طارق بن شهاب احمسی کوفی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[طارق بن شهاب احمسی کوفی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | ||
{{جعبه اطلاعات اصحاب | {{جعبه اطلاعات اصحاب | ||
| نام = طارق بن شهاب احمسی کوفی | | نام = طارق بن شهاب احمسی کوفی | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
| لقب = | | لقب = | ||
| اهل = | | اهل = | ||
| از قبیله = | | از قبیله = [[بنیاحمس]] | ||
| از تیره = | | از تیره = | ||
| پدر = [[شهاب احمسی کوفی]] | | پدر = [[شهاب احمسی کوفی]] | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
[[طارق بن شهاب کوفی]] کنیهاش «ابوحیه» و به قولی «ابوعبدالله» از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} است که به [[زیارت]] آن [[حضرت]] موفق شد؛ اما از آن [[حضرت]] [[حدیثی]] نشنیده است. وی در جنگهای بعد از [[پیامبر خدا]] {{صل}} یعنی در زمان [[ابوبکر]] و [[عمر]] شرکت داشت <ref>اسدالغابه، ج۳، ص۴۸.</ref> و پس از [[قتل عثمان]] از [[شیعیان امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردید و برای [[ملاقات]] [[حضرت]] از [[کوفه]] خارج شد که به استقبال [[امام]] {{ع}} برود، ولی در [[ربذه]] اطلاع یافت که [[امام]] {{ع}} در [[طلب]] و تعقیب [[عایشه]] و همراهانش میباشد لذا از بعضی افراد پرسید: چرا [[علی]] {{ع}} [[اقدام]] به این کار کرده است؟ کسی گفت: چون [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] [[پرچم]] [[مخالفت]] برداشته و [[پیمان]] شکسته و به [[بصره]] [[لشکرکشی]] کردهاند. طارق گوید: با خود گفتم، آنها برای [[جنگ]] رفتهاند، اکنون آیا به [[علی]] {{ع}} بپیوندم و با [[ام المؤمنین]] و [[یاران]] [[رسول خدا]] {{صل}} بجنگم، این کاری بس بزرگ و [[عظیم]] است، باز گفتم: پس آیا [[علی]] {{ع}} را رها کنم؟ و حال آنکه او اول کسی است که به [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] آورد و پسر عموی [[رسول خدا]] و [[وصی]] و [[جانشین]] اوست این کار هم اعظم و بزرگتر است، لذا با این [[فکر]] و [[اندیشه]] رفتم و خود را به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} رساندم و [[سلام]] کردم و در محضرش نشستم و داستانم را برای او گفتم. [[امام]] {{ع}} جریان [[مخالفت]] [[طلحه]] و [[زبیر]] را برایم توضیح داد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲.</ref>. از همان جا با [[اطمینان]] و [[آرامش]] به همراه [[امام]] {{ع}} شدم و در [[جمل]] شرکت کردم<ref>تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>. | [[طارق بن شهاب کوفی]] کنیهاش «ابوحیه» و به قولی «ابوعبدالله» از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} است که به [[زیارت]] آن [[حضرت]] موفق شد؛ اما از آن [[حضرت]] [[حدیثی]] نشنیده است. وی در جنگهای بعد از [[پیامبر خدا]] {{صل}} یعنی در زمان [[ابوبکر]] و [[عمر]] شرکت داشت <ref>اسدالغابه، ج۳، ص۴۸.</ref> و پس از [[قتل عثمان]] از [[شیعیان امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردید و برای [[ملاقات]] [[حضرت]] از [[کوفه]] خارج شد که به استقبال [[امام]] {{ع}} برود، ولی در [[ربذه]] اطلاع یافت که [[امام]] {{ع}} در [[طلب]] و تعقیب [[عایشه]] و همراهانش میباشد لذا از بعضی افراد پرسید: چرا [[علی]] {{ع}} [[اقدام]] به این کار کرده است؟ کسی گفت: چون [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] [[پرچم]] [[مخالفت]] برداشته و [[پیمان]] شکسته و به [[بصره]] [[لشکرکشی]] کردهاند. طارق گوید: با خود گفتم، آنها برای [[جنگ]] رفتهاند، اکنون آیا به [[علی]] {{ع}} بپیوندم و با [[ام المؤمنین]] و [[یاران]] [[رسول خدا]] {{صل}} بجنگم، این کاری بس بزرگ و [[عظیم]] است، باز گفتم: پس آیا [[علی]] {{ع}} را رها کنم؟ و حال آنکه او اول کسی است که به [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] آورد و پسر عموی [[رسول خدا]] و [[وصی]] و [[جانشین]] اوست این کار هم اعظم و بزرگتر است، لذا با این [[فکر]] و [[اندیشه]] رفتم و خود را به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} رساندم و [[سلام]] کردم و در محضرش نشستم و داستانم را برای او گفتم. [[امام]] {{ع}} جریان [[مخالفت]] [[طلحه]] و [[زبیر]] را برایم توضیح داد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲.</ref>. از همان جا با [[اطمینان]] و [[آرامش]] به همراه [[امام]] {{ع}} شدم و در [[جمل]] شرکت کردم<ref>تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>. | ||
وی در بین سال ۸۲ تا ۸۴ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته است<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۴۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۷۷۷-۷۷۸.</ref> | وی در بین سال ۸۲ تا ۸۴ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته است<ref>ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۴۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۷۷۷-۷۷۸.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | |||
{{مدخل وابسته}} | |||
* [[بنیاحمس]] (قبیله) | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۶۰: | خط ۶۵: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | |||
[[رده:اصحاب امام علی]] | [[رده:اصحاب امام علی]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده:بنیاحمس]] |
نسخهٔ کنونی تا ۵ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۳۲
طارق بن شهاب احمسی کوفی | |
---|---|
نام کامل | طارق بن شهاب احمسی کوفی |
جنسیت | مرد |
کنیه |
|
از قبیله | بنیاحمس |
پدر | شهاب احمسی کوفی |
محل زندگی | کوفه |
درگذشت | ۸۴ هجری |
از اصحاب | |
حضور در جنگ | جنگ جمل |
مقدمه
طارق بن شهاب کوفی کنیهاش «ابوحیه» و به قولی «ابوعبدالله» از اصحاب رسول خدا (ص) است که به زیارت آن حضرت موفق شد؛ اما از آن حضرت حدیثی نشنیده است. وی در جنگهای بعد از پیامبر خدا (ص) یعنی در زمان ابوبکر و عمر شرکت داشت [۱] و پس از قتل عثمان از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) گردید و برای ملاقات حضرت از کوفه خارج شد که به استقبال امام (ع) برود، ولی در ربذه اطلاع یافت که امام (ع) در طلب و تعقیب عایشه و همراهانش میباشد لذا از بعضی افراد پرسید: چرا علی (ع) اقدام به این کار کرده است؟ کسی گفت: چون طلحه و زبیر و عایشه پرچم مخالفت برداشته و پیمان شکسته و به بصره لشکرکشی کردهاند. طارق گوید: با خود گفتم، آنها برای جنگ رفتهاند، اکنون آیا به علی (ع) بپیوندم و با ام المؤمنین و یاران رسول خدا (ص) بجنگم، این کاری بس بزرگ و عظیم است، باز گفتم: پس آیا علی (ع) را رها کنم؟ و حال آنکه او اول کسی است که به پیامبر اسلام ایمان آورد و پسر عموی رسول خدا و وصی و جانشین اوست این کار هم اعظم و بزرگتر است، لذا با این فکر و اندیشه رفتم و خود را به امیرالمؤمنین (ع) رساندم و سلام کردم و در محضرش نشستم و داستانم را برای او گفتم. امام (ع) جریان مخالفت طلحه و زبیر را برایم توضیح داد[۲]. از همان جا با اطمینان و آرامش به همراه امام (ع) شدم و در جمل شرکت کردم[۳]. وی در بین سال ۸۲ تا ۸۴ هجری از دنیا رفته است[۴].[۵]
جستارهای وابسته
- بنیاحمس (قبیله)
منابع
پانویس
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۴۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.
- ↑ ر. ک: اسدالغابه، ج۳، ص۴۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۷۷۷-۷۷۸.