کعبالاحبار
ابواسحاق کعب بن ماتع حمیری، معروف به کعب الاحبار از دانشمندان بزرگ یهود در یمن بود که در اوایل خلافت عمر به اسلام گروید. صحابه از جمله عمر در آغاز برای اطّلاع از برخی معلومات به او مراجعه میکردند؛ امّا پس از مدّتی بر اثر نقل روایات دروغ به سخنان او با دیده تردید نگریسته، او را تکذیب کردند. این یهودی توانست خرافات و داستانهای دروغ و جعلی فراوانی را وارد معارف دینی مسلمانان کند.
مقدمه
ابواسحاق کعب بن ماتع حمیری، معروف به کعب الاحبار از دانشمندان بزرگ یهود در یمن بود که در اوایل خلافت عمر به اسلام گروید و در سال ۳۴ هجری در شهر حمص درگذشت[۱].
صحابه از جمله عمر در آغاز برای اطّلاع از برخی معلومات به او مراجعه میکردند؛ امّا پس از مدّتی بر اثر نقل روایات دروغ به سخنان او با دیده تردید نگریسته، او را تکذیب کردند[۲]. همچنین روایت شده است که علی (ع) او را دروغگو خواند[۳].
این یهودی به ظاهر مسلمان، توانست به کمک برخی صحابه از جمله ابوهریره که بیشترین نقش را در نقل و گسترش روایات کعب برعهده داشت، خرافات و داستانهای دروغ و جعلی فراوانی را وارد معارف دینی مسلمانان کند[۴].[۵]
معاویه و کعب الاحبار
با مراجعه به شرح احوال صحابه و تابعان معلوم میشود که بسیاری از روایات آنان و لو با چند واسطه به کعب الاحبار میرسد. این میرساند که کعب شاگردان بسیاری داشته است. شاید سبب این کار، اعتماد زیادی بود که خلیفه دوم، عمر بن خطاب به او داشت و بارها به نیکی از او یاد کرد. از جمله هنگامی که کعب به او نزدیک میشد و با چاپلوسی و چربزبانی با او سخن میگفت، عمر میگفت: ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾[۶][۷].
پس از او معاویه هم اهتمام بیشتری به کعب الاحبار نشان داد و مدالهای افتخار بیشتری تقدیم او کرد[۸]. کعب از این تعریف و تمجیدها استفاده کرد و آن را برای جلب هر چه بیشتر شاگرد به کار گرفت و آنچه خواست قریحه و اقتضای اهدافش بود، در میان شاگردان رواج داد. ابو هریره یکی از شاگردان او بود و چنان که از رسول خدا (ص) روایت میکرد، از وی نیز روایت میکرد[۹].
مقام کعب الاحبار نزد معاویه آن قدر بالا گرفت که شخصا از او تقاضا کرد، منصب قصّهگویی را بر عهده گیرد. این مرد برای مردم منشأ برکت بود تا آنجا که کتّانی گفت: معاویه قیمت گلیم کعب را بالا برد. این مسأله معروف و مشهور است[۱۰].[۱۱]
رشوههای کعب
کعب الاحبار میدانست که چگونه اعتماد مردم را جلب و آنان را با خود موافق کند. او خوب میدانست که چگونه میتوان در جان و روح مردم رخنه کرد و چگونه، چه وقت و به چه صورت رشوههای خود را در میان پیروان و هواداران خویش توزیع کند تا همچنان به او محبّت، دوستی و اعتماد داشته باشند. برخی از این موارد عبارت است از:
کعب الاحبار و خلافت امام علی (ع)
کعب از سیاستهای کلی خلافت درباره علی (ع) و اهل بیت او آگاه بود. او به خوبی میدانست جریانی در کار است که علی (ع) و خاندان او را از خلافت، و خلافت را از آنان دور سازد. از اینرو هنگامی که عمر در خصوص خلافت با کعب الاحبار مشورت کرد و اسامی نامزدها را به او گفت، چون به نام علی (ع) رسید، کعب سرسختانه با آن مخالفت کرد[۱۲]. او از سیاستهای پنهانی دستگاه خبر داشت و میدانست که ردّ وی به مذاق خلیفه خوش میآید و با آیندهنگری، دوراندیشی و آرزوهای وی هماهنگی دارد[۱۳].
لقب فاروق
اهل کتاب با اعطای لقب فاروق، خود را به خلیفه دوم نزدیک ساختند. این لقب به مذاق عمر خوش آمد. منابع تاریخی نشان میدهد که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر، فاروق گفتهاند[۱۴]. شاید از روایت طبری به دست آید که شخص کعب الاحبار، پسر خطّاب را فاروق نامید[۱۵]. این لقب نوعی رشوه بود و شاید پاداش کاری که عمر برای اهل کتاب، انجام داد و دست آنان را بازگذاشت تا ترهات و اباطیل خود را در میان مسلمانان واگویند و مسلمین از روایت و کتابت حدیث پیامبر (ص) و حتی قرآن محروم بمانند[۱۶].
تمجید کعب الاحبار از ابو هریره
وی در تمجید از ابو هریره گفت: کسی را ندیدم که تورات خوانده باشد، امّا به محتوای آن از ابو هریره آگاهتر باشد[۱۷]. نمیدانیم چگونه ابو هریره به علوم تورات دست یافت و بدون خواندن این کتاب، از محتوای آن آگاه شد؟![۱۸].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص۴۸۹ ـ ۴۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۹۷.
- ↑ حلیهالاولیاء، ج ۵، ص۴۲۶ ـ ۴۲۷؛ سیر اعلامالنبلاء، ج ۳، ص۴۸۹ ـ ۴۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۹۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۲۹۲.
- ↑ اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۶۴.
- ↑ معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳.
- ↑ «و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.
- ↑ لباب آلاداب، ص۲۳۴.
- ↑ بنگرید: التراتیب الاداریه، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ بنگرید: البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۲۴۸.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۶۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۸۱.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۶۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۳ و ۱، ص۱۹۳.
- ↑ تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۶۶.
- ↑ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۲۲۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۰؛ السنة قبل التدوین، ص۴۳۳.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۶۷.