سب امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[کینه]] دیرینۀ [[امویان]] با [[بنی هاشم]] و [[اسلام]]، پس از وفات [[پیامبر خدا]]{{صل}} بیشتر بروز کرد و بخصوص نسبت به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} این کینه و [[عداوت]] بیشتر بود. وقتی امویان به [[قدرت]] رسیدند، از جمله کارهایی که کردند، [[انتقام‌گیری]] از اسلام و [[اهل بیت پیامبر]] و هواداران آنان، بخصوص از [[حضرت علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] او بود. بدگویی از علی{{ع}} و ترویج [[لعن]] و [[دشنام]] و [[سبّ]] نسبت به آن حضرت، یکی از جلوه‌های این [[دشمنی]] بود. این شیوۀ شوم، بیشتر به دست [[معاویه]] [[اعمال]] می‌شد که اجداد و نیاکان وی در جنگ‌های صدر اسلام با تیغ [[مسلمانان]]، به‌ویژه [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} به هلاکت رسیده بودند. معاویه، همۀ عوامل [[تبلیغی]] و [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] را که در [[اختیار]] داشت، برای این انتقام‌گیری به کار گرفته بود. وقتی به قدرت رسید، به همۀ [[کارگزاران]] خویش نوشت از نقل [[فضایل علی]]{{ع}} جلوگیری کنند و دربارۀ [[فضایل]] [[عثمان]]، [[حدیث]] بگویند و بسازند. از کشته شدن عثمان نیز بهانه‌ای برای کینه‌پراکنی در [[دل‌ها]] و ترویج سبّ و [[لعن علی]]{{ع}} ساخت و [[خون]] او را به گردن علی{{ع}} انداخت و حادثه را [[تحریف]] کرد و به تحریک [[احساسات]] علیه آن حضرت پرداخت و [[جنگ صفین]] را به راه انداخت و بذر دشمنی علیه [[امام]] را خارج از [[شام]]، در [[حجاز]] و [[عراق]] و بخصوص در [[کوفه]] پراکند. معاویه، ولید، [[حجّاج]]، [[مروان]]، زیاد و [[مغیره]] نیز از جمله فعالان این عرصه بودند. علاوه بر آنکه [[خطیبان]] وابسته بر [[منبرها]] علی{{ع}} را لعن می‌کردند، هریک از [[شیعیان علی]]{{ع}} در سال‌های بعد، توسّط معاویه و عمال او دستگیر می‌شد، تحت فشار قرار می‌گرفت که در [[ملاء]] عام، علی{{ع}} را لعن کند و چه انسان‌هایی که [[جان]] خود را در راه [[محبّت علی]]{{ع}} و [[تسلیم نشدن]] به خواستۀ امویان باختند و به [[شهادت]] رسیدند. خود [[حضرت علی]]{{ع}} می‌دانست و پیشگویی کرده بود که پس از او، وی را لعن و سبّ خواهد کرد و [[یاران]] او را هم به آن وادار خواهند نمود. به آنان فرموده بود: پس از من معاویه شما را به سبّ من وامی‌دارد و از شما می‌خواهد که از من [[تبرّی]] و [[بیزاری]] بجویید. امّا سبّ، (از روی [[تقیّه]]) مرا سبّ کنید، ولی از من [[تبرّی]] نجویید؛ چراکه من بر [[فطرت توحیدی]] زاده شده‌ام و در [[ایمان]] و [[هجرت]]، پیشتازم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۷ مناقب، ج ۲ ص۲۷۲.</ref>. این‌گونه [[پیشگویی‌ها]] را به کسانی همچون [[میثم تمّار]] هم فرموده بود<ref>خصائص الأئمه، ص۵۴.</ref>. از جملۀ این [[روایات]] به فرمودۀ [[امام صادق]]{{ع}} چنین است: {{متن حدیث|...فإن أمروکم بسبّی فسبّونی، و إن أمروکم انّ تبرّؤا منّی فإنّی علی دین محمّد»}}<ref>بحار الأنوار، ج ۳۹ ص۳۲۶.</ref> که از این [[حدیث]]، [[نهی]] از [[برائت]] هم فهمیده نمی‌شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۰۵.</ref>.
[[کینه]] دیرینۀ [[امویان]] با [[بنی هاشم]] و [[اسلام]]، پس از وفات [[پیامبر خدا]]{{صل}} بیشتر بروز کرد و بخصوص نسبت به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} این کینه و [[عداوت]] بیشتر بود. وقتی امویان به [[قدرت]] رسیدند، از جمله کارهایی که کردند، [[انتقام‌گیری]] از اسلام و [[اهل بیت پیامبر]] و هواداران آنان، بخصوص از [[حضرت علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] او بود. بدگویی از علی{{ع}} و ترویج [[لعن]] و [[دشنام]] و [[سبّ]] نسبت به آن حضرت، یکی از جلوه‌های این [[دشمنی]] بود. این شیوۀ شوم، بیشتر به دست [[معاویه]] [[اعمال]] می‌شد که اجداد و نیاکان وی در جنگ‌های صدر اسلام با تیغ [[مسلمانان]]، به‌ویژه [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} به هلاکت رسیده بودند. معاویه، همۀ عوامل [[تبلیغی]] و [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] را که در [[اختیار]] داشت، برای این انتقام‌گیری به کار گرفته بود. وقتی به قدرت رسید، به همۀ [[کارگزاران]] خویش نوشت از نقل [[فضایل علی]]{{ع}} جلوگیری کنند و دربارۀ [[فضایل]] [[عثمان]]، [[حدیث]] بگویند و بسازند. از کشته شدن عثمان نیز بهانه‌ای برای کینه‌پراکنی در [[دل‌ها]] و ترویج سبّ و [[لعن علی]]{{ع}} ساخت و [[خون]] او را به گردن علی{{ع}} انداخت و حادثه را [[تحریف]] کرد و به تحریک [[احساسات]] علیه آن حضرت پرداخت و [[جنگ صفین]] را به راه انداخت و بذر دشمنی علیه [[امام]] را خارج از [[شام]]، در [[حجاز]] و [[عراق]] و بخصوص در [[کوفه]] پراکند. معاویه، ولید، [[حجّاج]]، [[مروان]]، زیاد و [[مغیره]] نیز از جمله فعالان این عرصه بودند. علاوه بر آنکه [[خطیبان]] وابسته بر [[منبرها]] علی{{ع}} را لعن می‌کردند، هریک از شیعیان علی{{ع}} در سال‌های بعد، توسّط معاویه و عمال او دستگیر می‌شد، تحت فشار قرار می‌گرفت که در ملاء عام، علی{{ع}} را لعن کند و چه انسان‌هایی که [[جان]] خود را در راه محبّت علی{{ع}} و [[تسلیم نشدن]] به خواستۀ امویان باختند و به [[شهادت]] رسیدند. خود [[حضرت علی]]{{ع}} می‌دانست و پیشگویی کرده بود که پس از او، وی را لعن و سبّ خواهد کرد و [[یاران]] او را هم به آن وادار خواهند نمود. به آنان فرموده بود: پس از من معاویه شما را به سبّ من وامی‌دارد و از شما می‌خواهد که از من [[تبرّی]] و [[بیزاری]] بجویید. امّا سبّ، (از روی [[تقیّه]]) مرا سبّ کنید، ولی از من [[تبرّی]] نجویید؛ چراکه من بر فطرت توحیدی زاده شده‌ام و در [[ایمان]] و [[هجرت]]، پیشتازم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۷ مناقب، ج ۲ ص۲۷۲.</ref>. این‌گونه [[پیشگویی‌ها]] را به کسانی همچون [[میثم تمّار]] هم فرموده بود<ref>خصائص الأئمه، ص۵۴.</ref>. از جملۀ این [[روایات]] به فرمودۀ [[امام صادق]]{{ع}} چنین است: {{متن حدیث|...فإن أمروکم بسبّی فسبّونی، و إن أمروکم انّ تبرّؤا منّی فإنّی علی دین محمّد»}}<ref>بحار الأنوار، ج ۳۹ ص۳۲۶.</ref> که از این [[حدیث]]، [[نهی]] از [[برائت]] هم فهمیده نمی‌شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۰۵.</ref>.


== تلاش‌های [[معاویه]] در خارج از [[شام]] ==
== تلاش‌های [[معاویه]] در خارج از [[شام]] ==
خط ۲۵: خط ۲۵:
[[علی بن محمد]] مدائنی<ref>در احوال او ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، ص۱۱۳ - ۱۱۷.</ref> در کتاب الاحداث می‌نویسد: [[معاویه]] پس از به دست آوردن [[حکومت]] و [[خلافت]]، یک فرمان‌نامه به همه عمال و [[کارگزاران]] خود نوشت که هر کس چیزی در [[فضایل]] ابوتراب و خاندانش بازگوید، من [[ذمه]] [[امان]] خویش را از او بردارم و [[خون]] و [[مال]] او هدر است. [[خطیبان]] در هر آبادی و بر سر هر منبر، علی را لعن می‌کردند؛ از او [[برائت]] می‌جستند و او و خاندانش را بد می‌گفتند. بیش‌ترین [[بلا]] در این [[روزگار]]، بر سر [[اهل کوفه]] فرود آمد؛ زیرا شیعیان در این [[شهر]]، از هر جا بیش‌تر بودند. او زیاد را بر ایشان [[حاکم]] ساخت و [[بصره]] را به کوفه ضمیمه نمود. زیاد که شیعیان را می‌شناخت، به جست‌وجوی ایشان برآمد و آنها را زیر هر سنگ و کلوخ یافته، به [[قتل]] رسانید. دست و پاها برید و [[چشم‌ها]] کور ساخت و بر شاخه‌های درختان [[نخل]] به دار آویخت. آنان را از این سرزمین راند و به نقاط دیگر پراکنده ساخت، تا آنجا که دیگر شخص معروف و شناخته شده‌ای از ایشان در آنجا باقی نماند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.
[[علی بن محمد]] مدائنی<ref>در احوال او ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، ص۱۱۳ - ۱۱۷.</ref> در کتاب الاحداث می‌نویسد: [[معاویه]] پس از به دست آوردن [[حکومت]] و [[خلافت]]، یک فرمان‌نامه به همه عمال و [[کارگزاران]] خود نوشت که هر کس چیزی در [[فضایل]] ابوتراب و خاندانش بازگوید، من [[ذمه]] [[امان]] خویش را از او بردارم و [[خون]] و [[مال]] او هدر است. [[خطیبان]] در هر آبادی و بر سر هر منبر، علی را لعن می‌کردند؛ از او [[برائت]] می‌جستند و او و خاندانش را بد می‌گفتند. بیش‌ترین [[بلا]] در این [[روزگار]]، بر سر [[اهل کوفه]] فرود آمد؛ زیرا شیعیان در این [[شهر]]، از هر جا بیش‌تر بودند. او زیاد را بر ایشان [[حاکم]] ساخت و [[بصره]] را به کوفه ضمیمه نمود. زیاد که شیعیان را می‌شناخت، به جست‌وجوی ایشان برآمد و آنها را زیر هر سنگ و کلوخ یافته، به [[قتل]] رسانید. دست و پاها برید و [[چشم‌ها]] کور ساخت و بر شاخه‌های درختان [[نخل]] به دار آویخت. آنان را از این سرزمین راند و به نقاط دیگر پراکنده ساخت، تا آنجا که دیگر شخص معروف و شناخته شده‌ای از ایشان در آنجا باقی نماند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.


این مجمل آن چیزی بود که در عصر [[معاویه]] و [[بنی‌امیه]] در [[عراق]] اتفاق افتاد و تفصیل بیش‌تر آن از این قرار است که اولین [[فرماندار کوفه]] (سال ۴۱ هجری) در عصر بنی‌امیه، [[مغیرة بن شعبه]] بود<ref>مغیره با به کار بردن یک ترفند، حکومت کوفه را از چنگ زیاد بیرون آورد. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۱۳)</ref>. او اگر چه از [[قریشیان]] نبود، اما از اذناب و [[پیروان]] [[قریش]] به حساب می‌آمد. معاویه پیش از حرکت [[مغیره]] به سوی محل مأموریت و [[حکومت]] خویش، او را خواسته، بدو گفت: می‌خواستم توصیه‌ها و سفارش‌های زیادی به تو بنمایم؛ اما با اعتماد به فهم و [[بصیرت]] تو در مورد آن‌چه مرا [[خشنود]] می‌کند و آن‌چه [[دولت]] و [[قدرت]] مرا تأیید و رعیت مرا [[اصلاح]] می‌نماید، از آن چشم پوشیدم<ref>ابوالفرج ابن جوزی در المنتظم (ج ۵، ص۲۴۱) سخنان معاویه را تا اینجا می‌آورد و بقیه را حذف می‌کند.</ref>؛ اما نمی‌توانم از یک سفارش [[چشم‌پوشی]] کنم. تو در مرحله اول، هرگز از نکوهش و بدگویی علی پرهیز نکن، و نیز همیشه برای [[عثمان]] از [[خداوند]] [[رحمت]] بخواه و طلب [[بخشش]] کن. در مرحله بعد، از [[عیب‌جویی]] [[اصحاب]] و [[یاران علی]] و [[سختگیری]] درباره ایشان به هیچ وجه دست برمدار و در مقابل، [[دوست‌داران]] عثمان را به خود نزدیک کن و بدیشان مهربانی‌ها بنما.
این مجمل آن چیزی بود که در عصر [[معاویه]] و [[بنی‌امیه]] در [[عراق]] اتفاق افتاد و تفصیل بیش‌تر آن از این قرار است که اولین [[فرماندار کوفه]] (سال ۴۱ هجری) در عصر بنی‌امیه، [[مغیرة بن شعبه]] بود<ref>مغیره با به کار بردن یک ترفند، حکومت کوفه را از چنگ زیاد بیرون آورد. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۱۳)</ref>. او اگر چه از [[قریشیان]] نبود، اما از اذناب و [[پیروان]] [[قریش]] به حساب می‌آمد. معاویه پیش از حرکت [[مغیره]] به سوی محل مأموریت و [[حکومت]] خویش، او را خواسته، بدو گفت: می‌خواستم توصیه‌ها و سفارش‌های زیادی به تو بنمایم؛ اما با اعتماد به فهم و [[بصیرت]] تو در مورد آن‌چه مرا [[خشنود]] می‌کند و آن‌چه [[دولت]] و [[قدرت]] مرا تأیید و رعیت مرا [[اصلاح]] می‌نماید، از آن چشم پوشیدم<ref>ابوالفرج ابن جوزی در المنتظم (ج ۵، ص۲۴۱) سخنان معاویه را تا اینجا می‌آورد و بقیه را حذف می‌کند.</ref>؛ اما نمی‌توانم از یک سفارش چشم‌پوشی کنم. تو در مرحله اول، هرگز از نکوهش و بدگویی علی پرهیز نکن، و نیز همیشه برای [[عثمان]] از [[خداوند]] [[رحمت]] بخواه و طلب [[بخشش]] کن. در مرحله بعد، از [[عیب‌جویی]] [[اصحاب]] و [[یاران علی]] و سختگیری درباره ایشان به هیچ وجه دست برمدار و در مقابل، دوست‌داران عثمان را به خود نزدیک کن و بدیشان مهربانی‌ها بنما.


مغیره گفت: من در گذشته [[تجربه]] حکومت اندوخته‌ام و [[امتحان]] خود را داده‌ام. بیش از تو برای دیگران خدمت کرده‌ام و به هیچ وجه مورد اشکال و ایراد قرار نگرفته‌ام. تو نیز مرا امتحان خواهی کرد؛ حال یا می‌پسندی و [[ستایش]] می‌کنی و یا کار من برایت ناپسند جلوه می‌کند و مرا [[مذمت]] خواهی کرد. معاویه پاسخ داد: نه! ان شاء [[الله]] ستایش خواهم کرد!<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ق ۴، ج۱، ص۲۴۳ و ۲۴۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۲ – ۴۷۳، حوادث سال ۵۱ ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، ج۵، ص۲۴۱.</ref>
مغیره گفت: من در گذشته [[تجربه]] حکومت اندوخته‌ام و [[امتحان]] خود را داده‌ام. بیش از تو برای دیگران خدمت کرده‌ام و به هیچ وجه مورد اشکال و ایراد قرار نگرفته‌ام. تو نیز مرا امتحان خواهی کرد؛ حال یا می‌پسندی و [[ستایش]] می‌کنی و یا کار من برایت ناپسند جلوه می‌کند و مرا مذمت خواهی کرد. معاویه پاسخ داد: نه! ان شاء الله ستایش خواهم کرد!<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ق ۴، ج۱، ص۲۴۳ و ۲۴۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۲ – ۴۷۳، حوادث سال ۵۱ ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، ج۵، ص۲۴۱.</ref>


مغیره در [[سال ۵۱ هجری]] از [[دنیا]] رفت<ref>یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۴؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۵۵.</ref> و از آن [[تاریخ]]، [[فرمانداری]] و امارت دو استان بزرگ [[بصره]] و [[کوفه]]، با هم به [[زیاد بن ابیه]] واگذار گردید. او بلافاصله از [[مرکز حکومت]] اولیه‌اش، بصره به کوفه آمد و به [[دارالاماره]] رفت. سپس از آنجا به مسجد جامع شهر آمد و در جمع [[مردم]] [[خطبه]] خواند. به گفته مورخان معتبر، او در این خطبه، [[حمد]] و [[ثنای الهی]] نگفت و بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[درود]] نفرستاد! شاید این اولین بار در عصر [[اسلام]] بود که چنین چیزی اتفاق می‌افتاد. بعد هم در سخنان خویش رعد و [برقی به راه انداخت و [[مردمان]] را بیم داد و [[تهدید]] کرد. به هر کس که خواست سخن بگوید، [[اجازه]] نداد و آنان را از مخالفت برحذر داشت و ترسانید. در پایان گفت: سخن [[دروغ]] بالای منبر را [[بلا]] نامیده‌اند؛ از این رو هرگاه شما را بیم دادم یا سخن از نوید به میان آوردم [حتما به آن عمل خواهم کرد، و اگر] بدان عمل نکردم، دیگر مرا بر شما [[حق اطاعت]] نیست<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۵؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۲، ص۱۶۲ - ۱۶۳. بسنجید با: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۵۵ - ۲۵۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۳.</ref>. سپس به زیر آمد و به [[دارالاماره]] بازگشت.
مغیره در سال ۵۱ هجری از [[دنیا]] رفت<ref>یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۴؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۵۵.</ref> و از آن [[تاریخ]]، فرمانداری و امارت دو استان بزرگ [[بصره]] و [[کوفه]]، با هم به [[زیاد بن ابیه]] واگذار گردید. او بلافاصله از مرکز حکومت اولیه‌اش، بصره به کوفه آمد و به [[دارالاماره]] رفت. سپس از آنجا به مسجد جامع شهر آمد و در جمع [[مردم]] [[خطبه]] خواند. به گفته مورخان معتبر، او در این خطبه، [[حمد]] و [[ثنای الهی]] نگفت و بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[درود]] نفرستاد! شاید این اولین بار در عصر [[اسلام]] بود که چنین چیزی اتفاق می‌افتاد. بعد هم در سخنان خویش رعد و [برقی به راه انداخت و [[مردمان]] را بیم داد و [[تهدید]] کرد. به هر کس که خواست سخن بگوید، [[اجازه]] نداد و آنان را از مخالفت برحذر داشت و ترسانید. در پایان گفت: سخن [[دروغ]] بالای منبر را [[بلا]] نامیده‌اند؛ از این رو هرگاه شما را بیم دادم یا سخن از نوید به میان آوردم [حتما به آن عمل خواهم کرد، و اگر] بدان عمل نکردم، دیگر مرا بر شما [[حق اطاعت]] نیست<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۵؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۲، ص۱۶۲ - ۱۶۳. بسنجید با: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۵۵ - ۲۵۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۳.</ref>. سپس به زیر آمد و به [[دارالاماره]] بازگشت.


زیاد با [[حجر بن عدی]] در گذشته [[دوستی]] داشت؛ بنابراین، پس از رفتن به دارالاماره، [[حجر]] را به حضور خواست و به او گفت: ای حجر، دوستی و [[پیروی]] مرا نسبت به علی دیده بودی؟ گفت: آری. گفت: همانا [[خدا]] آن را به [[کینه]] و [[دشمنی]] تبدیل کرده است! آیا دیده بودی که با [[معاویه]] چه کینه و دشمنی داشتم؟ گفت: آری. گفت: [[خداوند]] آن را به دوستی و طرفداری تبدیل کرده است؛ از این رو مبادا بدانم که علی را به خیر و [[امیرالمؤمنین]] معاویه را به [[بدی]] یاد نمایی<ref>یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۵، بسنجید با: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۷ – ۲۱۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۷.</ref>.
زیاد با [[حجر بن عدی]] در گذشته [[دوستی]] داشت؛ بنابراین، پس از رفتن به دارالاماره، [[حجر]] را به حضور خواست و به او گفت: ای حجر، دوستی و [[پیروی]] مرا نسبت به علی دیده بودی؟ گفت: آری. گفت: همانا [[خدا]] آن را به [[کینه]] و [[دشمنی]] تبدیل کرده است! آیا دیده بودی که با [[معاویه]] چه کینه و دشمنی داشتم؟ گفت: آری. گفت: [[خداوند]] آن را به دوستی و طرفداری تبدیل کرده است؛ از این رو مبادا بدانم که علی را به خیر و [[امیرالمؤمنین]] معاویه را به بدی یاد نمایی<ref>یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۰۵، بسنجید با: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۷ – ۲۱۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۷.</ref>.


زیاد، چندان در [[کوفه]] نماند و [[عمرو بن حریث]] را به جای خود به اداره کوفه [[مأمور]] کرده، خود به [[بصره]] بازگشت؛ اما پیش از اینکه [[شهر کوفه]] را ترک کند، بار دیگر حجر را خواست و به او هشدار داد: به من خبر رسیده است که تو به [[آشوب‌ها]] کمک می‌کنی. اگر این مطلب نزد من ثابت شود، تو را خواهم کشت. به خاطر [[حفظ جان]] خودت مواظبت کن و بر جای خویش آرام گیر. به خدا [[سوگند]]! اگر قطره‌ای از [[خون]] تو را بریزم، حتماً همه آن را خواهم ریخت<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۵.</ref>.
زیاد، چندان در [[کوفه]] نماند و [[عمرو بن حریث]] را به جای خود به اداره کوفه [[مأمور]] کرده، خود به [[بصره]] بازگشت؛ اما پیش از اینکه [[شهر کوفه]] را ترک کند، بار دیگر حجر را خواست و به او هشدار داد: به من خبر رسیده است که تو به [[آشوب‌ها]] کمک می‌کنی. اگر این مطلب نزد من ثابت شود، تو را خواهم کشت. به خاطر حفظ جان خودت مواظبت کن و بر جای خویش آرام گیر. به خدا [[سوگند]]! اگر قطره‌ای از [[خون]] تو را بریزم، حتماً همه آن را خواهم ریخت<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۵.</ref>.


این سخنان تهدیدآمیز، حجر و سایر [[شیعیان]] را آرام و رام نمی‌ساخت. آنان توان [[تحمل]] [[لعن]] و [[سب]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آن هم در [[خطبه]] [[نماز جمعه]] و عیدین را نداشتند. در واقع این مردان بزرگ، پس از [[مصالحه]] [[امام مجتبی]]{{ع}} دیگر به [[حکومت اموی]] تن در داده بودند و با همه [[کراهت]]، بنای [[مخالفت]] و [[سرپیچی]] و [[شورش]] نداشتند. دلیل این سخن، [[اقرار]] کسانی همانند حجر است که در رأس [[نهضت]] [[شیعه]] در آن [[روزگار]] قرار داشتند. اما آن‌چه اینان نمی‌توانستند با آن کنار بیایند و [[قدرت]] [[تحمل]] آن را نداشتند و آنها را به [[شورش]] و مقابله وا می‌داشت، بدعتی چون [[لعن]] و [[سب]] [[امام]] [[متقیان]]، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود.
این سخنان تهدیدآمیز، حجر و سایر [[شیعیان]] را آرام و رام نمی‌ساخت. آنان توان تحمل [[لعن]] و [[سب]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آن هم در [[خطبه]] [[نماز جمعه]] و عیدین را نداشتند. در واقع این مردان بزرگ، پس از [[مصالحه]] [[امام مجتبی]]{{ع}} دیگر به [[حکومت اموی]] تن در داده بودند و با همه [[کراهت]]، بنای [[مخالفت]] و [[سرپیچی]] و [[شورش]] نداشتند. دلیل این سخن، [[اقرار]] کسانی همانند حجر است که در رأس [[نهضت]] [[شیعه]] در آن [[روزگار]] قرار داشتند. اما آن‌چه اینان نمی‌توانستند با آن کنار بیایند و [[قدرت]] تحمل آن را نداشتند و آنها را به [[شورش]] و مقابله وا می‌داشت، بدعتی چون [[لعن]] و [[سب]] [[امام]] [[متقیان]]، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود.


دوران [[حکومت]] زیاد در [[کوفه]] چندان طولانی نشد. او پس از دو تا سه سال حکومت، سرانجام در [[سال ۵۳ هجری]] مرد. این دوران برای [[مردم کوفه]] بسیار در [[اضطراب]] و [[سختی]] گذشت. پایان [[حیات]] زیاد را مورخان صحنه‌ای بزرگ از بیداد تصویر کرده‌اند. [[بلاذری]] و [[مسعودی]] و دیگران نوشته‌اند: [[زیاد]] مردم کوفه را در [[مسجد]] و بر در قصر جمع کرد. آن‌گاه ایشان را به [[لعن کردن]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و [[برائت]] جستن از ایشان وادار کرد و به مأموران [[فرمان]] داد هر کس از این کار [[امتناع]] ورزد، از دم [[شمشیر]] بگذرانند. [[مردم]] مدتی در [[انتظار مرگ]] با [[خوف و رجا]] دست به گریبان بودند. مأموران ساعتی بعد، از [[دارالاماره]] بیرون آمده، به مردم اطلاع دادند که اکنون بروید؛ [[امیر]] مریض است. زیاد در همان هنگام به [[بیماری]] کشنده [[طاعون]] گرفتار شده بود و به دنبال آن به چنگال [[مرگ]] درافتاد و مردم [[شهر]] از [[آزار]] او [[رهایی]] یافتند<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۵؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۶؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۸۸ - ۸۹، تفصیل یعقوبی در این حادثه از مورخان دیگر بیش‌تر است. (یعقوبی، احمد بن أبی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۰)</ref>.
دوران [[حکومت]] زیاد در [[کوفه]] چندان طولانی نشد. او پس از دو تا سه سال حکومت، سرانجام در سال ۵۳ هجری مرد. این دوران برای [[مردم کوفه]] بسیار در [[اضطراب]] و [[سختی]] گذشت. پایان [[حیات]] زیاد را مورخان صحنه‌ای بزرگ از بیداد تصویر کرده‌اند. [[بلاذری]] و [[مسعودی]] و دیگران نوشته‌اند: [[زیاد]] مردم کوفه را در [[مسجد]] و بر در قصر جمع کرد. آن‌گاه ایشان را به [[لعن کردن]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و [[برائت]] جستن از ایشان وادار کرد و به مأموران [[فرمان]] داد هر کس از این کار [[امتناع]] ورزد، از دم [[شمشیر]] بگذرانند. [[مردم]] مدتی در انتظار مرگ با خوف و رجا دست به گریبان بودند. مأموران ساعتی بعد، از [[دارالاماره]] بیرون آمده، به مردم اطلاع دادند که اکنون بروید؛ [[امیر]] مریض است. زیاد در همان هنگام به [[بیماری]] کشنده [[طاعون]] گرفتار شده بود و به دنبال آن به چنگال [[مرگ]] درافتاد و مردم [[شهر]] از [[آزار]] او [[رهایی]] یافتند<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۵؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۲۶؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۸۸ - ۸۹، تفصیل یعقوبی در این حادثه از مورخان دیگر بیش‌تر است. (یعقوبی، احمد بن أبی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۰)</ref>.


در آغازین روزهای حکومت زیاد در کوفه، [[لعن]] و [[سب]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} طبق [[دستورات]] اولیه حکومت مرکزی، تنها در خطبه‌های [[نمازهای جمعه]] و عیدین [[اجرا]] می‌شده است و همین مقدار، بزرگان شهر، امثال [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]]<ref>این دو مرد بزرگ هر دو از اصحاب بزرگوار پیامبر اکرم{{صل}} بودند.</ref> را به واکنش و مقابله وا می‌داشت؛ ولی بعدها با تصفیه‌های خونینی که انجام گرفت، مقاومت‌ها شکسته شد. بهترین [[مردمان]] کوفه را [[زنده به گور]] کردند؛ سرها بریدند و بر نیزه‌ها زدند؛ رئیسان بزرگ‌ترین [[قبایل]] شهر، امثال [[عدی بن حاتم طایی]] و [[محمد بن اشعث کندی]] را به [[زندان]] انداختند و با [[تهدید]] به [[مرگ]] و نابودی، توان [[مقاومت]] را از [[مردم]] گرفتند و مردم دیگر نمی‌توانستند در برابر [[سیاست]] تند و [[خشن]] [[حکومت بنی‌امیه]] بایستند و مردان به [[خانه‌ها]] می‌نشستند و [[سکوت]] و [[تسلیم]] را بر خطر کردن برمی‌گزیدند پس از این مرحله، [[جسارت]] زیاد فزونی یافت؛ تا آنجا که همه مردم [[شهر]] را بین [[برائت]] جستن و [[لعن کردن]] یا مرگ و [[شمشیر]] مخیر کرد.
در آغازین روزهای حکومت زیاد در کوفه، [[لعن]] و [[سب]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} طبق [[دستورات]] اولیه حکومت مرکزی، تنها در خطبه‌های [[نمازهای جمعه]] و عیدین اجرا می‌شده است و همین مقدار، بزرگان شهر، امثال [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]]<ref>این دو مرد بزرگ هر دو از اصحاب بزرگوار پیامبر اکرم{{صل}} بودند.</ref> را به واکنش و مقابله وا می‌داشت؛ ولی بعدها با تصفیه‌های خونینی که انجام گرفت، مقاومت‌ها شکسته شد. بهترین [[مردمان]] کوفه را زنده به گور کردند؛ سرها بریدند و بر نیزه‌ها زدند؛ رئیسان بزرگ‌ترین [[قبایل]] شهر، امثال [[عدی بن حاتم طایی]] و [[محمد بن اشعث کندی]] را به [[زندان]] انداختند و با [[تهدید]] به [[مرگ]] و نابودی، توان [[مقاومت]] را از [[مردم]] گرفتند و مردم دیگر نمی‌توانستند در برابر [[سیاست]] تند و [[خشن]] [[حکومت بنی‌امیه]] بایستند و مردان به [[خانه‌ها]] می‌نشستند و [[سکوت]] و [[تسلیم]] را بر خطر کردن برمی‌گزیدند پس از این مرحله، جسارت زیاد فزونی یافت؛ تا آنجا که همه مردم [[شهر]] را بین [[برائت]] جستن و [[لعن کردن]] یا مرگ و [[شمشیر]] مخیر کرد.


رسم [[سب]] و [[لعن]] همچنان در [[کوفه]] باقی ماند و کمابیش در عصر [[حکام]] بعد ادامه یافت. عبیدالله فرزند زیاد نیز سال‌ها در این شهر [[حکومت]] کرد. او با همان حدت و شدت و [[خشونت]] پدرش با مردم [[رفتار]] می‌کرد و همانند پدر، [[دشمنی]] با [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را در صدر برنامه‌های حکومتش قرار داده بود<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۳۳۷؛ [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۸۸؛ [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]]، ص ۳۰۵.</ref>.
رسم [[سب]] و [[لعن]] همچنان در [[کوفه]] باقی ماند و کمابیش در عصر [[حکام]] بعد ادامه یافت. عبیدالله فرزند زیاد نیز سال‌ها در این شهر [[حکومت]] کرد. او با همان حدت و شدت و [[خشونت]] پدرش با مردم [[رفتار]] می‌کرد و همانند پدر، [[دشمنی]] با [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را در صدر برنامه‌های حکومتش قرار داده بود<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۳۳۷؛ [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۸۸؛ [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]]، ص ۳۰۵.</ref>.
۱۱۳٬۲۳۶

ویرایش