بحث:سب امام علی
سب امام علی(ع) بالای منابر
شب پرههای تاریکنشین همیشه از نور گریزانند و چشم دیدن روشنایی را ندارند، امیرالمؤمنین که از بدو ورود پیامبر اکرم دوشادوش رسول خاتم وارد مدینه شده و در طول یازده سال پس از هجرت، تدبیر و شجاعت و شمشیرش، غبار غم از چهره اسلام زدوده است و چون خورشیدی تابان یک تنه در تمام عملیاتها و جنگهای پیامبر، گرهگشا بوده است. اگر در جنگ، اشقیا و محاربین را سر بریده، به حکم خدا و رسولش و به ضرورت احیای دین بوده است و اگر عفو و اغماض کرده تشخیص و ضرورت اجتنابناپذیر آن عصر بوده، این علی(ع) در عصر خلافت معاویه و امامت سیدالشهداء بر بالای ۷۰ هزار منبر لعن و سبّ میشود. معاویه به حکام ولایات و فرمانداران خود دستور داد که از طرفی نسبت به قتل و اعدام و فشار به شیعیان علی(ع) چیزی فروگذار نکنند و از طرف دیگر حافظان قرآن و قراء برجسته و قضات اهل شام را حاضر کردند و به آنها عطایای فراوان بخشیدند و به آنها مأموریت داد تا روانه شهرها گردند و فضائل او «معاویه» را به مردم گوشزد و نسبت به خاندان علی(ع) و اولاد او با سبّ و افتراء، خاطر عموم مردم را مشوش کنند و به آنها تفهیم کنند که امر ولایت درست نبوده و قتل عثمان از طرف علی(ع) با رضایت او به دست اصحاب و یارانش انجام گرفته و خود را خونخواه عثمان معرفی نمود.
معاویه موجودیت ننگین و ظلمانی خود را در نبود علی(ع) میدید و از آنجا که خود دارای کمترین صلاحیت نفسی و اخلاقی و حسب و نسب و سوابق مثبت نبود، احساس میکرد که با نفی علی(ع) که مظهر پاکیها و قداستهاست میتواند بر فکر و فرهنگ مردم حکومت کند. ابن عبد ربه اندلسی، داستان زیر را در اخبار معاویه نقل میکند هنگامی که امام مجتبی(ع) از دنیا رحلت فرمود، معاویه با سمت خلافت به حج آمد، پس از انجام اعمال حج به مدینه مسافرت کرد. او در این سفر میخواست که امام را بر منبر مسجد پیامبر در مدینه لعن گوید، اطرافیان به او گفتند: در این شهر سعد بن ابیوقاص، فاتح ایران و صحابی قدیمی و با نفوذ پیامبر است و او بدین کار رضایت نخواهد داد. وی را احضار کن و نظرش را به دست بیاور. معاویه مأموری نزد سعد فرستاد و نظر و خواسته خود را به او اعلام داشت. سعد گفت: اگر این کار را انجام دهی، من از مسجد بیرون خواهم رفت و دیگر هم به آنجا بازنخواهم گشت «یعنی در مسجدی که در آن علی لعن شود، پا نخواهم گذاشت» معاویه از نفوذ فراوان سعد بیمناک بود و از انجام فکر خویش دست برداشت و تا زمانی که او وفات یافت، انتظار کشید. پس از مرگ سعد بود که معاویه، توانست، امام پرهیزکاران را بر منبر مسجد پیامبر در شهر مدینه، لعن و ناسزا گوید[۱]. این شیوه سب و ناسزاگویی بذری بود که معاویه در اندرون والیان و استاندارانش کاشته بود، مخصوصاً چهرههای پلیدی مثل مروان و مغیره و زیاد و عمروعاص در این امر گوی سبقت را در اطاعت از امامت نار ربوده بودند.
ابویحیی میگوید من نشسته بودم که مروان و امام حسین(ع) با یکدیگر پرخاش میکردند، امام حسن(ع) مانع برادر میشد. مروان به قدری تندی کرد که گفت: شما اهل بیت ملعون هستید. این سخن نشان دهنده عمق خباثت ذاتی مروان است. همان لحظه امام حسن(ع) به مروان فرمود: «والله لقد لعن الله اباك على لسان نبيه و انت في صلبه» خداوند بر زبان رسولش پدر تو را لعنت کرد در حالی که تو در پشت پدرت بودی و مروان اینگونه از پیامبر انتقام میگرفت[۲]. ابن شهر آشوب حکایت میکند که روزی مروان بالای منبر بود و در خطبه خویش از امام علی(ع) بدگویی کرد، امام حسن(ع) در آن مجلس حاضر بود خبر به امام حسین(ع) رسید و گفت: پدرتان را دشنام میدهند و شما چیزی نمیگویید؟ امام حسن(ع) فرمود: «وَ مَا عَسَيْتُ أَنْ أَقُولَ لِرَجُلٍ مُسَلَّطٍ يَقُولُ مَا شَاءَ وَ يَفْعَلُ مَا یَشَاءَ»؛ بر مردی که بر اریکه قدرت سوار است و آنچه میخواهد میگوید و میکند چه میتوانم بگویم[۳]. سبّ و ناسزاگویی به امیرالمؤمنین در جامعه اموی نهادینه شد و آنقدر معاویه در آن فرهنگسازی کرد تا به صورت یک سنت متشرعه در آمد و مردم در ردیف آداب و وظایف دینی خود علی(ع) را سبّ میکردند و تا سالیان دراز بعد از مرگ معاویه این هجوم فکری و فرهنگی در جامعه مسلمین در جوش و غلیان بود، تا اینکه در زمان عمر بن عبدالعزیز تصمیم بر ترک سبّ حضرت گرفته شد، وقتی عمر بن عبدالعزیز لغو سبّ را اعلام کرد، با تنش مردم مواجه گردید. این تنش نشاندهنده حجم عمیق تبلیغات امامت نار در علیزدایی از قلوب مردم و پاشیدن بذر کینه حضرت در دلهای مردم اغفال شده بود.
کتاب العتب الجمیل محمد بن عقیل نقل کرده؛ وقتی عمر بن عبدالعزیز سبّ بر علی(ع) را الغا کرد، خطیب مسجد جامع حران خطبه خواند و از منبر به زیر آمد و علی(ع) را طبق رسم سبّ نکرد. مردم نادان از هر طرف فریادشان بلند شد ويحك ويحك السنة السنة، تركت السنة وای بر تو سنت، سنت تو سنت را ترک کردی! زیرا گمان میکردند این سبّ و نازا از اجزاء مشروعه خطبه است[۴].[۵]