|
|
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{ویرایش غیرنهایی}} | | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عیینة بن حصن فزاری در تاریخ اسلامی]] - [[عیینة بن حصن فزاری در رجال و تراجم]]| پرسش مرتبط = }} |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[عیینة بن حصن فزاری در تاریخ اسلامی]] | [[عیینة بن حصن فزاری در رجال و تراجم]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
|
| |
|
| ==مقدمه== | | == مقدمه == |
| اسم او [[حذیفه]] و کنیهاش [[ابو مالک]] بود و به [[دلیل]] بر آمده بودن چشمانش، عیینه [[لقب]] گرفت <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۶۳۹.</ref>. وی [[رئیس]] [[قبیله غطفان]] و از [[مسلمانان]] [[مؤلفة قلوبهم]] بود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۴۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۱.</ref>. در [[جنگ احزاب]] به عنوان یکی از [[فرماندهان سپاه]] [[دشمن]] حضور داشت<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۴۳؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۹۵.</ref> و قبل از [[فتح مکه]] [[اسلام]] آورد و در جنگهای [[فتح]]، [[حنین]] و [[طائف]] حضور داشت و [[پیامبر]]{{صل}} وی را به عنوان [[فرمانده]] سریه، به سوی [[بنی تمیم]] فرستاد. سپس عیینه در [[زمان]] [[ابوبکر]]، [[مرتد]] شد و به [[طلیحه]] [[اسدی]] پیوست و با او [[بیعت]] کرد اما پس از [[اسیر]] شدن به دست [[خالد بن ولید]]، دوباره اسلام آورد و ابوبکر او را [[آزاد]] کرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۶۳۹.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴۴.</ref> | | اسم او [[حذیفه]] و کنیهاش [[ابو مالک]] بود و به [[دلیل]] برآمدهبودن چشمانش، «عیینه» [[لقب]] گرفت <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۶۳۹.</ref>. وی [[رئیس]] [[قبیله غطفان]] و از [[مسلمانان]] [[مؤلفة قلوبهم]] بود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۴۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۱.</ref>. در [[جنگ احزاب]] به عنوان یکی از [[فرماندهان سپاه]] [[دشمن]] حضور داشت<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۴۳؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۹۵.</ref> و قبل از [[فتح مکه]] [[اسلام]] آورد و در جنگهای [[فتح]]، [[حنین]] و [[طائف]] حضور داشت و [[پیامبر]] {{صل}} وی را به عنوان [[فرمانده]] سریه، به سوی [[بنی تمیم]] فرستاد. سپس عیینه در [[زمان]] [[ابوبکر]]، [[مرتد]] شد و به [[طلیحه اسدی]] پیوست و با او [[بیعت]] کرد اما پس از [[اسیر]] شدن به دست [[خالد بن ولید]]، دوباره اسلام آورد و ابوبکر او را [[آزاد]] کرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۶۳۹.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴۴.</ref> |
|
| |
|
| ==عیینه در جنگ احزاب== | | == عیینه در جنگ احزاب == |
| قبل از [[جنگ خندق]]، [[یهودیان]] به سراغ قبیله غطفان رفتند و قول دادند محصول خرمای یک سال [[خیبر]] را به ایشان بپردازند، به شرط آنکه [[یهود]] را [[یاری]] کنند و همراه [[قریش]] به [[جنگ]] پیامبر{{صل}} بروند. قبیله غطفان نیز این موضوع را پذیرفتند و عیینه بن [[حصن]] در این امر از همه پیشگامتر بود<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۴۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۵۱.</ref>. سپس قریش برای جنگ از [[مکه]] خارج شدند در حالی که [[ابوسفیان بن حرب]] فرمانده ایشان بود. [[بنی اسد]] را [[طلحة بن خویلد اسدی]] [[فرماندهی]] میکرد و [[بنیفزاره]] هم به فرماندهی عیینة بن حصن حرکت کردند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۴۳؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۹۱؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۹۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۹؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۵۳۳.</ref>. در حال محاصره، پیامبر{{صل}} کسی را به سراغ عیینة بن حصن و [[حارث بن عوف]] فرستاد و به آنها چنین پیغام داد: آیا میپذیرید که یک سوم محصول خرمای [[مدینه]] را به شما بدهم<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۷۷؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۳۳؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۹۳؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۹۵.</ref> و در عوض شما و اصحابتان دست از [[جنگ]] بردارید و [[اعراب]] را هم از ادامه جنگ با ما منصرف کنید؟ یک سوم را نپذیرفتند بلکه نصف آن را خواستار شدند.
| |
|
| |
|
| [[پیامبر]]{{صل}} با بیش از یک سوم موافقت نفرمود. آنها به همان مقدار [[راضی]] شدند و چیزی به شروع شدن جنگ باقی نمانده بود که با ده نفر از [[یاران]] خود به حضور پیامبر{{صل}} رسیدند. پیامبر{{صل}} هم جمعی از [[اصحاب]] خود را [[دعوت]] فرموده بودند، و دوات و کاغذ هم برای [[نوشتن]] [[پیمان]] [[نامه]] آماده بود، نزدیک بود [[عثمان بن عفان]] [[پیماننامه]] [[صلح]] را بنویسد، [[اسید بن حضیر]] به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و از موضوع اطلاع نداشت. تا اینکه عیینه آمد و در حضور پیامبر{{صل}} بیادبانه نشست و پایش را دراز کرد، اسید بن حضیر خطاب به او گفت: آی بوزینه پاهایت را جمع کن! آیا در محضر رسول خدا{{صل}} پایت را دراز میکنی؟ سپس به پیامبر{{صل}} گفت: ای رسول خدا؟ اگر آنچه میکنید به [[دستور]] [[وحی]] است انجام دهید، و اگر غیر از این است به [[خدا]] جز [[شمشیر]] چیزی به آنها نمیدهیم!<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۸.</ref> پیامبر{{صل}} بعد از [[سکوت]]، [[سعد بن معاذ]]، و [[سعد بن عباده]] را احضار، و با آن دو در این مورد [[مشورت]] فرمود. آن دو گفتند: در صورت وجود وحی و یا [[تمایل]] خود شما، ما [[فرمان]] برداریم، ولی اگر با ما مشورت میفرمایید برای آنها پیش ما چیزی جز شمشیر نیست"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۷۸؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۹۶.</ref>. | | == [[قرارداد]] [[پیامبر]] {{صل}} با عیینه == |
|
| |
|
| سپس پیامبر{{صل}} خطاب به سعد بن معاذ فرمودند: "نامه را پاره کن" و سعد آن را پاره کرد، و به عیینه فرمودند: "میان ما شمشیر[[حکم]] فرماست!" عیینه برخاست و گفت: "به خدا [[تصمیم]] قبلی شما برای تان خیلی بهتر از این تصمیمی است که گرفتهاید؛ شما توان[[جنگ]] با این [[قوم]] را ندارید".
| | == عیینه و [[غارت]] شتران [[پیامبر]] {{صل}} == |
|
| |
|
| [[پیامبر]]{{صل}} با صدای بلند خطاب به عیینه و همراهانش فرمود: "برو که میان ما [[شمشیر]] [[حکم]] فرما خواهد بود". و عیینه و [[یاران]] وی برگشتند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۷۹.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴۴-۴۴۶.</ref>
| | == عیینه و [[یاری]] [[یهودیان]] [[خیبر]] == |
|
| |
|
| ==[[قرارداد]] [[پیامبر]]{{صل}} با عیینه== | | == عیینه در جمع [[نمایندگان]] [[عرب]] == |
| در [[غزوه دومة الجندل]]، پیامبر{{صل}} به عیینة بن حصن اجازه داد که دامهای خود را در ناحیه تغلمین و مراتع پشت آن بچراند. و آنجا منطقه نسبتا سرسبزی بود و [[سرزمین]] عیینه خشک بود. تغلمین در دو فرسخی ناحیه مراض و در سی و شش فرسخی [[مدینه]]، به طرف [[راه]] [[ربذه]] قرار داشته است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۴۸.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴۶.</ref>
| |
|
| |
|
| ==عیینه و [[غارت]] شتران [[پیامبر]]{{صل}}== | | == عیینه در [[فتح مکه]] == |
| [[نقل]] شده، پیامبر{{صل}}، بیست شتر شیرده داشت که عدهای از آنها از [[غنائم]] [[جنگ ذات الرقاع]] و برخی دیگر از غنائمی بود که [[محمد بن مسلمه]] از نجد آورده بود و آنها در منطقه بیضاء و اطراف آن به چرا مشغول بودند. پس مراتع آنجا خشک شد و شتران به منطقه [[غابه]] به چرا برده شدند تا از علفها و درختان اراک آنجا بخورند و [[ساربان]]، هر غروب شیر آنها را به مدینه میآورد. روزی [[ابوذر]] از پیامبر{{صل}} اجازه خواست که از شتران ماده آن [[حضرت]] مواظبت کند. پیامبر{{صل}} به او فرمودند: "میترسم که از اطراف، تو را غارت کنند و از عیینة بن حصن و [[طایفه]] او در [[امان]] نیستیم، و منطقه ما هم نزدیک به [[محل]] آنهاست." ابوذر [[اصرار]] کرد و اجازه خواست". پیامبر{{صل}} فرمودند: "گویی تو را میبینم در حالی که پسرت کشته، و همسرت [[اسیر]] شده، و در حالی که به عصای خود [[تکیه]] زدهای، خواهی آمد"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۳۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| وقتی ابوذر شترها را به چرا برد، نیمه شب عیینه با [[چهل]] سوار به آنها [[هجوم]] بردند و پس از کشتن پسر ابوذر، شتران پیامبر{{صل}} را به غارت بردند. وقتی این خبر به پیامبر{{صل}} رسید؛ آن حضرت، [[مقداد]] بن [[عمرو]] را [[مأمور]] به حرکت نمود و خود نیز [[عبد الله بن ام مکتوم]] را در [[مدینه]] [[جانشین]] قرار داده و به منطقه [[غابه]] آمد. پس از درگیری بین دو طرف، "حبیب" و "مسعده" پسر و پسر عموی عیینه کشته شدند و [[مسلمانان]] توانستند ده شتر را از [[دشمن]] پس بگیرند و ده شتر دیگر را [[یاران]] عیینه بردند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۳۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۶۱-۶۲.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴۶-۴۴۷.</ref>
| | == عیینه در [[غزوه طائف]] == |
|
| |
|
| ==عیینه و [[یاری]] [[یهودیان]] [[خیبر]]== | | == عیینه در [[جنگ حنین]] ([[هوازن]]) == |
| قبل از شروع [[جنگ خیبر]]، [[کنانة]] بن ابی الحقیق به سراغ [[قبیله غطفان]]، که چهار هزار نفر بودند، رفت و با آنان [[پیمان]] بست. [[غطفان]]، عیینة بن [[حصن]] را به [[فرماندهی]] [[انتخاب]] کردند. آنها سه [[روز]] قبل از آمدن [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خیبر]] رسیدند و همراه [[یهود]] به قلعههای نطاة وارد شدند. وقتی رسول خدا{{صل}} به خبر رسیدند، [[سعد بن عباده]] نزدیک قلعه رفته و صدا زد: "میخواهم با عیینة بن حصن حرف بزنم." عیینه قصد داشت سعد را داخل قلعه ببرد که مرحب گفت: "او را به قلعه وارد نکن، زیرا محلهای آسیبپذیر و ورودیهای آن را [[شناسایی]] میکند؛ تو خود به سوی او برو". عیینه گفت: [[دوست]] داشتم او را به قلعه وارد کنم تا [[استواری]] و تعداد زیاد ما را ببیند". ولی مرحب از وارد شدن سعد بن عباده به قلعه جلوگیری کرد تا این که عیینه به کنار دروازه قلعه آمد. سعد به او گفت: "رسول [[خدا]]{{صل}} مرا نزد تو فرستاده و میفرمایند: [[خداوند]] [[فتح خیبر]] را به من [[وعده]] داده است؛ شما برگردید و از [[جنگ]] کردن دست بردارید و اگر ما بر خیبر [[پیروز]] شدیم محصول خرمای یک سال آن را به شما میدهیم. عیینه جواب داد: "ما هم پیمانان خود را در برابر هیچ چیز [[تسلیم]] نمیکنیم و میدانیم که تو و همراهانت توان [[حمله]] به این جا را ندارید. این [[قوم]]، قلعههای بلند و محکم، و [[سپاهیان]] فراوانی دارند. اگر بمانید خودتان را نابود خواهید کرد، و اگر هم بخواهید بجنگید، اینها با مردان و [[سلاح]] خود در [[جنگ]] پیشی خواهند گرفت. این [[قوم]] مثل [[قریش]] نیستند که برای [[شبیخون]] زدن به سوی شما بیایند و بگویند اگر موفق شدیم چه بهتر و الا برگردند". [[سعد بن عباده]] گفت: "یقین دارم که [[رسول خدا]]{{صل}} چنان قلعه شما را محاصره خواهد کرد که تو آن وقت به انجام پیشنهاد من [[اصرار]] خواهی ورزید و آن وقت چیزی غیر از [[شمشیر]] به شما نخواهیم داد".
| |
|
| |
|
| سعد، نزد رسول خدا{{صل}} برگشت، و سخنان عیینه را به آن [[حضرت]] رساند و گفت: "ای رسول خدا، [[خداوند]] [[وعده]] خود را نسبت به شما محقق میکند و [[دین]] خود را آشکار و [[پیروز]] میکند، بنابراین به این مرد حتی یک خرما هم نده. ای رسول خدا، آن گاه که شمشیر بر ایشان [[غالب]] شود این مرد به [[سرزمین]] خود خواهد گریخت، همچنانکه پیش از این در [[جنگ خندق]] چنین کرد". [[پیامبر]]{{صل}} هم به [[اصحاب]] خود [[دستور]] داد به قلعههایی که [[قبیله غطفان]] در آن بودند، [[حمله]] کنند.
| | == [[سریه عیینه بن حصن الفزاری|سریۀ عیینه]] == |
|
| |
|
| [[بنی غطفان]] آن شب و [[روز]] را در [[ترس]] به سر بردند و چون نصف شب شد، شنیدند که به [[خانواده]] و [[اموال]] آنان در حیفاء حمله شده است. آنان با [[عجله]] گریختند و از [[خیبر]] بیرون رفتند و این کاری بود که [[خداوند متعال]] برای پیامبر خود انجام داد. وقتی [[یهودیان]] [[شب]] را به صبح رساندند به [[کنانة]] بن ابی الحقیق خبر رسید که غطفانیان گریختهاند. وقتی غطفانیان از خیبر به حیفاء و نزد [[اهل]] خود برگشتند، آنها را به حال خود یافتند. عیینه به [[یاران]] خود گفت: "به [[خدا]] قسم این هم از [[مکر]] و فریبهای [[محمد]] و یاران او است؛ به خدا قسم با ما [[حیله]] کردند". [[حارث بن عوف]] به او گفت: "چگونه شما را [[فریب]] دادند؟" گفت: "ما در قلعه نطاة بودیم که نصف شب شنیدیم فریاد زنندهای سه مرتبه فریاد کشید و گفت: [[خویشاوندان]] خود را در حیفاء دریابید که نه سرزمینی باقی ماند، و نه [[مالی]]، و ما نفهمیدیم که این صدا از [[آسمان]] بود یا از زمین".
| | == [[ارتداد]] عیینه پس از پیامبر {{صل}} == |
| [[حارث بن عوف]] گفت: "به [[خدا]] قسم اگر [[پند]] بگیری باقی خواهی ماند؛ به خدا [[سوگند]] آنچه شنیدهای از آسمان بوده است".
| |
| | |
| عیینه چند روزی نزد [[خانواده]] خود ماند و سپس [[یاران]] خود را برای کمک به [[یهودیان]] فرا خواند. حارث بن عوف پیش او آمد و گفت: "ای عیینه، در [[خانه]] خود بمان و [[یهود]] را رها کن، تا تو به [[خیبر]] برسی، [[محمد]] آن را [[فتح]] کرده است". ولی عیینه حرف وی را نپذیرفت و گفت: "من هم پیمانهای خود را در مقابل هیچ چیز، [[تسلیم]] و رها نمیکنم"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۵۰-۶۵۵.</ref>.
| |
| | |
| عیینه وقتی برگشت، متوجه شد که [[پیامبر]]{{صل}} [[خیبر]] را فتح کرده است. پس به پیامبر{{صل}} گفت: که به شرط شما عمل کردیم و با شما نجنگیدیم حال آنچه به ما [[وعده]] [[اید]]، بدهید". پیامبر{{صل}} فرمود: "دروغ میگویی، بلکه شما به خاطر صدایی که شنیده بودید برگشتید"<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۷۵.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴۷-۴۴۸.</ref>
| |
| | |
| ==عیینه در جمع [[نمایندگان]] [[عرب]]==
| |
| پس از [[مسلمان]] شدن [[عشیره]] [[ثقیف]]، نمایندگان عشائر و قبائل عرب به حضور پیامبر{{صل}} رسیدند و [[دین مقدس اسلام]] را پذیرفتند؛ همانگونه که [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا}}<ref>«و مردم را ببینی که دسته دسته به دین خداوند درمیآیند،» سوره نصر، آیه ۲.</ref>. پس [[عطارد بن حاجب بن زراره]] نیز با برخی از اشراف [[بنی تمیم]] و از جمله [[اقرع بن حابس]]، [[زبرقان بن بدر]]، [[قیس بن عاصم]]، عیینة بن حصن فزاری و [[عمرو بن اهتم]] به حضور پیامبر{{صل}} رسیدند<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۵۰.</ref>. [[اقرع]] و عیینه قبل از این در [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین و طائف]] هم به حضور پیامبر{{صل}} رسیده بودند. هنگامی که نمایندگان بنی تمیم به حضور پیامبر{{صل}} آمدند؛ این دو نفر (اقرع و عیینه) نیز همراه آنها حضور پیامبر{{صل}} رسیدند، و [[رسول خدا]]{{صل}} هم به آنان [[احترام]] گذاشت و آنها را در [[پناه]] خود گرفت <ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۶۱؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۵۰.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۴۹-۴۵۰.</ref>
| |
| | |
| ==عیینه در [[فتح مکه]]==
| |
| عیینه در منطقه نجد، در میان [[قوم]] خود بود که به او خبر رسید که [[پیامبر]] به دو [[روز]] قبل از او به سوی [[مکه]] حرکت کردهاند. او از اسب خود پیاده نشد و به سرعت به منطقه عرج رفت و در آنجا به رسول خدا{{صل}} رسید. زمانی که پیامبر{{صل}} در عرج اقامت داشت، عیینه پیش ایشان رفت و گفت: "به من خبر رسید که شما همراه [[یاران]] خود قصد دارید از [[مدینه]] حرکت کنید، بنابراین، با سرعت به سوی شما آمدم و با وجود آنکه گروه زیادی در [[اختیار]] من هستند، نفهمیدم چه کنم. حالا هم [[وضع جنگی]] در این [[مردم]] نمیبینم، زیرا پرچمی دیده نمیشود. حالت [[احرام]] هم در شما نمیبینم، پس قصد دارید به کجا بروید؟" [[حضرت]] فرمود: "هر جا که [[خدا]] بخواهد". سپس آن حضرت حرکت فرمود و عیینه هم با ایشان همراه شد. [[اقرع بن حابس]] هم همراه ده نفر از بستگان خود در سقیا به پیامبر{{صل}} پیوسته بود. وقتی پیامبر{{صل}} در منطقه قدید فرود آمدند، [[پرچمها]] را بسته، [[پرچم]] داران را [[تعیین]] کردند. عیینه همین که دید [[قبایل]] در حال گرفتن پرچم هستند، انگشتهای خود را با [[حیرت]] به دندان گزید. در این حال [[ابو بکر]] به او گفت: "از چه چیز [[پشیمانی]]؟" او گفت: "از اینکه قوم من نتوانستند همراه [[محمد]]{{صل}} باشند". هنگامی که رسول خدا{{صل}} وارد مکه شد [[اقرع]] و عیینه نیز در کنار حضرت بودند <ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۸۰۳-۸۰۴.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۵۰.</ref>
| |
| | |
| ==عیینه در [[غزوه طائف]]==
| |
| عیینه در غزوه طائف، از رسول خدا{{صل}}، اجازه خواست که به قلعه [[طائف]] برود و با ساکنان آن صحبت کند. پیامبر{{صل}} اجازه فرمودند. او نزدیک قلعه آمد و [[امان]] خواست و آنها به او امان دادند. [[ابومحجن]] هم او را [[شناخت]] و به او گفت که نزدیکتر برود و عیینه نزدیک رفت و به قلعه وارد شد و به آنها گفت: "پدر و مادرم فدای شما باد! به [[خدا]] قسم آنچه از شما دیدم موجب [[شادی]] من شد. به خدا قسم میان همه [[عرب]] قومی مانند شما نیست و [[محمد]] هرگز با قومی مثل شما برخورد نکرده و از [[ایستادگی]] خسته شده است، شما در قلعه خودتان [[پایداری]] کنید که قلعه شما بسیار [[استوار]] و سلاحتان زیاد است و آب فراوان دارید".
| |
| | |
| وقتی عیینه از قلعه خارج شد، ثقیفیها به [[ابومحجن]] [[اعتراض]] کردند که چرا عیینه را به قلعه وارد کرده است. [[ابو محجن]] گفت: "من او را خوب میشناختم، هیچ کس از ما به اندازه او نسبت به محمد{{صل}} [[دشمنی]] ندارد هر چند که ظاهرا هم با او باشد". وقتی عیینه برگشت، [[پیامبر]]{{صل}} از او پرسید که به آنها چه گفته است؟ عیینه جواب داد: "گفتم [[مسلمان]] شوید و به خدا [[قسم]]پیامبر{{صل}} از کنار [[خانه]] شما دور نخواهد شد تا اینکه [[تسلیم]] [[فرمان]] او شوید. برای خودتان [[امان]] بگیرید که او پیش از شما قبائلی را که قلعههای محکم داشتند مانند [[بنی قینقاع]] و [[بنی نضیر]] و قریظه و [[خیبر]] را [[شکست]] داده است. هر چه توانستم آنها را ترساندم و خوارشان کردم". همین که سخنان عیینه تمام شد، پیامبر{{صل}} فرمود: "دروغ میگویی! تو به آنها چنین و چنان گفتی!" عیینه گفت: "استغفر [[الله]]!" [[عمر]] گفت: "ای [[رسول خدا]] اجازه دهید که گردنش را بزنم!" رسول خدا{{صل}} فرمود: "نباید [[مردم]] بگویند که من [[یاران]] خود را میکشم". سپس پیامبر{{صل}} [[دستور]] برگشت دادند. در این حال سعد بن [[عبید]] ثقفی از بالای قلعه فریاد زد: "قبیله ما [[پایدار]] است". عیینة بن [[حصن]] حرف او را [[تأیید]] کرد و گفت: "آری، شما مردمی [[ارزشمند]] و بزرگوارید". [[عمرو بن عاص]] به او گفت: "خدا تو را بکشد، قومی [[مشرک]] را که در مقابل [[رسول خدا]]{{صل}} ایستادهاند، میستایی، و حال آنکه برای [[یاری]] او آمدهای؟" عیینه جواب داد: "من برای [[غنیمت]] گرفتن کنیزی آمده بودم". [[عمر]] این سخن عیینه را به [[پیامبر]]{{صل}} رساند. [[حضرت]] تبسمی کرد و فرمود: "این احمق [[مطاع]] را رها کنید"<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۳۷-۹۳۲.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۵۱-۴۵۲.</ref>
| |
| | |
| ==عیینه در [[جنگ حنین]] ([[هوازن]])==
| |
| عیینه در جنگ حنین نیز حضور داشت. روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[نماز ظهر]] را در [[حنین]] خواند و سپس در زیر درختی به استراحت پرداخت. عیینة بن حصن با [[اقرع بن حابس]] با هم در حضور رسول خدا{{صل}} [[منازعه]] کردند. عیینه [[خون]] [[عامر بن اضبط اشجعی]] را از او میخواست و میگفت: ای رسول خدا، به [[خدا]] [[سوگند]] نمیگذارم برود مگر اینکه زنهای او هم مثل زنهای ما [[غمگین]] شوند. پیامبر{{صل}} به عیینه فرمود: حاضری دیه بگیری؟" و عیینه از گرفتن خونبها خودداری کرد. سر و صدا زیاد شد تا اینکه مردی از [[بنی لیث]] به نام مکیتل برخاست و گفت: "ای رسول خدا، من نظیر کاری که این [[قاتل]] کرده است، ندیدهام؛ مثل این است که [[گله]] گوسفند را بیاورند و تعدادی از آنها را بکشند و تعدادی را رها کنند. امروز [[فرمان]] به [[قصاص]] بده و از فردا دیه [[تعیین]] فرما!"
| |
| | |
| رسول خدا{{صل}} فرمود: "دیه را قبول کنید که پنجاه شتر را الان و پنجاه شتر را هم در [[مدینه]] بدهیم". رسول خدا{{صل}} به این [[حکم]] [[اصرار]] فرمود و آنها هم پذیرفتند<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۱۹؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۹۳.</ref>. رسول خدا{{صل}} پس از پایان [[جنگ]]، در منطقه جعرانه به [[تقسیم غنائم]] [[حنین]] پرداخت و برای [[تألیف قلوب]] [[قریش]] سهم آنها را از دیگران بیشتر داد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۴۵.</ref>. آن حضرت از این [[غنائم]] به [[ابوسفیان]]، [[معاویه]]، [[حکیم بن حزام]]، [[حارث بن کلده]]، [[حارث بن هشام]]، [[جبیر بن مطعم]] و [[مالک بن عوف نصری]] نیز سهم دادند. همچنین به [[علقمة بن علاثه]]، [[اقرع بن حابس]] و عیینة بن حصن، هر کدام صد شتر دادند و به [[عباس بن مرداس]] [[چهل]] شتر دادند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۹۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۳۶.</ref>. پس مردی از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]]، به عیینة بن حصن و [[اقرع بن حابس]]، به هر یک صد شتر دادی ولی به [[جعیل بن سراقه]] هیچ ندادی؟" [[حضرت]] فرمود: "قسم به آنکه [[جان]] [[محمد]] به دست اوست جعیل بن سراقه به [[تنهایی]] بهتر از تمامی [[مردم]] روی [[زمین]] است که مانند عیینة بن حصن و اقرع بن حابس باشند؛ ولی من این کار را به [[دلیل]] [[تألیف قلوب]] آنان به طرف [[اسلام]] انجام دادم و اما جعیل بن سرانه را به همان [[اسلامی]] که دارد واگذاردم<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۹۶.</ref>.
| |
| | |
| [[رسول خدا]]{{صل}} به آنان که حاضر نبودند سهمشان را از [[اسرا]] به [[قبیله]] افراد [[هوازن]] واگذار کنند، فرمود: "زنان و [[کودکان]] ایشان را باز گردانید و من به جای هر یک از آنها شش شتر از نخستین غنیمتی که به دست آمد به شما میدهم". و به این صورت [[زنان]] و [[فرزندان]] افراد هوازن را به آنها بازگرداند. سهم عیینة بن حصن پیر زنی از زنان هوازن شده بود و وقتی که او را گرفت در این [[فکر]] بود که حتما این [[زن]] در میان هوازن [[فامیل]] زیادی دارد و برای [[آزادی]] وی [[پول]] زیادی خواهند داد و زمانی که رسول خدا{{صل}} [[دستور]] داد [[مسلمانان]] [[اسیران]] را باز گردانند، عیینة حاضر نشد این پیرزن را برگرداند. تا اینکه [[زهیر]] نزد عیینه آمد و او را قانع کرد تا آن زن را برگرداند<ref>السیرة النبویه، این هشام، ج۲، ص۴۹۰.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۵۲-۴۵۳.</ref>
| |
| | |
| ==[[سریه عیینه بن حصن الفزاری|سریۀ عیینه]]==
| |
| این سریه در ماه [[محرم]] [[سال نهم هجری]] واقع شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۲۱-۱۲۲.</ref> که رسول خدا{{صل}} عیینه را به سوی قبیله [[بنی عنبر]]، یکی از قبائل [[بنی تمیم]] فرستاد<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۲۱.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} عیینة بن حصن فزاری را با پنجاه سوار از [[قبایل عرب]] که هیچ کس از [[مهاجران]] و [[انصار]] در میان ایشان نبود، به سوی [[سرزمین]] [[بنی تمیم]] فرستاد. عیینه شبها [[راه]] میرفت و روزها کمین میکرد و در صحرایی بر ایشان [[حمله]] برد، آنان دامهای خود را به چرا رها کرده بودند و با دیدن [[مسلمانان]] گریختند. عیینه یازده مرد و یازده [[زن]] و سی [[کودک]] را از ایشان [[اسیر]] کرد و آنان را به [[مدینه]] آورد و [[پیامبر]]{{صل}} فرمود تا آنان را در [[خانه]] [[رمله]]، دختر [[حارث]] نگه دارند <ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۷۵.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۵۳-۴۵۴.</ref>
| |
| | |
| ==[[ارتداد]] عیینه پس از پیامبر{{صل}}== | |
| چون [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت و [[ابوبکر]] [[لشکر اسامه]] را حرکت داد، تعدادی از [[اعراب]] از [[دین اسلام]] برگشتند و قبائل، جز [[قریش]] و ثقیف [[مرتد]] شدند و کار [[مسیلمه]] و [[طلیحه]] (دو [[پیامبر دروغین]]) اوج گرفت. بیشتر دو [[قبیله طی]] و [[اسد]] به طلیحه پیوستند. [[قبیله غطفان]] هم از عیینة بن حصن [[پیروی]] کرده، مرتد شدند، زیرا عیینه گفته بود: یک پیامبر از متحدان ما که اسد و [[غطفان]] شرکت کی باشند اور برای ما بهتر از یک پیامبر از قریش است؛ [[محمد]] هم [[وفات]] یافته و طلیحه زنده است باید از او پیروی کرد. بنابراین، [[غطفان]] از او پیروی کردند<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۳۴۲.</ref>.
| |
| | |
| ابوبکر، [[خالد بن ولید]] را به [[جنگ]] با طلیحه [[اسدی]] فرستاد. در این [[نبرد]]، عیینة بن حصن با هفتصد نفر از بنی فرازه همراه طلیحه بود و چون دید که مسلمانان، [[مشرکان]] را در تنگنا قرار دادند، به سوی وی آمد و گفت: "نمیبینی [[لشکر]] [[خالد]] چه میکند؟ [[جبرئیل]] پیامی برای تو نیاورده است؟" او گفت: "چرا، جبرئیل نزد من آمد و گفت [[امیدوار]] باش، همچنانکه خالد امیدوار است. و این برای تو روزی خواهد بود که فراموش نخواهی کرد". عیینه به [[دروغ]] وی پی برد<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۱، ص۱۴.</ref> اما لشکر طلیحه در این جنگ، [[شکست]] خورد و مسلمانان [[پیروز]] شدند و عیینة بن حصن، [[اسیر]] و به [[مدینه]] آورده شد<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۱، ص۱۴؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۳۴۸.</ref>.
| |
| | |
| [[نقل]] شده، [[کودکان]] در کوچه به او میگفتند: ای [[دشمن خدا]] تو بعد از [[ایمان آوردن]]، [[کافر]] شدی؟ و او جواب میداد: به [[خدا]] هرگز من به مدت یک چشم هم زدن هم به خدا [[ایمان]] نیاورده بودم". [[ابوبکر]] از ریختن [[خون]] او گذشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۴۵۴-۴۵۵.</ref>
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |
| | {{مدخلهای وابسته}} |
| | * [[بنیفزاره]] (قبیله) |
| | * [[قیس عیلان]] (قبیله) |
| | * [[بنیغطفان]] (قبیله) |
| | * [[حجر بن مالک بن حذیفة بن بدر فزاری]] (عموزاده) |
| | * [[حر بن قیس فزاری]] (برادرزاده) |
| | * [[سریه عیینه بن حصن الفزاری]] |
| | {{پایان مدخلهای وابسته}} |
|
| |
|
| ==منابع== | | == منابع == |
| | {{منابع}} |
| * [[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']] | | * [[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[عیینة بن حصن فزاری (مقاله)|مقاله «عیینة بن حصن فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']] |
| | {{پایان منابع}} |
|
| |
|
| ==پانویس== | | == پانویس == |
| {{یادآوری پانویس}} | | {{پانویس}} |
| {{پانویس2}}
| |
| | |
|
| |
|
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:عیینة بن حصن فزاری]] | | [[رده:عیینة بن حصن فزاری]] |
| [[رده:اعلام]] | | [[رده:اعلام]] |
| | [[رده:اصحاب پیامبر]] |