سیره سیاسی حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
'''[[سیره]] [[حضرت فاطمه]]{{س}} در زندگی سیاسی''' میتواند به عنوان [[الگو]] معرفی شود. آن حضرت در عین حال که از ویژگیهای لطیف زنانه برخوردار بود اما [[حیات]] او سرشار از وقایع و رخدادهای مهم [[فرهنگی]]، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و نظامی بود مخصوصا در [[زندگی]] کوتاه پس از فراق پدر گرامیشان. | '''[[سیره]] [[حضرت فاطمه]]{{س}} در زندگی سیاسی''' میتواند به عنوان [[الگو]] معرفی شود. آن حضرت در عین حال که از ویژگیهای لطیف زنانه برخوردار بود اما [[حیات]] او سرشار از وقایع و رخدادهای مهم [[فرهنگی]]، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و نظامی بود مخصوصا در [[زندگی]] کوتاه پس از فراق پدر گرامیشان. | ||
== | ==مقدمه== | ||
[[مسئول]] بودن [[انسان]] در برابر [[خدا]]، [[پیامبر]]{{صل}} و [[جانشینان]] او و نیز [[مردم]]، ایجاب میکند که در برابر حوادث و جریانات پیرامونی خود بیتفاوت نباشد؛ چه آنکه حرکتها و وقایعی که در [[حیات بشر]] پدید میآیند. هر کدام به نحوی و در شعاعی در [[سرنوشت]] [[آینده انسان]] مؤثرند. در این میان هر قدر جایگاه انسان بالاتر و موقعیت او حساستر باشد، مسئولیتش بیشتر و سنگینتر خواهد بود. | |||
[[فاطمه]]{{س}} | [[حیات فاطمه]]{{س}} چه در [[مکه]] و چه در [[مدینه]] سرشار از وقایع و رخدادهای مهم [[فرهنگی]]، اجتماعی، سیاسی و نظامی بود و فاطمه{{س}} در همان حال که از ویژگیهای لطیف زنانه برخوردار بود و [[قلبی]] [[رئوف]] و [[مهربان]] و تنی خسته و [[اندیشه]] و جسمی مشغول به [[عبادت]] داشت، در همه این عرصهها تا آنجا که [[وظیفه]] ایجاب میکرد حضور داشت<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[درآمدی بر سیره فاطمی (کتاب)|درآمدی بر سیره فاطمی]]، ص ۱۵۰.</ref>. | ||
[[ | ==حرکتهای سیاسی حضرت زهرا {{س}} بعد از سقیفه== | ||
===اعزام نماینده برای بازپسگیری فدک=== | |||
پس از [[خلافت ابوبکر]] و با گذشت ده [[روز]] که کار وی سر و سامان یافت، وی عمالش را به [[فدک]] فرستاد تا [[وکیل]] [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[دخت رسول خدا]]{{صل}} را از آن بیرون کنند. [[زهرای مرضیه]]{{س}} کسی را نزد [[ابوبکر]] فرستاد و به او فرمود: «از ابوبکر بپرس تو از [[رسول خدا]]{{صل}} [[ارث]] میبری یا خانوادهاش؟» ابوبکر در پاسخ گفت: «البته [[خانواده]] وی». [[فاطمه]]{{س}} فرمود: «بنابراین، سهم ارث رسول خدا{{صل}} چه میشود؟» ابوبکر گفت: «من از رسول خدا{{صل}} شنیدم که میفرمود: {{متن حدیث|إن اللّه أطعم نبيه طعمة}}. [[خداوند]] تا رسولش زنده بود، اموالی را در [[اختیار]] او قرار داد و پس از [[رحلت]] وی آن را برای [[جانشین]] پس از او مقرر داشت. اکنون که من پس از او به [[خلافت]] رسیدهام، آن را به [[مسلمانان]] برخواهم گرداند»<ref>هبة الله بن محمد ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۱۸ – ۲۱۹؛ ابن ابی الحدید پس از نقل این ماجرا میگوید: پاسخ ابوبکر به سوال فاطمه که پرسید: «تو از رسول خدا ارث میبری یا خانوادهاش؟» ابوبکر گفت: «البته خانوادهاش» استدلال ابوبکر را که مدعی بود پیامبر ارث نمیگذارد، رد میکند!</ref>. این نخستین گام مقدماتی [[حضرت زهرا]]{{س}} شمرده میشد تا خود به صورت مستقیم وارد عمل شود<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۲۱.</ref>. | |||
===[[دادخواهی]] از ابوبکر برای بازپسگیری حقوق از دست رفته=== | |||
از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] شده که على{{ع}} به فاطمه زهرا{{س}} فرمود: «خودت رهسپار شو و [[میراث]] پدر بزرگوارت رسول خدا{{صل}} را درخواست نما». فاطمه{{س}} نزد ابوبکر آمد و فرمود: «چرا مرا از میراث پدرم [[محروم]] کردی و وکیلم را از [[خاک]] بیرون راندی، در صورتی که [[پیامبر]]{{صل}} به [[فرمان خداوند]] بزرگ آن را به من بخشیده بود؟» ابوبکر در پاسخ گفت: «هرچه شما بگویی، انشاءالله که صحیح است. اما باید بر ادعای خود [[شاهد]] بیاوری». [[ام ایمن]] برای دادن [[گواهی]] نزد ابوبکر آمد و بدو گفت: «ای ابوبکر! تا درباره سخن [[رسول خدا]]{{صل}} با تو به [[احتجاج]] نپردازم، [[گواهی]] نخواهم داد. تو را به [[خدا]]! آیا به یاد نداری رسول خدا{{صل}} فرمود: «[[ام ایمن]] از [[اهل بهشت]] است». [[ابوبکر]] گفت: «درست است». ام ایمن گفت: «من گواهی میدهم که خدای والا به [[رسول]] خود سفارش فرمود: {{متن قرآن|فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ}}<ref>«بنابراین، حقّ خویشاوند را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸.</ref> [[پیامبر]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] [[شریف]]، [[فدک]] را به عنوان [[حق]] زهرا{{س}} به او بخشید». على{{ع}} نیز همینگونه [[شهادت]] داد. ابوبکر سند فدک را نوشت و به [[فاطمه]] سپرد. [[عمر]] از راه رسید و پرسید: «این نوشته چیست؟» ابوبکر گفت: «فاطمه مدعی فدک شده و [[امایمن]] و علی بر آن گواهی دادند و من سند فدک را برایش نوشتم». عمر نوشته را از فاطمه گرفت و آب دهان بر آن ریخت و پاره کرد و فاطمه{{س}} گریان از آنجا بیرون رفت<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۲۲.</ref>. | |||
==[[ | ===ایراد [[خطبه غراء]] در [[مسجد النبی]]{{صل}}=== | ||
[[ | برای آشنایی با [[فعالیتهای سیاسی]] و [[روشهای مبارزاتی]] آن حضرت علیه [[حکومت]] [[سقیفه]] به ذکر یک نکته مهم که اساس و پایه همه تلاشهای [[سیاسی]] فاطمه{{س}} را تشکیل میدهد و در مقایسه با دیگر محورها از برجستگی خاصی برخوردار است، اشاره میشود و آن تبیین جایگاه [[پیروی از پیشوایان]] [[حق]] و تبعات [[سرپیچی]] از آن است که در [[خطبه]] نغز و گوهرینی از ایشان تجلی یافته است: "[[خداوند]] [[اطاعت]] و [[پیروی]] از ما را رشته [[نظم]] و [[وفاق]] [[ملت]]<ref>واژه ملت هر چند در عرف فارسیزبانان به معنای مردم و جامعه میباشد، اما در فرهنگ قرآنی و روایی به معنای دین، شریعت و آیین الهی است. برای نمونه رجوع کنید به سوره نساء، آیه ۱۲۵.</ref> و [[رهبری]] و [[پیشوایی]] ما را موجب [[امان]] از [[تفرقه]] و تشتت قرار داده است<ref>{{متن حدیث|فَجَعَلَ اللَّهُ... طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ}}؛ احتجاج، ج۱، ص۱۳۴.</ref>. | ||
از | حضرت زهرا{{س}} در [[خطابه]] حماسی خود افقهای بسیاری را گشود؛ از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گرفته تا نقش [[رسالت]] در [[تحول]] [[تاریخی]] [[عرب]] و [[حکمت]] [[دستورهای اسلامی]]؛ اما با ژرفنگری در این [[خطبه]] میتوان دریافت که همه موضوعات مطرح شده در مسیر باز نمودن [[جایگاه ولایت]] و [[امامت]] در [[نظام اسلامی]] و تعیین و معرفی مصداق آن، چینش و سامان یافته است. | ||
[[ | میتوان گفت مهمترین هدفی که در خطبه حضرت دنبال میشود، فهماندن این [[حقیقت]] به همگان است که تنها راه ثمربخشی و سامان پذیری [[شریعت]] و یگانه محور [[وحدت]]، [[پذیرش ولایت اهل بیت]]{{عم}} و سرسپردگی عملی به آن است<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[درآمدی بر سیره فاطمی (کتاب)|درآمدی بر سیره فاطمی]]، ص۱۵۰ ـ ۱۵۳؛ [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۲۴.</ref>. | ||
===یاریخواهی از [[مهاجر]] و انصار=== | |||
پس از آنکه [[رایزنی]] و [[استدلال]] برای بازپسگیری [[حقوق]] پایمال شده [[اهل بیت]] بینتیجه ماند، [[فاطمه زهرا]]{{س}} تصمیم گرفت برای رساندن صدای [[مظلومیت]] خویش [[خانه]] به خانه با [[مردم]] سخن بگوید؛ لذا به مدت چهل [[روز]] با آن [[جسم]] خسته و تن رنجور به در خانه مهاجر و انصار رفت و آنان را به [[عهد]] و پیمانشان با [[رسول خدا]] برای [[دفاع]] از اهل بیت [[تذکر]] داد. [[علامه مجلسی]] در کتاب [[بحارالانوار]] در این خصوص [[حدیثی]] را نقل میکند که [[حضرت على]]{{ع}} چهل روز [[حضرت زهرا]]{{س}} را به همراه دو [[نور]] دیده [[پیامبر]] حسن و حسین به خانه مهاجر و انصار میبرد و حضرت زهرا به آنان میفرمود: "ای [[جماعت]] مهاجر و انصار! [[خدا]] و دخت پیامبرتان را [[یاری]] کنید، شما با [[پیامبر خدا]] [[بیعت]] کردید تا از او و [[خاندان]] و ذریهاش [[حمایت]] کنید، همان طور که از خودتان و [[ذریه]] خویش حمایت میکنید؛ پس به بیعت خود با پیامبرتان [[وفا]] کنید"<ref>{{متن حدیث|يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّي ابْنَةُ نَبِيِّكُمْ وَ قَدْ بَايَعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَوْمَ بَايَعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَ ذَرَارِيَّكُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ{{صل}} بِبَيْعَتِكُمْ}}؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۹۱.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۲۴.</ref> | |||
===بهرهبرداری از حدیث نبوی برای خلع سلاح [[دشمن]]=== | |||
در روزهایی که [[حضرت صدیقه کبری]]{{س}} در بستر [[بیماری]] بودند، [[صحابه]] و [[زنان]] آنها به [[عیادت]] [[فاطمه اطهر]]{{س}} میآمدند. از آنجا که وی با [[ابوبکر]] و [[عمر]] [[قطع رابطه]] کرده و اجازه عیادت از خود را به آنان نداده بود، آن دو به عیادتش نیآمدند. اما هنگامی که بیماری [[زهرای مرضیه]]{{س}} شدت یافت و در آستانه [[رحلت]] قرار گرفت، ناگزیر به عیادت او آمدند تا پیش از رحلت پاره تن [[رسول خدا]]{{صل}} که [[خشم]] خود را از آنان آشکارا [[اعلان]] داشته بود، به دیدارش نائل شوند تا این لکه [[ننگ]] بر دامن [[خلیفه]] و دستگاه حکومتش تا [[قیامت]] باقی نماند. آنان میخواستند با کسب [[رضایت]] زهرا{{س}} بر [[انحراف]] خود [[پوشش]] نهند و جنایاتی که انجام داده بودند، رفته رفته به [[فراموشی]] سپرده شود. | |||
[[ | عمر به ابوبکر گفت: «بیا به [[دیدار]] [[فاطمه]] برویم؛ چراکه ما او را به خشم آوردهایم» هر دو به [[خانه فاطمه]] رفتند و از ایشان اجازه ورود خواستند. ایشان به آن دو اجازه نداد. نزد على{{ع}} آمدند و از او خواستند تا از زهرا{{س}} برایشان اجازه [[ملاقات]] بگیرد. [[امام علی]]{{ع}} برایشان اجازه ورود گرفت و آنها را وارد [[خانه]] گرداند. آن دو به زهرا{{س}} [[سلام]] کردند. ایشان پاسخ سلام آنها را نداد. ابوبکر به سخن درآمد و گفت: «ای [[محبوب]] [[دل]] [[پیامبر]]! به [[خدا]] [[سوگند]]! [[نزدیکان]] رسول خدا{{صل}} نزد من محبوبتر از نزدیکان خودم هستند و تو نزد من از دخترم [[عایشه]] عزیزتری. کاش آن [[روز]] که پدر بزرگوارت رحلت کرد، من نیز مرده بودم و پس از او زنده نمیماندم. با [[شناختی]] که من از شما دارم و به [[مجد]] و [[عظمت]] شما آگاهم، چگونه تو را از [[میراث]] رسول خدا{{صل}} [[محروم]] میسازم؟ من، خود، از پدرت [[پیامبر گرامی]]{{صل}} شنیدم که فرمود: ما [[پیامبران]] میراث نمینهیم و آنچه از ما باقی میماند، [[صدقه]] است». فاطمه{{س}} فرمود: «اگر [[حدیثی]] را از رسول خدا{{صل}} برایتان بازگو کنم، آن را خواهید پذیرفت و بدان عمل خواهید کرد؟» گفتند: «آری» ایشان فرمود: | ||
{{متن حدیث|نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي؟}}؛ شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا شما دو تن از [[رسول خدا]]{{صل}} نشنیدید که میفرمود: [[خشنودی]] [[فاطمه]] از خشنودی من و [[خشم]] او از خشم من است. آن کس که [[دوستدار]] فاطمه است، مرا [[دوست]] داشته و کسی که [[زهرا]] را [[خشنود]] کند، مرا خشنود ساخته است و هر که او را به خشم آورد، مرا [[خشمگین]] کرده است؟ گفتند: «درست است. ما این [[حدیث]] را از رسول خدا{{صل}} شنیدهایم». ایشان فرمود: {{متن حدیث|فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ{{صل}} لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ}}؛ «خدا و فرشتگانش را [[گواه]] میگیرم که شما دو تن مرا به خشم آوردید و در پی خشنودیام برنیامدید. اگر [[پیامبر]]{{صل}} را [[دیدار]] کنم، [[شکایت]] شما را نزدش خواهم برد»<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۲۵.</ref>. | |||
===روشنگری در جمع [[زنان]] [[مهاجر]] و [[انصار]]=== | |||
[[سوید بن غفله]] میگوید: آنگاه که [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[بیمار]] شد و در همان [[بیماری]] [[دنیا]] را [[وداع]] گفت جمعی از زنان [[مهاجران]] و انصار برای [[عیادت]] ایشان نزد وی شرفیاب شدند و بدو گفتند: [[دخت رسول خدا]]{{صل}}! امروز حالتان چگونه است؟ [[زهرای مرضیه]]{{س}} خدا را [[سپاس]] گفت و بر پدر بزرگوارش [[درود]] فرستاد و آنگاه فرمود: | |||
#{{متن حدیث|أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ قَالِيَةً لِرِجَالِكُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَتْلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ {{متن قرآن|سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ}}<ref>«بسیاری از آنان را مینگری که کافران را سرور میگیرند؛ به راستی زشت است آنچه خود برای خویش پیش فرستادند که (سبب شد) خداوند بر آنان خشم گرفت و آنان در عذاب، جاودانند» سوره مائده، آیه ۸۰.</ref>}}؛ «به خدا [[سوگند]]! از دنیای شما متنفرم. مردانتان را [[دشمن]] میشمارم و از آنها بیزارم. آنان را آزمودم و دور افکندم. ایشان را در بوته [[آزمایش]] قرار دادم و از آنها بیزار شدم. چقدر [[زشت]] و [[ناپسند]] است شکسته شدن شمشیرها و [[سکوت]] در برابر [[دشمن]] و به [[شوخی]] گرفتن [[سرنوشت]] [[مسلمانان]] و انجام کارهای بیحاصل و [[تسلیم]] در برابر دشمن و [[فساد]] و [[تباهی]] [[عقیده]] و [[آرمان]] و [[گمراهی]] [[افکار]] و [[اندیشه]] و [[لغزش]] [[ارادهها]]! آنان چه کارهای ناپسندی پیش از خود برای [[آخرت]] فرستادند که [[خدا]] بر آنها [[خشم]] گرفت و در [[عذاب]] [[خداوند]] [[جاودانه]] خواهند بود!». | |||
#{{متن حدیث| لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهْم رِبْقَتَهَا وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ غَارَاتِهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ {{متن قرآن|بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}}<ref>«نابود باد گروه ستمکاران!» سوره هود، آیه ۴۴.</ref>}}؛ چون اینگونه دیدم، [[مسؤولیت]] آن را به گردنشان افکندم و بار سنگین [[گناه]] آن را بر دوش آنان و رهاورد هجومش را بر عهده آنها نهادم. | |||
#{{متن حدیث|وَيْحَهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلَالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ {{متن قرآن|أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ}}<ref>«آگاه باشید که این همان زیان آشکار است» سوره زمر، آیه ۱۵.</ref> وَ مَا الَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي الْحَسَنِ{{ع}} نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزّوَجَلَّ}}؛ وای بر آنها! چگونه [[خلافت]] را از کوههای [[استوار]] [[رسالت]] و ارکان [[متین]] [[نبوت]] و [[رهبری]] و خاستگاه [[نزول وحی]] و [[جبرئیل امین]] و آگاهان در امر [[دنیا]] و [[دین]]، کنار زدند؟ به هوش باشید که این ضرر و زیانی آشکار است! آنان چه ایرادی بر [[ابوالحسن]] [علی] داشتند؟ و ... . | |||
[[سوید بن غفله]] میگوید: [[زنان]] [[مهاجران]] و [[انصار]]، سخنان آتشین دخت [[پیامبر گرامی]]{{صل}} را برای مردانشان بازگو کردند. سپس گروهی از سران مهاجران و انصار به حضور آن بزرگوار شرفیاب شدند و در پی پوزشخواهی برآمدند و گفتند: «ای [[بانوی بانوان]]! اگر [[ابوالحسن]] مسأله [[بیعت]] را پیش از آنکه ما با کسی پیمانی ببندیم، به ما پیشنهاد کرده بود، هرگز به سراغ دیگران نمیرفتیم». [[فاطمه]]{{س}} پاسخ داد: «از من دور شوید! عذرهای شما پذیرفته نیست. پس از این همه تقصیر، چه عذری برایتان باقی میماند؟»<ref>طبرسی، احتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۲۸.</ref> | |||
[[ | ===مبارزه منفی؛ با گریههای سوزناک=== | ||
[[فاطمه زهرا]]{{س}} پس از پدر بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را با [[گریه]] و [[آه]] سپری کرد تا آنکه در زمره یکی از بسیار گریهکنندگان [[تاریخ]] درآمد و هیچگاه خندان دیده نشد<ref>محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، بخش ۲، ص۸۴؛ احمد بن عبدالله الاصفهانی، حاشیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.</ref>. گریههای [[زهرا]] علل و انگیزههای گوناگون داشت که مهمترین آنها [[انحراف]] [[مسلمانان]] از [[راه راست]] و [[سقوط]] در وادی پر مخاطره ای بود که به [[اختلاف]] و فروپاشی تدریجی مسلمانان میانجامید. وی در دوران زندگانی پدر بزرگوارش [[شاهد]] گسترش [[رسالت]] [[خداوند]] بود و ارزشمندترین چیزهایش را برای [[پیروزی اسلام]] و [[استواری]] پایههای [[عدل و داد]] در سراسر [[گیتی]]، در طبق [[اخلاص]] نهاد. اما [[غصب خلافت]] و رخدادهای بعد، [[آمال]] و آرزوهایش را در هم کوبید و [[قلب]] پاکش را [[اندوهگین]] ساخت. بدینسان، اندوهی افزون بر [[حزن]] از دست دادن پدر بزرگوارش متحمل گشت. | |||
روزی [[امسلمه]] بر [[حضرت زهرا]]{{س}} وارد شد و گفت: «دخت [[رسول خدا]]! دیشب به تو چه گذشت؟» فرمود: «شب را میان [[اندوه]] شدید به سر آوردم؛ زیرا [[پیامبر]] از [[دنیا]] رفته و [[جانشین]] وی [[مظلوم]] است. به [[خدا]] [[سوگند]]! پردههای [[تزویر]] و [[فریب]] از کار کسی که زمامداریاش بر خلاف [[حکم خدا]] و [[قرآن]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} در [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] بود، کنار رفت. اما این عقدههای [[جنگ بدر]] و کینهتوزیهای [[اُحد]] است که خود را نشان میدهد»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۳۲.</ref> | |||
===درخواست [[اذان]] از [[بلال حبشی]]=== | |||
پس از [[رحلت]] جانسوز [[پیامبر گرامی]]{{صل}} [[بلال]] به عنوان [[اعتراض]] از گفتن اذان خودداری کرد و گفت: «پس از [[رسول خدا]]{{صل}} هرگز برای کسی اذان نخواهم گفت»<ref>محمد بن علی بن حسین صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. وی بهخاطر همین [[اعتراضات]] و [[بیعت نکردن]] با [[ابوبکر]] از [[مدینه]] به [[شام]] [[تبعید]] شد<ref>عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. در آنجا [[پیامبر]]{{صل}} را در [[عالم رؤیا]] دید که از او [[شکایت]] میکند؛ که چرا به [[زیارت]] من نمیآیی؟ وقتی بلال به مدینه رسید [[فاطمه]]{{س}} فرمود: «دوست دارم یک بار دیگر صدای بلال، [[مؤذن]] پدرم، را بشنوم». [[هدف]] [[فاطمه زهرا]]{{س}} زنده نگهداشتن یاد رسول خدا و بانگ بیدار باشی دیگر برای [[مردم مدینه]] بود. این خبر به بلال رسید. وی ندای اذان سر داد و گفت: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ}}؛ فاطمه{{س}} پدر بزرگوار و دوران زندگانی او را به یاد آورد و نتوانست از [[گریه]] خودداری کند. وقتی بلال به جمله {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}} رسید، [[زهرای مرضیه]] فریادی زد و نقش بر [[زمین]] شد و از هوش رفت. [[مردم]] با این [[گمان]] که فاطمه از دنیا رفته، رو به بلال کردند و گفتند: «اذان را قطع کن! [[دخت پیامبر]] از دنیا رفت» بلال اذان را قطع کرد. زهرا{{س}} که به هوش آمد، از بلال خواست اذانش را تمام کند. اما [[بلال]] گفت: «ای [[بانوی بانوان جهان]]! [[بیم]] آن دارم که اگر صدای اذانم را بشنوی، خود را هلاک سازی». ایشان بلال را از تمام کردن [[اذان]] معذور داشت<ref>عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. | |||
[[مردم مدینه]] با شنیدن صدای [[اذان بلال]] [[حبشی]] به یاد ایام [[رسول خدا]] افتادند و پی در پی [[گریه]] میکردند و از [[حزن]] و [[اندوه]] به خود میپیچیدند ولی گویا فقط خوب [[گریستن]] را میدانستند و دیگر هیچ!!<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۳۵.</ref>. | |||
==[[ | ===[[وصیت]] هوشمندانه=== | ||
[[حضرت | [[حضرت صدیقه کبری]]{{س}} در آخرین [[اقدام]] خود «وصیت کرد که هیچ یک از دشمنانش در [[مراسم]] [[تجهیز]] و [[خاکسپاری]] پیکر مطهرش [[حق]] شرکت نداشته باشد<ref>هبة الله بن محمد ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۱.</ref>. در [[حقیقت]] ایشان با این [[تدبیر]] برای همیشۀ [[تاریخ]] سندی مهم و غیر قابل [[انکار]]، بر [[مظلومیت]] خویش و جفای [[حزب]] [[حاکم]] بر [[اهل بیت پیامبر]] اقامه نمود. در بخشی از [[وصیت نامه]] خود به على{{ع}} میفرماید: "... سفارش بعدم این است که اجازه ندهی هیچ یک از افرادی که در حقم [[ستم]] روا داشتند، در [[تشییع]] جنازهام حاضر شوند؛ زیرا آنان [[دشمنان خدا]] و رسولند. مبادا [[رخصت]] دهی هیچ یک از آنان یا هوادارانشان بر جنازهام [[نماز]] بگزارند! شبانگاه آن هنگام که دیدگان [[مردم]] [[آرامش]] یافت و [[چشمها]] به [[خواب]] رفت، مرا به [[خاک]] بسپار!" | ||
سپس فرمود: "... و به همراه [[خویشان]] و [[نزدیکان]] خاندانم بر پیکرم نماز بگزار! شبانه و نهانی بدنم را به خاک بسپار و محل قبرم را پوشیده دار! هیچ یک از کسانی که در حقم ستم روا داشتند، در تشییع جنازهام حاضر نشوند!"<ref>محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. | |||
ایشان این اقدام مدبرانه را انجام داد تا [[حقجویان]] در عصرها و نسلهای بعدی بپرسند: چرا باید یگانه یادگار رسول خدا شبانه [[غسل]] داده شود؟ چرا [[تشییع شبانه]] و پنهانی؟ چرا [[دفن شبانه]]؟ چرا [[قبر]] و [[مزار]] مخفی و...؟<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص ۱۳۶.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |