کاروان اسیران اهل بیت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۳٬۲۴۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ سپتامبر ۲۰۲۱
خط ۳۶: خط ۳۶:
در کتاب [[مثیر الأحزان(کتاب)|مثیر الأحزان]] نقل است: [[زنان]]، در مدّت اقامتشان در [[دمشق]]، با [[اندوه]] و ناله بر [[حسین]]{{ع}} [[نوحه]] می‌خواندند و با آوا و صدای بلند، بر او می‌گریستند. [[مصیبت]] [[اسیران]]، بس سنگین شد و اندوه زخمِ فرزندْ از دست‌دادگان، بالا گرفت. آنان را در خانه‌هایی جای دادند که نه از [[گرما]] و نه از سرما، نگاهشان نمی‌داشت، تا آنجا که بدن‌هایشان پوست انداخت و پوستشان چرک کرد؛ آنانی که [پیش‌تر] در پسِ پرده و زیرِ سایه بودند. [[صبر]]، از کف رفت و [[بی‌تابی]]، [[خیمه]] زد و اندوه، همدمشان شد<ref>{{عربی|كَانَتِ النِّسَاءُ مُدَّةَ مُقَامِهِنَّ‏ بِدِمَشْقَ يَنُحْنَ عَلَيْهِ [أَی عَلَى الحُسَيْنِ{{ع}}] بِشَجْوٍ وَ أَنَّةٍ وَ يَنْدُبْنَ بِعَوِيلٍ وَ رَنَّةٍ وَ مُصَابِ الْأَسْرَى عَظُمَ خَطْبُهُ وَ الْأَسَى لِكَلْمِ الثَّكْلَى عَالٍ طِبُّهُ وَ أُسْكِنَّ فِي‏ مَسَاكِنَ لَا تَقِيهِنَّ مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ حَتَّى تَقَشَّرَتِ الْجُلُودُ وَ سَالَ الصَّدِيدُ بَعْدَ كَنِّ الْخُدُودِ وَ ظِلِّ السُّتُورِ وَ الصَّبْرُ ظَاعِنٌ وَ الْجَزَعُ مُقِيمٌ وَ الْحُزْنُ لَهُنَّ نَدِيمٌ}}؛ مثیر الأحزان، ص۱۰۲.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۶۷۹ ـ ۷۱۱.</ref>
در کتاب [[مثیر الأحزان(کتاب)|مثیر الأحزان]] نقل است: [[زنان]]، در مدّت اقامتشان در [[دمشق]]، با [[اندوه]] و ناله بر [[حسین]]{{ع}} [[نوحه]] می‌خواندند و با آوا و صدای بلند، بر او می‌گریستند. [[مصیبت]] [[اسیران]]، بس سنگین شد و اندوه زخمِ فرزندْ از دست‌دادگان، بالا گرفت. آنان را در خانه‌هایی جای دادند که نه از [[گرما]] و نه از سرما، نگاهشان نمی‌داشت، تا آنجا که بدن‌هایشان پوست انداخت و پوستشان چرک کرد؛ آنانی که [پیش‌تر] در پسِ پرده و زیرِ سایه بودند. [[صبر]]، از کف رفت و [[بی‌تابی]]، [[خیمه]] زد و اندوه، همدمشان شد<ref>{{عربی|كَانَتِ النِّسَاءُ مُدَّةَ مُقَامِهِنَّ‏ بِدِمَشْقَ يَنُحْنَ عَلَيْهِ [أَی عَلَى الحُسَيْنِ{{ع}}] بِشَجْوٍ وَ أَنَّةٍ وَ يَنْدُبْنَ بِعَوِيلٍ وَ رَنَّةٍ وَ مُصَابِ الْأَسْرَى عَظُمَ خَطْبُهُ وَ الْأَسَى لِكَلْمِ الثَّكْلَى عَالٍ طِبُّهُ وَ أُسْكِنَّ فِي‏ مَسَاكِنَ لَا تَقِيهِنَّ مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ حَتَّى تَقَشَّرَتِ الْجُلُودُ وَ سَالَ الصَّدِيدُ بَعْدَ كَنِّ الْخُدُودِ وَ ظِلِّ السُّتُورِ وَ الصَّبْرُ ظَاعِنٌ وَ الْجَزَعُ مُقِيمٌ وَ الْحُزْنُ لَهُنَّ نَدِيمٌ}}؛ مثیر الأحزان، ص۱۰۲.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۶۷۹ ـ ۷۱۱.</ref>


== [[کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه]] ==
==کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه==
{{اصلی|کاروان اسیران اهل بیت از شام تا مدینه}}
بعد از حوادثی که در شام اتفاق افتاد یزید در ظاهر از کار خود پشیمان شد؛ از [[یونس بن حبیب جرمی]] نقل شده است: هنگامی که [[عبیداللّه بن زیاد]]، [[حسین بن علی]]{{ع}} و پسران پدرش را کُشت، سرهای آنان را برای [[یزید بن معاویه]] فرستاد. یزید، در ابتدا از کشتن آنان شادمان شد و جایگاه و [[منزلت]] عبیداللّه بن زیاد در نزد او بالا رفت؛ ولی طولی نکشید که بر [[کشتن حسین]]{{ع}} پشیمان شد و می‌گفت: چه می‌شد اگر به خاطر پاسداشت [[احترام]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} و رعایت [[حقّ]] او و [[خویشاوندی]] حسین با او، [[آزار]] حسین را [[تحمل]] می‌کردم و او را با خود در خانه‌ام، جای می‌دادم و حرف او را در آنچه می‌خواست، قبول می‌کردم، حتی اگر این کار، [[ننگ]] و سستی‌ای برای من به شمار می‌آمد؟! [[خداوند]]، [[ابن مرجانه]] را [[لعنت]] کند که او، حسین را بیرون راند و ناگزیرش کرد... و او را کُشت و با کُشتن او، مرا منفور [[مسلمانان]] کرد و تخمِ [[دشمنی]] با من را در دل‌های آنان کاشت و [[نیک]] و بدِ مردم، کشته شدنِ حسین را به امر من، بزرگ می‌شمُرَند و از من، [[نفرت]] دارند. مرا با ابن مَرجانه، چه کار؟! [[خدا]] او را [[لعنت]] کند و بر او [[خشم]] گیرد!<ref>{{عربی|لَمَّا قَتَلَ عُبَيْدُ اللّهِ بْنُ زِيَادٍ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ{{ع}} وَ بَنِي أَبِيهِ، بَعَثَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، فَسُرَّ بِقَتْلِهِم أَوَّلاً وَ حَسُنَتْ بِذَلِكَ مَنْزِلَةُ عُبَيْدِ اللّهِ عِنْدَهُ، ثُمَّ لَمْ يَلْبَثْ إِلَّا قَلِيلاً حَتَّى نَدِمَ عَلَى قَتْلِ الحُسَيْنِ{{ع}}، فَكَانَ يَقُولُ: وَ مَا كَانَ عَلَيَّ لَوِ احْتَمَلْتُ الْأَذِى وَ أَنْزَلْتُهُ مَعِي فِي دَارِي وَ‌حَكَّمْتُهُ فِيمَا يُرِيدُ، وَ إِنْ كَانَ عَلَيَّ فِي ذَلِكَ وَكَفٌ وَ وَهْنٌ فِي سُلْطانِي، حِفْظاً لِرَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ رِعَايَةً لِحَقِّهِ وَ قَرَابَتِهِ! لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ فَإِنَّهُ أَخْرَجَهُ وَاضْطَرَّهُ... وَ قَتَلَهُ، فَبَغَّضَنِي بِقَتْلِهِ إِلَى المُسْلِمِينَ، وَ زَرَعَ لِي فِي قُلُوبِهِمُ العَدَاوَةَ، فَبَغَضَنِي البَرُّ وَ الفَاجِرُ بِمَا اسْتَعظَمَ النَّاسُ مِنْ قَتْلِي حُسَيْناً، مَا لِي وَلِابْنِ مَرْجَانَةَ! لَعَنَهُ اللّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ}}؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۰۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۹۴.</ref>.
 
و در پی این کار اجازه عزاداری داد و [[فرمان]] داد تا [[زنان]] [[اسیر]] را بر زنان خود، وارد کنند و به زنان [[خاندان]] [[ابو سفیان]] فرمان داد سه [[روز]] برای [[حسین]]{{ع}} عزاداری کنند. هیچ زنی از آنان نمانْد، مگر آنکه او را در حال [[گریه]] و فغان کردن می‌دیدی. آنان، سه روز بر حسین{{ع}}، [[نوحه]] سرایی کردند. امّ [[کلثوم]]، دختر [[عبداللّه بن عامر بن کریز]] ـ که آن [[زمان]]، [[همسر]] [[یزید بن معاویه]] بود ـ نیز بر حسین{{ع}} گریست و یزید گفت: سزامندِ اوست که بر بزرگ [[قریش]] و سَرور آنان، بلند بگِرید<ref>{{عربی|أَمَرَ [يَزِيدُ] بِالنِّسَاءِ فَاُدْخِلْنَ عَلَى نِسَائِهِ، وَ أَمَرَ نِسَاءَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ فَأَقَمْنَ الْمَأْتَمَ عَلَى الْحُسَيْنِ{{ع}} ثَلاثَةَ أَيَّامٍ، فَمَا بَقِيَتْ مِنْهُنَّ امْرَأَةٌ إِلَّا تَلَقَّتنَا تَبْكِي وَ تَنْتَحِبُ، وَ نُحْنَ عَلَى حُسَيْنٍ ثَلاثاً. وَ بَكَتْ اُمُّ كُلْثُومٍ بِنْتُ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَامِرِ بْنِ كُرَيزٍ عَلَى حُسَيْنٍ{{ع}}، وَ هِيَ يَوْمَئِذٍ عِنْدَ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، فَقَالَ يَزِيدُ: حُقَّ لَهَا أَنْ تُعُوِلَ عَلَى كَبِيرِ قُرَيْشٍ وَ سَيِّدِهَا}}؛ الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۸۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۳۰۳.</ref>.
 
بعد از آن یزید، فرمان داد [[علی بن الحسین]] (زین العابدین){{ع}} را آزاد کنند و ایشان را در ماندن پیش خود یا بازگشتن، مُخیَّر کرد. ایشان، بازگشت به مدینه را [[انتخاب]] نمود و یزید هم ایشان را رها کرد<ref>{{عربی|أَمَرَ [يَزِيدُ] بِإِطلاقِ عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ{{ع}} وَ خَيَّرَهُ بَيْنَ المُقَامَ عِنْدَهُ أَوِ الْاِنْصِرَافِ، فَاخْتَارَ الاِنْصِرافَ إِلَى المَدِينَةِ، فَسَرَّحَهُ}}؛ شرح الأخبار، ج۳، ص۱۵۹، ح۱۰۸۹.</ref>.
 
در پی آن [[یزید بن معاویه]] به [[نعمان بن بشیر]] گفت: ای [[نعمان بن بشیر]]! آنچه را نیاز دارند، برایشان فراهم کن و مردی [[امین]] و [[شایسته]] را از [[شامیان]]، همراه با سواران و یاورانی برگُزین تا با آنان باشد و ایشان را به مدینه برساند<ref>{{عربی|قَالَ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ: يَا نُعْمَانَ بْنَ بَشِيرٍ، جَهِّزْهُمْ بِمَا يُصِلْحُهُمْ، وَابْعَثْ مَعَهُمْ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَمِيناً صَالِحاً، وَابْعَث مَعَهُ خَيلاً وَ أَعْواناً، فَيَسيرَ بِهِمْ إلَى المَدِينَةِ}}؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۶۲.</ref>.
 
درباره بازگشت [[اهل بیت]] [[سید الشهدا]]{{ع}} به کربلا و ملاقات آنان با [[جابر بن عبداللّه انصاری]] در اربعین [[شهدای عاشورا]]، چند مسئله قابل بحث و بررسی است: اول، اینکه: آیا [[خانواده]] امام{{ع}} در بازگشت از شام، از کربلا عبور کرده‌اند یا نه؟ و اگر عبور کرده‌اند، این ماجرا در اربعین [[شهدا]] اتّفاق افتاده یا نه؟ و اگر در اربعین بوده، اربعین اول ([[سال ۶۱ هجری]]) بوده است یا اربعین دوم؟ دوم، اینکه: آیا [[جابر بن عبداللّه]]، می‌توانسته در اربعین اول، خود را به کربلا برساند؟ سوم، اینکه: آیا ملاقاتی میان جابر و اهل بیت [[سیّد الشهدا]] در کربلا انجام شده است یا نه؟ در این زمینه نظرهای مختلفی وجود دارد.
 
درباره رسیدن [[خاندان پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] از [[بشیر بن حذلم]]<ref>در نام وی، اختلاف است و بِشر و بشیر، گفته شده است. همین‌طور نام پدرش هم متفاوت نقل شده و حذلم، جذلم و حذیم، آمده است.</ref> نقل شده است: هنگامی که نزدیک مدینه رسیدیم، [[علی بن الحسین]] ([[زین العابدین]]){{ع}} فرود آمد و بارش را فرود آورد و خیمه‌اش را بر پا کرد و [[زنان]] کاروان را فرود آورد و فرمود: «ای [[بشیر]]! [[خدا]]، پدرت را که شاعر بود، بیامرزد! آیا تو نیز می‌توانی چیزی بسرایی؟». گفتم: آری، ای [[فرزند پیامبر]] خدا! من شاعرم. فرمود: «به مدینه برو و خبر [[شهادت]] ابا عبداللّه{{ع}} را اعلام کن». اسبم را سوار شدم و تاختم تا به [[مدینه]] وارد شدم. هنگامی که به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} رسیدم، صدایم را به [[گریه]] بلند کردم و چنین سرودم و خواندم: ای [[اهل]] یثرب! دیگر در آن نمانید. [[حسین]]، کشته شد. پس [[اشک]] بریزید! پیکر خونین او در کربلاست و سر او بر نیزه، به این سو و آن سو برده می‌شود. سپس گفتم: این، [[علی بن الحسین]] است، با عمّه‌ها و خواهرانش، که در اطراف و حومه شما فرود آمده‌اند و من، فرستاده او به سوی شما هستم تا جایش را به شما بشناسانم. هیچ [[زن]] پرده نشین و باحجابی در مدینه باقی نمانْد، جز آنکه از پسِ پرده‌ها، سرْ باز و صورتْ خراشیده و بر سر و صورتْ [[زنان]]، بیرون آمد. آنان، با صدای بلند می‌گریستند و [[زاری]] می‌کردند و هیچ گاه به اندازه آن [[روز]]، مرد و زن گریان، و پس از [[رحلت پیامبر خدا]]{{صل}} روزی تلخ‌تر از آن، بر [[مسلمانان]] ندیده بودم<ref>{{عربی|فَلَمَّا قَرُبْنَا مِنْهَا [أَي مِنَ المَدِینَةِ] نَزَلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} فَحَطَّ رَحْلَهُ وَ ضَرَبَ فُسْطَاطَهُ وَ أَنْزَلَ نِسَاءَهُ وَ قَالَ يَا بَشِيرُ رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ أَبَاكَ‏ لَقَدْ كَانَ‏ شَاعِراً فَهَلْ تَقْدِرُ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْهُ فَقَالَ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} إِنِّي لَشَاعِرٌ قَالَ{{ع}} فَادْخُلِ الْمَدِينَةَ وَ انْعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ بَشِيرٌ: فَرَكِبْتُ فَرَسِي وَ رَكَضْتُ حَتَّى دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ فَلَمَّا بَلَغْتُ مَسْجِدَ النَّبِيِّ{{صل}} رَفَعْتُ صَوْتِي بِالْبُكَاءِ وَ أَنْشَأْتُ أَقُولُ: يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ بِهَا / قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ *** الْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلَاءَ مُضَرَّجٌ / وَ الرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى الْقَنَاةِ يُدَارُ. قَالَ ثُمَّ قُلْتُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} مَعَ عَمَّاتِهِ وَ أَخَوَاتِهِ قَدْ حَلُّوا بِسَاحَتِكُمْ وَ نَزَلُوا بِفِنَائِكُمْ وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَيْكُمْ أُعَرِّفُكُمْ مَكَانَهُ قَالَ فَمَا بَقِيَتْ فِي الْمَدِينَةِ مُخَدَّرَةٌ وَ لَا مُحَجَّبَةٌ إِلَّا بَرَزْنَ مِنْ خُدُورِهِنَّ مَكْشُوفَةً شُعُورُهُنَّ مُخَمَّشَةً وُجُوهُهُنَّ ضَارِبَاتٍ خُدُودُهُنَّ يَدْعُونَ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ فَلَمْ أَرَ بَاكِياً أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَا يَوْماً أَمَرَّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ مِنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}}}؛ الملهوف، ص۲۲۶؛ مثیر الأحزان، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص۷۱۳ ـ ۷۲۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۲٬۶۹۲

ویرایش