قوم لوط: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۸٬۲۷۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۱: خط ۴۱:
سرانجام آن همه [[اندرزها]] و نصیحت‌ها اثر نگذارد، [[فساد]] سراسر جامعۀ آنها را به لجنزار متعفنی مبدل ساخت، [[اتمام حجت]] به اندازۀ کافی شد. [[رسالت]] لوط{{ع}} به آخر رسیده در اینجا است که باید از این منطقه [[آلوده]]، خود و کسانی را که به [[دعوت]] او ایمان آورده‌اند نجات دهد، تا [[عذاب]] مرگبار [[الهی]] قوم ننگین را در هم کوبد.
سرانجام آن همه [[اندرزها]] و نصیحت‌ها اثر نگذارد، [[فساد]] سراسر جامعۀ آنها را به لجنزار متعفنی مبدل ساخت، [[اتمام حجت]] به اندازۀ کافی شد. [[رسالت]] لوط{{ع}} به آخر رسیده در اینجا است که باید از این منطقه [[آلوده]]، خود و کسانی را که به [[دعوت]] او ایمان آورده‌اند نجات دهد، تا [[عذاب]] مرگبار [[الهی]] قوم ننگین را در هم کوبد.
در [[مقام]] [[نیایش]] و تقاضا به پیشگاه [[خداوند]] برآمده چنین عرض کرد: «پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام می‌دهند رهائی بخش»<ref>{{متن قرآن|رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ}} «پروردگارا مرا و خانواده‌ام را از کارهایی که (اینان) می‌کنند برهان!» سوره شعراء، آیه ۱۶۹.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۲۶-۱۲۹.</ref>
در [[مقام]] [[نیایش]] و تقاضا به پیشگاه [[خداوند]] برآمده چنین عرض کرد: «پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام می‌دهند رهائی بخش»<ref>{{متن قرآن|رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ}} «پروردگارا مرا و خانواده‌ام را از کارهایی که (اینان) می‌کنند برهان!» سوره شعراء، آیه ۱۶۹.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۲۶-۱۲۹.</ref>
==آمدن [[فرشتگان]] برای [[عذاب]] [[قوم لوط]]==
از احادیثی که در داستان عذاب قوم لوط نقل شده، به دست می‌آید که [[خدای تعالی]] هر بار که می‌خواست قوم لوط را عذاب فرماید، [[شفاعت]] [[ابراهیم]] و [[محبت]] [[لوط]] جلوی این کار را می‌گرفت، یعنی به خاطر ابراهیم و لوط آن را به تأخیر می‌انداخت تا هنگامی که عذاب بر آنها حتم و مقدر گردید. [[خداوند]] خواست تا قبل از هلاکتشان ابراهیم را [[تسلیت]] و [[دل‌داری]] دهد و [[اندوه]] او را در نابودی قومش به وسیله‌ای جبران کند. از این رو فرشتگان خود را [[مأمور]] کرد تا پیش از رفتن به [[شهر سدوم]]، به [[خانه]] ابراهیم بروند و او را [[بشارت]] دهند که صاحب [[فرزندی]] خواهد شد.
در تعداد فرشتگان مزبور [[اختلاف]] است. در بیشتر [[روایات]] تعداد آنان چهار نفر به نام‌های: [[جبرئیل]]، [[میکائیل]]، [[اسرافیل]] و کروبیل ذکر شده است.
در بعضی از روایات نیز سه نفر بیشتر ذکر نشده و نام کروبیل را نیاورده‌اند. برخی از [[مفسران]] هم تعدادشان را تا نُه یا یازده نفر ذکر کرده‌اند که قبل از این اشاره کردیم. این فرشتگان، همگی به صورت جوانانی [[زیبا]] صورت و خوش [[لباس]] وارد شدند.
در اولین برخوردی که ابراهیم با آنان کرد و به خصوص وقتی متوجه شد که دست به غذای او نمی‌زنند (به شرحی که در داستان ولادت [[اسحاق]] گفتیم) ترسی از ایشان در [[دل]] او جای‌گیر شد، ولی طولی نکشید که آنها ابراهیم را از [[هراس]] و [[ترس]] بیرون آوردند و خود را معرفی کردند و بلافاصله او را به پسری [[دانا]] بشارت دادند.
ابراهیم پرسید: پس از این بشارت چه مأموریتی دارید و برای چه کار آمده‌اید؟ گفتند: ما مأمور عذاب قوم لوط هستیم که مردمانی [[فاسق]] و [[تبه‌کار]] هستند و آمده‌ایم تا سنگ‌های عذاب را بر ایشان فرو ریزیم و آن سنگ‌های نشان داری است که نزد پروردگارت برای اسراف‌گران آماده و مهیا گردیده است.
در این جا دل ابراهیم به حال آن [[مردم]] تیره [[بخت]] سوخت و از روی [[مهربانی]] به آنها گفت: [[لوط]] میان آنهاست؟ و با بودن لوط که [[پیغمبر]] خداست چگونه آنها را [[عذاب]] می‌کنید؟ و با این [[پرسش]] خواست بداند آیا راهی برای [[رهایی]] آنها از عذاب وجود دارد یا نه؟
در بعضی از [[احادیث]] آمده که از [[جبرئیل]]، - که سِمت [[ریاست]] آنان را داشت - پرسید: اگر در [[شهر]] ایشان صد نفر مرد با [[ایمان]] باشد، شما آنان را نیز هلاک می‌کنید؟
جبرئیل گفت: نه.
[[ابراهیم]] پرسید: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟ جبرئیل پاسخ داد: نه.
ابراهیم گفت: اگر سی نفر باشند؟ جبرئیل گفت: نه.
ابراهیم گفت: اگر بیست نفر باشند؟ جبرئیل گفت:نه.
ابراهیم پرسید: اگر ده نفر باشند؟ جبرئیل گفت: نه.
ابراهیم پرسید: اگر پنج نفر باشند؟ جبرئیل گفت: نه.
ابراهیم پرسید: اگر یک نفر باشد؟ و چون جبرئیل پاسخ داد که نه، ابراهیم گفت: لوط میان آنهاست. یعنی وقتی لوط میان آنها باشد، به طور مسلم یک نفر مرد با ایمان میان ایشان وجود دارد، پس چگونه آنها را عذاب می‌کنید؟
اما جبرئیل و همراهانش [[خیال]] او را از این نظر [[آسوده]] کردند و در ضمن [[قطعی]] بودن عذاب را نیز به اطلاع او رساندند و بدو گفتند: «ما خود داناتریم که چه کسی میان آنهاست. ما لوط را با خاندانش - به جز [[همسر]] بدکارش - [[نجات]] خواهیم داد»<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ}} «(ابراهیم) گفت: لوط در آن است؛ گفتند: ما بهتر می‌دانیم چه کسی در آن است، ما او و خانواده‌اش را می‌رهانیم جز همسرش را که از بازماندگان (در عذاب) است» سوره عنکبوت، آیه ۳۲.</ref>. و به دنبال آن ادامه دادند: «ای ابراهیم از این موضوع در گذر»<ref>{{متن قرآن|يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا}} «(گفتند:) ای ابراهیم! از این (چالش) درگذر» سوره هود، آیه ۷۶.</ref>. و درباره عذاب [[قوم لوط]] با ما [[مجادله]] مکن و در صدد [[آمرزش]] و [[نجات]] آنها نباش «که [[عذاب]] حتمی آنها آمده و بازگشتی در آن نیست»<ref>{{متن قرآن|إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ}} «و بر آنان عذابی بی‌برگشت خواهد رسید» سوره هود، آیه ۷۶.</ref>.
[[فرشتگان]] از [[خانه]] [[ابراهیم]] بیرون آمدند و به سوی [[قوم لوط]] روان شدند و هنگامی که [[لوط]] در بیرون [[شهر]] به [[زراعت]] مشغول بود، نزد وی آمدند و بر او [[سلام]] کردند. لوط که نگاهش به آن قیافه‌های [[زیبا]] افتاد و از طرفی [[مردم]] بد عمل شهر را می‌شناخت، پیش خود [[فکر]] کرد که اگر اینان به شهر در آیند، مردم [[بدکار]] دست از ایشان بر نمی‌دارند. پس برای [[محافظت]] آنان از [[شر]] آن مردم به فکر افتاد که آنها را به خانه خود ببرد، از این رو به [[منزل]] دعوتشان کرد آنها نیز پذیرفتند.
در روایتی است که خود آنان به لوط پیشنهاد کردند که امشب از ما [[پذیرایی]] کن و لوط پذیرفت. به هر صورت لوط به جانب منزل به راه افتاد و میهمانان نیز پشت سرش می‌رفتند. هنوز چند قدمی نرفته بود که ناگهان پشیمان شد و به فکر افتاد و پیش خود گفت که این چه کاری بود کردم؟ اینان را نزد قومی می‌برم که من خود به وضع آنها آشناترم! کم کم این [[افکار]] او را احاطه کرد و از این پیشنهادی که کرده بود، به شدت ناراحت شد به حدی که [[خدای تعالی]] می‌فرماید: «از آمدنشان ناراحت شد و [[دل]] تنگ گردید و با خود گفت: امروز برای من [[روز]] بسیار سخت و پر شری است»<ref>{{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ}} «و چون فرشتگان ما نزد لوط آمدند از (آمدن) آنان پریشان گشت و دستش از (یاری به) آنان کوتاه شد و گفت: امروز روز سختی است!» سوره هود، آیه ۷۷.</ref>.
به دنبال همین افکار بود که برگشت و به آنان گفت: این را بدانید که شما نزد [[مردمان]] [[پست]] و شروری می‌آیید.
[[جبرئیل]] گفت: این یکی!
و علت این گفتار جبرئیل آن بود که [[خدای تعالی]] بدو دستور داده بود در [[عذاب]] [[قوم لوط]] [[شتاب]] نکنید تا وقتی که خود [[لوط]] سه بار به [[بدی]] آن [[مردم]] [[گواهی]] دهد، از این رو جبرئیل گفت که این یکی.
سپس مقداری راه رفتند و برای بار دوم لوط رو بدان‌ها کرد و گفت: به [[راستی]] که شما نزد بد مردمی می‌روید!
جبرئیل گفت: این دو بار.
سپس به راه افتادند. وقتی به دروازه [[شهر]] رسیدند، لوط برای سومین بار برگشت و به آنان گفت: به راستی که شما نزد بد مردمی می‌آیید!
جبرئیل که این سخن را شنید گفت: این سه بار.
سپس وارد شهر شد و میهمانان نیز پشت سرش وارد شدند تا به [[خانه]] رسیدند. [[زن]] لوط، که با آن [[قوم]] هم [[عقیده]] و هماهنگ بود و در [[قرآن]] و [[روایات]] از وی به بدی یاد شده، وقتی آنها را با آن قیافه‌های [[زیبا]] و جامه‌های [[نیکو]] [[مشاهده]] کرد، بالای بام رفته و فریاد کشید و در روایتی است که سوت کشید، ولی مردم نشنیدند، از این رو آتشی روشن کرد. چون [[دود]] بلند شد، مردم فهمیدند که برای لوط میهمان آمده و شتابان و شادان به طرف خانه لوط آمدند.
در [[حدیثی]] است که میان آن زن و قوم لوط نشانه و علامت آن بود که اگر روزی میهمانی برای لوط می‌آمد، آن زن بالای بام دود می‌کرد و اگر شب میهمان می‌آمد، [[آتش]] روشن می‌کرد. به هر صورت چون در آن شب آتش روشن کرد مردم فهمیدند و به سرعت اطراف خانه لوط جمع شدند.
لوط که چنان دید (و همین [[پیش‌بینی]] را می‌کرد)، سخت پریشان شد و با لحنی تضرع‌آمیز بدان‌ها گفت: از [[خدا]] بترسید و در مورد میهمانانم مرا [[رسوا]] نکنید و موجب [[ننگ]] و [[رسوایی]] من نشوید. آیا یک مرد [[رشید]] میان شما نیست؟
آن مردم به جای این که از [[خدا]] بترسند و از آن مرد [[الهی]] [[شرم]] کنند، به [[طغیان]] خود افزودند و در پاسخ او گفتند: «مگر ما تو را از [[حمایت]] [[مردمان]] منع نکردیم»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ}} «گفتند: آیا ما تو را از (مهمان کردن) مردم باز نداشته بودیم؟» سوره حجر، آیه ۷۰.</ref> و نگفتیم از مسافران این [[شهر]] حمایت نکن و کسی را به خانه‌ات راه نده؟». در [[حدیثی]] است که با کمال [[وقاحت]] به [[لوط]] گفتند: ای لوط تو هم به کار ما دست زده‌ای!
لوط که آنها را مست [[شهوت رانی]] دید، برای دفع آن، آنها را به [[پیروی]] از [[قانون]] [[مشروع]] طبیعی [[دعوت]] کرد و به کام‌جویی از [[همسران]] خودشان [[هدایت]] کرد و از شدت [[ناراحتی]] و [[پریشانی]]، [[ازدواج]] با [[دختران]] خود را پیشنهاد کرد و [[تذکر]] داد که این، برای آنها پاک‌تر است. اما آن [[مردم]] [[بی‌شرم]] باز هم زبان به پاسخ [[پیغمبر]] بزرگوار الهی گشوده و گفتند: «تو خود دانسته‌ای که ما را به دختران تو نیازی نیست، و تو خود خواسته ما را بهتر می‌دانی»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ}} «گفتند: خوب می‌دانی که به دخترانت نیازی نداریم و بی‌گمان تو نیک می‌دانی که چه می‌خواهیم» سوره هود، آیه ۷۹. </ref>.
به گفته بعضی منظور آن حضرت شاید دختران صُلبی و نسبی وی نبود و نظرش به همان [[زنان]] و همسران خودشان بود، چون زنان [[امت]] هر [[پیغمبری]] به منزله دختران اویند، چنان‌که مردانشان هم چون پسران او هستند<ref>در معنای سخن لوط که به آنها گفت: «اینان دختران من هستند و آنها برای شما پاکیزه‌ترند» و در عرضه کردن دختران خویش به آنها، وجوه دیگری هم گفته‌اند، مثل اینکه منظور لوط عرضه بر همه آنها نبود و آن مردم نیز که بیش از هزار نفر دیگر بودند، آن سه نفر میهمان را برای خود نمی‌خواستند بلکه میان آنها دو نفر زورمند و [[مقتدر]] بود که سمت [[ریاست]] بر [[مردم]] [[لوط]] داشتند و مردم می‌خواستند تا میهمانان را برای آن دو نفر ببرند و تصادفاً قبل از این موضوع نیز از [[دختران]] لوط [[خواستگاری]] کرده بودند، اما آن حضرت به خاطر کفرشان با وصلت آن دو [[مخالفت]] کرده بود. در این وقت که با [[هجوم]] مردم آبروی خود را در خطر دید و سخت در مانده شد، به عنوان موافقت با این وصلت این سخن را اظهار کرد.
پاسخ دیگری که [[عبدالوهاب نجار]] از [[فخر رازی]] و دیگران نقل کرده و آن را پذیرفته، آن است که لوط این سخن را به طور جدی نمی‌گفت، بلکه اظهار این مطلب فقط برای آن بود که آنها [[شرم]] کنند و از [[رسوایی]] میهمانانش دست بردارند، مانند اینکه اگر شما ببینید که شخصی دیگری را کتک می‌زند. برای وساطت، به شخص کتک زننده می‌گویید: او را نزن و مرا بزن. مسلم است که شما این سخن را فقط برای آن می‌گویید که از زدن او دست بر دارد و منظورتان این نیست که شما را هم بزند وگرنه حاضر نیستید به خاطر آن شخص کتک خورده، کتک بخورید و هیچ‌گاه وساطت نخواهید کرد. و به این پاسخ که ما در متن ذکر کرده‌ایم ایراد کرده و گفته‌اند: این پاسخ صحیحی نیست؛ زیرا چگونه لوط [[پیغمبر]]، پدر آن مردم [[کافر]] بود و چگونه آنها را دختران خود می‌خواند با اینکه آنها منکر [[نبوت]] او بودند و او را به [[رسالت]] و [[پیغمبری]] قبول نداشتند؟ ولی اگر اشکال این جواب فقط همین باشد. پاسخ آن روشن است؛ زیرا پدر بودن [[پیغمبران]] [[خدا]] برای امت‌های خود به خاطر [[ایمان آوردن]] و نیاوردن آنها نیست که تنها بر آن دسته که [[ایمان]] آورده‌اند اطلاق پدری صحیح باشد، بلکه به خاطر [[برتری]] و امتیازی است که [[انبیا]] نسبت به [[امت]] خویش دارند. چنان که [[مقام]] خداوندگاری [[پروردگار متعال]] بر [[بندگان]]، به [[فرمان‌برداری]] و شناختن او به [[یگانگی]] از طرف آنها نیست و [[بنده]] نافرمان نیز بنده خداست، چنان که بنده [[فرمانبردار]] بنده اوست و [[خدای تعالی]] نیز [[نافرمانان]] را بنده خویش خوانده است و در [[سوره زمر]] آنها را مخاطب ساخته و می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا}} «بگو: ای بندگان من که با خویش گزافکاری کرده‌اید! از [[بخشایش خداوند]] [[ناامید]] نباشید که [[خداوند]] همه [[گناهان]] را می‌آمرزد» سوره زمر، [[آیه]] ۵۳.</ref>.
به هر حال آن [[مردم]] باز هم سخن [[لوط]] را نپذیرفتند و به [[خانه]] او [[حمله]] کردند. لوط که چنان دید، دست‌های خود را به دو طرف در گذارد و دو طرف در را محکم گرفت، ولی مردم فشار آورده در خانه را شکستند و لوط را به کناری انداخته وارد خانه شدند.
[[راستی]] که [[شهوت]] چگونه [[انسان]] را [[پست]] می‌کند و او را [[کور]] و کر می‌سازد! [[خدای متعال]] [[قوم لوط]] را به [[مردمان]] مستی [[تشبیه]] کرده که [[عقل]] از سرشان پریده و به حال [[سرگردانی]] به [[چپ و راست]] متمایل می‌شوند و در [[سوره حجر]] می‌فرماید: «به [[جان]] تو [[سوگند]] (ای محمد) که آنها، (در آن حال) در مستی خود [[سرگردان]] بودند».
لوط که در کمال [[اندوه]] فرو رفته بود و فشار [[روحی]] [[سختی]] او را [[آزار]] می‌داد و راه چاره‌ای هم به نظری نمی‌رسید، [[آه]] سردی از [[دل]] کشید و گفت: «ای کاش نیرو (یا فامیلی) داشتم (که با آنان از میهمانان خود [[دفاع]] می‌کردم) یا به پناهگاهی سخت [[پناه]] می‌بردم»<ref>{{متن قرآن|قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ}} «گفت: کاش برای رویارویی با شما توانی داشتم یا به گوشه‌ای استوار پناه می‌جستم» سوره هود، آیه ۸۰.</ref>.
بدین ترتیب ناله [[غربت]] و بی‌کسی لوط بلند شد. در [[حدیث]] است که پس از لوط خداوند هیچ [[پیغمبری]] را نفرستاد جز آن‌که او را میان [[قوم]] و عشیره‌ای نیرومند [[مبعوث]] فرمود.
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: هنگامی که [[لوط]] این سخن را بر زبان جاری کرد، [[جبرئیل]] گفت: ای کاش می‌دانست اکنون چه نیرویی در [[خانه]] دارد!
باری [[مردم]] [[هجوم]] آوردند و وارد خانه شدند و لوط نیز به هر وسیله می‌توانست آنها را دور می‌کرد. [[فرشتگان]] که [[افسردگی]] حال و [[پریشانی]] خاطر آن بزرگوار را [[مشاهده]] کردند و متوجه شدند که برای [[دفاع]] از میهمانان [[عزیز]] خود چه ناگواری‌هایی را متحمل شده و چگونه [[رنج]] می‌برد، به منظور [[دل‌داری]] او خود را معرفی کردند و بدو گفتند: «ای لوط بیمناک مباش و خوفی در [[دل]] راه مده که ما فرستادگان [[پروردگار]] تو هستیم»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ}} «(فرشتگان) گفتند: ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توییم، آنان هیچ‌گاه به تو نمی‌رسند» سوره هود، آیه ۸۱.</ref>. که برای نابودی این مردم آمده‌ایم و اینها هرگز نمی‌توانند آسیبی به تو برسانند، و خاطرت از این بابت [[آسوده]] باشد. ما تو و خاندانت را [[نجات]] خواهیم داد، به جز زنت که او از ماندگان است و ما به مردم این دهکده عذابی آسمانی نازل می‌کنیم به [[جرم]] [[تبه‌کاری]] و عصیانی که می‌کردند، گفتند: خود را [[اذیت]] نکن و راه مردم را برای ورود به خانه باز کن (تا [[کیفر]] این وقاحتشان را به آنها بدهیم)!
این جملات، برای خاطر افسرده و پریشان لوط - که از [[بی‌شرمی]] آن قوم رنج می‌برد و از اینکه می‌دید وسیله‌ای برای دفاع از میهمانان خود ندارد و هم اکنون آبروی او را می‌برند و در آن حال که تحت [[شکنجه]] و فشار [[روحی]] [[سختی]] قرار گرفته بود - دارویی [[جان]] بخش و درمانی مؤثر بود که یک باره خیالش آسوده شد و به کنار رفت. مردم وارد خانه شدند، ولی با اشاره‌ای که جبرئیل با انگشت خویش به سوی آنها کرد، همه به عقب بازگشتند و [[قوه]] [[بینایی]] خود را از دست دادند و برای بازگشت به بیرون [[خانه]] ناچار شدند دست‌ها را به [[دیوار]] خانه بکشند و بدین ترتیب در خانه را پیدا کنند.
[[مردم]] که آن وضع را [[مشاهده]] کردند، هول و وحشتی در دلشان افتاد و برگشتند: اما [[لوط]] را [[تهدید]] کردند و گفتند: چون صبح شد، سزای این کارت را به تو می‌دهیم. بعد با یک‌دیگر [[پیمان]] بستند که اگر صبح شود یک تن از [[خاندان]] لوط را باقی نگذارند.
در [[تاریخ]] [[طبری]] نقل شده که به هم دیگر گفتند که لوط ما را با مردمی ساحر و [[جادوگر]] مواجه ساخته و به صورت تهدید به لوط گفتند: تو برای ما افراد ساحر می‌آوری تا ما را [[سحر]] و [[جادو]] کنند، باشد تا فردا صبح شود آن وقت سزای کارت خواهی دید!<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۲.</ref>.
لوط که خیالش [[آسوده]] و پریشانی‌اش برطرف شده بود، به سخن تهدیدآمیز آنها وقعی ننهاد و خود را به میهمانان رسانید و از آن جایی که حوصله‌اش از دست آن مردم تنگ گردیده و کاسه صبرش لبریز شده بود، می‌خواست تا هر چه زودتر از دست آن مردم [[بدکار]] [[نجات]] یابد و [[عذاب]] دردناک آنها را به چشم ببیند. از این رو به صورت خواهش از [[جبرئیل]] درخواست کرد و گفت: اکنون که برای عذاب این [[قوم]] آمده‌اید، پس [[شتاب]] کنید و هر چه زودتر آنها را نابود گردانید!
جبرئیل در پاسخ وی گفت: «موعد [[هلاکت]] و نابودی ایشان صبح است»<ref>{{متن قرآن|إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ}} «بی‌گمان آنان را پیمانگاه، پگاه است» سوره هود، آیه ۸۱.</ref>. و به دنبال آن برای [[دل‌داری]] او این جمله را افزود و گفت: «آیا صبح نزدیک نیست!»<ref>{{متن قرآن|أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ}} «آیا پگاه نزدیک نیست؟» سوره هود، آیه ۸۱.</ref>.
[[فرشتگان]] سپس به لوط دستور دادند که چون پاسی از شب گذشت، تو و خاندانت از [[شهر]] بیرون روید تا دچار [[عذاب الهی]] نشوید. میان خاندان تو، زنت تنها کسی است که به [[عذاب]] دچار خواهد شد و به [[سرنوشت]] شوم این [[قوم]] [[مبتلا]] می‌گردد.
[[لوط]] و [[خاندان]] و پیروانش اوایل شب از [[شهر]] خارج شدند و [[مردم]] گنه‌کار آن شهر نیز شب [[سختی]] را به سر بردند. صبح، عذاب [[خداوند]] رسید و [[فرشتگان الهی]] آن شهر را زیر و رو کرده و سپس بارانی از سنگ ریزه بر آنها باریدند و هنگام [[روز]]، [[شهر سدوم]] و سرزمین‌های آنها به صورت تلّی [[خاک]] و بیابانی در آمده بود و اثری از آن مردم که به قول بعضی چهار هزار نفر بودند، به جای نمانده بود<ref>بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۶۹ به نقل از تفسیر عیاشی.</ref>.
به دنبال این داستان، [[خدای تعالی]] فرمود: «و این عذابی است که از ستم‌کاران دیگر نیز دور نیست»<ref>{{متن قرآن|مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ}} «که (هر یک) نزد پروردگارت نشان داشت و آن (عذاب) از ستمگران دور نیست» سوره هود، آیه ۸۳.</ref>.
در [[حدیثی]] که در [[تفسیر]] این [[آیه]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده، آن حضرت فرمود: هر کس عمل [[قوم لوط]] را [[حلال]] بداند و از [[دنیا]] برود، دچار همان عذاب خواهد شد و به همان سنگ ریزه‌ها خواهد سوخت، ولی مردم نمی‌بینند.
آری این بود سرنوشت ملتی که خدای تعالی انواع [[نعمت‌ها]] را به آنها ارزانی داشت و همه گونه وسایل تحصیل [[سعادت]] مادی و [[معنوی]] را در اختیارشان گذاشت، اما قدر دانی نکرده و آن را در راه [[گناه]] و [[گمراهی]] صرف کردند و به عذاب و نابودی دچار شدند و به چنان روز شوم و سرنوشت [[بدی]] گرفتار آمدند که یکسره از [[رحمت]] [[حق]] دور شدند. در نتیجه مایه [[عبرت]] و [[پند]] دیگران گردیدند، چنان‌که [[خدای سبحان]] فرموده: «از این داستان نشانه روشنی به جای گذاریم برای مردمی که [[خردورزی]] می‌کنند»<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ}} «و به یقین از آن، نشانه‌ای روشن برای گروهی که خرد می‌ورزند باز نهادیم» سوره عنکبوت، آیه ۳۵.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۲۰۱-۲۰۷.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۴۱۵

ویرایش