حجاج بن یوسف ثقفی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از حجاج ثقفی)

مقدمه

حَجّاج در لغت به‌معنای کسی است که بسیار حج به جا می‌آورد و به مفهوم بریدن استخوان نیز هست. برخی گفته‌اند: نام وی در کودکی کُلَیب بود و سپس حجاج نامیده شد. پاره‌ای نیز گفته‌اند: کلیب لقبی بود که برای تفأل و خوش‌یمنی، بر حسب سنّت عرب، به وی اطلاق شد.

حجاج از جانب عبدالملک بن مروان به ولایت عراق و خراسان برگزیده شد و چون عبدالملک مُرد، یزید خلافت یافت و وی را در شغل خود باقی گذاشت. او شهر واسط را ساخت که در سال ۸۶ پایان یافت و آن را واسط نامند، چون بین بصره و کوفه واقع شده است. زمانی که عبدالله بن زبیر در حجاز دعوای خلافت کرد، حجاج از جانب خلیفه وقت مأمور به نبرد با ابن زبیر شد. وی با منجنیق خانه خدا را خراب کرد و عبدالله بن زبیر را کشت و سرش را به شام فرستاد و جسد وی را به دار آویخت و سپس در حجاز، مردمان را به بیعت عبدالملک واداشت و نسبت به صحابه و مردم حرمین شریفین انواح عقوبت‌ها را روا داشت و عده زیادی را کشت. در همان سال (۷۵ هجری) افزون بر حجاز، حکومت عراق را نیز ضمن نامه‌ای از خلیفه درخواست کرد. خلیفه نیز حکومت عراق را به وی سپرد. بنابراین دامنه سلطه و اقتدار حکومت او در تمام ممالک اسلامی تا حدود هند و مغولستان گسترش یافت و حاکم خراسان و سایر ممالک شرق از جانب او نصب می‌شدند. در مدت ۲۰ سال حکومت او در کوفه و بصره و دیگر نواحی عراق، مظالم بسیاری اتفاق افتاد. مدت بیست سال تمام، ممالک اسلامی در وحشت دائم به‌سر می‌بردند.

پس از آنکه حجاج دو سال (و به قولی سه سال) در عمل حاکم حجاز بود، عبدالملک بن مروان را از این سمت برکنار و در رجب یا رمضان ۷۵ با اختیارات کامل و وسیع وی را حاکم عراق گرداند. از دلایل این امر، مرگ برادر خلیفه (ِشر بن مروان بن حکم)، آشفتگی اوضاع عراق و افزایش خطر خوارج و نیز درخواست عده‌ای از بزرگان حجاز از عبدالملک مبنی بر عزل حجاج از حجاز بود. بدین‌ترتیب، خطبه مشهور علی بن ابی‌طالب (ع) خطاب به مردم کوفه و پیش‌گویی تسلط یافتن غلامی ستمگر از قبیله ثقیف بر آنان و خبر از حکومت فردی خون‌ریز و شکمباره، محقق شد. آگاه باشید! به خدا سوگند، پسرکی از طایفه ثقیف (حجاج بن یوسف ثقفی) بر شما مسلط می‌شود که هوسباز و گردن‌کش و ستمگر ات، سبزه‌زارهای شما (اموال و دارایی‌ها) را می‌چرد و چربی شما را آب می‌کند[۱].

حجاج به دستور عبدالملک بن مروان، پنجمین خلیفه اموی، برای ایجاد خفقان و سرکوب معترضان، فقط با دوازده سواره وارد کوفه شد و روز جمعه با چهره‌ای پوشیده به مسجد رفت و در خطبه‌ای مشهور تمام کسانی را که از سپاه مُهلّب بن ابی‌صفره، فرمانده سپاهیان بشر بن مروان، برای جنگ با خوارج حروریه گریخته بودند، تهدید کرد که چنانچه تا سه روز به وی ملحق نشوند آنان را خواهد کشت. وی به آن‌ها گفت: "ای مردم! نه به کودکانتان رحم می‌کنم و نه به پیرانتان! بی‌گناهانتان را به‌جای گناه‌کار مؤاخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم، آن وقت تحویل جلادانش خواهم داد، همه این‌ها از اختیارات من است و هر چه من مصلحت بدانم عین شرع است." حجاج پس از تسلط بر کوفه به بصره رفت و خطبه تهدیدآمیزی مانند خطبه کوفه، ایراد کرد. وفاداری و سرسپردگی مطلق حجاج به خاندان اموی و نیز خدمات و کوشش‌های وی برای حفظ خلافت امویان، باعث شد جایگاه والایی نزد آنان بیابد، به‌حدی که عبدالملک بن مروان هنگام مرگ، سفارش او را به فرزندش ولید بن عبدالملک کرد و یکی از فرزندانش را حجاج نامید. ولید بن عبدالملک نیز در گرامی‌داشت حجاج پا فراتر گذاشت و او را پوست همه چهر‌ه خویش شمرد و هنگامی که خبر مرگش را شنید بسیار غمگین شد. گفته‌اند که حجاج زشت‌رو و کوچک‌اندام بود. هوادارانش او را مردی وفادار، مخلص، امین، کم‌عیب، مطمئن، و بسیار بخشنده می‌دانستند تا حدی که در ماه رمضان و دیگر روزها، به روایتی، هزار خوان غذا برای دوستانش می‌گسترد. وی فصیح و بلیغ و خطیبی توانمند و سیاست‌مدر و حیله‌گر و با تدبیر بود. حجاج در پاسخ به نامه عبدالملک، خود را آدمی لجوج و حسود و کینه‌توز وصف کرده است. او در کشتن مخالفان چنان زیاده‌روی کرد که حتی عبدالملک بن مروان نیز این میزان خون‌ریزی را نپسندید. او هزاران تن از اسیران مَسکِن، خراسان، دیرالجماجم و زاویه[۲] را کشت.

برخی گفتارها و کردارهای حجاج، نمود عینی کفر گویی و کافر بودن اوست، از جمله قصد وی برای قدم گذاشتن روی مقام ابراهیم، توهین به مرقد و منبر پیامبر اکرم (ص) و شهر مدینه، به تأخیر انداختن نماز، توصیه کردن برخلاف سفارش‌های حضرت رسول (ص)، حسود دانستن حضرت سلیمان، برتر شمردن خلیفه اموی از فرشتگان و پیامبران و رسول خدا (ص)، اطاعت از خود را از اطاعت خدا واجب‌تر دانستن و فضیلت شمردن دشنام به آل‌علی (ع). حجاج در سال‌های ۷۵ و ۷۶ ق سکه درهم و دینار با نوشته عربی ضرب کرد.

براساس روایاتی، حجاج از نصر بن عاصم و یحیی بن یعمُر خواست برای جلوگیری از هرگونه تحریفی در خواندن حروف متشابه، آن‌ها را نقطه‌گذاری کنند و هم‌چنین از حافظان قرآن خواست آیات قرآن را به دسته‌های پنج‌تایی و ده‌تایی و کل قرآن را به نصف و ثلث و ربع و سُبع تقسیم کنند. معروف است که حجاج اولین کسی بود که پوشش کعبه را از دیباج یا ابریشم تهیه کرد. حجاج به شعر و شاعران توجه ویژه داشت، لذا شاعران بزرگی چون فَرَزدَق و جَریر و لَیلی اَخیلِیه وی را ستوده‌اند[۳].

قتل‌عام شیعیان به‌دست حجاج

حجاج مردی خون‌خوار بود و پیرمرد و بچه و بزرگ و کوچک را به اتهام شیعه بودن می‌کشت. در عصر حجاج اگر به کسی می‌گفتند کافر، بیشتر راضی بود تا اینکه بگویند شیعه. در لیست افراد فراوانی که در حکومت حجاج، بی‌گناه کشته شدند، نام انسان‌های والا و ارجمندی همچون قنبر، خدمت‌کار علی (ع)، کمیل بن زیاد و سعید بن جبیر به‌چشم می‌خورد. حجاج ۱۲۰ هزار تن را بیرون از میدان جنگ قتل‌عام کرد. در زندان‌های مختلطش ۵۰ هزار مرد و ۳۰ هزار زن وجود داشتند که ۱۶ هزار نفر آنان برهنه بودند. زندان‌های حجاج بن یوسف ثقفی، سقفی برای جلوگیری از آفتاب تابستان و سرما و باران زمان نداشت. خوراک زندانیان نانی بود از جو که با خاکستر و نمک مخلوط بود و پس از مدت کوتاهی، هر زندانی که از آن خوراک می‌خورد رنگ چهره‌اش سیاه می‌شد[۴].

حجاج و ایرانیان

حجاج به‌شدت مخالف ایرانیان بود. وی در سرزمین عراق زبان عربی را جای‌گزین زبان فارسی میانه (پهلوی)، که زبان رسمی عراق بود، گرداند و به یکی از دبیرانش، صالح بن عبدالرحمان، دستور داد دیوان‌های دولتی را از زبان فارسی به عربی برگرداند.

حجاج در رمضان یا شوال ۹۵ پس از عمری جنایت در ۵۴ سالگی مبتلا به دل‌درد شدیدی شد و پس از پانزده روز دست و پنجه نرم کردن با بیماری و مبتلا شدن به مرض لرزه و سردی اندام که هر چه آتش در اطرافش برمی‌افروختند باز گرم نمی‌شد، سرانجام به هلاکت رسید. وی به جانشین خود، یزید بن ابی مسلم، وصیت کرده بود که او را مخفیانه دفن کند و روی قبرش آب بریزد و آن را محو سازد تا کسی جای آن را نداند و نبش نکند. او را در واسط (میان راه بصره و کوفه) دفن کردند»[۵].

حجاج بن یوسف

وقتی ابن زبیر ساختمان خانه خدا را پایان داد، زمان زیادی نگذشت که حجاج خون‌آشام (فرمانده سپاه عبدالملک مروان) در (سال ۷۳ ه‍) برای سرکوبی او، که کعبه را دژ، و پناهگاه خود قرار داده بود نیز محاصره کرد و او هم مانند (ابن نمیر) منجنیق بر کوه ابوقبیس استوار ساخته، با سنگ و گلوله‌های نفطی، ابن زبیر را زیر آتش و رگبار گرفت! این محاصره پنجاه روز (و به قولی چهار ماه) طول کشید، تا این که بر او پیروز شد، سقف خانه را بر سرش خراب کرد و او را در میان مسجد الحرام کشت. سپس سر ابن زبیر را از تن جدا کرد و نزد عبدالملک فرستاده و بدنش را واژگون به دار کشید! وقتی حجاج او را به دار آویخت، گفت: این سرکش، را از دار به زیر نمی‌آورم تا مادرش اسماء دختر ابی‌بکر، شفاعت او را بکند. مدت‌ها بر دار آویخته بود تا آن‌که مادرش بر او عبور کرد و گفت: وقت آن نشده که این راکب را از مرکبش پیاده کنند؟ پس او را به زیر آوردند و در مقابر یهود دفن نمودند.

چون این بار به کعبه آسیب بسیاری وارد گشته و دیوارهای آن شکاف یافته بود، حجاج با عبدالملک درباره ساختمان خانه و اندازه‌ای که ابن زبیر بر آن افزوده بود مشورت کرد. عبدالملک دستور داد که آن را مانند ساختمان قریش، و آن‌طور که در عصر رسول خدا(ص) بوده تعمیر کنند. بنابراین آن مساحت را (سه متر و اندی در جهت حجر اسماعیل) که ابن زبیر ضمیمه خانه کرده بود، حجاج بن یوسف جدا ساخت، و بر اساسی که قریش بنا نهاده بودند، به همان کیفیت دیوار کوتاهی کشید! و دیگر باب غربی خانه را مسدود، و باب شرقی آن را، بیش از یک قامت برجسته، از زمین منصوب ساخت، و خانه را تا آنجا که باب بیت را کار گذاشته بودند پر کردند. بقیه ساختمان را تغییر نداده به حال خود گذاشت ولی شکاف‌هایی را که در دیوارها پدید آمده بود، اصلاح کرد و سقف خانه را که ویران شده بود از نو ساخت. دیواری که اکنون در جهت حجر اسماعیل واقع، و ناودان طلائی خانه روی آن قرار دارد به وسیله حجاج بن یوسف بنا شده، و با مختصر دقتی می‌شود وصله آن را با دیگر دیوارهای خانه امتیاز داد.

در آن وقت که حجاج کار کعبه را به اتمام رساند، امام چهارم(ع) در مکه بودند که حجاج از آن حضرت تقاضا کرد تا حجر الاسود را در محل خود نصب فرماید. در فروع کافی از ابان بن تغلب چنین می‌گوید: زمانی که حجاج بن یوسف خانه را خراب نمود، خاک آن را مردم مکه به عنوان تبرک بردند، حجاج چون خواست تجدید بنا کند، یک مار عظیم پدید آمد و حمله کرد، به طوری که از ساختمان جلوگیری کرد و کسی قدرت دفاع آن را نداشت، حجاج از این امر سخت در حیرت شده از مردم چاره‌جوئی کرد!؟ پیرمردی گفت: تنها کسی که چاره این کار به دست اوست این روزها به مکه آمده است، حجاج پرسید آن مرد کیست؟ گفت علی بن الحسین(ع) است. حجاج دستور داد آن آقا را حاضر ساختند، و موضوع به عرض حضرت رسید، فرمود: خاک‌های کعبه را هر کس هر چه برده برگرداند، خانه‌ای که ساختمان آن به دست حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) بنا شده است، سزاوار نباشد که خاکش در اطراف و جوانب پخش شود، آیا گمان کرده‌اید که این یک نوع ارثی است برای شما باقی مانده است؟ سپس حضرت دستور داد محل چهار دیوار کعبه را برای بنا آماده سازند، و با آمدن حضرت آن مار ناپدید گردید! آن جناب با دست خود پایه‌ها و زیربناهای دیوارهای کعبه را آماده ساخت، و دستور داد تا ساختمان را به اتمام رسانند، چون دیوار به جایی رسید که الان باب کعبه آنجا نصب می‌باشد، فرمود: خاک‌هایی را که مردم برگردانده‌اند در میان چهار رکن دیوار کعبه بریزند تا پر شود. و لذا کعبه برجسته‌تر از سطح مسجد الحرام قرار دارد. گویا آن مار، مأموریت داشته تا اساس خانه به دست فرزند ابراهیم(ع) پی‌ریزی گردد.[۶]

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶.
  2. این‌ها، نام‌های مکان‌های گوناگون است.
  3. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۷۶- ۲۷۹.
  4. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۷۶- ۲۷۹.
  5. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۷۶- ۲۷۹.
  6. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۳۶۲.