بحث:مساوات در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا'
جز (جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا')
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷: خط ۷:


==اعلام [[مساوات همگانی]]==
==اعلام [[مساوات همگانی]]==
* [[مشرکان قریش]] [[نسل]]، [[ثروت]]، [[حسب و نسب]] را مایه برتری و تفاخر میدانستند. آنان بر اساس همین [[تفکر جاهلی]] و بدون [[آگاهی]] از دستورهای اصیل [[اسلامی]]، به [[طعن]] و [[عیب‌جویی]] از [[مؤذن پیامبر]]{{صل}} لب گشودند و [[سبب نزول آیه]] یاد شده<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}} «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> شدند. این مسائل، [[پیامبر]]{{صل}} را واداشت تا در این باره خطبه‌ای بخواند و [[مساوات]] اسلامی را به اطلاع همگان برساند. بنابراین، ایشان در حضور [[مردم]] چنین اعلام کرد:"مردم! [[آگاه]] باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است. بنابراین، بدانید که [[عرب]] بر [[عجم]]، و عجم بر عرب، و سیاه بر سفید و سفید بر سیاه [[برتری]] ندارد؛ مگر به [[تقوا]]، آیا (این [[حقیقت]]) را [[ابلاغ]] کردم؟ گفتند: آری؛ فرمود: حاضران به غایبان برسانند" <ref>{{متن حدیث| يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَلَا إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍ عَلَى عَجَمِيٍ وَ لَا لِعَجَمِيٍ عَلَى عَرَبِيٍ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ}}؛ ابوالفتح کراجکی، معدن الجواهر، ص ۲۱؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۳، ص ۲۷۲؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۸، ص ۴۸۲ و احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۴۱۱.</ref>؛ همچنین پیامبر{{صل}} خطاب به آنان فرمود: "ای مردم! [[خداوند]]، [[تکبر]] و [[نخوت]] [[روزگار]] [[جاهلیت]] و [[تفاخر]] به [[پدران]] و نیاکان را از میان شما برانداخته است، شما همه [[فرزندان]] آدم‌اید و [[آدم]]{{ع}} از [[خاک]] [[آفریده]] شده است؛ پس [[بهترین]] [[بنده]] [[خدا]] بنده‌ای است که تقوا داشته باشد"<ref>{{متن حدیث| أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَاهُ}}؛ [[کلینی]]، [[الکافی]]، ج ۸، ص ۲۴۶؛ [[نعمان بن محمد تمیمی مغربی]]، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۹۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۳ و با اندکی [[اختلاف]] در: [[محمد بن جریر طبری]]، [[تاریخ]] الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ [[محمد]] بن [[عمر]] واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶؛ [[تقی]] الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۹۳ و [[ابن کثیر]]، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۳۰۱.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
* [[مشرکان قریش]] [[نسل]]، [[ثروت]]، [[حسب و نسب]] را مایه برتری و تفاخر میدانستند. آنان بر اساس همین [[تفکر جاهلی]] و بدون [[آگاهی]] از دستورهای اصیل [[اسلامی]]، به [[طعن]] و [[عیب‌جویی]] از [[مؤذن پیامبر]]{{صل}} لب گشودند و [[سبب نزول آیه]] یاد شده<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}} «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> شدند. این مسائل، [[پیامبر]]{{صل}} را واداشت تا در این باره خطبه‌ای بخواند و [[مساوات]] اسلامی را به اطلاع همگان برساند. بنابراین، ایشان در حضور [[مردم]] چنین اعلام کرد:"مردم! [[آگاه]] باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است. بنابراین، بدانید که [[عرب]] بر [[عجم]]، و عجم بر عرب، و سیاه بر سفید و سفید بر سیاه [[برتری]] ندارد؛ مگر به [[تقوا]]، آیا (این [[حقیقت]]) را [[ابلاغ]] کردم؟ گفتند: آری؛ فرمود: حاضران به غایبان برسانند" <ref>{{متن حدیث| يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَلَا إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍ عَلَى عَجَمِيٍ وَ لَا لِعَجَمِيٍ عَلَى عَرَبِيٍ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ}}؛ ابوالفتح کراجکی، معدن الجواهر، ص ۲۱؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۳، ص ۲۷۲؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۸، ص ۴۸۲ و احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۴۱۱.</ref>؛ همچنین پیامبر{{صل}} خطاب به آنان فرمود: "ای مردم! [[خداوند]]، [[تکبر]] و [[نخوت]] [[روزگار]] [[جاهلیت]] و [[تفاخر]] به [[پدران]] و نیاکان را از میان شما برانداخته است، شما همه [[فرزندان]] آدم‌اید و [[آدم]]{{ع}} از [[خاک]] [[آفریده]] شده است؛ پس [[بهترین]] [[بنده خدا]] بنده‌ای است که تقوا داشته باشد"<ref>{{متن حدیث| أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَاهُ}}؛ [[کلینی]]، [[الکافی]]، ج ۸، ص ۲۴۶؛ [[نعمان بن محمد تمیمی مغربی]]، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۹۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۳ و با اندکی [[اختلاف]] در: [[محمد بن جریر طبری]]، [[تاریخ]] الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ [[محمد]] بن [[عمر]] واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶؛ [[تقی]] الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۹۳ و [[ابن کثیر]]، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۳۰۱.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
* [[پیامبر]]{{صل}} با اعلام همگانی [[اصل مساوات]]، دیدگاه طبقاتی و [[نژادی]] و مناسبات مربوط به آن را که معیار [[عمل]] [[اهل مکه]] بود، [[باطل]] اعلام کرد و همه آنان را همانند هم دانست و در یک صف و برابر قرار داد و فرمود:" با هم در یک صف و به [[مساوات]] باشید و با هم مختلف نباشید که دل‌هایتان مختلف شود"<ref>{{متن حدیث| اسْتَوُوا وَ لَا تَخْتَلِفُوا فَتَخْتَلِفَ قُلُوبُكُمْ}}؛ نووی دمشقی، ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین، ص ۱۱۱؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۶؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۵۰۷؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۲۲، مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۲، ص ۳۰ و علی بن جعد، مسند ابن الجعد، ص ۳۴۷.</ref>؛ پیامبر{{صل}} میکوشید که [[مردم]] را با این [[حقیقت]] آشنا سازد و آن دیدگاه طبقاتی و برتری‌جویی‌های نژادی و نسبی را از میان بردارد<ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
* [[پیامبر]]{{صل}} با اعلام همگانی [[اصل مساوات]]، دیدگاه طبقاتی و [[نژادی]] و مناسبات مربوط به آن را که معیار [[عمل]] [[اهل مکه]] بود، [[باطل]] اعلام کرد و همه آنان را همانند هم دانست و در یک صف و برابر قرار داد و فرمود:" با هم در یک صف و به [[مساوات]] باشید و با هم مختلف نباشید که دل‌هایتان مختلف شود"<ref>{{متن حدیث| اسْتَوُوا وَ لَا تَخْتَلِفُوا فَتَخْتَلِفَ قُلُوبُكُمْ}}؛ نووی دمشقی، ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین، ص ۱۱۱؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۶؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۵۰۷؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۲۲، مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۲، ص ۳۰ و علی بن جعد، مسند ابن الجعد، ص ۳۴۷.</ref>؛ پیامبر{{صل}} میکوشید که [[مردم]] را با این [[حقیقت]] آشنا سازد و آن دیدگاه طبقاتی و برتری‌جویی‌های نژادی و نسبی را از میان بردارد<ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
* پیامبر{{صل}} بر اساس همین آموزه‌ها و [[هدف]] عالی کسانی را که خود را از طبقه [[برتر]] می‌دانستند و به نژاد، [[قوم]]، [[قبیله]]، [[پدران]] و اجداد خود [[تفاخر]] می‌کردند و آن را مایه [[برتری]] بر دیگران می‌دانستند، به شدت [[نکوهش]] کرده، خطاب به آنان می‌فرمود: همه شما [[فرزندان]] آدم‌اید و [[آدم]] از [[خاک]] [[آفریده]] شده است. گروهی که به پدران خویش [[مباهات]] می‌کنند، باید به این کار پایان دهند که در غیر این صورت، نزد [[خدا]] از سوسک سرگین غلتان نیز خوارتر و بی‌ارزش‌تر به شمار می‌آیند"<ref>{{متن حدیث| كُلُّكُمْ بَنُو آدَمَ وَ آدَمُ خُلِقَ مِنْ تُرَابٍ، لینتهین قوم یفتخرون بآبائهم او لیکونن أهون من العجلان}}مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۸۶؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۸۷ و المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۵۲۷.</ref>؛ [[قریش]]، خود را از دیگر [[اعراب]] [[برتر]] می‌دانستند و به [[حسب و نسب]] خود [[مغرور]] بودند و آن را سبب [[منزلت]] بالاتر خود بر‌می‌شمردند، اما آن [[حضرت]] به آنان فرمود: {{متن حدیث| يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أن أولی الناس المتقون فانظروا لایأتی يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ تَأْتُونَ بِالدُّنْيَا تَحْمِلُونَهَا فأصد عنکم بوجهی}}<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۱۷۶؛ ابویعلی الموصلی، المفارید عن رسول الله{{صل}}، ص ۹۱؛ الضحاک، الآحاد و المثانی، ج ۵، ص ۲۵۱ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۰.</ref> و سپس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.</ref> را برای آنان قرائت می‌کرد <ref>الآحاد و المثانی، ص ۲۵۱؛ المفارید عن رسول الله{{صل}}، ص ۹۱ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۰.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
* پیامبر{{صل}} بر اساس همین آموزه‌ها و [[هدف]] عالی کسانی را که خود را از طبقه [[برتر]] می‌دانستند و به نژاد، [[قوم]]، [[قبیله]]، [[پدران]] و اجداد خود [[تفاخر]] می‌کردند و آن را مایه [[برتری]] بر دیگران می‌دانستند، به شدت [[نکوهش]] کرده، خطاب به آنان می‌فرمود: همه شما [[فرزندان]] آدم‌اید و [[آدم]] از [[خاک]] [[آفریده]] شده است. گروهی که به پدران خویش [[مباهات]] می‌کنند، باید به این کار پایان دهند که در غیر این صورت، نزد [[خدا]] از سوسک سرگین غلتان نیز خوارتر و بی‌ارزش‌تر به شمار می‌آیند"<ref>{{متن حدیث| كُلُّكُمْ بَنُو آدَمَ وَ آدَمُ خُلِقَ مِنْ تُرَابٍ، لینتهین قوم یفتخرون بآبائهم او لیکونن أهون من العجلان}}مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۸۶؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۸۷ و المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۵۲۷.</ref>؛ [[قریش]]، خود را از دیگر [[اعراب]] [[برتر]] می‌دانستند و به [[حسب و نسب]] خود [[مغرور]] بودند و آن را سبب [[منزلت]] بالاتر خود بر‌می‌شمردند، اما آن [[حضرت]] به آنان فرمود: {{متن حدیث| يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أن أولی الناس المتقون فانظروا لایأتی يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ تَأْتُونَ بِالدُّنْيَا تَحْمِلُونَهَا فأصد عنکم بوجهی}}<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۱۷۶؛ ابویعلی الموصلی، المفارید عن رسول الله{{صل}}، ص ۹۱؛ الضحاک، الآحاد و المثانی، ج ۵، ص ۲۵۱ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۰.</ref> و سپس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.</ref> را برای آنان قرائت می‌کرد <ref>الآحاد و المثانی، ص ۲۵۱؛ المفارید عن رسول الله{{صل}}، ص ۹۱ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۰.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
خط ۱۳: خط ۱۳:
==[[پیامبر]]{{صل}} و [[مساوات]]==
==[[پیامبر]]{{صل}} و [[مساوات]]==
* [[رسول اکرم]]{{صل}} علاوه بر بیان [[خطبه‌ها]] و سخنانی درباره مساوات، در [[رفتار]] خود نیز این مساوات را رعایت می‌کرد تا الگویی برای تمام [[مسلمانان]] باشد. [[پایبندی]] ایشان به رعایت مساوات به حدی بود که حتی در نگاه کردن به [[اصحاب]] و یارانش نیز آن را عملی می‌ساخت. مجالس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد و در حلقه اصحابش چنان می‌نشست که هیچ [[برتری]] میان وی و یارانش وجود نداشته باشد؛ چنان که از [[ابوذر]] نقل شده است: "[[رسول خدا]]{{صل}} به گونه‌ای در حلقه اصحابش می‌نشست که اگر فرد بیگانه‌ای به مجلس وارد می‌شد، نمی‌دانست [[پیامبر]]{{صل}} کیست تا اینکه می‌پرسید"<ref>{{متن حدیث| كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَجْلِسُ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَصْحَابِهِ فَيَجِيءُ الْغَرِيبُ فَلَا يَدْرِي أَيُّهُمْ هُوَ حَتَّى يَسْأَلَ}}؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۶ - ۱۰۷؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶؛ اسحاق بن راهویه، مسندابن راهویه، ج۱، ص۲۰۹ و النسائی، السنن الکبری، ج۳، ص۴۴۲.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۷-۱۱۸.</ref>.
* [[رسول اکرم]]{{صل}} علاوه بر بیان [[خطبه‌ها]] و سخنانی درباره مساوات، در [[رفتار]] خود نیز این مساوات را رعایت می‌کرد تا الگویی برای تمام [[مسلمانان]] باشد. [[پایبندی]] ایشان به رعایت مساوات به حدی بود که حتی در نگاه کردن به [[اصحاب]] و یارانش نیز آن را عملی می‌ساخت. مجالس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد و در حلقه اصحابش چنان می‌نشست که هیچ [[برتری]] میان وی و یارانش وجود نداشته باشد؛ چنان که از [[ابوذر]] نقل شده است: "[[رسول خدا]]{{صل}} به گونه‌ای در حلقه اصحابش می‌نشست که اگر فرد بیگانه‌ای به مجلس وارد می‌شد، نمی‌دانست [[پیامبر]]{{صل}} کیست تا اینکه می‌پرسید"<ref>{{متن حدیث| كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَجْلِسُ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَصْحَابِهِ فَيَجِيءُ الْغَرِيبُ فَلَا يَدْرِي أَيُّهُمْ هُوَ حَتَّى يَسْأَلَ}}؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۶ - ۱۰۷؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶؛ اسحاق بن راهویه، مسندابن راهویه، ج۱، ص۲۰۹ و النسائی، السنن الکبری، ج۳، ص۴۴۲.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۷-۱۱۸.</ref>.
*آن [[حضرت]] در [[مقام پیامبر خدا]]{{صل}} بالاترین [[درجه]] و [[مقام]] را داشت؛ اما مانند همگان می‌زیست، بر [[زمین]] می‌نشست، روی زمین [[غذا]] می‌خورد، با بردگان هم‌غذا می‌شد، مانند دیگران نیازمندی‌های خانه‌اش را از بازار می‌خرید و به [[خانه]] می‌برد و به هر کس می‌رسید، بدون توجه به کوچکی یا بزرگی و یا [[توانگری]] و [[فقر]] او به او [[سلام]] و با توانگر و [[فقیر]] [[مصافحه]] می‌کرد<ref>برگرفته از کتاب‌های ابن ابی الحدید معتزلی، [[شرح نهج البلاغه]]، ج ۱۱، ص ۱۹۶؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵. ص ۵۴.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۸.</ref>.
*آن [[حضرت]] در [[مقام پیامبر خدا]]{{صل}} بالاترین [[درجه]] و [[مقام]] را داشت؛ اما مانند همگان می‌زیست، بر [[زمین]] می‌نشست، روی زمین [[غذا]] می‌خورد، با بردگان هم‌غذا می‌شد، مانند دیگران نیازمندی‌های خانه‌اش را از بازار می‌خرید و به [[خانه]] می‌برد و به هر کس می‌رسید، بدون توجه به کوچکی یا بزرگی و یا [[توانگری]] و [[فقر]] او به او [[سلام]] و با توانگر و [[فقیر]] [[مصافحه]] می‌کرد<ref>برگرفته از کتاب‌های ابن ابی الحدید معتزلی، [[شرح نهج البلاغه]]، ج ۱۱، ص ۱۹۶؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵. ص ۵۴.</ref><ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۸.</ref>.
* پیامبر{{صل}} در مناسبت‌های گوناگون دوره [[رسالت]] خود کوشید تا به روش‌های گوناگون، [[مردم]] را با [[مساوات]] آشنا سازد و در واقع، با عملکرد خود می‌کوشید تا این اصل مهم را در [[جامعه اسلامی]] آن [[روز]]، نهادینه و تمام [[فضیلت‌ها]] و برتری‌های بی‌اساس را نابود و همگان را به رعایت مساوات و [[برابری]] در تمامی [[امور اجتماعی]] وادار کند<ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۸.</ref>.
* پیامبر{{صل}} در مناسبت‌های گوناگون دوره [[رسالت]] خود کوشید تا به روش‌های گوناگون، [[مردم]] را با [[مساوات]] آشنا سازد و در واقع، با عملکرد خود می‌کوشید تا این اصل مهم را در [[جامعه اسلامی]] آن [[روز]]، نهادینه و تمام [[فضیلت‌ها]] و برتری‌های بی‌اساس را نابود و همگان را به رعایت مساوات و [[برابری]] در تمامی [[امور اجتماعی]] وادار کند<ref> [[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۸.</ref>.


خط ۷۶: خط ۷۶:
مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد؛ در حلقه‌ای میان اصحاب می‌نشست تا هیچ [[برتری]] وجود نداشته باشد<ref>ر.ک: عبدالحی الکتانی، التراتیب الاداریة (نظام الحکومة النبویة)، دارالکتاب العربی، بیروت، ج۲، ص۲۱۷.</ref>. از [[ابوذر]] دراین‌باره چنین نقل شده است: {{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَجْلِسُ‏ بَيْنَ‏ ظَهْرَانَيْ‏ أَصْحَابِهِ‏ فَيَجِي‏ءُ الْغَرِيبُ فَلَا يَدْرِي أَيُّهُمْ هُوَ حَتَّى يَسْأَلَ}}<ref>«رسول خدا{{صل}} در حلقه‌ای میان اصحابش می‌نشست و به گونه‌ای که وقتی فرد بیگانه وارد مجلس می‌شد نمی‌دانست پیامبر کدام یک است تا می‌پرسید». سنن أبی داود، ج۲، ص۵۲۷؛ الوفاء باحوال المصطفی، ج۲، ص۴۳۸؛ مکارم الاخلاق، ص۱۶؛ المحجة البیضاء، ج۴، ص۱۵۲؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۶۲.</ref>.
مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد؛ در حلقه‌ای میان اصحاب می‌نشست تا هیچ [[برتری]] وجود نداشته باشد<ref>ر.ک: عبدالحی الکتانی، التراتیب الاداریة (نظام الحکومة النبویة)، دارالکتاب العربی، بیروت، ج۲، ص۲۱۷.</ref>. از [[ابوذر]] دراین‌باره چنین نقل شده است: {{متن حدیث|كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَجْلِسُ‏ بَيْنَ‏ ظَهْرَانَيْ‏ أَصْحَابِهِ‏ فَيَجِي‏ءُ الْغَرِيبُ فَلَا يَدْرِي أَيُّهُمْ هُوَ حَتَّى يَسْأَلَ}}<ref>«رسول خدا{{صل}} در حلقه‌ای میان اصحابش می‌نشست و به گونه‌ای که وقتی فرد بیگانه وارد مجلس می‌شد نمی‌دانست پیامبر کدام یک است تا می‌پرسید». سنن أبی داود، ج۲، ص۵۲۷؛ الوفاء باحوال المصطفی، ج۲، ص۴۳۸؛ مکارم الاخلاق، ص۱۶؛ المحجة البیضاء، ج۴، ص۱۵۲؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۶۲.</ref>.


[[رسول خدا]]{{صل}} در [[مقام]] [[برترین]] پیام‌آور [[حق]]، محبوب‌ترین [[پیشوا]] و والاترین [[زمامدار]] بود، اما مانند همگان می‌زیست؛ بر [[زمین]] می‌نشست و بر زمین [[غذا]] می‌خورد، با بردگان هم غذا می‌شد، ما یحتاج خانه‌اش را از بازار تهیه می‌کرد و به سوی [[اهل]] [[خانه]] حمل می‌نمود، و با توانگر و نادار یکسان [[مصافحه]] می‌کرد، و به هر کس می‌رسید [[سلام]] می‌کرد، چه توانگر، چه نادار، چه کوچک و چه بزرگ<ref>الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۰-۳۷۱؛ مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۰۶؛ البیان و التبیین، ج۲، ص۲۱؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۳۱۸؛ عیون الاخبار، ج۱، ص۲۶۷؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ج۸، ص۱۳۱؛ اخلاق النبی و آدابه، ص۲۱۲؛ السنن الکبری، ج۲، ص۴۲۰؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۰؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ الوفاء باحوال المصطفی، ج۲، ص۵۹۷؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۱۶۹؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۹، ص۲۳۴؛ ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵؛ البیان و التعریف، ج۲، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} در [[مقام]] [[برترین]] پیام‌آور [[حق]]، محبوب‌ترین [[پیشوا]] و والاترین [[زمامدار]] بود، اما مانند همگان می‌زیست؛ بر [[زمین]] می‌نشست و بر زمین [[غذا]] می‌خورد، با بردگان هم غذا می‌شد، ما یحتاج خانه‌اش را از بازار تهیه می‌کرد و به سوی [[اهل]] [[خانه]] حمل می‌نمود، و با توانگر و نادار یکسان [[مصافحه]] می‌کرد، و به هر کس می‌رسید [[سلام]] می‌کرد، چه توانگر، چه نادار، چه کوچک و چه بزرگ<ref>الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۰-۳۷۱؛ مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۰۶؛ البیان و التبیین، ج۲، ص۲۱؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۳۱۸؛ عیون الاخبار، ج۱، ص۲۶۷؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ج۸، ص۱۳۱؛ اخلاق النبی و آدابه، ص۲۱۲؛ السنن الکبری، ج۲، ص۴۲۰؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۰؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ الوفاء باحوال المصطفی، ج۲، ص۵۹۷؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۱۶۹؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۹، ص۲۳۴؛ ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵؛ البیان و التعریف، ج۲، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>.
از جمله جلوه‌های [[زیبا]] و برجسته [[رفتاری]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در تحقق [[سیره]] [[مساوات]]، [[پرهیز]] آن [[حضرت]] از هر‌گونه [[برتری‌جویی]] و زیر پا گذاشتن چنین مناسباتی بود. [[ابن شهر آشوب]] دراین‌باره آورده است: {{متن حدیث|لَا يَرْتَفِعُ عَلَى عَبِيدِهِ وَ إِمَائِهِ فِي‏ مَأْكَلٍ‏ وَ لَا مَلْبَسٍ‏}}<ref>«در خوراک و پوشاک بر خدمتکاران و بندگانش برتری نمی‌جست». مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>.
از جمله جلوه‌های [[زیبا]] و برجسته [[رفتاری]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در تحقق [[سیره]] [[مساوات]]، [[پرهیز]] آن [[حضرت]] از هر‌گونه [[برتری‌جویی]] و زیر پا گذاشتن چنین مناسباتی بود. [[ابن‌شهرآشوب]] دراین‌باره آورده است: {{متن حدیث|لَا يَرْتَفِعُ عَلَى عَبِيدِهِ وَ إِمَائِهِ فِي‏ مَأْكَلٍ‏ وَ لَا مَلْبَسٍ‏}}<ref>«در خوراک و پوشاک بر خدمتکاران و بندگانش برتری نمی‌جست». مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>.


تلاش [[رسول خدا]]{{صل}} در دوران بیست و سه ساله [[رسالت]] بر آن بود که [[مردمان]] را با سیره خویش و از جمله با مساوات آشنا کند و کلیه فضیلت‌های بی‌اساس را که با [[فطرت انسانی]] [[بیگانه]] است، بسوزاند و محو نماید؛ و او چنین کرد.
تلاش [[رسول خدا]]{{صل}} در دوران بیست و سه ساله [[رسالت]] بر آن بود که [[مردمان]] را با سیره خویش و از جمله با مساوات آشنا کند و کلیه فضیلت‌های بی‌اساس را که با [[فطرت انسانی]] [[بیگانه]] است، بسوزاند و محو نماید؛ و او چنین کرد.
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
در آخرین روزهای [[زندگی]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] [[شاهد]] صحنه‌ای شگفت بودند تا همگان برای همیشه بدانند که در برابر قانون چگونه باید بود و [[سیره]] گرامی‌ترین [[خلق]] [[خدا]] چگونه بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در آن [[روز]] در حالی که بیماری‌اش شدت یافته بود و [[فضل بن عباس]] و [[علی بن ابی طالب]] زیر بغلش را گرفته بودند و به [[سختی]] [[راه]] می‌رفت وارد [[مسجد]] شد و بر [[منبر]] رفت و آخرین سخنانش را با مردمش گفت: {{متن حدیث|أَیُّهَا النَّاسُ، فَإِنِّي‏ أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ‏ اللَّهَ‏ الَّذِي‏ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ؛ وَ إِنَّهُ قَدْ دَنَا مِنِّي حُقُوقَ مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِکُمْ. فَمَنْ کُنْتُ جَلَدْتُ لَهُ ظَهْرَاً فَهذَا ظَهْرِي فَلْیَسْتَقِدْ مِنْهُ. وَ مَنْ کُنْتُ شَتَمْتُ لَهُ عِرْضَاً فَهذَا عَرْضِي فَلْیَسْتَقِدْ مِنْهُ. أَلَا وَ إِنَّ الشَّحْنَاءَ لَیْسَتْ مِنْ طَبْعِي وَ لَا مِنْ شَأْنِي. أَلَا وَ إِنَّ أَحَبَّکُمْ إِلَیَّ مَنْ أَخَذَ مِنِّي حَقَّاً إِنْ کَانَ لَهُ، أَوْ حَلَّلَنِي. فَلَقِیتُ اللهَ وَ أَنَا أَطِیبُ النَّفْسِ. وَ قَدْ أَرَی أَنَّ هذَا غَیْرُ مُغْنٍ عَنِّي حَتَّی أَقُومَ فِیکُمْ مِرَارًا}}<ref>«مردم، من در برابر شما خدایی را که جز او خدایی نیست می‌ستایم. هر که در میان شما حقی بر من دارد اینک من. اگر بر پشت کسی تازیانه زده‌ام، این پشت من، بیاید و به جای آن تازیانه بزند. اگر کسی را دشنام داده‌ام، بیاید دشنامم دهد. زنهار که دشمنی در سرشت من نیست و در شأن من نیست. بدانید که محبوب‌ترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد از من بستاند یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار می‌کنم پاک و پاکیزه باشم. و چنین می‌بینم که این درخواست مرا کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم». تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰؛ و با مختصر اختلاف در لفظ: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۹؛ البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۵۱.</ref>.
در آخرین روزهای [[زندگی]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] [[شاهد]] صحنه‌ای شگفت بودند تا همگان برای همیشه بدانند که در برابر قانون چگونه باید بود و [[سیره]] گرامی‌ترین [[خلق]] [[خدا]] چگونه بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در آن [[روز]] در حالی که بیماری‌اش شدت یافته بود و [[فضل بن عباس]] و [[علی بن ابی طالب]] زیر بغلش را گرفته بودند و به [[سختی]] [[راه]] می‌رفت وارد [[مسجد]] شد و بر [[منبر]] رفت و آخرین سخنانش را با مردمش گفت: {{متن حدیث|أَیُّهَا النَّاسُ، فَإِنِّي‏ أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ‏ اللَّهَ‏ الَّذِي‏ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ؛ وَ إِنَّهُ قَدْ دَنَا مِنِّي حُقُوقَ مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِکُمْ. فَمَنْ کُنْتُ جَلَدْتُ لَهُ ظَهْرَاً فَهذَا ظَهْرِي فَلْیَسْتَقِدْ مِنْهُ. وَ مَنْ کُنْتُ شَتَمْتُ لَهُ عِرْضَاً فَهذَا عَرْضِي فَلْیَسْتَقِدْ مِنْهُ. أَلَا وَ إِنَّ الشَّحْنَاءَ لَیْسَتْ مِنْ طَبْعِي وَ لَا مِنْ شَأْنِي. أَلَا وَ إِنَّ أَحَبَّکُمْ إِلَیَّ مَنْ أَخَذَ مِنِّي حَقَّاً إِنْ کَانَ لَهُ، أَوْ حَلَّلَنِي. فَلَقِیتُ اللهَ وَ أَنَا أَطِیبُ النَّفْسِ. وَ قَدْ أَرَی أَنَّ هذَا غَیْرُ مُغْنٍ عَنِّي حَتَّی أَقُومَ فِیکُمْ مِرَارًا}}<ref>«مردم، من در برابر شما خدایی را که جز او خدایی نیست می‌ستایم. هر که در میان شما حقی بر من دارد اینک من. اگر بر پشت کسی تازیانه زده‌ام، این پشت من، بیاید و به جای آن تازیانه بزند. اگر کسی را دشنام داده‌ام، بیاید دشنامم دهد. زنهار که دشمنی در سرشت من نیست و در شأن من نیست. بدانید که محبوب‌ترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد از من بستاند یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار می‌کنم پاک و پاکیزه باشم. و چنین می‌بینم که این درخواست مرا کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم». تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰؛ و با مختصر اختلاف در لفظ: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۹؛ البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۵۱.</ref>.


سپس از [[منبر]] فرود آمد، [[نماز ظهر]] را گزارد و باز به منبر بازگشت و همان سخن را تکرار کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} جلوه تام [[رحمت الهی]] بود، هرگز کسی را نیازرده بود، حقی را پایمال نکرده بود، خلاف [[مساوات]] و [[عدالت]] عمل نکرده بود، در [[اجرای قانون]] ملاحظه این و آن را نکرده بود، و جز برای [[خدا]] [[خشم]] نگرفته بود؛ اما اینک گاه [[پیوستن]] به [[رفیق]] اعلا، [[اصرار]] داشت که کوچک‌ترین حقی از [[مردم]] بر گردنش نباشد و [[مساوات در برابر قانون]] را در [[برترین]] مرتبه‌اش تحقق بخشد. به دنبال سخنان مکرر [[پیامبر]]، مردی برخاست و گفت: «ای رسول خدا، من سه [[درهم]] نزد تو دارم!» پیامبر فرمود: «[[فضل]]، به او بده». فضل آن را پرداخت و مرد نشست. آن‌گاه فرمود:
سپس از [[منبر]] فرود آمد، [[نماز ظهر]] را گزارد و باز به منبر بازگشت و همان سخن را تکرار کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} جلوه تام [[رحمت الهی]] بود، هرگز کسی را نیازرده بود، حقی را پایمال نکرده بود، خلاف [[مساوات]] و [[عدالت]] عمل نکرده بود، در [[اجرای قانون]] ملاحظه این و آن را نکرده بود، و جز برای [[خدا]] [[خشم]] نگرفته بود؛ اما اینک گاه پیوستن به [[رفیق]] اعلا، [[اصرار]] داشت که کوچک‌ترین حقی از [[مردم]] بر گردنش نباشد و [[مساوات در برابر قانون]] را در [[برترین]] مرتبه‌اش تحقق بخشد. به دنبال سخنان مکرر [[پیامبر]]، مردی برخاست و گفت: «ای رسول خدا، من سه [[درهم]] نزد تو دارم!» پیامبر فرمود: «[[فضل]]، به او بده». فضل آن را پرداخت و مرد نشست. آن‌گاه فرمود:
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْءٌ فَلْيُؤَدِّهِ، وَلَا يَقُولْ: فُضُوحُ الدُّنْيَا، أَلَا وَإِنَّ فُضُوحَ الدُّنْيَا أَیْسَرُ مِنْ فُضُوحِ الْآخِرَةِ}}<ref>«مردم، هر کس مالی از کسی نزدش باشد باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست. بدانید که بی‌شک رسوایی‌های دنیا از رسوایی‌های آخرت آسان‌تر است». تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰.</ref>.
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْءٌ فَلْيُؤَدِّهِ، وَلَا يَقُولْ: فُضُوحُ الدُّنْيَا، أَلَا وَإِنَّ فُضُوحَ الدُّنْيَا أَیْسَرُ مِنْ فُضُوحِ الْآخِرَةِ}}<ref>«مردم، هر کس مالی از کسی نزدش باشد باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست. بدانید که بی‌شک رسوایی‌های دنیا از رسوایی‌های آخرت آسان‌تر است». تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰.</ref>.


خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
==مساوات در تقسیم [[بیت‌المال]]==
==مساوات در تقسیم [[بیت‌المال]]==
رسول خدا{{صل}} در دادن حقی که به [[مردمان]] تعلق می‌گرفت هیچ تبعیضی روا نمی‌داشت و میان [[فرزندان]] [[اسماعیل]] ([[عرب‌ها]]) و فرزندان [[اسحاق]] (غیر عرب‌ها) تفاوتی نمی‌گذاشت؛ سفید را بر سیاه، توانگر را بر [[ناتوان]] [[برتری]] نمی‌داد، چنان‌که در [[تقسیم غنائم]] [[بدر]] عمل کرد<ref>نک: المغازی، ج۱، ص۹۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۸۴؛ سنن أبی داود، ج۲، ص۷۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۵۸؛ الروض الأنف، ج۵، ص۱۸۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۰؛ تاریخ الذهبی، ج۲، ص۱۱۵؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۶۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۹۳.</ref>.
رسول خدا{{صل}} در دادن حقی که به [[مردمان]] تعلق می‌گرفت هیچ تبعیضی روا نمی‌داشت و میان [[فرزندان]] [[اسماعیل]] ([[عرب‌ها]]) و فرزندان [[اسحاق]] (غیر عرب‌ها) تفاوتی نمی‌گذاشت؛ سفید را بر سیاه، توانگر را بر [[ناتوان]] [[برتری]] نمی‌داد، چنان‌که در [[تقسیم غنائم]] [[بدر]] عمل کرد<ref>نک: المغازی، ج۱، ص۹۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۸۴؛ سنن أبی داود، ج۲، ص۷۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۵۸؛ الروض الأنف، ج۵، ص۱۸۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۰؛ تاریخ الذهبی، ج۲، ص۱۱۵؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۶۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۹۳.</ref>.
این [[سیره]] پس از پیامبر مورد [[بی‌اعتنایی]] و [[تجدید]] نظر قرار گرفت. به دنبال رو آوردن درآمدهای کلان ناشی از [[فتوحات]]، [[عمر]] به خطاب برای [[تصمیم‌گیری]] در چگونگی تقسیم غنائم [[مشورت]] کرد و به سبک [[نظام مالی]] [[ایران]] و [[روم]] دفاتری تنظیم و مردمان را طبقه‌بندی کرد و بدین ترتیب مساوات در تقسیم سرانه بر هم خورد. [[خلیفه]] در تقسیم سرانه [[بیت المال]] با معیارهای طبقاتی [[مهاجران]] را بر [[انصار]]، انصار را بر [[عرب]]، عرب را بر [[موالی]] و [[زنان پیامبر]] را بر [[زنان]] [[مهاجر]] و [[انصاری]] [[برتری]] داد و حتی در سهمیه زنان پیامبر میان آنان که عرب بودند و غیر آنان تفاوت گذاشت<ref>نک: کتاب الخراج، ص۲۴، ۴۲-۴۶؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۹۵، ۳۰۴؛ المعیار و الموازنة، ص۲۵۲؛ أبو محمد الفضل بن شاذان الازدی النیسابوری، الایضاح، الطبعة الاولی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ص۱۳۶-۱۳۸؛ فتوح البلدان، ص۴۳۵-۴۴۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۶۱۲-۶۱۸؛ أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی، الاحکام السلطانیة، الطبعة الثانیة، افست مرکز النشر، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۶ ق. ص۱۹۹-۲۰۲؛ الاحکام السلطانیة لأبی یعلی، ص۲۳۷-۲۴۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۴؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۲، ص۹۴؛ احمد بن علی القلقشندی، صبح الأعشی فی صناعة الانشاء، شرحه و علق علیه و قابل نصوصه محمد حسین شمس الدین، الطبعة الاولی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ج۱۳، ص۱۱۳-۱۱۷؛ رفیق بک العظم، أشهر مشاهیر الاسلام فی الحرب و السیاسة، الطبعة السادسة، دار الرائد العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ق. ج۲، ص۳۶۳-۳۶۴؛ التراتیب الاداریة، ج۱، ص۲۲۷؛ محمد عزة دروزة، تاریخ الجنس العربی، الطبعة الاولی، المکتبة العصریة، صیدا، ۱۳۸۱ ق. ج۷، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. البته نقل شده است که [[خلیفه]] گفت: اگر زنده بمانم در تقسیم سرانه [[بیت المال]] به [[مساوات]] عمل خواهم کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۰۴؛ المعیار و الموازنة، ص۲۵۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۴.</ref>؛ اما چنین فرصتی حاصل نشد.
این [[سیره]] پس از پیامبر مورد [[بی‌اعتنایی]] و تجدید نظر قرار گرفت. به دنبال رو آوردن درآمدهای کلان ناشی از [[فتوحات]]، [[عمر]] به خطاب برای [[تصمیم‌گیری]] در چگونگی تقسیم غنائم [[مشورت]] کرد و به سبک [[نظام مالی]] [[ایران]] و [[روم]] دفاتری تنظیم و مردمان را طبقه‌بندی کرد و بدین ترتیب مساوات در تقسیم سرانه بر هم خورد. [[خلیفه]] در تقسیم سرانه [[بیت المال]] با معیارهای طبقاتی [[مهاجران]] را بر [[انصار]]، انصار را بر [[عرب]]، عرب را بر [[موالی]] و [[زنان پیامبر]] را بر [[زنان]] [[مهاجر]] و [[انصاری]] [[برتری]] داد و حتی در سهمیه زنان پیامبر میان آنان که عرب بودند و غیر آنان تفاوت گذاشت<ref>نک: کتاب الخراج، ص۲۴، ۴۲-۴۶؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۹۵، ۳۰۴؛ المعیار و الموازنة، ص۲۵۲؛ أبو محمد الفضل بن شاذان الازدی النیسابوری، الایضاح، الطبعة الاولی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ص۱۳۶-۱۳۸؛ فتوح البلدان، ص۴۳۵-۴۴۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۶۱۲-۶۱۸؛ أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی، الاحکام السلطانیة، الطبعة الثانیة، افست مرکز النشر، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۶ ق. ص۱۹۹-۲۰۲؛ الاحکام السلطانیة لأبی یعلی، ص۲۳۷-۲۴۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۴؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۲، ص۹۴؛ احمد بن علی القلقشندی، صبح الأعشی فی صناعة الانشاء، شرحه و علق علیه و قابل نصوصه محمد حسین شمس الدین، الطبعة الاولی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۷ ق. ج۱۳، ص۱۱۳-۱۱۷؛ رفیق بک العظم، أشهر مشاهیر الاسلام فی الحرب و السیاسة، الطبعة السادسة، دار الرائد العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ق. ج۲، ص۳۶۳-۳۶۴؛ التراتیب الاداریة، ج۱، ص۲۲۷؛ محمد عزة دروزة، تاریخ الجنس العربی، الطبعة الاولی، المکتبة العصریة، صیدا، ۱۳۸۱ ق. ج۷، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. البته نقل شده است که [[خلیفه]] گفت: اگر زنده بمانم در تقسیم سرانه [[بیت المال]] به [[مساوات]] عمل خواهم کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۰۴؛ المعیار و الموازنة، ص۲۵۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۴.</ref>؛ اما چنین فرصتی حاصل نشد.
در دوران [[عثمان بن عفان]]، این امر به انحراف‌های اساسی [[اقتصادی]] منجر شد و ثروت‌های انباشته‌شده‌ای در دست [[اقوام]] او و آنان که در جهت [[منافع]] وی بودند شکل گرفت. به بیان [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[درآمدهای عمومی]] و [[بیت‌المال]] به یغما رفت: {{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ‏ بَيْنَ‏ نَثِيلِهِ‏ وَ مُعْتَلَفِهِ‏ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ‏ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ‏}}<ref>«تا سومین به پا خاست و همچون چارپا بتاخت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت، و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند، و بیت المال را خوردند و بر باد دادند. چون شتر که مهار بُرَد و گیاه بهاران چرد». نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>.
در دوران [[عثمان بن عفان]]، این امر به انحراف‌های اساسی [[اقتصادی]] منجر شد و ثروت‌های انباشته‌شده‌ای در دست [[اقوام]] او و آنان که در جهت [[منافع]] وی بودند شکل گرفت. به بیان [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[درآمدهای عمومی]] و [[بیت‌المال]] به یغما رفت: {{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ‏ بَيْنَ‏ نَثِيلِهِ‏ وَ مُعْتَلَفِهِ‏ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ‏ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ‏}}<ref>«تا سومین به پا خاست و همچون چارپا بتاخت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت، و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند، و بیت المال را خوردند و بر باد دادند. چون شتر که مهار بُرَد و گیاه بهاران چرد». نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>.


خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:
پیام‌آور [[هدایت]]، [[مسلمانان]] را [[دعوت]] و [[تشویق]] به [[آموزش]] می‌کرد و [[اصرار]] داشت که همگان [[قرآن]] بیاموزند، به خاطر بسپارند و بدان عمل کنند؛ و همگان [[اهل]] [[علم]] و [[بصیرت]] باشند.
پیام‌آور [[هدایت]]، [[مسلمانان]] را [[دعوت]] و [[تشویق]] به [[آموزش]] می‌کرد و [[اصرار]] داشت که همگان [[قرآن]] بیاموزند، به خاطر بسپارند و بدان عمل کنند؛ و همگان [[اهل]] [[علم]] و [[بصیرت]] باشند.
در سال یازدهم [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در موسم [[حج]] در [[عقبه]] [[منی]] با شش نفر از [[مردم]] [[یثرب]] [[ملاقات]] کرد و [[اسلام]] را بر آنان عرضه داشت، آنان پس از شنیدن آیاتی چند از قرآن و دعوت رسول خدا [[ایمان]] آوردند و اسلام با آنان به یثرب رفت. در سال دوازدهم بعثت [[دوازده نفر]] از [[انصار]] در موسم حج در عقبه منی با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کردند. [[پیامبر]] مُصْعَب بن عُمْیْر را همراهشان به [[مدینه]] فرستاد تا به آنان که اسلام می‌آورند قرآن بیاموزد، اسلام را آموزش دهد و آنان را در [[فهم]] عمیق [[دین]] [[یاری]] دهد: {{متن حدیث|أَمَرَهُ أَنْ یُقْرِئَهُمُ الْقُرْآنَ، وَ یُعَلِّمَهُمُ الْإِسْلَامَ، وَ یِفَقِّهَهُمْ فِی الدِّینِ}}. بدین جهت مُصْعب را در مدینه «مُقْرِی» می‌گفتند<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۳۸-۴۲؛ سیرة ابن کثیر، ج۱، ص۳۳۳-۳۳۶؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۸؛ احمد زینی دحلان، السیرة النبویة، بهامش السیرة الحلبیة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، ص۲۸۸-۲۹۰.</ref>. مردم نزد او «اِقراء» می‌کردند، یعنی قرآن را [[تلاوت]] می‌کردند و او استماع می‌کرد تا خطاهایشان را [[اصلاح]] کند. پیامبر آن [[قدر]] بر آموزش دین اهتمام داشت که به [[ابی بن کعب انصاری]] می‌فرمود [[خداوند]] به من [[فرمان]] داده است که تو را اقراء کنم<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۱۴؛ مستدرک الحاکم، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref>؛ و بسیاری نزد او [[تعلیم]] یافتند.
در سال یازدهم [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در موسم [[حج]] در [[عقبه]] [[منی]] با شش نفر از [[مردم]] [[یثرب]] [[ملاقات]] کرد و [[اسلام]] را بر آنان عرضه داشت، آنان پس از شنیدن آیاتی چند از قرآن و دعوت رسول خدا [[ایمان]] آوردند و اسلام با آنان به یثرب رفت. در سال دوازدهم بعثت [[دوازده نفر]] از [[انصار]] در موسم حج در عقبه منی با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کردند. [[پیامبر]] مُصْعَب بن عُمْیْر را همراهشان به [[مدینه]] فرستاد تا به آنان که اسلام می‌آورند قرآن بیاموزد، اسلام را آموزش دهد و آنان را در [[فهم]] عمیق [[دین]] [[یاری]] دهد: {{متن حدیث|أَمَرَهُ أَنْ یُقْرِئَهُمُ الْقُرْآنَ، وَ یُعَلِّمَهُمُ الْإِسْلَامَ، وَ یِفَقِّهَهُمْ فِی الدِّینِ}}. بدین جهت مُصْعب را در مدینه «مُقْرِی» می‌گفتند<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۳۸-۴۲؛ سیرة ابن کثیر، ج۱، ص۳۳۳-۳۳۶؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۸؛ احمد زینی دحلان، السیرة النبویة، بهامش السیرة الحلبیة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، ص۲۸۸-۲۹۰.</ref>. مردم نزد او «اِقراء» می‌کردند، یعنی قرآن را [[تلاوت]] می‌کردند و او استماع می‌کرد تا خطاهایشان را [[اصلاح]] کند. پیامبر آن [[قدر]] بر آموزش دین اهتمام داشت که به [[ابی بن کعب انصاری]] می‌فرمود [[خداوند]] به من [[فرمان]] داده است که تو را اقراء کنم<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۱۴؛ مستدرک الحاکم، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref>؛ و بسیاری نزد او [[تعلیم]] یافتند.
رسول خدا{{صل}} افراد زیادی را برای [[آموزش]] همگانی [[دین]] به مناطق گوناگون اعزام کرد، از جمله: [[رافع بن مالک انصاری]] را برای [[تعلیم]] در [[مدینه]] [[مأمور]] ساخت<ref>الاصابة، ج۱، ص۴۸۷.</ref>، مُعاذ بن جَبَل را به [[یمن]] و حضرموت روانه کرد<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۳۷۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۸۲؛ الاصابة، ج۳، ص۴۰۶-۴۰۷.</ref>، و چون [[مکه]] [[فتح]] شد [[عتاب بن اسید]] را [[جانشین]] قرار داد و [[معاذ بن جبل]] را مأمور [[آموختن]] [[قرآن]] و دین کرد<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۳۷۰.</ref>؛ و نیز [[عمرو بن حزم خزرجی]] را به [[نجران]] گسیل نمود<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۱۹۵-۱۹۶.</ref>؛ و...
رسول خدا{{صل}} افراد زیادی را برای [[آموزش]] همگانی [[دین]] به مناطق گوناگون اعزام کرد، از جمله: [[رافع بن مالک انصاری]] را برای [[تعلیم]] در [[مدینه]] [[مأمور]] ساخت<ref>الاصابة، ج۱، ص۴۸۷.</ref>، مُعاذ بن جَبَل را به [[یمن]] و حضرموت روانه کرد<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۳۷۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۸۲؛ الاصابة، ج۳، ص۴۰۶-۴۰۷.</ref>، و چون [[مکه]] [[فتح]] شد [[عتاب بن اسید]] را [[جانشین]] قرار داد و [[معاذ بن جبل]] را مأمور [[آموختن قرآن]] و دین کرد<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۳۷۰.</ref>؛ و نیز [[عمرو بن حزم خزرجی]] را به [[نجران]] گسیل نمود<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۱۹۵-۱۹۶.</ref>؛ و...
این حرکت همگانی و اعلام [[مساوات]] در [[تحصیل علم]] در اوضاع و احوالی عینیت می‌یافت که دیدگاه‌های طبقاتی در [[فراگیری علم]] به شدت [[حاکم]] بود و [[دانش]] مختص [[توانگران]] و قدرتمندان بود، و [[محرومان]] و [[ناتوانان]] در کنار آن همه نامردمی و [[ستمگری]] و بیدادورزی، از [[فراگیری دانش]] نیز [[محروم]] بودند. در [[ایران]] پیش از [[اسلام]] [[تعلیم و تربیت]] منحصر به [[فرزندان]] اعیان و [[ثروتمندان]] بود و این کار به وسیله [[کاهنان]] صورت می‌گرفت و به بعضی از فرزندان اشراف تعلیمات مخصوصی می‌دادند که برای [[فرمانداری]] استان‌ها و [[تصدی]] [[مشاغل دولتی]] مهیا شوند<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷ ش. ج۱، مترجمان احمد آرام، ع. پاشایی، امیر حسین آریان‌پور، ص۴۲۴-۴۲۵.</ref>. در [[مصر]] کاهنان [[مصری]] مقدمات [[علوم]] را در مدارسی که پیوسته به [[معابد]] بود به فرزندان خانواده‌های [[ثروتمند]] می‌آموختند. یکی از کاهنان منصبی داشت که می‌توان آن را معادل [[وزیر]] [[آموزش و پرورش]] امروز دانست، او خود را به نام «[[رئیس]] طویله شاهی برای تعلیم و تربیت» می‌نامید<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷ ش. ج۱، مترجمان احمد آرام، ع. پاشایی، امیر حسین آریان‌پور، ص۲۰۳.</ref>. در [[هند]] اگر فردی از طبقه سودره به [[قرائت]] [[کتب مقدس]] گوش می‌داد، می‌بایست گوشش را [بنا به کتاب‌های [[قانون]] برهمنی] با سرب گداخته پر کرد؛ اگر آن را زمزمه کند، باید زبانش را [[برید]]؛ و اگر آن را به یاد بسپارد باید او را دو پاره کرد<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷ ش. ج۱، مترجمان احمد آرام، ع. پاشایی، امیر حسین آریان‌پور، ص۵۵۶.</ref>.
این حرکت همگانی و اعلام [[مساوات]] در [[تحصیل علم]] در اوضاع و احوالی عینیت می‌یافت که دیدگاه‌های طبقاتی در [[فراگیری علم]] به شدت [[حاکم]] بود و [[دانش]] مختص [[توانگران]] و قدرتمندان بود، و [[محرومان]] و [[ناتوانان]] در کنار آن همه نامردمی و [[ستمگری]] و بیدادورزی، از [[فراگیری دانش]] نیز [[محروم]] بودند. در [[ایران]] پیش از [[اسلام]] [[تعلیم و تربیت]] منحصر به [[فرزندان]] اعیان و [[ثروتمندان]] بود و این کار به وسیله [[کاهنان]] صورت می‌گرفت و به بعضی از فرزندان اشراف تعلیمات مخصوصی می‌دادند که برای [[فرمانداری]] استان‌ها و [[تصدی]] [[مشاغل دولتی]] مهیا شوند<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷ ش. ج۱، مترجمان احمد آرام، ع. پاشایی، امیر حسین آریان‌پور، ص۴۲۴-۴۲۵.</ref>. در [[مصر]] کاهنان [[مصری]] مقدمات [[علوم]] را در مدارسی که پیوسته به [[معابد]] بود به فرزندان خانواده‌های [[ثروتمند]] می‌آموختند. یکی از کاهنان منصبی داشت که می‌توان آن را معادل [[وزیر]] [[آموزش و پرورش]] امروز دانست، او خود را به نام «[[رئیس]] طویله شاهی برای تعلیم و تربیت» می‌نامید<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷ ش. ج۱، مترجمان احمد آرام، ع. پاشایی، امیر حسین آریان‌پور، ص۲۰۳.</ref>. در [[هند]] اگر فردی از طبقه سودره به [[قرائت]] [[کتب مقدس]] گوش می‌داد، می‌بایست گوشش را [بنا به کتاب‌های [[قانون]] برهمنی] با سرب گداخته پر کرد؛ اگر آن را زمزمه کند، باید زبانش را [[برید]]؛ و اگر آن را به یاد بسپارد باید او را دو پاره کرد<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷ ش. ج۱، مترجمان احمد آرام، ع. پاشایی، امیر حسین آریان‌پور، ص۵۵۶.</ref>.
در [[مدینه]] [[پیامبر]] نشانی از [[تبعیض]]، از جمله فاسدترین [[تبعیض‌ها]]، یعنی [[محروم]] کردن استعدادها از [[فراگیری دانش]] نبود. اوصیای آن [[حضرت]] نیز به [[سیره پیامبر]] می‌خواندند و با هر‌گونه تبعیضی در [[تعلیم و تربیت]] [[مخالفت]] می‌کردند، چنان‌که [[امام صادق]]{{ع}} به حسّان [[معلم]] فرمود: {{متن حدیث|أَنْ يَكُونَ الصِّبْيَانُ عِنْدَكَ سَوَاءً فِي التَّعْلِيمِ لَا تُفَضِّلُ‏ بَعْضَهُمْ‏ عَلَى‏ بَعْضٍ‏}}<ref>«کودکان در تعلیم نزدت یکسان باشند، برخی را بر برخی برتری ندهی». الکافی، ج۵، ص۱۲۱؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۶۴؛ الاستبصار، ج۳، ص۶۵؛ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۱۲.</ref>.
در [[مدینه]] [[پیامبر]] نشانی از [[تبعیض]]، از جمله فاسدترین [[تبعیض‌ها]]، یعنی [[محروم]] کردن استعدادها از [[فراگیری دانش]] نبود. اوصیای آن [[حضرت]] نیز به [[سیره پیامبر]] می‌خواندند و با هر‌گونه تبعیضی در [[تعلیم و تربیت]] [[مخالفت]] می‌کردند، چنان‌که [[امام صادق]]{{ع}} به حسّان [[معلم]] فرمود: {{متن حدیث|أَنْ يَكُونَ الصِّبْيَانُ عِنْدَكَ سَوَاءً فِي التَّعْلِيمِ لَا تُفَضِّلُ‏ بَعْضَهُمْ‏ عَلَى‏ بَعْضٍ‏}}<ref>«کودکان در تعلیم نزدت یکسان باشند، برخی را بر برخی برتری ندهی». الکافی، ج۵، ص۱۲۱؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۶۴؛ الاستبصار، ج۳، ص۶۵؛ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۱۲.</ref>.
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در فرستادن [[سفیر]] نیز مساوات را رعایت می‌کرد<ref>نک: سیرة ابن هشام، ج۴، ص۲۷۸-۲۷۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۸-۲۶۳؛ الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، ص۷۱۷-۷۴۳؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۳-۳۳۸؛ سیرة ابن کثیر، ج۲، ص۱۵۲-۱۶۲؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۴۰-۲۵۵.</ref>، و همه کسانی را که [[شایستگی]] لازم برای [[تصدی]] امور را داشتند، به کار می‌گرفت.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در فرستادن [[سفیر]] نیز مساوات را رعایت می‌کرد<ref>نک: سیرة ابن هشام، ج۴، ص۲۷۸-۲۷۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۸-۲۶۳؛ الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، ص۷۱۷-۷۴۳؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۳-۳۳۸؛ سیرة ابن کثیر، ج۲، ص۱۵۲-۱۶۲؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۴۰-۲۵۵.</ref>، و همه کسانی را که [[شایستگی]] لازم برای [[تصدی]] امور را داشتند، به کار می‌گرفت.


آن [[حضرت]] در سپردن [[مسئولیت]] [[فرماندهی]] [[جنگ]] تنها شایستگی و [[توانایی]] و تدبیرورزی افراد را ملاحظه می‌کرد، و نه [[خویشاوندی]] و [[وابستگی]] و سالخوردگی را؛ و [[جوانان]] [[شایسته]] را [[فرمانده]] قرار می‌داد، همان‌گونه که درباره [[زید بن حارثه]] به عنوان یکی از [[فرماندهان]] [[نبرد موته]] عمل کرد<ref>ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۵؛ أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، حققه و علق علیه السید حسین بحرالعلوم، الطبعة الثانیة، منشورات العزیزی، قم، ۱۳۹۴ ق. ج۱، ص۲۲۷-۲۲۹؛ أمین الاسلام أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، دارالمعرفة، بیروت، ۱۳۹۹ ق. ص۱۱۰؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۰۵؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۵۵؛ جعفر مرتضی العاملی، دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، الطبعة الاولی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ ق. ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.</ref>، و نیز درباره [[اسامة بن زید]] به عنوان آخرین فرمانده [[منصوب]] از طرف خود چنین [[رفتار]] نمود. بنابر نقل جمعی از [[مورخان]]، [[پیامبر]] شانزده [[روز]] پیش از [[رحلت]]<ref>بسیاری از مورخان تاریخ بستن پرچم را چهار روز مانده از ماه صفر و رحلت آن حضرت را دوازده ربیع الاول نوشته‌اند که زمان بستن پرچم شانزده روز پیش از رحلت می‌شود. ر.ک: المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲-۳۵۳.</ref>، خود پرچمی برای [[اسامة]] بست و به او چنین [[فرمان]] داد: «به [[نام خدا]] و در [[راه خدا]] [[نبرد]] کن؛ با [[دشمنان خدا]] [[پیکار]] کن. [[سحرگاهان]] بر اهالی ابنی<ref>ابنی جزئی از خاک بلقا واقع در سرزمین شام در نزدیکی موته میان عسقلان و رمله است. الروض الأنف، ج۷، ص۵۱۱-۵۱۲؛ معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ لسان العرب، ج۱، ص۵۴.</ref> [که [[بیم]] حمله‌شان می‌رود] [[حمله]] ببر و این مسافت را چنان سریع طی کن که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنجا برسد، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید». آن [[حضرت]] [[فرمان]] داد که [[مردم]] [[بسیج]] شوند و [[سپاه]] [[مهاجر]] جمله همراه وی کرده بود. در این بسیج کسی از بزرگان [[مهاجران]] نخستین و [[انصار]] نبود که [[پیامبر]] او را زیر [[پرچم]] [[اسامه]] قرار نداده باشد. بزرگانی چون [[ابو بکر]]، [[عمر بن خطاب]]، [[ابو عبیده جراح]]، [[سعد بن ابی وقاص]]، [[سعید بن زید]]، [[قتادة بن نعمان]]، [[سلمة بن اسلم بن حریش]] در زمره آنان بودند<ref>ر.ک: المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲.</ref>. اسامه پرچم را به [[بریدة بن حصیب اسلمی]] داد و [[جرف]]<ref>جرف منطقه وسیعی در سه میلی مدینه به سمت شام است. معجم البلدان، ج۲، ص۱۲۸.</ref> را بنا به [[فرمان پیامبر]] اردوگاه خود قرار داد تا [[سربازان]] [[اسلام]] دسته دسته به آنجا بیایند و همگی در وقت معینی حرکت کنند<ref>المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲.</ref>.
آن [[حضرت]] در سپردن [[مسئولیت]] [[فرماندهی]] [[جنگ]] تنها شایستگی و [[توانایی]] و تدبیرورزی افراد را ملاحظه می‌کرد، و نه [[خویشاوندی]] و [[وابستگی]] و سالخوردگی را؛ و [[جوانان]] [[شایسته]] را [[فرمانده]] قرار می‌داد، همان‌گونه که درباره [[زید بن حارثه]] به عنوان یکی از [[فرماندهان]] [[نبرد موته]] عمل کرد<ref>ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۵؛ أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، حققه و علق علیه السید حسین بحرالعلوم، الطبعة الثانیة، منشورات العزیزی، قم، ۱۳۹۴ ق. ج۱، ص۲۲۷-۲۲۹؛ أمین الاسلام أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، دارالمعرفة، بیروت، ۱۳۹۹ ق. ص۱۱۰؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۲۰۵؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۵۵؛ جعفر مرتضی العاملی، دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، الطبعة الاولی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ ق. ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.</ref>، و نیز درباره [[اسامة بن زید]] به عنوان آخرین فرمانده [[منصوب]] از طرف خود چنین [[رفتار]] نمود. بنابر نقل جمعی از [[مورخان]]، [[پیامبر]] شانزده [[روز]] پیش از [[رحلت]]<ref>بسیاری از مورخان تاریخ بستن پرچم را چهار روز مانده از ماه صفر و رحلت آن حضرت را دوازده ربیع الاول نوشته‌اند که زمان بستن پرچم شانزده روز پیش از رحلت می‌شود. ر.ک: المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲-۳۵۳.</ref>، خود پرچمی برای [[اسامة]] بست و به او چنین [[فرمان]] داد: «به [[نام خدا]] و در [[راه خدا]] [[نبرد]] کن؛ با [[دشمنان خدا]] [[پیکار]] کن. [[سحرگاهان]] بر اهالی ابنی<ref>ابنی جزئی از خاک بلقا واقع در سرزمین شام در نزدیکی موته میان عسقلان و رمله است. الروض الأنف، ج۷، ص۵۱۱-۵۱۲؛ معجم البلدان، ج۱، ص۷۹؛ لسان العرب، ج۱، ص۵۴.</ref> [که [[بیم]] حمله‌شان می‌رود] [[حمله]] ببر و این مسافت را چنان سریع طی کن که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنجا برسد، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید». آن [[حضرت]] [[فرمان]] داد که [[مردم]] [[بسیج]] شوند و [[سپاه]] [[مهاجر]] جمله همراه وی کرده بود. در این بسیج کسی از بزرگان [[مهاجران]] نخستین و [[انصار]] نبود که [[پیامبر]] او را زیر [[پرچم]] [[اسامه]] قرار نداده باشد. بزرگانی چون [[ابو بکر]]، [[عمر بن خطاب]]، [[ابو عبیده جراح]]، [[سعد بن ابی وقاص]]، [[سعید بن زید]]، [[قتادة بن نعمان]]، [[سلمة بن اسلم بن حریش]] در زمره آنان بودند<ref>ر.ک: المغازی، ج۳، ص۱۱۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲.</ref>. اسامه پرچم را به [[بریدة بن حصیب اسلمی]] داد و [[جرف]]<ref>جرف منطقه وسیعی در سه میلی مدینه به سمت شام است. معجم البلدان، ج۲، ص۱۲۸.</ref> را بنا به [[فرمان پیامبر]] اردوگاه خود قرار داد تا [[سربازان]] [[اسلام]] دسته دسته به آنجا بیایند و همگی در وقت معینی حرکت کنند<ref>المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲.</ref>.


بدین ترتیب پیامبر در آخرین روزهای [[زندگی]] خویش، باز بر همگان آشکار کرد که ملاک [[تصدی]] [[مسئولیت‌ها]] و [[موقعیت‌های اجتماعی]] جز [[لیاقت]] و [[شایستگی]] و [[کاردانی]] نیست، و هرگز این امور در گرو سن و سال نمی‌باشد. آنان که هنوز [[خوی]] [[جاهلیت]] در سرشان بود و نمی‌توانستند خود را با ملاک‌های [[حقیقی]] منطبق سازند، و [[تبعیض]] را بر [[عدالت]]، و [[نابرابری]] را بر [[مساوات]] می‌پسندیدند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که چرا پیامبر، [[جوانی]] را که شیخ محسوب نمی‌شود بر آنان [[فرمانده]] کرده است. برخی از [[سیره‌نویسان]] سن اسامه را هفده سال<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳.</ref>، و برخی هجده ذکر کرده‌اند<ref>الروض الأنف، ج۷، ص۵۱۲.</ref>. واقدی آن را بیست و یک یا نزدیک آن گفته است<ref>أنساب الاشراف، ج۱، ص۴۷۵.</ref>. آن چه مسلم است این است که اسامه در سال‌های نخستین جوانی بود، و این امر بر آنان که رنگ [[سیره پیامبر]] به خود نگرفته بودند، بسیار سنگین و گران می‌آمد و سخنانی بر زبان می‌راندند که همه نشانی از [[جاهلیت]] و عدم [[تسلیم]] در برابر [[حق]] داشت<ref>ر.ک: المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸؛ سیرة ابن هشام، ج۴، ص۳۲۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲.</ref>.
بدین ترتیب پیامبر در آخرین روزهای [[زندگی]] خویش، باز بر همگان آشکار کرد که ملاک [[تصدی]] [[مسئولیت‌ها]] و [[موقعیت‌های اجتماعی]] جز [[لیاقت]] و [[شایستگی]] و [[کاردانی]] نیست، و هرگز این امور در گرو سن و سال نمی‌باشد. آنان که هنوز [[خوی]] [[جاهلیت]] در سرشان بود و نمی‌توانستند خود را با ملاک‌های [[حقیقی]] منطبق سازند، و [[تبعیض]] را بر [[عدالت]]، و [[نابرابری]] را بر [[مساوات]] می‌پسندیدند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که چرا پیامبر، [[جوانی]] را که شیخ محسوب نمی‌شود بر آنان [[فرمانده]] کرده است. برخی از [[سیره‌نویسان]] سن اسامه را هفده سال<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳.</ref>، و برخی هجده ذکر کرده‌اند<ref>الروض الأنف، ج۷، ص۵۱۲.</ref>. واقدی آن را بیست و یک یا نزدیک آن گفته است<ref>أنساب الاشراف، ج۱، ص۴۷۵.</ref>. آن چه مسلم است این است که اسامه در سال‌های نخستین جوانی بود، و این امر بر آنان که رنگ [[سیره پیامبر]] به خود نگرفته بودند، بسیار سنگین و گران می‌آمد و سخنانی بر زبان می‌راندند که همه نشانی از [[جاهلیت]] و عدم [[تسلیم]] در برابر [[حق]] داشت<ref>ر.ک: المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸؛ سیرة ابن هشام، ج۴، ص۳۲۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۳۵۲.</ref>.
خط ۲۱۵: خط ۲۱۵:
رسول خدا{{صل}} تمام برتری‌جویی‌ها و تفاخرها را زیر پا نهاد و مساوات اجتماعی را آن چنان که باید تحقق بخشید تا جایی که [[وصی]] آن [[حضرت]]، علی{{ع}} می‌فرمود: {{متن حدیث|مَشَى‏ الْمَاشِي‏ مَعَ‏ الرَّاكِبِ‏ مَفْسَدَةٌ لِلرَّاكِبِ وَ مَذَلَّةٌ لِلْمَاشِي}}<ref>«حرکت پیاده با سواره فسادآوری برای سواره و ذلت و خواری برای پیاده است». تحف العقول، ص۱۴۵.</ref>.
رسول خدا{{صل}} تمام برتری‌جویی‌ها و تفاخرها را زیر پا نهاد و مساوات اجتماعی را آن چنان که باید تحقق بخشید تا جایی که [[وصی]] آن [[حضرت]]، علی{{ع}} می‌فرمود: {{متن حدیث|مَشَى‏ الْمَاشِي‏ مَعَ‏ الرَّاكِبِ‏ مَفْسَدَةٌ لِلرَّاكِبِ وَ مَذَلَّةٌ لِلْمَاشِي}}<ref>«حرکت پیاده با سواره فسادآوری برای سواره و ذلت و خواری برای پیاده است». تحف العقول، ص۱۴۵.</ref>.


اما پس از [[پیامبر]] و به دنبال دگرگونی در [[سیاست]] آن [[رسول]] مساوات و [[تجدید]] نظر در مشی آن [[حضرت]]، [[مساوات اجتماعی]] بر هم خورد و مناسبات ستمگرانه طبقاتی دوباره رایج شد.<ref>[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲، ص ۵۰۱.</ref>
اما پس از [[پیامبر]] و به دنبال دگرگونی در [[سیاست]] آن [[رسول]] مساوات و تجدید نظر در مشی آن [[حضرت]]، [[مساوات اجتماعی]] بر هم خورد و مناسبات ستمگرانه طبقاتی دوباره رایج شد.<ref>[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲، ص ۵۰۱.</ref>


==مساوات در گرفتن مالیات‌های اسلامی==
==مساوات در گرفتن مالیات‌های اسلامی==
۲۱۸٬۹۱۵

ویرایش