هاجر: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} == مقدمه == «هاجر» همسر حضرت ابراهیم خلیل الرحمن و مادر اسماعیل{{ع}}، مصری نژاد و قبطی تبار و از وابستگان مرزدار شام بود که چون ابراهیم{{ع}} از عراق به آن [[سرزمین]...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←مقدمه) |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = | | موضوع مرتبط = حضرت ابراهیم | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = | ||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
«هاجر» [[همسر]] حضرت [[ابراهیم خلیل الرحمن]] و مادر اسماعیل{{ع}}، [[مصری]] نژاد و [[قبطی]] تبار و از وابستگان مرزدار [[شام]] بود که چون ابراهیم{{ع}} از [[عراق]] به آن [[سرزمین]] عزیمت نمود، هنگام ورود به [[مرز]]، مأموران به [[بازرسی]] امتعه [[سفر]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} پرداختند. وی از فرط [[غیرت]]، همسرش [[ساره]] را در صندوقی جای داده بود. مأموران خواستند درب صندوق را بگشایند که ابراهیم{{ع}} [[مقاومت]] نمود، تا سرانجام وی را به نزد [[حاکم]] بردند و حاکم دست به سوی صندوق برد که در همان [[حال]] دستش خشک شد. از ابراهیم{{ع}} خواست از خدای خود بخواهد وی را ببخشاید. ابراهیم{{ع}} [[دعا]] کرد و دستش به حال نخست بازگشت. پس از [[مشاهده]] این [[معجزه]] هاجر را که از بستگانش بود به کنیزی ساره داد. ابراهیم{{ع}} که تا آن [[روز]] از ساره [[فرزندی]] نداشت، وی را از ساره خرید، و به کابین خویش درآورد. هاجر در [[سرزمین شام]] اسماعیل را بدنیا آورد. از جانب [[خداوند]] به ابراهیم [[فرمان]] رسید که هاجر را با فرزندش به [[سرزمین مکه]] ببر و در [[خدمت]] [[کعبه]] گمار، وی چنین کرد. سرانجام پس از سالیانی هاجر در [[مکه]] درگذشت و در [[حجر]] به خاک سپرده شد. [[ابن اسحاق]] از [[محمد بن مسلم زهری]] [[روایت]] کرده است: [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اصحاب]] خود فرمود: چون به [[مصر]] رفتید با [[مردم]] آن [[دیار]] به [[نیکی]] [[رفتار]] کنید، که آنها را با ما [[خویشی]] و قرابتی است. ابن اسحاق میگوید: به [[محمد بن مسلم]] گفتم: خویشی [[پیغمبر]] با آنها چگونه بوده است؟ وی فرمود: هاجر، مادر اسماعیل{{ع}}، که جد اعلای رسول خدا است مصری تبار بوده (به نقل از [[سیره]] [[ابن هشام]]). | «هاجر» [[همسر]] حضرت [[ابراهیم خلیل الرحمن]] و مادر [[حضرت اسماعیل]]{{ع}}، [[مصری]] نژاد و [[قبطی]] تبار و از وابستگان مرزدار [[شام]] بود که چون ابراهیم{{ع}} از [[عراق]] به آن [[سرزمین]] عزیمت نمود، هنگام ورود به [[مرز]]، مأموران به [[بازرسی]] امتعه [[سفر]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} پرداختند. وی از فرط [[غیرت]]، همسرش [[ساره]] را در صندوقی جای داده بود. مأموران خواستند درب صندوق را بگشایند که ابراهیم{{ع}} [[مقاومت]] نمود، تا سرانجام وی را به نزد [[حاکم]] بردند و حاکم دست به سوی صندوق برد که در همان [[حال]] دستش خشک شد. از ابراهیم{{ع}} خواست از خدای خود بخواهد وی را ببخشاید. ابراهیم{{ع}} [[دعا]] کرد و دستش به حال نخست بازگشت. پس از [[مشاهده]] این [[معجزه]] هاجر را که از بستگانش بود به کنیزی ساره داد. ابراهیم{{ع}} که تا آن [[روز]] از ساره [[فرزندی]] نداشت، وی را از ساره خرید، و به کابین خویش درآورد. هاجر در [[سرزمین شام]] اسماعیل را بدنیا آورد. از جانب [[خداوند]] به ابراهیم [[فرمان]] رسید که هاجر را با فرزندش به [[سرزمین مکه]] ببر و در [[خدمت]] [[کعبه]] گمار، وی چنین کرد. سرانجام پس از سالیانی هاجر در [[مکه]] درگذشت و در [[حجر]] به خاک سپرده شد. [[ابن اسحاق]] از [[محمد بن مسلم زهری]] [[روایت]] کرده است: [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اصحاب]] خود فرمود: چون به [[مصر]] رفتید با [[مردم]] آن [[دیار]] به [[نیکی]] [[رفتار]] کنید، که آنها را با ما [[خویشی]] و قرابتی است. ابن اسحاق میگوید: به [[محمد بن مسلم]] گفتم: خویشی [[پیغمبر]] با آنها چگونه بوده است؟ وی فرمود: هاجر، مادر اسماعیل{{ع}}، که جد اعلای رسول خدا است مصری تبار بوده (به نقل از [[سیره]] [[ابن هشام]]). | ||
در [[تاریخ]] آمده: ساره در سن ۳۶ سالگی با ابراهیم [[ازدواج]] کرد و نود و نه [[بهار]] از [[عمر]] او گذشته بود ولی باردار نشد؛ لذا به ابراهیم [[اجازه]] داد تا با [[کنیز]] او ازدواج نماید. هاجر در ۷۰ سالگی اسماعیل را به [[دنیا]] آورد و [[نور]] محمدی در پسر او پدیدار شد و [[ساره]] را که خواهان این نور بود، متأثر ساخت. [[عواطف]] پدر و [[فرزندی]] و رفت و آمد با هاجر، ساره را حساس نمود و دلش را [[شکست]] و [[خداوند]] نخواست [[دل]] او را بشکند، خداوند هم به ساره [[اسحاق]] را [[عنایت]] کرد. | در [[تاریخ]] آمده: ساره در سن ۳۶ سالگی با ابراهیم [[ازدواج]] کرد و نود و نه [[بهار]] از [[عمر]] او گذشته بود ولی باردار نشد؛ لذا به ابراهیم [[اجازه]] داد تا با [[کنیز]] او ازدواج نماید. هاجر در ۷۰ سالگی اسماعیل را به [[دنیا]] آورد و [[نور]] محمدی در پسر او پدیدار شد و [[ساره]] را که خواهان این نور بود، متأثر ساخت. [[عواطف]] پدر و [[فرزندی]] و رفت و آمد با هاجر، ساره را حساس نمود و دلش را [[شکست]] و [[خداوند]] نخواست [[دل]] او را بشکند، خداوند هم به ساره [[اسحاق]] را [[عنایت]] کرد. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:حضرت ابراهیم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۲
مقدمه
«هاجر» همسر حضرت ابراهیم خلیل الرحمن و مادر حضرت اسماعیل(ع)، مصری نژاد و قبطی تبار و از وابستگان مرزدار شام بود که چون ابراهیم(ع) از عراق به آن سرزمین عزیمت نمود، هنگام ورود به مرز، مأموران به بازرسی امتعه سفر حضرت ابراهیم(ع) پرداختند. وی از فرط غیرت، همسرش ساره را در صندوقی جای داده بود. مأموران خواستند درب صندوق را بگشایند که ابراهیم(ع) مقاومت نمود، تا سرانجام وی را به نزد حاکم بردند و حاکم دست به سوی صندوق برد که در همان حال دستش خشک شد. از ابراهیم(ع) خواست از خدای خود بخواهد وی را ببخشاید. ابراهیم(ع) دعا کرد و دستش به حال نخست بازگشت. پس از مشاهده این معجزه هاجر را که از بستگانش بود به کنیزی ساره داد. ابراهیم(ع) که تا آن روز از ساره فرزندی نداشت، وی را از ساره خرید، و به کابین خویش درآورد. هاجر در سرزمین شام اسماعیل را بدنیا آورد. از جانب خداوند به ابراهیم فرمان رسید که هاجر را با فرزندش به سرزمین مکه ببر و در خدمت کعبه گمار، وی چنین کرد. سرانجام پس از سالیانی هاجر در مکه درگذشت و در حجر به خاک سپرده شد. ابن اسحاق از محمد بن مسلم زهری روایت کرده است: رسول خدا(ص) به اصحاب خود فرمود: چون به مصر رفتید با مردم آن دیار به نیکی رفتار کنید، که آنها را با ما خویشی و قرابتی است. ابن اسحاق میگوید: به محمد بن مسلم گفتم: خویشی پیغمبر با آنها چگونه بوده است؟ وی فرمود: هاجر، مادر اسماعیل(ع)، که جد اعلای رسول خدا است مصری تبار بوده (به نقل از سیره ابن هشام).
در تاریخ آمده: ساره در سن ۳۶ سالگی با ابراهیم ازدواج کرد و نود و نه بهار از عمر او گذشته بود ولی باردار نشد؛ لذا به ابراهیم اجازه داد تا با کنیز او ازدواج نماید. هاجر در ۷۰ سالگی اسماعیل را به دنیا آورد و نور محمدی در پسر او پدیدار شد و ساره را که خواهان این نور بود، متأثر ساخت. عواطف پدر و فرزندی و رفت و آمد با هاجر، ساره را حساس نمود و دلش را شکست و خداوند نخواست دل او را بشکند، خداوند هم به ساره اسحاق را عنایت کرد. صبر و متانت هاجر در امتحانات بزرگ الهی از جمله در شرائطی که ابراهیم به امر خدا، تصمیم به ذبح اسماعیل گرفت وصف ناشدنی است. قبر اسماعیل و هاجر در حجر اسماعیل، زیر ناودان طلا قرار دارد[۱].[۲].
منابع
پانویس
- ↑ گلواژههای حج و عمره، بصیری، ص۵۷۵.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۰۷۹.