ذبح حضرت اسماعیل

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ذبح اسماعیل)

ذبح اسماعیل[۱]

ابراهیم خلیل گاه گاهی به دیدار هاجر و اسماعیل می‌آمد. در یکی از این سفرها بود که مأمور شد اسماعیل را به قربان‌گاه برده و او را به دست خویش سر ببرد.

و طبق روایتی که صدوق در خصال نقل کرده، این موضوع امتحان و آزمایشی بود برای ابراهیم خلیل تا مقدار صبر و تحملش در برابر فرمان الهی معلوم گردد، و نیز بخشش پروردگار به آن حضرت، از روی شایستگی باشد و از این گذشته، دیگران هم از آن پیغمبر بزرگوار سرمشق بگیرند و در برابر دستورهای الهی فرمان بردار باشند.

به راستی امتحانی عجیب و آزمایشی بس دشوار بود، آن هم برای ابراهیم که پس از سال‌ها تنهایی، خدا فرزندی بدو داده و با گذشتن چند سال به تدریج برومند و چشم و چراغ زندگی او گردیده و او در چنین وقتی مأمور می‌شود او را به دست خود ذبح کرده و پیش روی خود در خاک و خونش ببیند.

اما ابراهیم که دل و جانش لبریز از عشق خدا و گوشت و پوستش با علاقه به حق آمیخته است و هر چه می‌خواهد، برای خدا می‌خواهد، کوچک‌ترین تزلزل و تردیدی به دل راه نداده و در صدد انجام فرمان الهی بر آمد. ولی برای این که قبل از اجرای آن دستور موضوع را با فرزند نیز مطرح کند و او را آماده فرمان برداری حق سازد، مأموریت خود را به این صورت به اطلاع وی رساند: «پسر جان من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، بنگر تا رأی تو در این باره چیست؟» ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ[۲] و از آن جایی که رؤیای پیغمبران حق است و از وسوسه‌های شیطانی پیراسته و دور است، این خواب مأموریتی بود که در این باره به ابراهیم داده شد و او نیز مأموریت خویش را با فرزند در میان گذارد.

در آن وقت اسماعیل سنّ چندانی نداشت و به گفته بسیاری از مورخان سیزده سال بیشتر از عمرش نگذشته بود، اما از آنجا که مقام تسلیم، ایمان، عشق و علاقه به حق را از پدر به ارث برده و در دامان مادری تربیت یافته بود که به سبب فرمان برداری حق حاضر شد در آن بیابان بی‌آب و علف با آن همه سختی سال‌ها به سر برد و سختی‌ها را تحمل کند، بی‌درنگ آمادگی خود را به پدر اطلاع داده و با کمال ادب گفت: «پدر جان به هر چه مأموری عمل کن که ان شاء الله مر از صابران خواهی یافت» ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ[۳].

با بیان این جمله ضمن اعلام آمادگی خود، پدر را نیز دل خوش کرد که در هنگام انجام این دستور بی‌تابی نخواهد کرد و با تحمل سوزش تیغ کارد و بردباری خویش، رنج این کار را بر پدر افزون نخواهد ساخت.

به ویژه با ذکر جمله ﴿إِنْ شَاءَ اللَّهُ کمال صفا و خلوص خود را به اطلاع پدر رسانید؛ یعنی این که می‌گویم مرا از صابران خواهی یافت منوط به اراده حق تعالی است و اگر بتوانم صبر کنم، خدای تعالی این توان را به من عنایت فرموده و گرنه من از خود چیزی ندارم و توان این کار نیز در من نیست.

طبق نقلی که طبرسی و دیگران چون ابن اثیر و طبری کرده‌اند، صرف نظر از اختلاف کمی که در نقل آنهاست، اسماعیل برای سرعت عمل و انجام زودتر این کار رو به پدر کرد و گفت: اکنون که تصمیم به کشتن من داری، دست و پایم را محکم ببند تا در وقت سر بریدن آن موقع که کارد بر گلویم می‌رسد، دست و پا نزنم و بدین وسیله از پاداش من کاسته نشود؛ زیرا مرگ سخت است و ترس آن دارم که هنگام احساس آن مضطرب گردم. دیگر آن‌که کاردت را تیز کن و به سرعت بر گلویم بکش تا زودتر آسوده شوم و هنگامی که مرا بر زمین خوابانیدی صورتم را بر زمین بنه و به یک طرف صورت مرا بر زمین مخوابان؛ زیرا می‌ترسم وقتی نگاهت به صورت من بیفتد، حال رقّت به تو دست دهد و مانع انجام فرمان الهی گردد. همچنین جامه‌ات را هنگام سر بریدن، بیرون آر که از خون من چیزی بر آن نریزد و مادرم آن را نبیند.

اگر مانعی ندیدی پیراهنم را برای مادرم ببر، شاید برای تسلیت خاطرش در مرگ من وسیله مؤثری باشد و بدین وسیله بهتر دلداری شود و آلام درونی‌اش تخفیف یابد. پس از این سخن‌ها بود که ابراهیم بدو گفت: به راستی که تو ای فرزند برای انجام فرمان خدا نیکو یاور و مددکاری هستی[۴].

به دنبال آن فرزند را به «مِنی» آورد. کارد را تیز کرد و دست و پای اسماعیل را بست و روی او را بر خاک نهاد، ولی از نگاه کردن بدو خودداری نموده و سر را به سوی آسمان بلند کرد. آن‌گاه کارد را بر گلویش نهاد و به حرکت درآورد، اما دید که لبه کارد برگشت. در اخبار ائمه اهل بیت(ع) است که جبرئیل لبه کارد را به پشت برگرداند. برای بار دوم لب کارد را صاف کرد ولی مشاهده نمود که دوباره به عقب برگشت. چند بار این عمل تکرار شد و در این وقت از جانب مسجد «خیف» ندا آمد: «ای ابراهیم حقاً که رؤیای خویش راست کردی»﴿وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ* قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ[۵] و مأموریت حق را به خوبی انجام دادی و به دنبال آن جبرئیل گوسفندی برای قربانی آورد. ابراهیم آن گوسفند را قربانی کرد و این سنّت برای حاجیان به جای ماند که هر ساله در منی گوسفندی قربانی کنند.

در حدیث علی بن ابراهیم است: هنگامی که ابراهیم با فرزند خود به سوی منی رفت، پیری سر راه آن حضرت آمد و گفت: ای ابراهیم از این فرزند چه می‌خواهی؟ فرمود: می‌خواهم او را ذبح کنم. پیر گفت: سبحان اللّه می‌خواهی پسری را بکشی که چشم بر هم زدنی نافرمانی خدا نکرده؟ ابراهیم گفت: خداوند مرا به این کار فرمان داد. پیر گفت: این فرمان را شیطان به تو داده است.

ابراهیم گفت: وای بر تو، آن کس که مرا به این مقام رسانده، مرا به این کار فرمان داده است.

پیر گفت: نه به خدا قسم جز شیطان کسی تو را به این کار مأمور نکرده است.

ابراهیم گفت: به خدا دیگر با تو سخن نخواهم گفت. و به دنبال مأموریت خویش روان شد.

پیر ادامه داد و گفت: ای ابراهیم! تو پیشوا و رهبر مردم هستی و اگر چنین کاری بکنی، مردم دیگر نیز فرزندان خود را ذبح خواهند کرد. ولی ابراهیم به سخن او وقعی ننهاده به دنبال کار خود به راه افتاد[۶].

در نقل طبری، چنین است که ابراهیم پیش از آن‌که موضوع خواب خود را به اسماعیل بگوید بدو فرمود: پسرم طناب و کارد را بردار تا به این درّه برویم و مقداری هیزم تهیه کنیم. وقتی به راه افتادند، شیطان به صورت مردی سر راه ابراهیم آمد تا او را از انجام فرمان الهی باز دارد، از این رو به ابراهیم رو کرد و گفت: ای پیر بزرگ در این جا چه می‌خواهی؟

ابراهیم گفت: در این درّه کاری دارم و به دنبال آن می‌روم.

شیطان گفت: به خدا من چنین می‌بینم که شیطان به خواب تو آمده و به تو دستور داده تا فرزندت را ذبح کنی و تو می‌خواهی او را بکشی.

ابراهیم که شیطان را شناخت، او را از خود دور کرده و فرمود: ای دشمن خدا از من دور شو که به خدا سوگند به دنبال انجام مأموریت پروردگارم خواهم رفت و آن را انجام خواهم داد.

شیطان که از ابراهیم مأیوس شد، نزد اسماعیل که پشت سر پدر راه می‌رفت آمد و گفت: ای پسر هیچ می‌دانی پدرت تو را به کجا می‌برد؟

اسماعیل گفت: مرا می‌برد تا در این درّه هیزم تهیه کنیم.

شیطان گفت: به خدا می‌خواهد تو را بکشد.

اسماعیل گفت: چرا؟

شیطان گفت: پنداشته که پروردگارش او را به این کار دستور داده است.

اسماعیل با روی باز گفت: هر چه پروردگارش به وی دستور داده، باید انجام دهد و من هم به جان و دل مطیع او هستم.

شیطان که از او نیز مأیوس شد، نزد هاجر که در خانه خود در شهر مکه بود بیامد و بدو گفت: هیچ می‌دانی ابراهیم فرزندت اسماعیل را کجا برد؟

هاجر گفت: او را برده تا از میان درّه هیزم تهیه کند. شیطان گفت: نه، او را برده تا ذبح کند.

هاجر گفت: هرگز این کار را نخواهد کرد؛ زیرا محبّتی که ابراهیم بدو دارد، مانع این کار خواهد شد.

شیطان گفت: آخر ابراهیم خیال کرده که خداوند او را به این کار دستور داده است؟

هاجر گفت: اگر پروردگارش او را به این کار دستور داده ما همگی تسلیم امر او هستیم.

شیطان با خشم و ناراحتی از آنجا دور شد و نتوانست از خاندان ابراهیم نصیبی برگیرد[۷].

در حدیثی که صدوق از حضرت موسی بن جعفر(ع) نقل کرده، آن حضرت فرمود: علت این که حاجیان باید در منی رَمْیِ جَمَره کنند، این است که شیطان در آن جا، چند بار به نظر ابراهیم آمد و آن حضرت او را با سنگ زد، از این رو سنّت بر این جاری شد[۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. بعضی معتقدند که ذبیح اسحاق بوده و روایاتی نیز در کتاب‌های اهل سنت چون تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و بلکه در برخی از کتاب‌های شیعه طبق این قول آمده، لکن طبق روایات زیاد دیگری که از طریق شیعه نقل شده و شواهدی که در آیات قرآن کریم نیز به چشم می‌خورد و دلیل‌های دیگری که در این مورد موجود است، این قول که ذبیح همان اسماعیل بوده، صحیح‌تر و بلکه می‌توان گفت همین قول درست است، از این رو اشاره‌ای به اختلاف نکرده و همان را اختیار کردیم.
  2. «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲..
  3. «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
  4. کامل التواریخ، ج۱، ص۱۱۲؛ مجمع البیان، ج۸، ص۴۵۲-۴۵۴.
  5. «و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم» سوره صافات، آیه۱۰۴- ۱۰۵.
  6. تفسیر قمی، ص۵۵۷ - ۵۵۹.
  7. تاریخ طبری، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳.
  8. علل الشرائع، ص۴۳۷.
  9. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۷۱.