پرش به محتوا

ابوموسی اشعری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۲۸: خط ۲۲۸:
#[[عرب]] عاربه یا [[خالص]]؛
#[[عرب]] عاربه یا [[خالص]]؛
#[[عرب]] مُسْتَعْرَبه یا [[ناخالص]]. [[اعراب]] عاربه به ساکنان جنوبی [[عربستان]] که [[نسب]] خود را به یَعرُب بن [[قحطان]]، [[فرزند]] پنجم [[نوح]]{{ع}}، می‌رساندند، گفته می‌شد. در آن زمان [[یمن]] هم جزء منطقه جنوبی [[عربستان]] محسوب می‌شد و [[ابوموسی اشعری]] هم [[یمنی]] الاصل و از همین طوائف است<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۲۳-۲۸.</ref><ref>[[جواد نعمتی|نعمتی، جواد]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۵.</ref>.
#[[عرب]] مُسْتَعْرَبه یا [[ناخالص]]. [[اعراب]] عاربه به ساکنان جنوبی [[عربستان]] که [[نسب]] خود را به یَعرُب بن [[قحطان]]، [[فرزند]] پنجم [[نوح]]{{ع}}، می‌رساندند، گفته می‌شد. در آن زمان [[یمن]] هم جزء منطقه جنوبی [[عربستان]] محسوب می‌شد و [[ابوموسی اشعری]] هم [[یمنی]] الاصل و از همین طوائف است<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۲۳-۲۸.</ref><ref>[[جواد نعمتی|نعمتی، جواد]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۵.</ref>.
==ابو موسی اشعری در دانشنامه سیره نبوی ==
نامش [[عبدالله بن قیس بن سلیم]]<ref>نام و نسب کامل وی و اختلاف‌های در آن را بنگرید: ابن سعد، ج۴، ص۷۸؛ ابن کلبی، ج۱، ص۳۶۹؛ ابن عبد البر، ج۴، ص۳۲۶.</ref> از اشعریان [[یمن]] است. مادرش ظَبیه دختر وهب است که [[اسلام]] پذیرفت و در [[مدینه]] درگذشت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۸.</ref>.
[[ابوموسی]] مردی کوته قامت، لاغراندام و کوسه بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۶.</ref>. صدای دلکشی داشت و [[رسول خدا]]{{صل}} صدای نیکوی وی را ستود و آن را مانند صدای نی‌های [[آل داود]]{{ع}} دانست<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۰؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۲، ص۴۸۵.</ref>. صدای نیکوی او در [[نماز جماعت]]، مأمومان را به [[تعجب]] وامی داشت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۱؛ و ر.ک: ابن ابی شیبه، ج۷، ص۱۵۴.</ref>. حتی [[همسران رسول خدا]]{{صل}}، [[مشتاق]] شنیدن آوای خوش قرائت [[نماز]] وی بودند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۱؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۵۰. این گزارش برای زنان خود ابوموسی نیز نقل شده است: ابن عساکر، ج۳۲، ص۸۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} او را با [[القاب]] بلندی مانند سالار سوارکاران (= سید‌الفوارس) ستود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۰.</ref>. در برابر گزارش‌های یاد شده، برخی [[اخبار]]، از موقعیت نامناسب ابوموسی نزد رسول خدا{{صل}} حکایت دارد. بر اساس گزارشی، [[عمار]]، [[شاهد]] لعن [[ابو موسی]] از سوی رسول خدا{{صل}} بوده است. اما ابوموسی می‌گفت: رسول خدا{{صل}} برای وی [[استغفار]] کرده است<ref>ابن عساکر، ج۳۲، ص۹۳. در این گزارش، احتمال جابه جا شدن نام پیامبر خدا{{صل}} با امام علی{{ع}} وجود دارد.</ref>. در گزارش منحصر به فرد دیگری، ابو موسی از سوی [[حذیفة بن یمان]] که در میان [[صحابه]] به شناختن [[منافقان]] شهره بود، به عنوان [[منافق]] قلمداد شده است<ref>فسوی، ج۲، ص۷۷۱.</ref>؛ چنانکه کتب [[شیعی]]، وی را یکی از چهارده نفری دانسته‌اند که در [[جنگ تبوک]]، قصد رماندن شتر رسول خدا{{صل}} را داشته‌اند<ref>صدوق، ص۴۹۹؛ و ر.ک: طبری شیعی، ص۱۵۷؛ بیاضی، ج۳، ص۲۴۷. برای اطلاع از نقل دیگری از این خبر که در آن تصریحی به نفاق ابوموسی نشده، ر.ک: ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۸۸.</ref>. گزارش‌های دسته دوم را می‌توان ناشی از ناخرسندی عده‌ای از مواضع بعدی [[ابو موسی]] به ویژه در دوره [[امام علی]]{{ع}} ارزیابی کرد.
==[[ویژگی‌های اخلاقی]]==
[[ابوموسی]] به مسائل ظاهری [[شرع]] پایبند بود و می‌گفت: اگر دو سال [[خراج]] [[عراق]] را در برابر [[نوشیدن]] شرابی بدو دهند، چنین نخواهد کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۲.</ref>. او [[مردم]] را به [[گریستن]] سفارش می‌کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۲.</ref> و به وعده‌های خود پایبند بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۳.</ref>. ابوموسی هنگام [[خواب]] شلوارکی (سراویل، تبان) می‌پوشید تا مبادا عورتش ناخواسته نمایان شود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۳؛ بغوی، ج۴، ص۴۴؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۹۰.</ref>. وی در [[خانه]] تاریک، هنگام [[غسل]] کردن برای [[حیا]] از [[پروردگار]] [[خم]] می‌شد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۵؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۹۰.</ref>. او همچنین از افرادی که بدون لنگ در آب ظاهر می‌شدند، متعجب بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۵؛ برجلانی، ص۴۴.</ref>.
گفته شده در [[سخن گفتن]] دقیق بود و [[خطا]] نمی‌کرد و سخنان صائب وی، [[تشبیه]] به کار قصابی می‌شد که دقیقاً استخوان‌ها را از مفاصل جدا می‌کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۳.</ref>. تأکید بر این ویژگی، می‌توانست برای پوشاندن موضع‌گیری نادرست او در آستانه [[جنگ جمل]] و سفارش به [[کناره‌گیری]] مردم و همچنین موضع وی در حادثه [[تحکیم]] باشد. او در [[دشواری‌ها]] [[استوار]] بود. یک بار که طاعونی در [[شهر]] شیوع یافت، از او خواستند از شهر بیرون رود، ولی نپذیرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۳.</ref>.
==[[علم]] و [[دانش]]==
ابوموسی در دانش [[قضا]] تبحر داشت و سفارش‌های [[قضایی]] وی را [[عمر]] [[تأیید]] می‌کرد <ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۵.</ref>. عمر به او درباره شیوه [[قضاوت]] نامه‌ای بلند نوشت و پاره‌ای از اصول قضا را برشمرد<ref>بلاذری، انساب، ج۱۰، ص۳۸۹؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۷۱.</ref>. [[شعبی]]، قاضیان را چهار نفر دانسته که عبارت‌اند از امام علی{{ع}}، عمر، ابوموسی و [[زید بن ثابت]]<ref>ابونعیم، ج۴، ص۱۷۵۱؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۶۳.</ref>. ابوموسی به دلیل آشنایی با مسائل قضا و قضاوت، برای برهه‌ای در [[زمان]] [[عثمان]] [[منصب]] قضاوت [[کوفه]] را عهده‌دار شد. افزون بر قضاوت، از ابوموسی با عنوان یکی از فقهای [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نام برده شده که در [[مسجد النبی]]{{صل}} به پرسش‌های [[فقهی]] پاسخ می‌گفته‌اند<ref>أبونعیم، ج۴، ص۱۷۵۱.</ref>. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۲۲، ۱۶۱ و ۱۷۷.</ref> وی را با عنوان یکی از فقهای دوران [[رسول خدا]]{{صل}}، [[عمر]] و [[عثمان]] معرفی می‌کند. از او در کنار افرادی مانند [[ابن مسعود]] و [[زید بن ثابت]]، به عنوان یکی از [[اصحاب]] [[فتوا]] نام برده شده است<ref> بلاذری، انساب، ج۱۱، ص۲۱۴.</ref>.
[[دانش]] دیگری که [[ابوموسی]] در آن فعال بود، دانش [[قرآن]] و قرائت آن بود. ابوموسی پیش از یکی شدن مصاحف، برای خود مصحفی داشت که معمول [[اهل]] [[یمن]] از آن [[پیروی]] می‌کردند و [[مصحف]] وی را معتبر می‌دانستند. هنگامی که مصحف ارسالی عثمان نزد ابوموسی آمد، اجازه نداد اضافات نسخه خودش حذف گردد و تنها درخواست کرد اضافات نسخه عثمان بر مصحف وی افزوده شود <ref>ابن شبه، ج۳، ص۹۹۸؛ و ر.ک: سجستانی، ص۷۰.</ref>.
ابوموسی بر اساس [[دستور]] عمر، مخالف [[نوشتن]] [[حدیث]] بود و چون [[حدیث]] وی را نوشتند، تقاضا کرد محو شود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۴؛ بستوی، ج۴، ص۴۳.</ref>. وی در میان اصحاب رسول خدا{{صل}}، شیفته [[عبدالله بن مسعود]] بود و [[هم نشینی]] با او را در یک جلسه، پرفایده‌تر از یک سال کار می‌دانست<ref>فسوی، ج۲، ص۵۴۷.</ref>، او [[علم]] ابن مسعود به قرآن را می‌ستود <ref>بلاذری، انساب، ج۱۱، ص۲۱۳.</ref>.
==عصر رسول خدا{{صل}}==
در اینکه ابوموسی چگونه و در چه زمانی [[اسلام]] آورد، [[اختلاف]] است. بر اساس برخی گزارش‌های [[تأیید]] نشده، وی هنگامی که رسول خدا{{صل}} در [[مکه]] بود به آنجا آمد. ابتدا با تیره‌ای از [[قریش]] هم [[پیمان]] شد. سپس اسلام را پذیرفت و در [[سال پنجم بعثت]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد. [[روایت]] [[ابوبرده]] فرزند ابوموسی حاکی از آن است که رسول خدا{{صل}} به ابوموسی و همراهان امر کرده است که همراه [[جعفر]] به حبشه [[مهاجرت]] کنند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۹.</ref>. بنا بر نظر [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۹.</ref>، این گزارش مخدوش است؛ زیرا هیچ یک از [[سیره]] نگاران نخستین مانند [[موسی بن عقبه]]، [[ابن اسحاق]] و ابومعشر که فهرستی از [[مهاجران]] [[حبشه]] تنظیم کرده‌اند، [[ابوموسی]] را از [[مهاجران به حبشه]] ندانسته‌اند. افزون بر این، با توجه به سن و سال [[وفات]] ابوموسی که در حدود[[سال]] پنجاه در ۶۳ سالگی رخ داد، قاعدتا در [[سال پنجم بعثت]] وی [[کودکی]] پنج ساله بوده است. بنابراین، اگر گزارش‌های زمانی مربوط به وی صحیح باشد، باید [[زمان]] [[اسلام]] وی را متأخرتر دانست و گزارش‌های دیگری مانند هم پیمانی با [[سعید بن عاص]] و [[هجرت به حبشه]] را از اصل [[باطل]] دانست.
اما گزارش‌های دیگر، نه ابوموسی را از مهاجران حبشه و نه هم پیمانی وی را با [[قریش]] صحیح می‌داند. بر اساس این گزارش، وی در [[مکه]] اسلام پذیرفت و از [[مسلمانان]] قدیم است<ref>این گزارش در صورتی که وفات وی را قبل از سال پنجاه و در سال ۴۲ بدانیم، قابل پذیرش است؛ زیرا در این صورت، وی هنگام پذیرش اسلام، حدود پانزده سال داشته است.</ref>. او پس از [[پذیرش اسلام]]، به سوی [[قبیله]] خود رفت و آنان را به اسلام خواند. سال‌ها بعد هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مدینه]] بود، با همراهانی از قبیله خود [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید. ابوموسی و اشعریان که حدود پنجاه و چند نفر بودند، برای آمدن خدمت رسول خدا{{صل}} مسیر دریای سرخ را [[انتخاب]] کردند. کشتی آنان دچار توفان شد و آنان را به [[سرزمین حبشه]] کشاند. این حادثه، با مراجعت مهاجران باقی مانده در حبشه به مدینه همزمان بود. اشعریان همراه آنان شدند و همگی به مدینه باز گشتند. [[همراهی]] اشعریان با مهاجران حبشه در بازگشت، برخی [[سیره]] نگاران را به [[اشتباه]] انداخته و [[گمان]] کرده‌اند ابوموسی از مهاجران به حبشه بوده است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۲۷.</ref>. از جمله این افراد، ابن اسحاق است که وی را از مهاجران به حبشه و از هم پیمانان [[آل]] [[عتبة بن ربیعه]]، از [[بنی عبدشمس]] دانسته است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۷.</ref>، [[ابن اسحاق]] در گزارش بازگشت [[مهاجران]] از [[حبشه]] در سال هفتم، دوباره از وی یاد کرده و [[ابوموسی]] را جزو همراهان [[جعفر بن ابی طالب]] دانسته است<ref>ابن هشام، ج۴، ص۴.</ref>. با اینکه ابن اسحاق به [[صراحت]] وی را از [[مهاجران به حبشه]] دانسته، ولی [[سیره]] نگاران و تراجم نویسان<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۹؛ ابن حجر، ج۴، ص۱۸۱.</ref> گفته‌اند ابن اسحاق وی را از مهاجران به حبشه ندانسته است. منشأ اولیه این [[اشتباه]] مشخص نیست، اما منابع بعدی بدون مراجعه به اصل سیره ابن اسحاق، با اتکا بر آنچه منابع بعدی گفته‌اند، چنین گزارشی را نقل کرده‌اند.
ابوموسی خود نیز ادعا کرده که [[رسول خدا]]{{صل}} از غنیمت‌های [[خیبر]] به اشعریان و مهاجران حبشه داده است<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۰.</ref>. حتی اگر این ادعای ابوموسی را بپذیریم، بر [[هجرت]] وی به حبشه دلالت نمی‌کند؛ زیرا این پرداخت، هدیه‌ای از طرف رسول خدا{{صل}} بوده است که احتمالا به همه اشعریان و مهاجران به حبشه تعلق گرفته است.
ابوموسی به احتمال پس از آمدن به [[مدینه]] در سال هفتم، همان‌جا ماندگار شد و به [[یمن]] برنگشت. بر اساس گزارش‌های نخستین فرزند [[ابو موسی]] در مدینه به [[دنیا]] آمد. او فرزند را نزد رسول خدا{{صل}} آورد. آن [[حضرت]] وی را [[ابراهیم]] نامید و با خرما کام (حنکه بتمره) او را برداشت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۰.</ref>.
از ابوموسی روایتی درباره [[غزوه ذات الرقاع]] نقل می‌شود که بیانگر حضور وی در این [[غزوه]] است<ref>ابن عساکر، ج۳۲، ص۳۵.</ref>. اما این غزوه در [[سال چهارم هجری]] رخ داده <ref>واقدی، ج۱، ص۴ و ۳۹۵.</ref> و ابوموسی در این غزوه شرکت نداشت؛ زیرا حضور وی در مدینه پیش از سال هفتم منتفی است. پیداست در این موارد، دست‌هایی در کار بوده تا فضایلی برای ابوموسی [[دست]] و پا کند.
ابوموسی در [[جنگ حنین]] پس از کشته شدن [[ابوعامر]] [[اشعری]]، [[جانشین]] وی شد و توانست [[قاتل]] ابوعامر را بکشد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۹۶ و ۱۰۰.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[ابوموسی]] در این حادثه [[طلب]] [[مغفرت]] نمود و [[دعا]] کرد که در [[امت]] مرتبه بلندی داشته باشد. برخی حامیان ابوموسی، تحقق دعای رسول خدا{{صل}} را در واقعه [[تحکیم]] و [[برگزیده شدن]] وی به عنوان [[حکم]] دانسته‌اند<ref>واقدی، ج۳، ص۹۱۶.</ref>.
ابوموسی به عنوان یکی از [[کارگزاران دولت]] رسول خدا{{صل}} معرفی می‌شود. بر اساس گزارشی، [[حضرت]]، وی و [[معاذ بن جبل]] را به [[یمن]] فرستاد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۱.</ref>. واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۹۵۹.</ref> برخلاف دیگر منابع، نقل کرده که رسول خدا{{صل}} پس از [[فتح مکه]]، این دو را [[مأمور]] [[تعلیم]] [[قرآن]] و [[آموزش]] [[فقه]] به [[مردم]] [[مکه]] کرد. وی از سوی رسول خدا{{صل}} [[کارگزار]] [[زبید]]، رمع، عدن و ساحل یمن بود <ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۶۱؛ ابن حبیب بغدادی، ص۱۲۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۸۳؛ ابن اثیر، ج۳، ص۳۶۵.</ref>. برخی منابع مانند [[طبری]]<ref>طبری، ج۳، ص۲۲۸.</ref> منطقه [[مأموریت]] وی را مأرب دانسته‌اند.
==[[عصر خلفا]]==
ابوموسی در [[فتوحات]] پس از رسول خدا{{صل}} به صورت فعال شرکت کرد. گفته شده [[أبوموسی]] در فتوح [[شام]] شرکت داشته و [[شاهد]] درگذشت [[ابوعبیده جراح]] در [[طاعون]] عَمَواس بوده است<ref>ابن اثیر، ج۳، ص۳۶۵.</ref>. شرکت او در فتوح شام، مربوط به پیش از برگزیده شدن وی به [[ولایت]] [[بصره]] در سال هفده است. بنابراین، وی نمی‌توانسته شاهد درگذشت ابوعبیده جراح به سال هجده بوده باشد. پس از [[عزل]] [[مغیرة بن شعبه]] از ولایت بصره در سال هفدهم، ابوموسی به جای وی [[تعیین]] شد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۹۳؛ بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۲۲.</ref> و فصل جدیدی در [[زندگی سیاسی]] او آغاز گشت، هنگامی که [[عمر]] می‌خواست ابوموسی را برای این مأموریت بفرستد، وی را از شام فراخواند و حضورش را در بصره [[جهاد در راه خدا]] قلمداد کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۱.</ref>. ابوموسی پیش از رفتن به محل مأموریت، از عمر تقاضا کرد تعدادی از [[انصار]] را با وی همراه سازد تا در امور به او [[یاری]] رسانند<ref>دینوری، ص۱۱۸.</ref>. در مدت [[فرمانداری]] او بر [[بصره]]، نواحی بسیاری زیر نظر وی [[فتح]] شد. مهم‌ترین شهرهای فتح شده به دست وی عبارت‌اند از [[اهواز]]<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۹۴.</ref>، زها، سمیساط، حران، نصیبین<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۹۶.</ref>، شوشتر<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۰۲.</ref>، [[شوش]]<ref>دینوری، ص۱۳۲.</ref>، [[اصفهان]]<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۲: خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷.</ref>، فتح دوباره [[ری]]<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۳؛ ابن قتیبه، معارف، ص۱۹۴.</ref>، [[قم]] و کاشان<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۸۵.</ref>. گفته شده [[عمر]] در سال ۲۲ برای مدتی پس از [[عمار بن یاسر]]، [[ابوموسی]] را به [[ولایت کوفه]] [[انتخاب]] کرد و پس از مدتی، وی را به دلیل اعتراض‌های [[مردم]] برکنار کرد<ref> طبری، ج۴، ص۱۶۵.</ref>. اگر چنین بوده باشد، [[ولایت]] وی بر [[کوفه]]، همزمان با استانداری وی بر بصره است که نواحی بسیاری را در [[پوشش]] خود داشت؛ اقدامی که با [[سیاست]] عمر در توزیع [[قدرت]] و متمرکز نساختن آن در دست فرد واحدی منافات دارد.
ابوموسی [[روابط]] حسنه‌ای با عمر داشت و در نظر عمر، فردی بزرگ بود. [[خلیفه دوم]] در غیاب وی او را می‌ستود؛ هر چند خوش نداشت ستایشش به [[گوش]] [[أبوموسی]] برسد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۱.</ref>. عمر هرگاه ابوموسی را می‌دید، از او می‌خواست با [[قرائت قرآن]] وی را متذکر سازد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۱.</ref>. یک بار که عمر در حال شنیدن قرائت قرآن ابوموسی بود، وقت [[نماز]] فرا رسید. چون به او یادآور شدند، گفت: مگر ما در حال نماز نیستیم؟<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۲.</ref>
بر اساس گزارش خلیفة بن خیاط، ابوموسی از اینکه نامه‌هایی بدون [[تاریخ]] از سوی [[خلیفه]] به دست ایشان می‌رسد، [[گله]] کرد. عمر با [[مشورت]] اصحابه، [[هجرت]] را مبدأ تاریخ قرار داد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۵؛ بلاذری، انساب، ج۱۰، ص۳۲۱.</ref>. عمر در قحط سالی از ابوموسی خواست برای وی آذوقه بفرستد که ابوموسی چنین کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۲.</ref>.
ابوموسی، مجری سیاست‌های عمر در بصره بود؛ هر چند در خصوص [[موالی]]، برخلاف عمر، به [[سخت‌گیری]] و دور راندن آنان [[معتقد]] نبود و در این زمینه، تحت تأثیر اطرافیان با [[عمر]] [[نامه]] نگاری کرد و [[سیاست]] وی را صواب ندانست<ref>سلیم، ج۲، ص۷۴۳.</ref>. عمر هنگام [[مرگ]]، به منظور گردش [[مناصب]] در دست افراد مختلف، [[وصیت]] کرد هیچ یک از فرماندارانش، پس از وی بیش از یک سال بر سمت خود باقی نمانند<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۹۱.</ref>. اما [[ابوموسی]] چهار سال پس از عمر در سمت خود باقی ماند و در چهار سال نخست [[خلافت عثمان]]، همچنان [[والی بصره]] بود<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۳.</ref>. در همین دوره، وی [[منصب]] [[قضاوت]] [[بصره]] را نیز پس از [[کعب بن سور]] به عهده گرفت<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۴.</ref>.
[[عثمان]] در پی سیاست به [[مسند]] نشاندن بستگان خویش، در [[سال ۲۷ هجری]] ابوموسی را از [[ولایت]] بصره بر کنار کرد و آن را به پسر خاله خود، [[عبدالله بن عامر بن کریز]] از [[بنی عبدشمس]] سپرد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۶.</ref>. پس از این، ابوموسی به [[کوفه]] رفت و آنجا [[مسکن]] گزید. او هنگامی که از ولایت بصره کنار رفت، تنها ششصد [[درهم]] داشت که برای نیاز خانوده‌اش بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۳.</ref>.
ابوموسی دوره ولایت خود را بر بصره با [[موفقیت]] و به خوبی سپری کرد. نشانه [[توفیق]] وی را میتوان در [[رضایت مردم]] از وی جستجو کرد؛ زیرا هیچ [[اعتراض]] قابل توجهی از وی به [[خلیفه]] [[سخت‌گیری]] مانند عمر گزارش نشد تا موجب [[سرزنش]] و [[توبیخ]] وی را فراهم آورد<ref>برای اطلاع از برخی اعتراض‌ها به عملکرد وی نزد عمر، ر.ک: ابن شبه، ج۳، ص۸۰۹.</ref>. ضمن آنکه [[برگزیده شدن]] وی به عنوان [[والی کوفه]] از سوی [[مردم]] و به عنوان [[نماینده]] آنان در داستان [[تحکیم]]، نشان از وجهه مناسب وی نزد مردم و نیروهای [[سیاسی]] داشت. او با مردم [[همدردی]] میکرد و چون شنید عده‌ای تنها به این دلیل که [[لباس]] مناسبی برای شرکت در [[نماز جمعه]] ندارند در آن شرکت نمی‌کنند، از آن پس تنها با عبایی در میان مردم ظاهر می‌شد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۴.</ref>. برخلاف گزارش بالا، گزارش دیگری حاکی از آن است که [[ابوموسی]] در موضع [[اتهام]] قرار داشته است. بر اساس این گزارش، در دیداری که میان [[ابوذر]] و ابوموسی رخ داد، ابوذر [[تمایل]] نداشت کنار ابوموسی باشد؛ زیرا وی را یکی از عاملان [[خلفا]] میدانست که از این [[منصب]] برای انباشتن [[ثروت]] استفاده می‌کرده‌اند <ref>ر.ک: طبری، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref>. اینکه ابوموسی[[خانه]] شناخته شده‌ای در [[کوفه]] برای خود داشت<ref>ابن سعد، ج۶، ص۹۵؛ بلاذری، انساب، ج۴، ص۳۶.</ref> میتواند گزارش دوم را [[تأیید]] کند.
فصل دیگری از زندگانی [[سیاسی]] ابوموسی، با قرار گرفتن در [[منصب ولایت]] کوفه آغاز می‌شود. در سال ۳۴ [[مردم کوفه]] بر [[ضد]] [[سعید بن العاص]] [[فرماندار]] [[اموی]] کوفه شوریدند. [[مالک اشتر]] که جریانات را [[رهبری]] می‌کرد، از ابوموسی خواست [[امامت]] [[نمازگزاران]] را به عهده گیرد و در پی آن، مردم کوفه از [[عثمان]] خواستند وی را [[فرماندار کوفه]] گرداند<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۲۴.</ref>. عثمان تحت فشار [[کوفیان]]، [[ولایت]] ابوموسی را بر کوفه تأیید کرد. پیش از این، [[عایشه]] از عثمان خواسته بود [[ابوموسی اشعری]] را به ولایت بگمارد. مضمون اصلی درخواست عایشه برای ولایت افرادی مانند [[عمرو عاص]] و ابوموسی اشعری، شکستن انحصار [[امویان]] در [[فرمانروایی]] بر [[سرزمین‌های اسلامی]] بود <ref>مادلونگ، ص۱۴۵.</ref>. ابوموسی با اینکه از سوی ناراضیان [[انتخاب]] شده بود، اما در جریان [[قتل عثمان]] با آنان [[همراهی]] نکرد. وی قتل عثمان را [[گمراهی]] می‌دانست که برای [[امت]] ثمره‌ای جز [[خون]] نخواهد داشت<ref>ابن شبه، ج۴، ص۱۲۴۲.</ref>.
با [[برگزیده شدن]] [[امام علی]]{{ع}} به [[خلافت]] و تعویض [[استانداران]] دوره عثمان، با سفارش افرادی مانند مالک اشتر، ابوموسی بر [[ولایت کوفه]] باقی ماند. اما در آستانه [[جنگ جمل]]، وی از [[دستورات امام]] [[علی]]{{ع}} سرپیچید و به فرستادگان آن [[حضرت]] برای جمع آوری و [[بسیج]] نیرو [[بی‌اعتنایی]] کرد و در برابر آنان [[استقامت]] ورزید. [[امام]] در [[نامه]] [[تندی]]، او را با ابن الحائک خواند و از [[فرمانداری]] کوفه [[عزل]] کرد <ref>مفید، ص۲۴۳.</ref>. ابوموسی با استناد به [[سختی]] از [[رسول خدا]]{{صل}}، از [[مردم]] می‌خواست در [[فتنه]]، به کنج [[خانه]] بخزند و به طرفین ماجرا کمک نکنند<ref>قاضی نعمان، ج۱، ص۳۸۴؛ مفید، ص۲۴۷ و ۲۵۳.</ref>. [[ابوموسی]] پس از [[عزل]] از [[فرمانداری]] [[کوفه]]، تا مدتی متواری بود تا اینکه [[امام علی]]{{ع}} به او [[امان]] داد<ref>طبری، ج۵، ص۵۱.</ref>.
==داستان [[تحکیم]]==
پرمناقشه‌ترین بخش [[زندگی]] ابوموسی، به ایفای نقش منفی در حادثه تحکیم مربوط است. پس از آنکه در [[صفین]] قرار [[حکمیت]] گذاشته شد، [[یاران]] [[یمنی]] امام علی{{ع}} از جمله [[اشعث بن قیس]]، بر حکمیت [[ابو موسی]] تأکید کردند. ابوموسی پیش از این در جریان [[جنگ جمل]]، با امام علی{{ع}} [[همراهی]] نکرده و آن [[حضرت]] وی را از [[ولایت کوفه]] عزل کرده بود و [[رأی]] و [[حزم]] ستوده ای برای وی نمی‌شناخت<ref>دینوری، ص۱۹۲.</ref>. طبیعی بود که او نمی‌توانست [[نماینده]] [[واقعی]] امام علی{{ع}} باشد. بنابراین، واگذاری [[نمایندگی]] امام علی{{ع}} به او، برخلاف ابراز پاره‌ای مخالفت‌ها از سوی افرادی مانند [[ابن عباس]] و [[احنف بن قیس]]، تنها در برابر فشار اطرافیان و بدنه [[اصحاب]] آن حضرت می‌توانست قابل توجیه باشد<ref>ابن عساکر، ج۳۲، ص۹۴.</ref>. یمنی‌ها که ابوموسی را برای [[حکمت]] پیشنهاد می‌کردند، در پی کسی بودند که از [[علی]]{{ع}} و [[معاویه]] فاصله‌ای برابر داشته باشد، در حالی که نماینده معاویه چنین نبود. [[اشعث]] و [[باران]] وی که با [[انتخاب]] ابن عباس به عنوان گم مخالف بودند و بر انتخاب ابوموسی تأکید می‌کردند، سخنشان این بود که در این قضیه نباید دو مضری به حکمیت بنشینند، بلکه باید یک طرف یمنی باشد<ref>ابن اعثم، ج۴، ص۳.</ref>. ابوموسی در این [[زمان]] در مکانی میان [[شام]] و [[عراق]] [[عزلت]] گزیده بود. او وقتی شنید به عنوان [[حکم]] انتخاب شده، بی‌درنگ پذیرفت<ref>دینوری، ص۱۹۳.</ref>.
پیش از عزیمت ابو موسی به [[دومة الجندل]] (مکانی میان شام و [[مدینه]] نزدیک دو [[کوه]] [[طیء]]) [[یاران امام علی]]{{ع}} مانند ابن عباس، [[شریح بن هانی]]، احنف بن قیس و دیگران که نگران از انتخاب ابوموسی بودند و او را مردی سطحی می‌دانستند که صلاحیت [[رویارویی]] با [[عمرو عاص]] را ندارد، سفارش‌های مؤکدی کردند که [[فریب]] عمرو عاص را نخورد<ref>منقری، ص۵۴۵؛ ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. [[ابو موسی]] که گمان‌های بد [[یاران امام]] را درباره خود میدید به آنان گفت: [[شایسته]] نیست گروهی که مرا متهم می‌کنند، مرا به مهمی اعزام دارند تا باطلی را از آنها دور یا حقی را برای آنان تأمین و تثبیت کنم<ref>منقری، ص۵۳۴.</ref>. [[شریح بن هانی]] نیز در پاسخ طعنه‌ها گفت: مردان ما در [[نکوهش]] [[ابوموسی]] [[شتاب]] ورزیدند و از سر [[بدگمانی]] به وی طعنه‌ها زدند. ان شاءالله [[خداوند]] وی را از [[لغزش]] بازدارد<ref>منقری، ص۵۳۶.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} نیز که [[اعتماد]] چندانی به ابوموسی نداشت، [[عبدالله بن عباس]] را نیز به عنوان [[نماینده]] شخصی خود همراه او فرستاد.
اردوگاه [[معاویه]] نیز که از [[مخالفت]] [[اصحاب]] برجسته امام علی{{ع}} با [[انتخاب]] ابوموسی و [[سستی]] پایگاه وی در میان آنان اطلاع داشت، در کشاندن ابوموسی به سوی خود تلاش کرد. معاویه در نامه‌ای به ابوموسی نوشت که اگر با وی مانند [[عمرو بن عاص]] [[بیعت]] کند، دو فرزندش را یکی بر [[کوفه]] و دیگری را بر [[بصره]] به [[ولایت]] می‌گمارد و تمام حوایج وی را بر آورده میگرداند. اما ابوموسی پیشنهاد معاویه را نپذیرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۴؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۹۵.</ref>.
مذاکرات حکمین در دو مرحله و در منطقه [[دومة الجندل]] و أَذرُح انجام شد<ref>مادلونگ، ص۳۴۷.</ref>. در مذاکرات دومة الجندل، آنچه حکمین بر آن اتفاق کردند، بی‌گناه [[کشته شدن عثمان]] بود. این [[حکم]] آشکارا به نفع معاویه بود؛ زیرا خود را [[خویشاوند]] وی و [[خونخواه]] او معرفی می‌کرد. در مذاکرات آذرح که ابوموسی دیگر نماینده امام علی{{ع}} نبود و از یاران امام کسی در آن مذاکرت حضور نداشت<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۶۳.</ref>، مباحث دیگری درباره [[خلافت]] مطرح شد. ابوموسی که شیفته "روش [[عمر]]" در خلافت بود، به پسر وی [[عبدالله بن عمر]] [[گرایش]] داشت<ref>ابن عمر داماد ابوموسی اشعری بود؛ مسعودی، ج۲، ص۳۹۷.</ref> و پیشنهاد [[برگزیدن]] وی را به [[خلافت]] مطرح میکرد<ref>ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۵۶؛ دینوری، ص۱۹۹.</ref>. در پی [[اقدام]] [[ابوموسی]] برای معرفی [[عبدالله بن عمر]] برای خلافت، ابن [[عمر]] به ابوموسی نامه‌ای نوشت و اظهار داشت کاری که عمر وی را از آن [[نهی]] کرده، بدان وارد نخواهد شد. این عمر در این [[نامه]] که در اصالت بخش‌هایی از آن میتوان تردید کرد - [[امام علی]]{{ع}} را شایسته‌تر از خود به خلافت دانست و ابوموسی را به [[تندی]] [[سرزنش]] کرد و در [[نزاع]] امام علی{{ع}} و [[معاویه]]، [[امام]] را بر [[حق]] دانست. ابوموسی به این عمر جواب داد که این کار را برای [[رضای خدا]] انجام داده و [[قصد قربت]] به [[خدا]] داشته، نه قصد قربت به وی<ref>ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۵۹.</ref>.
پس از اینکه دو [[حکم]] نتوانستند بر شخص واحدی اتفاق نمایند، در نهایت قرار بر این شد که مسئله خلافت به [[شورا]] واگذار شود. وی [[امارت]] را چیزی میدانست که با [[مشورت]] فراهم آید و آنچه با [[شمشیر]] به دست آید، [[پادشاهی]] است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۵.</ref>. تلاش و [[زیرکی]] [[عمروعاص]]، سرانجام بر این انجامید که ابوموسی امام علی{{ع}} را از خلافت [[عزل]] کرد، اما [[عمرو عاص]] برخلاف قراری که با ابوموسی گذاشته بود، معاویه را برای خلافت [[تأیید]] نمود<ref>منقری، ص۵۴۶.</ref>.
ابوموسی که [[گمان]] میکرد با مواضع خود میتواند خلافت را از چنگ دو رقیب بیرون بیاورد، خود را [[شکست]] خورده یافت و از [[ترس]] امام علی{{ع}} به [[مکه]] [[پناه]] برد. امام علی{{ع}} [[تصمیم]] حکمین را مخالف [[کتاب خدا]] دانست و آن را محکوم کرد و در [[قنوت]] [[نماز]]، بر [[ابوموسی اشعری]]، معاویه و عمرو عاص [[لعن]] فرستاد<ref>الاصول السنة عشر، ص۸۸ کرکی، ج۲، ص۳۳۵.</ref>.
معاویه پس از [[تحکیم]]، زمانی که ابوموسی در مکه بود، برای کشاندن وی به [[شام]] و بهره برداری بیشتر از او، به او نامه نوشت و خواست به شام نزد وی برود. اما ابوموسی تقاضای وی را نپذیرفت و گفت: از این [[اقدام]]، [[قصد الهی]] داشته و درباره [[امام علی]]{{ع}} نظر مساعدی دارد<ref>ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۹۶.</ref>.
امام علی{{ع}} چون از جواب [[نامه]] [[ابوموسی]] به [[معاویه]] اطلاع یافت، بر او ترحم کرد و [[دوست]] داشت [[ابو موسی]] دوباره به اردوگاه وی بپیوندد. نامه‌ای به او نوشت و وی را مردی [[گمراه]]، اما [[شایسته]] [[استغفار]] دانست. ابوموسی به بازگشت به سوی [[امام]] [[تمایل]] داشت، اما به گفته خود، [[حیا]] از اجحافی که در [[حق علی]]{{ع}} کرده بود، مانع از این کار شد. او در پاسخ نامه امام نوشت که برایش عذری باقی نمانده و موقعیت وی در [[مکه]]، بهتر از [[شام]] و [[عراق]] است<ref>ابن قتیبه، الأمامه، ج۱، ص۱۶۱.</ref>.
ابوموسی [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}} و [[صلح امام حسن]]{{ع}}، نزد معاویه رفت و چون در بار اول بر وی به [[خلافت]] [[سلام]] نکرد، از سوی معاویه به [[مرگ]] [[تهدید]] شد. ابوموسی [[روز]] بعد آمد و بر او به [[امیر مؤمنان]] [[سلام]] کرد و [[رفتار]] روز گذشته خود را تصحیح نمود<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۴؛ ابن عساکر، ج۳۲، ص۹۷.</ref>. بر اساس گزارش [[بلاذری]]<ref>أنساب، ج۵، ص۵۰.</ref>، تحلیل معاویه از آمدن ابوموسی نزد وی، درخواست [[ولایت]] و [[امارت]] بود که معاویه با آن موافقت نکرد.
معاویه همیشه اقدام ابوموسی را در مسئله [[حکمیت]]، حرکتی به نفع خود میدانست و وی را [[برادر]] و دوست خود میپنداشت. به همین دلیل، به فرزندش [[یزید]] سفارش کرد در صورتی که به [[حکومت]] رسد، با [[ابوبرده]]، فرزند ابوموسی به [[نیکی]] رفتار کند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۴.</ref>. ابوبرده، بعدها در شمار [[اشراف کوفه]] و جانبداران [[امویان]] بود.
==درگذشت==
ابوموسی هنگام مرگ [[وصیت]] کرد برای [[تشیع]] جنازه، کسی را خبر نکنند و پشت جنازه وی، صدایی بلند نشود و آتشی روشن نگردد. وی از جامه‌دریدن، چهره خراشیدن و بلند [[گریستن]] [[نهی]] کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۶.</ref>.
در محل و [[زمان]] مرگ وی [[اختلاف]] است، مرگ وی در سال ۴۲، ۴۴<ref>بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۲۹.</ref>، ۵۰، ۵۱<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۲۶.</ref> و ۵۲<ref>طبری، ج۵، ص۲۴۰.</ref> گفته شده است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۸۷؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۲۷؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۰.</ref>.
[[تاریخ]] وفات‌های پنجاه به بعد، احتمالا با مسئله دیگری که مربوط به تعداد اشعریانی است که [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در سال هفتم آمدند، آمیخته شده است. پذیرش [[وفات]] وی در سال پنجاه و تاریخ‌های پس از آن، موجب خدشه‌دار شدن گزارش‌های مربوط به [[اسلام]] وی در [[مکه]] می‌شود. بنابراین، برای جمع میان گزارش‌ها، [[سال]] ۴۲ تا ۴۴ میتواند [[زمان]] مناسب [[مرگ]] وی به شمار آید. برخی محل مرگ وی را در مکه، و برخی در [[کوفه]] در [[خانه]] خودش که کنار [[مسجد]] بود نوشته‌اند<ref>ابن عبد البر، ج۴، ص۳۲۷.</ref>. اینکه [[زیاد بن ابیه]] [[وصیت]] کرد کنار [[ابوموسی اشعری]] [[دفن]] شود، نشان میدهد [[قبر]] وی در کوفه بوده است <ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۲۸۹.</ref>.
گفته شده است وی هنگام مرگ ۶۳ سال داشت<ref>ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۴.</ref>. باید توجه داشت که عدد کلیشه‌ای ۶۳، برای سن افراد بسیاری به کار می‌رود.
[[ابوموسی]] با [[ام کلثوم دختر فضل بن عباس بن عبدالمطلب]] [[ازدواج]] کرد<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۴۳۹؛ بلاذری، انساب، ج۴، ص۳۶؛ ابن قتیبه، معارف، ص۱۲۱؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۴۹.</ref>. از وی نسلی باقی ماند که در کوفه می‌زیستند<ref>ابن سعد، ج۶، ص۹۵ و ۳۷۸.</ref>. [[احادیث]] بسیاری از او در [[کتاب‌های حدیث]] پراکنده است. [[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۹۱-۴۱۹.</ref> در عنوانی جداگانه، احادیث وی را در سی صفحه رحلی گرد آورده است.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومنیب کلبی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۳۳-۵۳۸.</ref>


==منابع==
==منابع==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش