پرش به محتوا

ابومحذوره اوس بن معیر: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85...» ایجاد کرد)
 
خط ۷: خط ۷:


==مقدمه==
==مقدمه==
او به کنیه مشهور است<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۲۹.</ref>. نام او را به اختلاف، [[اوس بن معیر]]، [[سمرة بن معیر]]، [[مرة بن معین]]، [[سمیر بن عمیر]]، [[سلیمان بن سمرة]]،[[ معیر بن محیریز]] و [[معین بن محیریز]] گفته‌اند، ولی [[اوس بن معیر]] و [[سمرة بن معیر]] از همه مشهورترند<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۵۹ و ۴۸۷؛ طبری، ص۱۵۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱ و ج۷، ص۲۶۶؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۰.</ref>.
او به [[کنیه]] مشهور است<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۲۹.</ref>. نام او را به [[اختلاف]]، [[اوس بن معیر]]، [[سمرة بن معیر]]، [[مرة بن معین]]، [[سمیر بن عمیر]]، [[سلیمان بن سمرة]]، [[معیر بن محیریز]] و [[معین بن محیریز]] گفته‌اند، ولی اوس بن معیر و سمرة بن معیر از همه مشهورترند<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۵۹ و ۴۸۷؛ طبری، ص۱۵۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱ و ج۷، ص۲۶۶؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۰.</ref>.


ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> می‌گوید: زبیر بن بکار، مصعب بن زبیر، ابن اسحاق و مسیبی (محمد بن اسحاق) که داناترین فرد به انساب قریش‌اند، تصریح کرده‌اند نام اوس صحیح است و هر که سلمه گوید، اشتباه کرده است. ابن کلبی<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۰.</ref>، خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۹.</ref>، بلاذری<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، ابن حزم<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، ابن اثیر<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref> و برخی دیگر<ref> مزی، ج۳۴، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> نیز همین مطلب را پذیرفته‌اند.
ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> می‌گوید: [[زبیر بن بکار]]، [[مصعب بن زبیر]]، [[ابن اسحاق]] و مسیبی ([[محمد بن اسحاق]]) که [[داناترین]] فرد به انساب قریش‌اند، تصریح کرده‌اند نام [[اوس]] صحیح است و هر که [[سلمه]] گوید، [[اشتباه]] کرده است. ابن کلبی<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۰.</ref>، خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۹.</ref>، [[بلاذری]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن حزم]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref> و برخی دیگر<ref> مزی، ج۳۴، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> نیز همین مطلب را پذیرفته‌اند.


برخلاف این، گروهی مانند ابوالیقظان<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، ابن معین<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، ابونعیم<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، ابن ماکولا<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام ابو محذوره را سمرة بن معیر محفوظ دانسته‌اند. نسبش را نیز چنین برشمرده‌اند: اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.
برخلاف این، گروهی مانند [[ابوالیقظان]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، ابن معین<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>، ابن ماکولا<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۲۶۶.</ref> و برخی دیگر <ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>، نام [[ابو محذوره]] را سمرة بن معیر محفوظ دانسته‌اند. نسبش را نیز چنین برشمرده‌اند: [[اوس بن معیر بن لوذان بن ربیعة بن عویج بن سعد بن جمح]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، ص۳۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.


برادر اوس به نام اویس یا انیس که در سپاه قریش بود، در بدر کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از فتح مکه مسلمان گردید. داستان اسلام آوردن ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کرده اند: پس از اینکه رسول خدا{{صل}} از حنین باز میگشت، من به همراه ده نفر از بچه‌ها در نقلی جوانان به دنبال آنان رفتیم و چون مؤذن رسول خدا{{صل}} اذان گفت، ما نیز با تمسخر به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی پیامبر خدا{{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا{{صل}} دست مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در حق من دعا کرد. میگویند ابو محذوره به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمی‌کرد، به طوری که وقتی مینشست، موهایش به زمین میرسید و چون به او میگفتند چرا آنها را کوتاه نمی‌کنی، میگفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمی‌خواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر عمر به همین‌گونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>. در ادامه روایت ابو محذوره آمده است که رسول خدا{{صل}} به او فرمود: به نزد عتاب بن اسید - امیر مکه از طرف رسول خدا{{صل}} - برو و بگو از طرف رسول خدا{{صل}} مأمورم اذان مسجد الحرام را بگویم، من عرض کردم: چگونه اذان بگویم؟ آن حضرت کیفیت اذان و اقامه را به من آموخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref>. از ابن جریج نقل شده که این داستان در جعرانه بوده است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>.
[[برادر]] اوس به نام [[اویس]] یا انیس که در [[سپاه قریش]] بود، در [[بدر]] کشته شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. اوس نیز پس از [[فتح مکه]] [[مسلمان]] گردید. داستان [[اسلام آوردن]] ابو محذوره را از زبان خود وی چنین نقل کرده‌اند: پس از اینکه [[رسول خدا]]{{صل}} از [[حنین]] باز می‌گشت، من به همراه ده نفر از بچه‌ها در [[نقلی]] [[جوانان]] به دنبال آنان رفتیم و چون [[مؤذن]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اذان]] گفت، ما نیز با [[تمسخر]] به اذان گفتن مشغول شدیم. وقتی [[پیامبر خدا]]{{صل}} صدای ما را شنید فرمود: صدای یکی از اینها بسیار خوب است. پس ما را احضار کرد و یکی پس از دیگری اذان گفتیم تا نوبت من شد، چون اذان گفتن مرا شنید، فرمود: پیش بیا. من جلو رفتم و رسول خدا{{صل}} [[دست]] مبارکش را بر سرم کشید و سه مرتبه در [[حق]] من [[دعا]] کرد. می‌گویند [[ابو محذوره]] به همین دلیل موهای جلو سر خود را کوتاه نمی‌کرد، به طوری که وقتی می‌نشست، موهایش به [[زمین]] می‌رسید و چون به او می‌گفتند چرا آنها را کوتاه نمی‌کنی، می‌گفت: رسول خدا به آنها دست کشیده و من نمی‌خواهم کوتاهشان کنم. وی تا آخر [[عمر]] به همین‌گونه بود<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبری، المنتخب، ص۶۲؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱؛ حاکم، ج۳، ص۵۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۸.</ref>.
در روایات ابو محذوره، رسول خدا{{صل}} عدد بندهای اذان و اقامه را به ترتیب نوزده و هفده بار تعلیم فرمود<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۱؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref>. ابونعیم<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱-۱۴۱۲.</ref> و نووی<ref>نووی، ج۳، ص۹۰.</ref> جملات اذان را این چنین بیان کرده‌اند: تکبیر چهار بار، شهادتین چهار بار با صدای آهسته و چهار بار با صدای بلند، سپس {{متن حدیث|حی علی الصلاة}}؛ و {{متن حدیث|حی علی الفلاح}}؛ را هر کدام دو بار، و دو مرتبه تکبیر و در آخر یک بار تهلیل.
به دلیل اختلافی که میان اذان و اقامه ابو محذوره با بلال بوده، فقهای اهل سنت، هر کدام به گونه‌ای فتوا داده‌اند<ref>شامی، ج۸، ص۸۶.</ref>.
در اذان ابو محذوره، جمله حی علی خیر العمل بیان نشده و در برخی گزارش‌ها از وی نقل شده که رسول خدا{{صل}} در اذان صبح، اضافه کردن الصلاة خیر من النوم را به او امر کرده است<ref>عبد الرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۹-۴۵۸ و ۴۷۲؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۲.</ref>. به یقین در این روایات تحریف صورت گرفته است؛ زیرا اولا: جمله حی علی خیر العمل آنگونه که از امام سجاد{{ع}} روایت شده، در اذان نخستین بوده<ref>ابن ابی شیبه، ج۱، ص۲۴۴؛ بیهقی، ج۱، ص۴۲۵؛ طبری شیعی، ص۵۱۷؛ بیاضی، ج۳، ص۲۱؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۳؛ ر.ک: محمد سالم غزان، حی علی خیر العمل.</ref> و در زمان عمر حذف گردیده است<ref>زید بن علی، ص۹۳؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>. ثانیا: جمله الصلاة خیر من النوم بنا بر مشهور روایات تاریخی، در زمان عمر به اذان اضافه شد و پیش از آن نبود<ref>جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>.
ابومحذوره میگوید: رسول خدا{{صل}} منصب سقایت را به فرزندان عبدالمطلب، حجابت را به بنی عبدالدار و اذان را به ما و موالی مان داد<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۴؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۱۵.</ref>. به همین مناسبت، به مؤذن مسجدالحرام لقب گرفت<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶.</ref>. به نظر میرسد خلفا و نیز امیر مؤمنان{{ع}} و امام حسن{{ع}}، به احترام پیامبر، ابو محذوره را بر همین منصب باقی گذاشتند، ولی از روایت عبدالرزاق<ref>عبدالرزاق، ج۱، ص۴۵۹.</ref> و حاکم<ref>حاکم، ج۳، ص۵۱۵.</ref> بر میآید که معاویه خواست او را از این منصب عزل کند، اما وقتی مؤذن معاویه در مسجد الحرام اذان گفت، ابو محذوره او را گرفت و در چاه زمزم انداخت! ابن سعد<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref> و ابن حبان<ref>الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref> می‌گویند فرزندان او تا زمان ما همچنان بر همین منصب هستند. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> اضافه میکند پس از فرزندان ابو محذوره، منصب اذان گویی مسجدالحرام به پسر عمویش عبدالله بن محیریز و فرزندان او و پس از آنان، به فرزندان ربیعة بن سعد بن جمح انتقال یافت.
ابو محذوره با صدای بسیار بلند و در عین حال بسیار زیبا اذان می‌گفت؛ به طوری که یک بار در ایام حج وقتی عمر در دارالندوه بود و اذان او را شنید، به وی گفت: صدای تو چقدر بلند و زیباست، اما آیا نمی‌ترسی رگ‌های گردنت پاره شود؟ او گفت: چون تو اینجا آمده بودی، خواستم صدایم را به گوش تو برسانم<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۱۹.</ref>. از پاسخ عمر که به او گفت: تو اذان را بگو، مرا پیش خود خواهی دید، بر میآید که ابو محذوره خواسته عمر را به نماز بخواند. وی هرگاه خالد بن عاص بن هشام مخزومی، امیر مکه را میدید که از در مسجد الحرام وارد میشود، اذان می‌گفت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۴۶.</ref>.
از او در زمینه اذان سه روایت دیگر نقل شده است. بنا بر روایت اول، رسول خدا{{صل}} فرمود: «اذان گویان، امین مسلمانان به هنگام افطار و سحر هستند»<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>. در روایت دوم، پیامبر زمان مغرب را مشخص کرد و به ابو محذوره فرمود: «هرگاه خواستی اذان مغرب بگویی، مواظب باش چندان تعجیل نکنی که با خورشید تلاقی کند؛ {{عربی|اذا اذنت المغرب فاحذرها مع الشمس حدرأ}}<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>.
بر اساس نظر مشهور، أبو محذوره، به سبب منصب اذان گویی مسجدالحرام، به مدینه نرفت و تا آخر عمر در مکه بود و همانجا نیز درگذشت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref>، ولی ابن حبان<ref>ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref> میگوید مدت زیادی نیز در کوفه ساکن بود. ابونعیم<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref> نیز او را از اصحابی برشمرده که در شام ساکن شدند. هیچ کس غیر از وی چنین مطلبی را بیان نکرده و چنانچه أبو محذوره لحظه‌ای در شام ساکن میبود، ابن عساکر شرح حال او را در تاریخ خود میآورد.
سال وفات او را بین ۵۸ تا ۶۰ و حتی ۷۹ دانسته‌اند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۵؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>. ابن سعد<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref>، طبری<ref>مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref> و برخی دیگر، سال ۵۹ را تأیید کرده‌اند. ابن کلبی<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref> و برخی دیگر، سال وفات او را پس از مرگ سمرة بن جندب (م. ۵۸ یا ۵۹) و برخی دیگر پس از درگذشت ابوهریره (م. ۵۷ با ۵۸ با ۵۹) دانسته‌اند<ref>بخاری، ج۲، ص۱۹؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷.</ref>.
به نظر میرسد این اختلاف نظر، ناشی از روایتی است که میگوید: زمانی رسول خدا{{صل}} بر ابوهریره، ابو محذوره و سمرة بن جندب وارد شد و فرمود: {{متن حدیث|آخِرُكُمْ مَوْتاً فِي النَّارِ}}؛ آخرین نفری که از شما بمیرد در آتش است»<ref>بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۵۴؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۴-۲۵۳.</ref>. این روایت که بر اساس آن، رسول خدا{{صل}} به یکی از صحابه خود وعده جهنم داده و موجب نقض دیدگاه عدالت صحابه شده، گروهی از دانشمندان را بر آن داشته تا دست به توجیهاتی سست و خلاف ظاهر این روایت بزنند. در مرحله نخست، گویا خواسته‌اند با اظهار نظرهای مختلف درباره تاریخ مرگ این سه، این موضوع در ابهام بماند و آن شخص معین نشود. به همین منظور در برخی روایات، نام سمره حذف شده و از او با عنوان «و رجل آخر» نام برده‌اند<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۷.</ref>. این ابهام افزون بر اینکه هیچ ثمری ندارد، سبب میشود هر سه نفر همیشه در مظان اتهام باشند. توجیه دیگر آنان، نقد سندی این روایت بوده است؛ به طوری که آن را حدیثی غریب شمرده‌اند و علت آن را حضور شخصی به نام سعید بن یزید بسن مسلمه ازدی بصری در سند روایت می‌دانند؛ در حالی که او ثقه است و روایتش در صحاح سته دیده میشود<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. البته چون روایت پیش‌گفته از راه‌های گوناگون روایت شده، روی این نکته زیاد تأکید نکرده‌اند. توجیه دیگر برخی، تفسیر کلمه نار به آتش دنیایی است که میگویند آخرین نفر سمره بر اثر ریخته شدن آب جوش بر سرش از دنیا رفت<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۵۶</ref>. این توجیه نیز از چند نظر خلاف ظاهر روایت است: نخست اینکه نار را به آب جوش معناکردن، برخلاف ظاهر و بلکه غلط است. شاهد این مطلب اینکه می‌گویند هرگاه کسی میخواست ابوهریره را اذیت کند، به او میگفت سمره از دنیا رفت و ابوهریره بلافاصله بیهوش میشد<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.</ref>. دیگر اینکه پیامبر به نفر آخر، پس از مرگ وعده «نار» داده، نه اینکه مردن او با نار باشد.
با توجه به این اشکالات، برخی از جمله بیهقی و ابن کثیر، برخلاف دیگران، ظاهر کلام پیامبر را پذیرفته و گفته‌اند: نفر آخر سمره بود که خون‌های زیادی از مسلمانان ریخت و بر اساس فرمایش پیامبر، در جهنم وارد خواهد شد. البته آنها اضافه کرده‌اند که امید است خداوند به دلیل صحابی بودن و نیز شفیعان، او را نجات دهد<ref>ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>.
علامه شرف الدین<ref>ابوهریره، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> درباره این روایت توضیحات فراوانی داده و این ابهام را از طرف پیامبر، دلیلی بر خبث باطنی هر سه نفر، از جمله أبو محذوره دانسته است. وی میگوید: ابوهریره به دلیل دروغ‌های زیادی که به رسول خدا{{صل}} بست، و سمره به علت خون‌های بسیاری که از مسلمانان ریخت و به طور آشکار شراب میفروخت، و ابو محذوره نیز به دلیل اینکه تا فتح مکه اسلام نیاورد و به استهزا اذان میگفت و از طلقا و مؤلفة قلوبهم بود که تنها با کیسه پولی که پیامبر به او داد و نیز با غنایم حنین اسلام آورد، سزاوار مصداق سخن حضرت هستند.


در ادامه [[روایت]] ابو محذوره آمده است که رسول خدا{{صل}} به او فرمود: به نزد [[عتاب بن اسید]] - [[امیر]] [[مکه]] از طرف رسول خدا{{صل}} - برو و بگو از طرف رسول خدا{{صل}} مأمورم اذان [[مسجد الحرام]] را بگویم، من عرض کردم: چگونه اذان بگویم؟ آن [[حضرت]] کیفیت اذان و اقامه را به من آموخت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref>. از [[ابن جریج]] نقل شده که این داستان در جِعِرّانه بوده است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>.


در [[روایات]] ابو محذوره، رسول خدا{{صل}} عدد بندهای اذان و اقامه را به ترتیب نوزده و هفده بار [[تعلیم]] فرمود<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۱؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref>. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱-۱۴۱۲.</ref> و [[نووی]]<ref>نووی، ج۳، ص۹۰.</ref> جملات اذان را این چنین بیان کرده‌اند: [[تکبیر]] چهار بار، [[شهادتین]] چهار بار با صدای آهسته و چهار بار با صدای بلند، سپس {{متن حدیث|حي على الصلاة}}؛ و {{متن حدیث|حي على الفلاح}}؛ را هر کدام دو بار، و دو مرتبه [[تکبیر]] و در آخر یک بار [[تهلیل]].


.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحذوره اوس بن معیر»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref>
به دلیل اختلافی که میان [[اذان]] و اقامه [[ابو محذوره]] با [[بلال]] بوده، [[فقهای اهل سنت]]، هر کدام به گونه‌ای [[فتوا]] داده‌اند<ref>شامی، ج۸، ص۸۶.</ref>.
 
در اذان ابو محذوره، جمله [[حی علی خیر العمل]] بیان نشده و در برخی گزارش‌ها از وی نقل شده که [[رسول خدا]]{{صل}} در اذان صبح، اضافه کردن الصلاة خیر من النوم را به او امر کرده است<ref>عبد الرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۹-۴۵۸ و ۴۷۲؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۲.</ref>. به [[یقین]] در این [[روایات]] [[تحریف]] صورت گرفته است؛ زیرا:
#جمله حی علی خیر العمل آنگونه که از [[امام سجاد]]{{ع}} [[روایت]] شده، در اذان نخستین بوده<ref>ابن ابی شیبه، ج۱، ص۲۴۴؛ بیهقی، ج۱، ص۴۲۵؛ طبری شیعی، ص۵۱۷؛ بیاضی، ج۳، ص۲۱؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۳؛ ر.ک: محمد سالم غزان، حی علی خیر العمل.</ref> و در [[زمان]] [[عمر]] حذف گردیده است<ref>زید بن علی، ص۹۳؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>.
#جمله الصلاة خیر من النوم بنا بر مشهور روایات [[تاریخی]]، در زمان عمر به اذان اضافه شد و پیش از آن نبود<ref>جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۸۴.</ref>.
 
[[ابومحذوره]] می‌گوید: رسول خدا{{صل}} [[منصب]] سقایت را به [[فرزندان عبدالمطلب]]، [[حجابت]] را به [[بنی عبدالدار]] و اذان را به ما و موالی‌مان داد<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۴؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۱۵.</ref>. به همین مناسبت، به [[مؤذن]] [[مسجدالحرام]] [[لقب]] گرفت<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۶.</ref>. به نظر می‌رسد [[خلفا]] و نیز [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}}، به [[احترام]] [[پیامبر]]، ابو محذوره را بر همین منصب باقی گذاشتند، ولی از روایت عبدالرزاق<ref>عبدالرزاق، ج۱، ص۴۵۹.</ref> و [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۳، ص۵۱۵.</ref> بر می‌آید که [[معاویه]] خواست او را از این منصب [[عزل]] کند، اما وقتی مؤذن معاویه در [[مسجد الحرام]] اذان گفت، ابو محذوره او را گرفت و در [[چاه زمزم]] انداخت! [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref> و [[ابن حبان]]<ref>الثقات، ج۳، ص۱۷۴.</ref> می‌گویند [[فرزندان]] او تا زمان ما همچنان بر همین منصب هستند. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴.</ref> اضافه می‌کند پس از [[فرزندان]] [[ابو محذوره]]، [[منصب]] اذان‌گویی [[مسجدالحرام]] به پسر عمویش [[عبدالله بن محیریز]] و فرزندان او و پس از آنان، به فرزندان [[ربیعة]] بن سعد بن جمح انتقال یافت.
 
ابو محذوره با صدای بسیار بلند و در عین حال بسیار [[زیبا]] اذان می‌گفت؛ به طوری که یک بار در ایام [[حج]] وقتی [[عمر]] در [[دارالندوه]] بود و اذان او را شنید، به وی گفت: صدای تو چقدر بلند و زیباست، اما آیا نمی‌ترسی رگ‌های گردنت پاره شود؟ او گفت: چون تو اینجا آمده بودی، خواستم صدایم را به گوش تو برسانم<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۱۹.</ref>. از پاسخ عمر که به او گفت: تو اذان را بگو، مرا پیش خود خواهی دید، بر می‌آید که ابو محذوره خواسته عمر را به [[نماز]] بخواند. وی هرگاه [[خالد بن عاص بن هشام مخزومی]]، [[امیر]] [[مکه]] را می‌دید که از در [[مسجد الحرام]] وارد می‌شود، اذان می‌گفت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۴۶.</ref>.
 
از او در زمینه اذان سه [[روایت]] دیگر نقل شده است. بنا بر روایت اول، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "اذان گویان، [[امین]] [[مسلمانان]] به هنگام [[افطار]] و [[سحر]] هستند"<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>. در روایت دوم، [[پیامبر]] [[زمان]] [[مغرب]] را مشخص کرد و به ابو محذوره فرمود: "هرگاه خواستی اذان مغرب بگویی، مواظب باش چندان [[تعجیل]] نکنی که با [[خورشید]] تلاقی کند"<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۶.</ref>.
 
بر اساس نظر مشهور، [[ابو محذوره]]، به سبب منصب اذان گویی مسجدالحرام، به [[مدینه]] نرفت و تا آخر عمر در مکه بود و همانجا نیز درگذشت<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۴؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref>، ولی [[ابن حبان]]<ref>ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۷.</ref> می‌گوید مدت زیادی نیز در [[کوفه]] ساکن بود. [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۳، ص۱۴۱۱.</ref> نیز او را از اصحابی برشمرده که در [[شام]] ساکن شدند. هیچ کس غیر از وی چنین مطلبی را بیان نکرده و چنانچه ابو محذوره لحظه‌ای در شام ساکن می‌بود، [[ابن عساکر]] شرح حال او را در [[تاریخ]] خود می‌آورد.
 
سال [[وفات]] او را بین ۵۸ تا ۶۰ و حتی ۷۹ دانسته‌اند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۴؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۱۵؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۱۸۱؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۵، ص۴۵۰.</ref>، [[طبری]]<ref>مزی، ج۳۴، ص۲۵۹.</ref> و برخی دیگر، [[سال]] ۵۹ را [[تأیید]] کرده‌اند. ابن کلبی<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۰۳.</ref> و برخی دیگر، سال وفات او را پس از [[مرگ]] [[سمرة بن جندب]] و برخی دیگر پس از درگذشت [[ابوهریره]] دانسته‌اند <ref>بخاری، ج۲، ص۱۹؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷.</ref>.
 
به نظر می‌رسد این [[اختلاف]] نظر، ناشی از روایتی است که می‌گوید: زمانی [[رسول خدا]]{{صل}} بر ابوهریره، [[ابو محذوره]] و [[سمرة بن جندب]] وارد شد و فرمود: "آخرین نفری که از شما بمیرد در [[آتش]] است"<ref>{{متن حدیث|آخِرُكُمْ مَوْتاً فِي النَّارِ}}؛ بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۵۴؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۴-۲۵۳.</ref>. این [[روایت]] که بر اساس آن، رسول خدا{{صل}} به یکی از [[صحابه]] خود [[وعده]] [[جهنم]] داده و موجب نقض دیدگاه [[عدالت صحابه]] شده، گروهی از [[دانشمندان]] را بر آن داشته تا دست به توجیهاتی [[سست]] و خلاف ظاهر این روایت بزنند. در مرحله نخست، گویا خواسته‌اند با اظهار نظرهای مختلف درباره تاریخ مرگ این سه، این موضوع در ابهام بماند و آن شخص معین نشود. به همین منظور در برخی [[روایات]]، نام [[سمره]] حذف شده و از او با عنوان {{عربی|"ورجل آخر"}} نام برده‌اند<ref>طبرانی، ج۷، ص۱۷۷؛ مزی، ج۳۴، ص۲۵۷.</ref>. این ابهام افزون بر اینکه هیچ ثمری ندارد، سبب می‌شود هر سه نفر همیشه در مظان [[اتهام]] باشند. توجیه دیگر آنان، [[نقد سندی]] این روایت بوده است؛ به طوری که آن را [[حدیثی]] [[غریب]] شمرده‌اند و علت آن را حضور شخصی به نام [[سعید بن یزید بن مسلمه ازدی]] [[بصری]] در [[سند روایت]] می‌دانند؛ در حالی که او [[ثقه]] است و روایتش در [[صحاح سته]] دیده می‌شود<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. البته چون [[روایت]] پیش‌ گفته از راه‌های گوناگون روایت شده، روی این نکته زیاد تأکید نکرده‌اند. توجیه دیگر برخی، [[تفسیر]] کلمه [[نار]] به [[آتش]] [[دنیایی]] است که می‌گویند آخرین نفر [[سمره]] بر اثر ریخته شدن آب [[جوش]] بر سرش از [[دنیا]] رفت<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵-۱۸۶؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۵۶</ref>. این توجیه نیز از چند نظر خلاف ظاهر روایت است: نخست اینکه نار را به آب جوش معنا کردن، برخلاف ظاهر و بلکه غلط است. [[شاهد]] این مطلب اینکه می‌گویند هرگاه کسی می‌خواست [[ابوهریره]] را [[اذیت]] کند، به او می‌گفت سمره از دنیا رفت و ابوهریره بلافاصله بیهوش می‌شد<ref>ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.</ref>. دیگر اینکه [[پیامبر]] به نفر آخر، پس از [[مرگ]] [[وعده]] "نار" داده، نه اینکه مردن او با نار باشد.
 
با توجه به این اشکالات، برخی از جمله [[بیهقی]] و [[ابن کثیر]]، برخلاف دیگران، ظاهر [[کلام پیامبر]] را پذیرفته و گفته‌اند: نفر آخر سمره بود که خون‌های زیادی از [[مسلمانان]] ریخت و بر اساس فرمایش پیامبر، در [[جهنم]] وارد خواهد شد. البته آنها اضافه کرده‌اند که [[امید]] است [[خداوند]] به دلیل [[صحابی]] بودن و نیز [[شفیعان]]، او را [[نجات]] دهد<ref>ابن کثیر، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref>.
 
[[علامه]] [[شرف الدین]]<ref>ابوهریره، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> درباره این روایت توضیحات فراوانی داده و این ابهام را از طرف پیامبر، دلیلی بر [[خبث]] [[باطنی]] هر سه نفر، از جمله [[ابو محذوره]] دانسته است. وی می‌گوید: ابوهریره به دلیل دروغ‌های زیادی که به [[رسول خدا]]{{صل}} بست، و سمره به علت خون‌های بسیاری که از مسلمانان ریخت و به طور آشکار شراب می‌فروخت، و [[ابو محذوره]] نیز به دلیل اینکه تا [[فتح مکه]] [[اسلام]] نیاورد و به [[استهزا]] [[اذان]] می‌گفت و از [[طلقا]] و [[مؤلفة قلوبهم]] بود که تنها با کیسه پولی که پیامبر به او داد و نیز با [[غنایم]] [[حنین]] اسلام آورد، سزاوار مصداق سخن [[حضرت]] هستند.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحذوره اوس بن معیر»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref>


==منابع==
==منابع==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش