جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
==قصّه و قصّهگویی در [[مکتب]] خلافت== | == قصّه و قصّهگویی در [[مکتب]] خلافت== | ||
[[دستگاه خلافت]] ناچار بود برای پیش برد اهداف خود، [[مردم]] را به گونهای مشغول کند و خلأ [[روحی]] و [[روانی]] آنان را که ناشی از دور ساختن [[عالمان]] [[حقیقی]] از [[معاشرت با مردم]] و [[تربیت]] والا و بالا بردن سطح معلومات آنان بود، به طریقی پر سازد. هنگامی که [[تصمیم]] گرفتند، در این زمینه به [[اهل کتاب]] نقش پیشگامی واگذار کنند، [[حاکمان]] وقت به سمت ایجاد شیوه جدیدی [[گرایش]] پیدا کردند که بتواند ضمن مشغول کردن مردم و پر نمودن اوقات [[فراغت]] آنان با ارائه نوعی [[لذّت]] خیالی امّا [[دوستداشتنی]] و دلپذیر، یک حالت [[آرامش]] و [[طمأنینه]] در آنان به وجود آورد. از سوی دیگر مطمئن باشند که با طرح امور حسّاس، حاکمان را در تنگنا قرار ندهد. | [[دستگاه خلافت]] ناچار بود برای پیش برد اهداف خود، [[مردم]] را به گونهای مشغول کند و خلأ [[روحی]] و [[روانی]] آنان را که ناشی از دور ساختن [[عالمان]] [[حقیقی]] از [[معاشرت با مردم]] و [[تربیت]] والا و بالا بردن سطح معلومات آنان بود، به طریقی پر سازد. هنگامی که [[تصمیم]] گرفتند، در این زمینه به [[اهل کتاب]] نقش پیشگامی واگذار کنند، [[حاکمان]] وقت به سمت ایجاد شیوه جدیدی [[گرایش]] پیدا کردند که بتواند ضمن مشغول کردن مردم و پر نمودن اوقات [[فراغت]] آنان با ارائه نوعی [[لذّت]] خیالی امّا [[دوستداشتنی]] و دلپذیر، یک حالت [[آرامش]] و [[طمأنینه]] در آنان به وجود آورد. از سوی دیگر مطمئن باشند که با طرح امور حسّاس، حاکمان را در تنگنا قرار ندهد. | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
اگر پیشتر پنهانی و مخفیانه فعالیت میکردند، اینک آشکارا و با خواست و [[حمایت]] [[نظام حاکم]] به قصّهگویی پرداختند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۱.</ref>. | اگر پیشتر پنهانی و مخفیانه فعالیت میکردند، اینک آشکارا و با خواست و [[حمایت]] [[نظام حاکم]] به قصّهگویی پرداختند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۱.</ref>. | ||
===قصهگویی یک [[منصب]] رسمی=== | === قصهگویی یک [[منصب]] رسمی=== | ||
[[عالمان]] [[اهل کتاب]] نقش تخریبی خود را در سایه بخشنامه رسمی [[حکومت]] انجام دادند و [[مساجد]] [[مسلمانان]] و در صدر آن، [[مسجد رسول اکرم]]{{صل}} در [[مدینه]] را به اشغال خود درآوردند تا [[مردم]] را با بیان قصّههایی از سرگذشت [[بنی اسرائیل]]، و هر چه باب طبع مردم بود، و با اهداف خودشان سازگار، مشغول نمایند. | [[عالمان]] [[اهل کتاب]] نقش تخریبی خود را در سایه بخشنامه رسمی [[حکومت]] انجام دادند و [[مساجد]] [[مسلمانان]] و در صدر آن، [[مسجد رسول اکرم]] {{صل}} در [[مدینه]] را به اشغال خود درآوردند تا [[مردم]] را با بیان قصّههایی از سرگذشت [[بنی اسرائیل]]، و هر چه باب طبع مردم بود، و با اهداف خودشان سازگار، مشغول نمایند. | ||
[[تمیم داری]] که در نظر [[خلیفه دوم]] [[بهترین]] [[مردم مدینه]] بود<ref>الاصابه، ج۱، ص۲۱۵.</ref>، از وی درخواست اجازه قصّهگویی کرد. عمر به او اجازه داد و او روزهای [[جمعه]] در [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} قصّه میگفت. [[تمیم]] از [[خلیفه]] خواست که یک [[روز]] دیگر هم قصّه بگوید. عمر اجازه داد و چون [[خلافت]] به [[عثمان]] رسید، یک روز دیگر هم بدان افزود<ref>بنگرید: المصنّف، ج۳، ص۲۱۹؛ [[تاریخ]] مدینه، ج۱، ص۱۱- ۱۲؛ [[سیر]] اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۴۶؛ [[تهذیب]] تاریخ [[دمشق]]، ج۳، ص۳۶۰؛ الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۳. | [[تمیم داری]] که در نظر [[خلیفه دوم]] [[بهترین]] [[مردم مدینه]] بود<ref>الاصابه، ج۱، ص۲۱۵.</ref>، از وی درخواست اجازه قصّهگویی کرد. عمر به او اجازه داد و او روزهای [[جمعه]] در [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} قصّه میگفت. [[تمیم]] از [[خلیفه]] خواست که یک [[روز]] دیگر هم قصّه بگوید. عمر اجازه داد و چون [[خلافت]] به [[عثمان]] رسید، یک روز دیگر هم بدان افزود<ref>بنگرید: المصنّف، ج۳، ص۲۱۹؛ [[تاریخ]] مدینه، ج۱، ص۱۱- ۱۲؛ [[سیر]] اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۴۶؛ [[تهذیب]] تاریخ [[دمشق]]، ج۳، ص۳۶۰؛ الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۳. | ||
در خصوص این که عمر به تمیم داری دستور داد که برای مردم قصّه بگوید، و او نخستین قصّهگوست، بنگرید: الزهد و الرقائق، ص۵۰۸؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۷۳۷؛ [[اسد]] الغابه، ج۱، ص۲۱۵؛ تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱، ص۱۲۸؛ [[مسند احمد]]، ج۳، ص۴۴۹؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۹۰؛ الاصابة، ج۱، ص۱۸۳- ۱۸۶؛ المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۳۷۸- ۳۷۹. در این کتاب آمده: تمیم، قصّهگویی را از [[یهود]] و [[نصارا]] فرا گرفت. در حاشیه از: الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵. بنگرید: الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر و الحدیث، ص۱۶۱؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ به نقل از [[مروزی]] در العلم و [[ابونعیم]]، و [[عسکری]] در المواعظ؛ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۳۳۸؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۰- ۲۱ و ۲۹؛ الضوء الساری، ص۱۲۹؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۳۲۱.</ref>. | در خصوص این که عمر به تمیم داری دستور داد که برای مردم قصّه بگوید، و او نخستین قصّهگوست، بنگرید: الزهد و الرقائق، ص۵۰۸؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۷۳۷؛ [[اسد]] الغابه، ج۱، ص۲۱۵؛ تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱، ص۱۲۸؛ [[مسند احمد]]، ج۳، ص۴۴۹؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۹۰؛ الاصابة، ج۱، ص۱۸۳- ۱۸۶؛ المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۳۷۸- ۳۷۹. در این کتاب آمده: تمیم، قصّهگویی را از [[یهود]] و [[نصارا]] فرا گرفت. در حاشیه از: الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵. بنگرید: الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر و الحدیث، ص۱۶۱؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ به نقل از [[مروزی]] در العلم و [[ابونعیم]]، و [[عسکری]] در المواعظ؛ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۳۳۸؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۰- ۲۱ و ۲۹؛ الضوء الساری، ص۱۲۹؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۳۲۱.</ref>. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
القصّاص و المذکّرین و تلبیس [[ابلیس]]، هر دو نوشته [[ابوالفرج ابن جوزی]]، [[قوّت]] القلوب نوشته [[ابوطالب مکی]].<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۲.</ref>. | القصّاص و المذکّرین و تلبیس [[ابلیس]]، هر دو نوشته [[ابوالفرج ابن جوزی]]، [[قوّت]] القلوب نوشته [[ابوطالب مکی]].<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۲.</ref>. | ||
===[[حاکمان]] و قصهگویان=== | === [[حاکمان]] و قصهگویان=== | ||
حاکمان آشکارا به کار قصهگویان اهمیّت میدادند. اقدامات زیر اهتمام آنان را به این مسأله نشان میدهد. این اهتمام و [[حمایت]] در چند جهت تبلور یافته است؛ | حاکمان آشکارا به کار قصهگویان اهمیّت میدادند. اقدامات زیر اهتمام آنان را به این مسأله نشان میدهد. این اهتمام و [[حمایت]] در چند جهت تبلور یافته است؛ | ||
# [[خلیفه دوم]]، [[معاویه]]، و [[عمر بن عبد العزیز]] در مجلس قصهگویان مینشستند و به قصّههای آنان گوش میدادند<ref>بنگرید: صفحات پیشین.</ref>. | # [[خلیفه دوم]]، [[معاویه]]، و [[عمر بن عبد العزیز]] در مجلس قصهگویان مینشستند و به قصّههای آنان گوش میدادند<ref>بنگرید: صفحات پیشین.</ref>. | ||
#برای قصهگویان از [[بیت المال]] [[حقوق]] تعیین کرده بودند<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۵- ۱۶؛ الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. عمر بن عبد العزیز به قصّهگویی که خودش او را به این [[منصب]] گماشته بود، ماهیانه سه دینار میداد. هنگامی که [[هشام بن عبد الملک]] به [[خلافت]] رسید، این مبلغ را به شش دینار رساند<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۵؛ الحوادث و البدع، ص۱۰۳.</ref>. | # برای قصهگویان از [[بیت المال]] [[حقوق]] تعیین کرده بودند<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۵- ۱۶؛ الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. عمر بن عبد العزیز به قصّهگویی که خودش او را به این [[منصب]] گماشته بود، ماهیانه سه دینار میداد. هنگامی که [[هشام بن عبد الملک]] به [[خلافت]] رسید، این مبلغ را به شش دینار رساند<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۵؛ الحوادث و البدع، ص۱۰۳.</ref>. | ||
#قصّهگویی یک منصب رسمی بود و شخص [[خلیفه]] در [[عزل]] و [[نصب]] قصّهگویان دخالت میکرد. چنان که گذشت عمر، معاویه و عمر بن عبد العزیز قصهگو نصب کردند. [[عوف بن مالک]] و [[عبادة بن صامت]] میگفتند: قصهگو جز [[امیر]] یا [[مأمور]] نیست. گفتگوی [[غضیف بن حارث]] با [[عبد الملک بن مروان]] نیز بر همین امر دلالت دارد<ref>بنگرید: تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۰؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۸۸.</ref>. مقریزی گروهی از متولّیان منصب قصّهگویی در قرون نخستین [[اسلامی]] را به ترتیب یاد کرده است<ref>بنگرید: الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. هر که بدون اخذ مجوز رسمی از [[دستگاه حکومت]] به قصهگویی میپرداخت، بازخواست و [[مؤاخذه]] میشد<ref>بنگرید: انساب الاشراف، ج۴، ۱، ص۳۴- ۳۵.</ref>. شاید قصهگوی [[منصوب]] از سوی [[حکومت]] همان باشد که «قصّهگوی [[جماعت]]» نامیده میشد<ref>بنگرید: المصنّف، ج۳، ص۲۲۰؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۴- ۱۶.</ref>. [[ابوالهیثم]] قصهگوی جماعت در عصر [[امویان]] بود. چون [[عبّاسیان]] روی کار آمدند، او را عزل کردند. ابو الهیثم بدین امر [[اعتراض]] کرد و آن را نپذیرفت<ref>بنگرید: المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۴۳۶.</ref>. | # قصّهگویی یک منصب رسمی بود و شخص [[خلیفه]] در [[عزل]] و [[نصب]] قصّهگویان دخالت میکرد. چنان که گذشت عمر، معاویه و عمر بن عبد العزیز قصهگو نصب کردند. [[عوف بن مالک]] و [[عبادة بن صامت]] میگفتند: قصهگو جز [[امیر]] یا [[مأمور]] نیست. گفتگوی [[غضیف بن حارث]] با [[عبد الملک بن مروان]] نیز بر همین امر دلالت دارد<ref>بنگرید: تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۰؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۸۸.</ref>. مقریزی گروهی از متولّیان منصب قصّهگویی در قرون نخستین [[اسلامی]] را به ترتیب یاد کرده است<ref>بنگرید: الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. هر که بدون اخذ مجوز رسمی از [[دستگاه حکومت]] به قصهگویی میپرداخت، بازخواست و [[مؤاخذه]] میشد<ref>بنگرید: انساب الاشراف، ج۴، ۱، ص۳۴- ۳۵.</ref>. شاید قصهگوی [[منصوب]] از سوی [[حکومت]] همان باشد که «قصّهگوی [[جماعت]]» نامیده میشد<ref>بنگرید: المصنّف، ج۳، ص۲۲۰؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۴- ۱۶.</ref>. [[ابوالهیثم]] قصهگوی جماعت در عصر [[امویان]] بود. چون [[عبّاسیان]] روی کار آمدند، او را عزل کردند. ابو الهیثم بدین امر [[اعتراض]] کرد و آن را نپذیرفت<ref>بنگرید: المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۴۳۶.</ref>. | ||
# [[خلفا]]، همان گونه که برای جماعت، قصهگو نصب میکردند، برای [[سپاهیان]] هم قصهگو تعیین میکردند تا ضمن تحریک نیروها، [[روحیه حماسی]] در آنان بدمند<ref>بنگرید: تمدّن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۸۰ و ۸۵؛ الجرح و التعدیل، ج۶، ص۱۳۶.</ref> و از نظر [[سیاسی]] هم آنها را مطابق اهداف و مقاصد [[خلیفه]] توجیه کنند. حسن بن عبدالله تصریح کرده که [[پادشاه]] متولّی [[منصب]] قصهگویی [[سپاه]] است<ref>بنگرید: الجیش و القتال فی صدر اسلام، ص۱۳۵.</ref>. | # [[خلفا]]، همان گونه که برای جماعت، قصهگو نصب میکردند، برای [[سپاهیان]] هم قصهگو تعیین میکردند تا ضمن تحریک نیروها، [[روحیه حماسی]] در آنان بدمند<ref>بنگرید: تمدّن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج۲، ص۸۰ و ۸۵؛ الجرح و التعدیل، ج۶، ص۱۳۶.</ref> و از نظر [[سیاسی]] هم آنها را مطابق اهداف و مقاصد [[خلیفه]] توجیه کنند. حسن بن عبدالله تصریح کرده که [[پادشاه]] متولّی [[منصب]] قصهگویی [[سپاه]] است<ref>بنگرید: الجیش و القتال فی صدر اسلام، ص۱۳۵.</ref>. | ||
# خلیفه در چگونگی، نوع و مقدار کاری که به قصهگو واگذار میشد، دخالت مستقیم داشت. عمر و [[عثمان]] [[زمان]]، مکان و مدّت قصهگویی را برای [[تمیم داری]] تعیین کردند. [[عمر بن عبد العزیز]] که خود نزد [[مسلم بن جندب]] قصهگو شاگردی کرده بود<ref>بنگرید: المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۹۶.</ref>، به [[والی حجاز]] نوشت: به قصهگویت دستور بده که هر سه [[روز]] یک بار قصّه بگوید<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۲۸.</ref>. | # خلیفه در چگونگی، نوع و مقدار کاری که به قصهگو واگذار میشد، دخالت مستقیم داشت. عمر و [[عثمان]] [[زمان]]، مکان و مدّت قصهگویی را برای [[تمیم داری]] تعیین کردند. [[عمر بن عبد العزیز]] که خود نزد [[مسلم بن جندب]] قصهگو شاگردی کرده بود<ref>بنگرید: المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۹۶.</ref>، به [[والی حجاز]] نوشت: به قصهگویت دستور بده که هر سه [[روز]] یک بار قصّه بگوید<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۲۸.</ref>. | ||
#امرا هم قصهگویی میکردند و چنان که از [[عبادة بن صامت]] و [[عوف بن مالک]] نقل شده، حتی آن را [[روایت]] منسوب به [[رسول خدا]]{{صل}} میدانند که قصّه نمیگوید، مگر [[امیر]] یا [[مأمور]] یا [[مختال]] یا گفت: متکلّف از سوی امیر<ref>بنگرید: قوّت القلوب، ج۲، ص۳۰۲- ۳۰۳؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۲۴ از طبرانی؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۲۱۶؛ ج۱، ص۲۱۶؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۸- ۹؛ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۳۳۶ به نقل از احمد، ابو داود طبرانی و هیثمی؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۵ و ۲۸۵؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۲۳۵؛ مسند احمد، ج۴، ص۲۳۳؛ ج۶، ص۲۹؛ ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۸؛ سنن دارمی، ج۲، ص۳۱۹؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۷، ص۲۴۰؛ ج۱۰، ص۳۳۸- ۳۳۹؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۹۰؛ النهایة فی اللغه، ج۴، ص۷۰؛ لسان العرب، ج۷، ص۷۴- ۷۵؛ تحذیر الخواص، ص۵۹؛ الحوادث و البدع، ص۱۰۱.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۵.</ref>. | # امرا هم قصهگویی میکردند و چنان که از [[عبادة بن صامت]] و [[عوف بن مالک]] نقل شده، حتی آن را [[روایت]] منسوب به [[رسول خدا]] {{صل}} میدانند که قصّه نمیگوید، مگر [[امیر]] یا [[مأمور]] یا [[مختال]] یا گفت: متکلّف از سوی امیر<ref>بنگرید: قوّت القلوب، ج۲، ص۳۰۲- ۳۰۳؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۲۴ از طبرانی؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۲۱۶؛ ج۱، ص۲۱۶؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۸- ۹؛ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۳۳۶ به نقل از احمد، ابو داود طبرانی و هیثمی؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۵ و ۲۸۵؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۲۳۵؛ مسند احمد، ج۴، ص۲۳۳؛ ج۶، ص۲۹؛ ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۸؛ سنن دارمی، ج۲، ص۳۱۹؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۷، ص۲۴۰؛ ج۱۰، ص۳۳۸- ۳۳۹؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۹۰؛ النهایة فی اللغه، ج۴، ص۷۰؛ لسان العرب، ج۷، ص۷۴- ۷۵؛ تحذیر الخواص، ص۵۹؛ الحوادث و البدع، ص۱۰۱.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۵.</ref>. | ||
===قصهگویان در [[خدمت]] سیاست=== | === قصهگویان در [[خدمت]] سیاست=== | ||
[[بینیاز]] از بیان است که قصّهگویان نقش فعّالی در تثبیت حکومتهای [[ظالمانه]] داشتند و به عنوان بوقهای [[تبلیغاتی]] این دستگاهها به اشاعه مطالبی پرداختند که خواسته حکومتگران بود و در خدمت [[مصالح]] آنان؛ به مواردی توجّه کنید: | [[بینیاز]] از بیان است که قصّهگویان نقش فعّالی در تثبیت حکومتهای [[ظالمانه]] داشتند و به عنوان بوقهای [[تبلیغاتی]] این دستگاهها به اشاعه مطالبی پرداختند که خواسته حکومتگران بود و در خدمت [[مصالح]] آنان؛ به مواردی توجّه کنید: | ||
# [[معاویه]]، هنگامی که برای [[جنگ با امام]] حسن{{ع}} به [[عراق]] میآمد، قصّهگویان را همراه خود آورد. آنان هر [[روز]] قصّه میگفتند و [[مردم]] [[شام]] را به هنگام هر [[نماز]] به گرد خود جمع میکردند<ref>تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۴۶.</ref>. | # [[معاویه]]، هنگامی که برای [[جنگ با امام]] حسن {{ع}} به [[عراق]] میآمد، قصّهگویان را همراه خود آورد. آنان هر [[روز]] قصّه میگفتند و [[مردم]] [[شام]] را به هنگام هر [[نماز]] به گرد خود جمع میکردند<ref>تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۴۶.</ref>. | ||
#هنگامی که معاویه شنید، علی{{ع}} در نماز، [[دشمنان]] خود را [[نفرین]] کرده، به قصّهگویی که پس از [[نماز صبح]] و [[مغرب]] قصّه میگفت، دستور داد که برای او و مردم شام [[دعا]] کند<ref>الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۳؛ الولاة و القضاوة، ص۲۰۳.</ref>. | # هنگامی که معاویه شنید، علی {{ع}} در نماز، [[دشمنان]] خود را [[نفرین]] کرده، به قصّهگویی که پس از [[نماز صبح]] و [[مغرب]] قصّه میگفت، دستور داد که برای او و مردم شام [[دعا]] کند<ref>الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۳؛ الولاة و القضاوة، ص۲۰۳.</ref>. | ||
# [[عبد الملک مروان]] از [[مخالفت]] [[رعیّت]] و [[ترس]] خود به [[عالمان]] [[شکایت]] برد. [[ابوحبیب حمصی قاضی]] نظر داد که با بالا بردن دستهای خود به درگاه [[خداوند]]، بر ضدّ آنان [[یاری]] بخواهد. [[عبد]] الملک دستهایش را بالا میبرد و دعا میکرد. به قصهگویان هم نوشت که چنین کنند. آنان نیز [[صبح و شام]] دستان خود را به دعا بالا میبردند<ref>الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. | # [[عبد الملک مروان]] از [[مخالفت]] [[رعیّت]] و [[ترس]] خود به [[عالمان]] [[شکایت]] برد. [[ابوحبیب حمصی قاضی]] نظر داد که با بالا بردن دستهای خود به درگاه [[خداوند]]، بر ضدّ آنان [[یاری]] بخواهد. [[عبد]] الملک دستهایش را بالا میبرد و دعا میکرد. به قصهگویان هم نوشت که چنین کنند. آنان نیز [[صبح و شام]] دستان خود را به دعا بالا میبردند<ref>الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۴.</ref>. | ||
# [[محمد بن واسع ازدی]] یکی از قصهگویان و موعظهگران [[سپاه]] [[قتیبة بن مسلم]] در [[خراسان]] بود. قتیبه او را برای خود از هزار [[شمشیر]] و نیزه کارسازتر میدانست<ref>بنگرید: البیان و التبیین، ج۳، ص۲۷۳؛ العقد الفرید، ج۲، ص۱۷۰.</ref>. | # [[محمد بن واسع ازدی]] یکی از قصهگویان و موعظهگران [[سپاه]] [[قتیبة بن مسلم]] در [[خراسان]] بود. قتیبه او را برای خود از هزار [[شمشیر]] و نیزه کارسازتر میدانست<ref>بنگرید: البیان و التبیین، ج۳، ص۲۷۳؛ العقد الفرید، ج۲، ص۱۷۰.</ref>. | ||
# [[عبدالملک بن مروان]] به [[غضیف بن حارث]] گفت: ما مردم را برای دو کار جمع کردیم. گفت: کدام [[کارها]]؟ عبد الملک گفت: بالا بردن دستها در روی [[منابر]] در [[روز جمعه]] و قصّههای پس از نماز صبح و عصر...<ref>مسند احمد، ج۴، ص۱۰۵؛ تحذیر الخواص، ص۷۰.</ref>. | # [[عبدالملک بن مروان]] به [[غضیف بن حارث]] گفت: ما مردم را برای دو کار جمع کردیم. گفت: کدام [[کارها]]؟ عبد الملک گفت: بالا بردن دستها در روی [[منابر]] در [[روز جمعه]] و قصّههای پس از نماز صبح و عصر...<ref>مسند احمد، ج۴، ص۱۰۵؛ تحذیر الخواص، ص۷۰.</ref>. | ||
#قصهگویان در [[فتنهانگیزی]] بین [[سنّی]] و [[شیعه]] [[بغداد]] نقش مهمّی [[بازی]] کردند. از اینرو [[امیر]] دیلمی آنان را از قصهگویی منع کرد. این کار به سال ۷۶۳ ه بود<ref>بنگرید: البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۲۸۹؛ طبقات الحنابله، ج۱، ص۱۵۸؛ المنتظم، ج۷، ص۸۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۵۰۹؛ تاریخ الاسلام (ذهبی، حوادث سالهای ۳۵۰- ۳۸۰ ه)، ص۱۵۳.</ref>. در سال ۳۹۸ ه نیز چنین حوادثی به وقوع پیوست. سپس به قصهگویان اجازه داده شد که به کار خود مشغول شوند، مشروط بر آنکه [[فتنهانگیزی]] نکنند<ref>بنگرید: المنتظم، ج۷، ص۳۳۷- ۳۳۸؛ تاریخ الاسلام (ذهبی، حوادث سالهای ۳۸۰- ۴۰۰ ه)، ص۳۳۷- ۳۳۸؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۱۴۹- ۱۵۰؛ صراع الحریه، ص۲۴- ۲۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۶.</ref>. | # قصهگویان در [[فتنهانگیزی]] بین [[سنّی]] و [[شیعه]] [[بغداد]] نقش مهمّی [[بازی]] کردند. از اینرو [[امیر]] دیلمی آنان را از قصهگویی منع کرد. این کار به سال ۷۶۳ ه بود<ref>بنگرید: البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۲۸۹؛ طبقات الحنابله، ج۱، ص۱۵۸؛ المنتظم، ج۷، ص۸۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۵۰۹؛ تاریخ الاسلام (ذهبی، حوادث سالهای ۳۵۰- ۳۸۰ ه)، ص۱۵۳.</ref>. در سال ۳۹۸ ه نیز چنین حوادثی به وقوع پیوست. سپس به قصهگویان اجازه داده شد که به کار خود مشغول شوند، مشروط بر آنکه [[فتنهانگیزی]] نکنند<ref>بنگرید: المنتظم، ج۷، ص۳۳۷- ۳۳۸؛ تاریخ الاسلام (ذهبی، حوادث سالهای ۳۸۰- ۴۰۰ ه)، ص۳۳۷- ۳۳۸؛ شذرات الذهب، ج۳، ص۱۴۹- ۱۵۰؛ صراع الحریه، ص۲۴- ۲۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۶.</ref>. | ||
===[[جسارت]] و [[نفوذ]] قصهگویان=== | === [[جسارت]] و [[نفوذ]] قصهگویان=== | ||
قصهگویان به ساحت [[مقدّس]] [[پروردگار]] و [[رسول خدا]]{{صل}} هم جسارت میکردند و از [[حدیثسازی]] دستبردار نبودند. [[ابن حبان]] گفت: | قصهگویان به ساحت [[مقدّس]] [[پروردگار]] و [[رسول خدا]] {{صل}} هم جسارت میکردند و از [[حدیثسازی]] دستبردار نبودند. [[ابن حبان]] گفت: | ||
هرگاه قصهگویان در [[مساجد]] جامع و محافل قبائل با [[عوام]] و [[توده]] مردم رو به رو میشدند، جسارت بیشتری در [[جعل حدیث]] داشتند<ref>المجروحون، ج۲، ص۳۰.</ref>. | هرگاه قصهگویان در [[مساجد]] جامع و محافل قبائل با [[عوام]] و [[توده]] مردم رو به رو میشدند، جسارت بیشتری در [[جعل حدیث]] داشتند<ref>المجروحون، ج۲، ص۳۰.</ref>. | ||
[[ابن عون]] هم گفت: وارد [[مسجد]] [[بصره]] شدم و جز حلقه [[مسلم بن یسار]] که [[فقه]] میگفت، بقیه مسجد در [[اختیار]] قصهگویان بود<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۶.</ref>. | [[ابن عون]] هم گفت: وارد [[مسجد]] [[بصره]] شدم و جز حلقه [[مسلم بن یسار]] که [[فقه]] میگفت، بقیه مسجد در [[اختیار]] قصهگویان بود<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۶.</ref>. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
[[احترام]] و [[تقدیس]] مجالس قصهگویی به جایی رسید که برخی [[گمان]] میکردند، همان گونه که [[سخن گفتن]] در اثنای [[خطبه]] [[نماز جمعه]] جایز نیست، حرف زدن در اثنای قصّه هم جایز نباشد تا این که [[عطاء بن ابی رباح]] اعلام کرد: سخن گفتن در اثنای قصّهها اشکالی ندارد<ref>المصنّف، ج۳، ص۳۸۸.</ref>. مالک هم گفت:... بر [[مردم]] [[واجب]] نیست که رو به قصهگویان بنشینند، آن گونه که در [[نماز جمعه]] رو به [[خطیب]] مینشینند<ref>الحوادث و البدع، ص۹۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۸.</ref>. | [[احترام]] و [[تقدیس]] مجالس قصهگویی به جایی رسید که برخی [[گمان]] میکردند، همان گونه که [[سخن گفتن]] در اثنای [[خطبه]] [[نماز جمعه]] جایز نیست، حرف زدن در اثنای قصّه هم جایز نباشد تا این که [[عطاء بن ابی رباح]] اعلام کرد: سخن گفتن در اثنای قصّهها اشکالی ندارد<ref>المصنّف، ج۳، ص۳۸۸.</ref>. مالک هم گفت:... بر [[مردم]] [[واجب]] نیست که رو به قصهگویان بنشینند، آن گونه که در [[نماز جمعه]] رو به [[خطیب]] مینشینند<ref>الحوادث و البدع، ص۹۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۸.</ref>. | ||
===چهره [[حقیقی]] قصهگویان=== | === چهره [[حقیقی]] قصهگویان=== | ||
هر چند بسیاری از اعیان و سرشناسان در مجالس قصّهگویی حاضر میشدند و به قصّهگویان گوش فرا میدادند<ref>بنگرید: القصّاص و المذکّرین.</ref> و این کار تا مدّت مدیدی تداوم داشت، امّا سرانجام کارشان به [[رسوایی]] کشید و آنچه پنهان میکردند، نزد [[مردم]] عیان و آشکار شد و مردم [[حقیقت]] را بر زبان آوردند و بدان تصریح کردند. | هر چند بسیاری از اعیان و سرشناسان در مجالس قصّهگویی حاضر میشدند و به قصّهگویان گوش فرا میدادند<ref>بنگرید: القصّاص و المذکّرین.</ref> و این کار تا مدّت مدیدی تداوم داشت، امّا سرانجام کارشان به [[رسوایی]] کشید و آنچه پنهان میکردند، نزد [[مردم]] عیان و آشکار شد و مردم [[حقیقت]] را بر زبان آوردند و بدان تصریح کردند. | ||
برای روشن شدن حقیقت امر به مواردی چند اشاره میکنیم؛ | برای روشن شدن حقیقت امر به مواردی چند اشاره میکنیم؛ | ||
#ابو قلابه گفت: [[علم]] را جز قصهگویان نکشتند. [[انسان]]، یک سال تمام نزد قصّهگو مینشیند، امّا چیزی از او نمیآموزد<ref>ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۸؛ القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۷- ۱۰۸.</ref>. ایوب سختیانی هم نزدیک به همین سخن گفته است<ref>السنة قبل التدوین، ص۲۱۳.</ref>. | # ابو قلابه گفت: [[علم]] را جز قصهگویان نکشتند. [[انسان]]، یک سال تمام نزد قصّهگو مینشیند، امّا چیزی از او نمیآموزد<ref>ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۸؛ القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۷- ۱۰۸.</ref>. ایوب سختیانی هم نزدیک به همین سخن گفته است<ref>السنة قبل التدوین، ص۲۱۳.</ref>. | ||
#یکی از [[صحابه]] به قصهگویی گفت: قصهگویان عامل ترک [[سنت پیامبر]]{{صل}} و قطع [[روابط]] [[خویشاوندی]] مردم هستند<ref>بنگرید: مختصر تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۰۲؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۸.</ref>. | # یکی از [[صحابه]] به قصهگویی گفت: قصهگویان عامل ترک [[سنت پیامبر]] {{صل}} و قطع [[روابط]] [[خویشاوندی]] مردم هستند<ref>بنگرید: مختصر تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۰۲؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۸.</ref>. | ||
# [[احمد بن حنبل]]، گدایان و قصهگویان را دروغگوترین مردم میدانست<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۳؛ طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۵۳؛ قوّت القلوب، ج۲، ص۳۰۸.</ref>. | # [[احمد بن حنبل]]، گدایان و قصهگویان را دروغگوترین مردم میدانست<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۳؛ طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۵۳؛ قوّت القلوب، ج۲، ص۳۰۸.</ref>. | ||
# [[محمد بن کثیر]] قصهگویان را دروغگوترین [[خلق]] از زبان [[پیامبران]] میشمرد<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۴.</ref>. | # [[محمد بن کثیر]] قصهگویان را دروغگوترین [[خلق]] از زبان [[پیامبران]] میشمرد<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۴.</ref>. | ||
#برخی تصریح کردهاند که عامل انتشار [[اسرائیلیات]] در کتب [[تاریخ]] و [[تفسیر]]، قصّهگویان بودهاند<ref>تاریخ المذاهب الاسلامیه، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. | # برخی تصریح کردهاند که عامل انتشار [[اسرائیلیات]] در کتب [[تاریخ]] و [[تفسیر]]، قصّهگویان بودهاند<ref>تاریخ المذاهب الاسلامیه، ج۱، ص۱۵۱.</ref>. | ||
# [[ابراهیم حربی]] میگفت: [[حمد]] و ثنا خدایی را که ما را از کسانی قرار نداد که به مجلس قصهگویان و کنیسه جهودان و کلیسای [[نصارا]] میروند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۹.</ref>. | # [[ابراهیم حربی]] میگفت: [[حمد]] و ثنا خدایی را که ما را از کسانی قرار نداد که به مجلس قصهگویان و کنیسه جهودان و کلیسای [[نصارا]] میروند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۹.</ref>. | ||
# [[ابن قتیبه]] میگفت: قصهگویان از قدیم اقبال عمومی مردم را به خود جلب و با بیان [[منکرات]] و سخنان عجیب و [[غریب]] و [[احادیث]] ساختگی ذهنشان را پر میکردند<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص۳۵۵- ۳۵۷.</ref>. | # [[ابن قتیبه]] میگفت: قصهگویان از قدیم اقبال عمومی مردم را به خود جلب و با بیان [[منکرات]] و سخنان عجیب و [[غریب]] و [[احادیث]] ساختگی ذهنشان را پر میکردند<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص۳۵۵- ۳۵۷.</ref>. | ||
#دیگری گفت: قصهگویان برای کسب درآمد و [[ارتزاق]] و نزدیکی به [[توده]] مردم، احادیث و [[روایات]] شگفت میساختند. آنها در این زمینه آن قدر سخنان عجیب و غریب، و راست و [[دروغ]] سر هم کردند که نمیتوان همه را توصیف کرد<ref>الباعث الحثیث، ص۸۵.</ref>. | # دیگری گفت: قصهگویان برای کسب درآمد و [[ارتزاق]] و نزدیکی به [[توده]] مردم، احادیث و [[روایات]] شگفت میساختند. آنها در این زمینه آن قدر سخنان عجیب و غریب، و راست و [[دروغ]] سر هم کردند که نمیتوان همه را توصیف کرد<ref>الباعث الحثیث، ص۸۵.</ref>. | ||
# [[ایّوب]] گفت: کسی [[حدیث]] مردم را تباه نکرد، مگر قصهگویان<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | # [[ایّوب]] گفت: کسی [[حدیث]] مردم را تباه نکرد، مگر قصهگویان<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | ||
#هنگامی که ابراهیم [[حربی]] قصّه گفت، پدرش او را از [[خانه]] بیرون کرد<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۷.</ref>. | # هنگامی که ابراهیم [[حربی]] قصّه گفت، پدرش او را از [[خانه]] بیرون کرد<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۷.</ref>. | ||
کار به همین گفتهها ختم نشد، بلکه مطالب دیگری هم درباره قصهگویان گفتهاند. به شماری از آنها توجّه کنید؛ | کار به همین گفتهها ختم نشد، بلکه مطالب دیگری هم درباره قصهگویان گفتهاند. به شماری از آنها توجّه کنید؛ | ||
#قصّهگویان، غوغاسالارانی بودند که [[اموال]] [[مردم]] را با سخنان خود بلعیدند<ref>ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۹.</ref>. | # قصّهگویان، غوغاسالارانی بودند که [[اموال]] [[مردم]] را با سخنان خود بلعیدند<ref>ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۹.</ref>. | ||
#قصهگویان، [[حدیث]] را [[حفظ]] نمیکردند<ref>القصاص و المذکّرین، ص۶۲- ۶۳.</ref>. | # قصهگویان، [[حدیث]] را [[حفظ]] نمیکردند<ref>القصاص و المذکّرین، ص۶۲- ۶۳.</ref>. | ||
#قصهگویان شنیدههای خود را از مردم به [[پیغمبر]]{{صل}} نسبت میدادند و [[احادیث]] را با هم خلط میکردند و خود را به [[گریه]] و رعشه میانداختند. برخی صورت خود را با دوا زرد میکردند. برخی نیز با خود دارویی داشتند که چون میبوییدند، اشکشان جاری میشد. آنان خود را به رعشه میانداختند و تلاش میکردند تا [[زنان]] را به خود جذب کنند<ref>بنگرید: القصّاص و المذکّرین، ص۷۸- ۷۹.</ref>. | # قصهگویان شنیدههای خود را از مردم به [[پیغمبر]] {{صل}} نسبت میدادند و [[احادیث]] را با هم خلط میکردند و خود را به [[گریه]] و رعشه میانداختند. برخی صورت خود را با دوا زرد میکردند. برخی نیز با خود دارویی داشتند که چون میبوییدند، اشکشان جاری میشد. آنان خود را به رعشه میانداختند و تلاش میکردند تا [[زنان]] را به خود جذب کنند<ref>بنگرید: القصّاص و المذکّرین، ص۷۸- ۷۹.</ref>. | ||
#قصهگویان پایهگذار [[جعل]] [[اخبار]] بودند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۸.</ref>. | # قصهگویان پایهگذار [[جعل]] [[اخبار]] بودند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۸.</ref>. | ||
#همه گفتهها و احادیث قصهگویان، [[دروغ]] است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۸. </ref>. | # همه گفتهها و احادیث قصهگویان، [[دروغ]] است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۸. </ref>. | ||
کافی است به چند مورد کوتاه دیگر اشاره کنیم تا بدانید که قصّهگویان چه جنایاتی در [[حقّ]] [[دین]] و [[حقیقت]] مرتکب شدند؛ | کافی است به چند مورد کوتاه دیگر اشاره کنیم تا بدانید که قصّهگویان چه جنایاتی در [[حقّ]] [[دین]] و [[حقیقت]] مرتکب شدند؛ | ||
# [[افسانه غرانیق]] ساخته قصهگویان دروغگوست<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | # [[افسانه غرانیق]] ساخته قصهگویان دروغگوست<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | ||
#برخی از قصهگویان [[روایت]] کردند که [[یوسف]] بند شلوارش را باز کرد، پدرش بر او ظاهر شد<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | # برخی از قصهگویان [[روایت]] کردند که [[یوسف]] بند شلوارش را باز کرد، پدرش بر او ظاهر شد<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | ||
#قصّه [[داود]] و اوریا ساخته قصهگویان است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | # قصّه [[داود]] و اوریا ساخته قصهگویان است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۵.</ref>. | ||
#قصهگویان [[قرائت قرآن]] با آواز و صوت را رواج دادند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۹۶- ۹۷.</ref>. | # قصهگویان [[قرائت قرآن]] با آواز و صوت را رواج دادند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۹۶- ۹۷.</ref>. | ||
#آن گونه که یک قصهگو اعتراف کرده، در یک [[ساعت]]، احادیث فراوانی در [[فضیلت]] [[روزه]] [[روز عاشورا]] ساخته است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۴.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۹.</ref>. | # آن گونه که یک قصهگو اعتراف کرده، در یک [[ساعت]]، احادیث فراوانی در [[فضیلت]] [[روزه]] [[روز عاشورا]] ساخته است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۸۴.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۹.</ref>. | ||
==قصّه و قصهگویی در [[مکتب]] امامت== | == قصّه و قصهگویی در [[مکتب]] امامت== | ||
نیازی به تأکید این مطلب نیست که [[اسلام]] به [[پرچمدار]]، [[رهبر]]، پاسدار و امامی محتاج است که مسیرش را ترسیم، تعالیمش را منتشر و [[مردم]] را مطابق آموزههای آن [[تربیت]] کند: [[تربیتی]] [[الهی]]، [[شایسته]] و [[ارزشمند]]. از سوی دیگر ضامن [[حقیقی]] [[دین]] در طیّ اعصار و گذر [[زمان]] و روزگاران باشد. [[امامان اهل بیت]]{{ع}} همان ضامن حقیقی هستند که [[حفظ]] اساس و [[احکام دین]] وابسته به آن است و [[تعالیم]] و نشانههای [[واقعی]] دین با بودن آنها سالم میماند. مگر نه این است که مطابق [[روایت متواتر]] [[رسول خدا]]{{صل}} آنان کشتی نوحاند و یکی از دو چیز بس گرانبها ([[ثقلین]]) که هر که به آنان چنگ زند، هرگز [[گمراه]] نشود؟! | نیازی به تأکید این مطلب نیست که [[اسلام]] به [[پرچمدار]]، [[رهبر]]، پاسدار و امامی محتاج است که مسیرش را ترسیم، تعالیمش را منتشر و [[مردم]] را مطابق آموزههای آن [[تربیت]] کند: [[تربیتی]] [[الهی]]، [[شایسته]] و [[ارزشمند]]. از سوی دیگر ضامن [[حقیقی]] [[دین]] در طیّ اعصار و گذر [[زمان]] و روزگاران باشد. [[امامان اهل بیت]] {{ع}} همان ضامن حقیقی هستند که [[حفظ]] اساس و [[احکام دین]] وابسته به آن است و [[تعالیم]] و نشانههای [[واقعی]] دین با بودن آنها سالم میماند. مگر نه این است که مطابق [[روایت متواتر]] [[رسول خدا]] {{صل}} آنان کشتی نوحاند و یکی از دو چیز بس گرانبها ([[ثقلین]]) که هر که به آنان چنگ زند، هرگز [[گمراه]] نشود؟! | ||
[[روایت]] [[امام باقر]]{{ع}} این مطلب را [[تفسیر]] میکند. آن [[حضرت]] به [[سلمة بن کهیل]] و [[حکیم بن عینیه]] فرمود: | [[روایت]] [[امام باقر]] {{ع}} این مطلب را [[تفسیر]] میکند. آن [[حضرت]] به [[سلمة بن کهیل]] و [[حکیم بن عینیه]] فرمود: | ||
اگر به [[مشرق]] و [[مغرب]] روید، [[علم]] [[درستی]] جز آنچه از ما [[اهل بیت]] تراوش میکند، نخواهید یافت<ref>الکافی، ج۱، ص۳۹۹؛ بصائر الدرجات، ص۹.</ref>. | اگر به [[مشرق]] و [[مغرب]] روید، [[علم]] [[درستی]] جز آنچه از ما [[اهل بیت]] تراوش میکند، نخواهید یافت<ref>الکافی، ج۱، ص۳۹۹؛ بصائر الدرجات، ص۹.</ref>. | ||
آن حضرت درباره [[حسن بصری]] فرمود: | آن حضرت درباره [[حسن بصری]] فرمود: | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
مردم هرکجا خواهند بروند. به خدای سوگند؛ علم جز در اینجا نیست و به خانهاش اشاره کرد<ref>بصائر الدرجات، ص۱۲؛ الکافی، ج۱، ص۳۹۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۳.</ref>. | مردم هرکجا خواهند بروند. به خدای سوگند؛ علم جز در اینجا نیست و به خانهاش اشاره کرد<ref>بصائر الدرجات، ص۱۲؛ الکافی، ج۱، ص۳۹۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۳.</ref>. | ||
===[[ائمه]]{{ع}} و تدوین و [[روایت]] حدیث=== | === [[ائمه]] {{ع}} و تدوین و [[روایت]] حدیث=== | ||
نیازی به بیان موضع [[ائمّه]]{{ع}} در قبال روایت و [[کتابت حدیث]] نیست. [[امام علی]]{{ع}} منع روایت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را برداشت<ref>بنگرید: سرگذشت حدیث، ص۲۸؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۱.</ref>. آن [[حضرت]] فرمود: | نیازی به بیان موضع [[ائمّه]] {{ع}} در قبال روایت و [[کتابت حدیث]] نیست. [[امام علی]] {{ع}} منع روایت [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را برداشت<ref>بنگرید: سرگذشت حدیث، ص۲۸؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۱.</ref>. آن [[حضرت]] فرمود: | ||
با یکدیگر [[دیدار]] کنید و درباره [[حدیث]] هرچه بیشتر [[مذاکره]] نمایید وگرنه حدیث از بین خواهد رفت<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۶۰؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۸۹.</ref>. | با یکدیگر [[دیدار]] کنید و درباره [[حدیث]] هرچه بیشتر [[مذاکره]] نمایید وگرنه حدیث از بین خواهد رفت<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۶۰؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۸۹.</ref>. | ||
یا فرمود: | یا فرمود: | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
در جای دیگر گفت: | در جای دیگر گفت: | ||
کیست که [[دانش]] فراوانی را از من به یک درهم بخرد؟ [[حارث اعور]] گوید: | کیست که [[دانش]] فراوانی را از من به یک درهم بخرد؟ [[حارث اعور]] گوید: | ||
من رفتم و کاغذهایی به یک درهم خریدم. [[راوی]] گفت: علی{{ع}} برای او دانش فراوانی نوشت<ref>التراتیب الاداریه، ج۲، ص۲۵۹؛ تقیید العلم، ص۹۰.</ref>. | من رفتم و کاغذهایی به یک درهم خریدم. [[راوی]] گفت: علی {{ع}} برای او دانش فراوانی نوشت<ref>التراتیب الاداریه، ج۲، ص۲۵۹؛ تقیید العلم، ص۹۰.</ref>. | ||
در یک روایت دیگر فرمود: | در یک روایت دیگر فرمود: | ||
هرگاه حدیث را نوشتید، آن را با اسنادش بنویسید. پس اگر [[حق]] بود، شما هم در [[پاداش]] [[شریک]] خواهید بود و اگر [[باطل]] باشد، گناهش بر عهده راوی خواهد بود<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۲۹.</ref>. | هرگاه حدیث را نوشتید، آن را با اسنادش بنویسید. پس اگر [[حق]] بود، شما هم در [[پاداش]] [[شریک]] خواهید بود و اگر [[باطل]] باشد، گناهش بر عهده راوی خواهد بود<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۲۹.</ref>. | ||
[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[فرزندان]] و برادرزادگان خود را فراخواند و فرمود: | [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} [[فرزندان]] و برادرزادگان خود را فراخواند و فرمود: | ||
ای فرزندانم؛ و ای برادرزادگانم؛ امروز شما خردسالان قومی هستید و فردا بزرگان قومی دیگر. پس دانش فراگیرید. هر که از شما نمیتواند، روایت کند، حدیث را بنویسد و آن را در خانهاش بگذارد<ref>تقیید العلم، ص۹۱؛ نور الابصار، ص۱۲۲؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۵۳؛ سنن دارمی، ج۱، ص۱۳۰؛ جامع بین العلم، ج۱، ص۹۹؛ العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۴۲۱۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۷؛ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۲۴۶- ۲۴۷؛ تاریخ بغداد، ج۶، ص۳۹۹؛ ربیع الابرار، ص۱۲.</ref>. | ای فرزندانم؛ و ای برادرزادگانم؛ امروز شما خردسالان قومی هستید و فردا بزرگان قومی دیگر. پس دانش فراگیرید. هر که از شما نمیتواند، روایت کند، حدیث را بنویسد و آن را در خانهاش بگذارد<ref>تقیید العلم، ص۹۱؛ نور الابصار، ص۱۲۲؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۵۳؛ سنن دارمی، ج۱، ص۱۳۰؛ جامع بین العلم، ج۱، ص۹۹؛ العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۴۲۱۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۷؛ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۲۴۶- ۲۴۷؛ تاریخ بغداد، ج۶، ص۳۹۹؛ ربیع الابرار، ص۱۲.</ref>. | ||
چنان که مشهور است، علی{{ع}} کتابهای فراوانی از حدیث [[رسول خدا]]{{صل}}... نوشت. [[ائمه اطهار]]{{ع}} [[شیعیان]] خود را به این امر [[تشویق]] کردهاند. | چنان که مشهور است، علی {{ع}} کتابهای فراوانی از حدیث [[رسول خدا]] {{صل}}... نوشت. [[ائمه اطهار]] {{ع}} [[شیعیان]] خود را به این امر [[تشویق]] کردهاند. | ||
آنان برخی از کتابهایی را که تألیف میشد، از نظر میگذراندند و نکاتی را بیان میکردند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۴.</ref>. | آنان برخی از کتابهایی را که تألیف میشد، از نظر میگذراندند و نکاتی را بیان میکردند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۴.</ref>. | ||
===موضع [[ائمه]]{{ع}} در قبال [[اسرائیلیات]]=== | === موضع [[ائمه]] {{ع}} در قبال [[اسرائیلیات]]=== | ||
[[امامان اهل بیت]]{{ع}} در گفتار و [[کردار]]، در مقابل [[اباطیل]] و ترهات [[بنی اسرائیل]] با شدّت و [[قوّت]] هرچه تمام موضعگیری کردند و در مناسبتهای مختلف روایتگران [[اسرائیلیات]] را با [[صراحت]] و وضوح [[تکذیب]] نمودند. [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} فقط به تکذیب و ردّ اسرائیلیات بسنده نکرد، بلکه گاهی اوقات آنان را به تازیانه هم [[تهدید]] میکرد. چنان که درباره [[راوی]] قصّه او [[ریا]] شد. [[امام]]، [[کعب الاحبار]] را [[کذّاب]] توصیف کرد<ref>اضواء علی السنّة المحمدیه، ص۱۶۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۷.</ref>. از این جهت کعب از امام رویگردان بود<ref>بنگرید: شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۷.</ref>. | [[امامان اهل بیت]] {{ع}} در گفتار و [[کردار]]، در مقابل [[اباطیل]] و ترهات [[بنی اسرائیل]] با شدّت و [[قوّت]] هرچه تمام موضعگیری کردند و در مناسبتهای مختلف روایتگران [[اسرائیلیات]] را با [[صراحت]] و وضوح [[تکذیب]] نمودند. [[امیر المؤمنین علی]] {{ع}} فقط به تکذیب و ردّ اسرائیلیات بسنده نکرد، بلکه گاهی اوقات آنان را به تازیانه هم [[تهدید]] میکرد. چنان که درباره [[راوی]] قصّه او [[ریا]] شد. [[امام]]، [[کعب الاحبار]] را [[کذّاب]] توصیف کرد<ref>اضواء علی السنّة المحمدیه، ص۱۶۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۷.</ref>. از این جهت کعب از امام رویگردان بود<ref>بنگرید: شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۷.</ref>. | ||
چنان که در پی خواهد آمد، [[امام علی]]{{ع}} قصهگویان را از [[مساجد]] بیرون کرد. | چنان که در پی خواهد آمد، [[امام علی]] {{ع}} قصهگویان را از [[مساجد]] بیرون کرد. | ||
[[امام باقر]]{{ع}} نیز کعب الاحبار را در برخی از روایاتش تکذیب کرد. مثل این [[روایت]] کعب که گفت: هر [[روز]] [[کعبه]] برای [[بیت المقدس]] [[سجده]] میکند<ref>الکافی، ج۴، ص۲۴۰؛ بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۵۴. به نظر میرسد که کعب به تعظیم و گرامی داشت، صخره ادامه داد، حتّی، هنگامی که همراه عمر در بیت المقدس بود و خلیفه از وی پرسید که مسجد و قبله را در کجا قرار دهد، گفت: پشت صخره. عمر گفت: کعب، این که قبله یهودیان شد. بنگرید: الانس الجلیل فی اخبار القدس و الخلیل، ج۱، ص۲۵۶؛ الأموال، ص۲۲۵؛ الاصابه، ج۴، ص۱۰۵؛ الأسرار المرفوعه، ص۴۵۷.</ref>. [[هدف]] وی توجیه [[قبله]] قرار دادن صخره بیت المقدس برای [[یهودیان]] بود و بیان این مطلب که صخره مذکور قبله سزاوارتر و [[برتر]] است؛ زیرا کعبه، [[قبله مسلمانان]]، همه [[روزه]] برای صخره سجده میکند. | [[امام باقر]] {{ع}} نیز کعب الاحبار را در برخی از روایاتش تکذیب کرد. مثل این [[روایت]] کعب که گفت: هر [[روز]] [[کعبه]] برای [[بیت المقدس]] [[سجده]] میکند<ref>الکافی، ج۴، ص۲۴۰؛ بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۵۴. به نظر میرسد که کعب به تعظیم و گرامی داشت، صخره ادامه داد، حتّی، هنگامی که همراه عمر در بیت المقدس بود و خلیفه از وی پرسید که مسجد و قبله را در کجا قرار دهد، گفت: پشت صخره. عمر گفت: کعب، این که قبله یهودیان شد. بنگرید: الانس الجلیل فی اخبار القدس و الخلیل، ج۱، ص۲۵۶؛ الأموال، ص۲۲۵؛ الاصابه، ج۴، ص۱۰۵؛ الأسرار المرفوعه، ص۴۵۷.</ref>. [[هدف]] وی توجیه [[قبله]] قرار دادن صخره بیت المقدس برای [[یهودیان]] بود و بیان این مطلب که صخره مذکور قبله سزاوارتر و [[برتر]] است؛ زیرا کعبه، [[قبله مسلمانان]]، همه [[روزه]] برای صخره سجده میکند. | ||
[[امام صادق]]{{ع}} نیز در یک موضعگیری، اباطیل [[اهل کتاب]] را تکذیب کرد<ref>بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۵۹ (ط ایران)؛ ج۴۶، ص۳۵۳- ۳۴۵۴، سفینة البحار، ج۲، ص۱۶۷؛ الکافی، ج۴، ص۲۳۹.</ref>. | [[امام صادق]] {{ع}} نیز در یک موضعگیری، اباطیل [[اهل کتاب]] را تکذیب کرد<ref>بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۵۹ (ط ایران)؛ ج۴۶، ص۳۵۳- ۳۴۵۴، سفینة البحار، ج۲، ص۱۶۷؛ الکافی، ج۴، ص۲۳۹.</ref>. | ||
آن [[حضرت]] در سخن از [[عالمان]] گفت: | آن [[حضرت]] در سخن از [[عالمان]] گفت: | ||
برخی از [[دانشمندان]] در پی [[احادیث]] [[یهود]] و [[نصارا]] هستند تا به [[دانش]] خود بیفزایند و حدیثشان را زیاد کنند. اینان در طبقه پنجم [[جهنم]] هستند<ref>بحار الانوار، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۵.</ref>. | برخی از [[دانشمندان]] در پی [[احادیث]] [[یهود]] و [[نصارا]] هستند تا به [[دانش]] خود بیفزایند و حدیثشان را زیاد کنند. اینان در طبقه پنجم [[جهنم]] هستند<ref>بحار الانوار، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۵.</ref>. | ||
===[[شیعه]]، [[رویارویی]] با اسرائیلیات=== | === [[شیعه]]، [[رویارویی]] با اسرائیلیات=== | ||
[[شیعیان]] [[آزاده]] در [[مبارزه]] با [[تفکّر]] التقاطی [[اسرائیلی]] به [[ائمه اطهار]]{{ع}} [[اقتدا]] کردند و با این که شخصیتها و مروّجان این [[اندیشه]] از [[حمایت]] کامل [[حاکمان]] وقت برخوردار بودند، با [[قوّت]]، [[شجاعت]] و [[صلابت]] به [[جنگ]] آنان رفتند. | [[شیعیان]] [[آزاده]] در [[مبارزه]] با [[تفکّر]] التقاطی [[اسرائیلی]] به [[ائمه اطهار]] {{ع}} [[اقتدا]] کردند و با این که شخصیتها و مروّجان این [[اندیشه]] از [[حمایت]] کامل [[حاکمان]] وقت برخوردار بودند، با [[قوّت]]، [[شجاعت]] و [[صلابت]] به [[جنگ]] آنان رفتند. | ||
این موضع شیعه، عمل به [[تکلیف شرعی]] و مستند به [[روایات]] [[رسول خدا]]{{صل}} بود. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: | این موضع شیعه، عمل به [[تکلیف شرعی]] و مستند به [[روایات]] [[رسول خدا]] {{صل}} بود. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: | ||
[[خداوند]] [[مؤمنان]] را در فتنههای پس از من به [[جهاد]] امر کرده است... | [[خداوند]] [[مؤمنان]] را در فتنههای پس از من به [[جهاد]] امر کرده است... | ||
هنگامی که در [[دین]] بر پایه [[رأی]] عمل کنند، آنان به خاطر [[تغییر]] در دین جهاد خواهند کرد...<ref>تفسیر فرات، ص۶۱۴.</ref>. | هنگامی که در [[دین]] بر پایه [[رأی]] عمل کنند، آنان به خاطر [[تغییر]] در دین جهاد خواهند کرد...<ref>تفسیر فرات، ص۶۱۴.</ref>. | ||
به نمونههایی از مواضع [[پیروان مکتب اهل بیت]]{{ع}} توجّه کنید: | به نمونههایی از مواضع [[پیروان مکتب اهل بیت]] {{ع}} توجّه کنید: | ||
# [[ابن عبّاس]] علنا کسانی را که با بودن [[قرآن]]، [[احکام دین]] را از [[اهل کتاب]]، میپرسیدند، [[تکذیب]] کرد<ref>بنگرید: صحیح بخاری، ج۴، ص۱۹۳، ۱۷۳؛ ج۲، ص۷۱؛ المصنّف، ج۱۰، ص۳۱۴؛ ج۱۱، ص۱۱۰؛ جامع بیان العلم، ج۲، ص۵۱؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۱، ص۲۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۴۳؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۹۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸۳ به نقل از بخاری، عبدالرزاق، ابن ابی حاتم، و بیهقی در شعب الایمان.</ref>. همین مسأله از [[ابن مسعود]] هم نقل شده است<ref>بنگرید: المصنّف، ج۶، ص۱۱۲، ج۱۱، ص۱۶۰، ج۱۰، ص۳۱۳؛ جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۳۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۸۱؛ سنن دارمی، ج۱، ص۱۲۲؛ تقیید العلم، ص۵۳، ۵۶.</ref>. | # [[ابن عبّاس]] علنا کسانی را که با بودن [[قرآن]]، [[احکام دین]] را از [[اهل کتاب]]، میپرسیدند، [[تکذیب]] کرد<ref>بنگرید: صحیح بخاری، ج۴، ص۱۹۳، ۱۷۳؛ ج۲، ص۷۱؛ المصنّف، ج۱۰، ص۳۱۴؛ ج۱۱، ص۱۱۰؛ جامع بیان العلم، ج۲، ص۵۱؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۱، ص۲۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۴۳؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۹۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸۳ به نقل از بخاری، عبدالرزاق، ابن ابی حاتم، و بیهقی در شعب الایمان.</ref>. همین مسأله از [[ابن مسعود]] هم نقل شده است<ref>بنگرید: المصنّف، ج۶، ص۱۱۲، ج۱۱، ص۱۶۰، ج۱۰، ص۳۱۳؛ جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۳۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۸۱؛ سنن دارمی، ج۱، ص۱۲۲؛ تقیید العلم، ص۵۳، ۵۶.</ref>. | ||
# ابن عبّاس و [[حذیفة بن یمان]] در برخی از موارد به [[صراحت]] [[کعب الاحبار]] را تکذیب کردهاند<ref>أضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۶۵.</ref>. | # ابن عبّاس و [[حذیفة بن یمان]] در برخی از موارد به [[صراحت]] [[کعب الاحبار]] را تکذیب کردهاند<ref>أضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۶۵.</ref>. | ||
#همگان موضع [[ابوذر غفاری]] را در قبال کعب الاحبار در مجلس [[عثمان]] میدانند که چون ترکه [[عبد الرحمن بن عوف]] را آوردند و کعب عهدهدار صدور [[فتوا]] شد، [[ابوذر]] با عصایش به او زد و گفت: ای پسر [[زن]] [[یهودی]]؛ آیا تو دینمان را به ما [[تعلیم]] میدهی؟! یا گفت: ای پسر زن یهودی؛ از کی فتوا با تو شده است؟!<ref>بنگرید: مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۰؛ مسند احمد، ج۱، ص۶۳؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۶۰؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۶؛ ج۴، ص۲۸۴؛ الغدیر، ج۸، ص۳۵۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ ج۸، ص۲۵۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۷- ۶۹؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۲؛ الأوائل، ج۱، ص۲۷۹؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۳۹؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۵۷؛ ۱۵۸، ۲۵۹؛ کنز العمّال، ج۳، ص۱۰؛ المیزان، ج۹، ص۲۵۸ و ۲۵۱.</ref>. | # همگان موضع [[ابوذر غفاری]] را در قبال کعب الاحبار در مجلس [[عثمان]] میدانند که چون ترکه [[عبد الرحمن بن عوف]] را آوردند و کعب عهدهدار صدور [[فتوا]] شد، [[ابوذر]] با عصایش به او زد و گفت: ای پسر [[زن]] [[یهودی]]؛ آیا تو دینمان را به ما [[تعلیم]] میدهی؟! یا گفت: ای پسر زن یهودی؛ از کی فتوا با تو شده است؟!<ref>بنگرید: مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۰؛ مسند احمد، ج۱، ص۶۳؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۶۰؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۶؛ ج۴، ص۲۸۴؛ الغدیر، ج۸، ص۳۵۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ ج۸، ص۲۵۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۷- ۶۹؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۳۲؛ الأوائل، ج۱، ص۲۷۹؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۳۹؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۵۷؛ ۱۵۸، ۲۵۹؛ کنز العمّال، ج۳، ص۱۰؛ المیزان، ج۹، ص۲۵۸ و ۲۵۱.</ref>. | ||
[[پاداش]] این [[صحابی]] [[جلیلالقدر]] [[تبعید]]، [[آوارگی]] و دست و پنجه نرم کردن با [[مصایب]] بود تا این که [[غریب]] و [[مظلوم]] در تبعیدگاه خود، بیابان [[ربذه]] درگذشت<ref>بنگرید: دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج۱، ص۱۱۱- ۱۴۱.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۶.</ref>. | [[پاداش]] این [[صحابی]] [[جلیلالقدر]] [[تبعید]]، [[آوارگی]] و دست و پنجه نرم کردن با [[مصایب]] بود تا این که [[غریب]] و [[مظلوم]] در تبعیدگاه خود، بیابان [[ربذه]] درگذشت<ref>بنگرید: دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج۱، ص۱۱۱- ۱۴۱.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۶.</ref>. | ||
===علی{{ع}} و [[رویارویی]] با قصهگویان=== | === علی {{ع}} و [[رویارویی]] با قصهگویان=== | ||
در پایان با بیان برخی از متون، موضع [[امام علی]]{{ع}} را در قبال قصّهگویان بررسی میکنیم؛ | در پایان با بیان برخی از متون، موضع [[امام علی]] {{ع}} را در قبال قصّهگویان بررسی میکنیم؛ | ||
# [[حارث]] میگوید: علی{{ع}} وارد [[مسجد]] شد. صدای قصهگویی را شنید. چون او را دید ساکت شد و فرمود: این کیست؟! قصهگو گفت: من هستم. علی{{ع}} فرمود: من از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که میگفت: پس از من قصهگویانی خواهند بود. [[خدا]] به آنان نظر نمیکند<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | # [[حارث]] میگوید: علی {{ع}} وارد [[مسجد]] شد. صدای قصهگویی را شنید. چون او را دید ساکت شد و فرمود: این کیست؟! قصهگو گفت: من هستم. علی {{ع}} فرمود: من از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که میگفت: پس از من قصهگویانی خواهند بود. [[خدا]] به آنان نظر نمیکند<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | ||
# [[سعید بن ابی هند]] گفت: علی{{ع}} از کنار قصهگویی گذشت، فرمود: چه میگوید؟ گفتند: قصّه. گفت: نه، بلکه میگوید: مرا بشناسید<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | # [[سعید بن ابی هند]] گفت: علی {{ع}} از کنار قصهگویی گذشت، فرمود: چه میگوید؟ گفتند: قصّه. گفت: نه، بلکه میگوید: مرا بشناسید<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | ||
# [[ابوعبدالرحمن سلمی]] گفت: [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر مردی گذشت که قصّه میگفت. از او پرسید: آیا [[ناسخ]] را از [[منسوخ]] تشخیص میدهی؟ گفت: نه. فرمود: هلاک شدی و دیگران را با خود هلاک کردی<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۸۹.</ref>. | # [[ابوعبدالرحمن سلمی]] گفت: [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} بر مردی گذشت که قصّه میگفت. از او پرسید: آیا [[ناسخ]] را از [[منسوخ]] تشخیص میدهی؟ گفت: نه. فرمود: هلاک شدی و دیگران را با خود هلاک کردی<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶؛ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۸۹.</ref>. | ||
# [[ابو یحیی]] قصّهگو گفت: علی بر من گذشت. من قصّه میگفتم. پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ میشناسی؟ گفتم: نه. گفت: تو، «[[پدر]] مرا بشناسید» هستی<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۱.</ref>. | # [[ابو یحیی]] قصّهگو گفت: علی بر من گذشت. من قصّه میگفتم. پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ میشناسی؟ گفتم: نه. گفت: تو، «[[پدر]] مرا بشناسید» هستی<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۱.</ref>. | ||
موضع امام علی{{ع}} در رویارویی با قصهگویان به [[انکار زبانی]] محدود نشد، بلکه فراتر رفت و به صورتی متمایز و قاطعانه نمود یافت. آن [[حضرت]] شیوههای زیر را در مواجهه با قصهگویان در پیش گرفت؛ | موضع امام علی {{ع}} در رویارویی با قصهگویان به [[انکار زبانی]] محدود نشد، بلکه فراتر رفت و به صورتی متمایز و قاطعانه نمود یافت. آن [[حضرت]] شیوههای زیر را در مواجهه با قصهگویان در پیش گرفت؛ | ||
* [[رسوا]] کردن آنان در برابر [[مردم]] و شناساندن اهداف آنان با بیان این مطلب که [[دوست]] دارند، خود را به دیگران بشناسانند<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | * [[رسوا]] کردن آنان در برابر [[مردم]] و شناساندن اهداف آنان با بیان این مطلب که [[دوست]] دارند، خود را به دیگران بشناسانند<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | ||
* [[تخریب]] برنامه قصّهگویی آنان از طریق نشر [[سخنان پیامبر]]{{صل}} درباره قصّهگویان<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | * [[تخریب]] برنامه قصّهگویی آنان از طریق نشر [[سخنان پیامبر]] {{صل}} درباره قصّهگویان<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲.</ref>. | ||
* [[آشکار کردن]] [[جهل و نادانی]] قصهگویان و بیان پیامدهای نامطلوب آن در [[هلاکت]] قصّهگویان و مخاطبان<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. | * [[آشکار کردن]] [[جهل و نادانی]] قصهگویان و بیان پیامدهای نامطلوب آن در [[هلاکت]] قصّهگویان و مخاطبان<ref>الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. | ||
*بیرون راندن قصهگویان از [[مساجد]]. | * بیرون راندن قصهگویان از [[مساجد]]. | ||
*تازیانه زدن قصهگویان. [[روایات]] زیر این دو شیوه اخیر را توضیح میدهد؛ | * تازیانه زدن قصهگویان. [[روایات]] زیر این دو شیوه اخیر را توضیح میدهد؛ | ||
# [[ابوالبختری]] گفت: علی بن ابی طالب{{ع}} وارد مسجد شد. مردی را دید که مردم را [[بیم]] میداد. گفت چه خبر است؟ گفتند: مردی است که برای مردم ذکر میگوید. فرمود: او کسی نیست که برای [[مردم]] ذکر بگوید. او میگوید: من فلانی پسر فلانی هستم. مرا بشناسید. سپس از او پرسید: آیا [[ناسخ]] را از [[منسوخ]] میشناسی؟ گفت: نه. فرمود: از [[مسجد]] ما بیرون شو و در آن برای مردم ذکر (قصّه) مگو<ref>کنز العمّال، ج۱، ص۱۷۱؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۶۲.</ref>. مطابق اصطلاح کتابهایی که درباره قصهگویان سخن گفتهاند، قصهگو را مذکّر میگویند. برای [[شناخت]] بیشتر به کتابهای تلبیس [[ابلیس]] و القصّاص و المذکّرین مراجعه کنید. | # [[ابوالبختری]] گفت: علی بن ابی طالب {{ع}} وارد مسجد شد. مردی را دید که مردم را [[بیم]] میداد. گفت چه خبر است؟ گفتند: مردی است که برای مردم ذکر میگوید. فرمود: او کسی نیست که برای [[مردم]] ذکر بگوید. او میگوید: من فلانی پسر فلانی هستم. مرا بشناسید. سپس از او پرسید: آیا [[ناسخ]] را از [[منسوخ]] میشناسی؟ گفت: نه. فرمود: از [[مسجد]] ما بیرون شو و در آن برای مردم ذکر (قصّه) مگو<ref>کنز العمّال، ج۱، ص۱۷۱؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۶۲.</ref>. مطابق اصطلاح کتابهایی که درباره قصهگویان سخن گفتهاند، قصهگو را مذکّر میگویند. برای [[شناخت]] بیشتر به کتابهای تلبیس [[ابلیس]] و القصّاص و المذکّرین مراجعه کنید. | ||
#هنگامی که علی{{ع}} به [[بصره]] آمد، قصهگویان را با این [[استدلال]] از مسجد بیرون کرد که قصهگویی در مسجد جایز نیست<ref>قوّت القلوب، ج۲، ص۳۰۲؛ الحوادث و البدع، ص۱۰۰.</ref>. | # هنگامی که علی {{ع}} به [[بصره]] آمد، قصهگویان را با این [[استدلال]] از مسجد بیرون کرد که قصهگویی در مسجد جایز نیست<ref>قوّت القلوب، ج۲، ص۳۰۲؛ الحوادث و البدع، ص۱۰۰.</ref>. | ||
# [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «[[امیر المؤمنین]]{{ع}} قصهگویی را در مسجد دید، او را از مسجد بیرون کرد»<ref>الکافی، ج۷، ص۲۶۳؛ تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۴۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۱۱؛ ج۱۸، ۵۷۸؛ ج۳، ص۵۱۵؛ ج۱۰، ص۴۶۸؛ ج۱۱، ص۵۶۷؛ ج۸، ص۱۴ و ۸۲؛ سفینة البحار، ج۲، ص۴۳۳. ر. ک: صافی (تفسیر)، ج۴، ص۲۶۹؛ مجمع البیان، ج۸، ص۴۷۲؛ تفسیر البرهان، ج۴؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. | # [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: «[[امیر المؤمنین]] {{ع}} قصهگویی را در مسجد دید، او را از مسجد بیرون کرد»<ref>الکافی، ج۷، ص۲۶۳؛ تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۴۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۱۱؛ ج۱۸، ۵۷۸؛ ج۳، ص۵۱۵؛ ج۱۰، ص۴۶۸؛ ج۱۱، ص۵۶۷؛ ج۸، ص۱۴ و ۸۲؛ سفینة البحار، ج۲، ص۴۳۳. ر. ک: صافی (تفسیر)، ج۴، ص۲۶۹؛ مجمع البیان، ج۸، ص۴۷۲؛ تفسیر البرهان، ج۴؛ الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. | ||
* [[تهدید]] به ضرب شدید و [[اجرای حدود الهی]]. [[روایات]] زیر این مسأله را توضیح میدهد؛ | * [[تهدید]] به ضرب شدید و [[اجرای حدود الهی]]. [[روایات]] زیر این مسأله را توضیح میدهد؛ | ||
#هنگامی که به آن [[حضرت]] خبر رسید که قصهگویان در قصّه اوریا چه میگویند، فرمود: هر که [[حدیث]] [[داود]] را آن چنان که قصهگویان [[روایت]] میکنند، نقل نماید او را یکصد و شصت تازیانه خواهم زد. این حدّ [[افترا]] بر [[پیامبران]] است<ref>بنگرید: سمیر اللیالی، ص۳۲۴؛ الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر و الحدیث، ص۲۰۲ به نقل از تفسیر نسفی، ج۴، ص۲۹- ۳۰؛ ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۸؛ صافی (تفسیر)، ج۴، ص۲۹۶؛ مجمع البیان، ج۸، ص۴۷۲.</ref>. | # هنگامی که به آن [[حضرت]] خبر رسید که قصهگویان در قصّه اوریا چه میگویند، فرمود: هر که [[حدیث]] [[داود]] را آن چنان که قصهگویان [[روایت]] میکنند، نقل نماید او را یکصد و شصت تازیانه خواهم زد. این حدّ [[افترا]] بر [[پیامبران]] است<ref>بنگرید: سمیر اللیالی، ص۳۲۴؛ الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر و الحدیث، ص۲۰۲ به نقل از تفسیر نسفی، ج۴، ص۲۹- ۳۰؛ ربیع الابرار، ج۳، ص۵۸۸؛ صافی (تفسیر)، ج۴، ص۲۹۶؛ مجمع البیان، ج۸، ص۴۷۲.</ref>. | ||
#آن حضرت یکی از قصهگویان را [[امتحان]] کرد. قصهگو پاسخ داد. اگر از پاسخ درمیماند، او را محکم میزد<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲ به نقل از وکیع در الغرر؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۳.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۷-۸۹.</ref>. | # آن حضرت یکی از قصهگویان را [[امتحان]] کرد. قصهگو پاسخ داد. اگر از پاسخ درمیماند، او را محکم میزد<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲ به نقل از وکیع در الغرر؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۳.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۸۷-۸۹.</ref>. | ||
===[[ائمه اطهار]]{{ع}} و [[رویارویی]] با قصهگویان=== | === [[ائمه اطهار]] {{ع}} و [[رویارویی]] با قصهگویان=== | ||
موضع [[ائمه اهل بیت]]{{ع}} در قبال قصهگویان تفاوتی با موضع [[امیر المؤمنین]]{{ع}} نداشت، بلکه تداوم همان موضعگیریها بود. متون زیر این مطلب را توضیح میدهد؛ | موضع [[ائمه اهل بیت]] {{ع}} در قبال قصهگویان تفاوتی با موضع [[امیر المؤمنین]] {{ع}} نداشت، بلکه تداوم همان موضعگیریها بود. متون زیر این مطلب را توضیح میدهد؛ | ||
#در محاورهای که بین [[امام حسن]]{{ع}} و یکی از قصهگویان روی داد، امام حسن{{ع}} آن مرد را که گاهی اوقات ادّعا میکرد، قصّهگوست و گاهی اوقات مذکّر؛ [[تکذیب]] فرمود. بدین اعتبار که این دو، [[صفت پیامبر]]{{صل}} است و چون قصهگو درباره خودش پرسید، [[امام]] پاسخ داد: مردی متکلّف که عهدهدار کاری شده که به او مربوط نیست<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۷- ۲۲۸.</ref>. | # در محاورهای که بین [[امام حسن]] {{ع}} و یکی از قصهگویان روی داد، امام حسن {{ع}} آن مرد را که گاهی اوقات ادّعا میکرد، قصّهگوست و گاهی اوقات مذکّر؛ [[تکذیب]] فرمود. بدین اعتبار که این دو، [[صفت پیامبر]] {{صل}} است و چون قصهگو درباره خودش پرسید، [[امام]] پاسخ داد: مردی متکلّف که عهدهدار کاری شده که به او مربوط نیست<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۷- ۲۲۸.</ref>. | ||
# [[امام سجّاد]]{{ع}} [[حسن بصری]] را از قصهگویی [[نهی]] فرمود. او به نهی امام گوش داد و دیگر قصّه نگفت<ref>بنگرید: وفیات الاعیان، ج۱، ص۷۰. </ref>. | # [[امام سجّاد]] {{ع}} [[حسن بصری]] را از قصهگویی [[نهی]] فرمود. او به نهی امام گوش داد و دیگر قصّه نگفت<ref>بنگرید: وفیات الاعیان، ج۱، ص۷۰. </ref>. | ||
# [[امام باقر]]{{ع}} در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا}}<ref>«و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوهگویی میپردازند روی از آنان بگردان تا در گفتوگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref> فرمود: قصّهگویان از آنان هستند<ref>بنگرید: تفسیر عیاشی، ج۲، ص۳۶۲.</ref>. | # [[امام باقر]] {{ع}} در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا}}<ref>«و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوهگویی میپردازند روی از آنان بگردان تا در گفتوگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref> فرمود: قصّهگویان از آنان هستند<ref>بنگرید: تفسیر عیاشی، ج۲، ص۳۶۲.</ref>. | ||
# [[امام صادق]]{{ع}} وقتی شنید: یکی از قصهگویان میگوید: این مجلس، [[مجلسی]] نیست که کسی در آن تیره [[بخت]] شود؛ فرمود: زهی [[خیال]] [[باطل]]؛ آنان سوراخ [[دعا]] را گم کردهاند<ref>بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۵۹.</ref>. | # [[امام صادق]] {{ع}} وقتی شنید: یکی از قصهگویان میگوید: این مجلس، [[مجلسی]] نیست که کسی در آن تیره [[بخت]] شود؛ فرمود: زهی [[خیال]] [[باطل]]؛ آنان سوراخ [[دعا]] را گم کردهاند<ref>بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۵۹.</ref>. | ||
# امام صادق{{ع}} قصهگویان را [[لعنت]] و فرمود: آنها [[مردم]] را بر ضدّ [[اهل بیت]]{{ع}} میشورانند. آن [[حضرت]] گوش فرا دادن به قصهگویان را [[تحریم]] نمود و آنان را اغواشدگان پیرو [[شاعران]] نامید<ref>بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۶۴- ۲۶۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۰.</ref>. | # امام صادق {{ع}} قصهگویان را [[لعنت]] و فرمود: آنها [[مردم]] را بر ضدّ [[اهل بیت]] {{ع}} میشورانند. آن [[حضرت]] گوش فرا دادن به قصهگویان را [[تحریم]] نمود و آنان را اغواشدگان پیرو [[شاعران]] نامید<ref>بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۶۴- ۲۶۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۰.</ref>. | ||
===[[پیروان]] خطّ علی{{ع}}=== | === [[پیروان]] خطّ علی {{ع}} === | ||
با رعایت [[انصاف]] در قبال [[حقیقت]] و [[تاریخ]] باید بگوییم که مواضع منفی پیروان [[مکتب خلافت]] در قبال قصهگویان نسبتا دیرتر از مواضع پیروان مکتب [[اهل بیت]]{{ع}} انجام شده است. [[شیعیان]] اهل بیت{{ع}} به گونههای مختلف حرکت قصّهگویان را [[تکذیب]] میکردند و در جهت ابطال آن گام برمیداشتند. آنها مواضع خود را تقریبا با [[نصایح]] و اندرزهای خاموش و پنهانی بیان کردهاند. این کار مطابق [[مقتضیات زمان]] صورت میگرفت. در آن شرایط میبایست از آشکارگویی مواضع مخالف با [[سیاست]] [[حاکمان]] وقت، هرچند [[ضعیف]] و کم رنگ خودداری میکردند. در اینجا بنا نداریم، لایههای تاریخ را زیر و رو کنیم تا [[دلایل]] و شواهد فراوان از اینجا و آنجا دست و پا کنیم، بلکه به ذکر نمونههایی بسنده میکنیم؛ | با رعایت [[انصاف]] در قبال [[حقیقت]] و [[تاریخ]] باید بگوییم که مواضع منفی پیروان [[مکتب خلافت]] در قبال قصهگویان نسبتا دیرتر از مواضع پیروان مکتب [[اهل بیت]] {{ع}} انجام شده است. [[شیعیان]] اهل بیت {{ع}} به گونههای مختلف حرکت قصّهگویان را [[تکذیب]] میکردند و در جهت ابطال آن گام برمیداشتند. آنها مواضع خود را تقریبا با [[نصایح]] و اندرزهای خاموش و پنهانی بیان کردهاند. این کار مطابق [[مقتضیات زمان]] صورت میگرفت. در آن شرایط میبایست از آشکارگویی مواضع مخالف با [[سیاست]] [[حاکمان]] وقت، هرچند [[ضعیف]] و کم رنگ خودداری میکردند. در اینجا بنا نداریم، لایههای تاریخ را زیر و رو کنیم تا [[دلایل]] و شواهد فراوان از اینجا و آنجا دست و پا کنیم، بلکه به ذکر نمونههایی بسنده میکنیم؛ | ||
* مسلم به سند خود از [[عاصم]] که گفت: نزد [[ابو عبدالرحمن]] سلّمی میآمدیم. او به ما که نوجوانانی تازه بالغ بودیم، میگفت: با قصهگویان جز [[ابو الأحوص]] ننشینید. از [[همنشینی]] با [[شقیق]] بپرهیزید. او همعقیده [[خوارج]] بود<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۱۵۱؛ القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۷.</ref>. | * مسلم به سند خود از [[عاصم]] که گفت: نزد [[ابو عبدالرحمن]] سلّمی میآمدیم. او به ما که نوجوانانی تازه بالغ بودیم، میگفت: با قصهگویان جز [[ابو الأحوص]] ننشینید. از [[همنشینی]] با [[شقیق]] بپرهیزید. او همعقیده [[خوارج]] بود<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۱۵۱؛ القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۷.</ref>. | ||
* [[عبدالله بن خباب بن ارت]] گفت: پدرم بر من گذشت و من نزد مردی نشسته بودم که قصّه میگفت. پدرم به من چیزی نگفت تا به [[خانه]] آمدم. تازیانهای برداشت و آن قدر مرا زد که خسته شد. او میگفت: آیا با مزدوران؟! این جمله را سه بار تکرار کرد. سپس گفت: این شاخ گاوی است که درآمده، این شاخ گاوی است که درآمده. این عبارت را نیز سه بار گفت<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۴.</ref>. | * [[عبدالله بن خباب بن ارت]] گفت: پدرم بر من گذشت و من نزد مردی نشسته بودم که قصّه میگفت. پدرم به من چیزی نگفت تا به [[خانه]] آمدم. تازیانهای برداشت و آن قدر مرا زد که خسته شد. او میگفت: آیا با مزدوران؟! این جمله را سه بار تکرار کرد. سپس گفت: این شاخ گاوی است که درآمده، این شاخ گاوی است که درآمده. این عبارت را نیز سه بار گفت<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۴.</ref>. | ||
* [[ابن مسعود]] هم که گفته میشود، به علی{{ع}} [[تمایل]] داشت و به رغم تأثیرپذیری آشکار از سیاستهای عمر، [[ناخشنودی]] خود را از قصهگویان اهل کتاب اظهار کرده است<ref>مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۸۹.</ref>. ابن مسعود که چنین باشد، حال سایر [[اهل]] [[علم]] و [[معرفت]] روشن است. | * [[ابن مسعود]] هم که گفته میشود، به علی {{ع}} [[تمایل]] داشت و به رغم تأثیرپذیری آشکار از سیاستهای عمر، [[ناخشنودی]] خود را از قصهگویان اهل کتاب اظهار کرده است<ref>مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۸۹.</ref>. ابن مسعود که چنین باشد، حال سایر [[اهل]] [[علم]] و [[معرفت]] روشن است. | ||
# گذشت که ابو قلابه میگفت: علم را جز قصهگویان نکشتند. [[انسان]]، یک سال تمام نزد قصهگو مینشیند، امّا چیزی از او نمیآموزد<ref>السنة قبل التدوین، ص۲۱۳.</ref>. | # گذشت که ابو قلابه میگفت: علم را جز قصهگویان نکشتند. [[انسان]]، یک سال تمام نزد قصهگو مینشیند، امّا چیزی از او نمیآموزد<ref>السنة قبل التدوین، ص۲۱۳.</ref>. | ||
#یکی از [[صحابه]] نیز میگفت: قصهگویان عامل ترک [[سنّت پیامبر]]{{صل}} و قطع [[روابط]] [[خویشاوندی]] [[مردم]] بودند<ref>بنگرید: مختصر تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۱.</ref>. | # یکی از [[صحابه]] نیز میگفت: قصهگویان عامل ترک [[سنّت پیامبر]] {{صل}} و قطع [[روابط]] [[خویشاوندی]] [[مردم]] بودند<ref>بنگرید: مختصر تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۱.</ref>. | ||
===شرط قصهگویی=== | === شرط قصهگویی=== | ||
از آنچه گذشت، دانستیم که [[شناخت]] [[ناسخ]] از [[منسوخ]] یکی از شرایط اعطای مجوّز قصهگویی بود. شرط دیگر، چنان که از [[پرسش]] [[امام علی]]{{ع}} از قصهگو به دست میآید، [[شناخت دین]]، اهداف و آرمانهای والای آن است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۵.</ref>. | از آنچه گذشت، دانستیم که [[شناخت]] [[ناسخ]] از [[منسوخ]] یکی از شرایط اعطای مجوّز قصهگویی بود. شرط دیگر، چنان که از [[پرسش]] [[امام علی]] {{ع}} از قصهگو به دست میآید، [[شناخت دین]]، اهداف و آرمانهای والای آن است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۵.</ref>. | ||
از آنجا که برخی [[ناسخ و منسوخ]] را نمیشناختند، [[حضرت]] [[حکم]] میکرد که هم خود هلاک شده و هم دیگران را هلاک کردهاند. در جای دیگر فرمود: | از آنجا که برخی [[ناسخ و منسوخ]] را نمیشناختند، [[حضرت]] [[حکم]] میکرد که هم خود هلاک شده و هم دیگران را هلاک کردهاند. در جای دیگر فرمود: | ||
هر کس، بدون شناخت به این کار بپردازد، دنیاخواه و [[شهرت]] [[طلب]] است. امّا هنگامی که مطمئن شد قصّهگویی واجد شرایط مطلوب است، به او اجازه فرمود که به کارش ادامه دهد. علی{{ع}} از قصّهگویی پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ میشناسی؟ گفت: آری. علی{{ع}} فرمود: پس قصّه بگو<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۵.</ref>. این بدان معنی است که قصهگویان در کنار [[موعظه]] و [[اندرز]] [[مردم]]، کارهای مهمّ دیگری نیز انجام میدادند. از جمله: [[بیان احکام]] [[شرعی]] و [[تفسیر قرآن]]. چنان که گذشت: | هر کس، بدون شناخت به این کار بپردازد، دنیاخواه و [[شهرت]] [[طلب]] است. امّا هنگامی که مطمئن شد قصّهگویی واجد شرایط مطلوب است، به او اجازه فرمود که به کارش ادامه دهد. علی {{ع}} از قصّهگویی پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ میشناسی؟ گفت: آری. علی {{ع}} فرمود: پس قصّه بگو<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۵.</ref>. این بدان معنی است که قصهگویان در کنار [[موعظه]] و [[اندرز]] [[مردم]]، کارهای مهمّ دیگری نیز انجام میدادند. از جمله: [[بیان احکام]] [[شرعی]] و [[تفسیر قرآن]]. چنان که گذشت: | ||
[[امام باقر]]{{ع}} به سعد اسکاف فرمود: دوست دارم که در هر سی ذراع یک قصّهگو مثل تو باشد<ref>جامع الرواة، ج۱، ص۳۵۳؛ معجم الرجال الحدیث، ج۸، ص۶۸- ۶۹.</ref>. [[ابان بن تغلب]] «قصّهگوی [[شیعه]]» بود<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۱۳۶.</ref>. [[عدی بن ثابت کوفی]] هم [[امام]] [[مسجد]] و قصهگوی شیعه بود<ref>تاریخ الاسلام (ذهبی، حوادث سالهای ۱۰۰- ۱۲۰ ه)، ص۴۱۸.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۲.</ref>. | [[امام باقر]] {{ع}} به سعد اسکاف فرمود: دوست دارم که در هر سی ذراع یک قصّهگو مثل تو باشد<ref>جامع الرواة، ج۱، ص۳۵۳؛ معجم الرجال الحدیث، ج۸، ص۶۸- ۶۹.</ref>. [[ابان بن تغلب]] «قصّهگوی [[شیعه]]» بود<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۱۳۶.</ref>. [[عدی بن ثابت کوفی]] هم [[امام]] [[مسجد]] و قصهگوی شیعه بود<ref>تاریخ الاسلام (ذهبی، حوادث سالهای ۱۰۰- ۱۲۰ ه)، ص۴۱۸.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۲.</ref>. | ||
===[[امتحان]] قصهگویی=== | === [[امتحان]] قصهگویی=== | ||
امیرالمؤمنین علی{{ع}} یکی از قصهگویان را امتحان کرد و چنان که خود فرمود، اگر قصّهگو در امتحان موفّق نمیشد، او را تازیانه میزد. [[روایت]] کردهاند که علی{{ع}} به قصهگویی رسید که قصّه میگفت؛ فرمود: آیا در حالی قصّه میگویی که هنوز از [[عهد رسول خدا]]{{صل}} مدّت چندانی نمیگذرد؟ من از تو درباره دو مسأله میپرسم. اگر پاسخ دادی، هیچ و الّا تو را با تازیانه میزنم. | امیرالمؤمنین علی {{ع}} یکی از قصهگویان را امتحان کرد و چنان که خود فرمود، اگر قصّهگو در امتحان موفّق نمیشد، او را تازیانه میزد. [[روایت]] کردهاند که علی {{ع}} به قصهگویی رسید که قصّه میگفت؛ فرمود: آیا در حالی قصّه میگویی که هنوز از [[عهد رسول خدا]] {{صل}} مدّت چندانی نمیگذرد؟ من از تو درباره دو مسأله میپرسم. اگر پاسخ دادی، هیچ و الّا تو را با تازیانه میزنم. | ||
گفت: بپرس یا [[امیر المؤمنین]]؛ حضرت فرمود: [[ثبات]] [[ایمان]] و زوال آن چیست؟ | گفت: بپرس یا [[امیر المؤمنین]]؛ حضرت فرمود: [[ثبات]] [[ایمان]] و زوال آن چیست؟ |