ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = ابومعبد خزاعی
| عنوان مدخل  = [[ابومعبد خزاعی]]
| مداخل مرتبط = [[ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی]] - [[ابومعبد خزاعی در تراجم و رجال]]
| پرسش مرتبط  =
}}
== آشنایی اجمالی ==
نام او [[اکثم بن جون]] یا [[اکثم بن ابی الجون]] (نام ابوالجون را بعضی عبدالعزی<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> و بعضی عبدالعزیز<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> گفته‌اند)، عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] و [[همسر]] [[ام معبد]] و یکی از [[صحابه پیامبر اسلام]] {{صل}} می‌باشد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>.


{{امامت}}
== شباهت او به [[دجال]] و [[عمرو بن لحی|عمرو بن لُحی]] ==
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ابومعبد خزاعی]]''' است. "'''[[ابومعبد خزاعی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
در [[روایت]] آمده روزی [[رسول اکرم]] {{صل}} به وی فرمود: "دجال را دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". اکثم گفت: "یا [[رسول‌الله]]! آیا شباهت داشتن من به [[دجال]] به ضرر من است؟" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه، زیرا تو مؤمنی و او کافر".
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابومعبد خزاعی در تراجم و رجال]] - [[ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
در [[روایت]] دیگری آمده است که [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "[[عمرو بن لحی]] را در [[آتش]] دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". او گفت: "آیا شباهت من به او به ضرر من است"؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه، تو مؤمنی و او [[کافر]]؛ زیرا او اول کسی است که [[دین]] [[حضرت اسماعیل]] را [[تغییر]] داد، [[بت‌پرستی]] را رواج داد، و بحیره، سائبه، وصیله، و حام را [[تشریع]] کرد"<ref>بحیره: در [[دوران جاهلیت]] هرگاه شتر ماده‌ای چهار شکم بچه می‌زایید، در شکم پنجم اگر بچه‌اش نر بود، گوش شتر را می‌شکافتند و آن را رها می‌کردند. این شتر، [[آزاد]] بود و هر جایی می‌رفت و در هر زراعتی می‌چرید و کسی سوار آن نمی‌شد و گوشتش را نمی‌خوردند. و بعضی گفته‌اند که استفاده از گوشت و کرک آن بر [[زنان]] [[حرام]] می‌دانستند اما مردان از گوشت و کرک آن استفاده می‌کردند.
نام او [[اکثم بن جون]] یا [[اکثم بن ابی الجون]] که نام او را بعضی عبدالعزی<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> و بعضی عبدالعزیز<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> گفته‌اند، عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] و [[همسر]] [[ام معبد]] و یکی از [[صحابه]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} می‌باشد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>.
 
==شباهت او به [[دجال]] و [[عمرو بن لحی|عمرو بن لُحی]]==
در [[روایت]] آمده روزی [[رسول اکرم]]{{صل}} به وی فرمود: "دجال را دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". اکثم گفت: "یا [[رسول‌الله]]! آیا شباهت داشتن من به [[دجال]] به ضرر من است؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "نه، زیرا تو مؤمنی و او کافر".
 
در [[روایت]] دیگری آمده است که [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "[[عمرو بن لحی]] را در [[آتش]] دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". او گفت: "آیا شباهت من به او به ضرر من است"؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "نه، تو مؤمنی و او [[کافر]]؛ زیرا او اول کسی است که [[دین]] [[حضرت اسماعیل]] را [[تغییر]] داد، [[بت‌پرستی]] را رواج داد، و بحیره، سائبه، وصیله، و حام را [[تشریع]] کرد"<ref>بحیره: در [[دوران جاهلیت]] هرگاه شتر ماده‌ای چهار شکم بچه می‌زایید، در شکم پنجم اگر بچه‌اش نر بود، گوش شتر را می‌شکافتند و آن را رها می‌کردند. این شتر، [[آزاد]] بود و هر جایی می‌رفت و در هر زراعتی می‌چرید و کسی سوار آن نمی‌شد و گوشتش را نمی‌خوردند. و بعضی گفته‌اند که استفاده از گوشت و کرک آن بر [[زنان]] [[حرام]] می‌دانستند اما مردان از گوشت و کرک آن استفاده می‌کردند.


سائبه: اگر کسی [[نذر]] می‌کرد، مثلاً اگر از [[سفر]]، سالم بازگشتم فلان شتر من سائبه باشد، این شتر هم [[آزاد]] بود و آن را از هیچ مرتع و چرآگاهی منع نمی‌کردند و گوشتش را نمی‌خوردند و حتی پشم و کرکش را نمی‌چیدند.
سائبه: اگر کسی [[نذر]] می‌کرد، مثلاً اگر از [[سفر]]، سالم بازگشتم فلان شتر من سائبه باشد، این شتر هم [[آزاد]] بود و آن را از هیچ مرتع و چرآگاهی منع نمی‌کردند و گوشتش را نمی‌خوردند و حتی پشم و کرکش را نمی‌چیدند.
خط ۱۹: خط ۱۹:
حام: شتر نری بود که اگر از [[نسل]] آن ده پشت بچه می‌گرفتند، آن شتر [[آزاد]] بود و هر جا که می‌خواست می‌رفت، و هر چه می‌خواست می‌خورد و سوارش نمی‌شدند و گوشتش را هم نمی‌خوردند.
حام: شتر نری بود که اگر از [[نسل]] آن ده پشت بچه می‌گرفتند، آن شتر [[آزاد]] بود و هر جا که می‌خواست می‌رفت، و هر چه می‌خواست می‌خورد و سوارش نمی‌شدند و گوشتش را هم نمی‌خوردند.


اما [[اسلام]] خوردن گوشت هیچ یک از این نوع حیوان‌ها را [[حرام]] ندانسته و در [[آیه]] ۱۰۳ [[سوره مائده]] [[مردم]] را از این امر غلط زمان [[جاهلیت]] باز می‌دارد: {{متن قرآن|مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} [[[سوره مائده]]، [[آیه]] ۱۰۳]. ([[مجمع البیان]] فی [[تفسیر]] القرآن، [[طبرسی]]، ج۳، ص۴۳۱؛ اسدالغابة، [[ابن اثیر]]، ج۱، ص۱۳۳، به [[نقل]] از: کشاف، [[زمخشری]]، ج۱، ص۵۳۴. </ref><ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه،‌ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸- ۲۵۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴.</ref>.<ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>
اما [[اسلام]] خوردن گوشت هیچ یک از این نوع حیوان‌ها را [[حرام]] ندانسته و در [[آیه]] ۱۰۳ [[سوره مائده]] [[مردم]] را از این امر غلط زمان [[جاهلیت]] باز می‌دارد: {{متن قرآن|مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} [[[سوره مائده]]، [[آیه]] ۱۰۳]. ([[مجمع البیان]] فی [[تفسیر القرآن]]، [[طبرسی]]، ج۳، ص۴۳۱؛ اسدالغابة، [[ابن اثیر]]، ج۱، ص۱۳۳، به [[نقل]] از: کشاف، [[زمخشری]]، ج۱، ص۵۳۴. </ref><ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ‌ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸- ۲۵۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>


==اکثم و [[مرد]] [[منافق]]==
== اکثم و [[مرد]] [[منافق]] ==
اکثم می‌گوید: "در یکی از [[جنگ‌ها]] ([[خیبر]]) <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref> به [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کردیم که فلان مرد در [[جنگ]] بسیار جدی است، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او [[اهل]] [[جهنم]] است!" گفتیم: یا [[رسول‌الله]]! اگر این شخص با این [[عبادت]] و [[اخلاق نیکو]] و کوشش در [[جهاد]] [[جهنمی]] است پس ما چگونه‌ایم! ایشان فرمودند: "او [[منافق]] است و [[جهنمی]] است". از آن پس در میدان [[جنگ]] کاملاً مراقب او بودیم و هیچ سواره و پیاده‌ای به او نزدیک نمی‌شد مگر آن‌که به او حمله کرده و او را از پا در می‌آورد تا آن‌که مجروح شد و از پای درآمد.
اکثم می‌گوید: "در یکی از [[جنگ‌ها]] ([[خیبر]]) <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref> به [[رسول خدا]] {{صل}} عرض کردیم که فلان مرد در [[جنگ]] بسیار جدی است، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "او [[اهل]] [[جهنم]] است!" گفتیم: یا [[رسول‌الله]]! اگر این شخص با این [[عبادت]] و [[اخلاق نیکو]] و کوشش در [[جهاد]] [[جهنمی]] است پس ما چگونه‌ایم! ایشان فرمودند: "او [[منافق]] است و [[جهنمی]] است". از آن پس در میدان [[جنگ]] کاملاً مراقب او بودیم و هیچ سواره و پیاده‌ای به او نزدیک نمی‌شد مگر آنکه به او حمله کرده و او را از پا در می‌آورد تا آنکه مجروح شد و از پای درآمد.


به [[پیامبر]]{{صل}} گفتیم: یا [[رسول الله]]! آن مرد در حال [[شهادت]] است. [[پیامبر]]{{صل}} باز هم فرمود او در [[جهنم]] است! لحظه به لحظه تعجب ما زیادتر می‌شد تا این که در لحظات آخر [[زندگی]] که درد او زیاد شد نوک [[شمشیر]] را روی سینه خود گذاشت و خود را آن [[قدر]] روی [[شمشیر]] فشار داد تا این که [[شمشیر]] از پشتش خارج شد و [[جان]] داد. در این موقع معنی سخن [[رسول خدا]]{{صل}} برای ما روشن شد و تعجب ما بر طرف شد. پس به [[خدمت]] [[پیامبر]] رسیده و گفتیم [[گواهی]] می‌دهیم که به [[راستی]] شما [[پیامبر الهی]] می‌باشید.  
به [[پیامبر]] {{صل}} گفتیم: یا [[رسول الله]]! آن مرد در حال [[شهادت]] است. [[پیامبر]] {{صل}} باز هم فرمود او در [[جهنم]] است! لحظه به لحظه تعجب ما زیادتر می‌شد تا این که در لحظات آخر [[زندگی]] که درد او زیاد شد نوک [[شمشیر]] را روی سینه خود گذاشت و خود را آن [[قدر]] روی [[شمشیر]] فشار داد تا این که [[شمشیر]] از پشتش خارج شد و [[جان]] داد. در این موقع معنی سخن [[رسول خدا]] {{صل}} برای ما روشن شد و تعجب ما بر طرف شد. پس به [[خدمت]] [[پیامبر]] رسیده و گفتیم [[گواهی]] می‌دهیم که به [[راستی]] شما [[پیامبر الهی]] می‌باشید.  


[[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "ممکن است شخصی کردارش [[کردار]] [[اهل بهشت]] ولی خود [[اهل]] [[جهنم]] باشد، و دیگری اعمالش [[اعمال]] [[اهل]] [[جهنم]] ولی خود [[اهل بهشت]] باشد که این [[سعادت]] و [[شقاوت]] موقع [[مرگ]] نصیبش می‌شود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref>.<ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۲.</ref>
[[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "ممکن است شخصی کردارش [[کردار]] [[اهل بهشت]] ولی خود [[اهل]] [[جهنم]] باشد، و دیگری اعمالش [[اعمال]] [[اهل]] [[جهنم]] ولی خود [[اهل بهشت]] باشد که این [[سعادت]] و [[شقاوت]] موقع [[مرگ]] نصیبش می‌شود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۲.</ref>


==اکثم و [[نقل]] روایتی از [[پیامبر]]{{صل}}==
== اکثم و [[نقل]] روایتی از [[پیامبر]] {{صل}} ==
از اکثم [[روایت]] شده که [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "ای اكثم، اخلاقت را [[نیکو]] گردان و رفقایت را اکرام کن"<ref>{{متن حدیث|يا اكثم بن الجون، حسِّن خلقك وتكرَّم على رفقائك}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۳.</ref>.
از اکثم [[روایت]] شده که [[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "ای اكثم، اخلاقت را [[نیکو]] گردان و رفقایت را اکرام کن"<ref>{{متن حدیث|يا اكثم بن الجون، حسِّن خلقك وتكرَّم على رفقائك}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۳.</ref>


==ابومعبد خزاعی در دانشنامه سیره نبوی==
== جستارهای وابسته ==
[[همسر]] [[ام معبد]] [[خزاعی]]<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۲۰؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۸۶؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۱۱.</ref> نام وی را حُبَیش<ref>ابن حجر، ج۷، ص۳۱۱.</ref>، [[اکثم]]<ref>ابن اثیر، ج۷، ص۱۸۰.</ref> و اکتم<ref>زبیدی، ج۹، ص۲۳.</ref> گفته‌اند که به [[یقین]] ناشی از تصحیف است. او در منطقه "قُدَید"<ref>مکانی در نزدیکی مکه؛ ر.ک: یاقوت، ج۴، ۳۱۳.</ref>[[سکونت]] گزید. مهم‌ترین [[آگاهی]] ما از او، گزارشی است که از وی درباره مشخصات ظاهری و [[شمایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده است. او این گزارش را در جریان [[هجرت]] آن [[حضرت]] به یثرب، از همسرش ام معبد شنیده بود و بسیاری از منابع، آن را از [[ابومعبد]] نقل کرده‌اند<ref>برای نمونه، ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ ابن عساکر، ج۶، ص۳۱۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۸۶.</ref>. وی پس از آگاهی از حضور رسول خدا{{صل}} در [[خیمه]] آنان و شنیدن گزارش همسرش ام معبد گفت: وی همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که درباره او به ما خبر داده‌اند و اگر او را می‌دیدم، از او می‌خواستم تا همراهش باشم و اکنون نیز اگر راهی داشته باشد، چنین خواهم کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. برخی، درگذشت او را در [[زمان]] [[حیات رسول خدا]]{{صل}} می‌‎دانند<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۸۶؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۱۱.</ref>. گروهی گفته‌اند قدیم الموت<ref>زبیدی، ج۹، ص۲۳.</ref> یعنی زود درگذشته است که شاید منظور، همان [[زمان رسول خدا]] باشد. [[بخاری]]<ref>بخاری، ج۲، ص۸۴.</ref> برای درگذشت او از کلمه "[[قتل]]" استفاده کرده که بر این مبنا، شاید وی کشته شده باشد. البته بسیاری از اطلاعات مربوط به وی، یا [[اکثم بن جون]] خزاعی یکی است و برخی نام وی را نیز اکثم آورده‌اند که مدخلی جداگانه دارد.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومعبد بن حزن مخزومی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۲۲.</ref>
{{مدخل وابسته}}
* [[ام‌معبد]] (همسر)
* [[معبد بن ابی‌معبد]] (فرزند)
* [[نصر بن ابی‌معبد]] (فرزند)
* [[سلیمان بن صرد خزاعی]] (برادرزاده)
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[اکثم بن جون (مقاله)|مقاله «اکثم بن جون»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[اکثم بن جون (مقاله)|مقاله «اکثم بن جون»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابومعبد خزاعی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ابومعبد خزاعی]]
[[رده:ابومعبد خزاعی]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۲۹

آشنایی اجمالی

نام او اکثم بن جون یا اکثم بن ابی الجون (نام ابوالجون را بعضی عبدالعزی[۱] و بعضی عبدالعزیز[۲] گفته‌اند)، عموی سلیمان بن صرد خزاعی و همسر ام معبد و یکی از صحابه پیامبر اسلام (ص) می‌باشد[۳][۴].

شباهت او به دجال و عمرو بن لُحی

در روایت آمده روزی رسول اکرم (ص) به وی فرمود: "دجال را دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". اکثم گفت: "یا رسول‌الله! آیا شباهت داشتن من به دجال به ضرر من است؟" پیامبر (ص) فرمود: "نه، زیرا تو مؤمنی و او کافر".

در روایت دیگری آمده است که پیامبر (ص) به او فرمود: "عمرو بن لحی را در آتش دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". او گفت: "آیا شباهت من به او به ضرر من است"؟ پیامبر (ص) فرمود: "نه، تو مؤمنی و او کافر؛ زیرا او اول کسی است که دین حضرت اسماعیل را تغییر داد، بت‌پرستی را رواج داد، و بحیره، سائبه، وصیله، و حام را تشریع کرد"[۵][۶][۷]

اکثم و مرد منافق

اکثم می‌گوید: "در یکی از جنگ‌ها (خیبر) [۸] به رسول خدا (ص) عرض کردیم که فلان مرد در جنگ بسیار جدی است، پیامبر (ص) فرمود: "او اهل جهنم است!" گفتیم: یا رسول‌الله! اگر این شخص با این عبادت و اخلاق نیکو و کوشش در جهاد جهنمی است پس ما چگونه‌ایم! ایشان فرمودند: "او منافق است و جهنمی است". از آن پس در میدان جنگ کاملاً مراقب او بودیم و هیچ سواره و پیاده‌ای به او نزدیک نمی‌شد مگر آنکه به او حمله کرده و او را از پا در می‌آورد تا آنکه مجروح شد و از پای درآمد.

به پیامبر (ص) گفتیم: یا رسول الله! آن مرد در حال شهادت است. پیامبر (ص) باز هم فرمود او در جهنم است! لحظه به لحظه تعجب ما زیادتر می‌شد تا این که در لحظات آخر زندگی که درد او زیاد شد نوک شمشیر را روی سینه خود گذاشت و خود را آن قدر روی شمشیر فشار داد تا این که شمشیر از پشتش خارج شد و جان داد. در این موقع معنی سخن رسول خدا (ص) برای ما روشن شد و تعجب ما بر طرف شد. پس به خدمت پیامبر رسیده و گفتیم گواهی می‌دهیم که به راستی شما پیامبر الهی می‌باشید.

پیامبر (ص) فرمودند: "ممکن است شخصی کردارش کردار اهل بهشت ولی خود اهل جهنم باشد، و دیگری اعمالش اعمال اهل جهنم ولی خود اهل بهشت باشد که این سعادت و شقاوت موقع مرگ نصیبش می‌شود"[۹][۱۰]

اکثم و نقل روایتی از پیامبر (ص)

از اکثم روایت شده که پیامبر (ص) فرمودند: "ای اكثم، اخلاقت را نیکو گردان و رفقایت را اکرام کن"[۱۱][۱۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.
  2. قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.
  3. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.
  4. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۱.
  5. بحیره: در دوران جاهلیت هرگاه شتر ماده‌ای چهار شکم بچه می‌زایید، در شکم پنجم اگر بچه‌اش نر بود، گوش شتر را می‌شکافتند و آن را رها می‌کردند. این شتر، آزاد بود و هر جایی می‌رفت و در هر زراعتی می‌چرید و کسی سوار آن نمی‌شد و گوشتش را نمی‌خوردند. و بعضی گفته‌اند که استفاده از گوشت و کرک آن بر زنان حرام می‌دانستند اما مردان از گوشت و کرک آن استفاده می‌کردند. سائبه: اگر کسی نذر می‌کرد، مثلاً اگر از سفر، سالم بازگشتم فلان شتر من سائبه باشد، این شتر هم آزاد بود و آن را از هیچ مرتع و چرآگاهی منع نمی‌کردند و گوشتش را نمی‌خوردند و حتی پشم و کرکش را نمی‌چیدند. وصیله: اگر بچه گوسفند در شکم هفتم، نر بود و یا نر و ماده بودند آن را برای بت‌ها قربانی می‌کردند و زنان از گوشت این قربانی نمی‌خوردند و اگر بچه شکم هفتم، ماده بود، مانند سایر گوسفندان بود و خوردن آن را حلال می‌دانستند. حام: شتر نری بود که اگر از نسل آن ده پشت بچه می‌گرفتند، آن شتر آزاد بود و هر جا که می‌خواست می‌رفت، و هر چه می‌خواست می‌خورد و سوارش نمی‌شدند و گوشتش را هم نمی‌خوردند. اما اسلام خوردن گوشت هیچ یک از این نوع حیوان‌ها را حرام ندانسته و در آیه ۱۰۳ سوره مائده مردم را از این امر غلط زمان جاهلیت باز می‌دارد: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ [[[سوره مائده]]، آیه ۱۰۳]. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۳، ص۴۳۱؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳، به نقل از: کشاف، زمخشری، ج۱، ص۵۳۴.
  6. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ‌ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸- ۲۵۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴.
  7. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۱.
  8. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.
  9. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.
  10. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۲.
  11. «يا اكثم بن الجون، حسِّن خلقك وتكرَّم على رفقائك»؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.
  12. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۳.