صلح حدیبیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۱: خط ۴۱:
[[قریش]] هنگامی که از [[بیعت]] [[مسلمانان]] و [[آمادگی]] آنها برای [[جنگ]] [[آگاهی]] یافت، به [[وحشت]] افتاد و موافقت خود را بر [[پرهیز]] از [[خونریزی]] و [[جنگ]] و [[پیمان]] [[صلح]] اعلام کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱.</ref>.  
[[قریش]] هنگامی که از [[بیعت]] [[مسلمانان]] و [[آمادگی]] آنها برای [[جنگ]] [[آگاهی]] یافت، به [[وحشت]] افتاد و موافقت خود را بر [[پرهیز]] از [[خونریزی]] و [[جنگ]] و [[پیمان]] [[صلح]] اعلام کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱.</ref>.  


در این هنگام [[قریش]] [[تصمیم]] گرفت تا از [[هدف]] نهایی [[پیامبر]] {{صل}} باخبر شود. نخست، [[بدیل خزاعی]] با چند تن از شخصیت‌های [[قبیله]] "خزاعه" به نمایندگی از [[قبیله قریش]] با [[پیامبر]] {{صل}} [[گفتگو]] کردند. [[رسول خدا]] {{صل}} به آنها فرمود: "من برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده‌ام و نه جنگ". [[نمایندگان]] [[قریش]] بازگشته، [[پیام پیامبر]] {{صل}} را به سران [[قریش]] رسانیدند، ولی آنها سخنان آنان را نپذیرفتند و گفتند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، ما نخواهیم گذاشت او به [[مکه]] وارد شود، هر چند برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده باشد". پس از چند بار رفت و آمد [[نمایندگان]]، "[[سهیل بن عمرو]]" با دستورهای خاصی که [[قریش]] به او داده بود [[مأمور]] شد که [[گفتگو]] را با تنظیم [[قرارداد]] خاصی پایان دهد. وقتی چشم [[پیامبر]] {{صل}} به او افتاد، فرمود: "[[سهیل بن عمرو]] آمده است تا میان ما و [[قریش]] [[قرارداد]] صلحی ببندد. [[سهیل بن عمرو]] به نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و گفت: "ای [[ابوالقاسم]]! [[مکه]] [[حرم]] و محل [[عزت]] ما است و [[جهان عرب]] می‌داند که تو با ما جنگیده‌ای. اگر تو با همین حالت که نشانه [[قدرت]] توست به [[مکه]] وارد شوی، [[ضعف]] و [[بیچارگی]] ما را در تمام [[جهان عرب]] آشکار می‌سازی و فردا تمام [[قبایل عرب]] به [[فکر]] [[تصرف]] [[سرزمین]] ما می‌افتند؛ من تو را به [[خویشاوندی]] خود با ما، [[سوگند]] می‌دهم (که به [[مکه]] حمله نکنی) و احترامی را که [[مکه]] دارد و زادگاه تو است، به تو یادآور می‌شوم". وقتی سخن [[سهیل بن عمرو]] به اینجا رسید، [[پیامبر]] {{صل}} [[کلام]] او را [[قطع]] کرد و فرمود: "منظورتان چیست؟" او گفت: "نظر سران [[قریش]] این است که امسال از این نقطه به [[مدینه]] بازگردید و مراسم [[عمره]] را در سال [[آینده]] به جا آورید. [[مسلمانان]] می‌توانند سال [[آینده]] مانند تمام طوایف [[عرب]] در مراسم [[حج]] شرکت کنند، به این شرط که بیش از سه روز در [[مکه]] نمانند و سلاحی جز [[سلاح]] مسافر همراه نداشته باشند". گفتگوی دو طرف، با تمام سخت‌گیری‌های [[سهیل بن عمرو]] به پایان رسید و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظیم شده و دو طرف آن را [[امضا]] کنند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۲۹.</ref>. سرانجام بعد از گفتگوهایی، جلسه نتیجه داد و پیمان‌نامه‌ای را [[امضا]] کردند. [[قرارداد صلح]] که "[[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}}" کاتب آن بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴.</ref>، از این قرار است: "طرفین، ده سال [[جنگ]] را کنار می‌گذارند و در این مدت، [[مردم]] در [[امان]] هستند. هیچ کس [[حق]] [[سرقت]] و [[خیانت]] ندارد. هر کس بدون اجازه ولی‌اش از [[قریش]] به [[محمد]] {{صل}} بپیوندد به [[قریش]] بازگردانده خواهد شد و از [[مسلمانان]] هر کس به [[قریش]] پناهنده شد، به [[پیامبر]] {{صل}} برگردانده نخواهد شد. هر کس از [[اعراب]] بخواهد با [[محمد]] {{صل}} یا [[قریش]] [[پیمان]] ببندد می‌تواند. [[محمد]] {{صل}} و [[مسلمانان]]، آن سال را به [[مدینه]] باز می‌گردند؛ ولی سال دیگر می‌توانند به مدت سه روز در [[مکه]] اقامت داشته باشند؛ به شرط آنکه فقط [[شمشیر]] ([[سلاح]] مسافر) همراه خود بیاورند"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب، الاشراف ج۳، ص۳۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵.</ref>. در پایان، هر یک از دو طرف، نسخه‌ای از [[صلح‌نامه]] را نزد خود نگه داشتند.
در این هنگام [[قریش]] [[تصمیم]] گرفت تا از [[هدف]] نهایی [[پیامبر]] {{صل}} باخبر شود. نخست، [[بدیل خزاعی]] با چند تن از شخصیت‌های [[قبیله]] "خزاعه" به نمایندگی از [[قبیله قریش]] با [[پیامبر]] {{صل}} [[گفتگو]] کردند. [[رسول خدا]] {{صل}} به آنها فرمود: "من برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده‌ام و نه جنگ". [[نمایندگان]] [[قریش]] بازگشته، [[پیام پیامبر]] {{صل}} را به سران [[قریش]] رسانیدند، ولی آنها سخنان آنان را نپذیرفتند و گفتند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، ما نخواهیم گذاشت او به [[مکه]] وارد شود، هر چند برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده باشد". پس از چند بار رفت و آمد [[نمایندگان]]، "[[سهیل بن عمرو]]" با دستورهای خاصی که [[قریش]] به او داده بود [[مأمور]] شد که [[گفتگو]] را با تنظیم [[قرارداد]] خاصی پایان دهد. وقتی چشم [[پیامبر]] {{صل}} به او افتاد، فرمود: "[[سهیل بن عمرو]] آمده است تا میان ما و [[قریش]] [[قرارداد]] صلحی ببندد. [[سهیل بن عمرو]] به نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و گفت: "ای [[ابوالقاسم]]! [[مکه]] [[حرم]] و محل [[عزت]] ما است و [[جهان عرب]] می‌داند که تو با ما جنگیده‌ای. اگر تو با همین حالت که نشانه [[قدرت]] توست به [[مکه]] وارد شوی، [[ضعف]] و [[بیچارگی]] ما را در تمام [[جهان عرب]] آشکار می‌سازی و فردا تمام [[قبایل عرب]] به [[فکر]] [[تصرف]] [[سرزمین]] ما می‌افتند؛ من تو را به [[خویشاوندی]] خود با ما، [[سوگند]] می‌دهم (که به [[مکه]] حمله نکنی) و احترامی را که [[مکه]] دارد و زادگاه تو است، به تو یادآور می‌شوم". وقتی سخن [[سهیل بن عمرو]] به اینجا رسید، [[پیامبر]] {{صل}} [[کلام]] او را [[قطع]] کرد و فرمود: "منظورتان چیست؟" او گفت: "نظر سران [[قریش]] این است که امسال از این نقطه به [[مدینه]] بازگردید و مراسم [[عمره]] را در سال [[آینده]] به جا آورید. [[مسلمانان]] می‌توانند سال [[آینده]] مانند تمام طوایف [[عرب]] در مراسم [[حج]] شرکت کنند، به این شرط که بیش از سه روز در [[مکه]] نمانند و سلاحی جز [[سلاح]] مسافر همراه نداشته باشند". گفتگوی دو طرف، با تمام سخت‌گیری‌های [[سهیل بن عمرو]] به پایان رسید و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظیم شده و دو طرف آن را [[امضا]] کنند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۲۹.</ref>. سرانجام بعد از گفتگوهایی، جلسه نتیجه داد و پیمان‌نامه‌ای را [[امضا]] کردند. [[قرارداد صلح]] که "[[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}}" کاتب آن بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴.</ref>، از این قرار است:
# دو طرف [[متعهد]] شدند تا ۱۰ سال با یکدیگر به [[ستیز]] و [[جنگ]] برنخیزند و [[مردم]] در این مدت در [[امنیت]] و [[آرامش]] به‌سر برند و متعرّض یکدیگر نشوند.
# اگر فردی از [[قریش]] بدون [[اجازه]] بزرگ‌تر خود نزد [[پیامبر]] آمد، وی را به قریش بازگرداند، ولی اگر کسی از طرفداران حضرت به قریش پیوست، او را نزد پیامبر بازنگردانند.
# هرکس به دلخواه خود می‌تواند با پیامبر و یا قریش [[پیمان]] بسته بدو بگرود.
# [[رسول خدا]] در آن سال یارانش را به [[مدینه]] بازگرداند و [[حق]] ورود به [[مکه]] نداشته باشند، بلکه سال [[آینده]] بدانجا وارد شوند و مدت سه [[روز]] در مکه اقامت نمایند و جز سلاحی که مسافر با خود دارد اسلحه‌ای با خود حمل نکنند و شمشیرها در نیام باشد<ref>سیره حلبی، ج۳، ص۲۱.</ref>.
# کسی به دست‌برداشتن از [[آیین]] خود مجبور نشود و [[مسلمانان]] بتوانند در مکه آشکارا و آزادانه به [[پرستش خدا]] بپردازند و [[اسلام]] در مکه [[حاکم]] باشد و هیچ‌یک از مسلمانان مورد [[آزار]] و [[اذیت]] و [[نکوهش]] قرار نگیرند<ref>بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۵۲.</ref>.
# دست به [[سرقت]] نزنند و به یکدیگر [[خیانت]] نورزند، بلکه دو طرف [[اموال]] یکدیگر را [[محترم]] بشمارند<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۷.</ref>.
# قریش حق ندارد کسی را با [[نیروی انسانی]] و [[اسلحه]]، بر ضد پیامبر و یارانش [[یاری]] دهد<ref>بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۵۲.</ref>.


به نوشته بیشتر [[سیره‌نویسان]]، برای این کار، [[پیامبر]] {{صل}}، [[علی]] {{ع}} را خواست و [[دستور]] داد که در آغاز [[پیمان]] [[صلح]]: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> بنویسد و [[علی]] {{ع}} نیز نوشت. [[سهیل بن عمرو]] گفت: "من با این جمله آشنایی ندارم و "رحمان" "رحیم" را نمی‌شناسم؛ بنویس باسمک اللهم؛ یعنی به نام تو ای خداوند". [[پیامبر]] {{صل}} پذیرفت که [[پیمان‌نامه]] به ترتیبی که [[سهیل بن عمرو]] می‌گوید، نوشته شود و [[علی]] {{ع}} نیز آن را نوشت. سپس [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} [[دستور]] داد که چنین بنویسد: "این پیمانی است که [[محمد]]، [[پیامبر خدا]] با [[سهیل بن عمرو]]، [[نماینده]] [[قریش]] بست". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "ما [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را قبول نداریم و اگر [[رسالت]] تو را قبول داشتیم، هرگز با تو نمی‌جنگیدیم. باید نام خود و پدرت را بنویسی و این [[لقب]] را از متن [[پیمان]] برداری و بنویسی [[محمد بن عبدالله]]". [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "به [[خدا]] قسم، او [[رسول]] خداست حتی اگر تو قبول نداشته باشی". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "عنوان [[رسول الله]] را [[پاک]] کن تا [[قرارداد]] [[امضا]] شود". [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو ای [[سهیل بن عمرو]]! [[دست]] از [[دشمنی]] با [[پیامبر]] بردار". [[پیامبر]] {{صل}} خواسته [[سهیل بن عمرو]] را پذیرفت و به [[علی]] {{ع}} [[دستور]] داد که لفظ "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کند. در این لحظه [[علی]] {{ع}} با کمال [[ادب]] فرمود: "من نمی‌توانم عنوان [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را از پهلوی نام مبارکت [[پاک]] کنم". [[پیامبر]] {{صل}} از [[علی]] {{ع}} خواست که انگشت ایشان را روی آن بگذارد تا خود آن را [[پاک]] کند و [[علی]] {{ع}} انگشت آن [[حضرت]] را روی آن لفظ گذاشت و [[پیامبر]] {{صل}} [[لقب]] "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کرد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۱۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۴۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴-۴۵.</ref>.
به نوشته بیشتر سیره‌نویسان، برای این کار، [[پیامبر]] {{صل}}، [[علی]] {{ع}} را خواست و [[دستور]] داد که در آغاز [[پیمان]] [[صلح]]: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> بنویسد و [[علی]] {{ع}} نیز نوشت. [[سهیل بن عمرو]] گفت: "من با این جمله آشنایی ندارم و "رحمان" "رحیم" را نمی‌شناسم؛ بنویس باسمک اللهم؛ یعنی به نام تو ای خداوند". [[پیامبر]] {{صل}} پذیرفت که [[پیمان‌نامه]] به ترتیبی که [[سهیل بن عمرو]] می‌گوید، نوشته شود و [[علی]] {{ع}} نیز آن را نوشت. سپس [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} [[دستور]] داد که چنین بنویسد: "این پیمانی است که [[محمد]]، [[پیامبر خدا]] با [[سهیل بن عمرو]]، [[نماینده]] [[قریش]] بست". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "ما [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را قبول نداریم و اگر [[رسالت]] تو را قبول داشتیم، هرگز با تو نمی‌جنگیدیم. باید نام خود و پدرت را بنویسی و این [[لقب]] را از متن [[پیمان]] برداری و بنویسی [[محمد بن عبدالله]]". [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "به [[خدا]] قسم، او [[رسول]] خداست حتی اگر تو قبول نداشته باشی". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "عنوان [[رسول الله]] را [[پاک]] کن تا [[قرارداد]] [[امضا]] شود". [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو ای [[سهیل بن عمرو]]! [[دست]] از [[دشمنی]] با [[پیامبر]] بردار". [[پیامبر]] {{صل}} خواسته [[سهیل بن عمرو]] را پذیرفت و به [[علی]] {{ع}} [[دستور]] داد که لفظ "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کند. در این لحظه [[علی]] {{ع}} با کمال [[ادب]] فرمود: "من نمی‌توانم عنوان [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را از پهلوی نام مبارکت [[پاک]] کنم". [[پیامبر]] {{صل}} از [[علی]] {{ع}} خواست که انگشت ایشان را روی آن بگذارد تا خود آن را [[پاک]] کند و [[علی]] {{ع}} انگشت آن [[حضرت]] را روی آن لفظ گذاشت و [[پیامبر]] {{صل}} [[لقب]] "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کرد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۱۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۴۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴-۴۵.</ref>.


در آن لحظه که [[امیر مؤمنان]] {{ع}} از [[پاک]] کردن لفظ "[[رسول الله]]" خودداری کرد، [[پیامبر]] رو به [[علی]] {{ع}} کرد و فرمود: "ای [[علی]]! [[فرزندان]] این گروه تو را به چنین کاری فرا می‌خوانند و تو در کمال [[مظلومیت]] به چنین کاری تن می‌دهی". این مطلب در خاطره [[علی]] {{ع}} باقی بود تا اینکه [[جنگ صفین]] پیش آمد و [[پیروان]] [[ساده‌لوح]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}}، به سبب رفتارهای [[فریبنده]] سربازان [[شام]] ـ که به [[فرماندهی]] [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] با [[علی]] {{ع}} جنگیدند ـ قرار گرفته و [[علی]] {{ع}} را وادار کردند که به [[صلح]] تن بدهد. پس برای [[نوشتن]] [[قرارداد صلح]] انجمنی تشکیل داده شد. [[نماینده]] [[امام]] "[[عبیدالله بن ابی رافع]]" [[مأموریت]] یافت [[صلح‌نامه]] را چنین بنویسد: {{عربی|هَذَا مَا تَقَاضَى عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ}}؛ در این لحظه "[[عمروعاص]]"، [[نماینده]] رسمی [[معاویه]] و سربازان [[شام]] رو به دبیر [[علی]] {{ع}} کرد و گفت: "نام [[علی]] و [[پدر]] او را بنویس، زیرا اگر ما او را [[امیر مؤمنان]] می‌دانستیم، هرگز با او نمی‌جنگیدیم. بحث در این باره طولانی شد و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} حاضر نبود به [[دست]] [[دوستان]] [[ساده‌لوح]] خود بهانه بدهد. پاسی از روز با [[کشمکش]] دو طرف [[گذشت]] تا اینکه [[علی]] {{ع}} به [[اصرار]] یکی از افسران خود، اجازه داد لفظ [[امیرمؤمنان]] از [[قرارداد]] [[پاک]] شود، و سپس فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ سُنَّةٌ بِسُنَّةٍ}}؛ این کار، همان کاری است که با [[پیامبر]] {{صل}} شد و داستان [[حدیبیه]] و [[پیشگویی]] آن [[حضرت]] را برای [[مردم]] بازگو کرد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۱۹؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۹.</ref>.
در آن لحظه که [[امیر مؤمنان]] {{ع}} از [[پاک]] کردن لفظ "[[رسول الله]]" خودداری کرد، [[پیامبر]] رو به [[علی]] {{ع}} کرد و فرمود: "ای [[علی]]! [[فرزندان]] این گروه تو را به چنین کاری فرا می‌خوانند و تو در کمال [[مظلومیت]] به چنین کاری تن می‌دهی". این مطلب در خاطره [[علی]] {{ع}} باقی بود تا اینکه [[جنگ صفین]] پیش آمد و [[پیروان]] [[ساده‌لوح]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}}، به سبب رفتارهای [[فریبنده]] سربازان [[شام]] ـ که به [[فرماندهی]] [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] با [[علی]] {{ع}} جنگیدند ـ قرار گرفته و [[علی]] {{ع}} را وادار کردند که به [[صلح]] تن بدهد. پس برای [[نوشتن]] [[قرارداد صلح]] انجمنی تشکیل داده شد. [[نماینده]] [[امام]] "[[عبیدالله بن ابی رافع]]" [[مأموریت]] یافت [[صلح‌نامه]] را چنین بنویسد: {{عربی|هَذَا مَا تَقَاضَى عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ}}؛ در این لحظه "[[عمروعاص]]"، [[نماینده]] رسمی [[معاویه]] و سربازان [[شام]] رو به دبیر [[علی]] {{ع}} کرد و گفت: "نام [[علی]] و [[پدر]] او را بنویس، زیرا اگر ما او را [[امیر مؤمنان]] می‌دانستیم، هرگز با او نمی‌جنگیدیم. بحث در این باره طولانی شد و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} حاضر نبود به [[دست]] [[دوستان]] [[ساده‌لوح]] خود بهانه بدهد. پاسی از روز با [[کشمکش]] دو طرف [[گذشت]] تا اینکه [[علی]] {{ع}} به [[اصرار]] یکی از افسران خود، اجازه داد لفظ [[امیرمؤمنان]] از [[قرارداد]] [[پاک]] شود، و سپس فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ سُنَّةٌ بِسُنَّةٍ}}؛ این کار، همان کاری است که با [[پیامبر]] {{صل}} شد و داستان [[حدیبیه]] و [[پیشگویی]] آن [[حضرت]] را برای [[مردم]] بازگو کرد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۱۹؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۹.</ref>.


هنگامی که [[نوشتن]] [[پیمان‌نامه]] به پایان رسید، "[[خزاعیان]]" با [[مسلمانان]] هم‌پیمان شدند و "کنانیان" نیز [[پیمان]] [[قریش]] را پذیرفتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵.</ref>.
هنگامی که [[نوشتن]] [[پیمان‌نامه]] به پایان رسید، "[[خزاعیان]]" با [[مسلمانان]] هم‌پیمان شدند و "کنانیان" نیز [[پیمان]] [[قریش]] را پذیرفتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵.</ref>.
بعد از [[نوشتن]] [[صلح‌نامه]]، یکی از نو مسلمانان [[مکه]]، به نام "[[ابوجندل بن سهیل بن عمرو]]" در حالی که غل و زنجیر در پایش بود، نزد آن آمد و از [[پیامبر]] {{صل}} کمک خواست؛ اما طبق [[قرارداد]]، او باید به ولی‌اش "[[سهیل بن عمرو]]" باز گردانده می‌شد. [[پیامبر]] {{صل}} این کار را انجام داد و به [[ابوجندل]] فرمود: "[[صلح]] میان ما تمام شد. [[صبر]] و [[شکیبایی]] بورز تا [[خدا]] از برای تو گشایشی کند"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۸.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۴۸-۱۵۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۳-۶۴؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۶.</ref>
بعد از [[نوشتن]] [[صلح‌نامه]]، یکی از نو مسلمانان [[مکه]]، به نام "[[ابوجندل بن سهیل بن عمرو]]" در حالی که غل و زنجیر در پایش بود، نزد آن آمد و از [[پیامبر]] {{صل}} کمک خواست؛ اما طبق [[قرارداد]]، او باید به ولی‌اش "[[سهیل بن عمرو]]" باز گردانده می‌شد. [[پیامبر]] {{صل}} این کار را انجام داد و به [[ابوجندل]] فرمود: "[[صلح]] میان ما تمام شد. [[صبر]] و [[شکیبایی]] بورز تا [[خدا]] از برای تو گشایشی کند"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۸.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۴۸-۱۵۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۳-۶۴؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۶؛ [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]]، ص ۲۱۶.</ref>


== معترضان به صلح‌نامه ==
== معترضان به صلح‌نامه ==
۱۱۶٬۰۱۲

ویرایش