ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '[[رده: ' به '[[رده:')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = ابومعبد خزاعی
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[ابومعبد خزاعی]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ابومعبد خزاعی]]''' است. "'''[[ابومعبد خزاعی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی]] - [[ابومعبد خزاعی در تراجم و رجال]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابومعبد خزاعی در حدیث]] | [[ابومعبد خزاعی در نهج البلاغه]] | [[ابومعبد خزاعی در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
== آشنایی اجمالی ==
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابومعبد خزاعی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
نام او [[اکثم بن جون]] یا [[اکثم بن ابی الجون]] (نام ابوالجون را بعضی عبدالعزی<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> و بعضی عبدالعزیز<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref> گفته‌اند)، عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] و [[همسر]] [[ام معبد]] و یکی از [[صحابه پیامبر اسلام]] {{صل}} می‌باشد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>.
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== شباهت او به [[دجال]] و [[عمرو بن لحی|عمرو بن لُحی]] ==
*[[عبدالعزی بن منقذ بن ربیعة خزاعی]]، مشهور به [[ابومعبد]] از جمله [[صحابیان]] و [[راویان حدیث]]<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۷ ص۳۸.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} است. درباره [[زندگی]] او مطالب چندانی در منابع مطرح نشده است. در بسیاری از منابع، او با نام [[اکثم بن جون]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۳۰ و ۳۳۹؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۶۲.</ref> یاد شده است، و در برخی از منابع نیز وی با نام [[اکثم‌ بن ابی‌الجون]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابو سعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج۲، ص۳۵۵.</ref> یا [[اکثم بن عبدالعزی]]<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹.</ref> معرفی شده است.
در [[روایت]] آمده روزی [[رسول اکرم]] {{صل}} به وی فرمود: "دجال را دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". اکثم گفت: "یا [[رسول‌الله]]! آیا شباهت داشتن من به [[دجال]] به ضرر من است؟" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه، زیرا تو مؤمنی و او کافر".
*وی عموی [[سلیمان بن صرد خزاعی]] ([[رهبر]] [[توابین]]) بوده است<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. همسرش، [[ام‌معبد]]، از [[زنان]] [[مهاجر]] و [[مسلمان]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۲۵.</ref>، زنی دلیر و بافضیلت و [[بخشنده]] بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و همراهان وی، هنگام [[هجرت به مدینه]]، در منزلگاه قدید<ref>قدید موضعی نزدیک مکه است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۱۳.</ref>، مهمان [[ام‌معبد]] شدند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ص۱۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>. به نظر می‌رسد همین امر زمینه [[اسلام آوردن]] او و شوهرش، [[ابومعبد]] شده است<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابو معبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۹۱.</ref>.
*در منابع آمده است: [[پیامبر خدا]]، به قصد [[هجرت به مدینه]]، از [[مکه]] خارج شد. [[ابوبکر]] و غلامش، [[عامر بن فُهَیره]]، و راهنمای آن دو، [[عبدالله بن اریقط لیثی]]، از در [[خیمه]] [[ام‌معبد خُزاعی]] گذر کردند. او زنی بود که جلوی [[خیمه]] می‌نشست و به دیگران [[آب]] و [[غذا]] می‌داد. از او پرسیدند که آیا گوشت و خرما دارد تا از وی بخرند؟ [[ام‌معبد]] به علت [[قحطی]] و [[خشکسالی]] از اینکه نمی‌توانست از ایشان [[پذیرایی]] کند عذرخواهی کرد<ref>طبق نقلی دیگر ام معبد گوسفندی برای پیامبر و همراهانش ذبح کرد. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. در همین زمان، [[چشم]] [[پیامبر]]{{صل}} به گوسفند لاغری افتاد که در کنار [[خیمه]] بود. پستان گوسفند بر اثر [[دعای پیامبر]]{{صل}} پُر شد. [[پیامبر]]{{صل}} ظرفی‌ طلبید؛ آن‌گاه، شیر فراوانی از آن دوشید. همگی از آن شیر خوردند و سیر شدند. سپس ظرف را پر از شیر کرد و نزد [[ام‌معبد]] گذاشت، و به طرف [[مدینه]] حرکت کردند.
*وقتی [[ابومعبد]] به [[خیمه]] برگشت از همسرش درباره آن ظرف پرسید. [[ام‌معبد]] به مبارکی قدوم مهمان خویش اشاره و ماجرا را بیان کرد. [[ابومعبد]] گفت: "به [[خدا]] قسم! این مرد، همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که او را تعقیب می‌کنند". سپس از [[ام‌معبد]] خواست تا [[شمایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} را توصیف کند... [[ابومعبد]] گفت: "اگر او را دیده بودم از او می‌خواستم تا مرا به [[همراهی]] خویش مفتخر سازد. اکنون نیز تا بتوانم به هر وسیله‌ای که باشد این کار را خواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۹.</ref>.
*به نظر می‌رسد [[ابومعبد]] و همسرش پس از این ماجرا به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرده باشند. در [[نقلی]] آمده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ابومعبد]] فرمود: "من [[دجال]] را دیدم. او شبیه‌ترین [[مردم]] به [[اکثم بن ابی‌الجون]] بود". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرر می‌زند؟" فرمود: "خیر، چون تو مؤمنی و او [[کافر]]"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۳۳؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۶.</ref>. این [[نقل]] و نیز [[هجرت]] و [[اسلام]] همسرش<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.</ref>، [[سخن]] سابق ([[هجرت به مدینه]])، را [[تأیید]] می‌کند.
*در [[نقلی]] دیگر، شبیه [[نقل]] پیشین آمده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "من در [[آتش]] [[عمرو بن لحی]] را دیدم... او اولین کسی بود که [[دین ابراهیم]]{{ع}} را تغییر داد... و [[بت]] [[نصب]] کرد. شبیه‌ترین افراد به او، اکثم بن ابی الجون است". اکثم گفت: "آیا این امر به من ضرری می‌زند؟" [[حضرت]] فرمود: "خیر، تو [[مسلمانی]]، و او [[کافر]] بود"<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۸؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸؛ ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۴.</ref>. ابن عبدالبر قائل است که [[حدیث]] اول (شباهت اکثم به [[دجال]]) صحیح نیست<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۴۲؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۹.</ref>.
*[[شیخ طوسی]]، [[ابومعبد]] را از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} خوانده است<ref>شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۶.</ref> منابع، [[ابومعبد]] را یکی از [[راویان]] نیز معرفی کرده‌اند و معتقدند [[روایت]] مشهور مهمان شدن [[رسول خدا]]{{صل}} نزد [[ام‌معبد]] را او [[نقل]] کرده است<ref>شیخ الاسلام رازی، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۳۹.</ref>. از جمله [[فرزندان]] او می‌توان به [[معبد]]، [[نصر]] و دختری به نام خلدیه اشاره کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۱۳۰.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابو معبد خزاعی (مقاله)|ابو معبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۹۲-۹۳.</ref>.


==منابع==
در [[روایت]] دیگری آمده است که [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "[[عمرو بن لحی]] را در [[آتش]] دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". او گفت: "آیا شباهت من به او به ضرر من است"؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه، تو مؤمنی و او [[کافر]]؛ زیرا او اول کسی است که [[دین]] [[حضرت اسماعیل]] را [[تغییر]] داد، [[بت‌پرستی]] را رواج داد، و بحیره، سائبه، وصیله، و حام را [[تشریع]] کرد"<ref>بحیره: در [[دوران جاهلیت]] هرگاه شتر ماده‌ای چهار شکم بچه می‌زایید، در شکم پنجم اگر بچه‌اش نر بود، گوش شتر را می‌شکافتند و آن را رها می‌کردند. این شتر، [[آزاد]] بود و هر جایی می‌رفت و در هر زراعتی می‌چرید و کسی سوار آن نمی‌شد و گوشتش را نمی‌خوردند. و بعضی گفته‌اند که استفاده از گوشت و کرک آن بر [[زنان]] [[حرام]] می‌دانستند اما مردان از گوشت و کرک آن استفاده می‌کردند.
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[ابومعبد خزاعی (مقاله)|ابومعبد خزاعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]


==پانویس==
سائبه: اگر کسی [[نذر]] می‌کرد، مثلاً اگر از [[سفر]]، سالم بازگشتم فلان شتر من سائبه باشد، این شتر هم [[آزاد]] بود و آن را از هیچ مرتع و چرآگاهی منع نمی‌کردند و گوشتش را نمی‌خوردند و حتی پشم و کرکش را نمی‌چیدند.
{{یادآوری پانویس}}
 
{{پانویس2}}
وصیله: اگر بچه گوسفند در شکم هفتم، نر بود و یا نر و ماده بودند آن را برای [[بت‌ها]] [[قربانی]] می‌کردند و [[زنان]] از گوشت این [[قربانی]] نمی‌خوردند و اگر بچه شکم هفتم، ماده بود، مانند سایر گوسفندان بود و خوردن آن را [[حلال]] می‌دانستند.
 
حام: شتر نری بود که اگر از [[نسل]] آن ده پشت بچه می‌گرفتند، آن شتر [[آزاد]] بود و هر جا که می‌خواست می‌رفت، و هر چه می‌خواست می‌خورد و سوارش نمی‌شدند و گوشتش را هم نمی‌خوردند.
 
اما [[اسلام]] خوردن گوشت هیچ یک از این نوع حیوان‌ها را [[حرام]] ندانسته و در [[آیه]] ۱۰۳ [[سوره مائده]] [[مردم]] را از این امر غلط زمان [[جاهلیت]] باز می‌دارد: {{متن قرآن|مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} [[[سوره مائده]]، [[آیه]] ۱۰۳]. ([[مجمع البیان]] فی [[تفسیر القرآن]]، [[طبرسی]]، ج۳، ص۴۳۱؛ اسدالغابة، [[ابن اثیر]]، ج۱، ص۱۳۳، به [[نقل]] از: کشاف، [[زمخشری]]، ج۱، ص۵۳۴. </ref><ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ‌ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸- ۲۵۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۱.</ref>
 
== اکثم و [[مرد]] [[منافق]] ==
اکثم می‌گوید: "در یکی از [[جنگ‌ها]] ([[خیبر]]) <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref> به [[رسول خدا]] {{صل}} عرض کردیم که فلان مرد در [[جنگ]] بسیار جدی است، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "او [[اهل]] [[جهنم]] است!" گفتیم: یا [[رسول‌الله]]! اگر این شخص با این [[عبادت]] و [[اخلاق نیکو]] و کوشش در [[جهاد]] [[جهنمی]] است پس ما چگونه‌ایم! ایشان فرمودند: "او [[منافق]] است و [[جهنمی]] است". از آن پس در میدان [[جنگ]] کاملاً مراقب او بودیم و هیچ سواره و پیاده‌ای به او نزدیک نمی‌شد مگر آنکه به او حمله کرده و او را از پا در می‌آورد تا آنکه مجروح شد و از پای درآمد.
 
به [[پیامبر]] {{صل}} گفتیم: یا [[رسول الله]]! آن مرد در حال [[شهادت]] است. [[پیامبر]] {{صل}} باز هم فرمود او در [[جهنم]] است! لحظه به لحظه تعجب ما زیادتر می‌شد تا این که در لحظات آخر [[زندگی]] که درد او زیاد شد نوک [[شمشیر]] را روی سینه خود گذاشت و خود را آن [[قدر]] روی [[شمشیر]] فشار داد تا این که [[شمشیر]] از پشتش خارج شد و [[جان]] داد. در این موقع معنی سخن [[رسول خدا]] {{صل}} برای ما روشن شد و تعجب ما بر طرف شد. پس به [[خدمت]] [[پیامبر]] رسیده و گفتیم [[گواهی]] می‌دهیم که به [[راستی]] شما [[پیامبر الهی]] می‌باشید.
 
[[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "ممکن است شخصی کردارش [[کردار]] [[اهل بهشت]] ولی خود [[اهل]] [[جهنم]] باشد، و دیگری اعمالش [[اعمال]] [[اهل]] [[جهنم]] ولی خود [[اهل بهشت]] باشد که این [[سعادت]] و [[شقاوت]] موقع [[مرگ]] نصیبش می‌شود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۲.</ref>
 
== اکثم و [[نقل]] روایتی از [[پیامبر]] {{صل}} ==
از اکثم [[روایت]] شده که [[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "ای اكثم، اخلاقت را [[نیکو]] گردان و رفقایت را اکرام کن"<ref>{{متن حدیث|يا اكثم بن الجون، حسِّن خلقك وتكرَّم على رفقائك}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۳.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[ام‌معبد]] (همسر)
* [[معبد بن ابی‌معبد]] (فرزند)
* [[نصر بن ابی‌معبد]] (فرزند)
* [[سلیمان بن صرد خزاعی]] (برادرزاده)
{{پایان مدخل وابسته}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[اکثم بن جون (مقاله)|مقاله «اکثم بن جون»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}


{{صحابه}}
[[رده:مدخل]]
[[رده:ابومعبد خزاعی]]
[[رده:ابومعبد خزاعی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۲۹

آشنایی اجمالی

نام او اکثم بن جون یا اکثم بن ابی الجون (نام ابوالجون را بعضی عبدالعزی[۱] و بعضی عبدالعزیز[۲] گفته‌اند)، عموی سلیمان بن صرد خزاعی و همسر ام معبد و یکی از صحابه پیامبر اسلام (ص) می‌باشد[۳][۴].

شباهت او به دجال و عمرو بن لُحی

در روایت آمده روزی رسول اکرم (ص) به وی فرمود: "دجال را دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". اکثم گفت: "یا رسول‌الله! آیا شباهت داشتن من به دجال به ضرر من است؟" پیامبر (ص) فرمود: "نه، زیرا تو مؤمنی و او کافر".

در روایت دیگری آمده است که پیامبر (ص) به او فرمود: "عمرو بن لحی را در آتش دیدم و تو شبیه‌ترین افراد به او هستی". او گفت: "آیا شباهت من به او به ضرر من است"؟ پیامبر (ص) فرمود: "نه، تو مؤمنی و او کافر؛ زیرا او اول کسی است که دین حضرت اسماعیل را تغییر داد، بت‌پرستی را رواج داد، و بحیره، سائبه، وصیله، و حام را تشریع کرد"[۵][۶][۷]

اکثم و مرد منافق

اکثم می‌گوید: "در یکی از جنگ‌ها (خیبر) [۸] به رسول خدا (ص) عرض کردیم که فلان مرد در جنگ بسیار جدی است، پیامبر (ص) فرمود: "او اهل جهنم است!" گفتیم: یا رسول‌الله! اگر این شخص با این عبادت و اخلاق نیکو و کوشش در جهاد جهنمی است پس ما چگونه‌ایم! ایشان فرمودند: "او منافق است و جهنمی است". از آن پس در میدان جنگ کاملاً مراقب او بودیم و هیچ سواره و پیاده‌ای به او نزدیک نمی‌شد مگر آنکه به او حمله کرده و او را از پا در می‌آورد تا آنکه مجروح شد و از پای درآمد.

به پیامبر (ص) گفتیم: یا رسول الله! آن مرد در حال شهادت است. پیامبر (ص) باز هم فرمود او در جهنم است! لحظه به لحظه تعجب ما زیادتر می‌شد تا این که در لحظات آخر زندگی که درد او زیاد شد نوک شمشیر را روی سینه خود گذاشت و خود را آن قدر روی شمشیر فشار داد تا این که شمشیر از پشتش خارج شد و جان داد. در این موقع معنی سخن رسول خدا (ص) برای ما روشن شد و تعجب ما بر طرف شد. پس به خدمت پیامبر رسیده و گفتیم گواهی می‌دهیم که به راستی شما پیامبر الهی می‌باشید.

پیامبر (ص) فرمودند: "ممکن است شخصی کردارش کردار اهل بهشت ولی خود اهل جهنم باشد، و دیگری اعمالش اعمال اهل جهنم ولی خود اهل بهشت باشد که این سعادت و شقاوت موقع مرگ نصیبش می‌شود"[۹][۱۰]

اکثم و نقل روایتی از پیامبر (ص)

از اکثم روایت شده که پیامبر (ص) فرمودند: "ای اكثم، اخلاقت را نیکو گردان و رفقایت را اکرام کن"[۱۱][۱۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.
  2. قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۱۷۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.
  3. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۷۱.
  4. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۱.
  5. بحیره: در دوران جاهلیت هرگاه شتر ماده‌ای چهار شکم بچه می‌زایید، در شکم پنجم اگر بچه‌اش نر بود، گوش شتر را می‌شکافتند و آن را رها می‌کردند. این شتر، آزاد بود و هر جایی می‌رفت و در هر زراعتی می‌چرید و کسی سوار آن نمی‌شد و گوشتش را نمی‌خوردند. و بعضی گفته‌اند که استفاده از گوشت و کرک آن بر زنان حرام می‌دانستند اما مردان از گوشت و کرک آن استفاده می‌کردند. سائبه: اگر کسی نذر می‌کرد، مثلاً اگر از سفر، سالم بازگشتم فلان شتر من سائبه باشد، این شتر هم آزاد بود و آن را از هیچ مرتع و چرآگاهی منع نمی‌کردند و گوشتش را نمی‌خوردند و حتی پشم و کرکش را نمی‌چیدند. وصیله: اگر بچه گوسفند در شکم هفتم، نر بود و یا نر و ماده بودند آن را برای بت‌ها قربانی می‌کردند و زنان از گوشت این قربانی نمی‌خوردند و اگر بچه شکم هفتم، ماده بود، مانند سایر گوسفندان بود و خوردن آن را حلال می‌دانستند. حام: شتر نری بود که اگر از نسل آن ده پشت بچه می‌گرفتند، آن شتر آزاد بود و هر جا که می‌خواست می‌رفت، و هر چه می‌خواست می‌خورد و سوارش نمی‌شدند و گوشتش را هم نمی‌خوردند. اما اسلام خوردن گوشت هیچ یک از این نوع حیوان‌ها را حرام ندانسته و در آیه ۱۰۳ سوره مائده مردم را از این امر غلط زمان جاهلیت باز می‌دارد: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ [[[سوره مائده]]، آیه ۱۰۳]. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۳، ص۴۳۱؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳، به نقل از: کشاف، زمخشری، ج۱، ص۵۳۴.
  6. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ‌ابن حجر، ج۱، ص۲۵۸- ۲۵۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۵۴۴.
  7. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۱.
  8. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.
  9. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.
  10. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۲.
  11. «يا اكثم بن الجون، حسِّن خلقك وتكرَّم على رفقائك»؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۵۹.
  12. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۳.