اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۳) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات پرسش | {{جعبه اطلاعات پرسش | ||
| موضوع اصلی | | موضوع اصلی = [[عصمت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت]] | ||
| موضوع فرعی | | موضوع فرعی = اولین [[دریافت وحی]] توسط [[پیامبر]] چگونه بوده؟ | ||
| تصویر | | تصویر = 110059.jpg | ||
| اندازه تصویر | | اندازه تصویر = 200px | ||
| مدخل بالاتر | | مدخل بالاتر = [[عصمت]] / [[عصمت وحی]] | ||
| مدخل اصلی | | مدخل اصلی = [[گستره عصمت پیامبر خاتم]] | ||
| مدخل وابسته | | مدخل وابسته = | ||
| پاسخدهنده | | پاسخدهنده = ۱ پاسخ | ||
| پاسخدهندگان | | پاسخدهندگان = | ||
}} | }} | ||
'''اولین [[دریافت وحی]] توسط [[پیامبر]] چگونه بود؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[عصمت (پرسش)|عصمت]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[عصمت]]''' مراجعه شود. | '''اولین [[دریافت وحی]] توسط [[پیامبر]] چگونه بود؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[عصمت (پرسش)|عصمت]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[عصمت]]''' مراجعه شود. |
نسخهٔ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۲:۴۸
اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت / عصمت وحی |
مدخل اصلی | گستره عصمت پیامبر خاتم |
اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«در آثار متعددی از علمای اهل سنّت، درباره چگونگی اولین دریافت وحی توسط پیامبر(ص) داستانی بدین مضمون از عایشه نقل شده است: پیامبر(ص) در غار حرا مشغول عبادت و تسبیح خداوند بود که فرشته وحی بر او نازل شد و به پیامبر(ص) عرض کرد: بخوان! پیامبر گفت: من خواندن نمیتوانم. در این هنگام، فرشته وحی پیامبر را گرفت و چنان فشار داد که توان و طاقت از او گرفته شد و مشرف به موت گردید. سپس پیامبر(ص) را رها کرد. بار دیگر به پیامبر(ص) عرض کرد: بخوان! باز هم پیامبر(ص) در جواب فرمود: خواندن نمیدانم. و دوباره فرشته وحی همان عمل را تکرار کرد. مجدداً این برنامه برای باز سوم تکرار شد. و سپس به پیامبر(ص) عرض کرد: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[۱].
پیامبر(ص) پس از این جریان، وحشتزده و ترسان به مکّه بازگشت و به نزد خدیجه رفت و به او پناه برد. تا اینکه پس از فروکش نمودن ترس و وحشتش، جریان را برای خدیجه باز گفت، و افزود: "من بر جان خویش نگران و ترسانم". خدیجه او را دلداری داد و گفت: "خاطر آسوده دار که خداوند تو را تنها نمیگذارد؛ زیرا که تو صله رحم به جا میآوری و مهمانها را گرامی میداری و...".
سپس خدیجه برای اطمینان خاطر پیامبر، او را به نزد پسر عمویش ورقة بن نوفل - که پیرمرد نابینا اما عالم به مطالب تورات و انجیل بود- برد. پیامبر ماجرای ترسناک و وحشتانگیزی را که برایش رخ داده بود. بازگو نمود. وی نگرانی پیامبر را بیمورد خواند و او را آگاه نمود که این وحی الهی است که بر تو نازل شده و همان چیزی است که بر انبیای سابق، همچون موسی(ع) هم نازل میشده است. در پایان، چندی از حوادث ناگوار و تلخی را که در آینده برای حضرت رخ میداد، به اطلاع او رساند و اظهار امیدواری کرد که ایّام پیامبر را درک کند. به او ایمان آورد و او را یاری نماید[۲].
نقد و بررسی: با توجّه به توضیحاتی که پیرامون مفهوم وحی و ویژگیهای آن داده شد، بطلان اینگونه نقلها و قصهها، روشن است؛ زیرا همچنان که گفته شد، امکان خطا و اشتباه در وحی داده نمیشود. بلکه وحی به این معناست که شخصی که استعداد دریافت آن را پیدا میکند، از یک شهود و علم حضوری برخوردار میگردد که ارتباط آن را با خداوند، آشکارا مییابد. این، همان ادراک و شهودی است که ما از آن، تعبیر به وحی و دریافت پیام الهی میکنیم. پس محال است که پیامبر متوجه دریافت وحی نباشد و یا نداند که آنچه دریافت میکند، پیام خداوند است.
مهمترین اشکالاتی که بر این افسانه، از سوی محققان و اندیشمندان اسلامی بیان شده، به قرار زیر است:
- این نقل از نظر سند ضعیف است؛ یعنی، افرادی که در سلسله سند این جریان قرار گرفتهاند، همچون: زُهَری و عروة بن زبیر، همگی غیر قابل اعتماد بوده، مورخان و اصحاب رجال، آنان را افرادی فاسق و منافق شمردهاند[۳].
- با مطالعه کتب گوناگونی که این قصه را نقل کردهاند و مقایسه آنها با یکدیگر، به تناقضات آشکاری بر میخوریم که بر هر شخصی، ساختگی بودن آن را مینمایاند؛ به عنوان مثال: در بعضی از نقلها آمده است: خدیجه، پیامبر را همراه با ابوبکر به خانه ورقة بن نوفل فرستاد و پیامبر این گونه جریان را تعریف کرد: "از پشت سرم صدایی شنیدم که میگفت: محمد! محمد!... سپس با شنیدن آن فرار کردم". ورقه به پیامبر گفت: از این پس هرگاه این ندا را شنیدی، فرار نکن و بایست و گوش به سخن او بده، تا معلوم گردد که چه میخواهد بگوید...[۴]. در برخی دیگر از نقلها میگویند: خود خدیجه، جریان پیامبر را به اطلاع پسر عمویش، ورقه، رساند. پس از مدتی، ورقه پیامبر را در حال طواف کعبه ملاقات کرد و از دیدنیها و شنیدنیهای پیامبر پرسید و بعد به او گفت که تو پیامبر هستی[۵]. در بعضی دیگر از نقلها کارهایی را به حضرت خدیجه و پیامبر(ص) - برای تشخیص وحی از القای شیطان- نسبت میدهند که قلم از نوشتن آنها شرم دارد[۶]. به هر حال، از مجموع این تعارضات برای انسان ثابت میگردد که این افسانه از ساختههای دشمنان دین و پیامبر است. چون شروع وحی به یک صورت بیشتر نبوده است و حال آنکه چگونگی دریافت اولین وحی و همچنین نحوه تماس با ورقه بن نوفل به صورتهای متعارض و متضادی نقل شده است که جمع و قبول همه آنها ممکن نیست.
- اینکه جبرئیل برای القای وحی به پیامبر، او را سخت میفشارد، چه وجهی دارد؟ مگر پیامبری و نبوّت، تمرین زورآزمایی است؟! به علاوه، آن گونه که در این داستان آمده است، جبرئیل امری غیر معقول و ناشدنی را از پیامبر میخواهد و آن، امر کردن او به قرائت چیزی است که به او ارائه نکرده است؟
همچنین، اینکه پیامبر در جواب جبرئیل میگوید، من قادر به خواندن نیستم – آنگونه که در این داستان آمده است- به نظر میرسد جواب منطقی و معقولی نباشد؛ زیرا از طرف جبرئیل، نوشتهای به پیامبر ارائه نشده بود تا حضرت از خواندن آن اظهار عجز کنند![۷]
آنچه خرد پسند و مورد تأیید روایات ائمه اطهار(ع) است، این است که: پیامبر اکرم(ص) در غار حرا بودند که جبرئیل بر حضرتش نازل شد و پیام الهی را بدو القا نمود. پیامبر اکرم(ص) هم، با اطمینان و آرامش، آن را دریافت کرد و خوشحال و مسرور از این سعادت بزرگ به خانه بازگشت و بشارت نبوّت خود را به خانوادهاش داد. خدیجه(س) نیز از شنیدن ماجرا، بسیار خوشنود گردید و اسلام اختیار کرد[۸].
در روایتی از امام صادق(ع) پرسیدند: «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) كَيْفَ لَمْ يَخَفْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِيمَا يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ مِمَّا يَنْزِغُ بِهِ الشَّيْطَانُ»[۹]؛ حضرت در پاسخ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِهِ»[۱۰]؛ «و سئل(ع) كَيْفَ عَلِمَتِ الرُّسُلُ أَنَّهَا رُسُلٌ قَالَ كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاءُ»[۱۱]»[۱۲].
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.
- ↑ صحیح بخاری، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۷-۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵-۶؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۲؛ ترجمه الغارات، ص۳۱۰؛ صفة الصورة. ج۲، ص۴۴۱، برای توضیح بیشتر، ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۴-۱۵؛ السیرة الحلبیه، ج۱،ص۲۵۰.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ ر.ک: البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۵-۱۶؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۲۲۳-۲۳۱.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ «چگونه پیامبر، بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل میشود، از القائات شیطان باشد؟» بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۶۲؛ التمهید، ج۱، ص۴۹.
- ↑ «وقتی خداوند، شخصی را به عنوان رسول بر میگزیند، آرامش و اطمینانی به او عطا میکند [که هر گونه دغدغه خاطری را از او زایل میگرداند و در نتیجه، آنچه که از جانب خدا بر او نازل میشود، چنان است که گویا آن را میبیند». بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.
- ↑ «همچنین از آن حضرت سؤال شد: انبیا چگونه از بعثت و نبوت خویش آگاه میشدند؟ فرمودند: حجابها از برابرشان کنار میرفت». بحارالانوار، ج۱۱، ص۵۶؛ التمهید، ج۱، ص۵۰.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۱۲-۱۱۶.