زید بن اسلم
زید بن أسلم (متوفای ۱۳۶) و فرزندان او
زید غلام عمر بن خطاب بوده است. حماد بن زید میگوید: وارد مدینه شدم در حالی که مردم دربارۀ زید بن أسلم سخنانی میگفتند، از عبیدالله بن عمر بن خطاب[۱] پرسیدم: ما تقول في مولاكم قال:... إنه يفسر القرآن برأيه[۲]؛ شما دربارۀ غلامتان چه میگویید گفت:... همانا قرآن را طبق نظر خود تفسیر میکرد.
و بر اساس روایات فریقین تفسیر قرآن به رأی حرام است؛ پیامبر اکرم در این باره میفرمایند: «من فسر القرآن برأيه فقد افترى على الله الكذب»[۳]؛ هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند در حقیقت به خدا دروغ بزرگی بسته است و در جای دیگر آمده است: «من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده في النار»[۴]؛ هر کس قرآن را بر اساس نظر خود تفسیر کند جایگاهش در آتش است.
این فرد با این توصیفات همان کسی است که سیوطی در مورد وی گفته بود: وعلماء أهل المدينة في التفسير: زيد بن أسلم الذي أخذ عنه ابنه عبدالرحمان بن زيد[۵]؛ و از علمای تفسیر مدینه زید بن اسلم است که فرزندش عبدالرحمان بن زید بن اسلم و از او حدیث اخذ کرده است.
عبدالله بن زید بن اسلم متوفای ۱۶۴، عبدالرحمان بن زید بن اسلم متوفای ۱۸۲ و اسامة بن زید بن اسلم متوفای در حکومت منصور دوانقی سه برادرند که هر سه از پدر خود -زید بن اسلم- روایت میکنند. ذهبی در الکاشف در مورد عبدالرحمان میگوید: ضعفوه[۶]- یعنی همه او را تضعیف کردهاند.
دارقطنی او را در کتاب الضعفاء والمتروکین آورده است[۷].
احمد میگوید: عبدالله ثقة والآخران ضعيفان[۸]؛ عبدالله ثقه است و برادران دیگر وی ضعیف هستند.
ابن حجر در تقریب التهذیب و بسیاری از علما عبدالرحمان بن زید بن اسلم را تضعیف کردهاند[۹].[۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ عبیدالله بن عمر همان کسی است که هرمزان را کشت.
- ↑ الکامل فی الضعفاء، ج۳، ص۲۰۸؛ تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۲۸۹؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۹۸، حدیث ۲۹۸۹.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۰۹، حدیث ۳۳۵۶۷.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۷، ص۱۴۸.
- ↑ الاتقان، ج۲، ص۴۹۹، حدیث ۶۳۹۸.
- ↑ الکاشف، ج۱، ص۶۲۸، حدیث ۳۱۹۶.
- ↑ الضعفاء والمتروکین، ج۱، ص۱۵، حدیث ۳۳۲.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۶۴، حدیث ۴۸۶۸.
- ↑ الضعفاء الصغیر، ج۱، ص۷۴، حدیث ۲۰۸؛ الجرح والتعدیل، ج۲، ص۲۸۵؛ ج۵، ص۵۹، ۲۳۳؛ الضعفاء اصفهانی، ج۱، ص۱۰۲، ۱۲۲؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۴۰، حدیث ۳۸۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۶۴، حدیث ۴۸۶۸.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۷۱.