سیره سیاسی امام باقر
اوضاع سیاسی عصر امام باقر(ع)
عصر امام باقر(ع) همزمان با استمرار حکومت اموی در شاخه مروانی و فتوحات گسترده آنان بود. این دوره گرچه تجربه شکست چندین قیام بر ضد امویان را داشت، اما کسانی همچنان بر تفکر براندازی حکومت اموی اصرار داشتند و آن را در اولویت کاری قرار داده بودند. اینان با تفسیر مفهومی واژه امام به «قائم بالسیف» امام را کسی میدانستند که علیه حاکمیت جور قیام کند. امام(ع) همزمان در دو جبهه، هم در برابر امویان و هم در برابر کسانی که با برداشت نادرست از امامت به اقدامبراندازانه باورمند بودند، مقاومت کرد و ضمن پرهیز از درگیری مستقیم با حکومت، دیگران را از کمک به حاکمیت جور نهی نمود[۱].
امام(ع) و امویان
امام باقر(ع) پیش از امامت با معاویه (حک: ۴۰ - ۶۰ق)، یزید بن معاویه (حک: ۶۰ - ۶۴ق)، معاویة بن یزید (حک: ۶۵ق، چند ماه)، مروان بن الحکم (حک: ۶۵ق)، عبدالملک بن مروان (حک: ۶۵ - ۸۶ق) و ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶ - ۹۶) معاصر بود. دوران امامت نوزده ساله ایشان نیز همزمان با پنج حاکم اموی بود: ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶ - ۹۶ق)، سلیمان بن عبدالملک(۹۶ - ۹۹ق)، عمر بن عبدالعزیز (۹۹ - ۱۰۱ق)، یزید بن عبدالملک(۱۰۵ - ۱۰۱) و هشام بن عبدالملک(۱۰۵ - ۱۲۵ق) که اینان از هیچ جنایتی دریغ نمیکردند، بر اهل بیت(ع) سختگیر بودند و امامان(ع) را به شهادت میرساندند، جز اینکه از عمر بن عبدالعزیز به نیکی یاد شده است.
امام(ع) در مدت امامت خود به تبیین معارف، احکام و تفسیر آیات پرداخت و در گفتاری به تحلیل رویکرد امویان به اهل بیت(ع) و پیروان آنان از آغاز عصر امامت تا زمان خود پرداخت. تبیین غصب ولایت امیرالمؤمنین(ع) و مظلومیت اهل بیت(ع) و شیعیان آنها محور اصلی آن سخن است که در چهار بخش اشاره میشود:
از رحلت رسول خدا(ص) تا شهادت امیرالمؤمنین(ع)
- صفبندی و ستم قریشیان به اهل بیت(ع)؛
- خارج کردن امر خلافت از محور اصلی خود، از سوی قریش؛
- بیان غصب خلافت امیرالمؤمنین(ع) و دست به دست شدن امر خلافت؛
- بازگشت امر خلافت به اهل بیت(ع)، شکستن بیعت و جنگیدن با امام و در نهایت، شهادت امیرالمؤمنین(ع)[۲].
دوران امامت امام حسن(ع)
- همکاری نکردن بیعتکنندگان با او؛
- خیانت به امام، تسلیم شدن، مجروح کردن امام و غارت اموال سپاهیان حضرت؛
- صلح با معاویه برای حفظ خون مسلمانان، خود و اهل بیتش[۳].
دوران امامت امام حسین(ع)
دوران امامت امام سجاد(ع)
- تحقیر و کاستن از منزلت اهل بیت(ع)، محروم کردن آنان از حقوقشان، شکنجه، زندان و شهادت آنان؛
- نبود امنیت جانی برای حضرت و پیروان؛
- تقرّب دروغگویان به حاکمان؛
- جعل حدیث و منفور نشاندادن اهل بیت به سبب روایات جعلی و باورمندی راویان بعدی؛
- برتری دادن برخی از صحابه بر اهل بیت(ع)؛
- افزایش کینه مردم در اثر تبلیغات معاویه؛
- تخریب خانهها، غارت اموال، قطع دست و پا، زندان و شهادت بسیاری از شیعیان به دست معاویه؛
- استمرار و افزایش سختگیریها و شهادتها توسط عبیدالله بن زیاد و حجاج ثقفی والی کوفه؛
- ترجیح زندیق یا کافر بر شیعه علی[۵].
امام باقر(ع) در توضیح این سختگیریها فرمود: مَثَلِ امّت ما مَثَل بنیاسرائیل است که فرزندانشان را ذبح کردند و زنانشان را به کنیزی گرفتند. عرب به دلیل اینکه محمد از عرب است، خود را برتر از عجم و قریش نیز خود را از عربها برتر پنداشت. اگر عرب راست میگوید، ما ذریه رسول خدا(ص) و از اهل بیت(ع) و عترتش هستیم که کسی در آن شریک نیست. آنگاه حضرت به دوستدار اهل بیت(ع) فرمود: برای سختیها آماده باش که به زودی مانند سیل به سوی ما و شیعیان ما سرازیر میشود و به سبب ما امتحان شروع میشود و شما نیز امتحان میشوید، و به سبب ما راحتی آغاز، و شما نیز راحت میشوید[۶].
شخصی از حضرت سؤالی کرد و پاسخی شنید. روز بعد نیز همان سؤال را پرسید و پاسخ دیگری شنید. سبب پرسید و امام فرمود: آن روز کسی غیر از شیعه حضور داشت و آن جواب را دادم. امام(ع) در چنین وضعیتی وجود شیعیان را روشنایی شهرها و تعداد اندک آنان را در برخی مناطق نعمت خواند و آنان را روشناییبخش در تاریکی زمین بیان کرد[۷].
سیره سیاسی آن حضرت با توجه به چنین وضعیتی، پرهیز از قیام علیه حاکمان اموی بود؛ زیرا نتیجهای نداشت، همانگونه که برخی قیام کردند و شکست خوردند. با این حال، کسانی در آن وضعیتِ دشوار سیاسی، از امام(ع) انتظار قیام داشتند و استدلال میکردند که شمار شیعیان در عراق زیاد است. امام(ع) به آنان فرمود: من قیامکننده نیستم و ولادت فردی که قیام خواهد کرد، بر مردم پنهان است[۸].
با توجه به شرایط حاکم بر جامعه در سیره سیاسی امام باقر(ع)، تبیین معارف الهی، امر به معروف و نهی از منکر و تربیت شاگردان، بهترین روش مبارزه بود. از این رو، به صفات شیعه در رفتارهای اجتماعی و توجه دادن به امور عبادی، فردی و گروهی تأکید ورزید که این سبب تقویت دین، احیای سنت نبوی و علوی و نیز ارتقای فرهنگ الهی میشد[۹].
حاکمان دوره امامت امام باقر(ع)
در عهد امامت امام، ولید بن عبدالملک در سال ۸۶ ق به خلافت رسید، مردم را به اطاعت از خود دعوت و مخالفان را به مرگ تهدید کرد[۱۰]. وی با توصیه پدرش عبدالملک، حَجّاج[۱۱] را با اختیارات گسترده والی عراق قرار داد تا به سرکوبی مخالفان و کشتار شیعیان بپردازد. همو خالد بن عبدالله قسری را والی مکه و عثمان بن حیان را والی مدینه قرار داد[۱۲]، تا افزون بر ستمگری، به سختگیری بر خاندان اهل بیت(ع) و پیروانش ادامه دهد.
پس از مرگ ولید، برادرش سلیمان در سال ۹۶ ق به حکومت رسید و تا پایان عمرش به خوشگذارانی و عیاشی پرداخت. پس از او عمر بن عبدالعزیز در سال ۹۹ق به خلافت رسید. او تغییراتی را به وجود آورد، با علما نشست و برخاست داشت، با اهل بیت(ع) و پیروانش خوشرفتار بود و لعن و ناسزا بر امام علی(ع) را از خطبههای نماز جمعه حذف کرد. همچنین او حقوق اهل بیت(ع) را پرداخت کرد، فدک را به بنیهاشم بازگرداند[۱۳]، عطایای بسیاری به علویان و بنیهاشم داد و حقوق کسانی را که به آنان ظلم شده بود، پرداخت.
بنیامیه کارهای عمر را برنتافتند و برادرش گفت: آنان از اینکه فرزندان فاطمه را برتری دادهای ناراضیاند. عمر گفت: پیامبر(ص) فرمود که فاطمه پاره تن من است، خوشحالی و ناراحتی او سبب خوشحالی و غمگینی من است. با برتری و اکرام آنان در صدد خوشحال کردن پیامبر(ص) هستم و از ناخشنودی آن حضرت رویگردانم[۱۴].
وی گفت: زین العابدین(ع) چراغ دنیا و زیبایی اسلام بود که درگذشت. به او گفتند: پسرش محمد جانشین اوست. نامهای به امام باقر(ع) نوشت تا او را بیازماید. حضرت در پاسخ، او را نصیحت کرد، که حق از آنِ ماست، اما تو پاسخگوی مراجعهکنندگان و پناه مظلومان باش و افراد ستمگر را دور ساز[۱۵]. عمر گفت: خداوند اهل این خانه را از بزرگواری خالی نمیگذارد[۱۶] و امام(ع) او را به سبب کارهای پسندیدهاش نجیب بنیامیه[۱۷] و بنیامیه را «شجره ملعونه» خواند[۱۸].
پس از عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک به سال ۱۰۱ ق به حکومت رسید که مردی ستمگر، عیاش و سرکوبگر بود و در سال ۱۰۵ ق درگذشت. پس از او برادرش هشام تا سال ۱۲۵ق، به مدت بیست سال حکومت کرد و در ستمگری نظیر نداشت. او با اهانت، تحقیر و خشونت با علویان و اهل بیت(ع) رفتار کرد که سبب قیام زید بن علی(ع) شد[۱۹].
برخورد امام باقر(ع) با حاکمان امویان
امام باقر(ع) با توجه به فضای سیاسی، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و مردم در خانههای خود بمانند[۲۰]، حتی برای فرار از دست حکومت ظالم، به مسافرت حج بروند[۲۱]. با این حال، به اقتضای شرائط با حاکمان جور مقابله میکرد و بیان میداشت که ما خاندان رسالت و شجره نور و مبارک هستیم[۲۲]. امام(ع) نه تنها حکومت اموی را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به دستگاه خلافت نهی کرد. چنانکه وقتی مردم برای تبریک گویی نزد والی جدید مدینه میرفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود میگشایند[۲۳].
امام باقر(ع) مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی میکرد و میفرمود: آنچه به او میدهند، به همان اندازه دینش را از او میگیرند[۲۴]. همچنین برخی را که برای مشورت آمده بودند، تا ریاست قبیله را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش حاکمیت اموی میشدند. یکی از شیعیان در این خصوص از امام باقر(ع) نظر خواست و امام(ع) فرمود: اگر رئیس قبیله شـوی و حاکم خون مسلمانی را بریزد، تو در خون او شریک هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمیرسد[۲۵].[۲۶]
احضار امام به شام
بر اساس اخبار موجود، هشام در بازگشت از مکه، امام باقر(ع) را به شام فراخواند و حضـرت بـا فرزندش به شام رفتند. فراخوانی به این سبب بود که آن بزرگواران مورد توجه حاجیان قرار گرفتند و هشام موقعیت خود را در خطر دید. پس از ورود آن بزرگواران به شام، هشام تا سه روز اجـازه ورود نداد، تا امام را تحقیر کرده باشد. او از اطرافیـان خـود خواسـت بـه محـض ورود حضرت، ایشان را سرزنش کنند. اما آن بزرگوار پس از ورود به دربار با بیاعتنایی به هشـام، به دیگران سلام کرد و بدون اجازه خلیفه نشست. هشام امام را توبیخ کرد و گفت: همیشه مردی از شما میان مسلمانان اختلاف میاندازد، مردم را به سوی خود میخواند و نابخردانه گمان امامت دارد.
امام باقر(ع) فرمود: به وسیله ما به سوی خداوند هدایت میشوید و پایان کار شما با ماست. عمر سلطنت شما کوتاه است و بعد از آن، سلطنت از آنِ ماست؛ زیرا مـا خـانـدانی هستیم که خداوند فرمود: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۲۷]. هشام حضرت را زندانی کرد، ولی امام(ع) بـا رفتـار خـود زندانیان را جذب خود نمود که سبب شد حضرت را به مدینه بازگرداند، ولی دستور داد تا در آنجا بر ایشان چندان سخت بگیرند تا مردم از او دوری کنند[۲۸].
بر پایه برخی گزارشها، هشام با سران دربار در حال تیراندازی بود که امام(ع) وارد شد. او اصرار کرد تا حضرت در مراسم تیراندازی شرکت کند. امام(ع) تمایلی نشان نداد، ولی با اصرار خلیفه نُه تیر انداخت که هریک بر انتهای تیر قبلی نشست و تعجب حاضران برانگیخت و تحسین خلیفه را در پی داشت. هشام با سرافکندگی گفت: تو شایسته سروری بر عرب و عجم هستی و تیراندازی مانند شما در زمین نیست.
امام فرمود: ما خاندان، اکمال و اتمام هستیم و آیه اکمال[۲۹] در حق ماست که از یکدیگر ارث میبریم و زمین از چنین افرادی خالی نمیماند. هشام با درماندگی، تبار خود را با امام یکی دانست و امام فضائلی را برشمرد و فرمود: آنها ویژگی ما خانواده است و احدی از آن بهرهای ندارد و آنگاه ادامه داد که پیامبر(ص) هزار باب علم را به علی(ع) یاد داد که هر بابش هزار باب است، علی(ع) را برادر خود قرار داد و سرانجام فرمود: این امتیازها را خداوند به آنان داده است. سخنان امام سبب شد هشام امام را به مدینه برگرداند، ولی حضرت به هنگام بازگشت مناظرهای با قسیسین شام داشت که عظمت آن امام(ع) را به نمایش گذاشت[۳۰].
بخشی از این گزارش نشانگر آن است که استراتژی هشام برای تحقیر و کاستن از جایگاه امام باقر(ع) و شیعیان در جامعه آن روز همواره در دستور کار بوده، ولی پیوسته با شکست مواجه شده است. گویا گزارش تیراندازی در جلسه دیگری اتفاق افتاده باشد که گزارشگران آن را بدون سند، همراه گزارش احضار به شام نقل کردهاند، از این رو، برخی منابع آن را بدون ارائه توضیحی، جداگانه آوردهاند[۳۱].
اصلاحات سیاسی
امام باقر(ع) بیشترین استفاده را از شرایط فضای باز سیاسی نسبی که گاه به وجود میآمد برای ایجاد و توسعه بنیان مردمی قابل اعتماد و تجهیز آنان با اندیشههای سیاسی سالم که با دیدگاههای اهل بیت(ع) همخوانی داشته باشد، همچنین بسیج نیروها برای گرفتن مواضع مناسب در زمانهای مناسب میبردند. به همین دلیل بود که در زمان امام باقر(ع) هیچ انقلاب نظامی علوی بهوجود نیامد؛ چراکه در آن دوره شرایط کامل برای انقلاب نظامی از نظر تعداد نیروها و هم از نظر امکانات وجود نداشت.
امام باقر(ع) در نهایت احتیاط و هوشیاری مفاهیم و اندیشههای سیاسی بنیادین را به امّت اسلام عرضه مینمود. آن حضرت گاه نیز در برابر بعضی از حکام موضعهای سیاسی صریحی میگرفتند تا آنان را به راه راست و درست برگردانند. نقش اسلامی امام باقر(ع) در فعالیتهای ذیل تجلّی مینماید:
دعوت به امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر فرد و جامعه را از انواع انحرافات فکری، عاطفی و رفتاری آزاد میکند. این دو واجب الهی مفاهیم و ارزشهای اسلامی ثابت را تبدیل به فعالیتهای رفتاری واضح و آشکاری مینماید که در آنها مفاهیم نظری و کلامی تبدیل به احساس، عاطفه، کارها، حرکات و روابط خارجی میشود تا امّت و دولت به آن درجه برسند که زندگی مسئولانهای در پیش گیرند. مراد از مسئولیت همان حمل امانت الهی و جانشینی خداوند متعال در زمین است.
از همینجا است که میبینیم امام باقر(ع) بر این فریضه الهی تأکید فراوانی کرده و آن را دربردارنده همه لوازم آسایش و رفاه زندگی انسانی دانسته است. آن حضرت در این رابطه فرمودهاند: امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا و روش صالحان است، این فریضه بزرگی است که همه واجبات دیگر بهوسیله آن برپا داشته میشود. بهوسیله این دو واجب بزرگ است که راهها امن، درآمدها حلال و ظلم و ستم برطرف میشود؛ زمین آباد شده از دشمنان انتقام گرفته شده و کارها راست میآید. پس اگر منکری را دیدید در دل آن را انکار کرده و انکار خود را با زبان بیان دارید و با دستان خود به پیشانی آنان بزنید و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نهراسید[۳۲].
آن حضرت همچنین همگان را از فرجام شوم شانه خالی کردن از مسئولیت و سازش با منحرفان چه از طایفه حکام بوده یا از سایر افراد باشند برحذر داشته و فرمودهاند: «خداوند متعال به شعیب پیامبر(ع) وحی کرد که من صد هزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد که چهل هزار نفر از آنها از بدان و شصت هزار نفر از خوبان قوم تو میباشند، حضرت شعیب(ع) به خداوند عرض کرد: خداوندا، تکلیف بدان روشن است، امّا چرا خوبان را عذاب میکنی؟ خداوند متعال به او وحی فرستاد که چون آنان با اهل معصیت از در سازش درآمده و از غضب من خشمگین نشدند»[۳۳].
امام باقر(ع) با بیان آثار شوم شانه خالی کردن از واجب امر به معروف و نهی از منکر اینگونه همگان را به انجام این واجب الهی ترغیب فرمودهاند که: امر به معروف و نهی از منکر دو آفریده خداوند عزّ و جلّ میباشند. پس هرکس این دو آفریده خدا را یاری کند، خداوند او را عزّت دهد، و هرکس این دو آفریده خدا را خوار بدارد، خداوند نیز او را خوار و ذلیل خواهد نمود[۳۴].[۳۵]
انتشار مفاهیم صحیح سیاسی
امام باقر(ع) دیدگاههای مردم را به نقش اهل بیت(ع) در رهبری امّت و توجیه نمودن آنان به سوی استقامت و راه راست اینگونه معطوف داشتهاند که: «نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ، وَ وَرَثَةُ وَحْيِ اللَّهِ، وَ حَمَلَةُ كِتَابِ اللَّهِ، طَاعَتُنَا فَرِيضَةٌ، وَ حُبُّنَا إِيمَانٌ، وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ، مُحِبُّنَا فِي الْجَنَّةِ، وَ مُبْغِضُنَا فِي النَّارِ»؛ ما اهل بیت مجریان دستورات خدا، گنجینههای دانش خدا، وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم. پیروی از ما واجب، دوست داشتن ما ایمان، دشمنی با ما کفر بوده، دوستداران ما در بهشت و دشمنان ما در دوزخ میباشند[۳۶].
آن حضرت همچنین امّت را از دور شدن از راه اهل بیت(ع) برحذر داشته و فرمودهاند: «بَرِئَ اللَّهُ مِمَّنْ يَبْرَأُ مِنَّا، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَعَنَنَا، أَهْلَكَ اللَّهُ مَنْ عَادَانَا»؛ خداوند، از هرکه از ما اهل بیت بیزاری بجوید، بیزار است. هرکس ما را لعن کند، خداوند او را لعن خواهد کرد و هرکس با ما دشمنی بورزد خداوند او را هلاک خواهد ساخت[۳۷].
امام باقر(ع) همچنین در تشویق و ترغیب مردم به یاری اهل بیت(ع) این گونه فرمودهاند که: هرکس ما را با زبان خود بر دشمنانمان یاری رساند، خداوند متعال هنگامی که در روز قیامت و در برابر خداوند پای میزان اعمال ایستاد زبان او را با حجّت و دلیل گویا خواهد کرد[۳۸].
امام باقر(ع) همچنین حدّومرز موالات و دوستی اهل بیت(ع) و معیار شناخت دوستی واقعی و دوستان واقعی اهل بیت(ع) را در زمانی که مفاهیم بر مردم مشتبه شده و معیارها آشفته گردد اینچنین بیان فرمودهاند: امّا محبّت ما باید چنان خالص باشد که به مانند طلا که چون آن را به آتش ذوب میکنند در آن هیچگونه کدورتی دیده نمیشود؛ هیچگونه ناخالصی در آن نباشد. پس هرکس میخواهد بداند که دوستدار ما هست یا نه باید قلب خود را به بوته آزمایش بگذارد. اگر در کنار دوستی ما ذرّهای از دوستی دشمنان ما نیز در دل او وجود داشته باشد او از ما نبوده و ما از او نیستیم[۳۹]. امام باقر(ع) همچنین در راستای نشر مفاهیم سیاسی صحیح به راههای رسیدن یک امام به منصب امامت اینچنین اشاره کردهاند که: این منصب منحصرا بهواسطه نصّ و وصیت به دست میآید، و آنچه در جامعه شایع شده که خلفا بهواسطه بیعت مردم یا عهد پادشاه قبلی و یا بهوسیله قهر و غلبه به خلافت میرسند، هیچکدام معتبر نبوده و مشروعیت ندارد. از روایاتی که امام باقر(ع) در آن به این مطلب اشاره فرمودهاند میتوان به روایت ذیل اشاره نمود: هرکس خداوند را عبادت کند و خود را در این راه خسته کند امّا معتقد به پیشوایی امامی که از جانب خدا به این مقام رسیده است، نباشد سعیش مقبول درگاه الهی نشده، خودش گمراه و متحیر بوده و خداوند از عبادت او بیزار است[۴۰].
آن حضرت همچنین مشخصّات امام و پیشوای بر حقّ را برای مردم بیان فرمودند تا امّت در گرداب حوادثی که در آن، مفاهیم، تحریفشده و حقایق، واژگونه جلوهگر شده است، امام و پیشوای خود را بشناسند. آن حضرت فرمودهاند: امامت جز برای مردی که در او سه خصلت باشد سزاوار نیست: ۱. ورعی که او را از محارم خداوند بازدارد، ۲. حلم و بردباری که بتواند با آن غضب خود را کنترل کند، و ۳. رفتار نیکو با آنان که زیردست او واقع میشوند بهگونهای که برای آنان همچون پدری مهربان باشد[۴۱].
امام باقر(ع) در مبانی حقوق و واجبات امام در برابر امّت قاعدهای کلّی وضع نمود تا اینکه امّت میزان نزدیکی و دوری حاکمان خود را با حدّ مطلوب در ادای مسؤولیت حکومت بدانند. آن حضرت فرموده است: حقّ حاکم بر مردم این است که سخنش را بشنوند و از وی اطاعت کنند... و حقّ مردم بر والی این است که: والی بیت المال را در میان آنان به مساوات تقسیم نموده و در میان رعیت خود به عدلوداد رفتار کند[۴۲].
در همین راستا بود که امام باقر(ع) در گرداب رویدادهای کوبنده و خردکننده و آشفتهبازار دیگرگونه جلوه دادن حقایق، مفهوم حقیقی تشیع را آشکار نمودند تا اینکه حاکمان اموی دستاویزی برای زشت جلوه دادن آوازه یاران اهل بیت در محافل مختلف نیابند و نتوانند از بعضی آثار منفی وسیلهای برای ضربه زدن به مفاهیم والای «ولاء» و «تولّی» که از ارکان تشیع است بیابند، آن حضرت فرمودهاند: «فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ، وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ، وَ التَّخَشُّعِ، وَ الْأَمَانَةِ، وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ، وَ الصَّوْمِ، وَ الصَّلَاةِ، وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ، وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ، وَ الْغَارِمِينَ، وَ الْأَيْتَامِ، وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ، وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ، وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ»؛ به خدا سوگند که از شیعیان ما نیست مگر کسی که پرهیزگاری پیشه کرده و خداوند متعال را اطاعت نماید. آنان جز به تواضع، خشوع، امانتداری، بسیاری یاد خدا و نماز و روزه، نیکویی به پدر و مادر، احساس وظیفه نسبت به همسایگان فقیر و سایر فقیران، بدهکاران و یتیمان، راستگویی، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم جز به سخن نیکو، شناخته نمیشوند. آنان در میان قبایل و عشایر خود امین مردم بهشمار میآیند[۴۳].
و اینکه تشیع صرف یک ادّعا نبوده، بلکه عبارت از فعالیت عملی و محسوس در جهان خارج است و انسان شیعی نمودار دینداری، اخلاص و فرمانبرداری از خداوند متعال است. امام باقر(ع) به بیان ویژگیهای بیرونی منتسبان به مکتب اهل بیت(ع) اکتفا نکردهاند. بلکه پا را از این حدّ فراتر گذاشته و مجموعهای از تعالیم منحصر به فرد را برای شیعیان خود بهجا گذاشتهاند. امام باقر(ع) فرموده است: «إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ(ع) الشَّاحِبُونَ النَّاحِلُونَ الذَّابِلُونَ، ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ، خَمِيصَةٌ بُطُونُهُمْ، مُتَغَيِّرَةٌ أَلْوَانُهُمْ، مُصْفَرَّةٌ وُجُوهُهُمْ، إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ فِرَاشاً، وَ اسْتَقْبَلُوا الْأَرْضَ بِجِبَاهِهِمْ، كَثِيرٌ سُجُودُهُمْ، كَثِيرَةٌ دُمُوعُهُمْ، كَثِيرٌ دُعَاؤُهُمْ، كَثِيرٌ بُكَاؤُهُمْ، يَفْرَحُ النَّاسُ وَ هُمْ مَحْزُونُونَ»؛ همانا که شیعیان علی(ع) دارای چنین خصوصیاتی هستند: آنان روی زرد و تکیده، لاغر، ضعیف و پژمردهاند. لبهایشان خشک و شکمهایشان خالی، رنگهایشان متغیر و چهرههایشان زرد میباشد. هنگامی که شب آنان را فرامیگیرد زمین را رختخواب خود قرار میدهند و پیشانیها را بر روی خاک میگذارند. سجود آنها بسیار، اشکهای آنها بسیار، دعاهای آنها بسیار، گریههای آنها بسیار بوده، مردم شاد و آنان محزوناند[۴۴].[۴۵]
رسوا کردن عملکرد دستگاه اموی
امام باقر(ع) حقیقت حکومت اموی و چگونگی رسیدن آنان به این حکومت را بیان نمودهاند. آن حضرت اعمالی را که دستگاه اموی برای دوام استیلا و سیطره خود بر مسلمانان انجام داده و جنایاتی را که پیشینیان آنان در حقّ اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و یاوران آنان انجام دادهاند برای مردم به وضوح روشن مینمودند. آن حضرت در رابطه با ملازمات خلافت و چگونگی چنگ اندازی بنی امیه بر خلافت و دور کردن اهل بیت(ع) از مقام و منصب الهی خود اینگونه فرمودهاند: ... اوج این قضیه از زمان معاویه پس از شهادت امام حسن(ع) شروع شد. در این زمان بود که شیعیان ما در هر شهری به قتل رسیدند، در این زمان بود که به صرف تهمت تشیع و دوستی ما دستها و پاها قطع میشد. هرکس به دوستی و دل سپردن به ما معروف میگردید زندانی شده، اموالش غارت گردیده، خانهاش ویران میگردید. پس از این دوره روزبهروز بلایا بیشتر و شدیدتر گردید تا به زمان عبید اللّه بن زیاد قاتل امام حسین(ع) رسید. سپس پس از او حجّاج بر سر کار آمد.
او نیز مردم را به شدیدترین وجه کشت و شیعیان ما را با کوچکترین ظنّ و گمان و تهمتی زندانی نمود، کار به جایی رسید که هرکس آرزو میکرد او را با صفت زندیق و کافر بخوانند امّا با صفت شیعه علی(ع) نخوانند، و کار به آنجا کشید که مردان نیک و کسانی که در جامعه بهخوبی یاد میشدند- و شاید راستگو و پرهیزگار نیز بودند- شروع به گفتن احادیث بلند و عجیب در رابطه با برتری بعضی از حاکمان پیشین نمودند، در حالیکه هیچکدام از آن احادیث و روایات را خداوند نیافریده و هیچگاه در جهان خارج مضمون آنها به وقوع نپیوسته بود. امّا او در هنگام روایت کردن این احادیث آنها را بر حقّ و ثواب میپنداشت؛ چراکه پیش از وی و همزمان با وی راویان بسیاری که به دروغ و عدم پرهیزگاری در جامعه معروف نبودند همین روایات را نقل نموده بودند[۴۶].[۴۷]
دعوت مردم به دوری از حکومت وقت
امام باقر(ع) امّت را به دوری گزیدن و قطع رابطه با حکومت ستمگر دعوت کرده و آنها را از هرگونه کمک و یاری به آنان نهی نمودهاند. حتّی اگر این کمک و یاری ربطی به مسائل سیاسی و حکومتی آنان نداشته باشد، امام باقر(ع) در جواب کسی که در رابطه با همکاری با حاکمان از ایشان پرسیده بود پاسخ دادند: نه [این کار جایز نیست]، حتّی به قدر کشش یک قلم بر روی کاغذ. آگاه باشید کسی از دنیای آنان [ستمگران] نصیب و بهرهای نخواهد برد مگر آنکه آنان از دین او نصیبها و بهرهها برده باشند[۴۸].
امام باقر(ع) مبانی همکاری با ستمگران و فاسقان را اینگونه آشکار ساخته است که: هرکس از گناهکار و کسی که خدا را نافرمانی میکند اطاعت و فرمانبرداری کند در حقیقت دین ندارد[۴۹].
امام باقر(ع) بر این نکته تأکید داشتند که تنها رابطهای که میان امّت و حاکم جائر ممکن است وجود داشته باشد، رابطه توجیه و ارشاد و قیام به مسئولیت خطیر نصیحت و موعظه آنان است. امام باقر(ع) فرمودهاند: هرکس به سمت سلطان ستمگری برود و او را به پرهیزگاری از خداوند متعال امر نموده و از عذاب خداوند ترسانده و موعظه کند اجری برابر با اجر ثقلین (جنّ و انس) و عملی مطابق با عمل آنان خواهد داشت[۵۰].
البتّه آن حضرت مواضعی را که گاه بهخاطر مصلحت دین اسلام نسبت به حاکمان ستمگر گرفته میشود از این قاعده استثنا نمودهاند. آن حضرت یاری رساندن به خلفا و فروش سلاح به آنها را در صورت بروز جنگ با دشمنان اسلام، جایز دانستهاند؛ چراکه آنان بهواسطه این سلاحها دشمن مشترک را دفع میکردهاند. آن حضرت به کسی که بار اسلحه برای حاکمان ستمگر اموی میبردند فرمود: این سلاحها را برای آنان ببر؛ چراکه خداوند بهوسیله آنها دشمنان ما و شما را دفع میکند - مراد کشور روم است- این سلاحها را به آنان بفروش، امّا اگر روزی جنگ بین ما و آنها (حاکمان اموی) درگرفت به آنها یاری نکن و سلاح نفروش[۵۱].
امام باقر(ع) در رابطه با حاکمان ستمگر فرمودهاند: پیشوایان ستمگر و پیروان آنان از دین خدا و راه حقّ دور ماندهاند. آنها با کارهایی که انجام داده و مرتکب آن میشوند به راه گمراهی رفتهاند[۵۲].[۵۳]
مواضع مستقیم امام باقر(ع) در برابر حاکمان منحرف
نقش حقیقی امام در جامعه نقش یک رهبر و الگوی بزرگ بود و از مهمترین مسئولیتهایی که بر دوش او نهاده شده بود اصلاح امّت و همچنین اصلاح حاکم امّت بوده است. همچنین از بین بردن و ریشهکن ساختن انحرافاتی که در جامعه بهوجود میآمد و جلوگیری از ادامه یافتن این انحرافات. این نقش با تغییر عوامل و شرایط سیاسی زمانه آن حضرت اسلوب و روشها و برنامهریزیهای مختلفی را طلب مینمود. امام(ع) با تغییر عناصر ذیل موضعگیری خود را تغییر میدادند:
- مصلحت کلّی اسلام.
- مصلحت خاصّ اسلام که با حفظ راه اهل بیت(ع) و تقویت آن با عناصر پاک با هدف تضمین استمرار حرکت آن در میان امّت، ارتباط تنگاتنگ داشت.
- شرایط کلّی و یا شرایط خاصّ که از ناحیه قدرت حاکم از یکسو و قدرت پایگاه مردمی اهل بیت(ع) از دیگرسو بهوجود میآمد.
تقیه روشی بود که امام باقر(ع) در موضعگیریهای خود در برابر حاکمان ستمگر بهکار میگرفتند. البتّه این روش در وقتی بهکار گرفته میشد که رودررویی آشکار، مفید و نتیجهبخش نبوده است. امام باقر(ع) حدّومرز تقیه را اینگونه بیان فرمودهاند که: تقیه در هر ضرورتی واجب است[۵۴]. آن حضرت همچنین فرمودهاند: «إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدِّمَاءُ، فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ»؛ «قاعده تقیه بهخاطر این وضع شده که خونها بهواسطه آن نگاهداری شود. پس هنگامی که انجام آن به خون و خونریزی منجر شد دیگر تقیهای وجود ندارد»[۵۵].
در زمان خلفای قبل از عمر بن عبدالعزیز امام باقر(ع) از روبرو شدن با حاکمان تقیه میفرمود تا کیان اهل بیت(ع) را از شرّ آنها حفظ نموده و یاران خود را از دشمنی دستگاه حکومتی در امان دارد. آن حضرت در هیچ یک از شئون حکومتی داخل نمیشد و دخالت آن حضرت در امور مملکت بسیار محدوده کوچکی داشت. امّا هنگامی که امر خلافت به عمر بن عبدالعزیز رسید اوضاع و شرایط جامعه تغییر کرد. عمر بن عبدالعزیز به خاندان اهل بیت(ع) نزدیکی بیشتری از خود نشان داده آنها را بر بنی امیه تفضیل داد و گفت که: من آنان را ترجیح میدهم؛ چراکه شنیدهام که پیغمبر اکرم(ص) میفرمود: همانا که فاطمه شاخهای از من است. آنچه او را خوشحال کند مرا خوشحال میکند و آنچه او را بیازارد مرا میآزارد. پس من به دنبال خوشحال کردن پیغمبر خدا(ص) بوده و از ناراحتی و رنجش او خودداری مینمایم[۵۶].
امام باقر(ع) از این آزادی نسبی که در زمان عمر بن عبدالعزیز ایجاد شد نهایت استفاده را بردند. آن حضرت شروع به ایفای نقش اصلاحی خود نسبت به حکومت زمان و دستگاههای حکومتی نموده، آنان را به راه راست ارشاد کرده و بر پایداری در خوشرفتاری با مردم تشویق نمودند.
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز برای امام باقر(ع) پیغام فرستاده و آن حضرت را به نزد خود دعوت کرد، امام باقر(ع) دعوت وی را پذیرفته، به نزد او رفته و با او جلساتی داشتند. آن حضرت شروع به نصیحت عمر بن عبدالعزیز کرده و از او میخواستند تا فعالیتهای خود را در زمینه برخورد با مردم با ارزشها و موازین اسلامی منطبق نماید. از چیزهایی که امام باقر(ع) به عمر بن عبدالعزیز فرمودهاند این عبارت نقلشده است که:... پس از خداوند متعال بترس و دو چیز را همواره با دلوجان مدّنظر داشته باش.
اوّل آنکه ببین دوست داری هنگامی که به نزد پروردگار خود میروی چه چیزی به همراه تو باشد. پس همان چیز را پیشاپیش برای خود بفرست. آنگاه ببین که در چنان روزی که در برابر پروردگار میایستی چه چیزی را ناپسند میداری که در آن روز به همراه تو باشد. پس در پی تبدیل آن چیز باش و هرگز امید نداشته باش کالایی که روی دست پیشینیان تو مانده و آنها از آن سودی نبردهاند برای تو منفعتی ایجاد کند و تو از آن سودی ببری، پرهیزگاری پیشه کن و از خدا بترس. ای عمر درها را بازبگذار، حجابها را از میان خود و مردمان بردار. همواره یاور ستمدیدگان و دشمنان ظالمان باش[۵۷].
در همین سفر عمر بن عبدالعزیز درباره بعضی از امور نیز با امام باقر(ع) مشورت نمود، و هنگامی که امام باقر(ع) قصد بازگشت به مدینه را داشت عمر بن عبدالعزیز به آن حضرت عرض کرد: ای ابو جعفر مرا سفارشی کن. امام باقر(ع) فرمودند: تو را به تقوای الهی دعوت میکنم. مردمان پیر و سالخورده را پدر خود، مردمان کم سنّوسال را فرزند خود، و مردمان میانسال را همچون برادر خود حساب کن[۵۸].
در زمان خلافت هشام بن عبدالملک امام باقر(ع) تحرّکاتی مطابق با موضعگیریهای هشام داشتند. هنگامی که موضع حکومت نسبت به آن حضرت کمی آرامتر میشد حرکات ایشان بیشتر و هنگامی که از سوی حکومت شدّت عمل بیشتری به خرج داده میشد فعالیت امام کمتر میگردید، زمانی که هشام بن عبدالملک وارد مسجد الحرام شد به امام باقر(ع) نگاهی انداخت. دید مردم گرداگرد آن حضرت حلقه زدهاند، هشام به اطرافیان خود گفت: این شخص کیست؟ به او گفتند: محمّد بن علی بن الحسین است، هشام گفت: آیا این همان کسی است که اهل عراق شیفته و فریفته او شدهاند؟! پس کسی را به نزد آن حضرت فرستاده و ایشان را به نزد خود طلب کرد و از آن حضرت سؤالاتی نمود و به بحث با آن حضرت پرداخت. اما امام باقر(ع) پاسخ همه سؤالهای او را داده و وی را در این بحث محکوم نموده و در مقابل یارانش بر او غالب آمدند[۵۹].
و هنگامی که امام باقر(ع) دستگیر و به شام برده شد هشام قصد پایین آوردن مقام آن حضرت را داشت. اینجا بود که امام باقر(ع) برپا خواست و فرمود: آی مردم، کجا میروید و شما را به کجا میبرند؟ خداوند پیشینیان شما را بهواسطه خاندان ما هدایت کرد و امر هدایت و سعادت پسینیان شما را نیز بهواسطه خاندان ما بهپایان خواهد رساند. پس اگر حکومت زودگذری به دست شما آمد بدانید که ما دارای حکومتی پایدار هستیم[۶۰].[۶۱]
موضع امام باقر(ع) در رابطه با جنگ مسلّحانه
امام باقر(ع) در برابر نهضتهای مسلّحانهای که خوارج آنها را ترتیب داده بودند موضعی بیطرف داشته و هیچگونه تأیید یا ردّی از آن حضرت نسبت به این انقلابها صادر نشد؛ چراکه آن حضرت از یکسو نمیخواستند رهبران این نهضتها یا حاکمان و خلفای اموی از موضع آن حضرت برای منافع خود بهرهبرداری نمایند، و از دیگر سوی آن حضرت میخواستند روح قیام و نهضت در میان جامعه باقی بماند.
در زمان امام باقر(ع) هیچگونه قیام و نهضتی از سوی علویان یا به رهبری یکی از اهل بیت(ع) یا یکی از یاران اهل بیت به وقوع نپیوست؛ چراکه امام باقر(ع) مشغول ساختن و گسترش دادن زیربنای مردمی برای حوادثی بودند که بعدها به وقوع میپیوست، آن حضرت نظر مردم را به قیامی که برادرشان زید در آیندهای نزدیک آن را رهبری میکرد متوجّه مینمودند. آن حضرت توجّه آنان را به ارتباطی که میان موضعگیری آینده زید و موضعگیری فعلی آن حضرت وجود داشت معطوف نموده و میفرمودند:
عبدالله دست من است که با آن کار میکنم، عمر چشم من است که با او میبینم و امّا زید زبان من است که بهوسیله وی سخن میگویم[۶۲].[۶۳]
امام باقر(ع) همواره مردمان را از تنها گذاشتن زید یا جنگیدن با او بر حذر میداشته است. ایشان میفرمودند: برادر من زید بن علی قیام خواهد کرد و در راه حقّ و حقیقت به شهادت خواهد رسید. وای بر کسی که از یاری او سر باز زند. وای بر کسی که با او مبارزه کند. وای بر کسی که با او به جنگ بپردازد[۶۴].
امام باقر(ع) توجیهکننده حرکت برادرش زید شهید بوده است. زید شهید نیز یکی از کسانی بود که در زیر لوای امامت امام باقر(ع) حرکت مینموده و حرکت نظامی زید شهید پس از بیاثر شدن سایر روشها بهعنوان بازویی برای اهل بیت عصمت و طهارت در مقاومت در برابر انحراف حکام بوده است.
از شواهدی که تبعیت زید شهید از امام باقر(ع) را تأکید مینماید اشعاری است که خود زید شهید در سوگ برادرش امام محمّد باقر(ع) گفته است: «شکافنده دانش در دل خاک نهان شد، همانکس که پیشوای مخلوقات و دارای طهارت مولد بود. پس از او چه کسی برای من جز جعفر مانده است که پیشوای مردمان و پرافتخار و بیهمتا باشد»[۶۵].
زید شهید پس از شهادت امام باقر(ع) قیام مسلّحانه خود را به تأخیر انداخته و به دنبال وقت مناسب برای آن میگشت و پس از کمتر از ده سال از شهادت امام باقر(ع) این نهضت را به انجام رسانید[۶۶].
جستارهای وابسته
- سبک زندگی امام باقر
- سیره اخلاقی امام باقر
- سیره عبادی امام باقر
- سیره خانوادگی امام باقر
- سیره تربیتی امام باقر
- سیره اجتماعی امام باقر
- سیره علمی امام باقر
- سیره تبلیغی امام باقر
- سیره سیاسی امام باقر
- سیره اقتصادی امام باقر
- سیره فرهنگی امام باقر
- سیره مدیریتی امام باقر
- سیره نظامی امام باقر
- سیره قضایی امام باقر
منابع
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲
- حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷
پانویس
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۳.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۱۵۴.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۱۴.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ص۳۲۵.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۹.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ج۲، ص۶۸ - ۶۹.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۷۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵ - ۳۰۶.
- ↑ حمیری، قرب الاسناد، ص۱۱۲.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۱۰۴، ح۶۴.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۰۵؛ و ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۲۷۰.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۹۰.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ «و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲ - ۴۷۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۲۳ - ۳۲۴.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...﴾ «امروز دینتان را کامل کردم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ طبری، دلائل الامامه، ص۲۳۳ - ۲۳۵.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۸۰.
- ↑ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۸۱.
- ↑ خصال، ج۱، ص۴۲.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۷۲.
- ↑ مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۲۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۷، ص۲۲۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۲، ص۱۳۵.
- ↑ بحار الانوار ۲۷، ص۵۱.
- ↑ کافى، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ خصال، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۷، ص۲۴۴.
- ↑ کافى، ج۲، ص۷۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۶۵، ص۱۴۹.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۷۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۲- ۴۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۷۸.
- ↑ کافى، ج۵، ص۱۰۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۲، ص۱۲۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۷۵.
- ↑ کافى، ج۵، ص۱۱۲، کتاب المعیشه، باب بیع السّلاح منهم.
- ↑ محاسن، ص۹۳.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۸۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۹۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۹۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۲۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۵، ص۱۸۲.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۷۷.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۷۹.
- ↑ مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۰۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۸۱.
- ↑ منظور از عبدالله برادر امام باقر(ع) عبدالله باهر مىباشد که از بارزترین، با فضیلتترین و جلیل القدرترین علماى مسلمانان بوده و از پدر بزرگوارش حضرت امام سجّاد(ع) دانشهاى بسیارى را روایت نموده و مردم آن روایات را از زبان او نوشته و ثبت و ضبط نمودهاند. (غایة الاختصار، ص۱۰۶) و امّا منظور امام باقر(ع) از عمر، برادر دیگر آن حضرت عمر بن علىّ بن حسین(ع) مىباشد. وى سیدى فاضل و جلیل بوده، متولّى موقوفات پیامبر اکرم(ص) همچنین متولّى موقوفات امام امیر المؤمنین(ع) بوده است. وى مردى پرهیزگار و باسخاوت بوده است. از او روایت شده است که گفت بر کسى که باغى از موقوفات حضرت على(ع) به او واگذار مىشود شرط است که هنگام رسیدن خرماها در دیوار باغ شکافى ایجاد کند تا همه بتوانند داخل باغ شده و از میوههاى آن بخورند و کسى را از این کار منع نکند. همچنین زید شهید سوّمین برادر امام باقر(ع) است که از دانشمندان بسیار باجلالت مسلمان بوده و در دانشهاى بسیارى تخصّص داشته است مانند علم فقه، حدیث، تفسیر، کلام و... وى معتقد به احقاق حقوق ستمدیدگان و بیچارگان بود وى رهبرى سیره جهادى آنان را در قیام گرانسنگى که از خود به یادگار گذاشت و بدانوسیله موجب انتشار بیدارى اسلامى در جامعه گردید برعهده گرفت و نقش بسزایى در سرنگونى حکومت سلسله اموى داشت.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ مقتل خوارزمى، ج۲، ص۱۱۳.
- ↑ مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۱۳. ثَوَى بَاقِرُ الْعِلْمِ فِي مَلْحَدٍ *** إِمَامُ الْوَرَى طَيِّبُ الْمَوْلِدِ /// فَمَنْ لِي سِوَى جَعْفَرٍ بَعْدَهُ *** إِمَامِ الْوَرَى الْأَوْحَدِ الْأَمْجَدِ.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۸۵.