آیا امام علی علم غیب دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
آیا امام علی علم غیب دارد؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۱۴
، ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۷←پاسخهای دیگر
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۰: | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از حوادث ناگوار کوفه بدست ظالمان و ستمگران و سرانجام کار آنها چنین خبر میدهد: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءًا إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِل»}}<ref> ای کوفه گویا تو را میبینم که چون چرم عکاظی گسترده شوی و درهای سختی به رویت باز شود و بار سنگین بلا بر تو فرود آید و میدانم که هیچ ستمکاری بر تو اراده جور و ستم نکند جز اینکه خداوند او را به بلایی گرفتار نماید یا کشندهای را بر او چیره سازد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۷.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه پس از آنکه برخی از واژهها را توضیح میدهد و سخنانی از [[اهل بیت]]{{ع}} را در فضیلت کوفه میآورد می گوید: امّا مواردی را که والیان و صاحبان قدرت نسبت به کوفه قصد ستم و بیدادگری داشتهاند و خداوند از آن دفاع کرده است بسیار است. منصور به جعفر بن محمد{{ع}} گفت: قصد دارم کسانی را به کوفه بفرستم که خانههایش را ویران، درختان خرمایش را قطع کنند و اموال و ثروت آنرا برگزینند و آن عده از ساکنان شهر را که نسبت به حکومت ما در شک و تردید هستند به قتل برسانند. ای امیر مومنان بدرستی که مرد باید به گذشتگان خود اقتدا کند و گذشتگان تو سه کس باشند: سلیمان که در مقابل آنچه از قدرت و سلطنت به او رسید راه شکرگزاری را پیش گرفت و ایّوب که چون گرفتار شد راه صبر را پیشه کرد و یوسف آنگاه که به قدرت رسید از برادران خود که در حق او ظلم روا داشته بودند درگذشت و اینک به هرکدام از این سه کس خواهی اقتدا کن. منصور کمی سکوت اختیار کرده و گفت درگذشتم و از قصد و اراده خود برگشتم. | ::::::*[[امام]]{{ع}} از حوادث ناگوار کوفه بدست ظالمان و ستمگران و سرانجام کار آنها چنین خبر میدهد: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءًا إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِل»}}<ref> ای کوفه گویا تو را میبینم که چون چرم عکاظی گسترده شوی و درهای سختی به رویت باز شود و بار سنگین بلا بر تو فرود آید و میدانم که هیچ ستمکاری بر تو اراده جور و ستم نکند جز اینکه خداوند او را به بلایی گرفتار نماید یا کشندهای را بر او چیره سازد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۷.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه پس از آنکه برخی از واژهها را توضیح میدهد و سخنانی از [[اهل بیت]]{{ع}} را در فضیلت کوفه میآورد می گوید: امّا مواردی را که والیان و صاحبان قدرت نسبت به کوفه قصد ستم و بیدادگری داشتهاند و خداوند از آن دفاع کرده است بسیار است. منصور به جعفر بن محمد{{ع}} گفت: قصد دارم کسانی را به کوفه بفرستم که خانههایش را ویران، درختان خرمایش را قطع کنند و اموال و ثروت آنرا برگزینند و آن عده از ساکنان شهر را که نسبت به حکومت ما در شک و تردید هستند به قتل برسانند. ای امیر مومنان بدرستی که مرد باید به گذشتگان خود اقتدا کند و گذشتگان تو سه کس باشند: سلیمان که در مقابل آنچه از قدرت و سلطنت به او رسید راه شکرگزاری را پیش گرفت و ایّوب که چون گرفتار شد راه صبر را پیشه کرد و یوسف آنگاه که به قدرت رسید از برادران خود که در حق او ظلم روا داشته بودند درگذشت و اینک به هرکدام از این سه کس خواهی اقتدا کن. منصور کمی سکوت اختیار کرده و گفت درگذشتم و از قصد و اراده خود برگشتم. | ||
::::::*[[ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی]] در کتاب "المنتظم" روایت کرده است وقتی که اهل کوفه [[زیاد بن ابیه]] را که بر بالای منبر در حال خطبه خواندن بود به سویش سنگ پرتاب کردند، او دست هشت نفر از آنها را قطع کرد و تصمیم گرفت که خانههای آنان را ویران و نخلهایشان را قطع کند، پس آنها را در مسجد جمع کرد بطوری که مسجد و حیاط آن پر از جمعیت شد، آنگاه از آنها خواست تا از [[امام علی|علی]]{{ع}} بیزاری جویند، زیاد میدانست که آنها از چنین کاری خودداری میکنند امّا خواست تا این را بهانهای برای نابودی آنها و ویرانی خانههایشان قرار دهد. کسی از قصر بیرون آمد و به مردم گفت بروید که امروز مشغول هستم، کار من و شما برای روز دیگری بماند. زیاد را بیماری طاعون گرفت که میگفت نیمی از بدنم در اثر حرارت این بیماری در آتش است تا اینکه بمُرد<ref> شرحابن ابیالحدید، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۸۶ شرح خطبه۴۷.</ref>. | ::::::*[[ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی]] در کتاب "المنتظم" روایت کرده است وقتی که اهل کوفه [[زیاد بن ابیه]] را که بر بالای منبر در حال خطبه خواندن بود به سویش سنگ پرتاب کردند، او دست هشت نفر از آنها را قطع کرد و تصمیم گرفت که خانههای آنان را ویران و نخلهایشان را قطع کند، پس آنها را در مسجد جمع کرد بطوری که مسجد و حیاط آن پر از جمعیت شد، آنگاه از آنها خواست تا از [[امام علی|علی]]{{ع}} بیزاری جویند، زیاد میدانست که آنها از چنین کاری خودداری میکنند امّا خواست تا این را بهانهای برای نابودی آنها و ویرانی خانههایشان قرار دهد. کسی از قصر بیرون آمد و به مردم گفت بروید که امروز مشغول هستم، کار من و شما برای روز دیگری بماند. زیاد را بیماری طاعون گرفت که میگفت نیمی از بدنم در اثر حرارت این بیماری در آتش است تا اینکه بمُرد<ref> شرحابن ابیالحدید، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۸۶ شرح خطبه۴۷.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن شخص پلیدی برای یارانش پیشگوئی کرده میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَمَا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ»}}<ref>آگاه باشید که به زودی پس از من مردی گشاده گلو و شکم برآمده بر شما غالب میشود. هر چه بیابد میخورد و هرچه نیابد میطلبد. در صورت توانایی او را بکشید و او را هرگز نتوانید کشت. و بدانید که او شما را به ناسزا گفتن من و بیزاری جستن از من فرمان خواهد داد. اگر برای دشنام دادن من مجبور واقع شدید، پس مرا دشنام دهید که آن برای من زکات و برای شما راه نجات است. امّا اگر به بیزاری جستن از من وادار شدید، از من بیزاری مجویید در باطن دوستدار من باشید، زیرا من بر فطرت اسلام زادهام و در ایمان و هجرت پیشی جستهام؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۷.</ref>. علما و شارحان [[نهج البلاغه]] در مقصود [[امام]]{{ع}} از این شخص که پس از او بر مردم غالب خواهد آمد به اختلاف سخن گفتهاند، برخی معتقدند [[مغیره بن شُعبه]] است، بعضی گویند [[زیاد بن ابیه]] است و گروهی بر این باورند که مقصود [[امام]]{{ع}}، معاویه است و برخی اعتقاد دارند که منظور امام [[حجاج بن یوسف]] است. اما [[ابن ابی الحدید]] گوید: آنچه که در نظر من به حقیقت نزدیکتر است این است که منظور [[امام]] معاویه میباشد، زیرا او چنین ویژگیها را دارا بود، شکمپرست و پر خوراک بود. وقتی که مینشست، شکمش بر روی رانهایش میافتاد… معاویه در عراق و شام و دیگر شهرها فرمان ناسزاگویی به [[امام]]{{ع}} و بیزاری جستن از او را صادر کرد و خود در هنگام خطبه بر منابر چنین میکرد که این کار ننگین در روزگار بنیامیه بصورت یک سنّت در آمد تا اینکه عمر بن عبدالعزیز روی کار آمد و از آن جلوگیری به عمل آورد | ::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن شخص پلیدی برای یارانش پیشگوئی کرده میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَمَا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ»}}<ref>آگاه باشید که به زودی پس از من مردی گشاده گلو و شکم برآمده بر شما غالب میشود. هر چه بیابد میخورد و هرچه نیابد میطلبد. در صورت توانایی او را بکشید و او را هرگز نتوانید کشت. و بدانید که او شما را به ناسزا گفتن من و بیزاری جستن از من فرمان خواهد داد. اگر برای دشنام دادن من مجبور واقع شدید، پس مرا دشنام دهید که آن برای من زکات و برای شما راه نجات است. امّا اگر به بیزاری جستن از من وادار شدید، از من بیزاری مجویید در باطن دوستدار من باشید، زیرا من بر فطرت اسلام زادهام و در ایمان و هجرت پیشی جستهام؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۷.</ref>. علما و شارحان [[نهج البلاغه]] در مقصود [[امام]]{{ع}} از این شخص که پس از او بر مردم غالب خواهد آمد به اختلاف سخن گفتهاند، برخی معتقدند [[مغیره بن شُعبه]] است، بعضی گویند [[زیاد بن ابیه]] است و گروهی بر این باورند که مقصود [[امام]]{{ع}}، معاویه است و برخی اعتقاد دارند که منظور امام [[حجاج بن یوسف]] است. اما [[ابن ابی الحدید]] گوید: آنچه که در نظر من به حقیقت نزدیکتر است این است که منظور [[امام]] معاویه میباشد، زیرا او چنین ویژگیها را دارا بود، شکمپرست و پر خوراک بود. وقتی که مینشست، شکمش بر روی رانهایش میافتاد… معاویه در عراق و شام و دیگر شهرها فرمان ناسزاگویی به [[امام]]{{ع}} و بیزاری جستن از او را صادر کرد و خود در هنگام خطبه بر منابر چنین میکرد که این کار ننگین در روزگار بنیامیه بصورت یک سنّت در آمد تا اینکه عمر بن عبدالعزیز روی کار آمد و از آن جلوگیری به عمل آورد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه،چاپ رحلی، ج ۱، ص ۳۵۵، شرح خطبه ۵۶.</ref>. | ||
<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه،چاپ رحلی، ج ۱، ص ۳۵۵، شرح خطبه ۵۶.</ref>. | |||
::::::*[[امام]]{{ع}} تصمیم جنگ با خوارج را گرفت و به آن حضرت گفته شد که آنان از پل نهروان عبور کردهاند. [[امام]]{{ع}} از سرنوشت آنان به طور دقیق گزارش داده و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»}}<ref> قتلگاه آنان این سوی آب نهروان است، به خدا سوگند ده نفر از آنان رها نگردد و ده تن از شما هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این سخن [[امام]]{{ع}} میگوید: چون حضرت برای جنگ با خوارج در پی ایشان میرفت، مردی از اصحابش آمد و گفت: یا [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} خوارج از نهر عبور کردند. فرمود دیدی ایشان گذشتند؟ آن مرد گفت: آری. فرمود: سوگند به خدا عبور نکردند و هرگز عبور نمیکنند و محل کشته شدن آنها این طرف نهر است. بعد از آن سوار شده رفتند، چون نزدیک نهر رسیدند، دیدند که همه خوارج غلاف شمشیرها را شکسته اسبهای خود را پی کرده آماده جنگند و فریاد میکنند: {{عربی|اندازه=150%|«لاحکماِلاِّللَّه»}}<ref>حکمی نیست مگر از جانب خدا.</ref>. این کلمه را همیشه شعار خود قرار داده غوغایی برپا مینمودند. پس حضرت فرمان جنگ داد، چون جنگ تمام شد فهمیدند که نُه تن از خوارج فرار کرده و کشته نشدهاند و از اصحاب حضرت فقط هشت تن کشته شده بودند<ref>ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، شرح خطبه ۵۸، ص ۱۴۹.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} تصمیم جنگ با خوارج را گرفت و به آن حضرت گفته شد که آنان از پل نهروان عبور کردهاند. [[امام]]{{ع}} از سرنوشت آنان به طور دقیق گزارش داده و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»}}<ref> قتلگاه آنان این سوی آب نهروان است، به خدا سوگند ده نفر از آنان رها نگردد و ده تن از شما هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این سخن [[امام]]{{ع}} میگوید: چون حضرت برای جنگ با خوارج در پی ایشان میرفت، مردی از اصحابش آمد و گفت: یا [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} خوارج از نهر عبور کردند. فرمود دیدی ایشان گذشتند؟ آن مرد گفت: آری. فرمود: سوگند به خدا عبور نکردند و هرگز عبور نمیکنند و محل کشته شدن آنها این طرف نهر است. بعد از آن سوار شده رفتند، چون نزدیک نهر رسیدند، دیدند که همه خوارج غلاف شمشیرها را شکسته اسبهای خود را پی کرده آماده جنگند و فریاد میکنند: {{عربی|اندازه=150%|«لاحکماِلاِّللَّه»}}<ref>حکمی نیست مگر از جانب خدا.</ref>. این کلمه را همیشه شعار خود قرار داده غوغایی برپا مینمودند. پس حضرت فرمان جنگ داد، چون جنگ تمام شد فهمیدند که نُه تن از خوارج فرار کرده و کشته نشدهاند و از اصحاب حضرت فقط هشت تن کشته شده بودند<ref>ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، شرح خطبه ۵۸، ص ۱۴۹.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} در یکی از پیشگوییها از به حکومت رسیدن مروان بن حکم و فرزندان او خبر میدهد. میگویند [[مروان بن حکم]] در جنگ جمل در بصره اسیر شد و [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به پیشگاه [[امام علی|علی]]{{ع}} شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار درباره مروان با پدر سخن گفتند، و [[امام علی|علی]]{{ع}} او را رها کرد. حسنَیْن{{ع}} گفتند: باید با تو بیعت کند ای امیر مومنان. در اینجا [[امام]]{{ع}} در سخنانی شیوا میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَر»}}<ref>مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم زیرا او بیعتشکن است. دستش در بیعت دادن چون دست یهود است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند در نهان پیمانشکنی کند. او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد امّا مدت این حکومت کوتاه است. چنانکه سگ بینی خود را میلیسد. او پدر چهار رئیس و فرمانروا خواهد بود و مردم از دست او و فرزندانش روز سرخ و خونینی را خواهند دید؛ نهجالبلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} میگوید: منظور [[امام]]{{ع}} از عبارت {{عربی|اندازه=150%|«كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ»}} کوتاهی زمان است و مدت خلافت مروان نُه ماه بود و چهار فرزند او پشت سر هم به خلافت رسیدند که به خلافت رسیدن چهار برادر در پی هم نه در دوران خلافت بنیامیه سابقه داشته است و نه خلافت دیگران. آنان فرزندان [[عبدالملک بن مروان]] یعنی: ولید، سلیمان، یزید و هشام بودهاند که همه مردم بر این تفسیر اتفاق نظر دارند. امّا به عقیده من باید فرزندان مروان و از صلب خودش باشند نه فرزندان پسرش، که عبارتند از: عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمّد که انسانهای قوی و شجاعی بودند. عبدالملک خلافت مرکزی را به عهده گرفت، بشر والی عراق شد و محمّد و عبدالعزیز والیان جزیره و مصر گردیدند، و هر کدام از آنان آثاری از خود به جای گذاشتند و این تفسیر بهتر است زیرا طبق تفسیر اوّل ولید و برادرانش فرزندان پسر مروان بودند و طبق تفسیر دوم این چهار نفر فرزندان خودِ مروان بودند. آنچه را که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} در این کلام پیشگویی کرده بود، همانگونه به وقوع پیوست<ref>ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، رحلی، خطبه ۷۲، ص ۵۴.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این کلام، مدت امارت و حکومت مروان را چهار ماه و ده روز میداند<ref>رک: ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه ۷۲، ص ۱۷۱.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} در یکی از پیشگوییها از به حکومت رسیدن مروان بن حکم و فرزندان او خبر میدهد. میگویند [[مروان بن حکم]] در جنگ جمل در بصره اسیر شد و [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به پیشگاه [[امام علی|علی]]{{ع}} شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار درباره مروان با پدر سخن گفتند، و [[امام علی|علی]]{{ع}} او را رها کرد. حسنَیْن{{ع}} گفتند: باید با تو بیعت کند ای امیر مومنان. در اینجا [[امام]]{{ع}} در سخنانی شیوا میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَر»}}<ref>مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم زیرا او بیعتشکن است. دستش در بیعت دادن چون دست یهود است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند در نهان پیمانشکنی کند. او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد امّا مدت این حکومت کوتاه است. چنانکه سگ بینی خود را میلیسد. او پدر چهار رئیس و فرمانروا خواهد بود و مردم از دست او و فرزندانش روز سرخ و خونینی را خواهند دید؛ نهجالبلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} میگوید: منظور [[امام]]{{ع}} از عبارت {{عربی|اندازه=150%|«كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ»}} کوتاهی زمان است و مدت خلافت مروان نُه ماه بود و چهار فرزند او پشت سر هم به خلافت رسیدند که به خلافت رسیدن چهار برادر در پی هم نه در دوران خلافت بنیامیه سابقه داشته است و نه خلافت دیگران. آنان فرزندان [[عبدالملک بن مروان]] یعنی: ولید، سلیمان، یزید و هشام بودهاند که همه مردم بر این تفسیر اتفاق نظر دارند. امّا به عقیده من باید فرزندان مروان و از صلب خودش باشند نه فرزندان پسرش، که عبارتند از: عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمّد که انسانهای قوی و شجاعی بودند. عبدالملک خلافت مرکزی را به عهده گرفت، بشر والی عراق شد و محمّد و عبدالعزیز والیان جزیره و مصر گردیدند، و هر کدام از آنان آثاری از خود به جای گذاشتند و این تفسیر بهتر است زیرا طبق تفسیر اوّل ولید و برادرانش فرزندان پسر مروان بودند و طبق تفسیر دوم این چهار نفر فرزندان خودِ مروان بودند. آنچه را که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} در این کلام پیشگویی کرده بود، همانگونه به وقوع پیوست<ref>ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، رحلی، خطبه ۷۲، ص ۵۴.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این کلام، مدت امارت و حکومت مروان را چهار ماه و ده روز میداند<ref>رک: ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه ۷۲، ص ۱۷۱.</ref>. | ||
خط ۲۴۱: | خط ۲۴۰: | ||
::::::*[[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابن هلال ثقفی]] در کتاب "الغارات" از [[زکریا بن یحیی عطار]] از [[فضیل بن محمد بن علی]] روایتی آورده است که در آن گوید: آنگاه که [[امام علی|علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا»}} مردی از جا برخاست و گفت از تعداد موهای سر و ریشم خبر بده! [[امام علی|علی]]{{ع}} به او گفت: به خدا قسم دوستم [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که بر هر تار از موهای سر تو فرشتهای است که تو را لعن و نفرین کند و بر هریک از موهای ریش تو شیطانی است که تو را مست گمراهی نماید و بدان در منزل تو بچه بزغالهای وجود دارد منظور پسر همان مرد است که فرزند [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را میکشد. و پسرش [[سنان ابن انس النخعی]] در آن روز کودکی بود که بر زمین میخزید، سرانجام در قتل [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا شرکت کرد <ref>ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ و در چاپ وزیری، ج ۲، ص ۲۸۶ و ج ۷، ص ۴۴، شرح خطبه ۳۷، بسیاری از خبرهای غیبی [[امام]]{{ع}} آمده است</ref>. [[امام]]{{ع}} افقی گسترده از آینده امّت اسلام را فراروی آنها میگشاید، از فتنهها، حوادث، ظلم و ستمها، خبر میدهد. دسترسی نداشتن مردم به [[امام]]{{ع}} عصرشان را گوشزد میکند، مظلومیت و تنهایی [[امامان]]{{عم}} و اسلام را پیشبینی میکند، و به همین منظور بارها در سخنرانیها و در بالای منابر، مردم زمان خویش را به سوال کردن از احکام الهی، از آینده و از هر چیزی که آنها بخواهند، ترغیب مینماید. باز هم [[امام]]{{ع}} در یکی از سخنانش از مردم تقاضای پرسش میکند و جویباری از کوثر زلال وجودش را که به منبع بیپایان الهی متصل است به روی مردم میگشاید که شاید تشنگانی جانِ خشکیده خود را سیراب کنند و از فیوضات این نعمت بزرگ الهی بهره جویند. [[امام]]{{ع}} رو به مردم کرده میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»}}<ref>ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم، پیش از آنکه فتنهای پدید شود که همچون شتری بیصاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببَرد و در حیرتشان گذارد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹ و شرح ابن ابی الحدید، خطبه ۲۳۵، ج ۳، ص ۲۱۵. </ref>. | ::::::*[[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابن هلال ثقفی]] در کتاب "الغارات" از [[زکریا بن یحیی عطار]] از [[فضیل بن محمد بن علی]] روایتی آورده است که در آن گوید: آنگاه که [[امام علی|علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا»}} مردی از جا برخاست و گفت از تعداد موهای سر و ریشم خبر بده! [[امام علی|علی]]{{ع}} به او گفت: به خدا قسم دوستم [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که بر هر تار از موهای سر تو فرشتهای است که تو را لعن و نفرین کند و بر هریک از موهای ریش تو شیطانی است که تو را مست گمراهی نماید و بدان در منزل تو بچه بزغالهای وجود دارد منظور پسر همان مرد است که فرزند [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را میکشد. و پسرش [[سنان ابن انس النخعی]] در آن روز کودکی بود که بر زمین میخزید، سرانجام در قتل [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا شرکت کرد <ref>ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ و در چاپ وزیری، ج ۲، ص ۲۸۶ و ج ۷، ص ۴۴، شرح خطبه ۳۷، بسیاری از خبرهای غیبی [[امام]]{{ع}} آمده است</ref>. [[امام]]{{ع}} افقی گسترده از آینده امّت اسلام را فراروی آنها میگشاید، از فتنهها، حوادث، ظلم و ستمها، خبر میدهد. دسترسی نداشتن مردم به [[امام]]{{ع}} عصرشان را گوشزد میکند، مظلومیت و تنهایی [[امامان]]{{عم}} و اسلام را پیشبینی میکند، و به همین منظور بارها در سخنرانیها و در بالای منابر، مردم زمان خویش را به سوال کردن از احکام الهی، از آینده و از هر چیزی که آنها بخواهند، ترغیب مینماید. باز هم [[امام]]{{ع}} در یکی از سخنانش از مردم تقاضای پرسش میکند و جویباری از کوثر زلال وجودش را که به منبع بیپایان الهی متصل است به روی مردم میگشاید که شاید تشنگانی جانِ خشکیده خود را سیراب کنند و از فیوضات این نعمت بزرگ الهی بهره جویند. [[امام]]{{ع}} رو به مردم کرده میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»}}<ref>ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم، پیش از آنکه فتنهای پدید شود که همچون شتری بیصاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببَرد و در حیرتشان گذارد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹ و شرح ابن ابی الحدید، خطبه ۲۳۵، ج ۳، ص ۲۱۵. </ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن [[عبدالملک بن مروان]] و حوادث تلخ و ناگوار کوفه خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِ {{صل}} وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُود»}}<ref>سوگند به آنکه دانه را بشکافت و انسان را آفرید. هر آنچه را به شما خبر میدهم از رسول امیّ{{صل}} است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده است. گویی مردی را میبینم که سخت گمراه است که از شام بانگ برآورد و بیرقهای خود را در اطراف کوفه برپا سازد. و چون دهان گشاید و سرکشی کند و به فرمان نیاید و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندانش را در مردان زمان فرود بَرَد و موج جنگ از هرسو پدیدار گردد و… و در آن هنگام، چه توفان سخت و در هم کوبندهای که کوفه را درنَوَردد، و چه تند بادها که برآن بگذرد و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند و با هم به ستیز برخیزند، آنچه برپاست درو شود و آنچه درو شده خورد گردد؛ نهجالبلاغه، خصبه ۱۰۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه می گوید: منظور [[امام]]{{ع}} [[عبدالملک بن مروان]] است، چرا که این خصوصیات و علامتهایی که [[امام]]{{ع}} به آن اشاره کرده است در این شخص بطور کامل آشکار گردید، زیرا او در شام قیام کرد و مردم را به سوی خود فراخواند و پرچمهایش را پیرامون کوفه یک بار خودش برافراشت که به عراق رفت و مصعب را کشت و یک بار دیگر توسط کسانی که از سوی او والی کوفه شده بودند برپا داشته شد، مانند: برادرش بشر بن مروان و بعضی دیگر، تا اینکه امور کوفه بدست حجاج رسید و در این زمان سرکشی و طغیان عبدالملک بالا گرفت، فتنه و آشوبها با خوارج و عبدالرحمان بن اشعث گسترش یافت، جور و ستم به حد نهایی رسید، بعد از هلاکت او پرچمهای فتنه و آشوب برپا بود: مانند جنگ فرزندان او با بنیالمهلب و جنگ با زید بن علی و فتنههای ناپیدا در کوفه که در ایام یوسف بن عمر و خالد قسری و عمر بن هبیره و دیگران آشکار گردید و ظلم و ستم در کوفه بسیار روا شد، شمار زیادی از ساکنان کوفه کشته شدند و اموال آنها به غارت رفت<ref>گروهی گویند منظور امام، معاویه و حوادث زمان او و فتنههای پس از او است، امّا قول اوّلی ارجح است.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} ظهور دولت دیگری را وعده میدهد که دیری نپایید، دولت عباسی بر دولت بنیامیّه چیره شدند. سران بنیامیّه در جنگ با آنها کشته شدند و برخی در زندانها در اسارت از بین رفتند، مانند [[عبداللَّه بن علی]] و ابیالعباس سفاح که دستگیر شدند و با سپری شدن زمان در زندان مُردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،رحلی، ج ۲، ص ۱۹۴ و چاپ وزیری، ج ۷، ص۹۸ و ۹۹، شرح خطبه ۱۰۰.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن [[عبدالملک بن مروان]] و حوادث تلخ و ناگوار کوفه خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِ {{صل}} وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُود»}}<ref>سوگند به آنکه دانه را بشکافت و انسان را آفرید. هر آنچه را به شما خبر میدهم از رسول امیّ{{صل}} است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده است. گویی مردی را میبینم که سخت گمراه است که از شام بانگ برآورد و بیرقهای خود را در اطراف کوفه برپا سازد. و چون دهان گشاید و سرکشی کند و به فرمان نیاید و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندانش را در مردان زمان فرود بَرَد و موج جنگ از هرسو پدیدار گردد و… و در آن هنگام، چه توفان سخت و در هم کوبندهای که کوفه را درنَوَردد، و چه تند بادها که برآن بگذرد و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند و با هم به ستیز برخیزند، آنچه برپاست درو شود و آنچه درو شده خورد گردد؛ نهجالبلاغه، خصبه ۱۰۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه می گوید: منظور [[امام]]{{ع}} [[عبدالملک بن مروان]] است، چرا که این خصوصیات و علامتهایی که [[امام]]{{ع}} به آن اشاره کرده است در این شخص بطور کامل آشکار گردید، زیرا او در شام قیام کرد و مردم را به سوی خود فراخواند و پرچمهایش را پیرامون کوفه یک بار خودش برافراشت که به عراق رفت و مصعب را کشت و یک بار دیگر توسط کسانی که از سوی او والی کوفه شده بودند برپا داشته شد، مانند: برادرش بشر بن مروان و بعضی دیگر، تا اینکه امور کوفه بدست حجاج رسید و در این زمان سرکشی و طغیان عبدالملک بالا گرفت، فتنه و آشوبها با خوارج و عبدالرحمان بن اشعث گسترش یافت، جور و ستم به حد نهایی رسید، بعد از هلاکت او پرچمهای فتنه و آشوب برپا بود: مانند جنگ فرزندان او با بنیالمهلب و جنگ با زید بن علی و فتنههای ناپیدا در کوفه که در ایام یوسف بن عمر و خالد قسری و عمر بن هبیره و دیگران آشکار گردید و ظلم و ستم در کوفه بسیار روا شد، شمار زیادی از ساکنان کوفه کشته شدند و اموال آنها به غارت رفت<ref>گروهی گویند منظور امام، معاویه و حوادث زمان او و فتنههای پس از او است، امّا قول اوّلی ارجح است.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} ظهور دولت دیگری را وعده میدهد که دیری نپایید، دولت عباسی بر دولت بنیامیّه چیره شدند. سران بنیامیّه در جنگ با آنها کشته شدند و برخی در زندانها در اسارت از بین رفتند، مانند [[عبداللَّه بن علی]] و ابیالعباس سفاح که دستگیر شدند و با سپری شدن زمان در زندان مُردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،رحلی، ج ۲، ص ۱۹۴ و چاپ وزیری، ج ۷، ص۹۸ و ۹۹، شرح خطبه ۱۰۰.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از مستولی شدن دولت بنیامیّه خبر میدهد، از تاخت و تاز آنها، کشتار آنها، مظلومیت پیشوایان الهی، به شهادت رسیدن [[امام حسین]]{{ع}} پیشگویی میکند و مردم را از هلاکت این دولت و انتقام گرفتن خون [[امام حسین]]{{ع}} از آنها آگاه میسازد و در خطاب به بنیامیّه میگوید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ، وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ، وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهَا مُسَلَّطَةٌ، وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلَا وَ إِنَ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً، وَ لِكُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقِّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّكُم»}}<ref> به خدا سوگند به دولتی که خواهان آنید برسید و تا مدتی معین در آن بمانید… پس زمین برای شما خالی است و دستهایتان در آن گشاده است و دست زمامداران حقیقی از شما باز داشته است، و شمشیرهای شما بر آنها مسلّط و شمشیرهای آنان از شما بازداشته است. آگاه باشید هر خونی را خونخواهی است و هر حقی را خواهانی. همانا خونخواه خونهای ما همانند حاکمی است که درباره خودش حکم کند و او خدایی است که هرکس را بطلبد، از دستگیری او ناتوان نیست و هرکس بگریزد از چنگ او بیرون نرود. به خدا سوگند یاد میکنم که ای فرزندان امیّه پس از گذشت اندک زمانی، خواهید دانست که دولت دنیا در دست غیر شما خواهد بود و به سرای دشمنانتان انتقال خواهد یافت!؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۵.</ref>. [[امام]]{{ع}} در ابتدای این خطبه از بعثت [[پیامبر]]{{صل}} به عنوان بهترین خلق خدا و نجیبترین بندگانش یاد کرده و از اوضاع پس از آن حضرت شکوه میکند و به قدرت رسیدن بنیامیّه را از استبداد خلفای پیشین میداند که [[ابن ابی الحدید]] در شرح خود این را به صراحت بیان میکند که در حقیقت اگر حق را به صاحبش وامیگذاشتند، هرگز این همه حادثههای تلخ و ناگوار برای مسلمانان و پیشوایان الهی، رخ نمیداد. [[ابن ابی الحدید]] در تحقّق خبرهای [[امام]]{{ع}} از این حوادث میگوید: آنگاه [[امام]]{{ع}} در هنگام یادآوری این حوادث شکوه کرده و با درد و رنجوری میگوید ای بنیامیّه در دنیا دستتان در ظلم و حکومتداری باز است و دست آنانکه شایستگی و لیاقت آن را دارند و حکومت حق مسلم آنان است، بسته است. شمشیرهای شما بر [[اهل بیت]]{{عم}} که پیشوایان بر حق الهی هستند مسلّط است و شمشیر آنان از شما گرفته است. گویی [[امام علی]]{{ع}} به واقعه جانسوز کربلا و آنچه که بر سر [[امام حسین]]{{ع}} و اهل بیتش خواهد آمد، اشاره میکند و گویی آنرا با چشمان خود مشاهده میکند و آنچه را که در خاطر مبارکش به حق جلوهگر شده است بازگو میکند و از چنین حادثهای خبر میدهد و خداوند متعال را حاکم و داور در گرفتن این حق میداند. آنگاه [[امام]]{{ع}}، بنیامیّه را با ذکر نام آنها و با صراحتِ تمام مورد خطاب قرار داده و از بین رفتن دولتشان و هلاکت آنهارا پیشگویی میکند و همانگونه که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود، به وقوع پیوست. حکومت حدود نود سال در دست بنیامیّه بود. پس از آن به بیت هاشمی برگشت و خداوند به دست کسانی که با آنها شدیدترین دشمنی را داشتند، از آنان انتقام گرفت. [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] با سپاهی بزرگ، برای رو در رویی و مبارزه با [[مروان بن محمد بن مروان]] که آخرین خلیفه بنیامیه بود، حرکت کرد. در سرزمین موصل در منطقهای بنام زاب<ref>منطقهای بین موصل و اربیل است.</ref>. بهم رسیدند. مروان که سپاه بزرگی را فرماندهی میکرد شکست خورد. [[عبداللَّه بن علی]] بر لشکر مروان غالب آمد. شمار زیادی از یاران مروان را کشت و مروان پا به فرار گذاشت تا به شام رسید. عبداللَّه او را تعقیب کرد. مروان از شام به سوی مصر رفت. عبداللَّه با سپاهش او را دنبال کردند و در منطقهای از خاک مصر بنام بوصیر او و تمام نزدیکان و اطرافیانش را که با او همراه بودند، کشتند. عبداللَّه در کنار نهر ابیقطرس در سرزمین فلسطین حدود هشتاد تن از مردان بنیامیه را کشته بود و برادرش داود بن علی نیز در حجاز تقریباً همین تعداد را از بنیامیه به قتل رسانده بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۲۰۱ و ۲۰۲ و چاپ وزیری، ج ۷، صص ۱۱۷ - ۱۲۳، شرح خطبه ۱۰۴.</ref> | ::::::*[[امام]]{{ع}} از مستولی شدن دولت بنیامیّه خبر میدهد، از تاخت و تاز آنها، کشتار آنها، مظلومیت پیشوایان الهی، به شهادت رسیدن [[امام حسین]]{{ع}} پیشگویی میکند و مردم را از هلاکت این دولت و انتقام گرفتن خون [[امام حسین]]{{ع}} از آنها آگاه میسازد و در خطاب به بنیامیّه میگوید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ، وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ، وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهَا مُسَلَّطَةٌ، وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلَا وَ إِنَ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً، وَ لِكُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقِّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّكُم»}}<ref> به خدا سوگند به دولتی که خواهان آنید برسید و تا مدتی معین در آن بمانید… پس زمین برای شما خالی است و دستهایتان در آن گشاده است و دست زمامداران حقیقی از شما باز داشته است، و شمشیرهای شما بر آنها مسلّط و شمشیرهای آنان از شما بازداشته است. آگاه باشید هر خونی را خونخواهی است و هر حقی را خواهانی. همانا خونخواه خونهای ما همانند حاکمی است که درباره خودش حکم کند و او خدایی است که هرکس را بطلبد، از دستگیری او ناتوان نیست و هرکس بگریزد از چنگ او بیرون نرود. به خدا سوگند یاد میکنم که ای فرزندان امیّه پس از گذشت اندک زمانی، خواهید دانست که دولت دنیا در دست غیر شما خواهد بود و به سرای دشمنانتان انتقال خواهد یافت!؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۵.</ref>. [[امام]]{{ع}} در ابتدای این خطبه از بعثت [[پیامبر]]{{صل}} به عنوان بهترین خلق خدا و نجیبترین بندگانش یاد کرده و از اوضاع پس از آن حضرت شکوه میکند و به قدرت رسیدن بنیامیّه را از استبداد خلفای پیشین میداند که [[ابن ابی الحدید]] در شرح خود این را به صراحت بیان میکند که در حقیقت اگر حق را به صاحبش وامیگذاشتند، هرگز این همه حادثههای تلخ و ناگوار برای مسلمانان و پیشوایان الهی، رخ نمیداد. [[ابن ابی الحدید]] در تحقّق خبرهای [[امام]]{{ع}} از این حوادث میگوید: آنگاه [[امام]]{{ع}} در هنگام یادآوری این حوادث شکوه کرده و با درد و رنجوری میگوید ای بنیامیّه در دنیا دستتان در ظلم و حکومتداری باز است و دست آنانکه شایستگی و لیاقت آن را دارند و حکومت حق مسلم آنان است، بسته است. شمشیرهای شما بر [[اهل بیت]]{{عم}} که پیشوایان بر حق الهی هستند مسلّط است و شمشیر آنان از شما گرفته است. گویی [[امام علی]]{{ع}} به واقعه جانسوز کربلا و آنچه که بر سر [[امام حسین]]{{ع}} و اهل بیتش خواهد آمد، اشاره میکند و گویی آنرا با چشمان خود مشاهده میکند و آنچه را که در خاطر مبارکش به حق جلوهگر شده است بازگو میکند و از چنین حادثهای خبر میدهد و خداوند متعال را حاکم و داور در گرفتن این حق میداند. آنگاه [[امام]]{{ع}}، بنیامیّه را با ذکر نام آنها و با صراحتِ تمام مورد خطاب قرار داده و از بین رفتن دولتشان و هلاکت آنهارا پیشگویی میکند و همانگونه که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود، به وقوع پیوست. حکومت حدود نود سال در دست بنیامیّه بود. پس از آن به بیت هاشمی برگشت و خداوند به دست کسانی که با آنها شدیدترین دشمنی را داشتند، از آنان انتقام گرفت. [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] با سپاهی بزرگ، برای رو در رویی و مبارزه با [[مروان بن محمد بن مروان]] که آخرین خلیفه بنیامیه بود، حرکت کرد. در سرزمین موصل در منطقهای بنام زاب<ref>منطقهای بین موصل و اربیل است.</ref>. بهم رسیدند. مروان که سپاه بزرگی را فرماندهی میکرد شکست خورد. [[عبداللَّه بن علی]] بر لشکر مروان غالب آمد. شمار زیادی از یاران مروان را کشت و مروان پا به فرار گذاشت تا به شام رسید. عبداللَّه او را تعقیب کرد. مروان از شام به سوی مصر رفت. عبداللَّه با سپاهش او را دنبال کردند و در منطقهای از خاک مصر بنام بوصیر او و تمام نزدیکان و اطرافیانش را که با او همراه بودند، کشتند. عبداللَّه در کنار نهر ابیقطرس در سرزمین فلسطین حدود هشتاد تن از مردان بنیامیه را کشته بود و برادرش داود بن علی نیز در حجاز تقریباً همین تعداد را از بنیامیه به قتل رسانده بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۲۰۱ و ۲۰۲ و چاپ وزیری، ج ۷، صص ۱۱۷ - ۱۲۳، شرح خطبه ۱۰۴.</ref><ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%86%D9%87%D8%AC_%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 امام علی در نهج البلاغه.]</ref>. | ||
<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%86%D9%87%D8%AC_%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 امام علی در نهج البلاغه.]</ref>. | |||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||