|
|
خط ۱۰: |
خط ۱۰: |
| نوشتههای [[مورخان]]، [[شخصیت]] خلیفه یزید دوم را اینگونه برجسته کردهاند: «او شخص بیلیاقتی بود که به مجالس عیش و [[عشرت]]، بیش از مسائل [[مردم]] و [[مشکلات]] [[حکومت]] میپرداخت»<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۲ - ۲۳؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ص۲۳۲ - ۲۳۳.</ref>. | | نوشتههای [[مورخان]]، [[شخصیت]] خلیفه یزید دوم را اینگونه برجسته کردهاند: «او شخص بیلیاقتی بود که به مجالس عیش و [[عشرت]]، بیش از مسائل [[مردم]] و [[مشکلات]] [[حکومت]] میپرداخت»<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۲ - ۲۳؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ص۲۳۲ - ۲۳۳.</ref>. |
|
| |
|
| ==اوضاع داخلی در دوران یزید (دومالف) [[شورش]] [[یزید بن مهلب]]== | | ==اوضاع داخلی== |
| حوادث [[سیاسی]] بسیاری در دوران یزید بن عبدالملک (یزید دوم) رخ داد. این خلیفه، [[اسیر]] [[تعصبات]] شدید [[حزب]] قیسی بود و از نتایج آن، شورش یزید بن مُهَلَّب است. نخستین علت این حرکت به [[اختلاف]] قدیمی میان [[حَجّاج]] و یزید بن مُهَلَّب بازمیگردد. مسئلهای که احتمالاً بنا به درگیریهای قبایلی، به برکناری او انجامید.
| | ===[[شورش یزید بن مهلب]]=== |
| در دوران [[سلیمان بن عبدالملک]] که سیاستش ایجاد [[توازن]] میان [[قبایل]] بود، برای یزید بن مهلّب و خاندانش اعاده اعتبار شد و سلیمان او را [[حاکم]] [[عراق]] و [[مشرق]] [[اسلامی]] نمود. در دوران عمر بن عبدالعزیز به علت [[تعارض]] [[رفتار]] سیاسی و [[اجتماعی]] این خلیفه با رفتار [[آل]] مُهَلَّب - که دارای ریشه اریستوکراسی (اَشرافی) بودند - [[یزید]] به [[زندان]] افتاد. او را متهم به پنهان کردن اموالی نمودند که [[خلافت]] از دوران سابق<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۲۳ - ۵۲۸، ۵۵۴ و ۵۵۶ - ۵۵۸.</ref> از او خواسته بود آن را [[تسلیم]] نماید.
| |
| | |
| این [[اموال]] از درآمد [[خراسان]] و [[غنایم جنگی]] او در [[گرگان]] و [[طبرستان]] به دست آمده بود.
| |
| هنگامی که یزید بن عبدالملک به خلافت رسید، [[یزید بن مهلب]] [[یمنی]] به [[مصیبت]] دچار شد؛ زیرا [[منصب]] خلافت در این [[زمان]] به قیسیها [[گرایش]] داشت. یزید بن مُهَلَّب در اواخر دوران [[عمر بن عبدالعزیز]] از زندان فرار کرد و [[بصره]] را به تصرّف در آورد و با اتّکا به یاورانش، برای دگرگون کردن اوضاع داخلی در برابر [[حکومت]] دست به کار شد. او همزمان، [[دعوت]] برادرش [[حبیب بن مهلب]] را برای رفتن به خراسان - سرزمینی که مناسب [[دشمنی]] با [[امویان]] بود - رد کرد. [[سقوط]] بصره و بیرون راندن [[کارگزار]] [[اموی]] از آنجا، [[فرصت]] مناسبی برای ادامه حرکتش بود. وی پیشنهاد [[خلیفه]] را مبنی بر [[مذاکره]] برای [[عفو]] او و دوری از درگیری رد کرد<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۶۴ - ۵۶۵، ۵۷۸ - ۵۸۴ و ۵۸۸.</ref>.
| |
| | |
| هنگامی که او بر [[کوفه]]، بصره، [[فارس]] و [[اهواز]] چیره شد و نزدیک بود قدرتش در همه [[عراق]] گسترده شود، مخالفتش را ادامه داد<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۸۵ - ۵۸۹.</ref> و شعاری برای مبازره با [[نظام]] اموی مطرح کرد:
| |
| «[[جهاد]] با [[مردم]] [[شام]] [[پاداش]] و [[ثواب]] بیشتری نسبت به جهاد با ترک و [[دیلم]] دارد». مردم با او [[بیعت]] کردند مبنی بر [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش محمد{{صل}} و با این شرط که [[سپاه شام]]، در سرزمینشان گام نگذارد و [[سیره]] [[حَجّاج]]، در میان آنان از سرگرفته نشود.
| |
| | |
| حرکت ابن مُهَلَّب بر [[ضد]] باز گشت به [[سیاست]] توسعه طلبانه بود که سپاه شام را در عراق به [[خدمت]] میگرفت. پدیده قابل توجه در این حرکت، [[پیوستن]] گروهی از [[سپاهیان]] شامی به یزید بن مُهَلَّب بود، درحالی که برخی از عربهای [[خراسان]]، بهویژه [[قبیله ازد]] - که از [[عشیره]] [[یزید]] بودند - او را [[یاری]] نکردند. تلاش ابن مُهَلَّب برای جذب آنان و همکاریشان با [[بنی تمیم]] در جلوگیری او از خراسان بینتیجه بود و به وی نپیوستند.
| |
| [[سیاست]] عمر پیش از این، عربهای خراسان را [[راضی]] کرده بود و [[خلیفه]] جدید، یزید، از طریق استاندارش در خراسان اجرای این سیاست را پذیرفت.
| |
| | |
| همپیمانیهای یزید بن مُهَلَّب با [[مردم]] [[عراق]] به نوعی [[تأیید]] حرکت او بود؛ زیرا آن حرکتی انتقامی بر [[میراث]] [[حَجّاج]] بود. موضع خصمانه با این [[حاکم]] پیشین، فصل مشترک میان او و [[یاوران]] عراقیاش بود<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۹۲؛ بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۳۳۲.</ref>.
| |
| | |
| این حرکت، [[مدیریتی]] موقت، خود به خودی و بدون [[برنامهریزی]] داشت و با فرماندهاش که از سوی [[حکومت]] تحت تعقیب قرار داشت، مرتبط بود که مجبور بود از مقابل آن فرار کند. [[حکومت اموی]] پیوسته به گرفتن [[قدرت]] در عراق [[اقدام]] میکرد و این بار نیز توانست حرکت ابن مُهَلَّب را به دست مَسْلَمَة بن [[عبدالملک]] حذف کند. وی بر یزید بن مُهَلَّب و حرکت او بعد از [[جنگ]] کوتاهی [[پیروز]] شد<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۹۰ - ۵۹۷.</ref>.
| |
| | |
| حرکت یزید بن مُهَلَّب به استثنای [[قیام]] [[خوارج]] به [[رهبری]] [[شوذب]]، از مهمترین حرکتهای مخالف با [[نظام]] [[اموی]] در دوران یزید دوم توانستند سپاهیان عراقی را که برای [[سرکوب]] ایشان گسیل شده بودند، [[شکست]] دهند. آنان سرانجام با [[سپاه]] ده هزاری نفری اموی به [[فرماندهی]] [[سعید]] بن عمر الحرشی روبهرو شدند و پس از درگیری شکست خوردند<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۵۷۵ - ۵۷۸.</ref>.
| |
| ب) [[ظهور]] [[دعوت]] [[عباسی]]
| |
| وقتی مردان [[بنیامیه]] برای [[ایجاد حکومت]] پهناور خود به [[شام]] رفتند، رقبای [[هاشمی]] ایشان در [[مدینه]] مستقر شدند. آنان در اثر شرایط پیرامونیشان و حضور جریانهای [[سیاسی]] [[حاکم]] بر [[جامعه]]، به دو شاخه [[علوی]] و [[عباسی]] تقسیم شدند. هر شاخه انتظارات و توقعاتی داشت که برای رسیدن به آن در فرصتی کوتاه تلاش میکرد؛ اما [[ارتباط]] دوستانه و صمیمانه و به طور کلی [[منفعت]] مشترکی که [[دشمنی]] با [[بنیامیه]] بود، بین هر دو گروه وجود داشت. احتمالاً [[مردم]] در آن وقت با وجود اینکه آنان هر کدام نقش و جایگاهی داشتند، میان [[اهل بیت]]{{عم}} تفاوتی قائل نبودند<ref>محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۱۳.</ref>.
| |
| | |
| [[محمد بن علی بن عبدالله بن عباس]] در اواخر [[قرن اول هجری]] در رأس [[بنی عباس]]، بود و در حُمَیْمَه میزیست<ref>حُمَیْمَه روستای کوچکی در شراة به سمت غرب در منطقه معان واقع در جنوب اردن است. ر.ک: معجم البلدان، ج۲ ص۳۰۷.</ref>. در همان حال، [[رهبری]] [[شیعه]] [[کیسانیه]]<ref>کیسانیه منسوب به ابیعمرو کیسان، فرمانده نگهبانان مختار بن ابیعبید ثقفی منسوب است. مختار در کوفه خروج کرد و به محمد بن حنفیه - مهدی - در سال ۶۶ هجری دعوت نمود. از اینرو پیروان این فرقه، کیسانیه، مختاریه و هاشمیه نامیده شدند؛ العبادی، فی التاریخ العباسی و الاندلسی، ص۱۹، پاورقی شماره۱.</ref> با [[ابوهاشم]]، عبدالله پسر [[محمد بن حنفیه]]، ملقب به مهدی، بود. ابوهاشم به علت اینکه [[حکومتها]] [[رهبران]] شیعه را تحت پیگرد قرار میدادند و جنبشهای مخالف [[شیعی]] را قلع و قمع میکردند، مخفیانه به نفع خودش [[دعوت]] میکرد و عدهای از یارانش او را [[یاری]] کرده دعوت او را [[ترویج]] مینمودند<ref>ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۹.</ref>.
| |
| | |
| ابوهاشم، [[آخرین امام]] شیعه کیسانیه، در سال ۹۸ / ۷۱۶ در حالی که [[فرزندی]] نداشت، درگذشت. [[عباسیان]] از این [[فرصت]] استفاده کرده با شیعه کیسانیه همپیمان شدند. [[علی بن عبدالله عباسی]] [از این اوضاع] به نفع خودش استفاده کرد و به این اعتبار که او مسنترین فرد [[قوم]] در هر دو شاخه هاشمیان بود و بیآنکه کسی با او [[مخالفت]] یا در آرمانهای او [[شک]] کند، سخنگوی آنان شد. طبیعی بود که [[اهل بیت]]{{عم}} به هر تشکیلاتی که [[دعوت]] به [[آل محمد]] کند، با صرفنظر از خاندانی که بدان وابسته بود، [[رضایت]] دهد<ref>عباسیان با تعریف داستانی شرعی بودن خلافت خود را تفسیر میکردند. طبق آن داستان ابوهاشم به دعوت خلیفه سلیمان عبدالملک به دِمَشق رفت، خلیفه به او نیکی کرد و صله داد. سخنوری، ریاست و علم او باعث حسد خلیفه شده از او ترسید؛ زیرا دریافته بود که شیعه حزب رقیب بنیامیه است، از اینرو علیه ابوهاشم دسیسه و وی را مسموم کرد. ابوهاشم در نزدیکی منطقه حُمَیْمَه بود، که احساس کرد سم وارد بدنش شده و خواهد مُرد. به حُمَیْمَه رفت و در ملاقات با علی بن عبدالله عباسی خبر مرگش را در آینده نزدیک به او داد و به او وصیت کرده حق امامت را به او واگذار نمود و زمام دعوت کیسانیه را به او سپرده اسامی داعی الدعات و سایر داعیان کوفه را به او گفت. همچنین نامههایی را به او داد که به ایشان برساند. بر اثر این واگذاری، علی بن عبدالله عباسی و فرزندش محمد بعد از او، همه نقشهها و تبلیغات سری شیعه کیسانیه را وارث شدند. برخی از مورخان این روایت را مردود شمرده و به صحت آن اعتقاد ندارند.پیرامون این موضع ر.ک: ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۹؛ مقایسه کنید با ابنالطقطقا، الفخری...، ص۱۴۳ که میگوید هشام بن عبدالملک همان کسی است که ابوهاشم را دعوت کرد. العبادی، فی التاریخ العباسی و الأندلس، ص۱۹ - ۲۰؛ عمرو، علی عبدالرحمان، أثر الفرس السیاسی فی العصر العباسی الأول، ص۸۲ - ۸۳.</ref>.
| |
| | |
| هیئتهای [[شیعی]] برای [[بیعت]] نزد [[محمد بن علی]]، [[جانشین]] [[ابوهاشم]] رفتند. نخستین کسان مَیسَرَة العبدی، ابوعِکرمه سّراج، محمد بن خنیس و حیّان عطّار بودند که به او گفتند: «دستت را دراز کن تا برای گرفتن [[حکومت]] با تو بیعت کنیم، شاید [[خدا]] به وسیله تو [[عدل]] را به پا داشته [[ستم]] را بمیراند و این [[زمان]] و شرایطی است که ما آن را مطابق با آنچه از علمایتان [[روایت]] شده، یافتیم»<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۳۸.</ref>.
| |
| | |
| [[محمد بن علی]] به داعیان ([[مبلغان]]) خود دستور داد در [[خراسان]] متمرکز شوند؛ شهری که بسیار متشنج بود و [[مردم]] آنجا، بیش از هر جای دیگری از [[بنی امیه]] [[خشمگین]] بودند، بهویژه پس از آنکه عربهای آنجا دو دسته شدند: گروهی با [[امویان]] - که عربهای [[مضر]] بودند - و گروه دیگر مخالف ایشان - که [[یمنی]] - بودند. وی سپس مَیسَرَه را به [[عراق]]، [[محمد بن خنیس]]، [[ابوعکرمه سراج]] و [[حیان عطار]] را به خراسان فرستاد و به آنان دستور داد برای او و [[اهل]] بیتش با [[مهربانی]] و مخفیانه [[دعوت]] کنند<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۳۸.</ref>. این داعیان (مبلغان) به [[شراة]] رفت و آمد میکردند تا راههای دعوت به [[امام]] را جستوجو کرده، اسباب [[موفقیت]] و گسترش را به او بگویند.
| |
| | |
| حرکت [[عباسیان]] در دوران [[هشام]]، [[جانشین]] [[یزید]] دوم، رو به [[خشونت]] نهاد و گسترش یافت و شبکههای آن ادامه پیدا کرده عراق و [[فارس]] را در برگرفت. این حرکت در خراسان به نیروی قویِ مخالف [[حکومت]]، شناخته میشد. در آغاز، [[حکومتها]] از فعالیت داعیان [[آگاهی]] نداشتند، ولی بعد از آشکار شدن کارشان، آنان را تحت تعقیب قرار دادند و گاه گاهی اشخاصی را به [[اتهام]] [[وابستگی]] به آنان [[زندانی]] میکردند.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[سیاست خارجی]] یزید دوم== | | ==[[سیاست خارجی]] یزید دوم== |