برهان مالکیت: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'حسنی، ابوالحسن، ولایت سیاسی پیامبر اعظم، '''سیره سیاسی پیامبر اعظم'''' به 'حسنی، ابوالحسن، مقاله «ولایت سیاسی پیامبر اعظم»، '''سیره سیاسی پیامبر اعظم'''') |
جز (جایگزینی متن - 'ولایت سیاسی پیامبر اعظم، سیره سیاسی پیامبر اعظم' به 'مقاله «ولایت سیاسی پیامبر اعظم»، سیره سیاسی پیامبر اعظم') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[خداوند]] [[مالک]] و [[خالق]] انسانهاست و [[تصرف]] او در [[انسانها]]، به هر گونه که باشد، تصرف در [[ملک]] و حوزه [[سلطنت]] خود اوست. پس او به [[استحقاق]] ذاتی، بر همگان سلطنت و [[ولایت]] دارد و به تصرف در همه [[شئون]] هستی آنان سزاوار است. بر این پایه، ولایت دیگران به [[اذن]] او [[مشروعیت]] مییابد؛ زیرا او میتواند در ملک خود به هر کس که بخواهد اذن تصرف بدهد و این همان [[جعل الهی]] ولایت است<ref>این مضمون استدلالی است که امام خمینی در این مسئله دارد. ر.ک: امام خمینی، الاجتهاد و التقلید (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، چاپ اول، ۱۳۷۶)، ص۱۸.</ref>. [[قرآن کریم]] به همین نکته اشاره میفرماید: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>.<ref>[[ابوالحسن حسنی|حسنی، ابوالحسن]]، [[ولایت سیاسی پیامبر اعظم (مقاله)| | [[خداوند]] [[مالک]] و [[خالق]] انسانهاست و [[تصرف]] او در [[انسانها]]، به هر گونه که باشد، تصرف در [[ملک]] و حوزه [[سلطنت]] خود اوست. پس او به [[استحقاق]] ذاتی، بر همگان سلطنت و [[ولایت]] دارد و به تصرف در همه [[شئون]] هستی آنان سزاوار است. بر این پایه، ولایت دیگران به [[اذن]] او [[مشروعیت]] مییابد؛ زیرا او میتواند در ملک خود به هر کس که بخواهد اذن تصرف بدهد و این همان [[جعل الهی]] ولایت است<ref>این مضمون استدلالی است که امام خمینی در این مسئله دارد. ر.ک: امام خمینی، الاجتهاد و التقلید (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، چاپ اول، ۱۳۷۶)، ص۱۸.</ref>. [[قرآن کریم]] به همین نکته اشاره میفرماید: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>.<ref>[[ابوالحسن حسنی|حسنی، ابوالحسن]]، [[ولایت سیاسی پیامبر اعظم (مقاله)|مقاله «ولایت سیاسی پیامبر اعظم»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۳۱۵.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۵ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۵
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
خداوند مالک و خالق انسانهاست و تصرف او در انسانها، به هر گونه که باشد، تصرف در ملک و حوزه سلطنت خود اوست. پس او به استحقاق ذاتی، بر همگان سلطنت و ولایت دارد و به تصرف در همه شئون هستی آنان سزاوار است. بر این پایه، ولایت دیگران به اذن او مشروعیت مییابد؛ زیرا او میتواند در ملک خود به هر کس که بخواهد اذن تصرف بدهد و این همان جعل الهی ولایت است[۱]. قرآن کریم به همین نکته اشاره میفرماید: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲].[۳]
جستارهای وابسته
پرسش مستقیم
برهان مالکیت چگونه مشروعیت ولایت به نصب الهی را اثبات میکند؟ (پرسش)
منابع
پانویس
- ↑ این مضمون استدلالی است که امام خمینی در این مسئله دارد. ر.ک: امام خمینی، الاجتهاد و التقلید (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، چاپ اول، ۱۳۷۶)، ص۱۸.
- ↑ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «ولایت سیاسی پیامبر اعظم»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۳۱۵.