پرش به محتوا

ولادت امام مهدی در معارف مهدویت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ولادت امام مهدی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ولادت امام مهدی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>


==[[ولادت امام مهدی]] در [[فرهنگنامه]] [[آخرالزمان]]==
==[[ولادت امام مهدی]]==
جناب [[حکیمه خاتون]]، دختر [[امام]] [[محمد]] [[تقی]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند: به درستی که [[خدای تعالی]] [[زمین]] را از [[امام]] و [[حجت]] خالی نخواهد گذاشت، حجتی که [[ناطق]] باشد یا ساکت، و [[خداوند]] دو [[امام]] را [[برادر]] قرار نخواهد داد مگر [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} (یعنی [[جعفر]]، [[برادر]] [[امام عسکری]]{{ع}} [[امام]] [[معصوم]] نیست)... سپس فرمود: من کنیزی در خانه داشتم که نام او "[[نرجس]]"<ref>ر.ک: مادر حضرت مهدی{{ع}}.</ref> بود. روزی [[امام عسکری]]{{ع}} به دیدن من آمده بود و نگاهی عجیب به او نمود. به [[حضرت]] عرض کردم اگر شما [[دوست]] دارید که این کنیز از آنِ شما باشد، او را برای شما قرار دهم؛ [[حضرت]] فرمود: خیر، اما از او در شگفت هستم! عرض کردم: از چه چیز تعجب کرده‌اید؟ فرمود: چون از این کنیز فرزندی متولد می‌شود که نزد [[خداوند]] بسیار ارجمند است و [[خدا]] به‌دست آن [[فرزند]] [[زمین]] را از [[عدل و داد]] پر می‌کند، آن گونه که از [[ظلم و جور]] پر شده است. جناب [[حکیمه خاتون]] عرض کرد، آیا این کنیز را به خانه شما بفرستم؟ [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: درباره این کار از پدرم [[امام هادی]]{{ع}} اجازه بگیر. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: من لباس‌های خود را پوشیده و به منزل [[امام هادی]]{{ع}} شرفیاب شدم و [[سلام]] نموده و [[خدمت]] [[حضرت]] نشستم. [[امام هادی]]{{ع}} سخن آغاز نمود و فرمود: ای [[حکیمه]]! [[نرجس]] را برای پسرم أبا [[محمد]] ([[امام حسن عسکری]]) بفرست. [[حکیمه]] گفت: اتفاقاً من نیز برای همین [[خدمت]] شما آمده بودم و می‌خواستم برای انجام این کار از شما کسب اجازه کنم. آنگاه [[امام هادی]]{{ع}} فرمود: ای بانوی با [[برکت]]! همانا [[خداوند]] تبارک و تعالی [[دوست]] دارد که تو را در [[پاداش]] این کار شریک گرداند و در آن خیر بزرگ تو را سهیم گرداند. [[حکیمه]] می‌گوید: من نیز درنگ نکردم و به خانه برگشته و [[نرجس خاتون]] را آراسته و به [[امام عسکری]]{{ع}} تقدیم نمودم و [[ازدواج حضرت]] را در خانه خود برقرار نمودم و پس از چند روز [[حضرت]] با جناب [[نرجس خاتون]] به خانه خود رفتند. پس زمانی که [[امام هادی]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت و [[امام عسکری]]{{ع}} [[جانشین]] او شد، من هر روز به [[زیارت]] آن جناب می‌رفتم همان گونه که به [[زیارت]] پدرشان می‌رفتم و همیشه [[دعا]] می‌کردم که [[خداوند]] فرزندی به ایشان [[عنایت]] فرماید. روزی جناب [[نرجس خاتون]] به استقبال من آمده و خواست به رسم قدیم کفش‌های مرا از پای درآورد. من دست‌های او را بوسیدم و نگذاشتم و گفتم: اکنون تو دیگر [[سرور]] من هستی زیرا اکنون تو [[مادر]] [[حجت الهی]] هستی و [[سرور]] [[آسمان]] و [[زمین]]، و من هرگز نمی‌گذارم که کفش‌های مرا از پای درآوری و به من [[خدمت]] نمایی! بلکه من [[خدمت]] گذاری تو را به دیده منت انجام خواهد داد! [[امام هادی]]{{ع}} این سخن مرا شنید و مرا [[دعا]] کرده، فرمود: ای عمه [[خداوند]] تو را پاداشی [[نیکو]] [[عنایت]] فرماید. آنگاه من تا غروب [[خورشید]] نزد [[حضرت]] نشستم، سپس کنیزی را صدا زدم و گفتم لباس‌های مرا بیاور، می‌خواهم بروم. [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: ای عمه! امشب را نزد ما بمان، زیرا در این شب آن [[فرزند]] ارجمندی به [[دنیا]] خواهد آمد که [[حجت الهی]] است و [[خدای عزوجل]] [[زمین]] مرده را به دست او جانی تازه خواهد بخشید. این واقعه در [[شب جمعه]]، [[نیمه شعبان]] سال دویست و پنجاه هجری قمری بود. سپس از [[امام عسکری]]{{ع}} پرسیدم: از کدام یک از بانوان این [[فرزند]] به [[دنیا]] خواهد آمد، من که در [[نرجس خاتون]] نشانه‌ای از بارداری نمی‌بینم؟! [[حضرت]] فرمود: این مولد از [[نرجس]] به [[دنیا]] خواهد آمد و از کسی غیر او متولد نخواهد شد. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: [[نرجس خاتون]] را من بیش از همه کنیزان [[حضرت]] [[دوست]] داشتم، من به سوی [[نرجس]] رفتم و به دقت او را نظاره کردم اما باز هم هیچ نشانه‌ای از بارداری در او مشاهده نکردم! و دوباره [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} آمدم و ماجرا را برای [[حضرت]] تعریف نمودم. [[امام عسکری]]{{ع}} تبسمی نموده و فرمود: هنگام صبح نشانه‌های بارداری را در او خواهی دید، زرا او مانند [[مادر]] [[حضرت موسی]]{{ع}} است که تا هنگام ولادت [[موسی]] هیچ اثری از حاملگی در او [[آشکار]] نبود، چون [[فرعون]] برای دست یابی به [[موسی]] شکم [[زنان]] باردار را می‌درید، [[فرزند من]] نیز [[شبیه ]] [[حضرت موسی]] است، ما اوصیای [[الهی]] هستیم که در بطن‌ها قرار نمی‌گیریم و از [[ارحام]] نمی‌آییم، بلکه در پهلوها قرار می‌گیریم و نورهای خداوندی هستیم که ناپاکی و کثافت به ما تعلق نخواهد گرفت، (بنابراین [[تولد]] ما نیز مانند سایر [[مردم]] نیست و [[خارق العاده]] است). [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: من نزد [[نرجس خاتون]] بازگشته و او را از [[سخنان امام]] [[عسکری]]{{ع}} [[آگاه]] کردم و احوال او را جویا شدم. او گفت: من نیز هیچ اثری از بارداری در خود نمی‌بینم!
جناب [[حکیمه خاتون]]، دختر [[امام]] [[محمد]] [[تقی]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند: به درستی که [[خدای تعالی]] [[زمین]] را از [[امام]] و [[حجت]] خالی نخواهد گذاشت، حجتی که [[ناطق]] باشد یا ساکت، و [[خداوند]] دو [[امام]] را [[برادر]] قرار نخواهد داد مگر [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} (یعنی [[جعفر]]، [[برادر]] [[امام عسکری]]{{ع}} [[امام]] [[معصوم]] نیست)... سپس فرمود: من کنیزی در خانه داشتم که نام او "[[نرجس]]"<ref>ر.ک: مادر حضرت مهدی{{ع}}.</ref> بود. روزی [[امام عسکری]]{{ع}} به دیدن من آمده بود و نگاهی عجیب به او نمود. به [[حضرت]] عرض کردم اگر شما [[دوست]] دارید که این کنیز از آنِ شما باشد، او را برای شما قرار دهم؛ [[حضرت]] فرمود: خیر، اما از او در شگفت هستم! عرض کردم: از چه چیز تعجب کرده‌اید؟ فرمود: چون از این کنیز فرزندی متولد می‌شود که نزد [[خداوند]] بسیار ارجمند است و [[خدا]] به‌دست آن [[فرزند]] [[زمین]] را از [[عدل و داد]] پر می‌کند، آن گونه که از [[ظلم و جور]] پر شده است. جناب [[حکیمه خاتون]] عرض کرد، آیا این کنیز را به خانه شما بفرستم؟ [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: درباره این کار از پدرم [[امام هادی]]{{ع}} اجازه بگیر. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: من لباس‌های خود را پوشیده و به منزل [[امام هادی]]{{ع}} شرفیاب شدم و [[سلام]] نموده و [[خدمت]] [[حضرت]] نشستم. [[امام هادی]]{{ع}} سخن آغاز نمود و فرمود: ای [[حکیمه]]! [[نرجس]] را برای پسرم أبا [[محمد]] ([[امام حسن عسکری]]) بفرست. [[حکیمه]] گفت: اتفاقاً من نیز برای همین [[خدمت]] شما آمده بودم و می‌خواستم برای انجام این کار از شما کسب اجازه کنم. آنگاه [[امام هادی]]{{ع}} فرمود: ای بانوی با [[برکت]]! همانا [[خداوند]] تبارک و تعالی [[دوست]] دارد که تو را در [[پاداش]] این کار شریک گرداند و در آن خیر بزرگ تو را سهیم گرداند. [[حکیمه]] می‌گوید: من نیز درنگ نکردم و به خانه برگشته و [[نرجس خاتون]] را آراسته و به [[امام عسکری]]{{ع}} تقدیم نمودم و [[ازدواج حضرت]] را در خانه خود برقرار نمودم و پس از چند روز [[حضرت]] با جناب [[نرجس خاتون]] به خانه خود رفتند. پس زمانی که [[امام هادی]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت و [[امام عسکری]]{{ع}} [[جانشین]] او شد، من هر روز به [[زیارت]] آن جناب می‌رفتم همان گونه که به [[زیارت]] پدرشان می‌رفتم و همیشه [[دعا]] می‌کردم که [[خداوند]] فرزندی به ایشان [[عنایت]] فرماید. روزی جناب [[نرجس خاتون]] به استقبال من آمده و خواست به رسم قدیم کفش‌های مرا از پای درآورد. من دست‌های او را بوسیدم و نگذاشتم و گفتم: اکنون تو دیگر [[سرور]] من هستی زیرا اکنون تو [[مادر]] [[حجت الهی]] هستی و [[سرور]] [[آسمان]] و [[زمین]]، و من هرگز نمی‌گذارم که کفش‌های مرا از پای درآوری و به من [[خدمت]] نمایی! بلکه من [[خدمت]] گذاری تو را به دیده منت انجام خواهد داد! [[امام هادی]]{{ع}} این سخن مرا شنید و مرا [[دعا]] کرده، فرمود: ای عمه [[خداوند]] تو را پاداشی [[نیکو]] [[عنایت]] فرماید. آنگاه من تا غروب [[خورشید]] نزد [[حضرت]] نشستم، سپس کنیزی را صدا زدم و گفتم لباس‌های مرا بیاور، می‌خواهم بروم. [[امام عسکری]]{{ع}} فرمود: ای عمه! امشب را نزد ما بمان، زیرا در این شب آن [[فرزند]] ارجمندی به [[دنیا]] خواهد آمد که [[حجت الهی]] است و [[خدای عزوجل]] [[زمین]] مرده را به دست او جانی تازه خواهد بخشید. این واقعه در [[شب جمعه]]، [[نیمه شعبان]] سال دویست و پنجاه هجری قمری بود. سپس از [[امام عسکری]]{{ع}} پرسیدم: از کدام یک از بانوان این [[فرزند]] به [[دنیا]] خواهد آمد، من که در [[نرجس خاتون]] نشانه‌ای از بارداری نمی‌بینم؟! [[حضرت]] فرمود: این مولد از [[نرجس]] به [[دنیا]] خواهد آمد و از کسی غیر او متولد نخواهد شد. [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: [[نرجس خاتون]] را من بیش از همه کنیزان [[حضرت]] [[دوست]] داشتم، من به سوی [[نرجس]] رفتم و به دقت او را نظاره کردم اما باز هم هیچ نشانه‌ای از بارداری در او مشاهده نکردم! و دوباره [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} آمدم و ماجرا را برای [[حضرت]] تعریف نمودم. [[امام عسکری]]{{ع}} تبسمی نموده و فرمود: هنگام صبح نشانه‌های بارداری را در او خواهی دید، زرا او مانند [[مادر]] [[حضرت موسی]]{{ع}} است که تا هنگام ولادت [[موسی]] هیچ اثری از حاملگی در او [[آشکار]] نبود، چون [[فرعون]] برای دست یابی به [[موسی]] شکم [[زنان]] باردار را می‌درید، [[فرزند من]] نیز [[شبیه ]] [[حضرت موسی]] است، ما اوصیای [[الهی]] هستیم که در بطن‌ها قرار نمی‌گیریم و از [[ارحام]] نمی‌آییم، بلکه در پهلوها قرار می‌گیریم و نورهای خداوندی هستیم که ناپاکی و کثافت به ما تعلق نخواهد گرفت، (بنابراین [[تولد]] ما نیز مانند سایر [[مردم]] نیست و [[خارق العاده]] است). [[حکیمه خاتون]] می‌گوید: من نزد [[نرجس خاتون]] بازگشته و او را از [[سخنان امام]] [[عسکری]]{{ع}} [[آگاه]] کردم و احوال او را جویا شدم. او گفت: من نیز هیچ اثری از بارداری در خود نمی‌بینم!


۱۱۴٬۰۳۸

ویرایش