پرش به محتوا

حضرت فاطمه بنت اسد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
[[ابن مسکان]] از امام صادق{{ع}} روایت کرده که آن [[حضرت]] فرمود: "فاطمه در هنگام [[میلاد پیامبر]]{{صل}} به نزد ابوطالب آمد تا تولد پیامبر{{صل}} را به وی مژده دهد. ابوطالب به وی گفت: تو نیز به مدت "سبت" صبر کن، تو را به [[فرزندی]] همانند او مژده می‌دهم جز اینکه [[پیامبر]] نیست". و [[راوی]] افزوده است که سبت، سی سال است و میان [[میلاد پیامبر]] و [[علی]]{{ع}} سی سال فاصله بود<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲ و نیز ر.ک: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۶۳؛ سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۹۱؛ در بسیاری از روایات آمده است که فاطمه بنت اسد چون علی{{ع}} را به‌دنیا آورد، نوزاد سه روز از گرفتن پستان وی خودداری کرد. در آن سه روز محمد{{صل}} از آب دهان خویش به‌وسیله زبانش به او غذا می‌داد. همواره زبانش در دهان علی بود تا سیراب و سیر شود. از این روایت استفاده می‌شود که پیامبر خدا{{صل}} از هنگام پا نهادن علی{{ع}} به این جهان به‌گونه‌ای شایسته به دستور خداوند آماده ساختن او را آغاز نمود و او را برای به‌دوش کشیدن مسئولیتی که در زندگی پیامبر و پس از آن به عهده می‌گرفت آماده ساخت.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۱-۵۰۲.</ref>
[[ابن مسکان]] از امام صادق{{ع}} روایت کرده که آن [[حضرت]] فرمود: "فاطمه در هنگام [[میلاد پیامبر]]{{صل}} به نزد ابوطالب آمد تا تولد پیامبر{{صل}} را به وی مژده دهد. ابوطالب به وی گفت: تو نیز به مدت "سبت" صبر کن، تو را به [[فرزندی]] همانند او مژده می‌دهم جز اینکه [[پیامبر]] نیست". و [[راوی]] افزوده است که سبت، سی سال است و میان [[میلاد پیامبر]] و [[علی]]{{ع}} سی سال فاصله بود<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲ و نیز ر.ک: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۶۳؛ سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۹۱؛ در بسیاری از روایات آمده است که فاطمه بنت اسد چون علی{{ع}} را به‌دنیا آورد، نوزاد سه روز از گرفتن پستان وی خودداری کرد. در آن سه روز محمد{{صل}} از آب دهان خویش به‌وسیله زبانش به او غذا می‌داد. همواره زبانش در دهان علی بود تا سیراب و سیر شود. از این روایت استفاده می‌شود که پیامبر خدا{{صل}} از هنگام پا نهادن علی{{ع}} به این جهان به‌گونه‌ای شایسته به دستور خداوند آماده ساختن او را آغاز نمود و او را برای به‌دوش کشیدن مسئولیتی که در زندگی پیامبر و پس از آن به عهده می‌گرفت آماده ساخت.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۱-۵۰۲.</ref>


==راوی حدیث==
==روایت حدیث==
[[فاطمه بنت اسد]] از [[راویان حدیث]] بود و از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} ۴۶ [[حدیث]] [[روایت]] کرده است. بعضی از [[احادیث]] وی در کتب [[صحاح]] آمده و متفق علیه است<ref>أعلام النساء، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. از جمله احادیثی که از فاطمه بنت اسد نقل شده، حدیث زیر است:
[[فاطمه بنت اسد]] از [[راویان حدیث]] بود و از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} ۴۶ [[حدیث]] [[روایت]] کرده است. بعضی از [[احادیث]] وی در کتب [[صحاح]] آمده و متفق علیه است<ref>أعلام النساء، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. از جمله احادیثی که از فاطمه بنت اسد نقل شده، حدیث زیر است:
[[عبدالمطلب]] زمانی که نشانه‌های [[مرگ]] خود را دید، همه [[فرزندان]] خود را جمع کرد و به آنان گفت: بعد از من، کدام یک از شما [[سرپرستی]] محمد{{صل}} را بر عهده می‌گیرد؟ [[فرزندان عبدالمطلب]] عرض کردند: محمد{{صل}} از ما زیرک‌تر و داناتر است. به او بگو خودش یکی از ما را [[انتخاب]] کند. عبدالمطلب به نوه‌اش فرمود: جدت در آستانه [[سفر آخرت]] است. کدام یک از عموها یا عمه‌هایت را انتخاب می‌کنی تا [[کفالت]] تو را بر عهده بگیرد. محمد{{صل}} به عموهایش نگریست و [[ابوطالب]] را برگزید. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: من از [[دیانت]] و [[امانتداری]] تو آگاهم. برای فرزند برادرت، [[مهربان]] باش؛ آن چنان که من بودم. عبدالمطلب درگذشت و ابوطالب، محمد{{صل}} را به [[منزل]] ما آورد. من او را [[خدمت]] می‌کردم و او مرا [[مادر]] خطاب می‌نمود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷؛ الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>.
[[عبدالمطلب]] زمانی که نشانه‌های [[مرگ]] خود را دید، همه [[فرزندان]] خود را جمع کرد و به آنان گفت: بعد از من، کدام یک از شما [[سرپرستی]] محمد{{صل}} را بر عهده می‌گیرد؟ [[فرزندان عبدالمطلب]] عرض کردند: محمد{{صل}} از ما زیرک‌تر و داناتر است. به او بگو خودش یکی از ما را [[انتخاب]] کند. عبدالمطلب به نوه‌اش فرمود: جدت در آستانه [[سفر آخرت]] است. کدام یک از عموها یا عمه‌هایت را انتخاب می‌کنی تا [[کفالت]] تو را بر عهده بگیرد. محمد{{صل}} به عموهایش نگریست و [[ابوطالب]] را برگزید. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: من از [[دیانت]] و [[امانتداری]] تو آگاهم. برای فرزند برادرت، [[مهربان]] باش؛ آن چنان که من بودم. عبدالمطلب درگذشت و ابوطالب، محمد{{صل}} را به [[منزل]] ما آورد. من او را [[خدمت]] می‌کردم و او مرا [[مادر]] خطاب می‌نمود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷؛ الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش