پرش به محتوا

قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
جز (جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم')
خط ۳۷: خط ۳۷:
[[عبدالله]] بن [[مبارک]] از قول جویره [[روایت]] کرده که [[معاویه]] نامه‌ای به [[مروان]] نوشت و به وی [[دستور]] داد که خانه [[کُثیر بن صلت]] را از او بخرد اما کثیر خانه خود را به او نفروخت. معاویه در [[نامه]] دیگری به مروان نوشت: با کثیر درباره [[طلب]] من [[سختگیری]] کن. اگر قرضش را داد که هیچ و الا خانه‌اش را بفروش و طلب مرا بردار. مروان [[پیام]] معاویه را به کثیر رسانیده و به او گفت: "سه [[روز]] مهلت داری، اگر [[مالی]] را که معاویه از تو طلبکار است، نپردازی خانه‌ات را می‌فروشم". جویره گوید: کثیر [[اموال]] خود را جمع کرد اما سی هزار درهم کم آورد و از [[مردم]] کمک خواست. به یاد [[قیس بن سعد]] افتاد و به نزد وی رفت و از او کمک خواست. [[قیس]] هم سی هزار [[درهم]] را به او داد. [[مروان]] وقتی پول‌ها را دید، خانه‌اش را به او برگردانده، پول‌ها را نیز از او نگرفت. پس کثیر پول‌ها را نزد قیس آورد تا به او بازگرداند. قیس گفت: "من [[پول]] را به تو بخشیده‌ام و از تو پس نمی‌گیرم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۲، ص۸۶.</ref>.
[[عبدالله]] بن [[مبارک]] از قول جویره [[روایت]] کرده که [[معاویه]] نامه‌ای به [[مروان]] نوشت و به وی [[دستور]] داد که خانه [[کُثیر بن صلت]] را از او بخرد اما کثیر خانه خود را به او نفروخت. معاویه در [[نامه]] دیگری به مروان نوشت: با کثیر درباره [[طلب]] من [[سختگیری]] کن. اگر قرضش را داد که هیچ و الا خانه‌اش را بفروش و طلب مرا بردار. مروان [[پیام]] معاویه را به کثیر رسانیده و به او گفت: "سه [[روز]] مهلت داری، اگر [[مالی]] را که معاویه از تو طلبکار است، نپردازی خانه‌ات را می‌فروشم". جویره گوید: کثیر [[اموال]] خود را جمع کرد اما سی هزار درهم کم آورد و از [[مردم]] کمک خواست. به یاد [[قیس بن سعد]] افتاد و به نزد وی رفت و از او کمک خواست. [[قیس]] هم سی هزار [[درهم]] را به او داد. [[مروان]] وقتی پول‌ها را دید، خانه‌اش را به او برگردانده، پول‌ها را نیز از او نگرفت. پس کثیر پول‌ها را نزد قیس آورد تا به او بازگرداند. قیس گفت: "من [[پول]] را به تو بخشیده‌ام و از تو پس نمی‌گیرم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۲، ص۸۶.</ref>.


[[نقل]] شده هنگامی که [[پدر]] قیس، [[سعد بن عباده]] از [[دنیا]] رفت، همسرش آبستن بود و معلوم نبود [[فرزندی]] که در [[رحم]] دارد، پسر است یا دختر. هم‌چنین سعد هم وقتی که می‌خواست از [[مدینه]] خارج شود، [[اموال]] خود را بین [[فرزندان]] تقسیم کرده بود و برای بچه‌ای که به دنیا نیامده بود، سهمی در نظر نگرفته بود. [[ابوبکر]] و [[عمر]] به قیس گفتند: حال که این [[کودک]] به دنیا آمده و [[مالی]] برای او باقی نمانده، تقسیم مالی را که پدرت کرده، به هم بزن و به صورت دیگری تقسیم کن. قیس در پاسخ گفت: "من سهم خود را به این نوزاد می‌دهم و [[دستور]] پدرم را به هم نمی‌زنم و بر خلاف او کاری نمی‌کنم"<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۱.</ref>.
[[نقل]] شده هنگامی که [[پدر]] قیس، [[سعد بن عباده]] از [[دنیا]] رفت، همسرش آبستن بود و معلوم نبود [[فرزندی]] که در رحم دارد، پسر است یا دختر. هم‌چنین سعد هم وقتی که می‌خواست از [[مدینه]] خارج شود، [[اموال]] خود را بین [[فرزندان]] تقسیم کرده بود و برای بچه‌ای که به دنیا نیامده بود، سهمی در نظر نگرفته بود. [[ابوبکر]] و [[عمر]] به قیس گفتند: حال که این [[کودک]] به دنیا آمده و [[مالی]] برای او باقی نمانده، تقسیم مالی را که پدرت کرده، به هم بزن و به صورت دیگری تقسیم کن. قیس در پاسخ گفت: "من سهم خود را به این نوزاد می‌دهم و [[دستور]] پدرم را به هم نمی‌زنم و بر خلاف او کاری نمی‌کنم"<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۱.</ref>.


هم‌چنین نقل شده، قیس ظرف بزرگی داشت که همیشه همراه او بود و هر وقت می‌خواست [[غذا]] بخورد، منادیانش فریاد می‌زدند: ای مردم! بیائید و در خوردن غذا با قیس [[شریک]] شوید. پدر و جدش نیز قبلا همین روش را داشتند <ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۰.</ref>.
هم‌چنین نقل شده، قیس ظرف بزرگی داشت که همیشه همراه او بود و هر وقت می‌خواست [[غذا]] بخورد، منادیانش فریاد می‌زدند: ای مردم! بیائید و در خوردن غذا با قیس [[شریک]] شوید. پدر و جدش نیز قبلا همین روش را داشتند <ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۰.</ref>.
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش