جز
جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
جز (جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن') |
||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
[[شهادت]] [[عروة بن مسعود ثقفی]]، نقطه عطفی در [[گرایش]] [[ثقفیان]] به اسلام بود. پس از شهادت عروه، فرزندش «ابومُلَیح» و برادرزادهاش [[قارب بن اسود]] در [[اعتراض]] به کشته شدن عروه، از [[قوم]] خود کناره گرفتند و گفتند که دیگر در هیچ زمینهای حاضر به [[همکاری]] با آنان نیستند؛ سپس به [[مدینه]] رفتند و [[مسلمان]] شدند.<ref> واقدی، المغازی، ج ۳، ص۲۶۱، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۳۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص۴۹۰.</ref> [[اسلام آوردن]] این دو تن که از شخصیتهای محوری در احلاف بودند، میتوانست در روند [[نفوذ اسلام]] در شاخۀ احلاف ثقیف بسیار تأثیر گذار باشد. در این اثنا، [[مالک بن عوف نصری]] -[[رئیس]] پناهندگان [[هوازن]] در [[طائف]]- نیز، اسلام پذیرفت و به مدینه گریخت.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۲۷-۹۲۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۹۸.</ref> اسلام وی نیز، بهطبع زمینهساز گرویدن بازماندۀ [[مشرکان]] [[هوازن]] به اسلام میشد؛ امری که مشرکان [[ثقیف]] را بیش از پیش در معرض فشار قرار میداد. به دنبال اسلام آوردن [[مالک بن عوف]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[عیینة بن حصن بن بدر]] جهت [[تبلیغ اسلام]] در میان ثقفیان طائف تعیین فرمود،<ref> بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۶۳.</ref> و مالک بن عوف را نمایندۀ خود در رسیدگی به امور مسلمانشدگان ثقیف و [[قبایل]] دیگر در طائف قرار داد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۷.</ref> این [[اقدام]] به روند [[گسترش اسلام]] در میان ثقیف سرعتی مضاعف داد.<ref> دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | [[شهادت]] [[عروة بن مسعود ثقفی]]، نقطه عطفی در [[گرایش]] [[ثقفیان]] به اسلام بود. پس از شهادت عروه، فرزندش «ابومُلَیح» و برادرزادهاش [[قارب بن اسود]] در [[اعتراض]] به کشته شدن عروه، از [[قوم]] خود کناره گرفتند و گفتند که دیگر در هیچ زمینهای حاضر به [[همکاری]] با آنان نیستند؛ سپس به [[مدینه]] رفتند و [[مسلمان]] شدند.<ref> واقدی، المغازی، ج ۳، ص۲۶۱، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۳۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص۴۹۰.</ref> [[اسلام آوردن]] این دو تن که از شخصیتهای محوری در احلاف بودند، میتوانست در روند [[نفوذ اسلام]] در شاخۀ احلاف ثقیف بسیار تأثیر گذار باشد. در این اثنا، [[مالک بن عوف نصری]] -[[رئیس]] پناهندگان [[هوازن]] در [[طائف]]- نیز، اسلام پذیرفت و به مدینه گریخت.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۲۷-۹۲۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۹۸.</ref> اسلام وی نیز، بهطبع زمینهساز گرویدن بازماندۀ [[مشرکان]] [[هوازن]] به اسلام میشد؛ امری که مشرکان [[ثقیف]] را بیش از پیش در معرض فشار قرار میداد. به دنبال اسلام آوردن [[مالک بن عوف]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[عیینة بن حصن بن بدر]] جهت [[تبلیغ اسلام]] در میان ثقفیان طائف تعیین فرمود،<ref> بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۶۳.</ref> و مالک بن عوف را نمایندۀ خود در رسیدگی به امور مسلمانشدگان ثقیف و [[قبایل]] دیگر در طائف قرار داد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۷.</ref> این [[اقدام]] به روند [[گسترش اسلام]] در میان ثقیف سرعتی مضاعف داد.<ref> دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | ||
اقدامات بسیار حساب شده [[پیامبر]] {{صل}}، در کنار موج اسلام خواهی روزافزونی که پس از شهادت عروه در برخی [[طوایف]] ثقیف به راه افتاده بود از یک سو و وجود عواملی دیگر بخصوص [[احساس]] [[ناامنی]] شدید حاصل از حملات و غارتهای بیوقفه مالک بن عوف علیه ثقفیها -که ادامه [[زندگی]] را بر آنان دشوار کرده بود-،<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۵۵؛ ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۷۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۳۷.</ref> همچنین [[فتح مکه]] و [[اسلام آوردن]] [[قریش]] که سرآمد [[مشرکان]] در [[جزیرة العرب]] بودند و نیز در هم شکستن [[هیمنه]] [[شرک]] و [[بت پرستی]] و فرو ریختن دیوارهای اوهام و [[خرافات]] و باورهای واهیِ [[جاهلی]] از جهات دیگر، هر گونه راه مفرّ را بر [[ثقفیان]] [[مشرک]] بست<ref> فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(۲)، محمود حیدری آقایی.</ref> و به تدریج زمینه [[تسلیم]] [[طائف]] و | اقدامات بسیار حساب شده [[پیامبر]] {{صل}}، در کنار موج اسلام خواهی روزافزونی که پس از شهادت عروه در برخی [[طوایف]] ثقیف به راه افتاده بود از یک سو و وجود عواملی دیگر بخصوص [[احساس]] [[ناامنی]] شدید حاصل از حملات و غارتهای بیوقفه مالک بن عوف علیه ثقفیها -که ادامه [[زندگی]] را بر آنان دشوار کرده بود-،<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۵۵؛ ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۷۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۳۷.</ref> همچنین [[فتح مکه]] و [[اسلام آوردن]] [[قریش]] که سرآمد [[مشرکان]] در [[جزیرة العرب]] بودند و نیز در هم شکستن [[هیمنه]] [[شرک]] و [[بت پرستی]] و فرو ریختن دیوارهای اوهام و [[خرافات]] و باورهای واهیِ [[جاهلی]] از جهات دیگر، هر گونه راه مفرّ را بر [[ثقفیان]] [[مشرک]] بست<ref> فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(۲)، محمود حیدری آقایی.</ref> و به تدریج زمینه [[تسلیم]] [[طائف]] و پیوستن جمعی ثقیف را به [[اسلام]] - تنها چند ماه پس از [[شهادت]] [[عروة بن مسعود]]-<ref> بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۳۰۴.</ref> فراهم آورد. ادامه این روند پس از چند ماه [[مقاومت]] و [[تحمل]] فشار، [[ثقیف]] را بر آن داشت که از [[دشمنی]] دست بردارند و راهی برای برون رفت از این وضع [[بحرانی]] بیابد. از این رو ثقفیان جلسهای ترتیب دادند و در مجموع به این نتیجه رسیدند که باید برای [[مذاکره]] راهی [[مدینه]] شوند.<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۳.</ref> آنان نخست از [[عبد یالیل بن عمرو بن عمیر]] خواستند که به [[نمایندگی]] از آنان نزد [[نبی خاتم]] {{صل}} رود؛ ولی او از [[هراس]] گرفتار شدن به [[سرنوشت]] [[عروه]]، این کار را به [[همراهی]] مردانی دیگر از ثقیف مشروط کرد. از اینرو، دو تن از احلاف به نام [[حکم بن عمرو]] و [[شرحبیل بن غیلان]] و سه تن از [[بنیمالک]] به نام [[عثمان بن ابیالعاص]]، [[اوس بن عوف]] و [[نمیر بن خرشه]] به نمایندگی از ثقیف با عبد یالیل همراه شدند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۳، ج ۵، ص۵۰۶، جم؛ بخاری، التاریخ، ج۱، ص۳۸۹، جم؛ ابن اثیـر، اسد الغابة، ج۳، ص۴۱۸، ج۵، ص۵۰۷، جم.</ref> [[ابن سعد]]، دو تن از [[فرزندان]] عبد یالیل به نام [[کنانه]] و [[ربیعه]] را نیز به این گروه شش نفره میافزاید و به همراهی ۷۰ تن دیگر از [[قبیله ثقیف]] اشاره میکند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۳.</ref> برخی نیز تعداد [[نمایندگان]] [[ثقیف]] را کمی بیش از ۱۰ تن میدانند.<ref> ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۰۱؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۸۴.</ref> هیئت ثقیف، پس از بازگشت [[پیامبر]] {{صل}} از [[جنگ تبوک]] ([[رجب]] سال نهم هجری)، روی به [[مدینه]] نهاد و در آستانۀ [[رمضان]] همان سال، پس از [[دیدار]] با [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] در نزدیکی مدینه و [[آگاهی]] از وضع [[شهر]]، با کسب اجازه از [[رسول خدا]] {{صل}} وارد مدینه شد.<ref> ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۶۴؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۸۳-۸۴.</ref> نمایندگان احلاف که از [[خویشاوندان]] [[مغیرة بن شعبه]] بودند، در خانۀ وی اقامت گزیدند و برای [[بنی مالک]] چادری در محوطۀ [[مسجد]] [[نبوی]] در نظر گرفته شد.<ref> صنعانی، مصنف، ج۱، ص۴۱۴؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۴۳؛ ابوداوود سجستانی، سنن، ج۲، ص۵۵. برخی بر این باورند که مغیره که خود از احلاف بود، تنها احلاف را به خانه خود دعوت کرد و نمایندگان بنیمالک زیر سایبان مسجد اقامت داشتهاند. (ابن ابی شیبه، المصنف، ج۲، ص۳۸۵؛ ابوداوود سجستانی، سنن ابی داود، ج۱، ص۳۱۴؛ ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۰۹.) این گزینشِ مغیره را باید برگرفته از کینه دیرینه احلاف و بنیمالک و نیز قتل ۱۰ تن از بنیمالک به دست مغیره در جاهلیت و نگرانی او از کینه و انتقام نمایندگان بنیمالک دانست؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> این هیئت در نخستین دیدار با رسول خدا {{صل}}، به رغم سفارش [[مغیره]] به شیوه [[مشرکان]]، به پیامبر {{صل}} [[سلام]] داد<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۴؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۳.</ref>و با ایشان به [[گفتوگو]] نشست. آنان در این دیدار، خود را سرسختترین [[دشمنان]] رسول خدا {{صل}} در [[نبرد]] و بهترین آنان در [[صلح]] دانستند.<ref> ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۱۱.</ref> این سخنان در کنار تقدیم [[هدیه]] این گروه به [[پیامبر]] {{صل}} و تأکید بر اینکه این هدیه پیشکش بوده و نه [[صدقه]]، از سوی شماری از محققان به معنای تلاش این هیئت برای [[برقراری صلح]] و نه [[قبول اسلام]]، تعبیر شده است.<ref> ر. ک. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> جملۀ مشهور پیامبر {{صل}} خطاب به هیئت ثقیف که {{متن حدیث| لَتُسْلِمُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْكُمْ رَجُلاً مِنِّي}}؛ «یا [[اسلام]] بیاورید یا مردی از جنس خودم را به سوی شما میفرستم» <ref> معمر بن راشد، «الجامع»، ص۲۲۶؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۹۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۱۲۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۱۰؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۳۶.</ref> نیز میتواند مؤید این نظر باشد؛ و گویای این مسأله که هنوز هیئت ثقیف با گذشت چند [[روز]] از دیدارشان با [[حضرت]]، تصمیمی به [[پذیرش اسلام]] نداشته است. برخی گزارشها نیز تصریح دارند که درخواست نخستین ثقیف آن بود که با پیامبر {{صل}} [[بیعت]] کنند و در عمل به [[دین]] پیشین خود [[آزاد]] گذاشته شوند.<ref> ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۱۵۵.</ref> گام پسین ثقیف آن بود که گرویدن به اسلام را بپذیرند، به شرط آنکه تدریجی باشد. آنان از حضرت درخواست کردند تا یک سال بتان خود را نگاه دارند و به [[هدیه دادن]] به [[لات]] و دیگر خدایگانها ادامه دهند.<ref> طبری، تفسیر، ج۱۵، ص۱۶۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۵۲.</ref> آنگاه که هیئت [[ثقیف]] [[اطمینان]] یافتند راهی برای پذیرش باقی ماندن آنان بر [[شرک]] وجود ندارد و تنها شرط [[صلح]] پیامبر {{صل}} را پذیرش اسلام دیدند، در [[مقام]] آن برآمدند تا اسلام را منهای برخی [[آیینها]] و [[قوانین]] آن بپذیرند. از جمله پذیرش [[رکوع]] و [[سجود]] در [[عبادت]] را بر خود دشوار دانستند و آن را دون [[شأن]] خود تلقی کردند.<ref> ابو داوود سجستانی، سنن، ج۳، ص۱۶۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۳۰۵.</ref> گویا ایشان به سبب سردسیر بودن شهرشان، درخواست معاف بودن از [[غسل]] را نیز دادند که پذیرفته نشد.<ref> احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۳، ص۳۴۸، ج۴، ص۱۶۸؛ مسلـم بن حجـاج، صحیح، ج۱، ص۲۵۹.</ref> بر پایۀ برخی [[روایات]]، آنان درخواست داشتند تا محرماتی شامل [[زنا]]، [[نوشیدن]] شراب و دریافت [[ربا]] بر آنان [[حلال]] باشد، اما از سوی [[پیامبر]] {{صل}} مطلقاً پذیرفته نشد.<ref> ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳؛ برای شراب، نک: احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۴، ص۱۶۸.</ref> با این همه، [[رسول خدا]] {{صل}} دربارۀ برخی درخواستهای [[ثقیف]] [[نرمش]] نشان داد و با آنها موافقت کرد. درخواست آنان مبنی بر اینکه درخصوص حسابهای ربا پیش از [[اسلام آوردن]] [[ثقیف]]، بدهیهای ثقیف به دیگران از بابت [[سود]] [[ربا]] کلاً بخشوده شود، مورد پذیرش پیامبر {{صل}} قرار گرفت.<ref> طبری، تفسیر، ج۳، ص۱۴۷؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | ||
[[نمایندگان]] [[ثقیف]] در پی گفتگوی طولانی با پیامبر {{صل}} و [[آگاهی]] از دیدگاه ایشان، به [[شور]] نشستند و پس از [[مشورت]] با یکدیگر، همگی جز [[کنانه]] فرزند عبد یالیل<ref> ابن حجر، فتح الباری، ج۶، ص۲۲۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.</ref> [[اسلام]] آوردند.<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۷؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۴.</ref> سپس به دستور رسول خدا {{صل}}، به خط [[خالد بن سعید اموی]]، پیماننامهای برای آنان نگاشته شد. بر اساس این [[پیماننامه]]، به پیشنهاد [[ثقفیان]] و قبول پیامبر {{صل}}، آنان از [[جهاد]] و [[پرداخت زکات]] و پرداخت مالیاتهای جاری معاف شدند. نیز بواسطه این [[پیمان]] [[نامه]]، [[مالکیت]] زمینها و [[اموال]] ثقیف به رسمیت شناخته شد و مقرر شد تا از غیر افراد [[قبیله]] عاملی بر آنان گماشته نشود.<ref> احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۴، ص۲۱۸؛ ابوداوود سجستانی، سنن، ج۳، ص۱۶۳.</ref> در بخش دیگر از [[صلحنامه]]، بر این موضوع تأکید شده بود که سرزمین وجّ همچون حرم است و قطع درختان و صید جانوران و هرگونه ستم و دزدی و بدرفتاری در آن سرزمین، حرام و نارواست،<ref> حمیداللّه، مجموعةالوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشده، ص ۲۸۴ـ۲۸۶.</ref> همچنین تمام دیون زماندار دیگران برعهدۀ ثقیف بخشوده است و دینها و رهنهای ثقیف بر عهدۀ دیگران بر همان قاعده برقرار و در [[زمان]] خود [[واصل]] شود.<ref> ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۹۸.</ref> این [[پیماننامه]] با حضور شاهدانی از جمله [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} به امضای طرفین رسید و پس از امضاء به نُمیر بن خَرشه تحویل گردید.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۸۵.</ref> | [[نمایندگان]] [[ثقیف]] در پی گفتگوی طولانی با پیامبر {{صل}} و [[آگاهی]] از دیدگاه ایشان، به [[شور]] نشستند و پس از [[مشورت]] با یکدیگر، همگی جز [[کنانه]] فرزند عبد یالیل<ref> ابن حجر، فتح الباری، ج۶، ص۲۲۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.</ref> [[اسلام]] آوردند.<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۷؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۴.</ref> سپس به دستور رسول خدا {{صل}}، به خط [[خالد بن سعید اموی]]، پیماننامهای برای آنان نگاشته شد. بر اساس این [[پیماننامه]]، به پیشنهاد [[ثقفیان]] و قبول پیامبر {{صل}}، آنان از [[جهاد]] و [[پرداخت زکات]] و پرداخت مالیاتهای جاری معاف شدند. نیز بواسطه این [[پیمان]] [[نامه]]، [[مالکیت]] زمینها و [[اموال]] ثقیف به رسمیت شناخته شد و مقرر شد تا از غیر افراد [[قبیله]] عاملی بر آنان گماشته نشود.<ref> احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۴، ص۲۱۸؛ ابوداوود سجستانی، سنن، ج۳، ص۱۶۳.</ref> در بخش دیگر از [[صلحنامه]]، بر این موضوع تأکید شده بود که سرزمین وجّ همچون حرم است و قطع درختان و صید جانوران و هرگونه ستم و دزدی و بدرفتاری در آن سرزمین، حرام و نارواست،<ref> حمیداللّه، مجموعةالوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشده، ص ۲۸۴ـ۲۸۶.</ref> همچنین تمام دیون زماندار دیگران برعهدۀ ثقیف بخشوده است و دینها و رهنهای ثقیف بر عهدۀ دیگران بر همان قاعده برقرار و در [[زمان]] خود [[واصل]] شود.<ref> ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۹۸.</ref> این [[پیماننامه]] با حضور شاهدانی از جمله [[امام حسن]] {{ع}} و [[امام حسین]] {{ع}} به امضای طرفین رسید و پس از امضاء به نُمیر بن خَرشه تحویل گردید.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۸۵.</ref> |