پرش به محتوا

امام حسین در کربلا: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۳٬۸۶۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ اوت ۲۰۲۱
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


[[ابو مخنف]] نقل کرده که: [[حارث بن کعب]] و [[ابو ضحاک]]، از [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} برایم نقل کردند که: [[حسین]]{{ع}} به سوی یارانش بیرون آمد و به آنان، [[فرمان]] داد که چادرهایشان را به هم نزدیک کنند و طناب‌های آنها را در هم بتابند و خودشان، میان چادرها قرار گیرند و تنها سمتی را که [[دشمن]] از آن سو می‌آید، باز بگذارند.... همچنین، [[عبد اللّه بن عاصم]]، از [[ضحاک بن عبداللّه مشرقی]] برایم نقل کرده که: - [[صبح]] [[عاشورا]] - خیمه‌ها را پشتِ سر خود قرار دادند و امام{{ع}}، فرمان داد تا هیزم و نِیی را که در پشت خیمه‌ها بود، [[آتش]] زدند، مبادا که [[دشمنان]]، از پشت، به آنها [[حمله]] کنند. سپس حسین{{ع}}، به جای گودی که در پشت خیمه‌ها قرار داشت و مانند جوی آبی بود، هیزم و نِی آورد و در دلِ شب، آنجا را به شکل [[خندق]] در آوردند و هیزم و نِی را در آنجا ریختند و گفتند: چون دشمن به ما حمله کرد و با ما درگیر شد، در این جا، آتش می‌افکنیم تا از پشت سر، بر ما وارد نشوند و تنها از یک سو با آنان بجنگیم. چنین کردند و سودبخش هم بود.... عبد اللّه بن عاصم، به نقل از ضحّاک مشرقی برایم گفت: هنگامی که دشمنان به سوی ما روی آوردند و به آتش برافروخته هیزم و نِی نگریستند - همان آتشی که در پشتمان برافروخته بودیم تا از پشتِ سر به ما حمله نکنند-، یکی از سوارانِ [[غرق]] در [[سلاح]] آنان، به [[شتاب]] و بی‌آنکه با ما سخنی بگوید، به سوی ما آمد و چون به [[خیمه]] هایمان نگریست و جز هیزم آتش گرفته، چیزی ندید، باز گشت و با تمام توان فریاد کشید: ای حسین! در همین [[دنیا]] و پیش از فرا رسیدن [[قیامت]]، به سوی [[آتش]] شتافتی. [[حسین]]{{ع}} گفت: «این کیست؟! گویی [[شمر بن ذی الجوشن]] است!». گفتند: آری! هموست. [[خداوند]]، کارت را به سامان بدارد! حسین{{ع}} فرمود: «ای پسر [[زن]] بُزچران! تو به در آمدن به آتش، سزامندتری». [[مسلم بن عوسجه]]، به حسین{{ع}} گفت: ای [[فرزند پیامبر]] [[خدا]]! فدایت شوم! آیا او را با تیر نزنم؟ اکنون در تیررسِ من است و تیر من، به [[خطا]] نمی‌رود و این [[فاسق]]، از بزرگ‌ترین [[زورگویان]] است. حسین{{ع}} فرمود: «[[تیراندازی]] مکن، که من خوش ندارم آغازگرِ [[جنگ]] باشم»<ref>{{متن حدیث|خَرَجَ [الحُسَيْنُ{{ع}}] إِلَى أَصْحَابِهِ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُقَرِّبُوا بَعْضَ بُيُوتِهِمْ مِنْ بَعْضٍ وَ أَنْ يُدْخِلُوا الْأَطْنَابَ‏ بَعْضَهَا فِي‏ بَعْضٍ‏ وَ أَنْ يَكُونُوا هُمْ بَيْنَ الْبُيُوتِ إِلَّا الْوَجْهَ الَّذِي يَأْتِيهِمْ مِنْهُ عَدُوُّهُمْ... قَالَ أبُو مِخْنَفٍ: عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَاصِمٍ عَنِ الضَّحَّاكِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ المِشْرَقِيِّ قَالَ: - فِي غَدَاةِ عَاشُورَاء - وَ جَعَلُوا الْبُيُوتَ فِي ظُهُورِهِمْ وَ أَمَرَ بِحَطَبٍ وَ قَصَبٍ كَانَ مِنْ وَرَاءِ الْبُيُوتِ يُحْرَقَ بِالنَّارِ مَخَافَةَ أَنْ يَأْتُوهُمْ مِنْ وَرَائِهِمْ. قَالَ: وَ كَانَ الحُسَيْنُ{{ع}} أتى بِقَصَبٍ وَ حَطَبٍ إلى مَكَانٍ مِنْ وَرَائِهِمْ مُنخَفِضٍ كَأَنَّهُ سَاقِيَةٌ، فَحَفَرُوهُ فِي سَاعَةٍ مِنَ اللَّيْلِ، فَجَعَلُوهُ كَالخَنْدَقِ، ثُمَّ ألْقَوا فِيهِ ذَلِكَ الحَطَبَ وَالقَصَبَ، وَقَالُوا: إِذَا عَدَوا عَلَيْنَا فَقَاتَلُونَا ألقَيْنَا فِيهِ النَّارَ؛ كَي لَا نُؤْتِى مِنْ وَرَائِنَا، وَ قَاتَلْنَا القَوْمَ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ. فَفَعَلُوا وَ كَانَ لَهُمْ نَافِعَاً. قَالَ أبُو مِخْنَفٍ: فَحَدَّثَنِي عَبْدُ اللّهِ بْنُ عَاصِمٍ قَالَ: حَدَّثَنِي الضَّحَّاكُ المِشْرَقِيُّ قَالَ: لَمَّا أقْبَلوا نَحْوَنَا، فَنَظَرُوا إلَى النَّارِ تَضْطَرِمُ فِي الْحَطَبِ وَالقَصَبِ، الَّذِي كُنَّا ألهَبْنَا فِيهِ النَّارِ مِنْ وَرَائِنَا لِئَلّا يَأتُونَا مِنْ خَلْفِنَا، إِذْ أقْبَلَ إلَيْنَا مِنْهُمْ رَجُلٌ يَرْكُضُ عَلَى فَرَسٍ كَامِلِ الأَدَاةِ، فَلَمْ يُكَلِّمْنَا حَتَّى مَرَّ عَلَى أبْيَاتِنَا، فَنَظَرَ إلى أبْيَاتِنَا، فَإِذَا هُوَ لا يَرى إلّا حَطَبَا تَلْتَهِبُ النَّارُ فِيهِ، فَرَجَعَ رَاجِعَاً، فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا حُسَيْنُ، اسْتَعْجَلْتَ النَّارَ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ القِيَامَةِ! فَقَالَ الحُسَيْنُ{{ع}}: مَنْ هَذَا؟ كَأَنَّهُ شِمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ. فَقَالُوا: نَعَمْ، أصْلَحَكَ اللّهُ، هُوَ هُوَ. فَقَالَ: يَابْنَ رَاعِيَةِ المِعزى! أنْتَ أولَى بِهَا صِلِيَّاً. فَقَالَ لَهُ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ، جُعِلْتُ فِدَاكَ، ألَا أرْمِيهِ بِسَهْمٍ؟ فَإِنَّهُ قَدْ أمْكَنَنِي، وَ لَيْسَ يَسْقُطُ مِنِّي سَهْمٌ، فَالْفَاسِقُ مِنْ أعْظَمِ الجَبَّارِينَ. فَقَالَ لَهُ الحُسَيْنُ{{ع}}: لا تَرْمِهِ؛ فَإِنِّي أكْرَهُ أنْ أبْدَأَهُمْ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۱ - ۴۲۳؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۹۳ - ۳۹۶).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۹۶.</ref>
[[ابو مخنف]] نقل کرده که: [[حارث بن کعب]] و [[ابو ضحاک]]، از [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} برایم نقل کردند که: [[حسین]]{{ع}} به سوی یارانش بیرون آمد و به آنان، [[فرمان]] داد که چادرهایشان را به هم نزدیک کنند و طناب‌های آنها را در هم بتابند و خودشان، میان چادرها قرار گیرند و تنها سمتی را که [[دشمن]] از آن سو می‌آید، باز بگذارند.... همچنین، [[عبد اللّه بن عاصم]]، از [[ضحاک بن عبداللّه مشرقی]] برایم نقل کرده که: - [[صبح]] [[عاشورا]] - خیمه‌ها را پشتِ سر خود قرار دادند و امام{{ع}}، فرمان داد تا هیزم و نِیی را که در پشت خیمه‌ها بود، [[آتش]] زدند، مبادا که [[دشمنان]]، از پشت، به آنها [[حمله]] کنند. سپس حسین{{ع}}، به جای گودی که در پشت خیمه‌ها قرار داشت و مانند جوی آبی بود، هیزم و نِی آورد و در دلِ شب، آنجا را به شکل [[خندق]] در آوردند و هیزم و نِی را در آنجا ریختند و گفتند: چون دشمن به ما حمله کرد و با ما درگیر شد، در این جا، آتش می‌افکنیم تا از پشت سر، بر ما وارد نشوند و تنها از یک سو با آنان بجنگیم. چنین کردند و سودبخش هم بود.... عبد اللّه بن عاصم، به نقل از ضحّاک مشرقی برایم گفت: هنگامی که دشمنان به سوی ما روی آوردند و به آتش برافروخته هیزم و نِی نگریستند - همان آتشی که در پشتمان برافروخته بودیم تا از پشتِ سر به ما حمله نکنند-، یکی از سوارانِ [[غرق]] در [[سلاح]] آنان، به [[شتاب]] و بی‌آنکه با ما سخنی بگوید، به سوی ما آمد و چون به [[خیمه]] هایمان نگریست و جز هیزم آتش گرفته، چیزی ندید، باز گشت و با تمام توان فریاد کشید: ای حسین! در همین [[دنیا]] و پیش از فرا رسیدن [[قیامت]]، به سوی [[آتش]] شتافتی. [[حسین]]{{ع}} گفت: «این کیست؟! گویی [[شمر بن ذی الجوشن]] است!». گفتند: آری! هموست. [[خداوند]]، کارت را به سامان بدارد! حسین{{ع}} فرمود: «ای پسر [[زن]] بُزچران! تو به در آمدن به آتش، سزامندتری». [[مسلم بن عوسجه]]، به حسین{{ع}} گفت: ای [[فرزند پیامبر]] [[خدا]]! فدایت شوم! آیا او را با تیر نزنم؟ اکنون در تیررسِ من است و تیر من، به [[خطا]] نمی‌رود و این [[فاسق]]، از بزرگ‌ترین [[زورگویان]] است. حسین{{ع}} فرمود: «[[تیراندازی]] مکن، که من خوش ندارم آغازگرِ [[جنگ]] باشم»<ref>{{متن حدیث|خَرَجَ [الحُسَيْنُ{{ع}}] إِلَى أَصْحَابِهِ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُقَرِّبُوا بَعْضَ بُيُوتِهِمْ مِنْ بَعْضٍ وَ أَنْ يُدْخِلُوا الْأَطْنَابَ‏ بَعْضَهَا فِي‏ بَعْضٍ‏ وَ أَنْ يَكُونُوا هُمْ بَيْنَ الْبُيُوتِ إِلَّا الْوَجْهَ الَّذِي يَأْتِيهِمْ مِنْهُ عَدُوُّهُمْ... قَالَ أبُو مِخْنَفٍ: عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَاصِمٍ عَنِ الضَّحَّاكِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ المِشْرَقِيِّ قَالَ: - فِي غَدَاةِ عَاشُورَاء - وَ جَعَلُوا الْبُيُوتَ فِي ظُهُورِهِمْ وَ أَمَرَ بِحَطَبٍ وَ قَصَبٍ كَانَ مِنْ وَرَاءِ الْبُيُوتِ يُحْرَقَ بِالنَّارِ مَخَافَةَ أَنْ يَأْتُوهُمْ مِنْ وَرَائِهِمْ. قَالَ: وَ كَانَ الحُسَيْنُ{{ع}} أتى بِقَصَبٍ وَ حَطَبٍ إلى مَكَانٍ مِنْ وَرَائِهِمْ مُنخَفِضٍ كَأَنَّهُ سَاقِيَةٌ، فَحَفَرُوهُ فِي سَاعَةٍ مِنَ اللَّيْلِ، فَجَعَلُوهُ كَالخَنْدَقِ، ثُمَّ ألْقَوا فِيهِ ذَلِكَ الحَطَبَ وَالقَصَبَ، وَقَالُوا: إِذَا عَدَوا عَلَيْنَا فَقَاتَلُونَا ألقَيْنَا فِيهِ النَّارَ؛ كَي لَا نُؤْتِى مِنْ وَرَائِنَا، وَ قَاتَلْنَا القَوْمَ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ. فَفَعَلُوا وَ كَانَ لَهُمْ نَافِعَاً. قَالَ أبُو مِخْنَفٍ: فَحَدَّثَنِي عَبْدُ اللّهِ بْنُ عَاصِمٍ قَالَ: حَدَّثَنِي الضَّحَّاكُ المِشْرَقِيُّ قَالَ: لَمَّا أقْبَلوا نَحْوَنَا، فَنَظَرُوا إلَى النَّارِ تَضْطَرِمُ فِي الْحَطَبِ وَالقَصَبِ، الَّذِي كُنَّا ألهَبْنَا فِيهِ النَّارِ مِنْ وَرَائِنَا لِئَلّا يَأتُونَا مِنْ خَلْفِنَا، إِذْ أقْبَلَ إلَيْنَا مِنْهُمْ رَجُلٌ يَرْكُضُ عَلَى فَرَسٍ كَامِلِ الأَدَاةِ، فَلَمْ يُكَلِّمْنَا حَتَّى مَرَّ عَلَى أبْيَاتِنَا، فَنَظَرَ إلى أبْيَاتِنَا، فَإِذَا هُوَ لا يَرى إلّا حَطَبَا تَلْتَهِبُ النَّارُ فِيهِ، فَرَجَعَ رَاجِعَاً، فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا حُسَيْنُ، اسْتَعْجَلْتَ النَّارَ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ القِيَامَةِ! فَقَالَ الحُسَيْنُ{{ع}}: مَنْ هَذَا؟ كَأَنَّهُ شِمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ. فَقَالُوا: نَعَمْ، أصْلَحَكَ اللّهُ، هُوَ هُوَ. فَقَالَ: يَابْنَ رَاعِيَةِ المِعزى! أنْتَ أولَى بِهَا صِلِيَّاً. فَقَالَ لَهُ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ، جُعِلْتُ فِدَاكَ، ألَا أرْمِيهِ بِسَهْمٍ؟ فَإِنَّهُ قَدْ أمْكَنَنِي، وَ لَيْسَ يَسْقُطُ مِنِّي سَهْمٌ، فَالْفَاسِقُ مِنْ أعْظَمِ الجَبَّارِينَ. فَقَالَ لَهُ الحُسَيْنُ{{ع}}: لا تَرْمِهِ؛ فَإِنِّي أكْرَهُ أنْ أبْدَأَهُمْ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۱ - ۴۲۳؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۹۳ - ۳۹۶).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۹۶.</ref>
==موقعیت خیمه‌های [[امام حسین]]{{ع}} و نقش آنها در صحنه [[نبرد]]==
امام حسین{{ع}}، در آغاز ورود به [[کربلا]]، نقطه‌ای را برای بر پا کردن خیمه‌ها در نظر گرفت که در صورت وقوع درگیری با [[دشمن]]، از دو ویژگی برخوردار باشد:
# دشمن، از یک سو بیشتر نتواند به آنها [[حمله]] کند؛
# [[زنان]] و [[کودکان]]، [[امنیت]] بیشتری داشته باشند.
از این‌رو، [[امام]]{{ع}} [[دستور]] داد خیمه‌ها را در منطقه‌ای زدند که پشتِ آن، نیزار بود، به‌گونه‌ای که دشمن نمی‌توانست از پشت به [[سپاه امام]]{{ع}}، حمله کند<ref>ر.ک: تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۸۹.</ref>. افزون بر این، پشت خیمه‌ها و یا پشت نیزاری که خیمه‌ها جلوی آن بود، گودالی شبیه به جوی آب قرار داشت که به گزارش [[طبری]]، امام{{ع}} در ساعتی از [[شب عاشورا]]، دستور داد تا آن را کَندند و چیزی شبیه به [[خندق]]، درست کردند و در آن، هیزم و نِی ریختند تا هنگام حمله دشمن، آن را [[آتش]] بزنند و مانعی دیگر برای حمله از پشتِ سر ایجاد نمایند<ref>ر.ک: الأمالی، صدوق، ص۲۲۰، ح۲۳۹.</ref>. [[اقدام]] دیگری که برای [[پیشگیری]] از حمله دشمن از پشت سر، به [[دستور امام]]{{ع}} در شب عاشورا انجام شد، این بود که [[یاران امام]]{{ع}}، خیمه‌های خود را در کنار هم قرار دادند و با طناب، آنها را از سه طرف به هم متصّل کردند و فقط یک راه از رو به رو برای [[برخورد با دشمن]]، باقی گذاشتند<ref>ر.ک: تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۱ - ۴۲۳.</ref>. اگر مجموع این [[تدابیر حکیمانه]] جنگیِ امام{{ع}} نبود، نه تنها [[سپاه ابن سعد]] می‌توانست از پشت، یاران امام{{ع}} را مورد حمله قرار دهد؛ بلکه در همان لحظات آغازین حمله، به [[سادگی]]، آنان را در حلقه محاصره خود می‌گرفتند و با کمترین درگیری، [[امام]]{{ع}} و یارانش را [[شهید]] یا [[اسیر]] می‌کردند. ولی [[صبح]] [[عاشورا]]، هنگامی که [[دشمن]] خواست تا [[حمله]] را آغاز کند، ناگاه، خود را در برابر تلّی از [[آتش و دود]]، [[مشاهده]] کرد که از اطراف خیمه‌های امام{{ع}} و یارانش زبانه می‌کشید. بر اساس این [[تدبیر]] و با این [[آرایش]] [[جنگی]]، [[سپاه امام]]{{ع}} - که عدد آنها بنا بر نقل مشهور، ۷۲ تن بود-، توانستند در برابر [[سپاه]] دشمن - که تعداد آنها تا ۳۵ هزار نفر، برآورد شده-، ساعت‌ها [[مقاومت]] کنند و شمار فراوانی از [[دشمنان]] را به [[هلاکت]] برسانند. شدّت مقاومت [[یاران امام حسین]]{{ع}} در [[نبرد]] رویارو، موجب شد که [[عمر بن سعد]]، جمعی از سپاه خود را [[مأمور]] کرد که خیمه‌های آنها را ویران کنند تا بتوانند آنها را محاصره نمایند<ref>مقتل الحسین{{ع}}، خوارزمی، ج۲، ص۱۶.</ref>. این تدبیر هم کارساز نبود؛ چون [[یاران امام]]{{ع}}، در گروه‌های سه یا چهار نفره، در لا به لای خیمه‌ها کمین می‌کردند و دشمن را - که مشغول ویران کردن خیمه‌ها بودند-، از پا در می‌آوردند. [[ابن سعد]]، چون از این [[اقدام]] هم نتیجه‌ای نگرفت، برای [[پیشگیری]] از تلفات بیشتر سپاه خود، ضمن [[دستور]] توقّف این عملیات، مجدّدا چنین دستور داد که خیمه‌ها را [[آتش]] بزنند؛ ولی داخل آنها نشوند و آنها را خراب نکنند؛ لذا آتش آوردند و خیمه‌ها را آتش زدند. یاران امام{{ع}} می‌خواستند مانع [[آتش زدن خیمه‌ها]] شوند؛ ولی امام{{ع}} فرمود: «رهایشان کنید تا خیمه‌ها را بسوزانند، که اگر آنها را به آتش بکشند، نخواهند توانست از آنها عبور کنند و به شما دست یابند»<ref>{{متن حدیث|دَعَوْهُمْ فَلْيُحْرِقُوهَا. فَإِنَّهُمْ لَوْ قَدْ حَرَّقُوهَا لَمْ يَسْتَطيعُوا أنْ يَجُوزُوا إلَيْكُم مِنْهَا}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۷).</ref>. بدین‌سان، دشمن، بخشی از خیمه‌های یاران امام{{ع}} را - که مانع [[نفوذ]] آنها بود-، آتش زد؛ امّا همان طور که امام{{ع}} [[پیش بینی]] کرده بود، باز هم نتوانستند به حلقه [[دفاعی]] [[یاران]] او [[نفوذ]] کنند و بدین ترتیب، [[امام]]{{ع}} و یاران [[دلاور]] و باوفایش، تا آخرین نفر و آخرین نفس، در برابر [[سپاه کوفه]] که همچون سیل به سوی آنان سرازیر شده بودند، [[مقاومت]] کردند.
بر پایه گزارش‌هایی که گذشت، می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که:
#چینش و [[آرایش]] خیمه‌های همراهان امام{{ع}}، به صورت هِلالی بوده است که خیمه‌های [[اهل]] [[حرم]]، در بخش میانی آن قرار داشته و دو سوی آن، تا میدان [[نبرد]]، کشیده شده بوده است. این دو طرف، احتمالاً خیمه‌های یاران بوده که به دلیل حضور ساکنان آن در میدان نبرد، غالبا خالی بوده است و از آنها به عنوان سنگر یا دیوار دفاعی، استفاده می‌شده است که در نهایت، به [[دستور]] [[عمر بن سعد]]، به [[آتش]] کشیده شدند.
#خیمه‌های [[یاران امام]]{{ع}}، با میدان نبرد، فاصله چندانی نداشته‌اند.
# اهل بیتِ امام{{ع}}، از نزدیک، [[شاهد]] جانبازی عزیزان خود، و [[قساوت]] و بی‌رحمیِ [[دشمنان]] بوده‌اند. از این‌رو، می‌توان [[حدس]] زد که بر [[زنان]] و کودکانی که دیده‌اند عزیزانشان در جلوی چشم آنها قطعه قطعه می‌شوند، چه گذشته است!<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۹۹.</ref>
==[[استقبال از شهادت]] با روی باز==
از [[غلام عبد الرحمان بن عبد ربه انصاری]] نقل شده است که: با مولایم بودم. هنگامی که دشمنانْ حضور یافتند و به [[حسین]]{{ع}} روی آوردند، حسین{{ع}} [[فرمان]] داد تا خیمه‌ای بر پا شود و سپس، مُشک را در دیگی بزرگ با آب در آمیزند. آن گاه، حسین{{ع}} به درون آن [[خیمه]] رفت و نوره مالید. سپس مولایم [[عبد الرحمان بن عبد ربه]] و [[بریر بن حضیر همدانی]]، بر درِ خیمه، شانه‌هایشان به هم ساییده می‌شد و بر سر این که کدام یک پس از امام{{ع}} نوره بمالند، با هم بحث می‌کردند. بُرَیر، با [[عبد]] [[الرحمان]]، [[شوخی]] می‌کرد. عبد الرحمان، به او گفت: رهایمان کن. به [[خدا]] [[سوگند]]، اکنون، وقت [[بازی]] و شوخی و [[بطالت]] نیست! بُرَیر به او گفت: به خدا سوگند، [[قوم]] من می‌دانند که من، بطالت [و شوخی کردن] را [[دوست]] نداشته‌ام، نه در [[جوانی]] و نه در [[پیری]]؛ امّا - به [[خدا]] [[سوگند]]-، من به آنچه خواهیم دید، مُژده داده شده‌ام! به خدا سوگند، میان ما و [[حور العین]]، جز این نیست که اینان با شمشیرهایشان، به ما [[حمله]] کنند، و بسیار دوست دارم که این کار را بکنند! هنگامی که [[حسین]]{{ع}} فارغ شد، ما به درون [[خیمه]] رفتیم و نوره مالیدیم<ref>در کتاب الإمام الحسین{{ع}} و أصحابه، آمده: «برخی از موّرخان معاصر، به نوره کشیدن و روغن مالیدن [امام حسین{{ع}} و برخی یارانش]، با نبودِ آب در شب عاشورا یا تاسوعا، ایراد گرفته و گفته‌اند که نوره کشی و روغن مالی، جز با آب، ممکن نیست». سپس به این اشکال، پاسخ داده که نتیجه آن، چنین است: «می‌توان ذرّات نوره را به‌گونه‌ای استفاده کرد که موها[ی زاید] را از بین ببرد و در عین حال، [بدن را] نسوزانَد، و به آب هم نیاز نباشد. آنچه آمده، هر چند ممکن و بلکه شدنی است، همان‌گونه که در علم ترکیب دیده‌ایم که آمیختن ماده خشکی مانند نمک با مادّه خشک دیگری مانند زاج، رطوبت تولید می‌کند؛ بلکه به اصطلاحِ آنها، همانند خمیر می‌شود، بلکه ترکیب جیوه و نِشادُر و آرسنیک، زمین را بی‌آنکه آب و آتشی در کار باشد، ذوب و مایع می‌کند؛ بلکه دیده ایم که ترکیب مقداری شوره (آزتات پتاس) و پَرِ سیاوشان (سُنبل) و عرق گوگرد، بدون حرارت و آتش، خود به خود، تولید آتش می‌کند و همانند آتش، شعله ور می‌شود، و امثال اینها فراوان‌اند. احتمال هم دارد که مُشک در ترکیب شدن با نوره، مایع شود. امّا آنچه مشکل را آسان می‌کند، این است که در شب عاشورا، هر چند آب برای خوردن نبوده، امّا ظاهرا آب چاه غیرِ آشامیدنی برای کارهای دیگر، وجود داشته است و بلکه احتمال دارد که آب مناسب برای آشامیدن هم بوده است، چنان گفته شد که امام حسین{{ع}}، پسرش علی اکبر را برای آوردن آب فرستاد». نکته دیگری را نیز می‌توان به این سخنان افزود: متونی که این ماجرا را نقل کرده‌اند، نوره مالیدن را تنها به امام حسین{{ع}} و دو، سه نفر از یارانش نسبت داده‌اند، نه همه یاران امام. بنا بر این، به آب چندانی نیاز نبوده است.</ref><ref>{{متن حدیث|كُنْتُ مَعَ مَولَايَ، فَلَمّا حَضَرَ النَّاسُ وَ أقْبَلُوا إلَى الحُسَيْنِ{{ع}}، أمَرَ الحُسَيْنُ{{ع}} بِفُسْطاطٍ فَضُرِبَ، ثُمَّ أمَرَ بِمِسْكٍ فَميثَ فِي جَفْنَةٍ عَظِيمَةٍ أوْ صَحْفَةٍ، قَالَ: ثُمَّ دَخَلَ الحُسَيْنُ{{ع}} ذَلِكَ الفُسْطاطَ، فَتَطَلّى بِالنُّورَةِ. قَالَ: وَ مَولايَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ رَبِّهِ وَ بُرَيرُ بْنُ حُضَيرٍ الهَمْدَانِيُّ عَلَى بَابِ الفُسْطاطِ تَحْتَكُّ مَنَاكِبُهُمَا، فَازْدَحَمَا أيُّهُمَا يَطَّلي عَلَى أثَرِهِ، فَجَعَلَ بُرَيرٌ يُهَازِلُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: دَعْنَا، فَوَاللّهِ، مَا هَذِهِ بِسَاعَةِ بَاطِلٍ. فَقَالَ لَهُ بُرَيرٌ: وَاللّهِ، لَقَدْ عَلِمَ قَومِي أنِّي مَا أحْبَبتُ البَاطِلَ شَابّاً وَ لَا كَهْلاً، وَ لكِنْ - وَاللّهِ - إِنِّي لَمُسْتَبْشِرٌ بِمَا نَحْنُ لاقُونَ، وَاللّهِ، إنْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الحُورِ العْيْنِ إلّا أنْ يَمِيلَ هؤُلاءِ عَلَيْنَا بِأَسْيَافِهِمْ، وَلَوَدِدتُ أنَّهُمْ قَدْ مالوا عَلَيْنَا بِأَسْيَافِهِمْ. قَالَ: فَلَمَّا فَرَغَ الحُسَيْنُ{{ع}} دَخَلْنَا فَاطَّلَيْنَا}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۳).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۸۵۷

ویرایش