حضرت فاطمه بنت اسد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←تولد نور
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==[[تولد]] نور== | ==[[تولد]] نور== | ||
[[انتظار]] فاطمه بنت اسد به پایان رسید و درد زایمان او را فراگرفت. از [[خانه]] خارج شد و به سوی [[کعبه]] رفت. | [[انتظار]] فاطمه بنت اسد به پایان رسید و درد زایمان او را فراگرفت. از [[خانه]] خارج شد و به سوی [[کعبه]] رفت. [[یزید بن قعنب]] میگوید: | ||
من و [[عباس بن عبدالمطلب]] و عدهای از [[قریش]] در کنار کعبه نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد آمد؛ در حالی که آثار وضع حمل در او ظاهر بود. فاطمه دستها را به سوی [[آسمان]] بلند کرده و عرضه داشت: «پروردگارا، من به تو و [[پیغمبران]] و همه کتابهایی که از نزد تو نازل شده، [[ایمان]] دارم و [[کلام]] جدم [[ابراهیم خلیل]] را که بناکننده بیتالحرام بود، [[تصدیق]] میکنم. به [[حق]] این خانه و بناکننده آن و این مولود که در شکم من است و با من سخن میگوید و با سخنان او انس پیدا کردهام و من [[یقین]] دارم که او یکی از [[آیات]] و حجتهای توست، این زایمان را بر من آسان کن». دیدیم دیوار [[خانه کعبه]] شکافته شد. فاطمه داخل خانه گردید و دیوار به هم چسبید. [[کلیددار]] [[خانه خدا]] آمد، خواست در خانه را باز کند، نتوانست. دانستیم که [[معجزه]] خداست. فاطمه سه [[روز]] در درون [[خانه]] بود. این ماجرا بین [[مردم]] [[مکه]] معروف و مشهور شده بود<ref>علل الشرایع، ص۱۲۹؛ فصول المهمه، ص۳۰؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۱؛ اعلامالوری، ص۱۵۳.</ref>. | من و [[عباس بن عبدالمطلب]] و عدهای از [[قریش]] در کنار کعبه نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد آمد؛ در حالی که آثار وضع حمل در او ظاهر بود. فاطمه دستها را به سوی [[آسمان]] بلند کرده و عرضه داشت: «پروردگارا، من به تو و [[پیغمبران]] و همه کتابهایی که از نزد تو نازل شده، [[ایمان]] دارم و [[کلام]] جدم [[ابراهیم خلیل]] را که بناکننده بیتالحرام بود، [[تصدیق]] میکنم. به [[حق]] این خانه و بناکننده آن و این مولود که در شکم من است و با من سخن میگوید و با سخنان او انس پیدا کردهام و من [[یقین]] دارم که او یکی از [[آیات]] و حجتهای توست، این زایمان را بر من آسان کن». دیدیم دیوار [[خانه کعبه]] شکافته شد. فاطمه داخل خانه گردید و دیوار به هم چسبید. [[کلیددار]] [[خانه خدا]] آمد، خواست در خانه را باز کند، نتوانست. دانستیم که [[معجزه]] خداست. فاطمه سه [[روز]] در درون [[خانه]] بود. این ماجرا بین [[مردم]] [[مکه]] معروف و مشهور شده بود<ref>علل الشرایع، ص۱۲۹؛ فصول المهمه، ص۳۰؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۱؛ اعلامالوری، ص۱۵۳.</ref>. | ||