←جستارهای وابسته
(صفحهای تازه حاوی «{{سیره معصوم}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
اهل کتاب در تصدّی این امر از دیگران سزاوارتر و ماهرتر و از همگان برای تحقّق اهداف مورد نظر دستگاه شایستهتر بودند؛ زیرا از قدیم الایام مورد [[احترام]] [[مردم عرب]] بودند و [[اعتماد]] آنان را به خود و [[دانش]] خویش جلب کرده بودند. [[اسلام]] نیز به رغم [[تلاش فراوان]] نتوانست این دیدگاه بیپایه و اساس را از دلهای [[بیمار]] و [[ضعیف]] مردم بزداید. [[دانشمندان]] اهل کتاب به خوبی از عهده این [[مأموریت]] برآمدند و همه [[اهداف حکومت]] و حاکمان را تحقق بخشیدند. | اهل کتاب در تصدّی این امر از دیگران سزاوارتر و ماهرتر و از همگان برای تحقّق اهداف مورد نظر دستگاه شایستهتر بودند؛ زیرا از قدیم الایام مورد [[احترام]] [[مردم عرب]] بودند و [[اعتماد]] آنان را به خود و [[دانش]] خویش جلب کرده بودند. [[اسلام]] نیز به رغم [[تلاش فراوان]] نتوانست این دیدگاه بیپایه و اساس را از دلهای [[بیمار]] و [[ضعیف]] مردم بزداید. [[دانشمندان]] اهل کتاب به خوبی از عهده این [[مأموریت]] برآمدند و همه [[اهداف حکومت]] و حاکمان را تحقق بخشیدند. | ||
اگر پیشتر پنهانی و مخفیانه فعالیت میکردند، اینک آشکارا و با خواست و [[حمایت]] [[نظام حاکم]] به قصّهگویی پرداختند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۱.</ref>. | اگر پیشتر پنهانی و مخفیانه فعالیت میکردند، اینک آشکارا و با خواست و [[حمایت]] [[نظام حاکم]] به قصّهگویی پرداختند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۱.</ref>. | ||
===قصهگویی یک [[منصب]] رسمی=== | |||
[[عالمان]] [[اهل کتاب]] نقش تخریبی خود را در سایه بخشنامه رسمی [[حکومت]] انجام دادند و [[مساجد]] [[مسلمانان]] و در صدر آن، [[مسجد]] [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[مدینه]] را به اشغال خود درآوردند تا [[مردم]] را با بیان قصّههایی از سرگذشت [[بنی اسرائیل]]، و هر چه باب طبع مردم بود، و با اهداف خودشان سازگار، مشغول نمایند. | |||
[[تمیم داری]] که در نظر [[خلیفه دوم]] [[بهترین]] [[مردم مدینه]] بود<ref>الاصابه، ج۱، ص۲۱۵.</ref>، از وی درخواست اجازه قصّهگویی کرد. عمر به او اجازه داد و او روزهای [[جمعه]] در [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} قصّه میگفت. [[تمیم]] از [[خلیفه]] خواست که یک [[روز]] دیگر هم قصّه بگوید. عمر اجازه داد و چون [[خلافت]] به [[عثمان]] رسید، یک روز دیگر هم بدان افزود<ref>بنگرید: المصنّف، ج۳، ص۲۱۹؛ [[تاریخ]] مدینه، ج۱، ص۱۱- ۱۲؛ [[سیر]] اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۴۶؛ [[تهذیب]] تاریخ [[دمشق]]، ج۳، ص۳۶۰؛ الخطط و الآثار، ج۲، ص۲۵۳. | |||
در خصوص این که عمر به تمیم داری دستور داد که برای مردم قصّه بگوید، و او نخستین قصّهگوست، بنگرید: الزهد و الرقائق، ص۵۰۸؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۷۳۷؛ [[اسد]] الغابه، ج۱، ص۲۱۵؛ تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱، ص۱۲۸؛ [[مسند احمد]]، ج۳، ص۴۴۹؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۹۰؛ الاصابة، ج۱، ص۱۸۳- ۱۸۶؛ المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۳۷۸- ۳۷۹. در این کتاب آمده: تمیم، قصّهگویی را از [[یهود]] و [[نصارا]] فرا گرفت. در حاشیه از: الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵. بنگرید: الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر و الحدیث، ص۱۶۱؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ به نقل از [[مروزی]] در العلم و [[ابو نعیم]]، و [[عسکری]] در المواعظ؛ التراتیب الاداریه، ج۲، ص۳۳۸؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۰- ۲۱ و ۲۹؛ الضوء الساری، ص۱۲۹؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۳۲۱.</ref>. | |||
عمر در مجلس قصّهگویی تمیم مینشست و به قصّههای او گوش میداد<ref>بنگرید: الزهد و الرقائق، ص۵۰۸؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۹.</ref>. | |||
گویند: تمیم این کار را از [[یهودیان]] و نصارا یاد گرفت<ref>المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۳۷۸- ۳۷۹.</ref>. در حالی که او خود پیش از [[مسلمانی]]، [[نصرانی]] بود. | |||
گفتهاند: نخستین قصّهگو، [[عبید بن عمیر]] بود. او در دوره [[خلیفه دوم]]، به قصّهگویی پرداخت<ref>بنگرید: منابع پیشین؛ تاریخ مدینه، ج۱، ص۱۳؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷ به نقل از ابن سعد، عسکری در المواعظ، القصّاص و المذکّرین، ص۲۲.</ref>. [[معاویه]] پس از [[نماز صبح]] نزد قصّهگو مینشست تا او قصّه خود را به پایان میبرد<ref>التراتیب الاداریه، ج۲، ص۳۴۸ به نقل از مروج الذهب، ج۲، ص۵۲.</ref>. [[عمر بن عبد العزیز]] هم در مجلس قصهگویان مینشست و به قصّههای آنان گوش میداد<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۳۳.</ref>. | |||
[[محمد بن قیس]] قصهگوی عمر بن عبدالعزیز در [[شهر مدینه]] بود<ref>بنگرید: الجرح و التعدیل، ج۸، ص۶۳؛ الحوادث و البدع، ص۱۰۳.</ref>. [[مردم]] به [[فقیه]] و قصهگوی خود، [[ابن عبّاس]] و [[عبید بن عمیر]] [[افتخار]] میکردند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۴۶- ۴۷.</ref>. آنگاه که قصهگویان [[فخر]] [[امّت اسلام]] باشند، طبیعی است که بسیاری از اعیان و [[رجال]] سرشناس و معروف قصّهگو شوند. [[کعب الاحبار]]، در [[عهد معاویه]] و به [[فرمان]] او قصّه میگفت<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۲۵. بنگرید: تاریخ المدینه، ج۱، ص۸؛ ربیع الابرار، ص۵۸۸.</ref>. عمر نیز از او میخواست که [[موعظه]] کند<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۳۰.</ref>. چنان که از کتاب: | |||
القصّاص و المذکّرین نوشته [[ابن جوزی]] به دست میآید، منظور از موعظه، قصهگویی است. | |||
[[تبیع بن عامر]] نیز که فرزند خوانده کعب بود و کعب الاحبار او را بزرگ کرد، قصّه میگفت<ref>تهذیب الکمال، ج۴، ص۳۱۴.</ref>. [[ابو هریره]]، [[اسود بن سریع]]، [[محمد بن کعب قرظی]]، [[قتاده]]، [[عطاء بن ابی رباح]]، [[سعید بن جبیر]]، [[ثابت بنانی]]، [[عمر بن ذر]]، [[ابو وائل]]، [[حسن بصری]] و دیگران نیز قصّهگو بودند<ref>بنگرید: القصّاص و المذکّرین، ص۲۳، ۴۴، ۴۵، ۵۰، ۵۸، ۶۲؛ المصنّف، ج۳، ص۲۲۰؛ المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۳۱۹؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۵۱.</ref>. [[زنان]] هم قصهگویی پیش گرفتند. [[ابن سعد]] [[روایت]] کرد که [[مادر]] حسن بصری برای زنان قصّه میگفت<ref>بنگرید: التراتیب الاداریه، ج۲، ص۳۳۸.</ref>. | |||
برای [[آگاهی]] از نام کسان بسیاری که در [[صدر اسلام]] قصّه میگفتند، به کتابهایی مراجعه کنید که به امر قصّه و قصهگویان پرداختهاند. از این قبیل: | |||
القصّاص و المذکّرین و تلبیس [[ابلیس]]، هر دو نوشته ابو الفرج [[ابن جوزی]]، [[قوّت]] القلوب نوشته [[ابو طالب مکّی]].<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۷۲.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |