست]] شاعر وی، ابونواس، مدتی از مداحان ایشان بود و کمتر [[شاعری]] بود که به دربار [[عباسیان]] [[راه]] بیابد و در [[مدح]] این [[خاندان]] شعری نگوید. آنچه از منابع به دست میآید این است که وی پس از مدتی گرایشهای زاهدانه و صوفیانهای مییابد که از عصر [[خلافت]] [[مهدی عباسی]]، نشانههایی از آن در وی پدیدار شده بود. [[سرخوردگی]] ناشی از [[عشق]] [[عتبه]] و مطالعه [[متون دینی]] و [[همنشینی]] با زهاد و در آمدن در میان [[شیعیان زیدی]]، از [[دلایل]] این [[تغییر]] است. وی پس از آنکه در حدود [[سال ۱۸۰ ق]] به طریق [[زهد]] روی آورد، در نحوه [[زندگی]] و [[سلوک]] با امرا و [[خلفا]] نیز تغییراتی به وجود آورد. او در مقابل [[اصرار]] [[هارون]] که از وی میخواست اشعاری در قالب غزل بسراید، [[مقاومت]] کرد و آن را معارض طریقی دانست که او بدان [[التزام]] داشت. به [[دستور]] هارون او را به [[سختی]] کتک زدند و خواستند زندانیاش کنند. هارون [[سوگند]] خورد تا او به سرودن غزل باز نگردد، آزادش نکند<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۷۹، ۳۰۹؛ زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۵.</ref>. بر اساس گزارش [[ابوالفرج اصفهانی]]، ابوالعتاهیه نیز بر موضع خود پافشاری کرد و گفت: هر آنچه [[زن]] و [[کنیز]] دارم بر من [[حرام]] باد اگر به یک سال جز به [[قرآن]] و ذکر {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} و {{متن قرآن|مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ}} بپردازم. هارون از [[کردار]] خود اندوهناک شد و دستور داد که وی را در خانهاش [[حبس]] کنند و بر او سخت نگیرند<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۷۹- ۲۸۰.</ref>. وی در این ایام از حیث ظاهری نیز تغییرات عمدهای کرد و علاوه بر ژولیدگی صورت، به پشمینهپوشی نیز روی آورد، به گونهای که برخی او را به [[تمسخر]] نظر میکردند<ref>بهجة المجالس، ج۳، ص۶۴ -۶۵؛ الأغانی، ج۱۲، ص۳۷۰؛ المنسوجات و الألبسة العربیة فی العهود الإسلامیة الأولی، ص۲۸.</ref>. | ||
آنچه مشمول [[توبه]] وی بود گفتن غزل و هجاء بود و مدح و [[ستایش]] را در بر نمیگرفت. از اینرو میبینیم که پس از [[تحول]] مذکور نیز اشعاری را در [[مدح]] [[خلفا]] میسراید و از ایشان [[صله]] میستاند. نمونههایی از آن، از جمله مدح [[هارون]] الرشید در جلسه [[ولایتعهدی]] پسرانش [[امین]]، [[مأمون]] و مؤتمن (۱۸۶ق)، و نیز شادباش [[غلبه]] بر برخی [[دشمنان]] از جمله [[رومیان]]، در بعضی منابع ذکر شدهاند<ref>الأوائل، ابوهلال، ص۲۶۴؛ الأغانی، ج۴، ص۳۳۱- ۳۳۲.</ref>. او هیچگاه تا پایان [[عمر]] [[ارتباط]] خود را با [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] | آنچه مشمول [[توبه]] وی بود گفتن غزل و هجاء بود و مدح و [[ستایش]] را در بر نمیگرفت. از اینرو میبینیم که پس از [[تحول]] مذکور نیز اشعاری را در [[مدح]] [[خلفا]] میسراید و از ایشان [[صله]] میستاند. نمونههایی از آن، از جمله مدح [[هارون]] الرشید در جلسه [[ولایتعهدی]] پسرانش [[امین]]، [[مأمون]] و مؤتمن (۱۸۶ق)، و نیز شادباش [[غلبه]] بر برخی [[دشمنان]] از جمله [[رومیان]]، در بعضی منابع ذکر شدهاند<ref>الأوائل، ابوهلال، ص۲۶۴؛ الأغانی، ج۴، ص۳۳۱- ۳۳۲.</ref>. او هیچگاه تا پایان [[عمر]] [[ارتباط]] خود را با [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] قطع نکرد و پس از هارون به ملازمت و ستایش [[محمد امین]] و [[عبدالله]] مأمون اهتمام ورزید. اشعاری از وی در مدح امین و رثای او دیده میشود<ref>الأغانی، ج۲۰، ص۴۱۷؛ العقد الفرید، ج۳، ص۲۱۹.</ref> که نشان از ارتباط مستمر وی با خلفای پس از هارون است. پس از آنکه مأمون نیز از [[خراسان]] به [[عراق]] آمد، ابوالعتاهیه او را مدح کرد و در مواضع مختلف ملازم او بود و از او هدیههای بسیاری گرفت<ref>المحاسن و المساوی، ص۳۳۷؛ الأغانی، ج۲۰، ص۴۱۹.</ref>. چنانکه از منابع به دست میآید، مأمون با اشعار ابوالعتاهیه [[انس]] داشته و در برخی موارد اشعار وی را میخوانده است<ref>الأغانی، ج۱۹، ص۱۸۳.</ref>. با این سخنان معلوم میشود این ادعا که ابوالعتاهیه پس از [[گرایش]] به [[زهد]] جز به زور و تهدید به مدح [[خلفای عباسی]] نپرداخته است<ref>تاریخ ادبیات عرب، ص۱۱۶.</ref>، سخنی قابل [[تأمل]] و نپذیرفتنی است. | ||
او در عهد [[خلافت]] مأمون از [[دنیا]] رفت. منابع دو [[تاریخ]] ۲۱۰ق و ۲۱۳ق را برای سال وفات وی بیان کردهاند<ref>الأغانی، ج۴، ص۳۳۵.</ref>. او را در جانب غربی [[بغداد]] به خاک سپردند و به [[دستور]] وی بر قبرش چهار یا پنج بیتی را که در زمان حیات سروده بود، نگاشتند<ref>الأغانی، ج۴، ص۳۳۵- ۳۳۶؛ البصائر و الذخائر، ج۸ ص۱۴۱- ۱۴۲.</ref>. درباره [[مذهب]] و اندیشههای وی سخنان بسیاری گفتهاند. وی را در زمان حیات و پس از مرگش به زندقه متهم کردند، در حالی که چنان که [[خطیب]] [[بغدادی]] از قول برخی از معاصران و با استناد به اشعارش بیان میکند، او [[معتقد]] به [[خداوند]] و [[قیامت]] و همه اصول و [[فروع دین]] بوده است<ref>تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۵۱- ۲۵۲.</ref>. ابنمعتز اظهار [[شگفتی]] میکند که وی به رغم [[گرایش]] به [[زهد]] و [[موعظه]] و [[یاد مرگ]] و [[حشر]] و [[دوزخ]] و [[بهشت]] و اموری از این دست، باز هم به زندقه شهرت یافته است<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰.</ref>. احتمالاً انتساب وی به زندقه متناسب با برخی اندیشههای منتسب به وی درباره [[اعتقاد]] به دو جوهر و یا دو عنصر متضاد در عالم است که نشانهای از اندیشههای ثنویه در خود دارد. اما همان گونه که [[ابوالفرج اصفهانی]] و برخی دیگر آوردهاند، وی دو جوهر را [[مخلوقات]] خدای واحد میدانسته و به دیدگاه خود صورتبندیای [[توحیدی]] میداده و از آنچه در میان برخی جماعات چون دیصانیه و مانویه بوده، [[تبعیت]] نمیکرده است<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۶۳؛ سرح العیون، ص۴۵۷.</ref>. برخی انتساب وی به زندقه را ناشی از تأکید بسیار بر [[مرگ]] و نابودی و بیتوجهی به [[رستاخیز]] و زنده شدن [[مجدد]] دانستهاند<ref>تاریخ ادبیات عرب، ص۱۱۷.</ref> که این نیز نمیتواند دلیل [[درستی]] بر این [[اتهام]] بزرگ باشد، زیرا چنان که ابنمعتز بیان کرده، هم [[باور]] به حشر و نشر و [[جزا]] و [[عقوبت]] در سخنان وی ملاحظه میشود<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰.</ref> و هم منطقاً تأکیدی بر چیزی به معنای [[نفی]] امور دیگر نیست. از این [[تهمت]] که بگذریم، منابع وی را از [[شیعیان زیدی]] دانستهاند<ref>الأغانی، ج۲، ص۲۶۴؛ سرح العیون، ص۴۵۷؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۳۹۶.</ref>. | او در عهد [[خلافت]] مأمون از [[دنیا]] رفت. منابع دو [[تاریخ]] ۲۱۰ق و ۲۱۳ق را برای سال وفات وی بیان کردهاند<ref>الأغانی، ج۴، ص۳۳۵.</ref>. او را در جانب غربی [[بغداد]] به خاک سپردند و به [[دستور]] وی بر قبرش چهار یا پنج بیتی را که در زمان حیات سروده بود، نگاشتند<ref>الأغانی، ج۴، ص۳۳۵- ۳۳۶؛ البصائر و الذخائر، ج۸ ص۱۴۱- ۱۴۲.</ref>. درباره [[مذهب]] و اندیشههای وی سخنان بسیاری گفتهاند. وی را در زمان حیات و پس از مرگش به زندقه متهم کردند، در حالی که چنان که [[خطیب]] [[بغدادی]] از قول برخی از معاصران و با استناد به اشعارش بیان میکند، او [[معتقد]] به [[خداوند]] و [[قیامت]] و همه اصول و [[فروع دین]] بوده است<ref>تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۵۱- ۲۵۲.</ref>. ابنمعتز اظهار [[شگفتی]] میکند که وی به رغم [[گرایش]] به [[زهد]] و [[موعظه]] و [[یاد مرگ]] و [[حشر]] و [[دوزخ]] و [[بهشت]] و اموری از این دست، باز هم به زندقه شهرت یافته است<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰.</ref>. احتمالاً انتساب وی به زندقه متناسب با برخی اندیشههای منتسب به وی درباره [[اعتقاد]] به دو جوهر و یا دو عنصر متضاد در عالم است که نشانهای از اندیشههای ثنویه در خود دارد. اما همان گونه که [[ابوالفرج اصفهانی]] و برخی دیگر آوردهاند، وی دو جوهر را [[مخلوقات]] خدای واحد میدانسته و به دیدگاه خود صورتبندیای [[توحیدی]] میداده و از آنچه در میان برخی جماعات چون دیصانیه و مانویه بوده، [[تبعیت]] نمیکرده است<ref>الأغانی، ج۴، ص۲۶۳؛ سرح العیون، ص۴۵۷.</ref>. برخی انتساب وی به زندقه را ناشی از تأکید بسیار بر [[مرگ]] و نابودی و بیتوجهی به [[رستاخیز]] و زنده شدن [[مجدد]] دانستهاند<ref>تاریخ ادبیات عرب، ص۱۱۷.</ref> که این نیز نمیتواند دلیل [[درستی]] بر این [[اتهام]] بزرگ باشد، زیرا چنان که ابنمعتز بیان کرده، هم [[باور]] به حشر و نشر و [[جزا]] و [[عقوبت]] در سخنان وی ملاحظه میشود<ref>طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰.</ref> و هم منطقاً تأکیدی بر چیزی به معنای [[نفی]] امور دیگر نیست. از این [[تهمت]] که بگذریم، منابع وی را از [[شیعیان زیدی]] دانستهاند<ref>الأغانی، ج۲، ص۲۶۴؛ سرح العیون، ص۴۵۷؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۳۹۶.</ref>. | ||