مصحف فاطمه در معارف و سیره فاطمی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'آیه شریف' به 'آیه شریف'
جز (جایگزینی متن - 'زهرای مرضیه' به 'زهرای مرضیه') |
|||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
# [[سید محمد غماری شافعی]] در کتاب خود از [[فاطمه]] [[دختر حسین]] [[رضوی]]، از [[فاطمه دختر محمد]] رضوی، از فاطمه دختر [[ابراهیم]] رضوی، از فاطمه دختر [[حسن رضوی]]، از فاطمه دختر محمد موسوی، از فاطمه دخت عبدالله [[علوی]]، از فاطمه دختر حسن [[حسینی]]، از فاطمه دختر [[ابوهاشم حسینی]]، از فاطمه دختر [[محمد بن احمد بن موسی]] مبرقع، از فاطمه دختر [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}}، از فاطمه دختر [[موسی بن جعفر]]{{ع}}، از فاطمه دختر امام صادق{{ع}}، از فاطمه دختر امام باقر{{ع}}، از فاطمه دختر [[ابا عبد الله]] الحسین{{ع}}، از [[زینب]] دختر [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، از فاطمه دخت گرامی [[رسول اکرم]]{{صل}} آمده است که: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَلَا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً}}<ref>عوالم المعارف و مستدرکات آن، ج۲۱، ص۳۵۴- ۳۵۵، به نقل از «اللؤلؤة المثنیه» از شیخ محمد بن محمد بن احمد جنّتی داغستانی، ص۲۱۷.</ref>؛ [[آگاه]] باشید! هرکس با [[عشق]] و [[محبت]] [[خاندان پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] برود، [[شهید]] از دنیا رفته است. | # [[سید محمد غماری شافعی]] در کتاب خود از [[فاطمه]] [[دختر حسین]] [[رضوی]]، از [[فاطمه دختر محمد]] رضوی، از فاطمه دختر [[ابراهیم]] رضوی، از فاطمه دختر [[حسن رضوی]]، از فاطمه دختر محمد موسوی، از فاطمه دخت عبدالله [[علوی]]، از فاطمه دختر حسن [[حسینی]]، از فاطمه دختر [[ابوهاشم حسینی]]، از فاطمه دختر [[محمد بن احمد بن موسی]] مبرقع، از فاطمه دختر [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}}، از فاطمه دختر [[موسی بن جعفر]]{{ع}}، از فاطمه دختر امام صادق{{ع}}، از فاطمه دختر امام باقر{{ع}}، از فاطمه دختر [[ابا عبد الله]] الحسین{{ع}}، از [[زینب]] دختر [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، از فاطمه دخت گرامی [[رسول اکرم]]{{صل}} آمده است که: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَلَا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً}}<ref>عوالم المعارف و مستدرکات آن، ج۲۱، ص۳۵۴- ۳۵۵، به نقل از «اللؤلؤة المثنیه» از شیخ محمد بن محمد بن احمد جنّتی داغستانی، ص۲۱۷.</ref>؛ [[آگاه]] باشید! هرکس با [[عشق]] و [[محبت]] [[خاندان پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] برود، [[شهید]] از دنیا رفته است. | ||
# [[حارثه بن قدامه]] میگوید: [[سلمان]] از [[عمّار]] روایت کرده که گفت [[دوست]] داری خبری شگفتآور به تو بدهم؟ گفتم: آری نقل کن؛ عمّار گفت: بسیار خوب؛ روزی [[شاهد]] بودم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر [[فاطمه زهرا]]{{س}} وارد شد، وقتی چشم [[زهرا]] به علی افتاد او را صدا زد و اظهار داشت: نزدیک بیا، تا تو را در جریان حوادث رخداده و رخدادنیها، و آنچه رخ نداده، تا [[قیامت]] و [[روز رستاخیز]]، قرار دهم. عمّار میگوید: دیدم [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به عقب برگشت و من نیز عقب رفتم و آنگاه علی{{ع}} [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[پیامبر اکرم]] به علی{{ع}} فرمود: [[ابوالحسن]] نزدیک بیا، وقتی [[امیر المؤمنین]]{{ع}} نزدیک [[پیامبر]] رفت و در جای خود آرام گرفت رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: تو سخن آغاز میکنی یا من سخن بگویم؟ علی{{ع}} عرضه داشت: سخن شنیدن از شما دلپذیرتر است، رسول خدا{{صل}} فرمود: گویی دیدم بر [[فاطمه]] وارد شدی و او با تو چنین و چنان سخن گفت و تو از نزد وی بازگشتی و پیش من آمدی، علی{{ع}} [با تعجّب] عرض کرد: ای رسول خدا! آیا [[نور]] فاطمه نیز از نور ماست؟ پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: مگر نمیدانستی؟ و سپس علی{{ع}} به [[پاس]] این [[فضیلت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد. [[عمّار]] گفت: امیر المؤمنین{{ع}} از [[خانه رسول خدا]]{{صل}} بیرون آمد و من نیز با او خارج شدم و بر فاطمه وارد شد و فاطمه نیز خدمت علی{{ع}} رسید و به او اظهار داشت: گویی خدمت پدرم رسیدی و آنچه را به تو گفته بودم به وی بازگو کردی؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: آری؛ فاطمه جان؛ سپس فاطمه{{س}} بیان داشت: ابوالحسن! [[آگاه]] باش! [[خدای متعال]] نور مرا که آفرید آن نور خدای عزّوجلّ را [[تسبیح]] میگفت، سپس آن را در درختی از درختان [[بهشت]] به [[ودیعت]] نهاد و آن درخت [[نورانی]] شد و آنگاه که پدرم وارد بهشت شد، خدای متعال به او [[الهام]] فرمود میوه آن درخت را بچین و تناول نما و پدرم این کار را انجام داد و بدینترتیب، [[خداوند]] مرا در صلب پدرم به ودیعت نهاد و سپس به مادرم [[خدیجه]] دخت [[خویلد]] منتقل ساخت و من از او متولد شدم، بنابراین، من از آن نور هستم. از اینرو، از آنچه بوده و هست و هنوز به وجود نیامده آگاهم، ای ابوالحسن! [[مؤمن]] به وسیله نور خدای متعال مینگرد و نظاره میکند<ref>عوالم المعارف، ج۱۱، ص۷۰۶.</ref>. | # [[حارثه بن قدامه]] میگوید: [[سلمان]] از [[عمّار]] روایت کرده که گفت [[دوست]] داری خبری شگفتآور به تو بدهم؟ گفتم: آری نقل کن؛ عمّار گفت: بسیار خوب؛ روزی [[شاهد]] بودم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر [[فاطمه زهرا]]{{س}} وارد شد، وقتی چشم [[زهرا]] به علی افتاد او را صدا زد و اظهار داشت: نزدیک بیا، تا تو را در جریان حوادث رخداده و رخدادنیها، و آنچه رخ نداده، تا [[قیامت]] و [[روز رستاخیز]]، قرار دهم. عمّار میگوید: دیدم [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به عقب برگشت و من نیز عقب رفتم و آنگاه علی{{ع}} [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[پیامبر اکرم]] به علی{{ع}} فرمود: [[ابوالحسن]] نزدیک بیا، وقتی [[امیر المؤمنین]]{{ع}} نزدیک [[پیامبر]] رفت و در جای خود آرام گرفت رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: تو سخن آغاز میکنی یا من سخن بگویم؟ علی{{ع}} عرضه داشت: سخن شنیدن از شما دلپذیرتر است، رسول خدا{{صل}} فرمود: گویی دیدم بر [[فاطمه]] وارد شدی و او با تو چنین و چنان سخن گفت و تو از نزد وی بازگشتی و پیش من آمدی، علی{{ع}} [با تعجّب] عرض کرد: ای رسول خدا! آیا [[نور]] فاطمه نیز از نور ماست؟ پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: مگر نمیدانستی؟ و سپس علی{{ع}} به [[پاس]] این [[فضیلت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد. [[عمّار]] گفت: امیر المؤمنین{{ع}} از [[خانه رسول خدا]]{{صل}} بیرون آمد و من نیز با او خارج شدم و بر فاطمه وارد شد و فاطمه نیز خدمت علی{{ع}} رسید و به او اظهار داشت: گویی خدمت پدرم رسیدی و آنچه را به تو گفته بودم به وی بازگو کردی؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: آری؛ فاطمه جان؛ سپس فاطمه{{س}} بیان داشت: ابوالحسن! [[آگاه]] باش! [[خدای متعال]] نور مرا که آفرید آن نور خدای عزّوجلّ را [[تسبیح]] میگفت، سپس آن را در درختی از درختان [[بهشت]] به [[ودیعت]] نهاد و آن درخت [[نورانی]] شد و آنگاه که پدرم وارد بهشت شد، خدای متعال به او [[الهام]] فرمود میوه آن درخت را بچین و تناول نما و پدرم این کار را انجام داد و بدینترتیب، [[خداوند]] مرا در صلب پدرم به ودیعت نهاد و سپس به مادرم [[خدیجه]] دخت [[خویلد]] منتقل ساخت و من از او متولد شدم، بنابراین، من از آن نور هستم. از اینرو، از آنچه بوده و هست و هنوز به وجود نیامده آگاهم، ای ابوالحسن! [[مؤمن]] به وسیله نور خدای متعال مینگرد و نظاره میکند<ref>عوالم المعارف، ج۱۱، ص۷۰۶.</ref>. | ||
#از [[ابوطفیل]]، از [[ابوذر]]، [[روایت]] شده گفت: از [[فاطمه زهرا]]{{س}} شنیدم میفرمود: منظور از [[آیه | #از [[ابوطفیل]]، از [[ابوذر]]، [[روایت]] شده گفت: از [[فاطمه زهرا]]{{س}} شنیدم میفرمود: منظور از [[آیه شریف]] و بر بلندیهای میان [[بهشت و دوزخ]] مردانی حضور دارند که همه با چهرههایشان شناخته میشوند<ref>{{متن قرآن|وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ}} «و میان آن دو پردهای است و بر آن پشتهها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهرهشان باز میشناسند و به بهشتیان که هنوز به آن (بهشت) در نیامدهاند ولی (آن را) امید میبرند ندا میدهند که: درود بر شما!» سوره اعراف، آیه ۴۶.</ref> را از پدرم [[رسول خدا]]{{صل}} پرسیدم، فرمود: آنان [[پیشوایان]] بعد از منند، علی و دو نوادهام [[حسن]] و [[حسین]] و ۹ [[پیشوا]] از [[نسل حسین]] که همان مردان اعرافند، هرکس آنان را بشناسد و آنان وی را بشناسند وارد [[بهشت]] و هرکس با آنها [[بیگانه]] باشد و آنان وی را بیگانه بدانند وارد [[آتش دوزخ]] خواهد شد، [[خداوند]] تنها از راه [[شناخت]] آنان، شناخته میشود. | ||
# [[سعد ساعدی]]، از پدرش [[روایت]] کرده گفت: در مورد [[امامان]]{{عم}} از [[فاطمه]] [[صلوات]] [[الله]] علیها [[پرسش]] نمودم. [[حضرت]] فرمود: از رسول خدا{{صل}} شنیدم میفرمود: پیشوایان پس از من به تعداد نقیبان بنی اسرائیلاند<ref>کفایة الاثر، ص۱۹۳- ۲۰۰.</ref>. | # [[سعد ساعدی]]، از پدرش [[روایت]] کرده گفت: در مورد [[امامان]]{{عم}} از [[فاطمه]] [[صلوات]] [[الله]] علیها [[پرسش]] نمودم. [[حضرت]] فرمود: از رسول خدا{{صل}} شنیدم میفرمود: پیشوایان پس از من به تعداد نقیبان بنی اسرائیلاند<ref>کفایة الاثر، ص۱۹۳- ۲۰۰.</ref>. | ||
# [[ابوبصیر]]، از [[امام صادق]]{{ع}} روایت کرده که فرمود: پدرم [[امام باقر]] به [[جابر بن عبد الله انصاری]] فرمود: کاری با تو دارم، چه زمانی [[فرصت]] داری، در [[خلوت]] آن را از تو بپرسم؟ جابر عرض کرد: هر [[زمان]] شما [[دوست]] داشتید. روزی امام باقر{{ع}} در خلوت به جابر فرمود: جابر! در مورد لوحی که در دست مادرم [[فاطمه دخت رسول خدا]]{{صل}} دیدی و مطالبی که در آن نوشته شده بود و حضرت تو را از آنها [[آگاه]] ساخت، برایم سخن بگو. جابر عرضه داشت: [[خدا]] را [[گواه]] میگیرم، روزی در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} [[خدمت]] مادرت فاطمه{{س}} رسیدم تا [[ولادت امام حسین]]{{ع}} را به او تهنیت بگویم، در دست آن مخدّره لوحی سبز رنگ دیدم، [[تصوّر]] کردم زمرّد است، در آن نوشتههایی درخشان دیدم که نظیر [[نور]] [[خورشید]] میدرخشید، به او عرض کردم: ای [[دخت رسول خدا]]! [[پدر]] و مادرم فدایت، این [[لوح]] چیست؟ فرمود: این لوحی است که خدای عزّوجلّ آن را به [[پیامبر]] خود اهداء فرمود: در این لوح نام پدر و [[همسر]] و فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] و نام پیشوایانی که از [[فرزندان]] منند، نوشته شده، پدر بزرگوارم آن را به من [[هدیه]] داد تا موجبات شادیام را فراهم سازد. جابر افزود: مادرت [[فاطمه]] آن لوح را به من داد و آن را خواندم و از آن رونوشت برداشتم. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: پدرم [[امام باقر]] به جابر فرمود: جابر! آیا مقدور هست آن را به من نشان دهی؟ جابر عرض کرد: آری، سپس جابر به اتفاق پدرم راه افتادند تا به [[منزل]] جابر رسیدند. جابر صحیفهای را که از چرم نازک تهیه شده بود به پدرم نشان داد، پدرم فرمود: جابر! تو به نوشتهای که در [[اختیار]] داری بنگر تا من آن را از [[حفظ]] برایت بخوانم. جابر در نسخه خود نگریست<ref>جابر پس از زیارت اربعین قطعاً در مدینه با امام باقر{{ع}} دیدار داشته است. گفتهاند جابر در زیارت اربعین امام حسین{{ع}} نابینا بوده بنابراین، اگر وی نابینا بوده لوح را چگونه خوانده است؟ شاید بتوان گفت جابر در پایان عمر نابینا شده، و برخی از سر اشتباه، نابینایی وی را در اربعین سال ۶۱ هجری دانستهاند و این سخن برخلاف گفته کسانی است که نابینایی وی را در پایان عمرش دانستهاند، عبارتی که در کتاب «بشارة المصطفی» از روایت مربوط به زیارت اربعین جابر از قول عطیه عوفی نقل شده آمده است {{متن حدیث|أَلْمِسْنِيهِ فَأَلْمَسْتُهُ فَخَرَّ عَلَى الْقَبْرِ}}؛ «یعنی دست مرا بر قبر بگذار، دست او را بر قبر نهادم و خود را روی قبر انداخت» دلالت بر نابینا بودن جابر ندارد، شاید درخواست وی از عطیه که دستش را بر قبر مطهر امام نهد در اثر شدت گریه و حزن و اندوه وی بوده که چشمانش سفید و یا در آن روز اشک آنها را فراگرفته بوده است. مؤید این معنا مطلبی است که در این خبر آمده {{متن حدیث|ثُمَّ جَالَ بِبَصَرِهِ حَوْلَ الْقَبْرِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ}}؛ «سپس به اطراف قبر نگاه کرد و گفت سلام علیکم.».. بنابراین، نمیتوان جابر را نابینا دانست.</ref> پدرم آن [[لوح]] را برای جابر از [[حفظ]] خواند، به [[خدا]] [[سوگند]]! حتّی یک حرف با یکدیگر [[اختلاف]] نداشتند. جابر عرضه داشت: خدا را [[گواه]] میگیرم آنچه در آن لوح نوشته شده بود، بدین شرح است: «این لوح نوشتهای است که از ناحیه خدای شکستناپذیر و [[آگاه]]، بر محمد پیامآور [[نور]] و سفیرش به سوی [[مردم]] که [[فرشته وحی]] آن را از سوی [[پروردگار]] جهانیان فرود آورده است. ای محمد! نامهای مرا [[ارج]] بنه و پرشکوه دار و نعمتهایم را سپاسگزار باش، و هرگز [[ناسپاس]] نعمتهایم مباش؛ چراکه من خدایی هستم که جز من معبودی نیست، ستمپیشگان را درهم میشکنم، [[متکبران]] را نابود میسازم و جفاکاران را به [[خاک]] [[مذلّت]] مینشانم، [[پاداش]] دهنده [[روز جزا]] هستم، به [[راستی]] من خدایی هستم که معبودی جز من وجود ندارد، اگر کسی در پی غیر فضل و عنایتم باشد و از غیر [[عدالت]] من بهراسد او را به گونهای [[عذاب]] خواهم کرد که کسی را در [[جهان]] آنچنان [[کیفر]] نکرده باشم. ای محمد! تنها مرا [[پرستش]] کن و بر من [[توکّل]] نما من هر [[پیامبری]] را که فرستاده و رسالتش را کامل ساختم و زندگیاش پایان پذیرفت، برایش [[وصیّ]] و [[جانشینی]] مقرر داشتم، و تو را از همه [[پیامبران]] [[برتر]] و جانشینات را بر همه [[جانشینان]]، [[برتری]] دادم و به وجود دو فرزند ارجمند، گرامی داشتم، فرزندت [[حسن]] را پس از پایان [[زندگی]] پدرش، [[گنجینه دانش]] خود و [[حسین]] را خزانهدار [[وحی]] قرار دادم و به [[شهادت]] در راه [[حق]] و [[عدالت]]، [[فضیلت]] بخشیدم و فرجام زندگیاش را به [[نیکبختی]] ختم نمودم، از اینرو، [[حسین]] [[برترین]] [[شهیدان]] [[راه خدا]] به شمار میآید. سخن کامل خویش را همراه او قرار دادم و [[حجّت]] رسای خود را نزد او نهادم، به [[برکت]] [[ولایت]] [[خاندان]] او [[پاداش]] میدهم و به جهت بیگانگی از آنان، [[کیفر]] میکنم، نخستین [[امام]] پس از حسین، فرزندش سالار نیایشگران و [[زینت]] [[دوستان]] گذشته ما و پس از او فرزندش محمد، همنام جد بزرگوارش [[محمود]]، شکافنده [[دانش]] و گنجینه [[حکمت]] من و پس از او فرزندش جعفر، که تردیدکنندگان در امامتش نابود خواهند شد و ردکنندگان [[امامت]] او همانند رد کنندگان منند، من [[وعده]] دادهام موقعیت و جایگاه جعفر را گرامی بدارم و با پیروانش و [[یاران]] و دوستانش وی را فوقالعاده شادمان سازم، پس از او [[موسی]] را برای [[روشنگری]] راه بندگانم در تاریکترین دوران فریبکاریها، به [[پیشوایی]] [[دین]] برگزیدم؛ چراکه رشته مقررّاتم گسسته نمیشود و دلیل روشنم [[نهان]] نمیگردد و دوستانم هیچگاه روی [[دشواری]] نخواهند دید. به هوش باشید! آنکس که پیشوای هشتمین را [[انکار]] کند، گویی در صدد انکار همه اولیائم برآمده است، علی که [[دوست]] و یاریکننده دین من است، هم او که [[مسئولیت]] [[رسالت]] را بر دوش او نهاده و [[آگاهی]] وی را بر آن آزمودم، او را عفریتی [[سرکش]] به شهادت خواهد رساند و در شهری که [[بنده]] شایستهام [[ذو القرنین]] آن را بنیان مینهد در کنار [[قبر]] بدترین آفریدهام به [[خاک]] سپرده خواهد شد، من مقرّر داشتهام او را به ولادت فرزند ارجمند و [[جانشین]] شایستهاش محمد، شادمان سازم، او [[وارث علم]] من و [[گنجینه دانش]]، جایگاه [[راز]] و حجّت من بر آفریدگانم، پس از پدرش خواهد بود. هر بندهای که به امامت او [[ایمان واقعی]] بیاورد او را وارد [[بهشت]] خواهم ساخت و [[شفاعت]] هفتاد تن از خاندانش را که همگی سزاوار [[آتش]] دوزخاند به او خواهم سپرد، [[نیکبختی]] را برای فرزندش علی که [[دوست]] و یاریکننده [[دین]] و [[آیین]] من و گواهم میان [[مردم]] و [[امانتدار]] [[وحی]] و کتاب من است، به ارمغان آورده و از او [[فرزندی]] پدید میآورم که فراخوان بهسوی [[راه و رسم]] من است، و [[خزانه]] دانشم و نام بلند آوازهاش [[حسن]] است.»..<ref>{{متن حدیث|{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ {{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ}} مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي {{متن قرآن|أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا}} قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُبِيرُ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ مُذِلُّ الظَّالِمِينَ وَ دَيَّانُ يَوْمِ الدِّينِ إِنِّي {{متن قرآن|أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا}} فَمَنْ رَجَاغَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ {{متن قرآن|عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ}} فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ بَعْدَهُ وَ بِسِبْطَيْكَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ جَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَ ابْنُهُ سَمِيُّ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ لِعِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَوْلِيَائِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ انتحبت [أُتِيحَتْ] بَعْدَ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي لَا يَشْقَوْنَ أَبَداً أَلَا وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ عَبْدِي مُوسَى وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي أَلَا إِنَّ الْمُكَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُكَذِّبٌ بِكُلِّ أَوْلِيَائِي وَ عَلِيٌّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ بِالْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ ذُو الْقَرْنَيْنِ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُقِرَّنَّ عَيْنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ وَارِثُ عِلْمِي وَ مَعْدِنُ حِكْمَتِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ الشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ}} کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۰۸- ۳۱۱.</ref>؛ | # [[ابوبصیر]]، از [[امام صادق]]{{ع}} روایت کرده که فرمود: پدرم [[امام باقر]] به [[جابر بن عبد الله انصاری]] فرمود: کاری با تو دارم، چه زمانی [[فرصت]] داری، در [[خلوت]] آن را از تو بپرسم؟ جابر عرض کرد: هر [[زمان]] شما [[دوست]] داشتید. روزی امام باقر{{ع}} در خلوت به جابر فرمود: جابر! در مورد لوحی که در دست مادرم [[فاطمه دخت رسول خدا]]{{صل}} دیدی و مطالبی که در آن نوشته شده بود و حضرت تو را از آنها [[آگاه]] ساخت، برایم سخن بگو. جابر عرضه داشت: [[خدا]] را [[گواه]] میگیرم، روزی در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} [[خدمت]] مادرت فاطمه{{س}} رسیدم تا [[ولادت امام حسین]]{{ع}} را به او تهنیت بگویم، در دست آن مخدّره لوحی سبز رنگ دیدم، [[تصوّر]] کردم زمرّد است، در آن نوشتههایی درخشان دیدم که نظیر [[نور]] [[خورشید]] میدرخشید، به او عرض کردم: ای [[دخت رسول خدا]]! [[پدر]] و مادرم فدایت، این [[لوح]] چیست؟ فرمود: این لوحی است که خدای عزّوجلّ آن را به [[پیامبر]] خود اهداء فرمود: در این لوح نام پدر و [[همسر]] و فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] و نام پیشوایانی که از [[فرزندان]] منند، نوشته شده، پدر بزرگوارم آن را به من [[هدیه]] داد تا موجبات شادیام را فراهم سازد. جابر افزود: مادرت [[فاطمه]] آن لوح را به من داد و آن را خواندم و از آن رونوشت برداشتم. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: پدرم [[امام باقر]] به جابر فرمود: جابر! آیا مقدور هست آن را به من نشان دهی؟ جابر عرض کرد: آری، سپس جابر به اتفاق پدرم راه افتادند تا به [[منزل]] جابر رسیدند. جابر صحیفهای را که از چرم نازک تهیه شده بود به پدرم نشان داد، پدرم فرمود: جابر! تو به نوشتهای که در [[اختیار]] داری بنگر تا من آن را از [[حفظ]] برایت بخوانم. جابر در نسخه خود نگریست<ref>جابر پس از زیارت اربعین قطعاً در مدینه با امام باقر{{ع}} دیدار داشته است. گفتهاند جابر در زیارت اربعین امام حسین{{ع}} نابینا بوده بنابراین، اگر وی نابینا بوده لوح را چگونه خوانده است؟ شاید بتوان گفت جابر در پایان عمر نابینا شده، و برخی از سر اشتباه، نابینایی وی را در اربعین سال ۶۱ هجری دانستهاند و این سخن برخلاف گفته کسانی است که نابینایی وی را در پایان عمرش دانستهاند، عبارتی که در کتاب «بشارة المصطفی» از روایت مربوط به زیارت اربعین جابر از قول عطیه عوفی نقل شده آمده است {{متن حدیث|أَلْمِسْنِيهِ فَأَلْمَسْتُهُ فَخَرَّ عَلَى الْقَبْرِ}}؛ «یعنی دست مرا بر قبر بگذار، دست او را بر قبر نهادم و خود را روی قبر انداخت» دلالت بر نابینا بودن جابر ندارد، شاید درخواست وی از عطیه که دستش را بر قبر مطهر امام نهد در اثر شدت گریه و حزن و اندوه وی بوده که چشمانش سفید و یا در آن روز اشک آنها را فراگرفته بوده است. مؤید این معنا مطلبی است که در این خبر آمده {{متن حدیث|ثُمَّ جَالَ بِبَصَرِهِ حَوْلَ الْقَبْرِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ}}؛ «سپس به اطراف قبر نگاه کرد و گفت سلام علیکم.».. بنابراین، نمیتوان جابر را نابینا دانست.</ref> پدرم آن [[لوح]] را برای جابر از [[حفظ]] خواند، به [[خدا]] [[سوگند]]! حتّی یک حرف با یکدیگر [[اختلاف]] نداشتند. جابر عرضه داشت: خدا را [[گواه]] میگیرم آنچه در آن لوح نوشته شده بود، بدین شرح است: «این لوح نوشتهای است که از ناحیه خدای شکستناپذیر و [[آگاه]]، بر محمد پیامآور [[نور]] و سفیرش به سوی [[مردم]] که [[فرشته وحی]] آن را از سوی [[پروردگار]] جهانیان فرود آورده است. ای محمد! نامهای مرا [[ارج]] بنه و پرشکوه دار و نعمتهایم را سپاسگزار باش، و هرگز [[ناسپاس]] نعمتهایم مباش؛ چراکه من خدایی هستم که جز من معبودی نیست، ستمپیشگان را درهم میشکنم، [[متکبران]] را نابود میسازم و جفاکاران را به [[خاک]] [[مذلّت]] مینشانم، [[پاداش]] دهنده [[روز جزا]] هستم، به [[راستی]] من خدایی هستم که معبودی جز من وجود ندارد، اگر کسی در پی غیر فضل و عنایتم باشد و از غیر [[عدالت]] من بهراسد او را به گونهای [[عذاب]] خواهم کرد که کسی را در [[جهان]] آنچنان [[کیفر]] نکرده باشم. ای محمد! تنها مرا [[پرستش]] کن و بر من [[توکّل]] نما من هر [[پیامبری]] را که فرستاده و رسالتش را کامل ساختم و زندگیاش پایان پذیرفت، برایش [[وصیّ]] و [[جانشینی]] مقرر داشتم، و تو را از همه [[پیامبران]] [[برتر]] و جانشینات را بر همه [[جانشینان]]، [[برتری]] دادم و به وجود دو فرزند ارجمند، گرامی داشتم، فرزندت [[حسن]] را پس از پایان [[زندگی]] پدرش، [[گنجینه دانش]] خود و [[حسین]] را خزانهدار [[وحی]] قرار دادم و به [[شهادت]] در راه [[حق]] و [[عدالت]]، [[فضیلت]] بخشیدم و فرجام زندگیاش را به [[نیکبختی]] ختم نمودم، از اینرو، [[حسین]] [[برترین]] [[شهیدان]] [[راه خدا]] به شمار میآید. سخن کامل خویش را همراه او قرار دادم و [[حجّت]] رسای خود را نزد او نهادم، به [[برکت]] [[ولایت]] [[خاندان]] او [[پاداش]] میدهم و به جهت بیگانگی از آنان، [[کیفر]] میکنم، نخستین [[امام]] پس از حسین، فرزندش سالار نیایشگران و [[زینت]] [[دوستان]] گذشته ما و پس از او فرزندش محمد، همنام جد بزرگوارش [[محمود]]، شکافنده [[دانش]] و گنجینه [[حکمت]] من و پس از او فرزندش جعفر، که تردیدکنندگان در امامتش نابود خواهند شد و ردکنندگان [[امامت]] او همانند رد کنندگان منند، من [[وعده]] دادهام موقعیت و جایگاه جعفر را گرامی بدارم و با پیروانش و [[یاران]] و دوستانش وی را فوقالعاده شادمان سازم، پس از او [[موسی]] را برای [[روشنگری]] راه بندگانم در تاریکترین دوران فریبکاریها، به [[پیشوایی]] [[دین]] برگزیدم؛ چراکه رشته مقررّاتم گسسته نمیشود و دلیل روشنم [[نهان]] نمیگردد و دوستانم هیچگاه روی [[دشواری]] نخواهند دید. به هوش باشید! آنکس که پیشوای هشتمین را [[انکار]] کند، گویی در صدد انکار همه اولیائم برآمده است، علی که [[دوست]] و یاریکننده دین من است، هم او که [[مسئولیت]] [[رسالت]] را بر دوش او نهاده و [[آگاهی]] وی را بر آن آزمودم، او را عفریتی [[سرکش]] به شهادت خواهد رساند و در شهری که [[بنده]] شایستهام [[ذو القرنین]] آن را بنیان مینهد در کنار [[قبر]] بدترین آفریدهام به [[خاک]] سپرده خواهد شد، من مقرّر داشتهام او را به ولادت فرزند ارجمند و [[جانشین]] شایستهاش محمد، شادمان سازم، او [[وارث علم]] من و [[گنجینه دانش]]، جایگاه [[راز]] و حجّت من بر آفریدگانم، پس از پدرش خواهد بود. هر بندهای که به امامت او [[ایمان واقعی]] بیاورد او را وارد [[بهشت]] خواهم ساخت و [[شفاعت]] هفتاد تن از خاندانش را که همگی سزاوار [[آتش]] دوزخاند به او خواهم سپرد، [[نیکبختی]] را برای فرزندش علی که [[دوست]] و یاریکننده [[دین]] و [[آیین]] من و گواهم میان [[مردم]] و [[امانتدار]] [[وحی]] و کتاب من است، به ارمغان آورده و از او [[فرزندی]] پدید میآورم که فراخوان بهسوی [[راه و رسم]] من است، و [[خزانه]] دانشم و نام بلند آوازهاش [[حسن]] است.»..<ref>{{متن حدیث|{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ {{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ}} مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي {{متن قرآن|أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا}} قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُبِيرُ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ مُذِلُّ الظَّالِمِينَ وَ دَيَّانُ يَوْمِ الدِّينِ إِنِّي {{متن قرآن|أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا}} فَمَنْ رَجَاغَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ {{متن قرآن|عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ}} فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ بَعْدَهُ وَ بِسِبْطَيْكَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ جَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَ ابْنُهُ سَمِيُّ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ لِعِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَوْلِيَائِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ انتحبت [أُتِيحَتْ] بَعْدَ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي لَا يَشْقَوْنَ أَبَداً أَلَا وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ عَبْدِي مُوسَى وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي أَلَا إِنَّ الْمُكَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُكَذِّبٌ بِكُلِّ أَوْلِيَائِي وَ عَلِيٌّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ بِالْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ ذُو الْقَرْنَيْنِ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُقِرَّنَّ عَيْنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ وَارِثُ عِلْمِي وَ مَعْدِنُ حِكْمَتِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ الشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ}} کمال الدین و تمام النعمة، ص۳۰۸- ۳۱۱.</ref>؛ | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
۹. آنجا که فاطمه زهرا{{س}} [[زنان]] [[شایسته]] را توصیف میکند میفرماید: برای زنان بهتر است که مردان را نبینند و مردان نیز آنان را [[مشاهده]] نکنند<ref>حلیة الاولیاء، ج۲، ص۴۰.</ref>. | ۹. آنجا که فاطمه زهرا{{س}} [[زنان]] [[شایسته]] را توصیف میکند میفرماید: برای زنان بهتر است که مردان را نبینند و مردان نیز آنان را [[مشاهده]] نکنند<ref>حلیة الاولیاء، ج۲، ص۴۰.</ref>. | ||
۱۰. [[امام صادق]]{{ع}} از [[پدر]] بزرگوارش [[محمد بن علی]]، از پدر ارجمندش [[علی بن حسین]]، از پدر بزرگوار خود [[حسین بن علی]]، از [[مادر]] گرامیاش [[حضرت زهرا]]{{س}} [[دخت رسول خدا]]{{صل}} روایت کرده که فرمود: وقتی [[آیه | ۱۰. [[امام صادق]]{{ع}} از [[پدر]] بزرگوارش [[محمد بن علی]]، از پدر ارجمندش [[علی بن حسین]]، از پدر بزرگوار خود [[حسین بن علی]]، از [[مادر]] گرامیاش [[حضرت زهرا]]{{س}} [[دخت رسول خدا]]{{صل}} روایت کرده که فرمود: وقتی [[آیه شریف]] صدا کردن [[پیامبر]] رای میان خود، مانند صدا کردن دیگران قرار ندهید<ref>{{متن قرآن|لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}} «پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا میخوانید؛ بیگمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون میآیند میشناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمیپیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.</ref> نازل شد [[فاطمه]]{{س}} فرمود: [[هیبت]] پیامبر مرا گرفت او را پدر، صدا بزنم، ازاینرو، بدو عرض کردم: ای [[رسول خدا]]! پیامبر رو به من کرد و فرمود: دخترم! این [[آیه شریفه]] درباره تو و خاندانت نازل نشده، تو از من و من از توام، این آیه درباره جفاپیشگان [[مغرور]] و [[متکبّر]]، نازل شده است، شما به من بگو: پدر! زیرا این کلمه [[دوست]] داشتنیتر است و [[خدا]] را بیشتر [[خشنود]] میکند، آنگاه پیشانیام را بوسه زد و با آب دهان [[مبارک]] خود به بدنم کشید، از آن پس هیچگاه به استعمال بوی خوش نیازمند نشدم<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۲۰.</ref>. | ||
۱۱. [[فاطمه زهرا]]{{س}} فرمود: کسی که [[عبادات]] خالصانهاش نزد [[خدا]] بالا رود، [[خداوند]] [[برترین]] موهبتی را که به [[مصلحت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] وی است بر او فرو میفرستد. | ۱۱. [[فاطمه زهرا]]{{س}} فرمود: کسی که [[عبادات]] خالصانهاش نزد [[خدا]] بالا رود، [[خداوند]] [[برترین]] موهبتی را که به [[مصلحت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] وی است بر او فرو میفرستد. |