زیاریان: تفاوت میان نسخهها
←مقدمه
(صفحهای تازه حاوی «==مقدمه== مرداویج بنیادگذار دولتی است که از اوایل قرن چهارم تا اواخر قرن پنجم...» ایجاد کرد) |
(←مقدمه) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==امیران زیاری== | |||
# [[مرداویج بن زیار]] (۳۱۶-۲۳۲ق) | |||
# [[وشمگیر بن زیار]] (۳۲۳-۳۵۷ق.) | |||
# [[بیستون بن وشمگیر]] (۳۵۷-۳۶۶ق.) | |||
# [[قابوس بن وشمگیر]] (۳۶۶-۴۰۳ق.) | |||
# [[منوچهر بن قابوس]] (۴۰۳-۴۲۳ق.) | |||
# [[انوشیروان بن منوچهر]] (۴۲۳-۴۳۵ق.).<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۵۳.</ref>. | |||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
مرداویج بنیادگذار دولتی است که از اوایل قرن چهارم تا اواخر [[قرن پنجم هجری]] بر بخشی از [[سرزمین]] [[ایران]] [[فرمانروایی]] میکرد. از آنجا که [[پدر]] مرداویج، زیار بن وردان شاه گیلی نام داشت، این [[خاندان]] به آل زیار یا زیاریان [[شهرت]] یافتند. مرداویج نیز مانند بسیاری از ساکنان نواحی دوردست و کوهستانی گیل و [[دیلم]]، در نخستین سالهای [[قرن چهارم هجری]] به سبب [[دشواری]] و تنگی [[معیشت]] وارد خدمات لشکری شد<ref>تاریخ طبرستان، ص۲۹۷.</ref> و از همان ابتدا، به جمع [[سپاهیان]] [[اسفار بن شیرویه]]، یکی از سرداران سامانی پیوست<ref>مجمل التواریخ و القصص، ص۳۸۸.</ref>. اسفار به [[سال ۳۱۶ ق]]. با [[همکاری]] مرداویج، [[حسن بن قاسم علوی]]، [[داعی]] صغیر، را [[شکست]] داد و به [[حکومت]] او در [[گیلان]] و [[طبرستان]] خاتمه داد و خود [[وارث]] قلمرو او گردید<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۵۸. </ref>. سختگیریهای اسفار خیلی زود او را نزد یارانش منفور ساخت<ref>نک: تجارب الامم، ج۱، ص۱۶۱.</ref>؛ از اینرو مرداویج با استفاده از این زمینه، سپاهیان و [[طوایف]] گیل و دیلم را بر [[ضد]] اسفار برانگیخت و سرانجام او را در بند کرد و به [[قتل]] رساند (۳۱۶ق). وی با استفاده از [[روح]] ستیزهجوی طوایف مزبور<ref>حدودالعالم، ص۱۴۹.</ref> بهتدریج قلمرو بزرگی برای خود دست و پا کرد و در کوتاه زمانی بر مازندران، [[دیلم]]، [[گرگان]] و [[قزوین]] دست یافت. پس از آن، در صدد [[تصرف]] قلمرو [[خلیفه]] [[بغداد]] و کوتاه کردن دست عاملان وی از [[سرزمین]] [[ایران]] بر آمد؛ از اینرو گروههایی از [[سپاه]] خویش را به [[قم]]، [[اصفهان]]، کرج، زنجان، [[همدان]]، [[اهواز]] و دینورگسیل کرد. آنان پس از [[شکست]] [[کارگزاران]] [[عرب]] و با [[غارت]] و [[کشتار]] بیرحمانه، این نواحی را به تصرف در آوردند<ref>مروج الذهب، ج۴، ص۳۸۰-۳۸۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۶۰-۵۶۲.</ref>. پس از آنکه مرداویج این مایه [[قدرت]] را به دست آورد، آهنگ [[تجدید]] [[سلطنت]] ساسانیان و نابود کردن [[خلافت]] و قدرت عرب کرد. از اینرو، [[فرمان]] داد تا تخت و تاجی زرین و مرصع، مانند [[خسرو]] انوشیروان، برایش فراهم ساختند و برای یارانش نیز تختهای سیمین بساخت<ref>تجارب الأمم، ج۱، ص۱۶۲؛ الکامل، ج۸، ص۳۰۲.</ref>؛ آنگاه تاج زرین را بر سر نهاد و خود را شاهنشاه خواند و به [[کارگزار]] خود در [[خوزستان]] دستور داد تا ایوان [[مدائن]] و [[طاق کسری]] و باقیمانده تیسفون را به صورت گذشتهاش بازسازی کند تا وی به دنبال [[پیروزی]] بر [[خلیفه عباسی]]، بغداد را در هم کوبد و آنجا را تختگاه سازد و [[عظمت]] گذشته را تجدید نماید<ref>مروج الذهب، ج۴، ۳۸۲؛ الکامل، ج۸، ص۳۰۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۶۷.</ref>. | مرداویج بنیادگذار دولتی است که از اوایل قرن چهارم تا اواخر [[قرن پنجم هجری]] بر بخشی از [[سرزمین]] [[ایران]] [[فرمانروایی]] میکرد. از آنجا که [[پدر]] مرداویج، زیار بن وردان شاه گیلی نام داشت، این [[خاندان]] به آل زیار یا زیاریان [[شهرت]] یافتند. مرداویج نیز مانند بسیاری از ساکنان نواحی دوردست و کوهستانی گیل و [[دیلم]]، در نخستین سالهای [[قرن چهارم هجری]] به سبب [[دشواری]] و تنگی [[معیشت]] وارد خدمات لشکری شد<ref>تاریخ طبرستان، ص۲۹۷.</ref> و از همان ابتدا، به جمع [[سپاهیان]] [[اسفار بن شیرویه]]، یکی از سرداران سامانی پیوست<ref>مجمل التواریخ و القصص، ص۳۸۸.</ref>. اسفار به [[سال ۳۱۶ ق]]. با [[همکاری]] مرداویج، [[حسن بن قاسم علوی]]، [[داعی]] صغیر، را [[شکست]] داد و به [[حکومت]] او در [[گیلان]] و [[طبرستان]] خاتمه داد و خود [[وارث]] قلمرو او گردید<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۵۸. </ref>. سختگیریهای اسفار خیلی زود او را نزد یارانش منفور ساخت<ref>نک: تجارب الامم، ج۱، ص۱۶۱.</ref>؛ از اینرو مرداویج با استفاده از این زمینه، سپاهیان و [[طوایف]] گیل و دیلم را بر [[ضد]] اسفار برانگیخت و سرانجام او را در بند کرد و به [[قتل]] رساند (۳۱۶ق). وی با استفاده از [[روح]] ستیزهجوی طوایف مزبور<ref>حدودالعالم، ص۱۴۹.</ref> بهتدریج قلمرو بزرگی برای خود دست و پا کرد و در کوتاه زمانی بر مازندران، [[دیلم]]، [[گرگان]] و [[قزوین]] دست یافت. پس از آن، در صدد [[تصرف]] قلمرو [[خلیفه]] [[بغداد]] و کوتاه کردن دست عاملان وی از [[سرزمین]] [[ایران]] بر آمد؛ از اینرو گروههایی از [[سپاه]] خویش را به [[قم]]، [[اصفهان]]، کرج، زنجان، [[همدان]]، [[اهواز]] و دینورگسیل کرد. آنان پس از [[شکست]] [[کارگزاران]] [[عرب]] و با [[غارت]] و [[کشتار]] بیرحمانه، این نواحی را به تصرف در آوردند<ref>مروج الذهب، ج۴، ص۳۸۰-۳۸۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۶۰-۵۶۲.</ref>. پس از آنکه مرداویج این مایه [[قدرت]] را به دست آورد، آهنگ [[تجدید]] [[سلطنت]] ساسانیان و نابود کردن [[خلافت]] و قدرت عرب کرد. از اینرو، [[فرمان]] داد تا تخت و تاجی زرین و مرصع، مانند [[خسرو]] انوشیروان، برایش فراهم ساختند و برای یارانش نیز تختهای سیمین بساخت<ref>تجارب الأمم، ج۱، ص۱۶۲؛ الکامل، ج۸، ص۳۰۲.</ref>؛ آنگاه تاج زرین را بر سر نهاد و خود را شاهنشاه خواند و به [[کارگزار]] خود در [[خوزستان]] دستور داد تا ایوان [[مدائن]] و [[طاق کسری]] و باقیمانده تیسفون را به صورت گذشتهاش بازسازی کند تا وی به دنبال [[پیروزی]] بر [[خلیفه عباسی]]، بغداد را در هم کوبد و آنجا را تختگاه سازد و [[عظمت]] گذشته را تجدید نماید<ref>مروج الذهب، ج۴، ۳۸۲؛ الکامل، ج۸، ص۳۰۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۶۷.</ref>. | ||
سودای بازگشت به [[آیین]] [[مجوس]] و احیای [[آداب و رسوم]] [[زردشتی]] در مرداویج از تشریفات پرشکوهی که برای برگزاری [[جشن]] سده فراهم کرد پید است. با وجود این، وی [[غلامان]] ترک خویش را به سبب [[اهمال]] در برگزاری این جشن باستانی بهشدت [[توبیخ]] و [[تهدید]] کرد؛ به همین دلیل آنان چند [[روز]] بعد در گرمابهای نزدیک اصفهان بر مرداویج در آمدند و او را از پای درآوردند (۳۲۳ق)<ref>تجارب الامم، ج۱، ص۳۱۰. </ref>. در واقع، [[احساسات]] شدید [[وطن]] دوستانه مرداویج از چندی پیش موجب [[نارضایتی]] [[سپاهیان]] ترک او شده بود و گویی آنان برای کشتن مرداویج به دنبال فرصتی بودند<ref>مروج الذهب، ج۴، ص۲۸۸؛ الکامل، ج۸، ص۲۹۸.</ref>. پس از [[قتل]] مرداویج، ترکانی که در [[سپاه]] او بودند به دو دسته تقسیم شدند. گروهی از آنان به رقیب تازه کار [[زیاریان]]، یعنی [[آل بویه]] پیوستند و گروهی نیز به [[خدمت]] [[راضی]]، [[خلیفه عباسی]]، درآمدند<ref>الکامل، ج۸، ص۳۰۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۶۸-۵۶۹.</ref>. راضی مقدم [[قاتلان]] مرداویج را گرامی داشت و [[مال]] و [[مقام]] بسیار بدانان بخشید؛ زیرا به وسیله آنان از خطر یک [[دشمن]] نیرومند [[رهایی]] یافته بود. بیسبب نیست که گروهی، کشتن مرداویج را به [[توطئه]] راضی دانستهاند؛ اما [[ایرانیان]] سپاه مرداویج به وشمگیر بن زیار، [[برادر]] او، پیوستند و او را به [[پادشاهی]] خود برگزیدند. وشمگیر در [[ری]] اقامت گزید و به [[امارت]] پرداخت. دیگر [[امیران]] [[آل]] زیار نیز از [[نسل]] وی برخاستند. وشمگیر و جانشینانش همواره با رقبایی چون آل بویه و سامانیان و غزنویان درگیر بودند و چون [[اقتدار]] [[سیاسی]] خود را از دست داده بودند، ناچار تا سال ۴۲۱ ق. به اقتدار سامانیان گردن نهادند. پس از آن نیز [[فلک]] المعالی منوچهر بن قابوس به [[اطاعت]] غزنویان درآمد و حال بدین منوال بود تا آنکه به سال ۴۳۳ ق. طغرل بیگ سلجوقی قلمرو زیاریان را [[تصرف]] کرد و البته هنوز بعضی از امرای زیاری بر نواحی صعب العبور و کوهستانی ساحل دریای [[خزر]] [[فرمان]] میراندند. در واقع [[دولت]] زیاری به دست [[سلجوقیان]] به سال ۴۳۵ ق. [[سقوط]] کرد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۵۰.</ref>. | سودای بازگشت به [[آیین]] [[مجوس]] و احیای [[آداب و رسوم]] [[زردشتی]] در مرداویج از تشریفات پرشکوهی که برای برگزاری [[جشن]] سده فراهم کرد پید است. با وجود این، وی [[غلامان]] ترک خویش را به سبب [[اهمال]] در برگزاری این جشن باستانی بهشدت [[توبیخ]] و [[تهدید]] کرد؛ به همین دلیل آنان چند [[روز]] بعد در گرمابهای نزدیک اصفهان بر مرداویج در آمدند و او را از پای درآوردند (۳۲۳ق)<ref>تجارب الامم، ج۱، ص۳۱۰. </ref>. در واقع، [[احساسات]] شدید [[وطن]] دوستانه مرداویج از چندی پیش موجب [[نارضایتی]] [[سپاهیان]] ترک او شده بود و گویی آنان برای کشتن مرداویج به دنبال فرصتی بودند<ref>مروج الذهب، ج۴، ص۲۸۸؛ الکامل، ج۸، ص۲۹۸.</ref>. پس از [[قتل]] مرداویج، ترکانی که در [[سپاه]] او بودند به دو دسته تقسیم شدند. گروهی از آنان به رقیب تازه کار [[زیاریان]]، یعنی [[آل بویه]] پیوستند و گروهی نیز به [[خدمت]] [[راضی]]، [[خلیفه عباسی]]، درآمدند<ref>الکامل، ج۸، ص۳۰۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۶۸-۵۶۹.</ref>. راضی مقدم [[قاتلان]] مرداویج را گرامی داشت و [[مال]] و [[مقام]] بسیار بدانان بخشید؛ زیرا به وسیله آنان از خطر یک [[دشمن]] نیرومند [[رهایی]] یافته بود. بیسبب نیست که گروهی، کشتن مرداویج را به [[توطئه]] راضی دانستهاند؛ اما [[ایرانیان]] سپاه مرداویج به وشمگیر بن زیار، [[برادر]] او، پیوستند و او را به [[پادشاهی]] خود برگزیدند. وشمگیر در [[ری]] اقامت گزید و به [[امارت]] پرداخت. دیگر [[امیران]] [[آل]] زیار نیز از [[نسل]] وی برخاستند. وشمگیر و جانشینانش همواره با رقبایی چون آل بویه و سامانیان و غزنویان درگیر بودند و چون [[اقتدار]] [[سیاسی]] خود را از دست داده بودند، ناچار تا سال ۴۲۱ ق. به اقتدار سامانیان گردن نهادند. پس از آن نیز [[فلک]] المعالی منوچهر بن قابوس به [[اطاعت]] غزنویان درآمد و حال بدین منوال بود تا آنکه به سال ۴۳۳ ق. طغرل بیگ سلجوقی قلمرو زیاریان را [[تصرف]] کرد و البته هنوز بعضی از امرای زیاری بر نواحی صعب العبور و کوهستانی ساحل دریای [[خزر]] [[فرمان]] میراندند. در واقع [[دولت]] زیاری به دست [[سلجوقیان]] به سال ۴۳۵ ق. [[سقوط]] کرد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۵۰.</ref>. |