امکلثوم دختر امام علی: تفاوت میان نسخهها
←امّ کلثوم با کاروان حسینی
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==امّ کلثوم با کاروان حسینی== | ==امّ کلثوم با کاروان حسینی== | ||
یکی دیگر از [[زنان]] [[هاشمی]] که به هنگام خروج از [[مدینه]]، [[امام]] را [[همراهی]] کرد ام کلثوم بود. او در [[شب عاشورا]] پس از شنیدن اشعار امام درباره [[بیوفایی]] دنیا فریاد برآورد: {{عربی|وا محمّداه، وا | یکی دیگر از [[زنان]] [[هاشمی]] که به هنگام خروج از [[مدینه]]، [[امام]] را [[همراهی]] کرد ام کلثوم بود. او در [[شب عاشورا]] پس از شنیدن اشعار امام درباره [[بیوفایی]] دنیا فریاد برآورد: {{عربی|"وا محمّداه، وا علياه، وا أمّاه، وا فاطماه، وا حسناه، وا حسيناه، واضيعتاه بعدك يا أباعبدالله"}} و در حالی که اینها را صدا میزد گفت: ای وای از آن [[درماندگی]] که پس از تو گریبان گیر ما خواهد شد ای [[اباعبدالله]]! [[امام]] خواهرش را [[تسلی]] داد و فرمود: خواهرم [[وعده الهی]] را از یاد مبر و مطمئن باش که ساکنان [[آسمانها]] و [[اهل]] [[زمین]] همه از بین خواهند رفت. سپس آن [[حضرت]] خطاب به گروهی از [[خاندان]] خود از جمله [[امّ کلثوم]] فرمود: پس از شهادتم [[بیتابی]] نکنید. گریبان چاک نکنید، صورتهای خود را مجروح نکنید و سخنان بیهودهای که سبب [[نارضایتی]] [[خداوند]] گردد بر زبان نرانید<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه احمد مستوفی هروی، ص۸۸۴ - ۸۸۵؛ الملهوف، ص۱۴۰ - ۱۴۱.</ref>. | ||
در [[روز عاشورا]] [[امام زینالعابدین]]{{ع}} وقتی که [[تنهایی]] [[پدر]] را دید با [[عصا]] و [[شمشیر]] از جای برخاست تا [[امام حسین]] را [[یاری]] کند، اما امام به امّ کلثوم فرمود: | در [[روز عاشورا]] [[امام زینالعابدین]]{{ع}} وقتی که [[تنهایی]] [[پدر]] را دید با [[عصا]] و [[شمشیر]] از جای برخاست تا [[امام حسین]] را [[یاری]] کند، اما امام به امّ کلثوم فرمود: | ||
خواهرم او را نگه دار و به [[خیمه]] بر گردان تا زمین از [[نسل]] [[آل محمد]] خالی نماند. وی نیز چنین کرد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۶.</ref>. | خواهرم او را نگه دار و به [[خیمه]] بر گردان تا زمین از [[نسل]] [[آل محمد]] خالی نماند. وی نیز چنین کرد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۶.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۰۹-۲۱۰.</ref> | ||
امّ کلثوم در [[کوفه]] و [[شام]] | |||
[[ام کلثوم]] در همه مصائبی که بر [[زینب]] و دیگر اعضای [[کاروان حسینی]] پس از [[اسارت]] وارد شد [[شریک]] بوده است. او پس از رویداد [[عاشورا]]، مانند دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] نقش مهمی در افشای چهره [[دشمن]] در کوفه و شام داشت. در | ==امّ کلثوم در [[کوفه]] و [[شام]]== | ||
{{ | [[ام کلثوم]] در همه مصائبی که بر [[زینب]] و دیگر اعضای [[کاروان حسینی]] پس از [[اسارت]] وارد شد [[شریک]] بوده است. او پس از رویداد [[عاشورا]]، مانند دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] نقش مهمی در افشای چهره [[دشمن]] در کوفه و شام داشت. | ||
آن بانو پس از آنکه در [[کوفه]] [[خطبه]] خواند و آنان را به دلیل [[سستی]] و کوتاهی در [[یاری امام حسین]] [[نکوهش]] کرد، بر سر مردمی که برای تماشای آنان گرد آمده بودند اینگونه فریاد کشید: «ای [[مردم کوفه]]! آیا از خدا و [[رسول]] [[شرم]] نمیکنید از این که به [[حرم]] و [[دودمان پیامبر]] نگاه میکنید؟»<ref>{{متن حدیث|یا أهلَ الکوفةِ؛ أما تَستَحیونَ من اللّهِ و رسولِه أن تَنظروا إلی حَرَمِ النبیّ؟}}؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۴۰۰.</ref>؛ | |||
[[شیخ صدوق]] مینویسد: [[ابن زیاد]] خطاب به [[ام کلثوم]] گفت: خدای را [[سپاس]] که مردانتان را کشت؛ آنچه را بر سر شما رفت چگونه میبینی؟ | [[شیخ صدوق]] مینویسد: [[ابن زیاد]] خطاب به [[ام کلثوم]] گفت: خدای را [[سپاس]] که مردانتان را کشت؛ آنچه را بر سر شما رفت چگونه میبینی؟ | ||
فرمود: ای ابن زیاد! اگر چشم تو به [[کشتن حسین]] روشن شد، بدان که بارها چشم جدش به [[دیدار]] او روشن گشته بود. پیامبر او را میبوسید، لب هایش را میمکید و او را بر دوش خود سوار میکرد. ای ابن زیاد! برای جدّ او پاسخی آماده کن که در [[روز قیامت]] [[دشمن]] تو خواهد بود<ref>امالی صدوق، ص۱۳۹، مجلس ۳۰، ح۱.</ref>. | |||
با کاروان [[اسیران]] از کوفه تا [[شام]] | فرمود: ای ابن زیاد! اگر چشم تو به [[کشتن حسین]] روشن شد، بدان که بارها چشم جدش به [[دیدار]] او روشن گشته بود. پیامبر او را میبوسید، لب هایش را میمکید و او را بر دوش خود سوار میکرد. ای ابن زیاد! برای جدّ او پاسخی آماده کن که در [[روز قیامت]] [[دشمن]] تو خواهد بود<ref>امالی صدوق، ص۱۳۹، مجلس ۳۰، ح۱.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۰-۲۱۱.</ref> | ||
به هنگام حرکت کاروان اسیران از کوفه تا شام واکنش [[زنان]] و مردان مسیر راه متفاوت بود. برخی با مأموران یزیدی درگیر شده از [[اهل بیت]] [[حمایت]] | |||
==با کاروان [[اسیران]] از کوفه تا [[شام]]== | |||
[[خدا]] زیادی شما را نابود کند و کسی را را بر شما مسلط کند که شما را | به هنگام حرکت کاروان اسیران از کوفه تا شام واکنش [[زنان]] و مردان مسیر راه متفاوت بود. برخی با مأموران یزیدی درگیر شده از [[اهل بیت]] [[حمایت]] میکردند. برای نمونه نوشتهاند: چون به حماة رسیدند. اهالی آنجا از اهل بیت حمایت کردند. [[امّ کلثوم]] چون از برخورد آنان با مأموران ابن زیاد آگاه شد، آن بانو پرسید که نام این [[شهر]] چیست؟ گفتند: حماة. فرمود: [[خداوند]] این شهر را از [[شرّ]] ستمگران نگه دارد. | ||
پس از سخنان | |||
{{ | برخی [[شهرها]] نیز با خوشحالی از مأموران [[ابن زیاد]] استقبال کردند. به روایتی وقتی کاروان [[اسیران]] به نزدیک بعلبک رسیدند، [[مردم]] با خوشحالی تا دو فرسخی شهر به استقبال آنها رفتند. [[امّ کلثوم]] وقتی خوش حالی آنان را بر [[شهادت امام حسین]] و یارانش دید، آنها را با سخنان زیر [[نفرین]] کرد: «[[خدا]] زیادی شما را نابود کند و کسی را را بر شما مسلط کند که شما را بکشد»<ref>{{متن حدیث|أَبَادَ اللَّهُ كَثْرَتَكُمْ وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ}}</ref> | ||
پس از سخنان یاد شده [[امام سجاد]]{{ع}} گریست و آنگاه فرمود: | |||
كَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَى الرُّومِ بَيْنَهُمْ | {{شعر}} | ||
{{ب|''وَ هُوَ الزَّمَانُ فَلَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ''|2=''مِنَ الْكِرَامِ وَ مَا تُهْدَى مَصَائِبُهُ''}} | |||
این همان [[زمان]] است که شگفتیهایش از نظر بزرگان پایانپذیر نیست و [[مصائب]] آن نامشخص است. ای کاش میدانستم که مشغلههای زمان، ما را تا کجا به دنبال خود میکشاند و میبینی که ما او را به دنبال خود نمیکشانیم! ما را بر شتران عریان و بیجهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را [[حمایت]] میکنند. گویا ما در میان آنان چون اسیران [[روم]] هستیم و گویا آنچه را [[پیامبر]] بیان فرموده است، نادرست بود. وای بر شما! در برابر [[رسول خدا]] [[کفران]] پیشه کردید و شما به گم کرده راهی میمانید که راهها را نمیشناسد. | {{ب|''فَلَيْتَ شَعْرِي إِلَى كَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا''|2=''فُنُونُهُ وَ تَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ''}} | ||
امّ کلثوم در [[شام]] | {{ب|''يُسْرَى بِنَا فَوْقَ أَقْتَابٍ بِلَا وِطَاءٍ''|2=''وَ سَابِقُ الْعِيسِ يَحْمِي عَنْهُ غَارِبُهُ''}} | ||
{{ب|''كَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَى الرُّومِ بَيْنَهُمْ''|2=''كَأَنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ كَاذِبُهُ''}} | |||
{{ب|''كَفَرْتُمُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَيْحَكُمْ''|2=''فَكُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُه''<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۶.</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
:این همان [[زمان]] است که شگفتیهایش از نظر بزرگان پایانپذیر نیست و [[مصائب]] آن نامشخص است. ای کاش میدانستم که مشغلههای زمان، ما را تا کجا به دنبال خود میکشاند و میبینی که ما او را به دنبال خود نمیکشانیم! ما را بر شتران عریان و بیجهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را [[حمایت]] میکنند. گویا ما در میان آنان چون اسیران [[روم]] هستیم و گویا آنچه را [[پیامبر]] بیان فرموده است، نادرست بود. وای بر شما! در برابر [[رسول خدا]] [[کفران]] پیشه کردید و شما به گم کرده راهی میمانید که راهها را نمیشناسد.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۱-۲۱۳.</ref> | |||
==امّ کلثوم در [[شام]]== | |||
چون کاروان اسیران به نزدیک شام رسیدند، [[ام کلثوم]] به [[شمر]] گفت: ما را از دروازهای وارد شهر کنید که تماشاگر کمتری داشته باشد و به سر بازان بگو این سرها را از میان ما بیرون ببرند و از ما دور کنند؛ زیرا از بس ما را به این حال دیدند [[خوار]] شدیم. | چون کاروان اسیران به نزدیک شام رسیدند، [[ام کلثوم]] به [[شمر]] گفت: ما را از دروازهای وارد شهر کنید که تماشاگر کمتری داشته باشد و به سر بازان بگو این سرها را از میان ما بیرون ببرند و از ما دور کنند؛ زیرا از بس ما را به این حال دیدند [[خوار]] شدیم. | ||
[[شمر]] براساس [[خوی]] [[تجاوزگری]] و [[نفاق]] و کفرش بر عکس گفته وی، دستور داد سرها را بر نوک نیزهها کرده در وسط کجاوهها ببرند و در چنین وضعیتی آنها را بین تماشاگران بگردانند، تا آنکه به دروازههای [[دمشق]] رسیدند و بر پلههای در [[مسجد جامع]] ایستادند؛ همان جایی که [[اسیران]] را در آنجا نگه میداشتند<ref>الملهوف، ص۲۱۰؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷.</ref>. | [[شمر]] براساس [[خوی]] [[تجاوزگری]] و [[نفاق]] و کفرش بر عکس گفته وی، دستور داد سرها را بر نوک نیزهها کرده در وسط کجاوهها ببرند و در چنین وضعیتی آنها را بین تماشاگران بگردانند، تا آنکه به دروازههای [[دمشق]] رسیدند و بر پلههای در [[مسجد جامع]] ایستادند؛ همان جایی که [[اسیران]] را در آنجا نگه میداشتند<ref>الملهوف، ص۲۱۰؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷.</ref>. | ||
این گزارش نیز | [[عمر بن منذر همدانی]] میگوید: در دروازه [[شام]] [[ام کلثوم]] را دیدم، چنان که پنداری [[فاطمه زهرا]] است. چادری کهنه بر سر داشت و روبندی روی سینه. من نزدیک رفتم و به [[امام سجاد]] و [[اهل بیت]]{{عم}} [[سلام]] کردم. آنها به من گفتند: ای [[مؤمن]] اگر میتوانی چیزی به این شخص بده تا سر [[بریده]] [[امام حسین]]{{ع}} را از میان ما بیرون ببرد؛ زیرا نگاه [[مردم]] ما را [[آزار]] میدهد. من صد [[درهم]] به نیزهدار دادم تا سر را از میان اهل بیت بیرون ببرد<ref>بهایی، الکامل، ص۶۴۰.</ref>. | ||
او که هیچ | |||
[[امّ کلثوم]] [[رویارویی]] [[یزید]] و مرد شامی | این گزارش نیز بیانگر اهتمام اهل بیت{{عم}} به [[عفاف]] و [[حجاب]] [[زن]] در [[اسلام]] است. | ||
در مجلس یزید وقتی مردی از [[اهل شام]]، [[فاطمه دختر امام حسین]] را به کنیزی خواست، امّ کلثوم بسیار ناراحت شد و به آن مرد شامی گفت: | |||
او که هیچ درخواستی از [[دشمن]] تا به حال نداشته، حاضر است برای [[حفظ]] [[حجاب]] خود و دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] با شمر گفت و گو کند و از او چنین درخواستی داشته باشد.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۳-۲۱۴.</ref> | |||
[[راوی]] میگوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هنوز سخن [[امّ کلثوم]] تمام نشده بود که خدا دعای او را [[اجابت]] کرد. [[ام کلثوم]] فرمود: خدای را [[سپاس]] که کیفرش را پیش از [[آخرت]] شامل حال تو کرد. این [[کیفر]] کسی است که متعرّض [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} شود. | ==[[امّ کلثوم]] [[رویارویی]] [[یزید]] و مرد شامی== | ||
امّ کلثوم در برابر سخنان [[یزید]] | در مجلس یزید وقتی مردی از [[اهل شام]]، [[فاطمه دختر امام حسین]] را به کنیزی خواست، امّ کلثوم بسیار ناراحت شد و به آن مرد شامی گفت: «ساکت شو ای فرومایهترین و [[پستترین]] مردان! [[خدا]] [[زبان]] تو را قطع، [[چشم]] تو را [[کور]] و دستت را خشک کند و [[جهنم]] را جایگاه تو قرار دهد. [[فرزندان]] [[پیامبران]] [[خدمت]] گزار [[دشمنان]] نمیشوند»<ref>{{متن حدیث|قَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ لِلشَّامِيِّ اسْكُتْ يَا لُكَعَ الرِّجَالِ قَطَعَ اللَّهُ لِسَانَكَ وَ أَعْمَى عَيْنَيْكَ وَ أَيْبَسَ يَدَيْكَ وَ جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاكَ إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَكُونُونَ خَدَمَةً لِأَوْلَادِ الْأَدْعِيَاءِ}}؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۷.</ref>؛ | ||
پس از آنکه [[اهل بیت]]{{عم}}، [[مردم]] [[شام]] را با سخنان و خطبههای خود و همچنین با [[سوگواری]] و مرثیه سرایی بر [[امام حسین]] دگرگون کردند، یزید به ظاهر از آنان خواست که در شام بمانند، ولی اهل بیت خواستار بازگشت به [[مدینه]] شدند. یزید دستور داد محملهایی را حاضر و برای آنان [[زینت]] کنند و اموالی را نیز بر آنان عرضه داشت و گفت: | |||
[[راوی]] میگوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هنوز سخن [[امّ کلثوم]] تمام نشده بود که خدا دعای او را [[اجابت]] کرد. [[ام کلثوم]] فرمود: خدای را [[سپاس]] که کیفرش را پیش از [[آخرت]] شامل حال تو کرد. این [[کیفر]] کسی است که متعرّض [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} شود.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۴.</ref> | |||
ای ام کلثوم! این [[اموال]] را عوض آنچه به شما رسیده دریافت کنید. | |||
ام کلثوم در پاسخ فرمود: | ==امّ کلثوم در برابر سخنان [[یزید]]== | ||
{{متن حدیث|يَا يَزِيدُ مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.</ref>. | پس از آنکه [[اهل بیت]]{{عم}}، [[مردم]] [[شام]] را با سخنان و خطبههای خود و همچنین با [[سوگواری]] و مرثیه سرایی بر [[امام حسین]] دگرگون کردند، یزید به ظاهر از آنان خواست که در شام بمانند، ولی اهل بیت خواستار بازگشت به [[مدینه]] شدند. یزید دستور داد محملهایی را حاضر و برای آنان [[زینت]] کنند و اموالی را نیز بر آنان عرضه داشت و گفت: ای ام کلثوم! این [[اموال]] را عوض آنچه به شما رسیده دریافت کنید<ref>{{عربی|"يَا أُمَّ كُلْثُومٍ خُذُوا هَذَا الْمَالَ عِوَضَ مَا أَصَابَكُمْ"}}</ref>. | ||
هنگام ورود به مدینه | |||
کاروانیان به سوی مدینه حرکت میکردند و هرچه به مدینه نزدیکتر میشدند، به جای آنکه خوش حال شوند ناراحت میشدند،؛ چراکه هنگام خروج همراه امام حسین{{ع}} و [[یاران]] باوفایش همراه آنان بودند، ولی اکنون جز [[امام سجاد]]{{ع}} کسی از آنها باقی نمانده است. هنگامی که امّ کلثوم دیوارهای مدینه را دید، گریست. برخی از منابع اشعار زیادی را به امّ کلثوم نسبت دادهاند که هنگام ورود به مدینه گفته است و این [[شعر]] از جمله آنهاست: | ام کلثوم در پاسخ فرمود: {{متن حدیث|يَا يَزِيدُ مَا أَقَلَّ حَيَاءَكَ وَ أَصْلَبَ وَجْهَكَ تَقْتُلُ أَخِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ تُعْطِينِي عِوَضَهُمْ}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۴-۲۱۵.</ref> | ||
{{ | |||
أَلَا فَأَخْبِرْ رَسُولَ اللَّهِ عَنَّا | ==هنگام ورود به مدینه== | ||
وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَى | کاروانیان به سوی مدینه حرکت میکردند و هرچه به مدینه نزدیکتر میشدند، به جای آنکه خوش حال شوند ناراحت میشدند،؛ چراکه هنگام خروج همراه امام حسین{{ع}} و [[یاران]] باوفایش همراه آنان بودند، ولی اکنون جز [[امام سجاد]]{{ع}} کسی از آنها باقی نمانده است. هنگامی که امّ کلثوم دیوارهای مدینه را دید، گریست. | ||
وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَا | |||
وَ رَهْطُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْحَوْا | برخی از منابع اشعار زیادی را به امّ کلثوم نسبت دادهاند که هنگام ورود به مدینه گفته است و این [[شعر]] از جمله آنهاست: | ||
وَ قَدْ ذَبَحُوا الْحُسَيْنَ وَ لَمْ يُرَاعُوا | {{شعر}} | ||
فَلَوْ نَظَرَتْ عُيُونُكَ لِلْأُسَارَى | {{ب|''مَدِينَةَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِينَا''|2=''فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا''}} | ||
ای مدینه جدّ ما! ما را نپذیر،؛ چراکه با حسرتها و اندوهها به سوی تو آمدیم. ای [[مدینه]]! از جانب ما به [[رسول خدا]] خبر بده، که ما در [[مصیبت]] فقدان پدرمان، دردمند و [[اندوه]] بار شدیم. مردان ما در [[سرزمین]] [[کربلا]] بدون سر بر [[زمین]] افتادهاند و [[کودکان]] ما را نیز سر بریدهاند. ای مدینه! به جد ما خبر بده که ما را به [[اسارت]] بردند. | {{ب|''أَلَا فَأَخْبِرْ رَسُولَ اللَّهِ عَنَّا''|2=''بِأَنَّا قَدْ فُجِعْنَا فِي أَبِينَا''}} | ||
{{ب|''وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَى''|2=''بِلَا رُؤْسٍ وَ قَدْ ذَبَحُوا الْبَنِينَا''}} | |||
{{ب|''وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَا''|2=''وَ بَعْدَ الْأَسْرِ يَا جَدَّا سُبِينَا''}} | |||
{{ب|''وَ رَهْطُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْحَوْا''|2=''عَرَايَا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبِينَا''}} | |||
{{ب|''وَ قَدْ ذَبَحُوا الْحُسَيْنَ وَ لَمْ يُرَاعُوا''|2=''جَنَابَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِينَا''}} | |||
{{ب|''فَلَوْ نَظَرَتْ عُيُونُكَ لِلْأُسَارَى''|2=''عَلَى أَقْتَابِ الْجِمَالِ مُحَمَّلِينَا''<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۶.</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
:ای مدینه جدّ ما! ما را نپذیر،؛ چراکه با حسرتها و اندوهها به سوی تو آمدیم. ای [[مدینه]]! از جانب ما به [[رسول خدا]] خبر بده، که ما در [[مصیبت]] فقدان پدرمان، دردمند و [[اندوه]] بار شدیم. مردان ما در [[سرزمین]] [[کربلا]] بدون سر بر [[زمین]] افتادهاند و [[کودکان]] ما را نیز سر بریدهاند. ای مدینه! به جد ما خبر بده که ما را به [[اسارت]] بردند. | |||
ای مدینه! هنگامی که از میان تو بیرون رفتیم، بستگانمان همراه ما بودند، ولی اکنون که به سوی تو باز گشته ایم، مردان و پسران ما همراهمان نیستند. | ای مدینه! هنگامی که از میان تو بیرون رفتیم، بستگانمان همراه ما بودند، ولی اکنون که به سوی تو باز گشته ایم، مردان و پسران ما همراهمان نیستند. | ||
ای جد بزرگوار ما! حسین را کشتند و به حضور و [[قرب]] [[خدا]] در مورد ما توجه نکردند. ای جدّ بزرگوار! [[دشمنان]] ما به آرزوهای خود رسیدند و [[دل]] شان با دیدن [[مصائب]] ما شاد گردید. آنها [[حریم]] [[بانوان]] ما را رعایت نکردند و همه آنها را به [[اجبار]] بر جهاز بیرو پوش شترها سوار نمودند. | |||
ای جد بزرگوار ما! حسین را کشتند و به حضور و [[قرب]] [[خدا]] در مورد ما توجه نکردند. ای جدّ بزرگوار! [[دشمنان]] ما به آرزوهای خود رسیدند و [[دل]] شان با دیدن [[مصائب]] ما شاد گردید. آنها [[حریم]] [[بانوان]] ما را رعایت نکردند و همه آنها را به [[اجبار]] بر جهاز بیرو پوش شترها سوار نمودند.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۱۵-۲۱۶.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |