پرش به محتوا

ولادت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
خط ۱۰: خط ۹:


==[[تاریخ]] ولادت [[پیامبر خاتم]]==
==[[تاریخ]] ولادت [[پیامبر خاتم]]==
*عموم سیره‌نویسان معتقدند که [[تولد پیامبر اکرم]]{{صل}} در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود) [[سال]] ۵۷۰ م بوده است؛ زیرا آن [[حضرت]] به طور [[قطع]] در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن [[مبارک]] او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن [[حضرت]] در ۵۷۰ م خواهد بود.
عموم سیره‌نویسان و [[تاریخ‌نگاران]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> معتقدند [[تولد پیامبر اکرم]]{{صل}} در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود)<ref>اواسط قرن ششم = م.۵۷۱.</ref>، [[سال]] ۵۷۰ م بوده است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.</ref>؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.
*[[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[ربیع‌الاول]] بوده است؛ ولی در روز [[تولد]] [[حضرت]]، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. [[شیعیان]]، [[تولد]] وی را در هفدهم [[ربیع‌الاول]]، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] در دوازدهم [[ربیع‌الاول]]، روز [[دوشنبه]] می‌دانند<ref>منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.</ref>. هنگام [[تولد]]، مادرش [[آمنه]]، کسی را نزد [[عبدالمطلب]]، جد بزرگوارش فرستاد و گفت که [[خداوند]] به تو پسری داده است. [[عبدالمطلب]] با شنیدن این مژده و حوادثی که هنگام [[تولد]] [[محمد]]، نوه‌اش به چشم دید، بی‌نهایت خوشحال شد و آن [[کودک]] را در دست گرفت و به داخل "[[کعبه]]" برد و مراسم [[شکرگزاری]] به جای آورد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[محمد]]{{صل}} قبل از اینکه چشم به [[جهان]] بگشاید [[پدر]] خویش [[عبدالله]] را از دست داده بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۶.</ref>.


==مراسم نام‌گذاری [[پیامبر]]{{صل}}==
[[اکثریت]] قریب به اتفاق [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[ربیع‌الاول]] بوده است؛ ولی در روز [[تولد]] حضرت، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. [[شیعیان]] <ref>به غیر از مرحوم کلینی، ر.ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>، [[تولد]] وی را هفدهم ربیع‌الاول<ref>طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.</ref>، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیع‌الاول<ref>ابن سعد. ج۱، ص۸۰.</ref>، روز [[دوشنبه]] می‌دانند<ref>منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.</ref>. هنگام [[تولد]]، مادرش [[آمنه]]، کسی را نزد [[عبدالمطلب]]، جد بزرگوارش فرستاد و گفت که [[خداوند]] به تو پسری داده است.  
*[[عبدالمطلب]] برای عرض تشکر به پیشگاه [[خداوند]]، گوسفندی کشت و عده‌ای را [[دعوت]] کرد و در آن [[جشن]] باشکوه که از عموم [[قریش]] [[دعوت]] شده بودند، نام [[فرزند]] خود را [[محمد]] گذارد. از او پرسیدند: "چرا نام [[فرزند]] خود را [[محمد]] (ستوده) [[انتخاب]] کردید، در صورتی که این نام در میان [[اعراب]] کم‌سابقه است؟ گفت: خواستم که در [[آسمان]] و [[زمین]]، ستوده باشد"<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۲.</ref>.
*تا آن روز، فقط شانزده نفر به این اسم نام‌گذاری شده بودند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۲۰.</ref>. [[قرآن مجید]] نیز از آن [[حضرت]] با نام‌های [[محمد]] و [[احمد]] یاد می‌کند. [[خداوند]] در سوره‌های [[آل عمران]]، [[محمّد]]، [[فتح]] و [[احزاب]]، او را با نام [[محمد]] و در [[سوره صف]] با نام [[احمد]] خوانده است. منشأ [[اختلاف]]، این است که [[مادر]] [[رسول خدا]]، پیش از جدش، نام او را [[احمد]] گزارده بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۱.</ref>، چنان که در [[تاریخ]] منعکس است<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۷.</ref>.


==حوادث زمان [[تولد پیامبر]]{{صل}}==
هنگامی که [[عبدالمطلب]] خبر ولادت رسول خدا{{صل}} را شنید، از داخل [[حجر اسماعیل]] که با فرزندان خود و مردانی از [[بنی هاشم]] در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد [[آمنه]] آمد و [[کودک]] را داخل کعبه برد و [[خدا]] را بر این [[نعمت]] چنین [[سپاس]] گفت: "[[حمد]] و سپاس [[خداوند]] را که پسر بچه‌ای [[پاک]] به من [[عطا]] فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر [[سروری]] پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است [[پناه]] می‌دهم تا اینکه او را بالغ و [[استوار]] ببینم. او را از [[شر]] هر بدخواه [[کینه]] به [[دل]] و حسود ورز لگام گسیخته به [[خدا]] می‌سپارم"<ref>{{متن حدیث|الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان  من خاسد مضطرب العنان}}؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.</ref>. [[عبدالمطلب]] سپس عقیقه‌ای کُشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[محمد]]{{صل}} قبل از اینکه چشم به [[جهان]] بگشاید پدر خویش [[عبدالله]] را از دست داده بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>.
*همزمان با [[تولد رسول خدا]]{{صل}} نوری به [[آسمان]] ساطع شد و موبدان، خواب‌های وحشتناک دیدند <ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۸۳.</ref> و زمین‌لرزه‌ای به وقوع پیوست که آثار آن به همه نقاط [[جهان]] رسید تا آنجا که کلیساها، صومعه‌ها و بت‌هایی که [[بت‌پرستان]] می‌پرستیدند، ویران شدند و کار جادوگران و پیشگویان نابسامان شد، ستارگانی در [[آسمان]] پیدا شدند که پیش از این زمان، دیده نمی‌شد و ایوان کسری در [[ایران]] به لرزه درآمد و سیزده یا چهارده ستون آن فرو ریخت و [[آتش]] آتشکده [[فارس]] خاموش شد؛ این در حالی بود که این [[آتش]] از هزاران سال پیش، خاموش نشده بود<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸؛ قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله{{صل}}، ج۱، ص۱۴۴.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۷.</ref>.


==دوره [[زندگی پیامبر]]{{صل}} در [[بادیه]]==
گفته شده آن حضرت [[ختنه]] شده و ناف [[بریده]] به [[دنیا]] آمد و این مطلب، [[شگفتی]] عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در نظر او بالا برد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[انس بن مالک]] می‌گوید: رسول خدا{{صل}} فرمود: "از [[کرامت]] من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"<ref>ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.</ref> [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۲، ص۶۰۷.</ref> در مورد [[حدیث]] مختون متولد شدن آن حضرت ادعای [[تواتر]] کرده است، اما عده‌ای<ref>طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.</ref> افزون بر [[انکار]] تواتر و خدشه در [[سند حدیث]]، در اصل وجود چنین [[حدیثی]] تردید کرده‌اند. [[کمال بن عدیم عقیلی]] این حدیث را [[ضعیف]] دانسته و گفته است: ابداً چنین مطلبی [[ثابت]] نشده است. [[ابن قیم]] گفته است: ممکن است بسیاری از [[مردم]] نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از [[معجزات پیامبر]] شمرد<ref>ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.</ref>. افزون بر این، [[روایت]] بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب [[روز]] هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید<ref>بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.</ref> و نیز با برخی از گزارش‌ها که [[ختنه]] شدن او را هنگام [[شق صدر]] ـ که مصدر خبری معتبری نیز ندارد ـ دانسته‌اند<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.</ref> [[تعارض]] دارد<ref> [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>.
*نخستین دایه [[رسول اکرم]]{{صل}} کنیزی بود به نام ثویبه که چهار [[ماه]] آن [[حضرت]] را شیر داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.</ref>. بعد از ثویبه، [[حلیمه سعدیه]] دایه [[حضرت]] شد. او با [[زنان]] "بنی‌سعد" به [[شهر]] [[مکه]] آمده بود تا هر کدام، [[کودکی]] از [[قریش]] بگیرند و او را شیر دهند و بزرگ کنند تا خود را از تنگنای [[زندگی]] [[نجات]] دهند و [[افتخار]] دایگی [[حضرت]] به حلیمه رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>.
*از [[برکت]] وجود [[پیامبر]]{{صل}} [[زندگی]] حلیمه و شوهرش متحول و پر [[برکت]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>. مدت ۵ سال تمام، [[رسول خدا]]{{صل}} در میان [[قبیله]] بنی‌سعد بود و [[رشد]] و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه، او را پیش مادرش برد و آخرین بار، وی را به مادرش تحویل داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>.


==[[وفات]] [[آمنه]] [[مادر پیامبر خاتم]]{{صل}}==
==محل ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}==
*[[حلیمه سعدیه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، [[محمد]]{{صل}} در کنار [[مادر]] و جد خویش [[عبدالمطلب]] [[زندگی]] می‌کرد تا اینکه ۶ سال از [[عمر]] شریفش [[گذشت]]. در آن هنگام، مادرش [[آمنه]]، او را برای [[دیدار]] دایی‌های پدری که آن [[حضرت]] در [[مدینه]] از [[قبیله]] "بنی‌النجار" داشت، با خود برداشت و به [[مدینه]] آورد. [[آمنه]] در مراجعت به [[مکه]]، در منزلی به نام "ابواء" [[بیمار]] شد و همانجا از [[دنیا]] رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>.
محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را [[تصرف]] کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به [[محمد بن یوسف ثقفی]] فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته [[محل]] تولد آن [[حضرت]] در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در [[قرن دوم هجری]]، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد. بعدها نیز محل تولد آن حضرت از سوی [[سلاطین]] [[عثمانی]]،  [[حاکمان]] [[یمن]]، [[مصر]] و [[عباسیان]] بازسازی شد. در پی روی کار آمدن [[دولت]] سعودی، با [[اصرار]] شیخ عباس قطان شهردار وقت [[مکه]] و درخواست وی از "ملک عبدالعزیز"، قرار بر آن شد تا در آنجا کتابخانه‌ای موسوم به "المکتبة مکة المکرمه" بنا کنند که تاکنون بر قرار است<ref>جعفریان، ص۱۵۴.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>


==[[سرپرستی]] [[عبدالمطلب]]==
==مراسم نام‌گذاری [[پیامبر]]{{صل}}==
*پس از [[مرگ]] [[آمنه]]، [[رسول خاتم]]{{صل}} تحت تکفل جدش [[عبدالمطلب]] قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار [[کعبه]] برای [[عبدالمطلب]] فرش پهن می‌کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی [[زمین]] می‌نشستند تا [[عبدالمطلب]] می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست و [[فرزندان]] همراه او روی فرش مینشستند. [[رسول اکرم]]{{صل}} گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن [[حضرت]]، [[مانع]] وی می‌شدند؛ ولی [[عبدالمطلب]] به آنها می‌گفت که فرزندم را رها کنید که به [[خدا]] قسم! [[صاحب]] [[مقام]] بزرگی خواهد شد. سپس او را می‌گرفت و در کنار خود، روی فرش می‌نشاند<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸-۲۴۹.</ref>.
[[عبدالمطلب]] برای عرض تشکر به پیشگاه [[خداوند]]، گوسفندی کشت و عده‌ای را [[دعوت]] کرد و در آن جشن باشکوه که از عموم [[قریش]] [[دعوت]] شده بودند، نام [[فرزند]] خود را [[محمد]] گذارد. از او پرسیدند: "چرا نام فرزند خود را [[محمد]] (ستوده) [[انتخاب]] کردید، در صورتی که این نام در میان [[اعراب]] کم‌سابقه است؟ گفت: خواستم که در [[آسمان]] و [[زمین]]، ستوده باشد"<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۲.</ref>. [[ابوطالب]] عموی آن [[حضرت]] در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای [[بزرگداشت]] او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب [[عرش]] [[محمود]] ([[پسندیده]]) و نام [[پیامبر]] [[محمد]] (ستوده) است"<ref>{{عربی|فشق له من اسمه لیجله  فذوا العرش محمود و هذا محمد}}؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.</ref>.


==[[مرگ]] [[عبدالمطلب]] و کفالت [[ابوطالب]]==
تا آن روز، فقط شانزده نفر به این اسم نام‌گذاری شده بودند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۲۰.</ref>. [[قرآن مجید]] نیز از آن حضرت با نام‌های [[محمد]] و [[احمد]] یاد می‌کند. [[خداوند]] در سوره‌های [[آل عمران]]، [[محمّد]]، [[فتح]] و [[احزاب]]، او را با نام [[محمد]] و در [[سوره صف]] با نام [[احمد]] خوانده است. منشأ [[اختلاف]]، این است که [[مادر رسول خدا]]، پیش از جدش، نام او را احمد گزارده بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۱.</ref>، چنان که در [[تاریخ]] منعکس است<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۷.</ref>.
هشت سال از [[زندگی]] [[شریف]] [[پیامبر]]{{صل}} گذشته بود که جد بزرگوارش، [[رحلت]] کرد. [[عبدالمطلب]] از میان پسرانش، [[ابوطالب]] برای [[سرپرستی]] [[محمد]]{{صل}} برگزید و [[وصیت]] کرد که همواره از او نگهداری کند. [[عبدالمطلب]] می‌دانست که [[شفقت]] [[ابوطالب]] بر [[محمد]]{{صل}} زیاد است. [[ابوطالب]]، بی‌نهایت او را [[دوست]] می‌داشت و پیوسته مراقب وی بود و شب و روز، یک لحظه او را تنها نمی‌گذاشت و وی را از چشم [[بیگانگان]] محفوظ می‌داشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>.


==[[شبانی پیامبر]]{{صل}}==
==رویدادهای هنگام ولادت==
*گزارش [[شبانی پیامبر]]{{صل}} برای [[خویشاوندان]] خود و تمام مکیان، از خود آن [[حضرت]] [[نقل]]. [[نبی]] [[اسلام]]{{صل}} ابتدا در "اجیاد" برای [[خویشاوندان]] خود و سپس در "قراریط" برای مکیان [[شبانی]] می‌کرد<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس التنفیس، ج۱، ص۲۵۹؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[عمر بن عمر بن فارس]] از [[زهری]]، از [[جابر بن عبدالله]] [[نقل]] می‌کند که از [[رسول اکرم]]{{صل}} پرسیدم: "شما هم گوسفند چرانی کرده‌اید؟ فرمود: آری و هیچ [[پیامبری]] نیست؛ مگر آنکه [[شبانی]] کرده است"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>.
در [[منابع حدیثی]] و [[تاریخی]] برای ولادت [[پیامبر]]{{صل}}، [[معجزات]] و خوارق عادات فراوانی به صورت‌های گوناگون ذکر کرده‌اند<ref>برای مشاهده برخی رویدادها، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۷۴؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۸۱ و ۱۳۵؛بحرانی، ص۳۷۱-۳۸۰؛ هیثمی، النعمه، ص۴۴؛ جامی ص۱۰۷.</ref> که بسیاری از آنها از نظر [[سند]] مرسل و فاقد شرایط  صحت هستند و برخی نیز ضمن [[مخالفت]] با [[عقل]]، درباره موضوعی کم اهمیت است که در آنها [[مبالغه]] زیادی صورت گرفته و عجایب و غرایب آنها با شرح و بسط نقل شده که این خود از نشانه‌های برساخته بودن [[روایت]] است. افزون بر این، [[دست]] کم نیمی از این [[اخبار]] از طریق [[کعب الاحبار]]، [[ابوهریره]]، [[وهب بن منبه]] یا افراد مجهولی نقل شده است که ناقلان آنها به هیچ وجه [[زمان]] ولادت آن [[حضرت]] را [[درک]] نکرده‌اند. از این‌رو، [[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۷.</ref> برخی از این خوارق نقل شده را شبیه به افسانه‌های [[هند]] قدیم و [[اقوام]] باستانی دانسته است؛ چنان که [[سید محسن امین]]<ref>محسن امین، ج۶، ص۴۶۵.</ref> نیز درباره برخی از این اخبار گوید: در آنها دیدگاه‌های افراطی و غلوآمیز، [[آشفتگی]]، پاشیدگی و رنگی از [[تندروی]] نمایان است.


==[[مسافرت به شام]]==
مهم‌ترین رویدادهای هنگام ولادت، نخستین بار در کتاب [[تاریخ]] [[یعقوبی]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷.</ref> آمده است. یعقوبی با اینکه به صورت گذرا به حوادث می‌پردازد، معجزات یا رویدادهای هنگام ولادت را با تفصیل و بدون هیچ سندی ذکر می‌کند و تاریخ دقیق ولادت آن حضرت را از روی [[ستارگان]] معلوم می‌دارد؛ در حالی که بین [[مورخان]] و [[محدثان]] [[اختلاف]] زیادی هنگام ولادت آن حضرت وجود دارد. رویدادهایی که یعقوبی آورده چنین است:
*گزارش نخستین [[سفر پیامبر به شام]] و [[ملاقات]] آن [[حضرت]] با [[بحیرای راهب]]، از جمله [[اخبار]] مشکوک و قصه‌گونه‌ای است که [[دشمنان رسول اکرم]]{{صل}} از آن بهره‌برداری بسیاری کرده‌اند.
*[[معاندان]] قدیم و [[جدید]] [[پیامبر]]{{صل}} که [[رسالت]] آسمانی او را [[انکار]] می‌کنند، همواره کوشیده‌اند تا برای وی [[معلم]] یا معلمانی معرفی کنند و سپس مدعی شوند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[قرآن]] و [[تعالیم]] خویش را از این معلمان آموخته است<ref>غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص۱۸۴.</ref>.
*[[ابوطالب]] با کاروان [[قریش]] برای [[تجارت]] به سوی [[شام]] می‌رفت و چون آماده حرکت شد، [[پیامبر]]{{صل}} با [[اشتیاق]]، خواستار [[همراهی]] با او شد. [[ابوطالب]] گفت: "به [[خدا]] وی را همراه می‌برم و هرگز از او جدا نمی‌شوم". [[ابوطالب]]، [[پیامبر]]{{صل}} را با خود برد تا کاروان به "بصری" [[شام]] رسید و بحیرا [[راهب]] [[نصرانی]]، صومعه‌ای داشت که در آن به سر می‌برد. چون کاروان نزدیک صومعه آمد، بحیرا غذای زیادی برای آنها آماده کرد.
*وقتی بحیرا [[پیامبر]]{{صل}} را دید، [[مشاهده]] کرد که ابری بر سر [[رسول خدا]]{{صل}}[[سایه]] افکنده است. از [[پیامبر]]{{صل}} سؤالاتی از احوال [[خواب]] و [[بیداری]] وی پرسید و [[حضرت]] به او پاسخ داد و همه را موافق صفاتی یافت که از وی خوانده بود. آن‌گاه میان دو کتف وی را نگاه کرد و خاتم [[نبوت]] را دید.
*بحیرا از [[ابوطالب]] پرسید: "این پسر چه نسبتی با تو دارد؟ [[ابوطالب]] در جوابش فرمود: این، پسر من است. بحیرا پاسخ داد: پدر این پسر، زنده نیست. [[ابوطالب]] گفت: برادرزاده من است و پدرش، در حالی که مادرش باردار بود، در گذشت. بحیرا گفت: راست گفتی! او را به دیار خویش ببر و از [[یهودیان]] بر او بیمناک باش که به [[خدا]]! اگر او را ببینند و آنچه از او می‌دانم، بدانند، به او آسیب می‌رسانند که [[سرنوشت]] بزرگی دارد. [[ابوطالب]] او را با شتاب به [[مکه]] بازگرداند"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref>. [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} ۱۲ سال داشت که به این سفر رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref>.
 
==ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}==
بیشتر [[تاریخ‌نگاران]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> اتفاق دارند که [[زمان]] [[تولد]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[سال]] [[حمله]] [[ابرهه]] به [[کعبه]] است که به [[عام الفیل]]<ref>اواسط قرن ششم = م.۵۷۱.</ref> [[شهرت]] دارد<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.</ref> و [[چهل]] سال [[پیش از بعثت]]، در ماه [[ربیع الاول]] و در ورودی شعب [[ابی طالب]] اتفاق افتاد که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را [[تصرف]] کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به [[محمد بن یوسف ثقفی]] فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته [[محل]] تولد آن [[حضرت]] در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در [[قرن دوم هجری]]، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد. بعدها نیز محل تولد آن حضرت از سوی [[سلاطین]] [[عثمانی]]،  [[حاکمان]] [[یمن]]، [[مصر]] و [[عباسیان]] بازسازی شد. در پی روی کار آمدن [[دولت]] سعودی، با [[اصرار]] شیخ عباس قطان شهردار وقت [[مکه]] و درخواست وی از [[ملک]] [[عبدالعزیز]]، قرار بر آن شد تا در آنجا کتابخانه‌ای موسوم به "المکتبة مکة المکرمه" بنا کنند که تاکنون بر قرار است<ref>جعفریان، ص۱۵۴.</ref>.
 
[[اهل سنت]] تولد آن حضرت را [[دوازدهم ربیع الاول]]<ref>ابن سعد. ج۱، ص۸۰.</ref> و [[شیعه]]<ref>به غیر از مرحوم کلینی، ر.ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref> هفدهم همین ماه دانسته‌اند<ref>طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.</ref>.
 
هنگامی که [[عبدالمطلب]] خبر ولادت رسول خدا{{صل}} را شنید، از داخل [[حجر اسماعیل]] که با فرزندان خود و مردانی از [[بنی هاشم]] در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد [[آمنه]] آمد و [[کودک]] را داخل کعبه برد و [[خدا]] را بر این [[نعمت]] چنین [[سپاس]] گفت: "[[حمد]] و سپاس [[خداوند]] را که پسر بچه‌ای [[پاک]] به من [[عطا]] فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر [[سروری]] پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است [[پناه]] می‌دهم تا اینکه او را بالغ و [[استوار]] ببینم. او را از [[شر]] هر بدخواه [[کینه]] به [[دل]] و حسود ورز لگام گسیخته به [[خدا]] می‌سپارم"<ref>{{متن حدیث|الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان  من خاسد مضطرب العنان}}؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.</ref>. [[عبدالمطلب]] سپس عقیقه‌ای کُشت و با [[الهام]] از [[خداوند]] او را [[محمد]] نامید. از او سؤال شد که چرا او را به اسم اجدادش ننامیدی؟ گفت: برای اینکه خواستم او را در [[آسمان]] و [[زمین]] بستایند<ref>شامی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. [[ابوطالب]] عموی آن [[حضرت]] در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای [[بزرگداشت]] او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب [[عرش]] [[محمود]] ([[پسندیده]]) و نام [[پیامبر]] [[محمد]] (ستوده) است"<ref>{{عربی|فشق له من اسمه لیجله  فذوا العرش محمود و هذا محمد}}؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.</ref>.
 
گویند آن حضرت [[ختنه]] شده و ناف [[بریده]] به [[دنیا]] آمد و این مطلب، [[شگفتی]] عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در نظر او بالا برد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[انس بن مالک]] گوید: رسول خدا{{صل}} فرمود: "از [[کرامت]] من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"<ref>ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.</ref> [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۲، ص۶۰۷.</ref> در مورد [[حدیث]] مختون متولد شدن آن حضرت ادعای [[تواتر]] کرده است، اما عده‌ای<ref>طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.</ref> افزون بر [[انکار]] تواتر و خدشه در [[سند حدیث]]، در اصل وجود چنین [[حدیثی]] تردید کرده‌اند. [[کمال بن عدیم عقیلی]] این حدیث را [[ضعیف]] دانسته و گفته است: ابداً چنین مطلبی [[ثابت]] نشده است. [[ابن قیم]] گفته است: ممکن است بسیاری از [[مردم]] نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از [[معجزات پیامبر]] شمرد<ref>ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.</ref>. افزون بر این، [[روایت]] بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب [[روز]] هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید<ref>بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.</ref>، و نیز با برخی از گزارش‌ها که [[ختنه]] شدن او را هنگام [[شق صدر]] - که مصدر خبری معتبری نیز ندارد. دانسته‌اند<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.</ref> [[تعارض]] دارد.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>
 
===رویدادهای هنگام ولادت===
در [[منابع حدیثی]] و [[تاریخی]] برای ولادت [[پیامبر]]{{صل}}، [[معجزات]] و خوارق عادات فراوانی به صورت‌های گوناگون ذکر کرده‌اند<ref>برای مشاهده برخی رویدادها، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۷۴؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۸۱ و ۱۳۵ خرگوشی، ص۲۸؛ بحرانی، ص۳۷۱-۳۸۰؛ هیثمی، النعمه، ص۴۴؛ جامی ص۱۰۷.</ref>، که بسیاری از آنها از نظر [[سند]] مرسل و فاقد شرایط صحت هستند، و برخی نیز ضمن [[مخالفت]] با [[عقل]]، درباره موضوعی کم اهمیت است که در آنها [[مبالغه]] زیادی صورت گرفته و عجایب و غرایب آنها با شرح و بسط نقل شده که این خود از نشانه‌های برساخته بودن [[روایت]] است. افزون بر این، [[دست]] کم نیمی از این [[اخبار]] از طریق [[کعب الاحبار]]، [[ابوهریره]]، [[وهب بن منبه]] یا افراد مجهولی نقل شده است که ناقلان آنها به هیچ وجه [[زمان]] ولادت آن [[حضرت]] را [[درک]] نکرده‌اند. از این‌رو، [[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۷.</ref> برخی از این خوارق نقل شده را شبیه به افسانه‌های [[هند]] قدیم و [[اقوام]] باستانی دانسته است؛ چنان که [[سید محسن امین]]<ref>محسن امین، ج۶، ص۴۶۵.</ref> نیز درباره برخی از این اخبار گوید: در آنها دیدگاه‌های افراطی و غلوآمیز، [[آشفتگی]]، پاشیدگی و رنگی از [[تندروی]] نمایان است.
 
مهم‌ترین رویدادهای هنگام ولادت، نخستین بار در کتاب [[تاریخ]] [[یعقوبی]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷.</ref> آمده است. یعقوبی با اینکه به صورت گذرا به حوادث می‌پردازد، معجزات یا رویدادهای هنگام ولادت را با تفصیل و بدون هیچ سندی ذکر می‌کند و تاریخ دقیق ولادت آن حضرت را از روی [[ستارگان]] معلوم می‌دارد؛ در حالی که بین [[مورخان]] و [[محدثان]] [[اختلاف]] زیادی هنگام ولادت آن حضرت وجود دارد. رویدادهایی که یعقوبی آورده، چنین است:
#شیطان‌ها رانده شدند؛
#شیطان‌ها رانده شدند؛
#ستارگان فرو افتادند و [[قریش]] از دیدن آنها [[تعجب]] کردند و گفتند: این [[نشانه قیامت]] است؛
#ستارگان فرو افتادند و [[قریش]] از دیدن آنها [[تعجب]] کردند و گفتند: این [[نشانه قیامت]] است؛
خط ۶۷: خط ۴۰:
[[مخزوم بن هانی مخزومی]]، تنها [[راوی]] بخش مهمی از رویداهای هنگام ولادت [[رسول خدا]]{{صل}} است. مخزوم این واقعه را از پدرش هانی نقل کرده است؛ بنابراین، تکرار این [[روایت]] در کتاب‌های گوناگون، دلیل بر [[تواتر]] آن نیست در حجم انبوهی از اخباری که رویدادهای هنگام ولادت را نقل کرده‌اند، عجایب و غرایب فراوانی به چشم می‌خورد که فاقد [[ارزش]] [[تاریخی]] هستند. این [[اخبار]] بیشتر در کتاب‌های دلائل النبوه نقل شده‌اند که حاوی بیشترین روایاتی است که عجایب و غرایب فراوانی را در خود جای داده‌اند و این خود می‌تواند از نشانه‌های برساخته بودن آنها باشد. شاید به علت وجود این عجایب است که وقتی [[ذهبی]]<ref>تاریخ، ج۱، ص۳۸.</ref> این [[معجزات]] را از [[طبری]] نقل می‌کند، می‌گوید: "سخنی شگفت و دور از [[باور]] است".
[[مخزوم بن هانی مخزومی]]، تنها [[راوی]] بخش مهمی از رویداهای هنگام ولادت [[رسول خدا]]{{صل}} است. مخزوم این واقعه را از پدرش هانی نقل کرده است؛ بنابراین، تکرار این [[روایت]] در کتاب‌های گوناگون، دلیل بر [[تواتر]] آن نیست در حجم انبوهی از اخباری که رویدادهای هنگام ولادت را نقل کرده‌اند، عجایب و غرایب فراوانی به چشم می‌خورد که فاقد [[ارزش]] [[تاریخی]] هستند. این [[اخبار]] بیشتر در کتاب‌های دلائل النبوه نقل شده‌اند که حاوی بیشترین روایاتی است که عجایب و غرایب فراوانی را در خود جای داده‌اند و این خود می‌تواند از نشانه‌های برساخته بودن آنها باشد. شاید به علت وجود این عجایب است که وقتی [[ذهبی]]<ref>تاریخ، ج۱، ص۳۸.</ref> این [[معجزات]] را از [[طبری]] نقل می‌کند، می‌گوید: "سخنی شگفت و دور از [[باور]] است".


نکته سؤال برانگیز دیگر آن است که همه یا بیشتر این حوادث، در [[سرزمین]] [[ایران]] و [[ملک]] کسرا اتفاق افتاده، ولی در منابع [[ایرانی]] بدان‌ها: اشاره نشده است؛ در حالی که این نوشته‌ها از [[زمان]] ساسانیان وجود داشته و تا دوره‌های [[اسلامی]] باقی مانده است و دربردارنده اطلاعات دقیقی از ایران پیش از [[اسلام]] هستند. نمونه این نوشته‌های خدای‌نامه است که [[حمزه اصفهانی]]<ref>حمزه اصفهانی، ص۱۶.</ref> و [[ابن ندیم]]<ref>ابن ندیم، ص۳۰۵.</ref> از آن نام برده‌اند. با توجه به همین نکته، کتاب‌های [[تاریخ]] طبری، اخبار الطوال، مروج الذهب و منابع دیگری که تاریخ ایران پیش از اسلام را نوشته‌اند، با اینکه شرح حال نخستین [[پادشاهان]] افسانه‌ای ایران تا آخرین [[پادشاه]] ساسانی را کم و بیش بیان کرده‌اند؛
نکته سؤال برانگیز دیگر آن است که همه یا بیشتر این حوادث، در [[سرزمین]] [[ایران]] و [[ملک]] کسرا اتفاق افتاده، ولی در منابع [[ایرانی]] بدان‌ها اشاره نشده است؛ در حالی که این نوشته‌ها از [[زمان]] ساسانیان وجود داشته و تا دوره‌های [[اسلامی]] باقی مانده است و دربردارنده اطلاعات دقیقی از ایران پیش از [[اسلام]] هستند. نمونه این نوشته‌های خدای‌نامه است که [[حمزه اصفهانی]]<ref>حمزه اصفهانی، ص۱۶.</ref> و [[ابن ندیم]]<ref>ابن ندیم، ص۳۰۵.</ref> از آن نام برده‌اند. با توجه به همین نکته، کتاب‌های [[تاریخ]] طبری، اخبار الطوال، مروج الذهب و منابع دیگری که تاریخ ایران پیش از اسلام را نوشته‌اند، با اینکه شرح حال نخستین [[پادشاهان]] افسانه‌ای ایران تا آخرین [[پادشاه]] ساسانی را کم و بیش بیان کرده‌اند؛
# در بخش تاریخ ایران به حوادثی چون شکستن ایوان کسرا، خاموش شدن [[آتشکده فارس]]، خشک شدن [[دریاچه ساوه]] و... نپرداخته‌اند؛  
# در بخش تاریخ ایران به حوادثی چون شکستن ایوان کسرا، خاموش شدن [[آتشکده فارس]]، خشک شدن [[دریاچه ساوه]] و... نپرداخته‌اند؛  
#این حوادث را با [[سلسله]] اسناد از منابع [[عربی]] و [[راویان]] ساکن [[مکه]] و به صورت شفاهی دریافت و ذکر کرده‌اند، اما نه در بخش تاریخ ایران.
#این حوادث را با [[سلسله]] اسناد از منابع [[عربی]] و [[راویان]] ساکن [[مکه]] و به صورت شفاهی دریافت و ذکر کرده‌اند، اما نه در بخش تاریخ ایران.
خط ۷۷: خط ۵۰:
گفتنی است درباره ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}، [[روایات]] فراوان دیگری نقل شده است که [[درستی]] آنها معلوم نیست؛ به ویژه که [[اعراب]] از رسول خدا{{صل}} و [[آینده]] او [[شناختی]] نداشتند<ref>اربلی، ج۱، ص۵۲.</ref> و در فضای [[فرهنگی]] [[جامعه]] [[حجاز]] پیش از [[اسلام]] نیز اقتضای نقل چنین [[اخبار]] جزئی و دقیق از [[زندگی]] کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات [[اهل بیت]] نیز هیچ اشاره‌ای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، [[انکار]] شده‌اند<ref>قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.</ref>.
گفتنی است درباره ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}، [[روایات]] فراوان دیگری نقل شده است که [[درستی]] آنها معلوم نیست؛ به ویژه که [[اعراب]] از رسول خدا{{صل}} و [[آینده]] او [[شناختی]] نداشتند<ref>اربلی، ج۱، ص۵۲.</ref> و در فضای [[فرهنگی]] [[جامعه]] [[حجاز]] پیش از [[اسلام]] نیز اقتضای نقل چنین [[اخبار]] جزئی و دقیق از [[زندگی]] کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات [[اهل بیت]] نیز هیچ اشاره‌ای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، [[انکار]] شده‌اند<ref>قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.</ref>.


[[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref> درباره [[معجزات]] و خوارق عاداتی که به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[دوران کودکی]] او نسبت می‌دهند می‌نویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت [[خون]] بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به [[جهان]] گشود و نفس‌های [[مبارک]] او در فضای [[مکه]] و پس از آن در دیگر مکان‌های [[عرب]] نشین، آنجا که [[حلیمه سعدیه]] عهده‌دار شیر دادن و [[تربیت]] او می‌شود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به [[شگفتی]] فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ می‌داد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفت‌آوری که [[راویان]]، مدعی شده‌اند، در [[آسمان]] و [[زمین]] و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در می‌نوردید و در [[خوار]] کردن سرکشان مکه و [[قریش]] مؤثر می‌افتاد و آنان را وامی داشت به [[دعوت]] او [[ایمان]] آورند؛ حال آنکه می‌دانیم مکیان و فرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع می‌دیدند) از همه [[اعراب]] و دیگر [[ملت‌ها]] [[تعصب]] و [[شرارت]] بیشتری در مقابل [[دعوت پیامبر]] از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این [[مکتب]] درآورد، مگر پس از آنکه [[آتش]] جنگ‌های (پی در پی) تعدادی از [[پیروان]] او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قوی‌تر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این [[روایات]] صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۱-۳۲.</ref>
[[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref> درباره [[معجزات]] و خوارق عاداتی که به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[دوران کودکی]] او نسبت می‌دهند می‌نویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت [[خون]] بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به [[جهان]] گشود و نفس‌های [[مبارک]] او در فضای [[مکه]] و پس از آن در دیگر مکان‌های [[عرب]] نشین، آنجا که [[حلیمه سعدیه]] عهده‌دار شیر دادن و [[تربیت]] او می‌شود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به [[شگفتی]] فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ می‌داد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفت‌آوری که [[راویان]]، مدعی شده‌اند، در [[آسمان]] و [[زمین]] و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در می‌نوردید و در خوارکردن سرکشان مکه و [[قریش]] مؤثر می‌افتاد و آنان را وامی داشت به [[دعوت]] او [[ایمان]] آورند؛ حال آنکه می‌دانیم مکیان و قرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع می‌دیدند) از همه [[اعراب]] و دیگر [[ملت‌ها]] [[تعصب]] و [[شرارت]] بیشتری در مقابل [[دعوت پیامبر]] از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این [[مکتب]] درآورد، مگر پس از آنکه [[آتش]] جنگ‌های (پی در پی) تعدادی از [[پیروان]] او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قوی‌تر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این [[روایات]] صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۱-۳۲.</ref>.
 
==دوره [[زندگی پیامبر]]{{صل}} در [[بادیه]]==
نخستین دایه [[رسول اکرم]]{{صل}} کنیزی بود به نام ثویبه که چهار [[ماه]] آن حضرت را شیر داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.</ref>. بعد از ثویبه، [[حلیمه سعدیه]] دایه حضرت شد. او با [[زنان]] "بنی‌سعد" به [[شهر]] [[مکه]] آمده بود تا هر کدام، [[کودکی]] از [[قریش]] بگیرند و او را شیر دهند و بزرگ کنند تا خود را از تنگنای [[زندگی]] [[نجات]] دهند و [[افتخار]] دایگی حضرت به حلیمه رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>.
 
از [[برکت]] وجود [[پیامبر]]{{صل}} [[زندگی]] حلیمه و شوهرش متحول و پر [[برکت]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>. مدت ۵ سال تمام، [[رسول خدا]]{{صل}} در میان [[قبیله]] بنی‌سعد بود و [[رشد]] و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه، او را پیش مادرش برد و آخرین بار، وی را به مادرش تحویل داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>
 
==[[وفات]] [[آمنه]] [[مادر پیامبر خاتم]]{{صل}}==
[[حلیمه سعدیه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، [[محمد]]{{صل}} در کنار [[مادر]] و جد خویش [[عبدالمطلب]] [[زندگی]] می‌کرد تا اینکه ۶ سال از [[عمر]] شریفش [[گذشت]]. در آن هنگام، مادرش [[آمنه]]، او را برای [[دیدار]] دایی‌های پدری که آن حضرت در [[مدینه]] از [[قبیله]] "بنی‌النجار" داشت، با خود برداشت و به [[مدینه]] آورد. [[آمنه]] در مراجعت به [[مکه]]، در منزلی به نام "ابواء" [[بیمار]] شد و همانجا از [[دنیا]] رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>
 
==[[سرپرستی]] [[عبدالمطلب]]==
پس از [[مرگ]] [[آمنه]]، [[رسول خاتم]]{{صل}} تحت تکفل جدش [[عبدالمطلب]] قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار [[کعبه]] برای [[عبدالمطلب]] فرش پهن می‌کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی [[زمین]] می‌نشستند تا [[عبدالمطلب]] می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست و [[فرزندان]] همراه او روی فرش می‌نشستند. [[رسول اکرم]]{{صل}} گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن حضرت، [[مانع]] وی می‌شدند؛ ولی [[عبدالمطلب]] به آنها می‌گفت که فرزندم را رها کنید که به [[خدا]] قسم! [[صاحب]] [[مقام]] بزرگی خواهد شد. سپس او را می‌گرفت و در کنار خود، روی فرش می‌نشاند<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸-۲۴۹.</ref>.
 
==[[مرگ]] [[عبدالمطلب]] و کفالت [[ابوطالب]]==
هشت سال از [[زندگی]] [[شریف]] [[پیامبر]]{{صل}} گذشته بود که جد بزرگوارش، [[رحلت]] کرد. [[عبدالمطلب]] از میان پسرانش، [[ابوطالب]] را برای [[سرپرستی]] [[محمد]]{{صل}} برگزید و [[وصیت]] کرد همواره از او نگهداری کند. [[عبدالمطلب]] می‌دانست [[شفقت]] [[ابوطالب]] بر [[محمد]]{{صل}} زیاد است. [[ابوطالب]]، بی‌نهایت او را [[دوست]] می‌داشت و پیوسته مراقب وی بود و شب و روز، یک لحظه او را تنها نمی‌گذاشت و وی را از چشم [[بیگانگان]] محفوظ می‌داشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>
 
==[[شبانی پیامبر]]{{صل}} در کودکی==
گزارش [[شبانی پیامبر]]{{صل}} برای [[خویشاوندان]] خود و تمام مکیان، از خود آن حضرت نقل شده است. [[نبی]] [[اسلام]]{{صل}} ابتدا در "اجیاد" برای [[خویشاوندان]] خود و سپس در "قراریط" برای مکیان [[شبانی]] می‌کرد<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس التنفیس، ج۱، ص۲۵۹؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[عمر بن عمر بن فارس]] از [[زهری]]، از [[جابر بن عبدالله]] [[نقل]] می‌کند که از [[رسول اکرم]]{{صل}} پرسیدم: "شما هم گوسفند چرانی کرده‌اید؟ فرمود: آری و هیچ [[پیامبری]] نیست؛ مگر آنکه [[شبانی]] کرده است"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>.
 
==[[مسافرت به شام]]==
گزارش نخستین [[سفر پیامبر به شام]] و [[ملاقات]] آن حضرت با [[بحیرای راهب]]، از جمله [[اخبار]] مشکوک و قصه‌گونه‌ای است که [[دشمنان رسول اکرم]]{{صل}} از آن بهره‌برداری بسیاری کرده‌اند.
 
[[معاندان]] قدیم و [[جدید]] [[پیامبر]]{{صل}} که [[رسالت]] آسمانی او را [[انکار]] می‌کنند، همواره کوشیده‌اند تا برای وی [[معلم]] یا معلمانی معرفی کنند و سپس مدعی شوند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[قرآن]] و [[تعالیم]] خویش را از این معلمان آموخته است<ref>غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص۱۸۴.</ref>.
 
[[ابوطالب]] با کاروان [[قریش]] برای [[تجارت]] به سوی [[شام]] می‌رفت و چون آماده حرکت شد، [[پیامبر]]{{صل}} با [[اشتیاق]]، خواستار [[همراهی]] با او شد. [[ابوطالب]] گفت: "به [[خدا]] وی را همراه می‌برم و هرگز از او جدا نمی‌شوم". [[ابوطالب]]، [[پیامبر]]{{صل}} را با خود برد تا کاروان به "بصری" [[شام]] رسید و بحیرا [[راهب]] [[نصرانی]]، صومعه‌ای داشت که در آن به سر می‌برد. چون کاروان نزدیک صومعه آمد، بحیرا غذای زیادی برای آنها آماده کرد.
 
وقتی بحیرا [[پیامبر]]{{صل}} را دید، [[مشاهده]] کرد که ابری بر سر [[رسول خدا]]{{صل}}[[سایه]] افکنده است. از [[پیامبر]]{{صل}} سؤالاتی از احوال [[خواب]] و [[بیداری]] وی پرسید و حضرت به او پاسخ داد و همه را موافق صفاتی یافت که از وی خوانده بود. آن‌گاه میان دو کتف وی را نگاه کرد و خاتم [[نبوت]] را دید.
 
بحیرا از [[ابوطالب]] پرسید: "این پسر چه نسبتی با تو دارد؟ [[ابوطالب]] در جوابش فرمود: این، پسر من است. بحیرا پاسخ داد: پدر این پسر، زنده نیست. [[ابوطالب]] گفت: برادرزاده من است و پدرش، در حالی که مادرش باردار بود، درگذشت. بحیرا گفت: راست گفتی! او را به دیار خویش ببر و از [[یهودیان]] بر او بیمناک باش که به [[خدا]]! اگر او را ببینند و آنچه از او می‌دانم، بدانند، به او آسیب می‌رسانند که [[سرنوشت]] بزرگی دارد. [[ابوطالب]] او را با شتاب به [[مکه]] بازگرداند"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref>. [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} ۱۲ سال داشت که به این سفر رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref>


==منابع==
==منابع==
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش