پرش به محتوا

خالد بن معمر بن سلمان سدوسی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
*خالد از سران [[ربیعه]] [[بصره]] مردی [[شجاع]] و شاعر و از [[اصحاب مخلص امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و به قولی [[رسول خدا]]{{صل}} را [[درک]] کرد و در دو [[جنگ جمل]] و [[صفین]] حضور داشت و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[یاری]] کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۰.</ref>.
خالد از سران [[ربیعه]] [[بصره]] مردی [[شجاع]] و شاعر و از [[اصحاب مخلص امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و به قولی [[رسول خدا]]{{صل}} را [[درک]] کرد و در دو [[جنگ جمل]] و [[صفین]] حضور داشت و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[یاری]] کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۰.</ref>.


==[[آمادگی]] خالد در [[جنگ صفین]]==
==[[آمادگی]] خالد در [[جنگ صفین]]==
*هنگامی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آماده [[کارزار]] با [[معاویه]] گردید، نامه‌ای به [[ابن عباس]] [[فرماندار بصره]] نوشت تا [[مردم]] را برای [[پیوستن]] به [[سپاه اسلام]] و حرکت به سوی [[شام]] [[بسیج]] نماید. [[ابن عباس]] [[نامه]] [[امام]]{{ع}} را برای [[مردم بصره]] خواند و آنها را به [[حمایت]] از آن [[حضرت]] فرا خواند. در میان [[اجتماع]] [[مردم]]، [[احنف بن قیس]] و [[عمرو بن مرجوم عبدی]] هر کدام برخاستند و مطالبی را در [[حمایت]] از حرکت به سوی [[کوفه]] و [[جنگیدن]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} اعلام داشتند. سپس [[خالد بن معمر]] برخاست و در پاسخ به ندای [[امام]]{{ع}} چنین گفت: ما فرمانت را شنیدیم و آن را با میل و رغبت [[اطاعت]] میکنیم، هر زمان که [[دستور]] کوچ کردن دهی کوچ میکنیم، و هر کدام ما را [[دعوت]] نمایی، ما را [[مطیع]] و منقاد خواهی یافت و [[اجابت]] می‌کنیم<ref>وقعة صفین، ص۱۱۷.</ref>. از این‌رو جمع زیادی از [[مردم بصره]] از جمله [[خالد بن معمر]] به [[کوفه]] حرکت کردند و به [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ملحق شدند.
هنگامی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آماده [[کارزار]] با [[معاویه]] گردید، نامه‌ای به [[ابن عباس]] [[فرماندار بصره]] نوشت تا [[مردم]] را برای [[پیوستن]] به [[سپاه اسلام]] و حرکت به سوی [[شام]] [[بسیج]] نماید. [[ابن عباس]] [[نامه]] [[امام]]{{ع}} را برای [[مردم بصره]] خواند و آنها را به [[حمایت]] از آن [[حضرت]] فرا خواند. در میان [[اجتماع]] [[مردم]]، [[احنف بن قیس]] و [[عمرو بن مرجوم عبدی]] هر کدام برخاستند و مطالبی را در [[حمایت]] از حرکت به سوی [[کوفه]] و [[جنگیدن]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} اعلام داشتند. سپس [[خالد بن معمر]] برخاست و در پاسخ به ندای [[امام]]{{ع}} چنین گفت: ما فرمانت را شنیدیم و آن را با میل و رغبت [[اطاعت]] میکنیم، هر زمان که [[دستور]] کوچ کردن دهی کوچ میکنیم، و هر کدام ما را [[دعوت]] نمایی، ما را [[مطیع]] و منقاد خواهی یافت و [[اجابت]] می‌کنیم<ref>وقعة صفین، ص۱۱۷.</ref>. از این‌رو جمع زیادی از [[مردم بصره]] از جمله [[خالد بن معمر]] به [[کوفه]] حرکت کردند و به [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ملحق شدند.
*[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پس از آن‌که نیروهای [[رزمنده]] از سراسر [[کشور]] که تحت فرمانش بودند گرد آمدند و [[حمایت]] خود را برای دفع خطر [[معاویه]] اعلام کردند، [[سپاه]] خود را از [[کوفیان]] و بصریان به چند [[لشکر]] تقسیم کرد و [[کوفیان]] را به هفت و بصریان را به پنج دسته تقسیم نمود و بر هر دسته‌ای امیری قرار داد. از باب نمونه: بربه نیروهای [[کوفی]]، [[سعد بن مسعود]] را بر گروه [[عبد قیس]] و [[عبد القیس]]، و [[حجر بن عدی]] را بر دسته [[کنده]] و [[حضرموت]] و [[قضاعه]]، و [[عدی بن حاتم]] را بر [[طایفه طی]] و... [[منصوب]] کرد و بر نیروهای [[بصری]]، خالد بن معمر سدوس را بر [[قبیله بکر بن وائل]] و [[عمرو بن مرجوم عبدی]] را بر [[عبدالقیس]] و [[احنف بن قیس]] را بر [[قبایل]] [[تمیم]]، [[ضبه]] و [[رباب]]، و [[شریک بن اعور]] را بر [[اهل عالیه]] گماشت. سپس دستورالعملی جامع و حکیمانه برای تمامی [[فرماندهان لشکر]] صادر نمود<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۰-۴۷۱.</ref>
 
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پس از آن‌که نیروهای [[رزمنده]] از سراسر [[کشور]] که تحت فرمانش بودند گرد آمدند و [[حمایت]] خود را برای دفع خطر [[معاویه]] اعلام کردند، [[سپاه]] خود را از [[کوفیان]] و بصریان به چند [[لشکر]] تقسیم کرد و [[کوفیان]] را به هفت و بصریان را به پنج دسته تقسیم نمود و بر هر دسته‌ای امیری قرار داد. از باب نمونه: بربه نیروهای [[کوفی]]، [[سعد بن مسعود]] را بر گروه [[عبد قیس]] و [[عبد القیس]]، و [[حجر بن عدی]] را بر دسته [[کنده]] و [[حضرموت]] و [[قضاعه]]، و [[عدی بن حاتم]] را بر [[طایفه طی]] و... [[منصوب]] کرد و بر نیروهای [[بصری]]، خالد بن معمر سدوس را بر [[قبیله بکر بن وائل]] و [[عمرو بن مرجوم عبدی]] را بر [[عبدالقیس]] و [[احنف بن قیس]] را بر [[قبایل]] [[تمیم]]، [[ضبه]] و [[رباب]]، و [[شریک بن اعور]] را بر [[اهل عالیه]] گماشت. سپس دستورالعملی جامع و حکیمانه برای تمامی [[فرماندهان لشکر]] صادر نمود<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۰-۴۷۱.</ref>


==خالد و اتهامی که زدوده شد==
==خالد و اتهامی که زدوده شد==
*در [[جنگ صفین]] [[رفتاری]] در مورد [[خالد بن معمر]] [[مشاهده]] می‌شد که بیانگر حالت تردید در حرکات و اعتقادش بود، لذا جمعی از افراد می‌خواستند او را از [[امام]]{{ع}} و [[سپاه حق]] جدا سازند یا حداقل تردید و دغدغه خاطر او را رفع کنند. لذا در یکی از روزهای [[جنگ صفین]] گروهی نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و عرضه داشتند: ما گمان می‌کنیم که [[خالد بن معمر سدوسی]] با [[معاویه]] مکاتبه و مراوده دارد و بیم آن داریم که با او [[بیعت]] کرده و به او ملحق شود و ضربه‌ای به [[سپاه]] شما وارد سازد.
در [[جنگ صفین]] [[رفتاری]] در مورد [[خالد بن معمر]] [[مشاهده]] می‌شد که بیانگر حالت تردید در حرکات و اعتقادش بود، لذا جمعی از افراد می‌خواستند او را از [[امام]]{{ع}} و [[سپاه حق]] جدا سازند یا حداقل تردید و دغدغه خاطر او را رفع کنند. لذا در یکی از روزهای [[جنگ صفین]] گروهی نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و عرضه داشتند: ما گمان می‌کنیم که [[خالد بن معمر سدوسی]] با [[معاویه]] مکاتبه و مراوده دارد و بیم آن داریم که با او [[بیعت]] کرده و به او ملحق شود و ضربه‌ای به [[سپاه]] شما وارد سازد.
*[[حضرت]] برای آن‌که این [[اتهام]] رد یا [[اثبات]] شود و در ضمن خاطر این گروه هم آسود باشد، بلافاصله کسی را در پی خالد و تنی چند از مردان [[شریف]] [[قبیله]] [[ربیعه]] (ظاهراً خالد با این [[قبیله]] رابطه نزدیک داشته است) فرستاد و آنان را به حضور ‌طلبید و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] خطاب به گروه [[ربیعه]] فرمود: "اما بعد، ای گروه [[ربیعه]]، شما [[یاران]] من هستید و [[دعوت]] مرا [[اجابت]] کردید و مورد وثوق‌ترین [[مردم]] [[عرب]] نزد من می‌باشید، به من خبر رسیده که [[معاویه]] با این [[دوست]] شما [[خالد بن معمر]] مکاتبه داشته، اینک او را با شما خواستم تا خود شما میان من و او [[گواه]] باشید و سخنان من و او را بشنوید و نظر بدهید"
 
*آن‌گاه خطاب به خالد فرمود: "ای [[خالد بن معمر]]، اگر آن‌چه از تو به من گزارش شده صحیح باشد، من [[خدا]] را و همه مسلمانانی که این جا حاضرند، [[گواه]] می‌گیرم که تو در امانی به هر جای [[عراق]] یا [[حجاز]] و یا [[سرزمین]] دیگری که زیر [[سلطه]] و [[حکومت معاویه]] نباشد می‌خواهی بروی، برو<ref>این‌گونه آزادی و دموکراسی فقط در مکتب علی{{ع}} جود دارد و در هیچ جای دنیا و در هیچ مکتبی بافت نمی‌شود که فرمانده کل سپاه حاضر شود یکی از نیروهای مهم و دلاورش و فرمانده بخشی از سپاهش از او جدا شود و به سلامت به هر جا که خواهد برود و فقط به او اجازه ندهد به دشمن ملحق شود تا کمکی بر ضد خود او باشد و از مکاتبه او با معاویه که در جبهه مخالف او قرار دارد، صرف نظر نماید. کجایند مدعیان راه علی{{ع}} که نظاره کنند و دست از کینه و عداوت بردارند و با مخالفین خود مدارا کنند.</ref> و اگر بر تو [[دروغ]] بسته‌اند با سوگندهایی [[اطمینان]] آور، قلب‌های ما را به [[صدق]] گفتارت مطمئن ساز و آرام ببخش".
[[حضرت]] برای آن‌که این [[اتهام]] رد یا [[اثبات]] شود و در ضمن خاطر این گروه هم آسود باشد، بلافاصله کسی را در پی خالد و تنی چند از مردان [[شریف]] [[قبیله]] [[ربیعه]] (ظاهراً خالد با این [[قبیله]] رابطه نزدیک داشته است) فرستاد و آنان را به حضور ‌طلبید و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] خطاب به گروه [[ربیعه]] فرمود: "اما بعد، ای گروه [[ربیعه]]، شما [[یاران]] من هستید و [[دعوت]] مرا [[اجابت]] کردید و مورد وثوق‌ترین [[مردم]] [[عرب]] نزد من می‌باشید، به من خبر رسیده که [[معاویه]] با این [[دوست]] شما [[خالد بن معمر]] مکاتبه داشته، اینک او را با شما خواستم تا خود شما میان من و او [[گواه]] باشید و سخنان من و او را بشنوید و نظر بدهید"
 
آن‌گاه خطاب به خالد فرمود: "ای [[خالد بن معمر]]، اگر آن‌چه از تو به من گزارش شده صحیح باشد، من [[خدا]] را و همه مسلمانانی که این جا حاضرند، [[گواه]] می‌گیرم که تو در امانی به هر جای [[عراق]] یا [[حجاز]] و یا [[سرزمین]] دیگری که زیر [[سلطه]] و [[حکومت معاویه]] نباشد می‌خواهی بروی، برو<ref>این‌گونه آزادی و دموکراسی فقط در مکتب علی{{ع}} جود دارد و در هیچ جای دنیا و در هیچ مکتبی بافت نمی‌شود که فرمانده کل سپاه حاضر شود یکی از نیروهای مهم و دلاورش و فرمانده بخشی از سپاهش از او جدا شود و به سلامت به هر جا که خواهد برود و فقط به او اجازه ندهد به دشمن ملحق شود تا کمکی بر ضد خود او باشد و از مکاتبه او با معاویه که در جبهه مخالف او قرار دارد، صرف نظر نماید. کجایند مدعیان راه علی{{ع}} که نظاره کنند و دست از کینه و عداوت بردارند و با مخالفین خود مدارا کنند.</ref> و اگر بر تو [[دروغ]] بسته‌اند با سوگندهایی [[اطمینان]] آور، قلب‌های ما را به [[صدق]] گفتارت مطمئن ساز و آرام ببخش".
*خالد برای آن‌که به [[قلب]] [[امام]] و پیشوایش [[اطمینان]] بخشد، [[سوگند]] یاد کرد که بین او و [[معاویه]] هیچ نامه‌ای رد و بدل نشده و گزارش رابطه او با [[معاویه]] [[کذب]] و ساخته [[دست]] شایعه‌سازان است<ref>شاید منشأ این شایعه، همان پیشنهاد علباء به جدا شدن خالد از علی{{ع}} بوده باشد که در ادامه خواهد آمد.</ref>. [[خالد بن معمر]] بدین ترتیب [[اتهام]] وارده را از خود دور ساخت و آن را به شدت [[تکذیب]] نمود و در معرکه [[جنگ]] نیز با [[دلاور]] مردی‌هایی که از خود بروز داد، ارادت و [[ایمان]] خود را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[اثبات]] رساند.
*خالد برای آن‌که به [[قلب]] [[امام]] و پیشوایش [[اطمینان]] بخشد، [[سوگند]] یاد کرد که بین او و [[معاویه]] هیچ نامه‌ای رد و بدل نشده و گزارش رابطه او با [[معاویه]] [[کذب]] و ساخته [[دست]] شایعه‌سازان است<ref>شاید منشأ این شایعه، همان پیشنهاد علباء به جدا شدن خالد از علی{{ع}} بوده باشد که در ادامه خواهد آمد.</ref>. [[خالد بن معمر]] بدین ترتیب [[اتهام]] وارده را از خود دور ساخت و آن را به شدت [[تکذیب]] نمود و در معرکه [[جنگ]] نیز با [[دلاور]] مردی‌هایی که از خود بروز داد، ارادت و [[ایمان]] خود را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[اثبات]] رساند.
*در این میان گروهی از [[قبیله]] [[ربیعه]] گفتند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر بدانیم خالد چنین کاری کرده و با [[معاویه]] مراودهای دارد، او را می‌کشیم"<ref>{{عربی|وَ اَللَّهِ لَوْ نَعْلَمُ أَنَّهُ فَعَلَ لَقَتَلْنَاهُ}}</ref>. بعد [[زیاد بن خصفه]] از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خواست که خالد را به [[سوگند]] مؤکد فراخواند که روزی [[خیانت]] نکند، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز خالد را [[سوگند]] داد و او هم قبول کرد<ref>وقعة صفین، ص۲۸۷ و شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۲۲۵</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۳.</ref>
 
در این میان گروهی از [[قبیله]] [[ربیعه]] گفتند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر بدانیم خالد چنین کاری کرده و با [[معاویه]] مراودهای دارد، او را می‌کشیم"<ref>{{عربی|وَ اَللَّهِ لَوْ نَعْلَمُ أَنَّهُ فَعَلَ لَقَتَلْنَاهُ}}</ref>. بعد [[زیاد بن خصفه]] از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خواست که خالد را به [[سوگند]] مؤکد فراخواند که روزی [[خیانت]] نکند، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز خالد را [[سوگند]] داد و او هم قبول کرد<ref>وقعة صفین، ص۲۸۷ و شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۲۲۵</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۳.</ref>


==موضع‌گیری خالد در برابر علباء==
==موضع‌گیری خالد در برابر علباء==
*هنگامی که [[علباء بن هیثم]] در [[جنگ صفین]] [[خالد بن معمر]] را به جدا شدن از [[علی]]{{ع}} و [[پیوستن]] به [[معاویه]] [[تشویق]] کرد، خالد او را ملامت کرد و چنین گفت: ای علباء، چرا برای خود و خانواده‌ات از [[خدا]] نمی‌ترسی، خود و [[خویشان]] نزدیکت را مراقب باش، تو پیش [[علی]] چه [[امید]] و آرزویی ممکن است داشته باشی؟ [[علی]] مردی است که از او خواستم و پیشنهاد کردم که فقط چند [[درهم]] بر مقرری [[حسن]] و [[حسین]] بیفزاید، شاید اندکی از [[سختی]] [[زندگی]] خود را کاهش دهند؛ اما او نه تنها نپذیرفت بلکه [[خشمگین]] شد و انجام نداد آیا از چنین شخصی که حاضر نیست درهمی از [[بیت المال]] به [[حقوق]] فرزندش بیفزاید [[مخالفت]] می‌کنی و مرا از او جدا می‌سازی؟<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۰.</ref> خالد با این سخنان ارزنده، علباء را [[نصیحت]] کرد و او را از چنین تفکری درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} منع نمود و از این [[آزمون]] به خوبی سرفراز بیرون درآمد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۳.</ref>
هنگامی که [[علباء بن هیثم]] در [[جنگ صفین]] [[خالد بن معمر]] را به جدا شدن از [[علی]]{{ع}} و [[پیوستن]] به [[معاویه]] [[تشویق]] کرد، خالد او را ملامت کرد و چنین گفت: ای علباء، چرا برای خود و خانواده‌ات از [[خدا]] نمی‌ترسی، خود و [[خویشان]] نزدیکت را مراقب باش، تو پیش [[علی]] چه [[امید]] و آرزویی ممکن است داشته باشی؟ [[علی]] مردی است که از او خواستم و پیشنهاد کردم که فقط چند [[درهم]] بر مقرری [[حسن]] و [[حسین]] بیفزاید، شاید اندکی از [[سختی]] [[زندگی]] خود را کاهش دهند؛ اما او نه تنها نپذیرفت بلکه [[خشمگین]] شد و انجام نداد آیا از چنین شخصی که حاضر نیست درهمی از [[بیت المال]] به [[حقوق]] فرزندش بیفزاید [[مخالفت]] می‌کنی و مرا از او جدا می‌سازی؟<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۰.</ref> خالد با این سخنان ارزنده، علباء را [[نصیحت]] کرد و او را از چنین تفکری درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} منع نمود و از این [[آزمون]] به خوبی سرفراز بیرون درآمد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۳.</ref>


==سخنان آتشین خالد در معرکه [[صفین]]==
==سخنان آتشین خالد در معرکه [[صفین]]==
*در یکی از روزهای بسیار سخت [[صفین]] که [[سپاهیان]] [[شام]] حمله شدیدی را آغاز کرده بودند خالد متوجه شد برخی از گروه [[ربیعه]] که [[قدرت]] و جرئت کمی در برابر حمله‌های [[دشمن]] دارند، و [[سستی]] از خود نشان میداده، و در حال عقب نشینی هستند، سخت برآشفت و آنان را تعقیب کرد و به معرکه [[قتال]] بازگرداند<ref>ابن ابی الحدید، در شرح خود ج۵، ص۲۲۸ مینویسد: «خالد بن معمره» فرار کرد و مجددا به صفوف ربیعه بازگشت و این خطبه را خواند: «یا معشر ربیعه تا آخره»، اما ابن مزاحم در «وقعة صفین» مینویسد: گروهی از ربیعه فرار کردند نه خالد. با توجه به این که مدرک شرح ابن ابی الحدید همان وقعة صفین است، مدرک و قول صحیح وقعة صفین است نه شرح ابن ابی الحدید؛ و در ثانی آیا مگر ممکن است کسی فراری بوده باشد و بازگردد و برای قوم خود خطبه بخواند و آنها را به مقاومت دعوت کند. لذا به نظر میرسد این که ابن ابی الحدید گفته: فلما خالد بن معمر فقال: «یا معشر ربیعه..».... سهو قلم است و صحیح عبارت این است: «فلما رجع بعض ربیعة»....</ref>. وقتی صف‌های [[ربیعه]] [[استوار]] شد و از هر حیث آماده [[نبرد]] گردیدند، سخنانی آتشین به این شرح بیان کرد: ای گروه [[ربیعه]]، همانا [[خداوند متعال]] هر یک از شما را از زادگاه و موطن خویش در این جا جمع کرده است، و از آن هنگام که [[خداوند]] [[زمین]] را برای شما گستراند این چنین [[اجتماع]] نکرده بودید، اینک اگر شما در [[نبرد]] با [[دشمن]] بهراسید و از مقابله با آنها خودداری کنید و به مصافشان نروید، [[خدا]] از شما [[خشنود]] نخواهد شد، و شما هم از شیر نکوهشگران و [[طعنه]] زنانی که فردا می‌گویند: [[ربیعه]] [[شرف]] خود را از بین برد و آبروی خود را پایمال کرد، در [[امان]] نخواهید ماند. پس پیش بروید و [[استقامت]] کنید و [[رضای خدا]] را بجویید، [[تهور]] و [[شجاعت]] و [[صبر]] و [[استقامت]] از سجایا و ویژگی‌های شماست. بدانید که اگر [[صبر]] پیشه کنید و در [[نیت]] خود صادق باشید، مأجور خواهید بود و کسی که به [[اجر]] و [[ثواب]] [[الهی]] چشم داشته باشد، [[پاداش]] او [[شرف]] [[دنیا]] و [[کرامت]] [[آخرت]] خواهد بود. و [[خداوند]] هرگز [[اجر]] [[نیکوکاران]] را ضایع نخواهد کرد<ref>شرح این ابی الحدید، ج۵، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۳-۴۷۴.</ref>
در یکی از روزهای بسیار سخت [[صفین]] که [[سپاهیان]] [[شام]] حمله شدیدی را آغاز کرده بودند خالد متوجه شد برخی از گروه [[ربیعه]] که [[قدرت]] و جرئت کمی در برابر حمله‌های [[دشمن]] دارند، و [[سستی]] از خود نشان میداده، و در حال عقب نشینی هستند، سخت برآشفت و آنان را تعقیب کرد و به معرکه [[قتال]] بازگرداند<ref>ابن ابی الحدید، در شرح خود ج۵، ص۲۲۸ مینویسد: «خالد بن معمره» فرار کرد و مجددا به صفوف ربیعه بازگشت و این خطبه را خواند: «یا معشر ربیعه تا آخره»، اما ابن مزاحم در «وقعة صفین» مینویسد: گروهی از ربیعه فرار کردند نه خالد. با توجه به این که مدرک شرح ابن ابی الحدید همان وقعة صفین است، مدرک و قول صحیح وقعة صفین است نه شرح ابن ابی الحدید؛ و در ثانی آیا مگر ممکن است کسی فراری بوده باشد و بازگردد و برای قوم خود خطبه بخواند و آنها را به مقاومت دعوت کند. لذا به نظر میرسد این که ابن ابی الحدید گفته: فلما خالد بن معمر فقال: «یا معشر ربیعه..».... سهو قلم است و صحیح عبارت این است: «فلما رجع بعض ربیعة»....</ref>. وقتی صف‌های [[ربیعه]] [[استوار]] شد و از هر حیث آماده [[نبرد]] گردیدند، سخنانی آتشین به این شرح بیان کرد: ای گروه [[ربیعه]]، همانا [[خداوند متعال]] هر یک از شما را از زادگاه و موطن خویش در این جا جمع کرده است، و از آن هنگام که [[خداوند]] [[زمین]] را برای شما گستراند این چنین [[اجتماع]] نکرده بودید، اینک اگر شما در [[نبرد]] با [[دشمن]] بهراسید و از مقابله با آنها خودداری کنید و به مصافشان نروید، [[خدا]] از شما [[خشنود]] نخواهد شد، و شما هم از شیر نکوهشگران و [[طعنه]] زنانی که فردا می‌گویند: [[ربیعه]] [[شرف]] خود را از بین برد و آبروی خود را پایمال کرد، در [[امان]] نخواهید ماند. پس پیش بروید و [[استقامت]] کنید و [[رضای خدا]] را بجویید، [[تهور]] و [[شجاعت]] و [[صبر]] و [[استقامت]] از سجایا و ویژگی‌های شماست. بدانید که اگر [[صبر]] پیشه کنید و در [[نیت]] خود صادق باشید، مأجور خواهید بود و کسی که به [[اجر]] و [[ثواب]] [[الهی]] چشم داشته باشد، [[پاداش]] او [[شرف]] [[دنیا]] و [[کرامت]] [[آخرت]] خواهد بود. و [[خداوند]] هرگز [[اجر]] [[نیکوکاران]] را ضایع نخواهد کرد<ref>شرح این ابی الحدید، ج۵، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۳-۴۷۴.</ref>


==نظر خالد پس از [[حیله]] [[معاویه]]==
==نظر خالد پس از [[حیله]] [[معاویه]]==
*هنگامی که [[سپاه معاویه]] قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها کردند، [[اصحاب علی]]{{ع}} با خود به
هنگامی که [[سپاه معاویه]] قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها کردند، [[اصحاب علی]]{{ع}} با خود به
گفت و گو و مشاوره پرداختند. در این میان یکی از کسانی که اظهار نظر نمود، "[[خالد بن معمر سدوسی]]" بود. او خطاب به [[حضرت علی]]{{ع}} چنین پیشنهاد کرد: "ای [[امیرمؤمنان]]، ما روزی که حضور در رکاب شما را پذیرفتیم، بر آن بودیم که هرگز اجازه ندهیم احدی در این [[جنگ]] بر ما پیشی بگیرد و [[غیرت]] و [[رشادت]] بیشتری از خود نشان دهد، بلکه همواره تلاش کرده‌ایم که فداکارترین بخش [[سپاه]] شما باشیم. ما همه اینها را زاد و توشه [[آخرت]] خود ساخته‌ایم و [[بهترین]] [[امر]] در نظر ما آن است که [[قادر]] به انجام آن باشیم و از عهده‌اش برآییم، ما اگر چه در صحنه [[نبرد]] از همه پیشی گرفته‌ایم با این حال هم اکنون نظرمان این است که اگر شما [[صلاح]] بدانید، پیشنهاد [[دشمن]] را قبول کنیم و اگر نظر شما چیز دیگری است، بدون [[شک]] نظر شما برای ما [[برتر]] و بهتر است"<ref>{{عربی| يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنَّا وَ اَللَّهِ مَا اِخْتَرْنَا هَذَا اَلْمَقَامَ أَنْ يَكُونَ أَحَدٌ هُوَ أَوْلَى بِهِ مِنَّا غَيْرَ أَنَّا جَعَلْنَاهُ ذُخْراً ...}}وقعة صفین، ص۴۸۵.</ref>.
گفت و گو و مشاوره پرداختند. در این میان یکی از کسانی که اظهار نظر نمود، "[[خالد بن معمر سدوسی]]" بود. او خطاب به [[حضرت علی]]{{ع}} چنین پیشنهاد کرد: "ای [[امیرمؤمنان]]، ما روزی که حضور در رکاب شما را پذیرفتیم، بر آن بودیم که هرگز اجازه ندهیم احدی در این [[جنگ]] بر ما پیشی بگیرد و [[غیرت]] و [[رشادت]] بیشتری از خود نشان دهد، بلکه همواره تلاش کرده‌ایم که فداکارترین بخش [[سپاه]] شما باشیم. ما همه اینها را زاد و توشه [[آخرت]] خود ساخته‌ایم و [[بهترین]] [[امر]] در نظر ما آن است که [[قادر]] به انجام آن باشیم و از عهده‌اش برآییم، ما اگر چه در صحنه [[نبرد]] از همه پیشی گرفته‌ایم با این حال هم اکنون نظرمان این است که اگر شما [[صلاح]] بدانید، پیشنهاد [[دشمن]] را قبول کنیم و اگر نظر شما چیز دیگری است، بدون [[شک]] نظر شما برای ما [[برتر]] و بهتر است"<ref>{{عربی| يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنَّا وَ اَللَّهِ مَا اِخْتَرْنَا هَذَا اَلْمَقَامَ أَنْ يَكُونَ أَحَدٌ هُوَ أَوْلَى بِهِ مِنَّا غَيْرَ أَنَّا جَعَلْنَاهُ ذُخْراً ...}}وقعة صفین، ص۴۸۵.</ref>.
*در این گفتار [[خالد بن معمر]] نظر خود و [[قبیله]] [[ربیعه]] را بیان کرد که همانا [[گوش به فرمان]] [[امام]]{{ع}} هستند و نظر [[امام]] را بر نظر خود مقدم می‌دارند.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۴-۴۷۵.</ref>
 
در این گفتار [[خالد بن معمر]] نظر خود و [[قبیله]] [[ربیعه]] را بیان کرد که همانا [[گوش به فرمان]] [[امام]]{{ع}} هستند و نظر [[امام]] را بر نظر خود مقدم می‌دارند.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۴-۴۷۵.</ref>


==خالد در مجلس [[معاویه]]==
==خالد در مجلس [[معاویه]]==
*خالد پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نزد [[معاویه]] رفت و برای خود و قومش امان ‌طلبید. [[معاویه]] به او گفت: سبب و علت علاقه‌ات به [[علی]]{{ع}} چیست؟ خالد گفت: ای [[امیر]] مرا معاف‌دار. اما [[معاویه]] [[راضی]] نشد و [[اصرار]] کرد که علت را بگوید. ناچار خالد لب به سخن گشود و گفت: برای سه چیز [[حضرت علی]] را [[دوست]] می‌دارم: برای [[حلم]] و گذشتش به هنگام [[خشم]] و [[غضب]]؛ و [[صداقت]] و راستگویی‌اش به هنگام گفتن؛ و [[عدل]] و دادگستریش به هنگام [[حکم]] و [[قضاوت]]<ref>الفصول المهمه، ص۱۲۹؛ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۱۱ و در عقد الفرید، ج۲، ص۲۸۲، با این عبارت آمده که معاویه گفت: {{عربی|قَالَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لِخَالِدِ بْنِ اَلْمُعْتَمِرِ عَلاَمَ حُبُّكَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ أُحِبُّهُ عَلَى ثَلاَثٍ حِلْمِهِ إِذَا غَضِبَ وَ صِدْقِهِ إِذَا قَالَ وَ وَفَائِهِ إِذَا وَعَدَ }}.</ref>.
خالد پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نزد [[معاویه]] رفت و برای خود و قومش امان ‌طلبید. [[معاویه]] به او گفت: سبب و علت علاقه‌ات به [[علی]]{{ع}} چیست؟ خالد گفت: ای [[امیر]] مرا معاف‌دار. اما [[معاویه]] [[راضی]] نشد و [[اصرار]] کرد که علت را بگوید. ناچار خالد لب به سخن گشود و گفت: برای سه چیز [[حضرت علی]] را [[دوست]] می‌دارم: برای [[حلم]] و گذشتش به هنگام [[خشم]] و [[غضب]]؛ و [[صداقت]] و راستگویی‌اش به هنگام گفتن؛ و [[عدل]] و دادگستریش به هنگام [[حکم]] و [[قضاوت]]<ref>الفصول المهمه، ص۱۲۹؛ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۱۱ و در عقد الفرید، ج۲، ص۲۸۲، با این عبارت آمده که معاویه گفت: {{عربی|قَالَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لِخَالِدِ بْنِ اَلْمُعْتَمِرِ عَلاَمَ حُبُّكَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ أُحِبُّهُ عَلَى ثَلاَثٍ حِلْمِهِ إِذَا غَضِبَ وَ صِدْقِهِ إِذَا قَالَ وَ وَفَائِهِ إِذَا وَعَدَ }}.</ref>.
*آری [[هیبت]] و [[قدرت]] [[معاویه]] مانع آن نشد که خالد [[ایمان راسخ]] خود نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[کتمان]] کند و [[کلام]] [[حق]] درباره آن [[حضرت]] نگوید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۵-۴۷۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
آری [[هیبت]] و [[قدرت]] [[معاویه]] مانع آن نشد که خالد [[ایمان راسخ]] خود نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[کتمان]] کند و [[کلام]] [[حق]] درباره آن [[حضرت]] نگوید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۷۵-۴۷۶.</ref>


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
{{منابع}}
#[[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس}}


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش