سیره فرهنگی امام باقر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

فضای علمی و فرهنگی در عصر امام باقر(ع)

فضای سیاسی در عصر امویان سبب تغییر فضای علمی ـ فرهنگی جامعه شد. عالمانی مانند ابن شهاب زُهری به دربار وابسته شدند و به نشر احادیث جعلی پرداختند. در نتیجه فرهنگ جامعه اسلامی از آموزه‌های وحیانی و دینی دور شد و با تقویت و تأیید فرقه‌های ساخته‌شده، پایه‌های قدرت امویان استحکام یافت. در چنین فضایی، جریان منع نقل حدیث هم وجود داشت، گروه‌های خوارج، مرجئه و معتزله ظهور و بروز یافتند و نشر اسرائیلیات فراوان شد. غالیان نیز از درون شیعه به تخریب پرداختند تا جایی که شیعیان چندان با مناسک حج و احکام حلال و حرام الهی آشنا نبودند.

امام باقر(ع) در چنین فضایی بود، مبارزه علمی و فرهنگی را به اقدامات سیاسی ترجیح داد و به تبیین مسائل دینی و مذهبی پرداخت تا دست‌کم شیعه را به احکام الهی آشنا کند[۱]. امام(ع) ثابت کرد که در برخی شرایط، قلم از سلاح مؤثرتر و تحول‌آفرین‌تر است و بدین ترتیب، حتی دانشمندان اهل سنت را به تعجب واداشت، چنان که ابن حجر تصریح کرد که حضرت گنج‌های پنهان معارف و دانش را آشکار نمود و حقایق و لطایف آنها را تبیین کرد.

بر پایه برخی اخبار، در این دوره، احتمال چالش میان شیعیان با مخالفان وجود داشت، چالشی که جز ابراز هیجان و اختلاف سودی نداشت و حتی تلاش‌های علمی - فرهنگی امام را ناکام می‌گذارد. از این رو، به شیعیان سفارش کرد که با مخالفان فکری دشمنی نکنند[۲] و پیوسته پیروان خود را به اطاعت از پروردگار و عمل به دستورهای الهی دعوت کرد.

با توجه به چنین فضایی، به شرح اقدامات علمی - فرهنگی امام باقر(ع) پرداخته می‌شود[۳].

اقدامات علمی ـ فرهنگی امام باقر(ع)

امام(ع) برای تحول فکری در جامعه اقدماتی را به شرح ذیل در دستور کار قرار داد.

تبیین معارف و احکام

«امامت و ولایت» از اساسی‌ترین معارف و شرط قبولی اعمال است. امام باقر(ع) اسلام را بر پنج رکن نماز، زکات، حج، روزه و ولایت استوار دانست و ولایت را کلید قبولی دیگر ارکان شمرد[۴] و امام را حجت خداوند و هدایتگر مردم اعلام کرد[۵] که بدون آن، احکام دین دچار افزایش و کاهش می‌شود. امام افزوده‌ها را رد و کاستی‌ها را کامل می‌کند، تا حق از باطل جدا شود[۶]. تلاش امام باقر(ع) این بود تا جایگاه اهل بیت(ع) و مقام آنان با تکیه بر آیات قرآن تبیین گردد[۷].

امام(ع) افزون بر تبیین با تکیه بر قرآن، از روایت پدران خود و نقل از رسول خدا(ص) بهره برد. تبیین این معارف در کتاب مسند الامام الباقر(ع) با هشت هزار و ۵۶۴ روایت در موضوعات مختلف قابل جستجو است. اهل سنت نیز روایات امام باقر(ع) از پیامبر(ص) را نقل کرده‌اند، اما شیعه سخن خود حضرت را معتبر می‌داند. آن حضرت فرمود: نیازی به ذکر سند از ما نیست، وقتی حدیثی را بدون ذکر سند نقل کنم، آن حدیث از پدرم، از نیاکان، از پیامبر(ص)، از جبرئیل، از خداوند است[۸].

امام باقر(ع) همچنین در برابر دیدگاه‌های مخالف، از شیوه مناظره و گفتگو استفاده کرد و به تصحیح و تبیین معارف اسلام پرداخت، برای مثال:

  1. تبیین توحید، امامت، امر به معروف و نهی از منکر، تولّی و تبرّی، نماز، روزه، حج و جهاد؛
  2. تبیین انحراف فرقه‌ها، از جمله غالیان؛
  3. تبیین مسائل مختلف فقهی، شامل همه ابواب فقه؛
  4. تربیت شاگرد برای ترویج دین.

صبوری امام باقر(ع) در پاسخ به پرسش‌های مخالفان در خور توجه است. به طوری که حاضران در مناظره‌ها، شیفته بیان، اخلاق و معنویت امام(ع) می‌شدند و از این رهگذر، حکومت اموی نگران می‌شد و ایشان و پیروانش را زیر نظر می‌گرفت[۹].

زمینه‌سازی برای تدوین فقه جعفری

امام باقر(ع) با روایات فقهی بسیاری در گستره همه ابواب فقهی، زمینه‌ساز تدوین فقه جعفری و دستیابی به قواعد فقهی شد. به گونه‌ای که برخی ۴۸ قاعده فقهی از آنها استخراج کرده‌اند[۱۰]. امام(ع) در مواردی نیز به تصحیح برخی آرای انحرافی در فقه پرداخت. برای نمونه، برای وجوب نماز قصر(شکسته) در سفر به آیه ۱۰۱ سوره نساء[۱۱] استدلال کرد و تبیین نمود که تعبیر ﴿فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ در این آیه به قرینه آیه ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا[۱۲] درباره طواف، به معنای وجوب است و افزود که عمل پیامبر(ص) نیز در این‌باره بیانگر وجوب شکسته بودن نماز مسافر است[۱۳]. همچنین امام باقر(ع) درباره مسح کردن بر قسمتی از سر و پا، به آیه ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ[۱۴] استناد کرد، که حرف «باء» در «برؤوسکم» به معنای بخشی از سر است و کلمه «أرجلکم» به «برؤوسکم» عطف شده و مسح قسمتی از سر و پا را حکایت دارد. امام(ع) در پایان فرمود: پیامبر(ص) این تفسیر را داشت، اما مردم توجهی نکردند و آن را ضایع کردند[۱۵].

فقیهان شیعه از روایت «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»[۱۶]، برای وجوب اجتهاد بهره گرفتند و بر اساس اصول تبیین‌شده از سوی امام، درباره مسائلی که حُکم صریحی ندارد، اجتهاد کردند، قواعد فقهی تعریف نمودند و فتوا دادند[۱۷].

امام(ع) و زیدیه

امام باقر(ع) به سبب اختلافات فکری، چالش‌های درون‌شیعی و برون‌مذهبی و نیز سخت‌گیری‌های حاکمان اموی، از اقدام سیاسی برای اندازی حکومت پرهیز کرد. این اختلافات و چالش‌ها سبب ظهور و بروز دیدگاه‌های مختلف سیاسی شد و برخی به امام خرده گرفتند که چرا حضرت قیام نمی‌کند. زید، برادر امام، و یارانش اعتقاد داشتند که امام باید دست به شمشیر ببرد و قیام کند. عمر بن رباح نیز می‌گفت: امام باید اهل قیام باشد[۱۸]. شیعیان عراق در اثر ستم امویان، منتظر قیام امام باقر(ع) بودند، اما حضرت در برابر آنان مقاومت کرد. این مقاومت سبب شد برخی در امامت ایشان تردید کنند و به برادرش زید بپیوندند. روش پیروان زید موجب ناراحتی امام شد، آنان را نکوهش و لعن کرد[۱۹].[۲۰]

امام و جبریه و قدریه

آیاتی از قرآن به حاکمیت مطلق الهی اشاره دارد، مانند: ﴿مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ[۲۱]، ﴿تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ[۲۲] و آیاتی نیز انسان را صاحب اختیار می‌داند، که راهش را خودش انتخاب می‌کند، مانند: ﴿وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ[۲۳]، ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى[۲۴] و ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ[۲۵]. این آیات باید از سوی مفسران واقعی و امامان معصوم(ع) که راسخان در علم هستند، تفسیر شوند، تا جامعه دچار انحراف نشود. عدم تبیین صحیح آیات و توجه به بخشی از آنها سبب انحراف است. از این رو، گروهی به جبر و عده‌ای به تفویض گرایش یافتند.

امام(ع) با جبریه و قدریه درباره جبر و اختیار انسان گفتگو کرد و در مقابل این دو دیدگاه انحرافی، نظریه«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلِ الْأَمْرُ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ»[۲۶] را مطرح کرد. حضرت در تبیین این نظریه فرمود: «رحمت الهی به بندگانش، بیش از آن است که آنان را به گناه مجبور کند و سپس آنان را عذاب نماید. نیز خدا نیرومندتر از آن است که چیزی را اراده کند و تحقق نیابد». پرسیدند میان جبر و اختیار، جایگاه دیگری هم هست؟ فرمود: فضایی وسیع‌تر از فضای آسمان و زمین[۲۷].[۲۸]

امام و غالیان

غالیان امامان معصوم(ع) را خدا می‌دانستند، قائل به تناسخ روح آنان در وجود خود بودند یا ادعای نبوت می‌کردند. ادعاهای آنان بیشتر نشانگر ضعف فرهنگی جامعه آن عصر بود که از جهل و ناآگاهی مردم برای اهداف دنیوی خود بهره می‌جستند و برای بهره‌مندی از حمایت اصحاب امام و شیعیان، روایت جعل می‌کردند. فرقه‌های غالی مانند مغیریه، جارودیه، خَطّابیه و مَعَمریه در زمان امام باقر(ع) شکل گرفت[۲۹] و امام آنان را به شدت از خود طرد کرد و لعن نمود، تا چهره واقعی آنان نمایان شود.

مغیرة بن سعید، بیان بن سمعان، صائد نهدی، حمزة بن عماره بربری، حارث شامی، عبدالله بن عمرو بن حارث، ابوالخطّاب و بشار اشعری از غالیان لعنت‌شده هستند[۳۰]. امام باقر(ع) مغیره را به بلعم (باعورا) تشبیه کرد که خداوند اسم اعظم را به او عطا کرد و سپس گمراه شد[۳۱]. بیان بن سمعان خود را پیامبر می‌دانست[۳۲] و چون بر امام سجاد(ع) دروغ بست، از سوی امام باقر(ع) لعنت شد[۳۳]. امام(ع) برای مبارزه با غلات، افزون بر شیوه طرد و لعن به بیان صفات اسلام کامل، مؤمن[۳۴] و صفات شیعه[۳۵] پرداخت[۳۶].

امام و یهودیان

امام باقر(ع) مسلمانانی را که (مانند کعب الاحبار) از افکار یهود تأثیر می‌پذیرفتند، دروغ‌گو خواند و در برابر ادعای او که بیت‌المَقدِس قبله‌ای برتر از کعبه است، فرمود: خداوند در زمین خانه‌ای دوست‌داشتنی‌تر از کعبه نیافریده است[۳۷].[۳۸]

امام و کیسانیه

کیسانیه در عصر امام سجاد(ع) ظهور کرد و برخی شیعیان با تبلیغات مختار به امامت و مهدویت محمد بن حنفیه و پس از وی فرزندش ابوهاشم گرویدند. طرح مهدویت به معنای منجی‌بودن، در میان شیعیانی که تحت فشار حاکمیت اموی بودند، سبب رواج کیسانیه شد. اشعار کُثَیِّر عَزَّه و سید حمیری مبنی بر نجات شیعه از این وضعیت دشوار، نیز به گسترش مهدویت ابن حنفیه کمک کرد. با این حال، برخی شیعیان مانند ابوخالد کابلی و قاسم بن عوف، پیرو محمد بن حنفیه بودند، ولی او را ترک کرده به امام باقر(ع) گرویدند[۳۹]. امام برای جلوگیری از انحراف شیعیان به تبیین صحیح مسئله امامت و وجوب نص بر امامت ائمه از فرزندان فاطمه(س) پرداخت[۴۰].

نقش حضرت امام باقر(ع) در اصلاح ناهنجاری‌ها

اگرچه حاکمان و دستگاه‌های اداری و سیاسی آنان از اصول ثابتی که بر پایه قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم(ص) استوار است دور شده بودند، امّا از نظر ظاهر و در مقابل عموم مردم تظاهر به باور داشتن به مبانی فکری و تشریعی اسلام می‌نمودند. به همین جهت بود که می‌بینیم امام باقر(ع) در جامعه نقشی برای اصلاح دولت و ملّت و برگرداندن حاکم و دستگاه‌های دولتی وی، همچنین برگرداندن امّت به استقامت در دین و عقیده و حاکم کردن اسلام و مفاهیم و ارزش‌های آن بر اندیشه‌ها، عواطف و موضع‌گیری‌های آنان ایفا می‌نمود.

روش امام باقر(ع) در اصلاح جامعه با تغییر شرایطی که بر آن حضرت احاطه داشت تغییر می‌کرد. آن حضرت نسبت به تغییر موضع حکومت‌های زمان، همچنین تغییر وضعیت امّت اسلام روش‌های خود را عوض می‌نمود. امام باقر(ع) مورد توجّه دانشمندان اسلام که در شهرهای دنیای اسلام زندگی می‌کردند بود. هیچ‌کس از شهر مدینه دیدن نمی‌کرد مگر اینکه به خانه امام باقر(ع) رفته، به محضرش شرفیاب شده و از فضایل و دانش‌های آن حضرت کسب فیض می‌نمود. بزرگان فقه اسلامی مانند سفیان ثوری، سفیان بن عیینه و ابو حنیفه همواره قصد محضر آن حضرت می‌کرده‌اند.

امّا نقش اصلاحی آن حضرت در دو جهت‌گیری هم‌زمان متمرکز می‌شود:

  1. جهت‌گیری اوّل: فعالیت در میان اقشار مختلف مردم و عموم مردم بدون در نظر گرفتن خصوصیت دینی، چون در میان امّت اسلام افرادی با دین‌های دیگر نیز وجود داشتند. البتّه این جدای از فعالیت آن حضرت نسبت به حاکمان و دستگاه‌های حکومتی برای بازگرداندن آنان به راه مستقیم و جلوگیری از انحرافات آنان و محدود کردن دایره آن بود.
  2. جهت‌گیری دوّم: ایجاد یک جمعیت صالح و کارآمد تا اینکه در جامعه بر اساس اسلوب و قاعده‌های ثابته‌ای که ریشه در تعالیم روشنی‌بخش اهل بیت(ع) که آن نیز برگرفته از قرآن کریم و سنّت شریف نبوی است، در اصلاح اوضاع عامّه مردم همچنین اصلاح وضعیت دولت نقشی مؤثّر ایفا نماید[۴۱].

محورهای حرکت عمومی اصلاحاتی امام باقر(ع) ‌

اصلاح در عرصه فکر و عقیده ‌

از بحران‌های سختی که ماحصل روش حاکمان سابق بود بحران درهم آمیختگی مفاهیم، تقلید کورکورانه و سطحی‌نگری در عرصه فکر و اندیشه بود تا آنجا که در اثر فراوانی جریان‌های مخرّب و فعالیت آنها در رابطه با تحریف مفاهیم ناب اسلامی و دیگرگونه جلوه دادن حقایق، حقیقت اندیشه و مبانی نظری اسلام در نزد بسیاری از مسلمانان آشکار نبود. اینجا بود که امام باقر(ع) وظیفه وادار کردن مسلمانان به اصلاح اندیشه‌های خود برای تشخیص عقاید اصیل و درست از عقاید دروغین و ساختگی را به عهده گرفتند. آن حضرت افکار عمومی را در جهت ریشه‌دار ساختن اندیشه‌ها و مفاهیم اصیل‌ اسلامی در جهان اندیشه و جهان عمل به صورت مساوی و پوییدن صراط مستقیمی که خداوند متعال از انسان خواسته است سوق داد. امام باقر(ع) برای اصلاح اندیشه و عقاید مردم فعالیت‌های مختلفی انجام داد که ما اکنون به اهمّ آن فعالیت‌ها اشاره می‌نماییم:

ردّ افکار و عقاید مخرّب و مذاهب منحرف‌

ترویج‌کنندگان عقاید انحرافی برای افکار و عقاید مخرّب خود در میان اقشار جامعه پیروانی پیدا کردند، کسانی که هم آن عقاید را پذیرفته و هم ترویج می‌کردند. حال این کار آنها یا از روی جهل بوده یا از روی طمع و یا در اثر توطئه‌ای برای نابودی آیین جاودان اسلام. اینجا بود که می‌بینیم در زمان امام باقر(ع) حرکت غلات [کسانی که درباره مقامات ائمه(ع) زیاده‌روی می‌کردند] به رهبری مغیرة بن سعید عجلی رونق چشم‌گیری پیدا کرد.

علی بن محمد نوفلی روایت می‌کند که روزی مغیرة بن سعید به نزد امام ابو جعفر محمّد باقر(ع) شرفیاب شد و به آن حضرت عرض کرد: به مردم بگو که من علم غیب می‌دانم و سرزمین عراق را به تو (مغیره) داده‌ام. امام(ع) وی را به‌شدّت از خود راندند و سخنان ناراحت‌کننده‌ای به او زدند. تا آنجا که وی از آن حضرت رویگردان شد و رفت. سپس ابو هاشم عبدالله بن محمد حنفیه به نزد آن حضرت آمد و همان حرف‌ها را به امام باقر(ع) گفت. اینجا بود که امام باقر(ع) گریبان وی را گرفته و او را شدیدا زدند. تا جایی که نزدیک بود او به دست آن حضرت کشته شود، هنگامی که ابو هاشم سلامت خود را بازیافت به کوفه آمد. وی که شعبده‌باز هم بود مردم را به سوی آرای خود خواند و آنان را گمراه کرد و مردم بسیاری پیرو او گردیدند[۴۲].

امام(ع) هم‌چنان به صورت‌های مختلف مغیرة بن سعید را در محاصره خود داشته و مردم را از او برحذر می‌داشتند. آن حضرت مدام به لعن او می‌پرداختند و در برابر مردم می‌فرمودند: «لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ كَانَ يَكْذِبُ عَلَيْنَا»؛ خداوند مغیرة بن سعید را که بر ما دروغ می‌بست لعنت کند[۴۳]. آن حضرت همچنین بقیه سران غلات را نیز لعنت می‌کردند که از آن‌میان می‌توان به «بنان تبّان» اشاره نمود. آن حضرت در لعن او می‌فرمودند: «لَعَنَ اللَّهُ بُنَانَ التَّبَّانِ وَ إِنَّ بُنَاناً لَعَنَهُ اللَّهُ كَانَ يَكْذِبُ عَلَى أَبِي»؛ خداوند بنان تبّان را لعنت کند. بنان که لعنت خدا بر او باد بر پدرم دروغ می‌بست‌[۴۴].

امام باقر(ع) همه مسلمانان، بخصوص یاوران اهل بیت(ع) را از افکار آمیخته با غلوّ بر حذر می‌داشت و آنان را همواره به سمت اعتقادات پاک و درست راهنمایی می‌نمود. آن حضرت به آنان می‌فرمود: «لَا تَضَعُوا عَلِيّاً دُونَ مَا وَضَعَهُ اللَّهُ وَ لَا تَرْفَعُوهُ فَوْقَ مَا رَفَعَهُ اللَّهُ»؛ نه علی(ع) را پایین‌تر از آنچه خدا برایش قرار داده بیاورید و نه او را بالاتر از مقامی که خداوند برایش قرار داده ببرید[۴۵].

امام باقر(ع) انصار و یاوران خود را این‌گونه خطاب می‌کرد که: «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطَى يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغَالِي وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التَّالِي»؛ ای گروه شیعه پیروان آل محمّد، همواره از گروه میانه باشید که تندروان به سمت شما برگردند و کندروان به شما برسند[۴۶].

آن حضرت همچنین همگان را از پیروی گروه مرجئه برحذر داشته و آنها را لعنت می‌فرموده‌اند. آن حضرت فرموده‌اند: خداوندا جماعت مرجئه را لعنت کن که آنها در دنیا و آخرت دشمنان ما هستند[۴۷].

امام باقر(ع) همچنین همواره مردم را از پیروی افکار گروه‌های مفوّضه و مجبّره که قائل به جبر و تفویض بودند بر حذر می‌داشت. از فرمایشات آن حضرت در این رابطه است: مبادا که هرگز قائل به تفویض شوید؛ چراکه خداوند عزّ و جلّ هرگز امر خود را به خلق خود واگذار ننموده است؛ چراکه برگشت این امر به سستی و ضعف در خداوند متعال است که این هردو بر آن ذات مقدّس محال است. همچنین خداوند متعال بندگانش را بر گناه و معصیت وادار و مجبور ننموده است که برگشت این مطلب نیز به ظلم است و خداوند متعال از هرگونه ظلم و ستم مبرّا است‌[۴۸].

امام باقر(ع) در کنار ردّ قاطع و صریح افکار انحرافی، افکار سالم را درباره توحید به مردم می‌نمایاند تا آن‌که امّت عقاید صحیح و سالم را دریابند. از آن دسته مطالب که امام(ع) در این عرصه بر آن تأکید بسیاری داشتند بیان اساس و پایه‌های توحید و نفی تشبیه و جسم قائل شدن برای خداوند متعال است.

امام باقر(ع) در دعایی فرموده‌اند: «يَا ذَا الَّذِي كَانَ قَبْلَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ، ثُمَّ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ، ثُمَّ يَبْقَى وَ يَفْنَى كُلُّ شَيْ‌ءٍ، وَ يَا ذَا الَّذِي لَيْسَ فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى وَ لَا فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى، وَ لَا فَوْقَهُنَّ وَ لَا بَيْنَهُنَّ وَ لَا تَحْتَهُنَّ إِلَهٌ يُعْبَدُ غَيْرُهُ»؛ «ای آن کسی که قبل از هرچیز بوده‌ای، سپس همه‌چیز را آفریدی، سپس همه‌چیز نابود می‌شود و تو می‌مانی. ای آن کسی که نه در آسمان‌های بالا و نه در زمین‌های پایین، نه بالاتر از آسمان‌ها و نه بین زمین و آسمان و نه در زیرزمین خدایی غیر از تو نیست که کسی بخواهد او را عبادت کند»[۴۹].

آن حضرت در جواب کسانی که از جواز این اعتقاد که خداوند متعال موجود است می‌پرسیدند، این‌گونه پاسخ دادند که: آری، امّا خداوند متعال را از دو مطلب مبرّا کن. یکی ابطال و دیگری تشبیه‌[۵۰]. امام باقر(ع) همچنین فرموده‌اند: همانا خداوند من تبارک و تعالی از ازل بوده و همواره حیات داشته و حیات او مقید به چگونگی [یا مقوله کیف‌] نبوده و نیست (چراکه کیفیات خود حادث و مخلوق هستند و خداوند که موجود بسیط است ترکیبی ندارد تا چگونگی داشته باشد)، پروردگار من در حالتی بوده که بودنش از مقوله «کون کیف» یا بودن مقید به چگونگی نبوده است، او مکانی ندارد و در مقوله «این» نیز در نمی‌گنجد، در چیزی نیست [چراکه حلول باطل است‌] و بر چیزی قرار ندارد [چراکه محتاج چیزی نیست‌] و برای بودن خود مکانی پدید نیاورده است»[۵۱].

امام باقر(ع) همچنین بر عبودیت خالص برای خدا و بازداشتن مردم از فعالیت‌هایی که در آن شرک به خداوند متعال وجود داشت تأکید فراوانی داشتند. آن حضرت فرموده‌اند: «اگر بنده‌ای کاری را انجام بدهد که در دنیا و آخرت فقط رضایت خداوند را از آن عمل طلب کند، امّا در این میان رضایت احدی از مردم را در آن کار داخل نماید، هر آینه مشرک شده است»[۵۲].

امام باقر(ع) همچنین مردم را به انقطاع کامل به سوی خداوند متعال و بریدن از همه مظاهر دنیا و غیر خدا دعوت می‌نمودند. آن حضرت فرموده‌اند: بنده خدا هیچگاه خداوند را آن چنان‌که حقّ اوست عبادت و پرستش نمی‌کند، مگر اینکه از تمام خلق خدا بریده و به سمت خداوند متعال انقطاع و گرایش کامل پیدا نماید[۵۳].

امام باقر(ع) همگان را از سخن گفتن در رابطه با ذات خداوند متعال باز می‌داشته‌اند، و این مطلب بدین‌سبب بوده که انسان ذاتا محدود بوده و توانایی احاطه پیدا کردن و فهم چیزی‌که نامحدود است را ندارد. پس بحث کردن از ذات نامحدود برای او منفعتی ندارد و او را به‌جایی نخواهد رساند، بلکه او را از هدف دورتر خواهد کرد. از همین‌جا است که بحث و تفکر و پی‌گیری این مطلب که ذات خداوند متعال چیست بحثی بیهوده و بی‌فایده است. پس بنابراین امام باقر(ع) همگان را از این کار برحذر می‌داشته‌اند. آن حضرت فرموده‌اند: مردم همواره در بحث پیرامون چیزها و مسائل مختلف آزادند تا اینکه به بحث درباره ذات خداوند متعال برسند. پس اگر شنیدید کسی در رابطه با ذات خداوند متعال به بحث و سخن پرداخته است به او بگویید خدایی جز اللّه نیست، همان اللّه که واحد است و هیچ‌چیز مانند او نیست‌[۵۴].

از دیگر مسائلی که امام باقر(ع) بر آن تأکید زیادی داشتند جلوگیری از تبعیت کردن مردم از مذاهب منحرف و افکار مخرّب بوده است. آن حضرت با بیان عاقبت شوم اهل شبهات و اهل هوا و هوس و صاحبان بدعت این مهمّ را به انجام می‌رساندند. امام باقر(ع) برای دور کردن مسلمانان از تأثیرپذیری از منحرفان فکری و عقیدتی بر عاقبت شوم آنان تأکید کرده و آن را پیش چشم مردم مسلمان آشکار می‌ساختند. آن حضرت از انس گرفتن و الفت پیدا کردن مردم مسلمان با افکار و عقاید منحرف به‌شدّت جلوگیری کرده و نمی‌گذاشتند مردم با چنین افکاری خو بگیرند.

امام باقر(ع) در تفسیر قول خداوند تعالی: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[۵۵] این‌گونه فرموده‌اند: مراد این آیه نصاری، کشیشان، راهبان، اهل شبهه و اهل هواهای نفسانی از اهل قبله و حروریه و صاحبان بدعت هستند[۵۶].[۵۷]

بحث و مناظره با صاحبان مذاهب منحرف و سمبل‌های انحراف‌

گفت‌وگو یکی از مسائلی است که می‌تواند وسیله‌ای برای اصلاح مردم باشد؛ چراکه مناظره هدف‌مند و گفت‌وگوی صحیح می‌تواند افکار و مفاهیم انحرافی را ریشه‌کن کند. از همین‌جا بود که امام باقر(ع) به مناظره با بعضی از سران مخالفان برخاستند؛ چراکه این سران تأثیر زیادی بر پیروان خود داشتند و اگر آنها به راه راست هدایت‌شده و دست از انحراف برمی‌داشتند تعداد زیادی از پیروان آنها نیز اصلاح می‌شدند. اینجا بود که آن حضرت بیشتر به مناظره با چنین اشخاصی اهمیت می‌دادند. اکنون بعضی از مناظرات آن حضرت را در ذیل با هم مرور می‌کنیم:

مناظره امام باقر(ع) با عالمان مسیحی: هنگامی که هشام بن عبدالملک امام باقر(ع) را از مدینه به شهر شام احضار نموده بود آن حضرت در هنگام اقامت در شهر شام در مجالس اهل شام حاضر می‌شد. در یکی از روزها هنگامی که حضرت در میان گروهی از مردم نشسته بود و آنها از آن حضرت مسأله می‌پرسیدند، دید که مسیحیان به سوی کوهی که در آنجا بود می‌روند. امام(ع) از حال این مسیحیان سؤال کرد. مردم گفتند که اینها به نزد یکی از عالمان خود می‌روند که هرسال در چنین روزی به اینجا می‌آید و او آنچه آنها بخواهند و آنچه در سال آینده برایشان اتّفاق می‌افتد را برای آنها بازگو می‌کند. این دانشمند مسیحی تعدادی از یاران حواریون (اصحاب حضرت عیسی(ع)) را دیده است، امام باقر(ع) فرمودند: برخیزید تا ما نیز به نزد او برویم، امام باقر(ع) به همان جایی که مردم گفته بودند و نصاری به آنجا می‌رفتند تشریف‌فرما شدند. دانشمند مسیحی به امام باقر(ع) گفت: از تو سؤال کنم یا تو از من سؤال می‌کنی؟ امام باقر(ع) فرمودند: تو از من سؤال کن، دانشمند مسیحی سؤال‌های بسیاری در رابطه با روز قیامت، اهل جهنّم و درباره عزره و عزیز از آن حضرت پرسیدند و امام باقر(ع) به تمام سؤال‌های دانشمند مسیحی پاسخ دادند.

مرد مسیحی گفت: ای مسیحیان، من در عمر خود هیچ‌کس را دانشمندتر از این مرد ندیدم. تا آن زمان که این مرد در شام وجود دارد شما هرگز از من چیزی نپرسید و مرا به جایگاهم بازگردانید. مردم نیز او را به غارش بازگرداندند، و آن مسیحیان همه با امام بازگشتند. در روایت دیگری آمده است که آن دانشمند مسیحی و همه یارانش به دست امام باقر(ع) مسلمان شدند[۵۸].

مناظره امام باقر(ع) با هشام بن عبدالملک: هشام بن عبدالملک در رابطه با مسائل متنوّعی که به مقام و منزلت اهل بیت(ع) مربوط می‌شد با آن حضرت به مناظره پرداخت. وی درباره میراث‌داری اهل بیت از دانش پیامبر اکرم(ص) و ادّعای حضرت علی(ع) به دانستن علم غیب از امام باقر(ع) سؤال کرد. امام باقر(ع) همه مسائل متنوّع او را پاسخ داده و با او درباره اثبات مقام و منزلت اهل بیت(ع) با استشهاد به آیات قرآنی و احادیث شریف استدلال و مناظره فرمودند به‌گونه‌ای که هشام نتوانست هیچ‌یک از کلام و دلیل آن حضرت را ردّ کند. هشام در جاهای دیگر نیز با امام باقر(ع) به مناظره پرداخته است. هشام در بعضی از مناظرات به امام باقر(ع) عرض کرد: در نزد خداوند با من عهد و پیمان ببند که جریان این مناظره و شکست خوردن مرا تا زنده‌ام برای کسی بازگو نکنی، امام صادق(ع) فرماید: پدرم امام باقر(ع) با او عهد و پیمان بست تا هشام راضی شد[۵۹].

مناظره امام باقر(ع) با حسن بصری: حسن بصری به امام باقر(ع) عرض کرد: آمدم تا چند مسأله در رابطه با کتاب خدا از تو بپرسم. پس از گفت‌وگوی کوتاهی امام باقر(ع) به حسن بصری فرمودند: درباره تو به من خبری رسیده و من نمی‌دانم که آیا واقعاً تو این‌چنین هستی یا بر تو دروغ بسته‌اند؟ حسن بصری عرض کرد: آن چیست؟

امام باقر(ع) فرمودند: کسی که برای من خبرآورده گمان می‌کرد که تو گفته‌ای خداوند متعال بندگان را خلق کرده و همه کار و اختیار آنان را به خود آنان تفویض نموده است. حسن بصری سکوت کرد. سپس امام باقر(ع) بطلان عقیده به تفویض را برای او روشن کرده و او را از این عقیده برحذر داشتند. امام باقر(ع) به او فرمودند: از عقیده به تفویض برحذر باش؛ چراکه خداوند متعال امر بندگان را به خودشان واگذار نکرده و واننهاده است؛ چراکه این مسأله به سستی و ضعف در خداوند متعال برمی‌گردد که این هردو نسبت به ذات اقدس خداوند محال است و در او راه ندارد، همچنین خداوند متعال بندگان را بر گناه و معصیت هم مجبور نکرده است؛ چراکه این مسأله به ظلم و ستم در رابطه با خداوند برمی‌گردد که ظلم نیز نسبت به خداوند متعال محال است‌[۶۰].

امام باقر(ع) همچنین مناظراتی با محمّد بن منکدر - از پارسایان مشهور آن عصر ـ همچنین مناظراتی با نافع بن ازرق ـ یکی از سران خوارج ـ عبدالله بن معمر لیثی و قتادة بن دعامه بصری‌[۶۱] داشته‌اند. همچنین احتجاجات و مناظرات دیگری هم بوده که شرح آنها در این مختصر نمی‌گنجد[۶۲].

محکوم کردن فقیهان درباری ‌

قتادة بن دعامه بصری به نزد امام باقر(ع) آمد و چهل مسأله آماده کرده بود تا امام باقر(ع) را با آن مسائل امتحان کند، امام باقر(ع) به او فرمودند: آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟ قتاده عرض کرد: آری. امام باقر(ع) به او فرمودند: وای بر تو ای قتاده، خداوند تبارک و تعالی گروهی از خلق خود را آفرید و آنها را بر سایر خلایق حجّت قرار داد. آنها اوتاد روی زمین هستند که به امر خدا قیام می‌کنند. آنان به دانش خداوند ممتاز بوده و خداوند قبل از خلقت خلایق آنان را برگزیده است.

قتاده سکوتی طولانی کرد. سپس گفت: خدا تو را خیر دهد، به خدا قسم که من در نزد فقیهان بسیاری نشسته‌ام. من حتّی در نزد ابن عبّاس صحابی بزرگ پیامبر نیز حضور داشته‌ام. امّا در نزد هیچ‌کس قلبم آن چنان‌که در نزد تو آشفته و پریشان شده آشفته و مضطرب نگردیده است‌[۶۳].

امام باقر(ع) همچنین ابو حنیفه را در رابطه با عقیده به قیاس محکوم کرده‌اند، استاد محمّد ابو زهره درباره این بحث و محکومیت ابو حنیفه گفته است: از این نحوه مناظره امام باقر(ع) پیشوایی او بر همه دانشمندان معلوم و واضح می‌شود. آن حضرت آراء دانشمندان زمان خود را به بوته نقد می‌نهاد و چنان با آنها به بحث می‌پرداخت که گویا او رئیسی است که زیردستان خود را محاکمه می‌کند و آنها را به راه مستقیم هدایت می‌نماید و آنها نیز از این مقام ریاست پیروی و اطاعت می‌نمایند[۶۴].[۶۵]

دعوت مردم به گرفتن اندیشه از سرچشمه‌های زلال ‌

امام باقر(ع) مردم را از افتادن در دام اندیشه‌ها و نظریات و عقیده‌های منحرف بازمی‌داشتند. آن حضرت همچنین آنان را از بدعت‌گذاری و تبعیت از بدعت‌ها بازداشته و آن را یکی از مصادیق شرک دانسته‌اند. امام باقر(ع) در این رابطه فرموده‌اند: پایین‌ترین حدّ شرک آن است که مردی بدعتی را بگذارد و براساس بدعتی که گذاشته حبّ و بغض روا دارد[۶۶].

امام باقر(ع) همچنین از فتوا دادن بر طبق رأی و عقیده شخصی برحذر داشته و فرموده‌اند: هرکس که بدون دانش خدا داد و در نظر گرفتن رضایت خداوند برای مردم فتوا دهد ملائکه رحمت و ملائکه عذاب وی را لعنت کرده و گناه هرکس که عمل بر آن فتوا کند برگردن او خواهد بود[۶۷].

از اینجا بود که آن حضرت همواره مردم را به گرفتن دانش و اندیشه از سرچشمه‌های زلال آن‌که همان اهل بیت معصوم و پیغمبر که از هرگونه انحراف و کجی پیراسته بودند دعوت می‌کرد. امام باقر(ع) در سخنی خطاب به سلمة بن کهیل و حکم بن عتیبه فرموده‌اند: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا»؛ اگر در شرق و غرب عالم بگردید نمی‌توانید دانش صحیحی بیابید مگر آنچه از نزد ما خارج می‌شود[۶۸].

امام باقر(ع) از همنشینی با اهل جدل برحذر می‌داشته و می‌فرمود: با اهل جدل همنشینی نکنید؛ چراکه آنان به قصد تخطئه حیطه بحث و جدل را به محدوده آیات خداوند می‌کشانند[۶۹]. امام باقر(ع) همچنین همگان را به ذکر مقامات اهل بیت(ع) و فضایل آن بزرگواران تشویق و ترغیب می‌کرد؛ چراکه این‌کار یکی از راه‌های انتشار حقّ و فضیلت بود. از سعد اسکاف روایت شده است که گفت: به امام باقر(ع) عرض کردم: من مجالسی برگزار می‌کنم و در آنها به سخنرانی برای مردم می‌پردازم و در میان قصّه و سخن گفتن برای مردم حقّ و فضیلت شما را برای آنان ذکر می‌کنم. امام باقر(ع) به او فرمودند: آرزو می‌کنم که کاش در هر سی ذراعی یک سخنران مانند تو موجود می‌بود[۷۰].[۷۱]

انتشار دانش‌های اهل بیت(ع) ‌

امام باقر(ع) درهای حوزه علمیه خود را برای همه فرزندان امّت اسلام باز گذاشته بود تا آنجا که دانشجویان زیادی از شهرها و نقاط مختلف کشور اسلام به این حوزه علمیه رو آورده و تعداد زیادی از مسلمانان با موضع‌گیری‌ها و امیال مختلف از دریای بیکران دانش امام باقر(ع) بهره‌مند شده بودند. از آن میان می‌توان به: عطاء بن ابی رباح، عمرو بن دینار، زهری، ربیعة الرّأی، ابن جریج، اوزاعی، بسّام صیرفی‌[۷۲]، ابو حنیفه و دیگران اشاره کرد[۷۳]. عبدالله بن عطاء در همین رابطه گوید: من دانشمندان را در نزد هیچ‌کس چون امام محمّد باقر(ع) کم‌دانش نیافتم. من «حکم» را در نزد او همچون شاگردی در نزد استاد دیدم‌[۷۴].

احادیث امام محمّد باقر(ع) همواره با سند متّصل از پدران بزرگوارش(ع) از رسول خدا(ص) بود. البته آن حضرت گاه نیز احادیث مرسل بیان می‌فرموده و سند ذکر نمی‌کردند. هنگامی که از دلیل این مطلب از آن حضرت سؤال شد فرمودند: هرگاه دیدید حدیثی را ذکر کرده و برای آن سند نیاوردم، بدانید که سند من در آن حدیث پدرم زین العابدین از پدرش حسین شهید از پدرش علی بن ابی طالب از رسول خدا(ص) از جبرئیل از خداوند عزّ و جلّ می‌باشد[۷۵].[۷۶]

تأسیس دانشگاه نمونه فقه‌[۷۷]

حضرت امام باقر و فرزند بزرگوارشان حضرت امام صادق(ع) تلاش بسیاری در راه نشر فقه اسلامی انجام دادند. در زمانه‌ای که جامعه اسلامی در رویدادها و اضطراب‌های سیاسی غرق‌شده و حکومت‌ها نیز هیچ اهمیتی به مسائل دینی نداده وخامت اوضاع تا بدان پایه رسید که امّت اسلام از مسائل دین خود حتی اندکی هم نمی‌دانستند، این دو بزرگوار به فعالیتی مثبت در جهت انتشار فقه اسلام در میان جامعه داشتند. دکتر علی حسن می‌گوید: ما پس از تتبّع و بررّسی متون تاریخی به مثال‌های بسیاری دست‌یافته‌ایم که بر این پدیده - بی‌اهمیتی به مسائل دینی- که پدیده غالب قرن اوّل اسلامی بود چه در نزد حاکمان، چه در نزد دانشمندان و چه در نزد امّت، دلالت دارد. مقصود از بی‌اهمیتی به مسائل دینی این است که آنان شناخت کافی از امور دینی نداشتند. آنان در هیچ‌یک از مسائل دینی دارای جزم و یقین نبودند و حتّی در عبادات نیز دارای اعتقاداتی متزلزل بودند. از نمونه‌های این پدیده روایتی است که در آن آمده است: ابن عبّاس در آخر ماه رمضان بر منبر شهر بصره خطبه خواند و گفت: صدقه روزه خود را از مال خود کنار بگذارید. مردم نفهمیدند که منظور او چیست. ابن عبّاس گفت: آیا در اینجا کسی از مردم مدینه هست؟

برخیزید و این مسأله را به برادران خود بیاموزید که آنها آنچه را که پیامبر اکرم(ص) بر آنان واجب کرده است نمی‌دانند[۷۸]. مردم شهرهای اسلامی به امور دین خود شناخت کافی نداشتند، در شهرهای منطقه شام کسانی پیدا می‌شدند که تعداد نمازهای واجب را نمی‌دانستند و به نزد بعضی از صحابه رفته و از تعداد نمازهای واجب سؤال کرده‌اند[۷۹].

نقش درخشانی که امام باقر و امام صادق(ع) در نشر فقه و بیان احکام شریعت الهی در جامعه آن‌روز ایفا کردند را می‌توان از بزرگترین خدماتی دانست که این دو امام بزرگوار به جهان اسلام نموده‌اند. فرزندان صحابه و تابعان و رؤسای مذاهب اسلامی همچون ابو حنیفه و مالک و دیگران تلاش زیادی برای بهره‌برداری از دانش این دو امام بزرگوار داشته‌اند، همچنین تعداد زیادی از فقها همچون زرارة بن اعین، محمد بن مسلم و ابان بن تغلب زیر دست امام ابو جعفر محمّد باقر(ع) فارغ التّحصیل شده و به دنیای اسلام ارائه گردیدند. اینان کسانی هستند که فضیلت تدوین و جمع‌آوری احادیث امام باقر(ع) را دارا بوده و هرکدام از آنها از مراجع فتوی در میان مسلمانان شدند. بدین‌ترتیب امام محمّد باقر(ع) شادابی دین اسلام را به آن برگردانید و از نابودی و فراموش شدن ثروت‌های دینی این شریعت الهی جلوگیری کرد.

در اینجا سزاوار است این نکته را متذکر شویم که شیعیان اهل بیت(ع) اوّلین کسانی بودند که به تدوین و جمع‌آوری ابواب و مسائل فقه روی آوردند. مصطفی عبدالرزّاق گوید: این مطلب که تدوین و جمع‌آوری فقه را شیعیان زودتر از دیگران انجام دادند مطلبی معقول است؛ زیرا آنان درباره ائمّه خود به عصمت یا چیزی شبیه عصمت معتقد بودند و سزاوار است که احکام و فتاوای ائمّه خود را تدوین و جمع‌آوری نمایند[۸۰].[۸۱]

رویه فرهنگ‌سازی امام باقر(ع) ‌

دانش بهترین وسیله برای جلوه‌گر شدن حقیقت اندیشه اسلامی و راه الهی در زندگی انسان است. علم بهترین وسیله برای رسیدن گروه شیعه به درجه رفیع امانتداری خداوند در زمین است که خداوند بشر را برای آن آفریده. از همین‌رو است که اهل بیت(ع) در راه فراگیری دانش‌های مرتبط با عقیده و شریعت، و دریافت این دانش‌ها از مصادر اصلی که قرآن و سنّت باشد بر اصحاب خود سخت می‌گرفتند. اگر رویه فرهنگی و تعلیماتی امام باقر(ع) را مورد ملاحظه قرار دهیم، می‌بینیم که آن حضرت در راه تعلیم و فرهنگ‌سازی برای گروه شیعیان صالح خود بر امور ذیل تأکید ویژه‌ای داشته‌اند:

تشویق به طلب علم‌

امام باقر(ع) همواره بر طلب علم، مخصوصا علم فقه تشویق فراوان داشتند. آن حضرت فرموده‌اند: «الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ: التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ، وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ»؛ برترین کمال که دربردارنده همه کمال‌هاست، تفقّه در دین (فهم دینی)، صبر بر مصائب و برنامه‌ریزی برای معیشت و زندگی است‌[۸۲].

امام باقر(ع) پرسیدن را کلید دروازه دانش دانسته و یاران خود را به پرسش کردن تشویق می‌نمودند. آن حضرت در این رابطه روایتی از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم(ص) نقل فرموده‌اند که فرمود: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُهَا السُّؤَالُ، فَاسْأَلُوا يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ، فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِيهِ أَرْبَعَةٌ: السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُجِيبُ لَهُمْ»؛ دانش همچون گنجینه‌ها و کلید این گنجینه‌ها سؤال است. پس ای بندگان خدا ـ خداوند شما را رحمت کند ـ سؤال کنید. که در این کار چهار نفر اجر و پاداش می‌گیرند: سؤال‌کننده، پاسخ‌دهنده، شنونده و آن‌کس که آنان را اجابت کند[۸۳].[۸۴]

جایگاه ممتاز دانشمندان و فضیلت آنان ‌

امام باقر(ع) در کلمات گهربار خود فضیلت دانشمندان را بیان داشته و آنان را از عابدان برتر دانسته‌اند؛ چراکه علم حقیقی انسان را به بیداری کامل و پیدا کردن بصیرت نسبت به حقایق، تصوّرات، رویدادها و موضع‌گیری‌ها می‌رساند. پس چنین انسانی هیچگاه کاری را با کاری و موضع‌گیری‌ای را با موضع‌گیری‌ای مخلوط نکرده و امر بر او مشتبه نمی‌شود. و در این هنگام است که در همه عرصه‌های زندگی خود قادر به جدا کردن حقّ از باطل و رسیدن به واقعیت می‌باشد. امام باقر(ع) در این رابطه فرموده‌اند: دانشمندی که از دانش خود بهره جوید، از هزار عابد بافضیلت‌تر و برتر است‌[۸۵].

همچنین فرموده است: به خدا سوگند که مرگ یک عالم در نظر ابلیس از مرگ هفتاد عابد دوست‌داشتنی‌تر است‌[۸۶]. امام باقر(ع) همچنین در روایتی ویژگی‌های یک دانشمند خوب را برشمرده، فرموده‌اند: «إِنَّ الْفَقِيهَ حَقَّ الْفَقِيهِ: الزَّاهِدُ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبُ فِي الْآخِرَةِ، الْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّةِ النَّبِيِّ»؛ همانا آن فقیه که حقّ فقاهت را به‌جای آورد، کسی است که در دنیا پارسایی پیشه کرده و رغبتش در امر آخرت باشد. دانشمندی که همواره دست تمسّک به سنّت نبی اکرم(ص) بزند[۸۷].[۸۸]

اخلاص در یاد گرفتن دانش‌

امام باقر(ع) همیشه بر خلوص نیت در راه طلب دانش تأکید داشتند. به این معنا که هدف نهایی از رفتن به دنبال علم و دانش، رسیدن به حقّ و مستقرّ کردن اعتقاد به حقّ در اندیشه و دل مردم، نزدیک کردن آنان به خداوند متعال و پیاده کردن راه‌وروش الهی در زندگی جامعه باشد.

امام باقر(ع) فرموده‌اند: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِيُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاءَ، أَوْ يُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ، أَوْ يَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا»؛ هرکس دانش بجوید تا با آن بر دانشمندان فخرفروشی کرده یا به مجادله با نادانان بپردازد، یا اینکه به‌واسطه آن دانش توجّه مردم را به خود جلب نماید، پس باید که نشیمنگاهی از آتش برای خود برگزیند؛ چراکه ریاست و سروری جز برای اهل آن راست نمی‌آید[۸۹].[۹۰]

ضرورت نشر دانش و فرهنگ‌سازی برای مردم ‌

امام باقر(ع) همچنین بر انتشار دانش و یاد دادن آن به مردم و اشاعه آن در سطوح مختلف جامعه تأکید داشته و از کتمان آن نهی نموده‌اند. آن حضرت در این رابطه فرموده‌اند: هرکس یک باب از دانش و هدایت را به مردم بیاموزد، خداوند به میزان اجر هرکس که به آن دانش عمل نماید به او نیز می‌دهد در حالی‌که از اجر آنان چیزی کم نمی‌شود[۹۱]. آن حضرت همچنین فرموده‌اند: خداوند بنده‌ای را رحمت کند که دانش را زنده نگاه می‌دارد... و به مذاکره دانش با اهل دین و اهل ورع می‌پردازد[۹۲].

آن حضرت همچنین برای علم و دانش زکات قرار داده و فرموده‌اند: «زَكَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللَّهِ»؛ زکات دانش آن است که آن را به بندگان خدا بیاموزی‌[۹۳].

امام(ع) مذاکره و تعلیم و تعلّم دانش را به مانند نماز محسوب داشته است: مذاکره دانش به منزله تعلیم و تعلّم، و تعلیم و تعلّم به منزله نماز قبول شده است‌[۹۴].[۹۵]

لغزشگاه‌ها و آفت‌های دانشجویان‌

انسان هر مقدار از دانش که بیاموزد باز به دانش بیشتری محتاج است و در بسیاری از موارد بعضی از حقایق بر وی پوشیده می‌ماند. به همین جهت است که امام باقر(ع) به دانشجویان و دانشمندان توصیه فرموده‌اند تا در پاسخ دادن به سؤالات، جانب احتیاط را رعایت کنند تا اینکه مبادا کسی را در وادی انحراف انداخته یا گمراه سازند. آن حضرت در روایتی در این رابطه می‌فرمایند: «الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ، وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ»؛ «توقّف کردن و دست نگهداشتن در موارد شبهه‌ناک از غرق شدن در دریای هلاکت بسیار بهتر است و اگر روایت حدیثی را که با سند صحیح به تو نرسیده ترک کنی بهتر از آن است که حدیثی را بگویی که به حساب آن نرسیده و درستی آن بر تو آشکار نشده باشد»[۹۶].

آن حضرت همچنین فرموده‌اند: آنچه را که می‌دانید بگویید و آنچه را که نمی‌دانید در رابطه با آن بگویید: خداوند به آن داناتر است؛ چراکه گاه شخص آیه‌ای از قرآن را به صورت انتزاعی و از روی نادانی به‌گونه‌ای معنا و تفسیر می‌کند که به‌واسطه این تفسیر غلط به فاصله‌ای بیش از فاصله بین زمین و آسمان سقوط می‌کند[۹۷].

امام باقر(ع) این‌گونه احتیاط را از حقوق خداوند بر بندگان دانسته می‌فرماید: حقّ خداوند بر بندگان این است که: آنچه را می‌دانند بگویند و در تکلم به آنچه نمی‌دانند دست نگهدارند[۹۸].[۹۹]

مرجعیت علمی‌

از حقایقی که در میان مسلمانان شهرت به‌سزائی یافته است، این است که حضرت أمیر المؤمنین علی(ع) در میان صحابه پیغمبر(ص) داناترین آنها به کتاب خدا و سنّت رسول خدا(ص) بوده و اوست که دروازه شهر علم پیامبر بوده و به فرزندان خود نیز آنچه را که از پیامبر اکرم(ص) آموخته یاد داده و تعلیم کرده است. فرزندان او نیز این علم و دانش را در میان خود به ارث باقی گذاشته و از یکدیگر به میراث برده‌اند. از همین جاست که اهل بیت پیامبر(ع) داناترین مردم به قرآن و سنّت می‌باشند، از این‌رو امام باقر(ع) تأکید ویژه‌ای بر مرجعیت علمی اهل بیت(ع) داشته و بیان داشته است که دانش اهل بیت(ع) از زمان حضرت آدم(ع) تا به آن‌روز نسل بعد از نسل به آنان به ارث رسیده است.

آن حضرت در روایتی می‌فرمایند: دانشی که به همراه حضرت آدم(ع) نازل شد پس از آدم برداشته نشد، بلکه این دانش به ارث رسید. علی(ع) عالم این امّت بود و در میان ما اهل بیت هیچ عالمی دنیا را ترک نمی‌کند مگر اینکه برای پسینیان خود همان دانش، یا اگر خداوند بخواهد بیشتر از آن را به یادگار می‌گذارد[۱۰۰].

امام باقر(ع) این مطلب را که علم ظاهر و باطن قرآن فقط و فقط مخصوص اهل بیت(ع) می‌باشد این‌گونه بیان فرموده‌اند: به‌جز جانشینان یا اوصیاء پیامبر اکرم(ص) هیچ‌کس نمی‌تواند ادّعا کند که تمام دانش قرآن از ظاهر و باطن در نزد او موجود است‌[۱۰۱].

همچنان‌که آن حضرت به این مطلب که دانش اهل بیت(ع) دانشی است که هیچ‌گونه خطا و اشتباهی در آن راه ندارد، این‌گونه تأکید فرموده‌اند که: هیچ‌کس در میان مردم دارای مقام تشخیص راه حق و درست نمی‌باشد و هیچ‌یک از مردم در مقام قضاوت به قضاوت حقّ موفّق نمی‌شود مگر اینکه آن دانش و قضاوت را از ما اهل بیت فراگرفته باشد[۱۰۲].

اهل بیت(ع) این ادّعا را در جهان واقع نیز به اثبات رسانده و شایستگی خویش را برای مرجعیت علمی عموم مسلمانان به منصه ظهور رسانده‌اند. آنجا که به صراحت تاریخ می‌بینیم دانشمندان از همه شهرهای عالم اسلامی قصد زیارت این بزرگواران و کسب علم و دانش از محضر پرفیض‌شان را داشته‌اند.

امام باقر(ع) به جهت عینیت بخشیدن به این مرجعیت علمی و همچنین به جهت ایمن‌سازی گروه شیعیان صالح خود از کژی و انحراف، همواره آنان را به رجوع در مسائل علمی به اهل بیت(ع) ترغیب می‌فرمود[۱۰۳]. آن حضرت همچنین اصحاب خود را به گرفتن علم و دانش از دانشمندانی که علم خود را از اهل بیت(ع) گرفته و فنون و اصول و قواعد دانش را از آن بزرگواران یاد گرفته‌اند توصیه می‌فرمودند[۱۰۴].[۱۰۵]

مؤسّسات فرهنگی‌

امام باقر(ع) نقش بزرگی در توسعه مؤسّسات فرهنگی داشتند. آن حضرت مدارس علمیه بسیاری در مهمترین شهرهای اسلامی بنیان نهادند:

  1. مدرسه مدینه: خود امام باقر(ع) بر این مدرسه اشراف داشته و از میان آنان فقیهانی را برای حمل و نشر دانش از این دانشگاه به سایر شهرهای کشور اسلام انتخاب می‌فرمود.
  2. مدرسه کوفه: چند تن از شاگردان و فارغ التّحصیلان مدرسه امام باقر(ع) که به دست آن حضرت تربیت شده بودند بر این مدرسه اشراف داشته و این مدرسه در انتشار علوم اهل بیت(ع) و ارجاع دادن مردم به سوی آنان به موفقیت‌هایی دست یافت. تا آنجا که حاکم اموی هشام بن عبدالملک نیز به این حقیقت اعتراف کرده است. او در ضمن کلامی به امام باقر(ع) این‌گونه اشاره کرده که این کسی است که اهل عراق شیفته او شده‌اند[۱۰۶]. به همین خاطر امویان اهل عراق را از دیدار با امام باقر(ع) منع نموده بودند[۱۰۷].
  3. مدرسه قم: این مدرسه علمیه شاخه‌ای از مدرسه کوفه بوده که یکی دیگر از شاگردان و دست‌پروردگان امام محمّد باقر(ع) بر این مدرسه اشراف داشت. در همین زمان تحت‌تأثیر مدرسه کوفه و قم، مدارس دیگری نیز در مشرق جهان اسلام، همچون مدرسه ری و خراسان به‌وجود آمد[۱۰۸]. در این زمان مدارس سیار دیگری نیز وجود داشت؛ بدین‌ترتیب که دانش‌آموختگان مکتب امام باقر(ع) در هرکجا و در هر شهری که فرود می‌آمدند، به دور خود افرادی را جمع کرده و مدرسه‌ای تأسیس می‌نمودند.

البتّه این‌چنین حوزه‌های علمی به نسبت تعداد افرادی که به این کار اقدام کرده، همچنین به نسبت تعداد مردمی که به این نوع حوزه‌های علمی روی می‌آوردند محدود بوده است. این مؤسّسات فرهنگی نقش بزرگی در تربیت فقها و مبلّغان از شهرهای مختلف جهان اسلام داشتند.

روش‌های فرهنگی امام باقر(ع) نیز متنوّع بود، بعضی از این روش‌ها دارای ویژگی‌های فردی، و بعضی دیگر دارای ویژگی‌های اجتماعی بوده است. همچنان‌که گاه این فرهنگ‌سازی را از راه تدریس، گاه از راه فرستادن نامه و گاه از طریق توصیه و سفارش به انجام می‌رسانده‌اند.

فرهنگ‌سازی و تعلیمات امام باقر(ع) تنها منحصر به فقه و اصول یا علوم دینی به شکل خاصّ نبود، بلکه علوم آن حضرت دربر دارنده همه علومی بود که در آن روزگار شناخته شده بود[۱۰۹].[۱۱۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۰.
  2. برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۰۳.
  3. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۵.
  4. برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۸۷؛ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۸.
  5. کلینی، المحاسن، ج۱، ص۱۷۹.
  6. صفار، بصائر الدرجات، ص۳۵۱ - ۳۵۲ (فیها منّا رجل..)؛ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۰.
  7. عیاشی، تفسیر، ج۱، ص۸۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۲۷.
  8. غازی، مسند الرضا(ع)، ص۱۴؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۶۹.
  9. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۶.
  10. محمدحسین علی الصغیر، الامام محمد الباقر(ع) مجدد الحضارة الاسلامیه، ص۲۵۰ - ۲۵۳.
  11. ﴿أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ «که از نماز بکاهید» سوره نساء، آیه ۱۰۱.
  12. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  13. صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۳۴.
  14. «ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دست‌های خود را مسح نمایید، خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.
  15. کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۰.
  16. ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج۴، ص۴۵ - ۴۶.
  17. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۷.
  18. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۰۵ - ۵۰۶.
  19. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۹۰.
  20. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۳.
  21. «و چرا هنگامی که به باغستان خویش درآمدی نگفتی: «ما شاء الله لا قوّة الّا باللّه» [- آنچه خداوند بخواهد (همان است) هیچ توانی جز از سوی خداوند نیست؛ اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود می‌یابی» سوره کهف، آیه ۳۹.
  22. «و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمین‌لرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده می‌فرمودی آنان و مرا پیش از این نابود می‌کردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کم‌خردان ما کرده‌اند نابود می‌فرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه می‌داری و هرکس را بخواهی راهنمایی می‌فرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
  23. «و خداوند، آسمان‌ها و زمین را به حق آفرید و (چنین کرد) تا هر کس برابر با آنچه انجام داده است جزا بیند و به آنان ستم نخواهد شد» سوره جاثیه، آیه ۲۲.
  24. «بگو: آیا جز خداوند پروردگاری بجویم حال آنکه او پروردگار هر چیز است و هیچ کس کاری (زشت) جز به زیان خویش نمی‌کند و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر نمی‌دارد سپس بازگشتتان به سوی پروردگارتان است آنگاه شما را به آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گردا» سوره انعام، آیه ۱۶۴.
  25. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
  26. طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۹۸.
  27. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۵۹.
  28. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۴۶.
  29. نوبختی، فرق الشیعه، ص۲۱، ۴۳ - ۴۴، ۵۹.
  30. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۸۹، ۴۹۰، ۵۷۷، ۵۹۰ و ۵۹۳.
  31. عیاشی، تفسیر، ج۲، ص۴۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۷۹.
  32. ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۲۰۹.
  33. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۹۱.
  34. طوسی، الامالی، ص۱۸۹.
  35. صدوق، الخصال، ص۳۹۷ و ۴۴۴.
  36. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۴۶.
  37. کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۴۰.
  38. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۴۷.
  39. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۳۶ - ۳۴۰.
  40. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۴۷.
  41. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۵۳.
  42. شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۲۱.
  43. بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۹۷.
  44. بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۹۷.
  45. بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۸۳.
  46. بحار الانوار، ج۶۷، ص۱۰۱.
  47. بحار الانوار، ج۴۶، ص۲۹۱.
  48. بحار الانوار، ج۵، ص۲۹۸.
  49. بحار الانوار، ج۳، ص۲۸۵.
  50. بحار الانوار، ج۳، ص۲۶۵، مراد از ابطال این است که خداوند را بدون هیچ صفتى فرض کنیم و مراد از تشبیه این است که براى او صفاتى مشابه صفات مخلوقات فرض کنیم.
  51. بحار الانوار، ج۳، ص۳۲۶، این روایت به صورت کامل در فصل آخر کتاب در بخش میراث کلامى امام باقر(ع) آمده است.
  52. بحار الانوار، ج۶۹، ص۲۹۷.
  53. بحار الانوار، ج۶۷، ص۲۱۱.
  54. بحار الانوار، ج۳، ص۲۶۴.
  55. «بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ * آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
  56. بحار الانوار، ج۲، ص۲۹۸.
  57. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۵۵.
  58. بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۱۳- ۳۱۵.
  59. بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۰۸، ۳۱۶.
  60. احتجاج، ج۲، ص۱۸۴.
  61. اعیان الشّیعه، ج۱، ص۶۵۳.
  62. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۶۰.
  63. بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۵۷.
  64. تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۶۸۹.
  65. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۶۴.
  66. محاسن، ص۲۰۷.
  67. محاسن، ص۲۰۵.
  68. کافى، ج۱، ص۳۹۹.
  69. کشف الغمّه، ج۲، ص۱۲۰.
  70. رجال کشى، ص۲۱۵.
  71. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۶۵.
  72. سیر اعلام النّبلاء، ج۴، ص۴۰۱.
  73. تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۳۶۱.
  74. مختصر تاریخ دمشق ۲۳، ص۷۹.
  75. اعلام الورى، ص۲۹۴.
  76. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۶۶.
  77. ر.ک: باقر شریف القرشى، حیاة الامام محمّد الباقر(ع)، ج۱، ص۲۱۵- ۲۲۶.
  78. ابن حزم، الإحکام فى اصول الأحکام، ج۲، ص۱۳۱.
  79. سنن نسائى، ج۱، ص۴۲.
  80. تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیة، ص۲۰۲.
  81. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۶۷.
  82. کافى، ج۱، ص۳۲.
  83. حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۹۲.
  84. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۳۰.
  85. حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۸۳.
  86. تذکرة الخواص، ص۳۰۴.
  87. کافى، ج۱، ص۷۰.
  88. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۳۱.
  89. کافى، ج۱، ص۴۷.
  90. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۳۲.
  91. کافى، ج۱، ص۳۵.
  92. کافى، ج۱، ص۴۱.
  93. کافى، ج۱، ص۴۱.
  94. کافى، ج۱، ص۴۱.
  95. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۳۳.
  96. کافى، ج۱، ص۵۰.
  97. کافى، ج۱، ص۴۲.
  98. کافى، ج۱، ص۴۳.
  99. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۳۴.
  100. کافى، ج۱، ص۲۲۲.
  101. کافى، ج۱، ص۲۲۸.
  102. کافى، ج۱، ص۳۹۹.
  103. محاسن، ص۲۱۳.
  104. بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۲۸.
  105. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۳۵.
  106. مختصر تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۷۹.
  107. مختصر تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۸۳.
  108. دور اهل البیت فى بناء الجماعة الصّالحه، ج۱، ص۱۳۳.
  109. ارشاد، ص۲۶۴.
  110. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۲۳۷.