شناخت امام در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
<div style="فpadding: 0.4em 0em 0.0em;"> | <div style="فpadding: 0.4em 0em 0.0em;"> | ||
== [[شناخت امام]] به عنوان مصداق [[تمسک به عترت]]== | ==[[شناخت امام]] به عنوان مصداق [[تمسک به عترت]]== | ||
[[امامت]] در [[قرآن کریم]] از جایگاهی ویژه برخوردار است، چه برخی از مراتب آن از [[نبوّت]] بلند مرتبهتر و رفیعتر است. این از آن روست که [[امامت]] را مراتبی چند است که از مراتب نخست آن به طرف مراتب بلند و کامل در حرکت است. | |||
در [[قرآن کریم]] گاه [[امام]] بر [[اولی الأمر]] إطلاق میشود. [[اولی الأمر]] کسی است که [[رهبری]] [[مردم]] و حکمرانی بر آنان را در [[اختیار]] دارد. واضح است که هر جامعهای به حکمرانی و [[حکمران]] [[نیازمند]] است، همانگونه که [[جامعه]] مذهبی که در پرتو [[دین]] تشکیل شده نیز، به [[حکمران]] [[نیازمند]] است. | |||
به واسطه همین [[دلیل]] ضروری تردید ناپذیر است که [[شیعیان]] در طول [[تاریخ]] [[نصب]] ولی را بر [[خداوند]] و [[پیامبر]] او [[واجب]] دانستهاند، تا [[نظام اجتماعی]] از هم گسیخته نشود و [[جامعه]] ره به سوی ناکجا آباد [[نبرد]]؛ همچنین بر همین اساس است که [[شیعیان]] ادّعا میکنند که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در مواقع بسیاری به تصریح [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را به [[ولایت]] [[انتخاب]] و [[حکومت]] پس از خویش را بر دوش ایشان نهادهاند. نمونه را در روز [[غدیرخم]] در مقابل همگان فرمودند: "هرکس من مولای اویم این [[علی]] مولای اوست"<ref>{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}؛ بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۰۸.</ref>. پس از آن بود که [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> نازل شد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۰۵.</ref>. | |||
[[شیعه]] به همین [[دلیل]] ادّعا میکند که [[خداوند]] از زبان رسولش{{صل}} [[زعامت]] [[اهل بیت]]{{عم}} را یکان یکان بیان کرده، از [[حکومت]] حضرت [[مجتبی]]{{ع}} تا [[حکومت]] [[قائم آل محمّد]]{{ع}} را به وضوح نشان داده است و پس از آن نیز در [[عصر غیبت]] و زمان کوتاهی دست [[مردم]] از [[امام]]، [[فقیه عادل]] جامع شرائط [[زعامت]] را به [[رهبری]] [[مردم]] گمارده است. در این خصوص [[روایات]] بسیاری از [[ائمه اهل بیت]]{{عم}} در دست است؛ نمونه را تنها به همین یک [[حدیث]] بنگرید: "اما حوادثی که پیش میآید، در آنها به [[راویان احادیث]] ما مراجعه کنید، چه آنها [[حجّت]] من بر شما هستند و من [[حجّت]] [[خدا]] میباشم" <ref>{{متن حدیث|وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ}}؛ الإحتجاج، ص۴۷۰.</ref>. | |||
از اینرو [[وجوب]] [[رهبری]] و [[ولایت]] در هر زمان در شمار اُموری است که ناگزیر بوده به [[ضرورت]] [[عقل]] و [[شرع]] ثابت است. | |||
[[شیعه]] مدّعی است که [[ولایت]] در [[عصر حضور]] [[معصومان]]{{عم}} ویژه آنان و در [[زمان غیبت]] بر عهده [[فقیه عادل]] جامع الشَّرائطی است، که میتواند [[رهبری]] [[جامعه]] را بر عهده بگیرد. این [[فقیه]] را در روزگار ما "[[ولیّفقیه]]" میخوانند، حال از آنجا که وجود فقهای متعدّدی که در هر روزگار میتوانند [[ولایت]] را برعهده گیرند، با انعقاد [[رهبری]] برای یکی از آنان موافقت نخواهد داشت، بر عهده آنان است که امر [[ولایت]] را بر دوش کسی که بیش از دیگران صلاحیّت این امر را دارد، نهاده او را در این زمینه [[یاری]] نمایند. [[قانون]] اساسی [[جمهوری اسلامی]] [[ایران]] نیز مجلس خبرگان را برای همین مطلب در نظر گرفته، که از سوی یکایک [[مردم]] [[فقیه]] جامع شرائط را به [[ولایت]] برگزیند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۰۶.</ref>. | |||
همین [[امامت]]، در [[قرآن کریم]] گاه به معنای [[زعامت]] و [[ولایت]] در [[فتوی]] نیز به کار رفته است. منظور از این نوع از [[ولایت]]، [[رهبری]] در [[احکام شرعی]] است،چ که در [[شیعه امامیه]] با عنوان [[مرجعیت]] [[تقلید]] نامبردار شده است. به این [[آیه شریفه]] بنگرید: {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref>. | |||
این [[آیه شریفه]]، هرچند درباره دروغهائی که [[منافقان]] برای [[تضعیف]] صفوف [[مسلمین]] در [[جنگ]] به هم میبافتند، نازل شده است، امّا به هیچ وجه تنها مختص آن سخنان نیست؛ بلکه در آن معنای [[رجوع]] به متخصّص در همه امور غیر معلوم، نهفته است؛ بلکه [[رجوع]] به آگاهان در امور مشتبه و مشکوک نیز از آن استفاده میشود. از اینرو، به وضوح دلالت مینماید که باید در مرتبه نخست، به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و جانشیان خاصّ ایشان مراجعه کرد، و زان پس به کسانی که میتوانند [[احکام]] را [[استنباط]] کرده موارد غیر مشخّص را مشخّص سازند، مراجعه نمود؛ امّا مراجعه در این موارد به غیر آنان [[گمراهی]] و [[هلاکت]] به همراه خواهد داشت<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۰۷.</ref>. این [[حکم]]، از نظر [[عقل]] نیز ضروری شمرده میشود. | |||
از اینرو، [[آیه شریفه]] فقط [[ارشاد]] به همین [[حکم شرعی]] بوده به آن [[راهنمایی]] میکند؛ چه [[عقل]] به خودی خود دلالت مینماید که [[انسان]] نا[[آگاه]] میباید به آگاهان [[رجوع]] کرده در تمامی امور خود را از [[جهل]] رهائی بخشد، بر این اساس در میان [[فقیهان]] مشهور شده که در امر [[تقلید]]، تقلیدی در میان نیست، یعنی نمیتوان به فتوای [[مجتهد]]، [[تقلید]] را [[واجب]] دانست، بلکه به [[حکم عقل]] است که [[تقلید]] در [[فروع فقهی]] [[واجب]] میباشد. نیز [[تقلید]] تنها ویژه امور تعبّدی است و در امور [[عقلی]] ـ که [[عقل انسان]] میتواند در آن به کنکاش بپردازد ـ نمیتوان از کسی [[تقلید]] کرد. | |||
همین اصطلاح [[امامت]]، گاه در [[قرآن کریم]] به معنای [[قضاوت]] و [[قاضی]] بودن به کار رفته است، در این شمار است [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>. | |||
این مطلب نیز به واسطه [[ضرورت]] [[عقل]] ثابت میشود، چراکه [[جامعه]] بدون وجود قوّه [[قضاء]] [[انتظام]] و پایداری نخواهد یافت. | |||
در این زمینه، بدون تردید [[مجتهد]] جامع شرائط میباید به امر [[قضاوت]] [[اقدام]] نماید و بعد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[ائمه هدی]]{{عم}} اوست که [[قدر]] متیقّن در امر [[قضاء]] را داراست اینان دانشمندانی هستند که در ضمن [[شناخت]] [[احکام الهی]]، از تقوای لازم برای اجرای [[حق]] نیز برخوردار هستند. [[قرآن کریم]] هر سه مرتبه [[حکومت]]، [[قانونگذاری]]، و [[قضاوت]] را برای [[پیامبران]]{{عم}} ثابت میداند: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۰۸.</ref> | |||
این امر نیز به وسیله [[عقل]] ثابت میشود، چه هر [[پیامبری]] پس از آنکه به [[نبوّت]] [[مبعوث]] شد و به [[اصلاح]] [[مردمان]] پرداخت، [[نیازمند]] به جامعهای [[صالح]] است که [[مؤمنان]] در آن به [[رشد]] و کمال لازم دست یابند؛ [[جامعه]] نیز بدون تردید به [[حاکم]] [[قانونگذار]] و [[قاضی]] [[نیازمند]] است. حضرت [[امام حسین|سیِّدالشُّهداء]]{{ع}} در این زمینه میفرمایند: "جریان امور و [[احکام]] به دست [[عالمان]] [[خداشناس]] است که اَمینان بر [[حلال و حرام]] او میباشند" <ref>{{متن حدیث|مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ}}؛ بحارالأنوار، ج۹۷ ، ص۸۰.</ref>. | |||
گاه نیز [[امامت]] در این [[کتاب آسمانی]]، به معنای [[امامت]] [[تکوینی]] و واسطه بودن در رسانیدن [[فیض]] او ـ جلَّ وعلا! ـ به بندگانش به کار امر رفته است: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. اگر "امر" را در این [[آیه]] به معنای وجود دانستیم ـ همانگونه که در این [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ}}<ref>«و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.</ref> اینگونه است ـ، [[تفسیر]] فوق واضحتر میشود. این [[آیه]] نیز بر همین معنا دلالت دارد: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۰۹.</ref> | |||
چه [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} خود [[پیامبر]] بود و از [[امامت]] [[تشریعی]] به معنای [[حکمرانی]] و [[قضاوت]] نیز برخوردار؛ از اینرو به ناگزیر میباید [[منصب امامت]] او را همان [[امامت]] [[تکوینی]] دانست. حال چون این مرتبه تنها به آن حضرت اعطا شده بود، باید ایشان را واجد مرتبه [[هدایت تکوینی]] دانست، که [[مؤمنان]] در عصر ایشان به واسطه وجود آن [[پیامبر]] عظیمالشّأن به مراتب خود واصل میشدند. | |||
بلکه میتوان از [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> دریافت، که [[ابراهیم]]{{ع}} علاوه بر آنکه [[امامت]] [[تکوینی]] را نسبت به [[مردمان]] به دست آورد، آن را نسبت به تمامی اجزاء و ذرّات وجود نیز به دست آورده بود؛ البتّه این [[مقام]] را تا زمانی داشت که در [[حیات ظاهری]] بوده در میان آنان به سر میبرد. | |||
بدین ترتیب در مییابیم که آن حضرت از [[مقامات ولایت]] [[تکوینی]] و [[تشریعی]] هردو برخوردار بود، اما گویا حیطه این [[ولایت]] از وسعت چندانی برخوردار نبوده است. این در حالی است که [[آیه]] نامبردار به "[[آیه شهادت]]"، نشان میدهد که همه این [[مقامات]] در بالاترین حدّ خویش برای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[خاندان]] مطهّر ایشان{{ع}} ثابت بوده تمامی ذرّات وجود از ابتدای [[آفرینش جهان]] تا آخرین لحظه آن را در بر میگیرد: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا}}<ref>«و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۱۰.</ref> | |||
[[عقل انسان]] و [[نصوص]] [[حدیثی]] نیز دلالت مینمایند که اینان [[واسطههای فیض]] [[الهی]] بوده تمامی پهنه هستی به واسطه اینان [[هدایت]] میپذیرد. در [[زیارت جامعه]] میخوانیم: "به واسطه شما [[خداوند]] آغاز کرد و به واسطه شما به پایان برد، و به واسطه شما [[باران]] را نازل مینماید، و به واسطه شما [[آسمان]] را از آنکه بدون اجازه او بر [[زمین]] افتد باز میدارد، و به واسطه شما [[غم]] را برطرف و ضرر را مرتفع میسازد"<ref>{{متن حدیث|بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ}}؛ بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۱۳۲.</ref>. | |||
در دعای عدیله نیز آمده است: "به [[برکت]] اوست که دیگران [[رزق]] میگیرند و به واسطه وجود او [[زمین]] و [[آسمان]] ثابت و پایدار شده است"<ref>{{متن حدیث|بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}؛ مفاتیح الجنان، دعای عدیله.</ref>. | |||
از اینرو، همانگونه که آنها در [[تشریع]] وسائط [[حکم]] [[الهی]] هستند، در [[تکوین]] نیز وسائط [[فیض]] او هستند. این مطلب از [[اسرار]] [[شیعه]] بوده دیگران را از آن [[نصیبی]] نیست. | |||
این مطلب و مطالبی اینگونه، باعث شده که در پهنه [[تاریخ]]، [[شیعیان]] را "غالی/ [[غُلُو]] کننده" بخوانند و بالاتر از آن به [[شرک]] متّهمشان سازند؛ با اینکه اینگونه امور از مسلّمات [[قرآن]] و [[عقل]] بوده هیچ شرکی و غُلوّی در پی نخواهد داشت. آری! [[جهل]] دیگران نسبت به این [[اسرار]]، باعث شده تا اینان متّهم شوند و در نتیجه، [[شیعیان]] بزرگوار آنچنان در [[رنج]] افتند که صفحات [[تاریخ]] به وضوح بر آن [[شهادت]] میدهد!<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۱۱.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |