تبرک
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
تبرک یعنی برکت جستن و توسّل یعنی وسیله قرار دادن به درگاه پروردگار. این مسأله، از موضوعاتی است که وهّابیان مخالف آنند و آن را شرک میدانند، در حالی که ریشۀ قرآنی و حدیثی دارد.
مقدمه
برکت و مبارک بارها در قرآن کریم بهکار رفته و مکانها، زمانهای خاص، و اشخاص معین مبارک شمرده شدهاند.[۱] اینکه یوسف به برادرانش گفت: اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ[۲]، یا قوم بنی اسرائیل صندوق عهدی از جانب خدا داشتند که فرشتگان آن را حمل میکردند و مایۀ آرامش آنان بود،وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[۳] نشان آن است که میتوان از اشیای مقدسی تبرّک جست. در عصر رسول خدا (ص) به آثار آن حضرت تبرک میجستند[۴] و گاهی فرزندان خود را نزد آن حضرت میآوردند تا دست بر سرشان بکشد و متبرّک شوند، یا از باقیماندۀ غذای پیامبر یا آب وضوی او تبرّک میجستند، یا موهای سر او را هنگام تراشیدن، به عنوان تبرّک برمیداشتند و پس از وفات آن حضرت نیز از زره، عصا، شمشیر، ظرف، انگشتر و هرچه از او مانده بود تبرّک میجستند. همۀ اینها به خاطر انتساب این اشیاء به آن وجود پاک و الهی بود، وگرنه سنگ و چوب و آهن و پارچه، بهخودی خود قداستی ندارد تا از آن تبرک جویند یا ببوسند. علامۀ امینی مینویسد: اگر مدینۀ منوّره حرم محترم الهی شمرده شده و در سنت نبوی برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزشهای فراوان بیان شده است، به خاطر همان انتساب به خدا و پیغمبر است و بر مبنای همین اصل، هرچیز دیگری که نوعی تعلّق و انتساب به پیامبران و اوصیاء و اولیای الهی و صدّیقین و شهدا و افراد مؤمن داشته باشد، ارزش پیدا میکند و شرافت مییابد.[۵] آری شهادت، سنگ را بوسیدنی کرد. اگر عاشقان اهل بیت (ع)، آستانبوس اولیای دینند و بر ضریح و سنگ قبر و پرچم عزای حسینی و تربت کربلا تبرّک میجویند و برای دفن شدن در جوار حرمهای مطهّر ارزش قائلند، همه و همه ناشی از عشق و محبت به بندگان خالص خداست و راهی برای تقرّب به ذات مقدس خداوند است. در زیارتگاهها اگرچه به ظاهر، سنگ و چوب و در و آستانه و ضریح است، امّا در باطن، محبّتی ژرف و عشقی گدازان به ائمه اطهار (ع) است و انتساب به آنان به اینها قداست میبخشد. علامۀ امینی در الغدیر نمونههای متعددی از تبرک جستن صحابه را یاد میکند، از حضرت زهرا و بلال حبشی و دیگران نمونه میآورد[۶] و از انتقال جنازهها به حرمها یاد میکند.[۷] او دهها مورد میآورد که بزرگان اهل سنت نیز به قبر پیامبر و آثار برجای مانده از او تبرک میجستند و از مستحبّات زیارت رسول خدا (ص) را، تبرک جستن به آثار نبوی و اماکن مقدّس میشمردند. ادعاهای ابن تیمیّه بیدلیل است که اینگونه امور را شرک میداند. توسّل نیز همینگونه است. قرآن دستور میدهد که به درگاه خداوند، وسیلۀ تقرّب بجویید وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ[۸] و برای آمرزش گناهان، رفتن نزد پیامبر و استغفار و آمرزشخواهی رسول خدا (ص) را مؤثر میداند: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا[۹] پس توسّل نیز با توحید ناسازگار نیست. طبق روایات، انبیای پیشین نیز به پیامبر و خاندان او و پنج تن اصحاب کساء متوسّل شدهاند و فرقی بین حالت زنده یا مردۀ آنان نیست. انبیا حتی پیش از تولّد معصومین به آنان متوسّل شدهاند.[۱۰] در منابع اهل سنت نیز نمونههای فراوان نقل شده که از آداب زیارت، حضور در کنار مرقد پیامبر و توسّل به او در پیشگاه خداوند و شفیع قرار دادن وی برای آمرزش گناهان شمرده شده است.[۱۱] توسّل به اهل بیت، نه به معنای حاجت خواستن از آنان است، بلکه به خاطر جاه و قرب و منزلتی که نزد خدا دارند، آنان را وسیله قرار میدهیم تا حاجتمان را از خدا بطلبیم، چرا که آنان مجاری فیض الهی و واسطۀ فیض میان مولی و بندگانند. همۀ افراد برای دست یافتن به خواستههایشان نزد بزرگان، دنبال وسیله و واسطه میگردند. در عین حال عقیده داریم که در عالم هستی، هیچ مؤثری جز خدای سبحان نیست. آنچه در حرمهای مطهّر و کنار قبور اولیای دین توسّط زائران شیعه و غیرشیعه انجام میگیرد، جز همان توسّل نیست. کجای این با توحید ناسازگار است؟[۱۲] جملهای که مکرّر در دعای توسّل آمده است، گویای همین واسطه قرار دادن به خاطر قرب و وجاهت معصومین در پیشگاه خداست: إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیها عند اللّه، إشفع لنا عند اللّه[۱۳] در توصیههای معصومین، کیفیت نوشتن رقعه و توسّل به اهل بیت (ع) و دعاهای گوناگون توسّل برای برآمدن حاجتها نقل شده است.[۱۴] عالمان و محققان، بحثها و تألیفات سودمندی در تبیین مسألۀ تبرک و توسّل و دفع شبهات دارند، تا اثبات کنند آنچه پیروان اهل بیت (ع) انجام میدهند، مغایرتی با توحید و رهنمودهای دین و سنّت نبوی ندارد،[۱۵] و برخاسته از محبت به اولیای الهی و با هدف تقرّب به خداوند یکتاست.[۱۶]
تبرک جستن
بر اساس متن قرآن کریم، تبرک جستن به آثار اولیا اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه این عمل در میان پیامبران پیشین نیز رایج بوده است. برابر تاریخ اسلام و روایتهای موجود، این عمل (تبرک و استشفاء به آثار اولیا) از صدر اسلام و زمان حیات پربرکت پیامبر(ص) رحمت و یاران آن حضرت بوده است با پژوهشی در آیات قرآن و سنت نبوی و سیره مسلمانان، مشروعیت تبرک به آثار اولیا ثابت میشود. پیش از استدلال به آیات و روایات، لازم است به یک نکته اشاره شود و آن این که افعال انسان دو صورت دارد:
- ذاتی و غیر قصدی: زدن، کشتن و... این اعمال در صورت اقدام، در خارج واقع میشود؛ چه هنگام انجام عمل، قصد کشتن و زدن را داشته باشد یا نداشته باشد.
- اعمال قصدی و نیتی: یک عمل با نیت میتواند هم مصداق عبادت، تعظیم و شکر باشد و هم مصداق کفر و شرک. برای مثال، اگر کسی در برابر دیگری به قصد تعظیم و بزرگداشت و شکرگزاری سر خم کند، جایز و مورد تأیید قرآن نیز است. چنان که خداوند به انسان فرمود: أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ[۱۷]. (حتی در چند جای قرآن مجید، خداوند، سجده در برابر غیر خدا را به قید غیر عبادت جایز میشمارد، چنان که میفرماید: وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ[۱۸].
نیز بنا بر آیه شریفه، حضرت یوسف، پدر و مادرش را بر تخت نشانید و مصریان به خاک افتادند و او را سجده کردند: وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا[۱۹]. این نوع سجدهها، نه سجده برای پرستش و عبادت، بلکه بزرگداشت و تعظیم بود. استشفا و تبرک و سر خم کردن در برابر پیامبران و اولیای خدا نیز این گونه است؛ یعنی برای بزرگداشت است، نه به قصد عبادت و پرستش. ۱. تبرک و استشفا در قرآن؛ در قرآن کریم میخوانیم: هنگامی که حضرت یوسف(ع)، خود را به برادرانش معرفی کرد و آنان را بخشید، فرمود: اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا[۲۰] سپس فرمود: فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا[۲۱]. این آیه، گواه روشنی بر تبرک جستن پیامبر خدا (یعقوب) به پیراهن پیامبر دیگری (حضرت یوسف) است، بلکه بیانگر آن است که پیراهن یاد شده، موجب بازگشت بینایی حضرت یعقوب گردید. این آیات دلیل روشنی بر جواز استشفا از اولیای خداوند است. آیا میتوان گفت رفتار این دو پیامبر گرامی، از چهار چوب توحید و پرستش خدا خارج بوده است؟ ۲. تبرک و استشفا در روایات؛ روایاتهای فراوانی از منابع شیعه و اهل سنت بر جواز استشفا و تبرک به آثار اولیا و پیامبران دلالت دارد که ما تنها به چند نمونه از روایتهای منقول در منابع اهل سنت بسنده میکنیم.
- بخاری در صحیح خود میگوید: مردی از عبدالله بن عمر درباره استلام حجر پرسید و او در پاسخ گفت: رأيت رسول الله يستلمه و يقبله؛ «پیامبر(ص) را دیدم که حجرالاسود را استلام میکرد و میبوسید»[۲۲].
- صحیح بخاری از زید بن اسلم از پدرش روایت میکند که گفت[۲۳]: دیدم عمر بن خطاب حجرالاسود را بوسید و گفت: اگر نه این بود که دیدم پیغمبر تو را بوسید، نمیبوسیدم. این در حالی است که اگر لمس کردن یا بوسیدن سنگی، شرک به خدا بود، هرگز پیامبر (که منادی توحید است) به چنین کاری مبادرت نمیورزید.
- ابوالولید میگوید: پدرم از سفیان بن عیینه و او از جریح و از محمد بن عباد بن جعفر نقل میکند که گفت: ابن عباس را در روز ترویه دیدم که به رکن سیاه آمد و حجرالأسود را بوسید و بر آن سجده کرد و سپس بوسید و سجده کرد و تا سه بار این کار را تکرار کرد[۲۴].
- همچنین میگوید: پدرم از مسلم بن خالد و او از ابن جریح و او از عطاء نقل میکند که: عبدالله بن عمر، ابوهریره، ابوسعید خدری و جابر بن عبدالله را دیدم که وقتی حجرالاسود را استلام میکردند، دستهایشان را میبوسیدند[۲۵].
- ابن عباس میگوید: پیامبر اسلام، رکن یمانی را بوسید و صورتش را بر روی آن نهاد[۲۶].
در کتابهای صحاح و سنن و مسانید اهل سنت، روایتهای فراوانی وجود دارد که به استشفا و تبرک جستن صحابه و تابعین پیامبر به آثار آن حضرت مانند تبرک به لباس، عصا، آب وضو و آب چاهی که پیامبر به آن آب دهان انداخته بود، اشاره دارد یا به ظرفهایی که در آن پیامبر آب یا غذا میخوردند و نیز به جای پای پیامبر. این روایتها، کوچکترین تردیدی در مشروعیت این عمل باقی نمیگذارند.
برخی از آن روایتها را در اینجا یاد آور میشویم:
- بخاری در صحیح خود در روایتی طولانی میگوید: «و إذا توضأ كادوا يقتلون على وضوئه». هر گاه پیامبر وضو میگرفت، نزدیک بود مسلمانان (بر سر به دست آوردن آب وضوی آن حضرت) و تبرک به آن همدیگر را بکشند»[۲۷].
- ابن حجر میگوید: إن النبي(ص) كان يؤتى بالصبيان فيبرك عليهم؛ «کودکان را نزدیک پیامبر(ص) میآوردند و آن حضرت برای متبرک ساختن آنها، دست مبارک خویش را بر سر آنان میکشید»[۲۸].
- محمد طاهر مکی میگوید: «از ام ثابت روایت است که گفت: رسول خدا(ص) بر من وارد شد و از دهانه مشکی که آویزان بود، ایستاده آب نوشید و من برخاسته و دهانه مشک را بریدم». وی سپس میافزاید: این حدیث را ترمذی روایت کرده و میگوید: حدیث، صحیح و حسن است. شارح این حدیث در کتاب ریاض الصالحین میگوید: ام ثابت، دهانه مشک را برید تا جای دهان پیامبر را نگهداری کند و به آن تبرک جوید. صحابههای دیگر نیز میکوشیدند تا از جایی که رسول خدا(ص) آب نوشیده بود، بنوشند[۲۹].
- رسول خدا(ص) به قصد وضو از حجره خود بیرون آمد. وقتی وضو گرفت، مردم آب وضوی حضرت را میگرفتند و به آن تبرک میجستند و سرصورت خود را مسح میکردند[۳۰].
آیا با توجه به این احادیث (که تنها نمونههایی از آنها را آوردیم) میتوان ادعا کرد که استلام، تبرک و استشفا از ضریح اولیای خدا عملی شریک آمیز است؟ شیعیان، اولیای خدا و آثار آنان را آفریده خدا میدانند و تنها به پاس احترام به پیشوایان خود به عنوان رهبران و پیش کسوتان دین خدا و به منظور ابراز محبت و ارادت، نسبت به آثار آنها تبرک و استشفا میکنند.[۳۱]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: قرآن کریم، دخان آیه ۳، اسراء آیه ۱، آل عمران آیه ۹۶، مریم آیه ۳۱، هود آیه ۴۸
- ↑ «پیراهن مرا ببرید و به چهرۀ پدرم بیفکنید تا دیدگانش بینا شود» سوره یوسف، آیه ۹۳
- ↑ بقره، آیه ۲۴۸
- ↑ تبرّک الصّحابه بآثار الرسول، ص ۷
- ↑ سیرتنا و سنّتنا، ص ۱۶۱
- ↑ الغدیر، ج ۵ ص ۱۴۶ به بعد
- ↑ الغدیر، ج ۵، ص ۶۶ تا ۸۵
- ↑ مائده، آیه ۳۵
- ↑ «اگر آنان، هنگامی که بر خود ستم کردند، نزد تو میآمدند و در پیشگاه خدا استغفار میکردند و پیامبر هم در حق آنان طلب آمرزش میکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند». نساء، آیه ۶۴
- ↑ بحار الأنوار، ج ۲۶ ص ۳۱۹ تا ۳۳۴
- ↑ ر. ک: الغدیر، ج ۵ ص ۱۴۳
- ↑ الغدیر ج ۵ ص 144، و ج ۳ ص ۲۹۳
- ↑ بحار الأنوار، ج ۹۹ ص ۲۴۹
- ↑ بحار الأنوار، ج ۹۹ ص ۲۳۱تا ۲۵۴
- ↑ از جمله ر. ک: معالم المدرستین، ج ۱ ص ۳۳ و ۳۷، الزیارة و التّوسل صائب عبد الحمید، التبرک علی احمدی میانجی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات رضوانی، ج ۱ ص ۱۵۴ و ۱۶۹، المیزان، ج ۱۰ ص ۳۰۴
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۵۶ تا ۱۵۹.
- ↑ «که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار» سوره لقمان، آیه ۱۴.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
- ↑ «و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند» سوره یوسف، آیه ۱۰۰.
- ↑ «این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود» سوره یوسف، آیه ۹۳.
- ↑ «چون مژدهرسان آمد، آن (پیراهن) را بر رخسار وی افکند و او بینا گشت» سوره یوسف، آیه ۹۶.
- ↑ الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، ج۲، کتاب الحج، باب تقبیل الحجر، ص۱۸۶؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۳، کتاب الحج، باب تقبیل الحجر، ح۱۶۱۱، ص۴۷۵.
- ↑ الجامع الصحیح (صحیح البخاری)، کتاب الحج، باب تقبیل الحجر، ج۲، ص۳۹۸، ح۱۶۱۰؛ مالک بن انس، الموطأ، ص۳۰۶، کتاب الحج، ص۱۲۰.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، ص۳۲۱.
- ↑ اخبار مکه، ج۱، صص ۳۴۳ و ۳۴۴، باب ما جاء فی تقبیل الایدی إذا استلم الرکن.
- ↑ مستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۴۵۶، حاکم درباره این روایت میگوید: هذا حديث صحيح الاسناد.
- ↑ الجامع الصحیح، (صحیح البخاری)، ج۳، باب ما یجوز من الشروط الاسلام، باب الشروط فی الجهاد و المصالحه، ص۲۵۵، ح۲۶۷۳؛ المسند، ج۵، ص۴۳۰، ج۱۸۵۷۳.
- ↑ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، خطبه کتاب، ص۷.
- ↑ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۱، صص ۲۸۱ و ۲۸۲.
- ↑ الجامع الصحیح (صحیح البخاری)، ج۱، ص۵۶، کتاب الوضوء، باب ۸۰، ح۱۸۷.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۲۴۰.