سیره سیاسی امام باقر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==اوضاع [[سیاسی]] [[عصر امام باقر]]{{ع}}==
== اوضاع [[سیاسی]] [[عصر امام باقر]]{{ع}} ==
عصر امام باقر{{ع}} هم‌زمان با استمرار [[حکومت اموی]] در شاخه [[مروانی]] و [[فتوحات]] گسترده آنان بود. این دوره گرچه [[تجربه]] [[شکست]] چندین [[قیام]] بر [[ضد]] [[امویان]] را داشت، اما کسانی همچنان بر [[تفکر]] [[براندازی حکومت]] [[اموی]] [[اصرار]] داشتند و آن را در [[اولویت]] کاری قرار داده بودند. اینان با [[تفسیر]] مفهومی واژه [[امام]] به «[[قائم]] بالسیف» امام را کسی می‌دانستند که علیه [[حاکمیت جور]] قیام کند. امام{{ع}} هم‌زمان در دو [[جبهه]]، هم در برابر امویان و هم در برابر کسانی که با برداشت نادرست از [[امامت]] به اقدام‌براندازانه باورمند بودند، [[مقاومت]] کرد و ضمن [[پرهیز]] از درگیری مستقیم با [[حکومت]]، دیگران را از کمک به حاکمیت جور [[نهی]] نمود.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۷.</ref>
عصر امام باقر{{ع}} هم‌زمان با استمرار [[حکومت اموی]] در شاخه [[مروانی]] و [[فتوحات]] گسترده آنان بود. این دوره گرچه [[تجربه]] [[شکست]] چندین [[قیام]] بر [[ضد]] [[امویان]] را داشت، اما کسانی همچنان بر [[تفکر]] [[براندازی حکومت]] [[اموی]] [[اصرار]] داشتند و آن را در [[اولویت]] کاری قرار داده بودند. اینان با [[تفسیر]] مفهومی واژه [[امام]] به «[[قائم]] بالسیف» امام را کسی می‌دانستند که علیه [[حاکمیت جور]] قیام کند. امام{{ع}} هم‌زمان در دو [[جبهه]]، هم در برابر امویان و هم در برابر کسانی که با برداشت نادرست از [[امامت]] به اقدام‌براندازانه باورمند بودند، [[مقاومت]] کرد و ضمن [[پرهیز]] از درگیری مستقیم با [[حکومت]]، دیگران را از کمک به حاکمیت جور [[نهی]] نمود<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۲۷.</ref>.


==امام{{ع}} و امویان==
== امام{{ع}} و امویان ==
{{همچنین|بنی‌امیه}}
{{همچنین|بنی‌امیه}}
[[امام باقر]]{{ع}} پیش از امامت با [[معاویه]] (حک: ۴۰ - ۶۰ق)، [[یزید بن معاویه]] (حک: ۶۰ - ۶۴ق)، [[معاویة بن یزید]] (حک: ۶۵ق، چند ماه)، [[مروان بن الحکم]] (حک: ۶۵ق)، [[عبدالملک بن مروان]] (حک: ۶۵ - ۸۶ق) و [[ولید بن عبدالملک]](حک: ۸۶ - ۹۶) معاصر بود. دوران امامت نوزده ساله ایشان نیز هم‌زمان با پنج [[حاکم]] اموی بود: ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶ - ۹۶ق)، [[سلیمان بن عبدالملک]](۹۶ - ۹۹ق)، [[عمر بن عبدالعزیز]] (۹۹ - ۱۰۱ق)، [[یزید بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۰۱) و [[هشام بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۲۵ق) که اینان از هیچ جنایتی دریغ نمی‌کردند، بر [[اهل بیت]]{{عم}} سختگیر بودند و [[امامان]]{{عم}} را به [[شهادت]] می‌رساندند، جز اینکه از عمر بن عبدالعزیز به [[نیکی]] یاد شده است.
[[امام باقر]]{{ع}} پیش از امامت با [[معاویه]] (حک: ۴۰ - ۶۰ق)، [[یزید بن معاویه]] (حک: ۶۰ - ۶۴ق)، [[معاویة بن یزید]] (حک: ۶۵ق، چند ماه)، [[مروان بن الحکم]] (حک: ۶۵ق)، [[عبدالملک بن مروان]] (حک: ۶۵ - ۸۶ق) و [[ولید بن عبدالملک]](حک: ۸۶ - ۹۶) معاصر بود. دوران امامت نوزده ساله ایشان نیز هم‌زمان با پنج [[حاکم]] اموی بود: ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶ - ۹۶ق)، [[سلیمان بن عبدالملک]](۹۶ - ۹۹ق)، [[عمر بن عبدالعزیز]] (۹۹ - ۱۰۱ق)، [[یزید بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۰۱) و [[هشام بن عبدالملک]](۱۰۵ - ۱۲۵ق) که اینان از هیچ جنایتی دریغ نمی‌کردند، بر [[اهل بیت]]{{عم}} سختگیر بودند و [[امامان]]{{عم}} را به [[شهادت]] می‌رساندند، جز اینکه از عمر بن عبدالعزیز به [[نیکی]] یاد شده است.
امام{{ع}} در مدت امامت خود به [[تبیین معارف]]، [[احکام]] و [[تفسیر آیات]] پرداخت و در گفتاری به تحلیل رویکرد امویان به اهل بیت{{عم}} و [[پیروان]] آنان از آغاز عصر امامت تا [[زمان]] خود پرداخت. تبیین [[غصب]] [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[مظلومیت اهل بیت]]{{عم}} و [[شیعیان]] آنها محور اصلی آن سخن است که در چهار بخش اشاره می‌شود:
امام{{ع}} در مدت امامت خود به [[تبیین معارف]]، [[احکام]] و [[تفسیر آیات]] پرداخت و در گفتاری به تحلیل رویکرد امویان به اهل بیت{{عم}} و [[پیروان]] آنان از آغاز عصر امامت تا [[زمان]] خود پرداخت. تبیین [[غصب]] [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[مظلومیت اهل بیت]]{{عم}} و [[شیعیان]] آنها محور اصلی آن سخن است که در چهار بخش اشاره می‌شود:


==از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} تا [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
=== از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} تا [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ===
#صف‌بندی و [[ستم]] [[قریشیان]] به اهل بیت{{عم}}؛
# صف‌بندی و [[ستم]] [[قریشیان]] به اهل بیت{{عم}}؛
#خارج کردن امر [[خلافت]] از محور اصلی خود، از سوی [[قریش]]؛
# خارج کردن امر [[خلافت]] از محور اصلی خود، از سوی [[قریش]]؛
#بیان [[غصب]] [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و دست به دست شدن امر [[خلافت]]؛
# بیان [[غصب]] [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و دست به دست شدن امر [[خلافت]]؛
#بازگشت امر خلافت به [[اهل بیت]]{{عم}}، شکستن [[بیعت]] و [[جنگیدن]] با [[امام]] و در نهایت، [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>
# بازگشت امر خلافت به [[اهل بیت]]{{عم}}، شکستن [[بیعت]] و [[جنگیدن]] با [[امام]] و در نهایت، [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۲۲۸.</ref>.


==دوران [[امامت امام حسن]]{{ع}}==
=== دوران [[امامت امام حسن]]{{ع}} ===
# [[همکاری]] نکردن [[بیعت‌کنندگان]] با او؛
# [[همکاری]] نکردن [[بیعت‌کنندگان]] با او؛
# [[خیانت]] به امام، [[تسلیم شدن]]، مجروح کردن امام و [[غارت اموال]] [[سپاهیان]] [[حضرت]]؛
# [[خیانت]] به امام، [[تسلیم شدن]]، مجروح کردن امام و [[غارت اموال]] [[سپاهیان]] [[حضرت]]؛
# [[صلح با معاویه]] برای [[حفظ]] [[خون]] [[مسلمانان]]، خود و [[اهل]] بیتش.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>
# [[صلح با معاویه]] برای [[حفظ]] [[خون]] [[مسلمانان]]، خود و [[اهل]] بیتش<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۲۸.</ref>.


==دوران [[امامت امام حسین]]{{ع}}==
=== دوران [[امامت امام حسین]]{{ع}} ===
# بیعت [[مردم عراق]] با ایشان؛
# بیعت [[مردم عراق]] با ایشان؛
# [[خدعه]] بیعت‌کنندگان با امام؛
# [[خدعه]] بیعت‌کنندگان با امام؛
# [[شهادت امام]].<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>
# [[شهادت امام]]<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۸.</ref>.


==دوران [[امامت امام سجاد]]{{ع}}==
=== دوران [[امامت امام سجاد]]{{ع}} ===
# [[تحقیر]] و کاستن از [[منزلت اهل بیت]]{{عم}}، [[محروم]] کردن آنان از حقوقشان، [[شکنجه]]، [[زندان]] و [[شهادت]] آنان؛
# [[تحقیر]] و کاستن از [[منزلت اهل بیت]]{{عم}}، [[محروم]] کردن آنان از حقوقشان، [[شکنجه]]، [[زندان]] و [[شهادت]] آنان؛
#نبود [[امنیت]] جانی برای حضرت و [[پیروان]]؛
# نبود [[امنیت]] جانی برای حضرت و [[پیروان]]؛
# [[تقرّب]] [[دروغ‌گویان]] به [[حاکمان]]؛
# [[تقرّب]] [[دروغ‌گویان]] به [[حاکمان]]؛
# [[جعل حدیث]] و منفور نشان‌دادن اهل بیت به سبب [[روایات]] جعلی و [[باورمندی]] [[راویان]] بعدی؛
# [[جعل حدیث]] و منفور نشان‌دادن اهل بیت به سبب [[روایات]] جعلی و [[باورمندی]] [[راویان]] بعدی؛
خط ۳۸: خط ۳۹:
#افزایش [[کینه]] [[مردم]] در اثر [[تبلیغات]] [[معاویه]]؛
#افزایش [[کینه]] [[مردم]] در اثر [[تبلیغات]] [[معاویه]]؛
# [[تخریب]] [[خانه‌ها]]، غارت اموال، قطع دست و پا، زندان و شهادت بسیاری از [[شیعیان]] به دست معاویه؛
# [[تخریب]] [[خانه‌ها]]، غارت اموال، قطع دست و پا، زندان و شهادت بسیاری از [[شیعیان]] به دست معاویه؛
#استمرار و افزایش سختگیری‌ها و شهادت‌ها توسط [[عبیدالله بن زیاد]] و [[حجاج ثقفی]] [[والی کوفه]]؛
# استمرار و افزایش سختگیری‌ها و شهادت‌ها توسط [[عبیدالله بن زیاد]] و [[حجاج ثقفی]] [[والی کوفه]]؛
#ترجیح [[زندیق]] یا [[کافر]] بر [[شیعه]] علی<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۳.</ref>.
# ترجیح [[زندیق]] یا [[کافر]] بر [[شیعه]] علی<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۳.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} در توضیح این سختگیری‌ها فرمود: مَثَلِ [[امّت]] ما [[مَثَل]] [[بنی‌اسرائیل]] است که فرزندانشان را [[ذبح]] کردند و زنانشان را به کنیزی گرفتند. [[عرب]] به دلیل اینکه محمد از عرب است، خود را [[برتر]] از [[عجم]] و قریش نیز خود را از [[عرب‌ها]] برتر پنداشت. اگر عرب راست می‌گوید، ما [[ذریه رسول خدا]]{{صل}} و از اهل بیت{{عم}} و عترتش هستیم که کسی در آن [[شریک]] نیست. آن‌گاه حضرت به [[دوستدار اهل بیت]]{{عم}} فرمود: برای [[سختی‌ها]] آماده باش که به زودی مانند سیل به سوی ما و شیعیان ما سرازیر می‌شود و به سبب ما [[امتحان]] شروع می‌شود و شما نیز امتحان می‌شوید، و به سبب ما [[راحتی]] آغاز، و شما نیز راحت می‌شوید<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۴.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} در توضیح این سختگیری‌ها فرمود: مَثَلِ [[امّت]] ما [[مَثَل]] [[بنی‌اسرائیل]] است که فرزندانشان را [[ذبح]] کردند و زنانشان را به کنیزی گرفتند. [[عرب]] به دلیل اینکه محمد از عرب است، خود را [[برتر]] از [[عجم]] و قریش نیز خود را از [[عرب‌ها]] برتر پنداشت. اگر عرب راست می‌گوید، ما [[ذریه رسول خدا]]{{صل}} و از اهل بیت{{عم}} و عترتش هستیم که کسی در آن [[شریک]] نیست. آن‌گاه حضرت به [[دوستدار اهل بیت]]{{عم}} فرمود: برای [[سختی‌ها]] آماده باش که به زودی مانند سیل به سوی ما و شیعیان ما سرازیر می‌شود و به سبب ما [[امتحان]] شروع می‌شود و شما نیز امتحان می‌شوید، و به سبب ما [[راحتی]] آغاز، و شما نیز راحت می‌شوید<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۴.</ref>.
شخصی از حضرت سؤالی کرد و پاسخی شنید. [[روز]] بعد نیز همان سؤال را پرسید و پاسخ دیگری شنید. سبب پرسید و [[امام]] فرمود: آن روز کسی غیر از [[شیعه]] حضور داشت و آن جواب را دادم. امام{{ع}} در چنین وضعیتی وجود [[شیعیان]] را [[روشنایی]] [[شهرها]] و تعداد اندک آنان را در برخی مناطق [[نعمت]] خواند و آنان را روشنایی‌بخش در [[تاریکی]] [[زمین]] بیان کرد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۱۴.</ref>.
شخصی از حضرت سؤالی کرد و پاسخی شنید. [[روز]] بعد نیز همان سؤال را پرسید و پاسخ دیگری شنید. سبب پرسید و [[امام]] فرمود: آن روز کسی غیر از [[شیعه]] حضور داشت و آن جواب را دادم. امام{{ع}} در چنین وضعیتی وجود [[شیعیان]] را [[روشنایی]] [[شهرها]] و تعداد اندک آنان را در برخی مناطق [[نعمت]] خواند و آنان را روشنایی‌بخش در [[تاریکی]] [[زمین]] بیان کرد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۱۴.</ref>.


[[سیره سیاسی]] آن [[حضرت]] با توجه به چنین وضعیتی، [[پرهیز]] از [[قیام]] علیه [[حاکمان اموی]] بود؛ زیرا نتیجه‌ای نداشت، همان‌گونه که برخی قیام کردند و [[شکست]] خوردند. با این حال، کسانی در آن وضعیتِ دشوار [[سیاسی]]، از امام{{ع}} [[انتظار]] قیام داشتند و [[استدلال]] می‌کردند که شمار شیعیان در [[عراق]] زیاد است. امام{{ع}} به آنان فرمود: من قیام‌کننده نیستم و ولادت فردی که قیام خواهد کرد، بر [[مردم]] پنهان است<ref>صدوق، کمال الدین، ص۳۲۵.</ref>.
[[سیره سیاسی]] آن [[حضرت]] با توجه به چنین وضعیتی، [[پرهیز]] از [[قیام]] علیه [[حاکمان اموی]] بود؛ زیرا نتیجه‌ای نداشت، همان‌گونه که برخی قیام کردند و [[شکست]] خوردند. با این حال، کسانی در آن وضعیتِ دشوار [[سیاسی]]، از امام{{ع}} [[انتظار]] قیام داشتند و [[استدلال]] می‌کردند که شمار شیعیان در [[عراق]] زیاد است. امام{{ع}} به آنان فرمود: من قیام‌کننده نیستم و ولادت فردی که قیام خواهد کرد، بر [[مردم]] پنهان است<ref>صدوق، کمال الدین، ص۳۲۵.</ref>.
با توجه به [[شرایط حاکم]] بر [[جامعه]] در [[سیره سیاسی امام باقر]]{{ع}}، [[تبیین معارف الهی]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[تربیت شاگردان]]، بهترین روش [[مبارزه]] بود. از این رو، به صفات شیعه در رفتارهای [[اجتماعی]] و توجه دادن به [[امور عبادی]]، فردی و گروهی تأکید ورزید که این سبب [[تقویت دین]]، [[احیای سنت نبوی]] و [[علوی]] و نیز ارتقای [[فرهنگ]] [[الهی]] می‌شد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۲۹.</ref>


==[[حاکمان]] دوره [[امامت امام باقر]]{{ع}}==
با توجه به [[شرایط حاکم]] بر [[جامعه]] در [[سیره سیاسی امام باقر]]{{ع}}، [[تبیین معارف الهی]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[تربیت شاگردان]]، بهترین روش [[مبارزه]] بود. از این رو، به صفات شیعه در رفتارهای [[اجتماعی]] و توجه دادن به [[امور عبادی]]، فردی و گروهی تأکید ورزید که این سبب [[تقویت دین]]، [[احیای سنت نبوی]] و [[علوی]] و نیز ارتقای [[فرهنگ]] [[الهی]] می‌شد<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۲۹.</ref>.
 
== [[حاکمان]] دوره [[امامت امام باقر]]{{ع}} ==
در [[عهد امامت]] امام، [[ولید بن عبدالملک]] در [[سال ۸۶ ق]] به [[خلافت]] رسید، مردم را به [[اطاعت]] از خود [[دعوت]] و [[مخالفان]] را به [[مرگ]] [[تهدید]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳.</ref>. وی با توصیه پدرش عبدالملک، [[حَجّاج]]<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ج۲، ص۶۸ - ۶۹.</ref> را با اختیارات گسترده [[والی عراق]] قرار داد تا به سرکوبی مخالفان و [[کشتار]] شیعیان بپردازد. همو [[خالد بن عبدالله قسری]] را [[والی مکه]] و [[عثمان بن حیان]] را [[والی مدینه]] قرار داد<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۷۷.</ref>، تا افزون بر [[ستمگری]]، به [[سختگیری]] بر [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش ادامه دهد.
در [[عهد امامت]] امام، [[ولید بن عبدالملک]] در [[سال ۸۶ ق]] به [[خلافت]] رسید، مردم را به [[اطاعت]] از خود [[دعوت]] و [[مخالفان]] را به [[مرگ]] [[تهدید]] کرد<ref>طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳.</ref>. وی با توصیه پدرش عبدالملک، [[حَجّاج]]<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ج۲، ص۶۸ - ۶۹.</ref> را با اختیارات گسترده [[والی عراق]] قرار داد تا به سرکوبی مخالفان و [[کشتار]] شیعیان بپردازد. همو [[خالد بن عبدالله قسری]] را [[والی مکه]] و [[عثمان بن حیان]] را [[والی مدینه]] قرار داد<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۷۷.</ref>، تا افزون بر [[ستمگری]]، به [[سختگیری]] بر [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش ادامه دهد.
پس از [[مرگ]] ولید، برادرش سلیمان در [[سال ۹۶ ق]] به [[حکومت]] رسید و تا پایان عمرش به خوشگذارانی و [[عیاشی]] پرداخت.
پس از [[مرگ]] ولید، برادرش سلیمان در [[سال ۹۶ ق]] به [[حکومت]] رسید و تا پایان عمرش به خوشگذارانی و [[عیاشی]] پرداخت.
پس از او [[عمر بن عبدالعزیز]] در [[سال ۹۹ق]] به [[خلافت]] رسید. او تغییراتی را به وجود آورد، با [[علما]] نشست و برخاست داشت، با [[اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش خوش‌رفتار بود و [[لعن]] و [[ناسزا]] بر [[امام علی]]{{ع}} را از [[خطبه‌های نماز جمعه]] حذف کرد. همچنین او [[حقوق اهل بیت]]{{عم}} را پرداخت کرد، [[فدک]] را به [[بنی‌هاشم]] بازگرداند<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵ - ۳۰۶.</ref>، عطایای بسیاری به [[علویان]] و بنی‌هاشم داد و [[حقوق]] کسانی را که به آنان [[ظلم]] شده بود، پرداخت.
پس از او [[عمر بن عبدالعزیز]] در [[سال ۹۹ق]] به [[خلافت]] رسید. او تغییراتی را به وجود آورد، با [[علما]] نشست و برخاست داشت، با [[اهل بیت]]{{عم}} و پیروانش خوش‌رفتار بود و [[لعن]] و [[ناسزا]] بر [[امام علی]]{{ع}} را از [[خطبه‌های نماز جمعه]] حذف کرد. همچنین او [[حقوق اهل بیت]]{{عم}} را پرداخت کرد، [[فدک]] را به [[بنی‌هاشم]] بازگرداند<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵ - ۳۰۶.</ref>، عطایای بسیاری به [[علویان]] و بنی‌هاشم داد و [[حقوق]] کسانی را که به آنان [[ظلم]] شده بود، پرداخت.
[[بنی‌امیه]] کارهای [[عمر]] را برنتافتند و برادرش گفت: آنان از اینکه [[فرزندان فاطمه]] را [[برتری]] داده‌ای ناراضی‌اند. عمر گفت: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود که [[فاطمه]] پاره تن من است، [[خوشحالی]] و [[ناراحتی]] او سبب خوشحالی و غمگینی من است. با برتری و [[اکرام]] آنان در صدد خوشحال کردن پیامبر{{صل}} هستم و از [[ناخشنودی]] آن [[حضرت]] رویگردانم<ref>حمیری، قرب الاسناد، ص۱۱۲.</ref>.
[[بنی‌امیه]] کارهای [[عمر]] را برنتافتند و برادرش گفت: آنان از اینکه [[فرزندان فاطمه]] را [[برتری]] داده‌ای ناراضی‌اند. عمر گفت: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود که [[فاطمه]] پاره تن من است، [[خوشحالی]] و [[ناراحتی]] او سبب خوشحالی و غمگینی من است. با برتری و [[اکرام]] آنان در صدد خوشحال کردن پیامبر{{صل}} هستم و از [[ناخشنودی]] آن [[حضرت]] رویگردانم<ref>حمیری، قرب الاسناد، ص۱۱۲.</ref>.


وی گفت: [[زین العابدین]]{{ع}} چراغ [[دنیا]] و [[زیبایی]] [[اسلام]] بود که درگذشت. به او گفتند: پسرش محمد [[جانشین]] اوست. نامه‌ای به [[امام باقر]]{{ع}} نوشت تا او را بیازماید. حضرت در پاسخ، او را [[نصیحت]] کرد، که [[حق]] از آنِ ماست، اما تو پاسخگوی مراجعه‌کنندگان و [[پناه]] [[مظلومان]] باش و افراد [[ستمگر]] را دور ساز<ref>صدوق، الخصال، ص۱۰۴، ح۶۴.</ref>. عمر گفت: [[خداوند]] [[اهل]] این [[خانه]] را از [[بزرگواری]] خالی نمی‌گذارد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵؛ و ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۲۷۰.</ref> و [[امام]]{{ع}} او را به سبب کارهای پسندیده‌اش نجیب بنی‌امیه<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۹۰.</ref> و بنی‌امیه را «[[شجره ملعونه]]» خواند<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.
وی گفت: [[زین العابدین]]{{ع}} چراغ [[دنیا]] و [[زیبایی]] [[اسلام]] بود که درگذشت. به او گفتند: پسرش محمد [[جانشین]] اوست. نامه‌ای به [[امام باقر]]{{ع}} نوشت تا او را بیازماید. حضرت در پاسخ، او را [[نصیحت]] کرد، که [[حق]] از آنِ ماست، اما تو پاسخگوی مراجعه‌کنندگان و [[پناه]] [[مظلومان]] باش و افراد [[ستمگر]] را دور ساز<ref>صدوق، الخصال، ص۱۰۴، ح۶۴.</ref>. عمر گفت: [[خداوند]] [[اهل]] این [[خانه]] را از [[بزرگواری]] خالی نمی‌گذارد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵؛ و ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۲۷۰.</ref> و [[امام]]{{ع}} او را به سبب کارهای پسندیده‌اش نجیب بنی‌امیه<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۹۰.</ref> و بنی‌امیه را «[[شجره ملعونه]]» خواند<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.
پس از عمر بن عبدالعزیز، [[یزید بن عبدالملک]] به [[سال ۱۰۱ ق]] به حکومت رسید که مردی ستمگر، [[عیاش]] و سرکوبگر بود و در [[سال ۱۰۵ ق]] درگذشت. پس از او برادرش هشام تا [[سال ۱۲۵ق]]، به مدت بیست سال [[حکومت]] کرد و در [[ستمگری]] نظیر نداشت. او با [[اهانت]]، [[تحقیر]] و [[خشونت]] با [[علویان]] و [[اهل بیت]]{{عم}} [[رفتار]] کرد که سبب [[قیام زید بن علی]]{{ع}} شد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۰.</ref>


==[[برخورد امام]] [[باقر]]{{ع}} با [[حاکمان]] [[امویان]]==
پس از عمر بن عبدالعزیز، [[یزید بن عبدالملک]] به [[سال ۱۰۱ ق]] به حکومت رسید که مردی ستمگر، [[عیاش]] و سرکوبگر بود و در [[سال ۱۰۵ ق]] درگذشت. پس از او برادرش هشام تا [[سال ۱۲۵ق]]، به مدت بیست سال [[حکومت]] کرد و در [[ستمگری]] نظیر نداشت. او با [[اهانت]]، [[تحقیر]] و [[خشونت]] با [[علویان]] و [[اهل بیت]]{{عم}} [[رفتار]] کرد که سبب [[قیام زید بن علی]]{{ع}} شد<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۳۰.</ref>.
 
== [[برخورد امام]] [[باقر]]{{ع}} با [[حاکمان]] [[امویان]] ==
[[امام باقر]]{{ع}} با توجه به فضای [[سیاسی]]، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و [[مردم]] در خانه‌های خود بمانند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.</ref>، حتی برای فرار از دست [[حکومت ظالم]]، به [[مسافرت]] [[حج]] بروند<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.</ref>. با این حال، به اقتضای شرائط با [[حاکمان جور]] مقابله می‌کرد و بیان می‌داشت که ما [[خاندان رسالت]] و شجره [[نور]] و [[مبارک]] هستیم<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. [[امام]]{{ع}} نه تنها [[حکومت اموی]] را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به [[دستگاه خلافت]] [[نهی]] کرد. چنان‌که وقتی مردم برای تبریک گویی نزد [[والی]] جدید [[مدینه]] می‌رفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود می‌گشایند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} با توجه به فضای [[سیاسی]]، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و [[مردم]] در خانه‌های خود بمانند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.</ref>، حتی برای فرار از دست [[حکومت ظالم]]، به [[مسافرت]] [[حج]] بروند<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.</ref>. با این حال، به اقتضای شرائط با [[حاکمان جور]] مقابله می‌کرد و بیان می‌داشت که ما [[خاندان رسالت]] و شجره [[نور]] و [[مبارک]] هستیم<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. [[امام]]{{ع}} نه تنها [[حکومت اموی]] را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به [[دستگاه خلافت]] [[نهی]] کرد. چنان‌که وقتی مردم برای تبریک گویی نزد [[والی]] جدید [[مدینه]] می‌رفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود می‌گشایند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.</ref>.
امام باقر{{ع}} مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی می‌کرد و می‌فرمود: آنچه به او می‌دهند، به همان اندازه دینش را از او می‌گیرند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.</ref>. همچنین برخی را که برای [[مشورت]] آمده بودند، تا [[ریاست]] [[قبیله]] را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش [[حاکمیت]] [[اموی]] می‌شدند. یکی از [[شیعیان]] در این خصوص از امام باقر{{ع}} نظر خواست و امام{{ع}} فرمود: اگر [[رئیس قبیله]] شـوی و [[حاکم]] [[خون]] [[مسلمانی]] را بریزد، تو در خون او [[شریک]] هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمی‌رسد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۱.</ref>


==احضار امام به [[شام]]==
امام باقر{{ع}} مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی می‌کرد و می‌فرمود: آنچه به او می‌دهند، به همان اندازه دینش را از او می‌گیرند<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.</ref>. همچنین برخی را که برای [[مشورت]] آمده بودند، تا [[ریاست]] [[قبیله]] را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش [[حاکمیت]] [[اموی]] می‌شدند. یکی از [[شیعیان]] در این خصوص از امام باقر{{ع}} نظر خواست و امام{{ع}} فرمود: اگر [[رئیس قبیله]] شـوی و [[حاکم]] [[خون]] [[مسلمانی]] را بریزد، تو در خون او [[شریک]] هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمی‌رسد<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۳۱.</ref>
 
== احضار امام به [[شام]] ==
بر اساس [[اخبار]] موجود، هشام در بازگشت از [[مکه]]، امام باقر{{ع}} را به شام فراخواند و حضـرت بـا فرزندش به شام رفتند. فراخوانی به این سبب بود که آن بزرگواران مورد توجه [[حاجیان]] قرار گرفتند و هشام موقعیت خود را در خطر دید. پس از ورود آن بزرگواران به شام، هشام تا سه [[روز]] اجـازه ورود نداد، تا [[امام]] را [[تحقیر]] کرده باشد. او از اطرافیـان خـود خواسـت بـه محـض ورود [[حضرت]]، ایشان را [[سرزنش]] کنند. اما آن بزرگوار پس از ورود به دربار با [[بی‌اعتنایی]] به هشـام، به دیگران [[سلام]] کرد و بدون [[اجازه]] [[خلیفه]] نشست. هشام امام را [[توبیخ]] کرد و گفت: همیشه مردی از شما میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] می‌اندازد، [[مردم]] را به سوی خود می‌خواند و نابخردانه [[گمان]] [[امامت]] دارد.
بر اساس [[اخبار]] موجود، هشام در بازگشت از [[مکه]]، امام باقر{{ع}} را به شام فراخواند و حضـرت بـا فرزندش به شام رفتند. فراخوانی به این سبب بود که آن بزرگواران مورد توجه [[حاجیان]] قرار گرفتند و هشام موقعیت خود را در خطر دید. پس از ورود آن بزرگواران به شام، هشام تا سه [[روز]] اجـازه ورود نداد، تا [[امام]] را [[تحقیر]] کرده باشد. او از اطرافیـان خـود خواسـت بـه محـض ورود [[حضرت]]، ایشان را [[سرزنش]] کنند. اما آن بزرگوار پس از ورود به دربار با [[بی‌اعتنایی]] به هشـام، به دیگران [[سلام]] کرد و بدون [[اجازه]] [[خلیفه]] نشست. هشام امام را [[توبیخ]] کرد و گفت: همیشه مردی از شما میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] می‌اندازد، [[مردم]] را به سوی خود می‌خواند و نابخردانه [[گمان]] [[امامت]] دارد.
[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: به وسیله ما به سوی [[خداوند]] [[هدایت]] می‌شوید و پایان کار شما با ماست. [[عمر]] [[سلطنت]] شما کوتاه است و بعد از آن، سلطنت از آنِ ماست؛ زیرا مـا خـانـدانی هستیم که خداوند فرمود: {{متن قرآن|وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.</ref>. هشام حضرت را [[زندانی]] کرد، ولی امام{{ع}} بـا رفتـار خـود [[زندانیان]] را جذب خود نمود که سبب شد حضرت را به [[مدینه]] بازگرداند، ولی دستور داد تا در آنجا بر ایشان چندان سخت بگیرند تا مردم از او دوری کنند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲ - ۴۷۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۲۳ - ۳۲۴.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: به وسیله ما به سوی [[خداوند]] [[هدایت]] می‌شوید و پایان کار شما با ماست. [[عمر]] [[سلطنت]] شما کوتاه است و بعد از آن، سلطنت از آنِ ماست؛ زیرا مـا خـانـدانی هستیم که خداوند فرمود: {{متن قرآن|وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.</ref>. هشام حضرت را [[زندانی]] کرد، ولی امام{{ع}} بـا رفتـار خـود [[زندانیان]] را جذب خود نمود که سبب شد حضرت را به [[مدینه]] بازگرداند، ولی دستور داد تا در آنجا بر ایشان چندان سخت بگیرند تا مردم از او دوری کنند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲ - ۴۷۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۲۳ - ۳۲۴.</ref>.


بر پایه برخی گزارش‌ها، هشام با سران دربار در حال [[تیراندازی]] بود که امام{{ع}} وارد شد. او [[اصرار]] کرد تا حضرت در [[مراسم]] تیراندازی شرکت کند. امام{{ع}} تمایلی نشان نداد، ولی با اصرار خلیفه نُه تیر انداخت که هریک بر انتهای تیر قبلی نشست و [[تعجب]] حاضران برانگیخت و [[تحسین]] خلیفه را در پی داشت. هشام با [[سرافکندگی]] گفت: تو [[شایسته]] [[سروری]] بر [[عرب]] و [[عجم]] هستی و تیراندازی مانند شما در [[زمین]] نیست.
بر پایه برخی گزارش‌ها، هشام با سران دربار در حال [[تیراندازی]] بود که امام{{ع}} وارد شد. او [[اصرار]] کرد تا حضرت در [[مراسم]] تیراندازی شرکت کند. امام{{ع}} تمایلی نشان نداد، ولی با اصرار خلیفه نُه تیر انداخت که هریک بر انتهای تیر قبلی نشست و [[تعجب]] حاضران برانگیخت و [[تحسین]] خلیفه را در پی داشت. هشام با [[سرافکندگی]] گفت: تو [[شایسته]] [[سروری]] بر [[عرب]] و [[عجم]] هستی و تیراندازی مانند شما در [[زمین]] نیست.
امام فرمود: ما [[خاندان]]، اکمال و اتمام هستیم و [[آیه اکمال]]<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} «امروز دینتان را کامل کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> در [[حق]] ماست که از یکدیگر [[ارث]] می‌بریم و زمین از چنین افرادی خالی نمی‌ماند. هشام با [[درماندگی]]، تبار خود را با امام یکی دانست و امام فضائلی را برشمرد و فرمود: آنها ویژگی ما [[خانواده]] است و احدی از آن بهره‌ای ندارد و آن‌گاه ادامه داد که [[پیامبر]]{{صل}} [[هزار باب علم]] را به علی{{ع}} یاد داد که هر بابش [[هزار باب]] است، علی{{ع}} را [[برادر]] خود قرار داد و سرانجام فرمود: این امتیازها را [[خداوند]] به آنان داده است. [[سخنان امام]] سبب شد هشام [[امام]] را به [[مدینه]] برگرداند، ولی [[حضرت]] به هنگام بازگشت مناظره‌ای با [[قسیسین]] [[شام]] داشت که [[عظمت]] آن امام{{ع}} را به نمایش گذاشت<ref>طبری، دلائل الامامه، ص۲۳۳ - ۲۳۵.</ref>.
امام فرمود: ما [[خاندان]]، اکمال و اتمام هستیم و [[آیه اکمال]]<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} «امروز دینتان را کامل کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> در [[حق]] ماست که از یکدیگر [[ارث]] می‌بریم و زمین از چنین افرادی خالی نمی‌ماند. هشام با [[درماندگی]]، تبار خود را با امام یکی دانست و امام فضائلی را برشمرد و فرمود: آنها ویژگی ما [[خانواده]] است و احدی از آن بهره‌ای ندارد و آن‌گاه ادامه داد که [[پیامبر]]{{صل}} [[هزار باب علم]] را به علی{{ع}} یاد داد که هر بابش [[هزار باب]] است، علی{{ع}} را [[برادر]] خود قرار داد و سرانجام فرمود: این امتیازها را [[خداوند]] به آنان داده است. [[سخنان امام]] سبب شد هشام [[امام]] را به [[مدینه]] برگرداند، ولی [[حضرت]] به هنگام بازگشت مناظره‌ای با [[قسیسین]] [[شام]] داشت که [[عظمت]] آن امام{{ع}} را به نمایش گذاشت<ref>طبری، دلائل الامامه، ص۲۳۳ - ۲۳۵.</ref>.
بخشی از این گزارش نشانگر آن است که [[استراتژی]] هشام برای [[تحقیر]] و کاستن از [[جایگاه امام]] [[باقر]]{{ع}} و [[شیعیان]] در [[جامعه]] آن [[روز]] همواره در دستور کار بوده، ولی پیوسته با [[شکست]] مواجه شده است. گویا گزارش [[تیراندازی]] در جلسه دیگری اتفاق افتاده باشد که گزارشگران آن را بدون سند، همراه گزارش احضار به شام نقل کرده‌اند، از این رو، برخی منابع آن را بدون ارائه توضیحی، جداگانه آورده‌اند.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۲۳۲.</ref>
 
بخشی از این گزارش نشانگر آن است که [[استراتژی]] هشام برای [[تحقیر]] و کاستن از [[جایگاه امام]] [[باقر]]{{ع}} و [[شیعیان]] در [[جامعه]] آن [[روز]] همواره در دستور کار بوده، ولی پیوسته با [[شکست]] مواجه شده است. گویا گزارش [[تیراندازی]] در جلسه دیگری اتفاق افتاده باشد که گزارشگران آن را بدون سند، همراه گزارش احضار به شام نقل کرده‌اند، از این رو، برخی منابع آن را بدون ارائه توضیحی، جداگانه آورده‌اند<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۲۳۲.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۷۴: خط ۸۲:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:امام باقر]]
۱۱۲٬۶۴۱

ویرایش