←پیشینه در تاریخ جاهلی
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
== پیشینه در تاریخ جاهلی == | == پیشینه در تاریخ جاهلی == | ||
در اوایل سدۀ پنجم میلادی، [[ثقیف]] هنوز خاندانی با | در اوایل سدۀ پنجم میلادی، [[ثقیف]] هنوز خاندانی با جمعیت اندک بود. قسی از [[زینب]] دختر [[عامر]] بن ظرب سه فرزند پسر داشت: یکی به نام جشم که تنها یک پسر به نام حطیط از او برجای ماند؛ دیگری [[عوف]] بود که از او دو پسر به نامهای سعد و غیرة برجای بود؛ و فرزند سومی که گویا چندان سازگاری با برادرانش و حتی با [[خاندان]] مادریاش [[عدوان]] نداشت و فرزندانش به [[ازد]] شنوئه پیوستند.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶-۲۶۷.</ref> کلبی از پسر چهارم ثقیف به نام ناضره نیز نام میبرد که مادرش [[امیمه]] -دختر دیگر عامر بن ظرب- بود، اما گویا پشتی از او برجای نمانده است.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶-۲۶۷.</ref> در [[نسل]] [[نوادگان]] [[ثقیف]]، تک فرزند بودن جشم از یک سو و جدایی [[فرزندان]] عوف در [[مادر]] از سوی دیگر موجب شده بود تا هستۀ مقتدری در خاندان شکل نگیرد. از این رو، آنان در جهت رفع نقصان جمعیتی و نیز پشتوانه قبیلگی خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیرهها و [[قبایل]] ساکن در [[مکه]] و پیرامون آن همچون [[قریش]] و [[هوازن]]، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. بر این اساس، حطیط از [[بنی مالک]] بن [[کنانه]] [[همسر]] گزید و فرزندش مالک -که نیای بنی مالک بود-، همسر از قبیلۀ [[فهم]] از [[فروع]] [[قیس عیلان]] گرفت.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۰.</ref> عوف همسرانی از [[قبیله]] بنیهُذیل و تیره هوازنی بنینصر بن [[معاویه]] برگزید. فرزندش سعد، با مکرمه بنت کعب از [[قبیلۀ خزاعه]] وصلت کرد.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱-۳۴۲.</ref> [[عمرو بن سعد]] بن عوف نیز با [[فاطمه]] بنت [[بلال]] از تیرۀ ثمالۀ ازد [[ازدواج]] کرد.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۱.</ref> این شیوه در نسلهای پسین ثقیف ادامه یافت. [[ازدواج]] مردانی از بنیعوف همچون [[ابوالصلت]] بن [[ربیعه]] با [[رقیّه]] دختر عبدشمس بن [[عبدمناف]]،<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۹.</ref> [[مسعود]] بن [[عامر]] بن معتب با سُبیعه دیگر دختر عبدشمس<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص۱۷۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> و ابومُرّه ثقفی با [[میمونه]] دختر [[ابوسفیان بن حرب]]<ref>. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۷۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۶.</ref> از آن جمله است. چنین مینماید که [[قرابت]] [[فرهنگی]] [[ثقیف]] با [[طوایف]] [[قیس عیلان]] نیز از همین دوره آغاز شده باشد؛ قرابتی که از جانب [[بنی عوف]] بیشتر بهسوی بنـی [[سلیم]]، و از جانب [[بنی مالک]] بیشتر به سوی [[فهم]] بود. این پیوستگیهای برون خاندانی هر چند نقصان جمعیتی اولیه ثقیف را رفع نمود و بر جایگاه و [[منزلت اجتماعی]] شان در [[عرب]] افزود اما باعث بروز مشکلی دیگر بود و آن، افزایش فواصل موجود میان شاخههای مختلف ثقیف بود. | ||
از اوایل سدۀ پنجم میلادی ثقیف هم از حیث [[جمعیت]] و هم از حیث [[نفوذ]] [[سیاسی]] روی به اهمیت نهاد. ازدواجهای متعدد میان اعضای تیرههای ثقیف با [[قبایل]] دیگر نشان از فعال شدن قبیلۀ ثقیف دارد و به خصوص پیوندی مستحکم میان بنی عوف با [[حارث]] بن فهر را نشان میدهد. در دهههای انتقال از سدۀ پنج به شش میلادی همزمان با کثرت گرفتن جمعیت ثقیف، [[همبستگی]] میان تیرههای آن نیز مورد تأکید رؤسا بود؛ در این دوره مشهورترین و متنفذترین [[رئیس]] ثقیف، حبیب ابن حارث از بنی مالک بود<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ ابواحمد عسکری، تصحیفات المحدثین، ص۴۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۲۲۱.</ref> که برای تقویت روابطش با بنی عوف، یکی از [[زنان]] بنی [[عمرو بن سعد]] را به زنی گرفت.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۱.</ref> ازدواجهای دیگری میان بنی مالک و بنی [[غاضرة]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶، ۳۹۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> [[روابط]] درونی ثقیف را مستحکمتر کرد؛ همچنین، ازدواجهایی بیرون از [[قبیله]]، از جمله با [[بنی هلال]] بن [[عامر]] و [[قیس عیلان]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۱؛ ابن حبیب، المحبر، ص۱۷، ۴۶۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴.</ref> ضامن بهبود روابط آنان با [[قبایل]] پیرامون خود بود و میتوانست از [[وابستگی]] ثقفیان به میزبانان خود، [[عدوان]]، رفتهرفته بکاهد.<ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | از اوایل سدۀ پنجم میلادی ثقیف هم از حیث [[جمعیت]] و هم از حیث [[نفوذ]] [[سیاسی]] روی به اهمیت نهاد. ازدواجهای متعدد میان اعضای تیرههای ثقیف با [[قبایل]] دیگر نشان از فعال شدن قبیلۀ ثقیف دارد و به خصوص پیوندی مستحکم میان بنی عوف با [[حارث]] بن فهر را نشان میدهد. در دهههای انتقال از سدۀ پنج به شش میلادی همزمان با کثرت گرفتن جمعیت ثقیف، [[همبستگی]] میان تیرههای آن نیز مورد تأکید رؤسا بود؛ در این دوره مشهورترین و متنفذترین [[رئیس]] ثقیف، حبیب ابن حارث از بنی مالک بود<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ ابواحمد عسکری، تصحیفات المحدثین، ص۴۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۲۲۱.</ref> که برای تقویت روابطش با بنی عوف، یکی از [[زنان]] بنی [[عمرو بن سعد]] را به زنی گرفت.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۱.</ref> ازدواجهای دیگری میان بنی مالک و بنی [[غاضرة]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶، ۳۹۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> [[روابط]] درونی ثقیف را مستحکمتر کرد؛ همچنین، ازدواجهایی بیرون از [[قبیله]]، از جمله با [[بنی هلال]] بن [[عامر]] و [[قیس عیلان]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۱؛ ابن حبیب، المحبر، ص۱۷، ۴۶۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴.</ref> ضامن بهبود روابط آنان با [[قبایل]] پیرامون خود بود و میتوانست از [[وابستگی]] ثقفیان به میزبانان خود، [[عدوان]]، رفتهرفته بکاهد.<ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | ||
دهههای آغازین سدۀ شش میلادی دورۀ اوج در [[اقتدار]] [[ثقیف]] تحت [[ریاست]] معتّب بن مالک از [[بنی سعد]] بن [[عوف]] بود.<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> وی که با ازدواجش با خبیة بنت [[ربیعه]]، زمینۀ [[اتحاد]] میان [[بنی عوف]] و [[بنی مالک]] را پدید آورده بود،<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.</ref> دو [[همسر]] دیگر از تیرۀ ثماله از [[ازد]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۵.</ref> و عدوان<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷.</ref> نیز داشت. در واقع سه قبیلۀ درگیر در صحنۀ [[سیاسی]] سرات، یعنی ازد شنوئه، عدوان و ثقیف عملاً در [[همسران]] وی ظهور یافته بودند. <ref>. نک: ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷، نیز ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.</ref> [[شخصیت]] محوری در میان بنی مالک نیز [[حارث بن حبیب]] بن [[حارث]] بود<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۲۲۱.</ref> که ظاهراً تحت [[تابعیت]] معتب قرار داشت. با آغاز دوره اقتدارِ ثقیف، گزارشها از [[تمایل]] تیرهها و قبایل بزرگ برای [[ازدواج]] با [[زنان]] ثقفی حکایت دارند؛ به گونه ای که در این دوره -که دورۀ [[زندگی]] هاشم نیای [[پیامبر]]{{صل}} و دورۀ محوریت [[قریش]] در [[مکه]] است،- رابطۀ سببی میان قریش و ثقیف روی به گسترش نهاد. در این سالها برخی از رؤسای ثقیف زنان قرشی داشتند،<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۹.</ref> [[رجال]] متنفذی از قریش نیز همسران ثقفی [[اختیار]] کردند که از آن جمله میتوان از ازدواج [[هاشم بن عبدمناف]] نیای [[پیامبر]]{{صل}} با جحد بنت [[حبیب]] از [[بنی مالک]]<ref>. ابن ماکولا، الاکمال الکمال، ج۲، ص۳۹۲.</ref> و [[ازدواج]] برادرش ابوعمروبن [[عبدمناف]] با حبیبه بنت [[عبدیالیل]] از بنی مالک<ref>. ابن حبیب، المحبر، ص۱۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴.</ref> یاد کرد. بر این اساس، بنی مالک بیشتر با [[بنی هاشم]]، و [[بنی عوف]] بیشتر با [[بنی عبدشمس]] پیوندهای سببی برقرار کردند. افزون بر [[بنی عبدمناف]] از [[قریش]]، [[خزاعه]] به عنوان قبیلۀ ذی [[نفوذ]] دیگر در منطقۀ [[مکه]] نیز مورد توجه ثقیف بود و وصلتهایی مانند ازدواج جحد بنت [[حبیب بن حارث]] از بنی مالک با اجحم بن دندنۀ [[خزاعی]] صورت گرفته بود.<ref>. ابن ماکولا، الاکمال الکمال، ج۱، ص۳۴.</ref> در [[منابع تاریخی]] و [[روایی]]، از همقسم بودن [[ثقیف]]-همه یا یکی از دو بطن آن- با [[بجیله]]<ref>. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۴۹۱.</ref> و نیز از همقسم بودن ثقیف یا بخشی از آن با بنیسُلیم<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص۱۷۲.</ref> و بنینصر و بنیعقیل [[هوازن]]<ref>. احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۳۰، ۴۳۳؛ مسلـم بن حجـاج، صحیح، ج۳، ص۱۲۶۲؛ ابن شبّه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۴۴۱؛ الشوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.</ref> در عصری متصل به [[ظهور اسلام]] سخن به میان آمده است. البته گاه ثقفیان در برابر متحدان خود مواضع خصمانه میگرفتند که [[همراهی]] تمامی [[طوایف]] ثقیف-در حدود سال ۵۸۴ میلادی و در [[زمان]] [[ریاست]] [[مسعود]] بن معتب- با هوازن و طوایف [[قیس عیلان]] در جنگهای فِجار در برابر قریش و متحدان دیرین خود چون [[بنیهاشم]] و بنیعبدشمس<ref>. بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۶۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۹۳.</ref> از مصادیق کمیاب شکسته شدن [[اتحاد]] [[ثقیف]] و قریش است. <ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی. </ref> | دهههای آغازین سدۀ شش میلادی دورۀ اوج در [[اقتدار]] [[ثقیف]] تحت [[ریاست]] معتّب بن مالک از [[بنی سعد]] بن [[عوف]] بود.<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> وی که با ازدواجش با خبیة بنت [[ربیعه]]، زمینۀ [[اتحاد]] میان [[بنی عوف]] و [[بنی مالک]] را پدید آورده بود،<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.</ref> دو [[همسر]] دیگر از تیرۀ ثماله از [[ازد]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۵.</ref> و عدوان<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷.</ref> نیز داشت. در واقع سه قبیلۀ درگیر در صحنۀ [[سیاسی]] سرات، یعنی ازد شنوئه، عدوان و ثقیف عملاً در [[همسران]] وی ظهور یافته بودند. <ref>. نک: ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷، نیز ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.</ref> [[شخصیت]] محوری در میان بنی مالک نیز [[حارث بن حبیب]] بن [[حارث]] بود<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۲۲۱.</ref> که ظاهراً تحت [[تابعیت]] معتب قرار داشت. با آغاز دوره اقتدارِ ثقیف، گزارشها از [[تمایل]] تیرهها و قبایل بزرگ برای [[ازدواج]] با [[زنان]] ثقفی حکایت دارند؛ به گونه ای که در این دوره -که دورۀ [[زندگی]] هاشم نیای [[پیامبر]]{{صل}} و دورۀ محوریت [[قریش]] در [[مکه]] است،- رابطۀ سببی میان قریش و ثقیف روی به گسترش نهاد. در این سالها برخی از رؤسای ثقیف زنان قرشی داشتند،<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۹.</ref> [[رجال]] متنفذی از قریش نیز همسران ثقفی [[اختیار]] کردند که از آن جمله میتوان از ازدواج [[هاشم بن عبدمناف]] نیای [[پیامبر]]{{صل}} با جحد بنت [[حبیب]] از [[بنی مالک]]<ref>. ابن ماکولا، الاکمال الکمال، ج۲، ص۳۹۲.</ref> و [[ازدواج]] برادرش ابوعمروبن [[عبدمناف]] با حبیبه بنت [[عبدیالیل]] از بنی مالک<ref>. ابن حبیب، المحبر، ص۱۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴.</ref> یاد کرد. بر این اساس، بنی مالک بیشتر با [[بنی هاشم]]، و [[بنی عوف]] بیشتر با [[بنی عبدشمس]] پیوندهای سببی برقرار کردند. افزون بر [[بنی عبدمناف]] از [[قریش]]، [[خزاعه]] به عنوان قبیلۀ ذی [[نفوذ]] دیگر در منطقۀ [[مکه]] نیز مورد توجه ثقیف بود و وصلتهایی مانند ازدواج جحد بنت [[حبیب بن حارث]] از بنی مالک با اجحم بن دندنۀ [[خزاعی]] صورت گرفته بود.<ref>. ابن ماکولا، الاکمال الکمال، ج۱، ص۳۴.</ref> در [[منابع تاریخی]] و [[روایی]]، از همقسم بودن [[ثقیف]]-همه یا یکی از دو بطن آن- با [[بجیله]]<ref>. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۴۹۱.</ref> و نیز از همقسم بودن ثقیف یا بخشی از آن با بنیسُلیم<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص۱۷۲.</ref> و بنینصر و بنیعقیل [[هوازن]]<ref>. احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۳۰، ۴۳۳؛ مسلـم بن حجـاج، صحیح، ج۳، ص۱۲۶۲؛ ابن شبّه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۴۴۱؛ الشوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.</ref> در عصری متصل به [[ظهور اسلام]] سخن به میان آمده است. البته گاه ثقفیان در برابر متحدان خود مواضع خصمانه میگرفتند که [[همراهی]] تمامی [[طوایف]] ثقیف-در حدود سال ۵۸۴ میلادی و در [[زمان]] [[ریاست]] [[مسعود]] بن معتب- با هوازن و طوایف [[قیس عیلان]] در جنگهای فِجار در برابر قریش و متحدان دیرین خود چون [[بنیهاشم]] و بنیعبدشمس<ref>. بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۶۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۹۳.</ref> از مصادیق کمیاب شکسته شدن [[اتحاد]] [[ثقیف]] و قریش است. <ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی. </ref> | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
[[ادیان]]، [[آیینها]] و باورهای ثقیف در دوران [[جاهلی]] | [[ادیان]]، [[آیینها]] و باورهای ثقیف در دوران [[جاهلی]] | ||
ثقفیان در دورة جاهلیت، مانند اکثر مردم عرب، بتپرست بودند لیکن در عین حال به [[کعبه]] و [[ابراهیم]]{{ع}} نیز [[احترام]] مینهادند. [[ثقیف]] در [[جاهلیت]]، به لحاظ [[مرتبت]] [[دینی]] در ردیف قریش و بالاتر از سایر قبایل بود. آنان بمانند [[قریش]]، بنیکِنانه، خُزاعه، بنیمُدلِج و... در شمار حُمسیها قرار داشته،<ref>. ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۸۰، ۱۷۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۶؛ ابن فقیه، البلدان، ص۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص211 – 214. «حُمْس و حِلّه» دو آیین عرب در جاهلیت بود. از جمله آداب حمس، در پناه سایه نرفتن در منی در مراسم حج، و وقوف در مشعر بود، ایشان چون خود را اهل حرم و برتر میدانستند از حرم خارج نمیشدند و به عرفه نمیرفتند چون خارج از حرم است و هنگام وارد شدن به خانههای خویش از در آن داخل نمیشدند.</ref> خود را [[برتر]] از دیگران و در انجام [[مناسک حج]]، متعصبتر از دیگر [[اعراب]] میپنداشتند. از این رو، احکامی ویژه و عاداتی متفاوت داشتند که ترک وقوف در [[عرفات]]<ref>. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص128؛ ابن حبیب، المنمق، ص127-128؛ ابن حجر، العجاب، ج1، ص509.</ref> و خودداری از خوردن قسمتی از محصولات زراعی خود و [[حرام]] کردن گوشت برخی از حیوانات بر خود،<ref>. طوسی، التبیان، ج2، ص72؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج1، ص154؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج5، ص2.</ref> از جمله آن است.<ref>. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref>[[ثقیف]] در عرض [[کعبه]]، «بیتی» برای [[عبادت]] نزد خود داشتند با این حال در مناسک حج شرکت میکردند و بر گرد کعبه [[طواف]] میکردند. <ref>. مثلاً نک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص۳۱؛ جاحظ، الحیوان، ج7، ص71؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۶</ref> ایشان در [[حج]] [[جاهلی]]، تلبیهای ویژه داشت که متن آن با [[اختلاف]] در منابع چنین: «لَبَیک اللهُمَّ، انّ ثَقیفاً قَد أَتَوک و اَخلِفُوا المالَ و قَد رَجَوک» یاد شده است.<ref>. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص256.</ref> مشهورترین بتهای [[حجاز]]، بتهای ثلاثه، یعنی [[لات]]، [[عزّی]] و [[منات]] بودند که [[دختران]] [[خدا]] [[تصور]] میشدند. ثقیف بتی ویژه به نام لات<ref>. پیدایی بت پرستی را در حجاز به عمرو بن لُحیّ نسبت میدهند، پرستش لات نیز به وی منسوب است. گفتهاند در ثقیف صخره ای بود که تنی چند از یهود از جمله مردی از ثقیف به نام لات نزد آن سبوس میکوبیدند. (ابن کلبی، الأصنام، ص16.) چون لات درگذشت(یا مفقود شد)، عَمْرو بن لُحیّ به ثقیف گفت که او نمرده، بلکه در این صخره داخل شده است. پس ثقیف به دستور پسر لُحیّ بر روی آن صخره بنایی ساختند و نام «لات» (نام آن مرد) را بر آن گذاشتند. این خبر این گونه شایع شد که خدا در تخته سنگ لات فرو رفته است. (ازرقی، اخبار مکه، ص126؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص145.) فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(1)، محمود حیدری آقایی.</ref> برای خود داشت<ref>. ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص۵۵.</ref> که ظاهراً از نَبَطیان به ایشان رسیده بود. <ref>. رجوع کنید به سالم، تاریخ العرب فی عصرالجاهلیه، ص 376ـ 378.</ref> [[لات]] هیبتی به شکل تخته سنگ چهار گوش سفید<ref>. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ص400؛ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص491.</ref> و یا صخرهای که هیئت طبیعی آن به یک پیکر جاندار شباهت داشت، بود و [[عبادت]] آن به قولی از [[زمان]] [[عمرو بن لحی]]، آغاز شده بود.<ref>. قزوینی، آثار البلاد، ص۹۸؛ قس: ابن کلبی، الاصنام، ص۱۶.</ref> ثقفیان بنایی بر آن ساخته، پرده ای بر آن انداخته و بر گرد آن [[طواف]] میکردند.<ref>. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص145؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151.</ref> آنان [[معتقد]] بودند خدایشان در تابستان نزد لات و در زمستان نزد [[عزّی]] میآید.<ref>. ازرقی، اخبار مکه، ص126.</ref> این [[بت]]، نه تنها نزد [[بنی ثقیف]] بلکه مورد [[احترام]] همه [[قبایل عرب]] –از جمله [[قریش]] و ساکنان [[حجاز]]- بود و آنان از گذشته دور [[فرزندان]] خویش را به نام آن مینامیدند.<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص17.</ref> ثقفیان، [[مردم]] را به [[زیارت]]، [[حج]] گزاری و [[قربانی]] برای آن فرا میخواندند و شبیه همان آدابی که در [[مکه]] برای [[کعبه]] انجام میشد برای [[لات]] انجام میدادند.<ref>. کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151: «...یضاهؤن بها بیت الله الحرام بمکه».</ref> آنان موسمی برای [[حج]] لات تعیین کرده بودند و درّه اطراف آن را [[حریم]] میدانستند.<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص52 - 53.</ref> همه [[قبایل]] در این دره [[اجتماع]] کرده، لات را گرامی میداشتند.<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص16 – 17؛ صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص52 - 53.</ref> به نام این [[بت]] که دومین بت معروف [[عرب]]، به شمار میرفت و در [[شأن]] و [[مرتبت]] بعد از [[منات]] و پیش از [[عزّی]] قرار داشت<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص17.</ref> و به آن "ربّة" یا "ربّة الطائف" میگفتند،<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص53؛ توفیق بروّ، تاریخ العرب القدیم، ص294، هیرودت لات را به خدای سامیان شمالی عشتروت و نیز به (آلهة الفلک) تشبیه کرده و آن نظیر مادری بزرگ برای آلهه است.</ref> در [[قرآن مجید]] اشاره شده است.<ref>.«أفریتم اللات و العزی و مناة الثالثة الاخری». (النجم (53) آیه 19 - 20.) </ref> برخی [[مفسران]] بر این اعتقادند که لات، از کلمه "[[اللّه]]" مشتق شده ـ چنان که عزّی از [[عزیز]] اشتقاق یافته استـ و تاء برای تأنیث است. <ref>. طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 27، ص34.</ref> این بت، مناصبی چون سدانت، [[حجابت]]، عرافه و زجر<ref>. نوعی از کهانت و طیره است. فراهیدی، العین، ج 2، ص742؛ جوهری، صحاح، ج 1، ص547.</ref> داشت<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص54.</ref> و سدانت<ref>. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص87، «معنی السدنة: الذین یقومون بأمر الکعبة»</ref> آن با ثقیف و در [[اختیار]] [[بنومالک]] بود و بنو عتّاب و بنو مُعَتَّب پرده داران آن بودند. ایشان و [[فرزندان]] [[ابوالعاص]] و فرزندان ابی العاصی را به عنوان "سدنه [[لات]]" [[شهرت]] داشتند.<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص16: «کان سدنتها من ثقیف بنو عتاب بن مالک»، ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص87: «کان سدنتها و حجابها بنو معتب من ثقیف»، ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص491، «سدنتها ابوالعاصی»، جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص145: «کان سدنتها من ثقیف بنو عتاب بن مالک و هم من ثقیف»، و نیز جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص518، «کان سدنتها من آل ابی العاص بن ابی الیسار بن مالک من ثقیف»، کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151: «کان سدنتها ابوالعاص بن ابی الیسار بن مالک الثقفی» (فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(1)، محمود حیدری آقایی.)</ref> افرادی برای زجر به ازلام نزد لات میآمدند و وجوهی را نیز به متصدیان آن میپرداختند.<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص54.</ref> بنو ثقیف، قربانگاهی به نام "غَبغَب" در کنار آن ساخته، هَدی را در آنجا [[قربانی]] میکردند. [[هدایا]] و نذورات لات، نظیر برخی محصولات [[کشاورزی]]، زیورآلات، [[اسلحه]]، پارچه و قماش نیز، در آنجا نگهداری میشد.<ref>. کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151؛ توفیق بروّ، تاریخ العرب القدیم، ص294.</ref>[[ثقیف]] از [[منافع]] [[مالی]]، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[حجّاج]] و زوّار لات بهره میبرد، البته نه به اندازه بهره [[قریش]] از منافع [[کعبه]]. در منابع از وجود کَهَنه در ثقیف –بمانند [[عمرو بن امیه]] از تیره [[بنی علاج]]،<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص47.</ref> و [[عوف]] بن [[عامر بن حسان]] بن مالک<ref>. مرزبانی، معجم الشعراء، ص201.</ref> - خبر داده شده که حاکی از [[اعتقاد]] مذهبی محکم آنها به این [[بت]] است.<ref>. فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(1)، محمود حیدری آقایی.</ref> همچنین، برخی منابع از [[حرمت]] [[بت عزی]] نزد ثقیف خبر داده اند<ref>. طبری، تفسیر، ج۱۷، ص۷۸</ref> که بازتاب آن را میتوان در نامگذاری فرزند ارشد غیرة بن [[عوف]] به عبدالعزی دید.<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸؛ قس: ابن کلبی، جمهرة النسب، ص388.</ref> نیز گفته میشود که بتی به نام "غبغب" در عرض [[لات]] نزد آنان وجود داشته است.<ref>. جاحظ، الحیوان، ج۷، ص۱۱۹.</ref> ابن کلبی بر اساس وجود نام [[عبدیالیل]] در میان ثقیف، احتمال داده است که یالیل نیز نام یکی از خدایگانهای این [[قبیله]] در [[جاهلیت]] بوده باشد.<ref>. جاحظ، الحیوان، ج۷، ص۷۱.</ref> | ثقفیان در دورة جاهلیت، مانند اکثر مردم عرب، بتپرست بودند لیکن در عین حال به [[کعبه]] و [[ابراهیم]]{{ع}} نیز [[احترام]] مینهادند. [[ثقیف]] در [[جاهلیت]]، به لحاظ [[مرتبت]] [[دینی]] در ردیف قریش و بالاتر از سایر قبایل بود. آنان بمانند [[قریش]]، بنیکِنانه، خُزاعه، بنیمُدلِج و... در شمار حُمسیها قرار داشته،<ref>. ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۸۰، ۱۷۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۶؛ ابن فقیه، البلدان، ص۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص211 – 214. «حُمْس و حِلّه» دو آیین عرب در جاهلیت بود. از جمله آداب حمس، در پناه سایه نرفتن در منی در مراسم حج، و وقوف در مشعر بود، ایشان چون خود را اهل حرم و برتر میدانستند از حرم خارج نمیشدند و به عرفه نمیرفتند چون خارج از حرم است و هنگام وارد شدن به خانههای خویش از در آن داخل نمیشدند.</ref> خود را [[برتر]] از دیگران و در انجام [[مناسک حج]]، متعصبتر از دیگر [[اعراب]] میپنداشتند. از این رو، احکامی ویژه و عاداتی متفاوت داشتند که ترک وقوف در [[عرفات]]<ref>. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص128؛ ابن حبیب، المنمق، ص127-128؛ ابن حجر، العجاب، ج1، ص509.</ref> و خودداری از خوردن قسمتی از محصولات زراعی خود و [[حرام]] کردن گوشت برخی از حیوانات بر خود،<ref>. طوسی، التبیان، ج2، ص72؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج1، ص154؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج5، ص2.</ref> از جمله آن است.<ref>. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref>[[ثقیف]] در عرض [[کعبه]]، «بیتی» برای [[عبادت]] نزد خود داشتند با این حال در مناسک حج شرکت میکردند و بر گرد کعبه [[طواف]] میکردند. <ref>. مثلاً نک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص۳۱؛ جاحظ، الحیوان، ج7، ص71؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۶</ref> ایشان در [[حج]] [[جاهلی]]، تلبیهای ویژه داشت که متن آن با [[اختلاف]] در منابع چنین: «لَبَیک اللهُمَّ، انّ ثَقیفاً قَد أَتَوک و اَخلِفُوا المالَ و قَد رَجَوک» یاد شده است.<ref>. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص256.</ref> مشهورترین بتهای [[حجاز]]، بتهای ثلاثه، یعنی [[لات]]، [[عزّی]] و [[منات]] بودند که [[دختران]] [[خدا]] [[تصور]] میشدند. ثقیف بتی ویژه به نام لات<ref>. پیدایی بت پرستی را در حجاز به عمرو بن لُحیّ نسبت میدهند، پرستش لات نیز به وی منسوب است. گفتهاند در ثقیف صخره ای بود که تنی چند از یهود از جمله مردی از ثقیف به نام لات نزد آن سبوس میکوبیدند. (ابن کلبی، الأصنام، ص16.) چون لات درگذشت(یا مفقود شد)، عَمْرو بن لُحیّ به ثقیف گفت که او نمرده، بلکه در این صخره داخل شده است. پس ثقیف به دستور پسر لُحیّ بر روی آن صخره بنایی ساختند و نام «لات» (نام آن مرد) را بر آن گذاشتند. این خبر این گونه شایع شد که خدا در تخته سنگ لات فرو رفته است. (ازرقی، اخبار مکه، ص126؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص145.) فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(1)، محمود حیدری آقایی.</ref> برای خود داشت<ref>. ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص۵۵.</ref> که ظاهراً از نَبَطیان به ایشان رسیده بود. <ref>. رجوع کنید به سالم، تاریخ العرب فی عصرالجاهلیه، ص 376ـ 378.</ref> [[لات]] هیبتی به شکل تخته سنگ چهار گوش سفید<ref>. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ص400؛ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص491.</ref> و یا صخرهای که هیئت طبیعی آن به یک پیکر جاندار شباهت داشت، بود و [[عبادت]] آن به قولی از [[زمان]] [[عمرو بن لحی]]، آغاز شده بود.<ref>. قزوینی، آثار البلاد، ص۹۸؛ قس: ابن کلبی، الاصنام، ص۱۶.</ref> ثقفیان بنایی بر آن ساخته، پرده ای بر آن انداخته و بر گرد آن [[طواف]] میکردند.<ref>. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص145؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151.</ref> آنان [[معتقد]] بودند خدایشان در تابستان نزد لات و در زمستان نزد [[عزّی]] میآید.<ref>. ازرقی، اخبار مکه، ص126.</ref> این [[بت]]، نه تنها نزد [[بنی ثقیف]] بلکه مورد [[احترام]] همه [[قبایل عرب]] –از جمله [[قریش]] و ساکنان [[حجاز]]- بود و آنان از گذشته دور [[فرزندان]] خویش را به نام آن مینامیدند.<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص17.</ref> ثقفیان، [[مردم]] را به [[زیارت]]، [[حج]] گزاری و [[قربانی]] برای آن فرا میخواندند و شبیه همان آدابی که در [[مکه]] برای [[کعبه]] انجام میشد برای [[لات]] انجام میدادند.<ref>. کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151: «...یضاهؤن بها بیت الله الحرام بمکه».</ref> آنان موسمی برای [[حج]] لات تعیین کرده بودند و درّه اطراف آن را [[حریم]] میدانستند.<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص52 - 53.</ref> همه [[قبایل]] در این دره [[اجتماع]] کرده، لات را گرامی میداشتند.<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص16 – 17؛ صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص52 - 53.</ref> به نام این [[بت]] که دومین بت معروف [[عرب]]، به شمار میرفت و در [[شأن]] و [[مرتبت]] بعد از [[منات]] و پیش از [[عزّی]] قرار داشت<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص17.</ref> و به آن "ربّة" یا "ربّة الطائف" میگفتند،<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص53؛ توفیق بروّ، تاریخ العرب القدیم، ص294، هیرودت لات را به خدای سامیان شمالی عشتروت و نیز به (آلهة الفلک) تشبیه کرده و آن نظیر مادری بزرگ برای آلهه است.</ref> در [[قرآن مجید]] اشاره شده است.<ref>.«أفریتم اللات و العزی و مناة الثالثة الاخری». (النجم (53) آیه 19 - 20.) </ref> برخی [[مفسران]] بر این اعتقادند که لات، از کلمه "[[اللّه]]" مشتق شده ـ چنان که عزّی از [[عزیز]] اشتقاق یافته استـ و تاء برای تأنیث است. <ref>. طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 27، ص34.</ref> این بت، مناصبی چون سدانت، [[حجابت]]، عرافه و زجر<ref>. نوعی از کهانت و طیره است. فراهیدی، العین، ج 2، ص742؛ جوهری، صحاح، ج 1، ص547.</ref> داشت<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص54.</ref> و سدانت<ref>. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص87، «معنی السدنة: الذین یقومون بأمر الکعبة»</ref> آن با ثقیف و در [[اختیار]] [[بنومالک]] بود و بنو عتّاب و بنو مُعَتَّب پرده داران آن بودند. ایشان و [[فرزندان]] [[ابوالعاص]] و فرزندان ابی العاصی را به عنوان "سدنه [[لات]]" [[شهرت]] داشتند.<ref>. ابن کلبی، الأصنام، ص16: «کان سدنتها من ثقیف بنو عتاب بن مالک»، ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص87: «کان سدنتها و حجابها بنو معتب من ثقیف»، ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص491، «سدنتها ابوالعاصی»، جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص145: «کان سدنتها من ثقیف بنو عتاب بن مالک و هم من ثقیف»، و نیز جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص518، «کان سدنتها من آل ابی العاص بن ابی الیسار بن مالک من ثقیف»، کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151: «کان سدنتها ابوالعاص بن ابی الیسار بن مالک الثقفی» (فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(1)، محمود حیدری آقایی.)</ref> افرادی برای زجر به ازلام نزد لات میآمدند و وجوهی را نیز به متصدیان آن میپرداختند.<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص54.</ref> بنو ثقیف، قربانگاهی به نام "غَبغَب" در کنار آن ساخته، هَدی را در آنجا [[قربانی]] میکردند. [[هدایا]] و نذورات لات، نظیر برخی محصولات [[کشاورزی]]، زیورآلات، [[اسلحه]]، پارچه و قماش نیز، در آنجا نگهداری میشد.<ref>. کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص151؛ توفیق بروّ، تاریخ العرب القدیم، ص294.</ref>[[ثقیف]] از [[منافع]] [[مالی]]، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[حجّاج]] و زوّار لات بهره میبرد، البته نه به اندازه بهره [[قریش]] از منافع [[کعبه]]. در منابع از وجود کَهَنه در ثقیف –بمانند [[عمرو بن امیه]] از تیره [[بنی علاج]]،<ref>. صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص47.</ref> و [[عوف]] بن [[عامر بن حسان]] بن مالک<ref>. مرزبانی، معجم الشعراء، ص201.</ref> - خبر داده شده که حاکی از [[اعتقاد]] مذهبی محکم آنها به این [[بت]] است.<ref>. فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(1)، محمود حیدری آقایی.</ref> همچنین، برخی منابع از [[حرمت]] [[بت عزی]] نزد ثقیف خبر داده اند<ref>. طبری، تفسیر، ج۱۷، ص۷۸</ref> که بازتاب آن را میتوان در نامگذاری فرزند ارشد غیرة بن [[عوف]] به عبدالعزی دید.<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸؛ قس: ابن کلبی، جمهرة النسب، ص388.</ref> نیز گفته میشود که بتی به نام "غبغب" در عرض [[لات]] نزد آنان وجود داشته است.<ref>. جاحظ، الحیوان، ج۷، ص۱۱۹.</ref> ابن کلبی بر اساس وجود نام [[عبدیالیل]] در میان ثقیف، احتمال داده است که یالیل نیز نام یکی از خدایگانهای این [[قبیله]] در [[جاهلیت]] بوده باشد.<ref>. جاحظ، الحیوان، ج۷، ص۷۱.</ref> | ||
علاوه بر [[بت پرستی]]، در منابع، از [[آیین حنیف]] و [[حنفا]] نیز در ثقیف اطلاعاتی به دست میآید، چندان که [[امیه بن ابی]] الصلت را به دلیل آنکه از بت پرستی روی برتافته بود،<ref>. دینوری، المعارف، ص60.</ref> از حنفای ثقفی برشمردهاند. ضمن این که برخی از منابع نیز، از وجود برخی ساکنان [[مسیحی]] در [[طائف]] خبر دادهاند.<ref>. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص36؛ ابن حجر، الاصابه، ج4، ص385-386.</ref> با وجود وضع مناسب [[اقتصادی]] و [[اشتغال]] به [[کشاورزی]]، ثقفیان هیچ گاه مرتکب [[زنده به گور کردن دختران]] (وأد بنات) نشده بودند. <ref>. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج4، ص438.</ref> [[تعدد زوجات]] میان ثقیف بسیار رواج داشت چندان که داشتن حتی تا ده [[همسر]] هم در بین برخی از [[رجال]] برجسته این [[قوم]] گزارش شده است.<ref>. مالک بن انس، الموطأ، ج۲، ص۵۸۶؛ ابن قاسم، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۱۱؛ شافعی، کتاب الام، ج۴، ص۲۸۱، ج۵، ص۵۳؛ صنعانی، المصنف، ج 6، ص217.</ref> این ازدواجها گاه به [[ازدواج]] همزمان با دوخواهر میانجامید<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 13، ص341.</ref> چندان که برخی گزارشها ازدواج قسی با دو دختر [[عامر]] را همزمان شمردهاند.<ref>. ابن حبیب، المحبر، ص327.</ref> از جمله [[آداب]] خاص آنان در جاهلیت، [[حریم]] بحیره و سائبه و وصیله بود که در کنار [[خزاعه]] و [[بنی عامر]] بدان [[باور]] داشتند. <ref>. واحدی، اسباب النزول، ص۲۹؛ طوسی، التبیان، ج۲، ص۷۲.</ref> | علاوه بر [[بت پرستی]]، در منابع، از [[آیین حنیف]] و [[حنفا]] نیز در ثقیف اطلاعاتی به دست میآید، چندان که [[امیه بن ابی]] الصلت را به دلیل آنکه از بت پرستی روی برتافته بود،<ref>. دینوری، المعارف، ص60.</ref> از حنفای ثقفی برشمردهاند. ضمن این که برخی از منابع نیز، از وجود برخی ساکنان [[مسیحی]] در [[طائف]] خبر دادهاند.<ref>. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص36؛ ابن حجر، الاصابه، ج4، ص385-386.</ref> با وجود وضع مناسب [[اقتصادی]] و [[اشتغال]] به [[کشاورزی]]، ثقفیان هیچ گاه مرتکب [[زنده به گور کردن دختران]] (وأد بنات) نشده بودند. <ref>. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج4، ص438.</ref> [[تعدد زوجات]] میان ثقیف بسیار رواج داشت چندان که داشتن حتی تا ده [[همسر]] هم در بین برخی از [[رجال]] برجسته این [[قوم]] گزارش شده است.<ref>. مالک بن انس، الموطأ، ج۲، ص۵۸۶؛ ابن قاسم، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۱۱؛ شافعی، کتاب الام، ج۴، ص۲۸۱، ج۵، ص۵۳؛ صنعانی، المصنف، ج 6، ص217.</ref> این ازدواجها گاه به [[ازدواج]] همزمان با دوخواهر میانجامید<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 13، ص341.</ref> چندان که برخی گزارشها ازدواج قسی با دو دختر [[عامر]] را همزمان شمردهاند.<ref>. ابن حبیب، المحبر، ص327.</ref> از جمله [[آداب]] خاص آنان در جاهلیت، [[حریم]] بحیره و سائبه و وصیله بود که در کنار [[خزاعه]] و [[بنی عامر]] بدان [[باور]] داشتند. <ref>. واحدی، اسباب النزول، ص۲۹؛ طوسی، التبیان، ج۲، ص۷۲.</ref> | ||
==تعامل با بعثت نبوی== | ==تعامل با بعثت نبوی== |