پرش به محتوا

مروان بن حکم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:


[[خالد]] ناراحت شد و به او گفت: "تو [[امین]] خائنی هستی، خالد برای [[شکایت]] به نزد [[مادر]] رفت و سخن مروان را بازگو کرد. مادرش به او گفت: "چنان بنما که این سخن را با من در میان نگذاشته‌ای". دگر باره که مروان به [[خانه]] خالد رفت، مادر خالد با کنیزانش او را در پارچه‌ای پیچیدند و نگه داشتند تا آنکه مرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۶۱۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۴۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.</ref>. مروان در ۶۳ سالگی، در [[شهر]] [[دمشق]] و در [[سال ۶۵ هجری]] مرد و [[خلافت]] او ۹ ماه و ۱۸ [[روز]] طول کشید<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۷۷؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۳۹.</ref>
[[خالد]] ناراحت شد و به او گفت: "تو [[امین]] خائنی هستی، خالد برای [[شکایت]] به نزد [[مادر]] رفت و سخن مروان را بازگو کرد. مادرش به او گفت: "چنان بنما که این سخن را با من در میان نگذاشته‌ای". دگر باره که مروان به [[خانه]] خالد رفت، مادر خالد با کنیزانش او را در پارچه‌ای پیچیدند و نگه داشتند تا آنکه مرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۶۱۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۴۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.</ref>. مروان در ۶۳ سالگی، در [[شهر]] [[دمشق]] و در [[سال ۶۵ هجری]] مرد و [[خلافت]] او ۹ ماه و ۱۸ [[روز]] طول کشید<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۷۷؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۵۳۹.</ref>
==[[شناخت]] [[مروان]]==
وی [[مروان بن حکم بن ابی‌العاص بن امیه بن عبدشمس بن عبدمناف قریشی اموی]]، ابوعبدالملک بود<ref>مروان معروف به ابن‌طرید، ملقب به وزغ و مشهور به خیط باطل بود. او و پدرش تبعیدی رسول خدا{{صل}} به طائف بودند تا اینکه عثمان با نقض آن حکم، مروان را به مدینه آورد و بر مسلمانان حاکم کرد. (ج)</ref>. در [[زمان]] هشت ساله بود<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۶.</ref>. بسیاری از [[مورخان]]، او را از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} دانسته‌اند<ref>ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۵۷.</ref>، ولی ابن‌سعد او را در زمره طبقه نخست از [[تابعین]] به حساب آورده است<ref>ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۳۵.</ref>.... مروان کاتب و رازدار پسر عمویش [[عثمان]] بن عفّان بود. ناراضیان از عثمان واگذاری [[مسئولیت]] به او را از سوی عثمان [[خطا]] شمرده به او [[حمله]] کردند. او متهم بود که نویسنده نامه‌ای است که به [[گمان]] قیام‌کنندگان [[مصری]]، آن را همراه با [[غلام]] عثمان یافتند، اما مروان منکر اطلاع از [[نامه]] شد و عثمان نیز آن را [[انکار]] کرد<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۵۶.</ref>.
مروان به هنگام محاصره عثمان، در [[خانه]] او جنگید، سپس به [[عایشه]]، [[طلحه]] و زبیر پیوست و در [[جنگ جمل]] همراه آنان جنگید، بعد از آن [[امام علی]]{{ع}} او را [[امان]] داد. مروان با او [[بیعت]] کرد و به [[مدینه]] بازگشت<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۸۰ - ۳۸۳.</ref>. در [[جنگ]] صِفِّین [[معاویه]] را [[همراهی]] نکرد، ولی معاویه بعد از اینکه [[خلیفه]] شد، او را [[امیر مدینه]] کرد<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۵۷ - ۲۵۸.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۸۴.</ref>.
==رخدادهای [[سیاسی]] دوران مروان (۴۶ / ۶۸۴ / م)==
===[[کنگره]] جابیَه===
[[بنی‌امیه]] در سایه انشعاب‌های [[جهان اسلام]]، برای [[نجات]] خلافت‌شان که به [[سقوط]] [[تهدید]] می‌شد، گرد هم آمدند. با انهدام [[حکومت]] مرکزی و پراکنده شدن [[خانواده]] [[حاکم]]، نفوذشان رو به [[کاستی]] گذاشت.
[[حزب]] [[یمنی]] و [[قبیله]] کلبی در دربار اموی [[نفوذ]] داشت. وی ریشه و نیروی حکومت بود و به [[رهبری]] [[حسان بن مالک]] در [[حفظ]] و نگهداری امتیازاتش بسیار کوشا بود و به [[امویان]] [[دل]] بسته بود، طرفداران او از انتقال [[خلافت]] به حجازی‌ها - بعد از اینکه [[معاویه]] آن را به [[شام]] منتقل کرد - [[وحشت]] داشتند.
اما [[حزب]] قیسی<ref>مترجم: از قبایل عدنانی بودند.</ref> از [[جنگ]] [[یزید]] با [[مردم مدینه]] به [[خشم]] آمد<ref>گفته شده سپاهی که به مدینه رفت و در جنگ حَرَّه شرکت کرد به شکل ویژه‌ای از یمنی‌ها تشکیل شده بود و بیشتر آنان از قبیله کلب بودند.</ref>. این حزب با رهبرش [[ضحاک بن قیس فهری]] جایگاهی یافت که با حزب [[یمنی]] [[رقابت]] می‌کرد. بعد از [[مرگ معاویه]] دوم، ضَحّاک [[امیر]] [[سرزمین شام]] شد و رخدادهای [[سیاسی]] برخاسته از این [[مقام]]، جایگاه مهمی به حزب او داد، به گونه‌ای که فرصتی به دست آورد تا به شکل غیر رسمی جای خالی را پر کند<ref>بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۱۹۸.</ref>.
هم‌زمان، قیسی‌ها در سایه [[سست]] شدن [[خانواده]] [[اموی]] و [[دعوت]] [[ابن زبیر]]، [[فرصت]] دیگری به دست آوردند تا بر کلبی‌ها چیره شوند و مواضع [[قدرت]] را از چنگ‌شان درآورند. ایشان این مواضع را به علت هم‌پیمانی با معاویه کسب کرده بودند. ضَحّاک که از سوی ابن زبیر به عنوان [[نماینده]] او در سرزمین شام تعیین شده بود، هواداری از او را [[اعلان]] کرد.
[[وحدت]] کلمه امویان متلاشی شد و ایشان بر سر [[منصب]] خلافت به [[جدال]] برخاستند و هواداران‌شان به سه دسته تقسیم شدند:
# [[حسان بن مالک]]، [[خالد بن یزید بن معاویه]] را [[تأیید]] کرد؛
#برخی از [[رهبران]]<ref>ایشان [[روح بن زنباع جذامی]] و [[حصین بن نمیر سکونی]] و [[عبیدالله بن زیاد]] بودند.</ref> به [[مروان بن حَکَم]] گرویدند<ref>نظر به از میان رفتن وحدت کلمه اموی‌ها و درخشیدن ستاره ابن زبیر، [[مروان بن حکم]] به فکر پیوستن و بیعت با ابن‌زبیر افتاد. تا اینکه ابن‌زیاد پس از فرار از عراق به دِمَشق آمد و با مروان به دلیل این اندیشه، تندی کرد و سرانجام موضع او را تغییر داد و مروان به خلافت چشم دوخت. ر.ک: طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۵۳.</ref>.
#گروه سوم، از [[عمرو بن سعید بن عاص]] [[پشتیبانی]] کردند.
سرانجام، طبق قرار بزرگان [[بنی‌امیه]]، کنگره‌ای در جابیَه برگزار شد و درباره [[انتخاب خلیفه]] بعدی تبادل نظر کردند. [[ریاست]] این [[کنگره]] با حَسّان بن مالک بود. [[مروان]] به علت [[پیری]] و تجربه شانس و [[اقبال]] بیشتری داشت، به گونه‌ای که در یک موقعیت استثنایی، برای [[حکومت]]، [[انتخاب]] شد. کنگره به نفع وی و انتخاب او به [[خلافت]] از سوی همه اعضای حاضر در جلسه، پایان یافت. کلبی‌ها از کنگره [[راضی]] بیرون آمدند؛ زیرا نامزد ایشان، [[خالد بن یزید]]، به عنوان [[ولی‌عهد]] تعیین شد به شرط آنکه خلافت بعد از او به [[عمرو بن سعید]] برسد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۷.</ref>.
به این ترتیب، [[پادشاهی]] از شاخه [[سفیانی]] به شاخه [[مروانی]] منتقل و میان یمنی‌ها [[وحدت]] کلمه حاصل شد و هم پیمانان [[اموی]] - [[یمنی]] مشکل وحدت موضع [[سیاسی]] را در حکومت حل کردند.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۸۴.</ref>.
===[[جنگ]] مَرْج راهط===
از دیدگاه [[امویان]]، انتخاب [[مروان بن حَکَم]] به خلافت گام موفقی بود، اما بیشتر، [[دشواری]] حل مشکل قیسی‌ها مانع کار او بود. [[ضحاک بن قیس]] با بیرون رفتن کار از دست [[ابن زبیر]]، به [[خشم]] آمد و دِمَشق را به سوی [[شرق]] مَرْج راهط و پادگان آنجا ترک کرد و [[نعمان بن بشیر]]، [[استاندار]] [[حمص]] و [[زفر بن حارث]]، [[حاکم]] قِنَّسْرین، کاملا آشکار بود که آماده جنگ شده‌اند؛ لذا مروان [[تصمیم]] گرفت که ثابت کند [[شایسته]] پذیرش [[مسئولیت]] و [[دفاع]] از خلافت است.
بدین‌گونه طرفین رو در روی هم قرار گرفتند که به درگیری قبایلی و جنگ خانگی منجر شد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۸.</ref>. مروان با [[چیرگی]] بر دِمَشق و بیرون راندن [[کارگزاران]] ضَحّاک از آنجا، به نخستین [[پیروزی]] سیاسی دست یافت. سپس یارانش را جمع کرد و برای [[رویارویی]] با [[اجتماع]] قیسی‌ها به مَرْج راهط رفت<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۲۴۲.</ref>.
میان دو طرف گفت‌وگوهایی برای رسیدن به [[صلح]]، به مدت بیست [[روز]] ادامه یافت. در ضمن [[گفت‌وگو]] خبر رسید که [[مروانیان]] بر دِمَشق چیره شده، [[کارگزار]] ضَحّاک را از آنجا بیرون کرده، [[خلافت]] [[مروان]] را [[اعلان]] نموده‌اند، از این‌رو گفت‌وگوها متوقف شد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۲۴۲.</ref>.
سرانجام [[رویارویی]] برای [[تعیین سرنوشت]]، رخ داد و در [[نبرد]] مشهوری که در ذی‌القعده ۶۴ / ۶۸۴ میان دو طرف روی داد، قیسی‌ها در مقابل یمنی‌ها [[شکست]] خورده، نیروی‌شان از بین رفت. ضَحّاک به همراه عده بسیاری از اَشراف قیسی در [[شام]] کشته شد<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۵۳۷ و ۵۴۳.</ref>. [[زفر بن حارث کلابی]] بعد از [[جنگ]] به قَرْقیسیا فرار و آنجا را [[تصرف]] کرده، در آنجا [[پناه]] گرفت. هنگامی که [[سپاه]] مروان به سوی او رفت، از آنجا نیز گریخت و به به [[حمص]] فرار کرد؛ گروهی از [[مردم]] آنجا او را تعقیب کرده، کشتند. [[ناتل بن قیس]] نیز از فِلَسطین فرار کرد و بدین سبب کار مروان در شام و فِلَسطین سامان یافت<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۵۳۵ - ۵۴۱.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۸۶.</ref>.
====نتایج جنگ مَرْج راهط===
[[تعصب]] [[یمنی]] بر قیسی در جنگ مَرْج راهط [[پیروز]] شد و دارای آثار خطرناکی در [[تجدید]] [[دشمنی]] سنتی میان دو طرف [[متعصب]] و شعله‌ور شدن [[آتش]] [[آشوب]] در دیگر نقاط [[جهان اسلام]] بود و در نتیجه میان یمنی‌ها و قیسی‌ها در مناطق متعددی از [[حکومت اسلامی]] جنگ درگرفت.
مروان شام را یک‌پارچه کرد و نفوذش را در آنجا گستراند. همچنین فِلَسطین [[مطیع]] او شد. تقویت می‌شد. مشهور است که بیشتر [[مصریان]]، [[دل]] در گرو [[بنی امیه]] داشتند و بیعت‌شان با [[ابن زبیر]] [[استوار]] نبود. از این‌رو بعد از چیره شدن مروان بر [[عبدالرحمان بن جحدم]]، [[استاندار]] ابن زبیر در [[مصر]]، در [[جمادی]] الآخر ۶۵ / ۶۸۵ دست‌یابی به مصر برای او کار [[دشواری]] نبود<ref>کندی، ابوعمر محمد بن یوسف، کتاب الولاة والقضاه، ص۴۱ - ۴۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۳۰.</ref>.
مروان بعد از دوماه اقامت در [[مصر]] و مرتب کردن اوضاع [[اداری]] آن، پسرش [[عبدالعزیز]] را [[استاندار]] آنجا نمود و به [[شام]] بازگشت تا با خطر [[ابن زبیر]] مقابله کند. وی دو [[سپاه]] آماده کرد: یکی را به [[فرماندهی]] [[حبیش بن دلجه]] (از [[فرماندهان]] [[معاویه]] در [[صفین]] و از فرماندهان [[یزید]] در [[واقعه حره]]) به [[حجاز]] فرستاد و دیگری را به فرماندهی [[عبیدالله بن زیاد]] به [[جنگ]] [[زفر بن حارث]] به قَرْقیسیا اعزام کرد تا پس از [[فراغت]] از کار جزیره، برای [[غلبه]] بر [[عراق]] عازم آنجا شوند<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۴۷.</ref>. سپاه اعزامی به حجاز، هنگام ورود به [[مدینه]] [[شکست]] خورد و زبیری‌ها [[پیروز]] شدند<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۴۷.</ref>؛ اما [[ابن زیاد]] به سمت جزیره رفت و در آنجا خبر [[مرگ]] [[مروان]] را دریافت کرد<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۶۱۱.</ref>.
بدین‌گونه مرگ [[مروان بن حَکَم]] در هلال [[رمضان]] ۶۵ / نیسان ۶۸۵ فرا رسید و نتوانست حجاز و عراق را به [[حاکمیت]] [[امویان]] باز گرداند. وی بعد از اینکه کلبی‌های [[پشتیبان]] [[خالد بن یزید]] را قانع کرد که وی [[توانایی]] [[ایستادگی]] در مقابل ابن زبیر را ندارد، [[خلافت]] را به دو فرزندش [[عبدالملک]] و عبدالعزیز سپرد و آنچه در جابیَه مبنی بر سپردن [[حکومت]] به خالد بن یزید بعد از مروان و [[عمرو بن سعید]] تصویب شده بود، از بین رفت؛ زیرا آن ضرورتی بود که اینک آن [[ضرورت]] وجود نداشت<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۶۱۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۸۷.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۳۷۰

ویرایش