جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\'\'\'\[\[(.*)\]\]\'\'\'(.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(206\,242\,\s299\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\sn...) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
==کیفیت مسخ اصحاب سبت== | ==کیفیت مسخ اصحاب سبت== | ||
مفسران درباره کیفیت مسخ [[اختلاف]] نظر دارند؛ بیشتر آنان در ذیل یکی از آیاتی که درباره اصحاب سبت آمده تصریح دارند که مسخ آنها [[جسمانی]] بوده <ref>مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۹؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۳، ص ۴۷۲.</ref> و آنان بهصورت میمون و خوک درآمدند، بهگونهای که [[مردم]] نیز آنان را با این [[هیئت]] [[مشاهده]] کردند.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۵۹؛ سعد السعود، ص ۲۱۹.</ref> حتی برخی از مفسران گفتهاند: مردان آنها بهصورت میمونهای نرینه و زنانشان به میمونهای مادینه [[مسخ]] شدند.<ref>الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۸۸.</ref> [[صدرالمتألهین]] نیز با [[بیان استدلالی]]، بر این [[باور]] است که مسخ این [[قوم]] میتواند [[جسمانی]] باشد و دلیلی بر استحاله آن نیست.<ref>تفسیر صدرالمتالهین، ج ۳، ص ۴۷۲.</ref> در برابر قول اول، گروهی با استناد به اینکه مسخ جسمانی مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفتهاند: مسخ نمیتواند جسمانی باشد، بلکه قلوبشان مسخ شد.<ref> جامعالبیان، مج ۱، ج ۱، ص ۴۷۲؛ البحر المحیط، ج ۱، ص ۳۹۷.</ref> [[علامه طباطبایی]] ضمن پذیرش استحاله بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصادیق آن ندانسته و قول اول را میپذیرد.<ref> المیزان، ج ۱، ص ۲۰۶.</ref> | مفسران درباره کیفیت مسخ [[اختلاف]] نظر دارند؛ بیشتر آنان در ذیل یکی از آیاتی که درباره اصحاب سبت آمده تصریح دارند که مسخ آنها [[جسمانی]] بوده <ref>مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۵۹؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۳، ص ۴۷۲.</ref> و آنان بهصورت میمون و خوک درآمدند، بهگونهای که [[مردم]] نیز آنان را با این [[هیئت]] [[مشاهده]] کردند.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۵۹؛ سعد السعود، ص ۲۱۹.</ref> حتی برخی از مفسران گفتهاند: مردان آنها بهصورت میمونهای نرینه و زنانشان به میمونهای مادینه [[مسخ]] شدند.<ref>الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۸۸.</ref> [[صدرالمتألهین]] نیز با [[بیان استدلالی]]، بر این [[باور]] است که مسخ این [[قوم]] میتواند [[جسمانی]] باشد و دلیلی بر استحاله آن نیست.<ref>تفسیر صدرالمتالهین، ج ۳، ص ۴۷۲.</ref> در برابر قول اول، گروهی با استناد به اینکه مسخ جسمانی مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفتهاند: مسخ نمیتواند جسمانی باشد، بلکه قلوبشان مسخ شد.<ref> جامعالبیان، مج ۱، ج ۱، ص ۴۷۲؛ البحر المحیط، ج ۱، ص ۳۹۷.</ref> [[علامه طباطبایی]] ضمن پذیرش استحاله بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصادیق آن ندانسته و قول اول را میپذیرد.<ref> المیزان، ج ۱، ص ۲۰۶.</ref><ref>[[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[اصحاب سبت (مقاله)|مقاله «اصحاب سبت»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | ||
==عبرتهای داستان [[اصحاب سبت]]== | ==عبرتهای داستان [[اصحاب سبت]]== | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
# [[اندرز]] و هشداری است به یهودیان زمانِ [[حضرت رسول]]{{صل}} که ممکن است شما هم بر اثر [[تمرد]] از فرمانهای [[خدا]] گرفتار چنین عذابی شوید. برخی نیز آن را برای اندرز و [[پند]] [[اقوام]] دیگر دانستهاند.<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۶۵.</ref> گروهی از مفسران نیز منظور از [[متقین]] در آیه {{متن قرآن|وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ}} را [[امت]] حضرت محمد{{صل}} دانستهاند؛<ref>تفسیر ابنکثیر، ج ۱، ص ۱۱۱؛ البحرالمحیط، ج ۱، ص ۳۹۹؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref> همچنین از آیه {{متن قرآن|وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ}}<ref>«و میان خود، آنان را که در روز شنبه از اندازه در گذشتند شناختهاید که به آنها گفتیم بوزینگانی باشید، رانده» سوره بقره، آیه ۶۵.</ref> بر میآید که داستان این قوم در [[کتب مقدس]] پیشین نیز بیان شده است، زیرا مخاطب {{متن قرآن|عَلِمْتُمُ}} یهودیان هستند. در آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا}}<ref>«ای اهل کتاب! به آنچه فرستادهایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست میشمارد ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهرههایی را ناپدید سازیم و آنان را واپس گردانیم یا آنان را لعنت کنیم چنان که «اصحاب سبت» را لعنت کردیم و فرمان خداوند، انجام یافتنی است» سوره نساء، آیه ۴۷.</ref> نیز [[اهلکتاب]] را از دچار شدن به [[عذاب]] [[اصحاب سبت]] برحذر داشته و آنها را نیز به اینگونه عذابها [[تهدید]] میکند. از این [[آیه]] نیز چنین برمیآید که [[اهل کتاب]] نیز از [[گناه]] و عذاب این [[قوم]] [[آگاهی]] داشتهاند که [[خداوند]] به آنها [[یادآوری]] میکند. | # [[اندرز]] و هشداری است به یهودیان زمانِ [[حضرت رسول]]{{صل}} که ممکن است شما هم بر اثر [[تمرد]] از فرمانهای [[خدا]] گرفتار چنین عذابی شوید. برخی نیز آن را برای اندرز و [[پند]] [[اقوام]] دیگر دانستهاند.<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۶۵.</ref> گروهی از مفسران نیز منظور از [[متقین]] در آیه {{متن قرآن|وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ}} را [[امت]] حضرت محمد{{صل}} دانستهاند؛<ref>تفسیر ابنکثیر، ج ۱، ص ۱۱۱؛ البحرالمحیط، ج ۱، ص ۳۹۹؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref> همچنین از آیه {{متن قرآن|وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ}}<ref>«و میان خود، آنان را که در روز شنبه از اندازه در گذشتند شناختهاید که به آنها گفتیم بوزینگانی باشید، رانده» سوره بقره، آیه ۶۵.</ref> بر میآید که داستان این قوم در [[کتب مقدس]] پیشین نیز بیان شده است، زیرا مخاطب {{متن قرآن|عَلِمْتُمُ}} یهودیان هستند. در آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا}}<ref>«ای اهل کتاب! به آنچه فرستادهایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست میشمارد ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهرههایی را ناپدید سازیم و آنان را واپس گردانیم یا آنان را لعنت کنیم چنان که «اصحاب سبت» را لعنت کردیم و فرمان خداوند، انجام یافتنی است» سوره نساء، آیه ۴۷.</ref> نیز [[اهلکتاب]] را از دچار شدن به [[عذاب]] [[اصحاب سبت]] برحذر داشته و آنها را نیز به اینگونه عذابها [[تهدید]] میکند. از این [[آیه]] نیز چنین برمیآید که [[اهل کتاب]] نیز از [[گناه]] و عذاب این [[قوم]] [[آگاهی]] داشتهاند که [[خداوند]] به آنها [[یادآوری]] میکند. | ||
درس دیگرِ این داستان اهمیت "[[نهی از منکر]]" و [[سکوت]] نکردن در برابر پلیدیهاست، زیرا کسانی که در برابر گناه صیادان سکوت نکردند از عذاب [[نجات]] یافتند: {{متن قرآن|فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ}}<ref>«آنگاه چون اندرزی که به ایشان داده شده بود از یاد بردند کسانی را که (مردم را) از کار بد باز میداشتند رهایی بخشیدیم و ستمورزان را برای آنکه نافرمانی میکردند به عذابی سخت فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۵.</ref> و نیز برخی [[مفسران]] از این داستان استفاده کردهاند که [[امید]] نداشتن به تأثیر [[نهی]] ازمنکر مجوّز ترک این [[واجب]] نمیشود،<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ التبیان، ج ۵، ص ۱۳.</ref> زیرا نهی کنندگان از منکر، در پاسخ کسانی که این عمل را بیفایده میدانستند و میگفتند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را پند میدهید که خداوند یا آنان را نابود یا به سختی عذاب خواهد کرد؟ گفتند: تا عذری نزد پروردگارتان گردد و باشد که آنان پرهیزگاری ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۶۴.</ref> گفتند: نهی از منکر ما برای این است که در برابر [[خدا]] عذری داشته باشیم یا اینکه شاید هم نهی ما اثر کرده، آنها از این عمل دست بکشند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را پند میدهید که خداوند یا آنان را نابود یا به سختی عذاب خواهد کرد؟ گفتند: تا عذری نزد پروردگارتان گردد و باشد که آنان پرهیزگاری ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۶۴.</ref> | درس دیگرِ این داستان اهمیت "[[نهی از منکر]]" و [[سکوت]] نکردن در برابر پلیدیهاست، زیرا کسانی که در برابر گناه صیادان سکوت نکردند از عذاب [[نجات]] یافتند: {{متن قرآن|فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ}}<ref>«آنگاه چون اندرزی که به ایشان داده شده بود از یاد بردند کسانی را که (مردم را) از کار بد باز میداشتند رهایی بخشیدیم و ستمورزان را برای آنکه نافرمانی میکردند به عذابی سخت فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۵.</ref> و نیز برخی [[مفسران]] از این داستان استفاده کردهاند که [[امید]] نداشتن به تأثیر [[نهی]] ازمنکر مجوّز ترک این [[واجب]] نمیشود،<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ التبیان، ج ۵، ص ۱۳.</ref> زیرا نهی کنندگان از منکر، در پاسخ کسانی که این عمل را بیفایده میدانستند و میگفتند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را پند میدهید که خداوند یا آنان را نابود یا به سختی عذاب خواهد کرد؟ گفتند: تا عذری نزد پروردگارتان گردد و باشد که آنان پرهیزگاری ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۶۴.</ref> گفتند: نهی از منکر ما برای این است که در برابر [[خدا]] عذری داشته باشیم یا اینکه شاید هم نهی ما اثر کرده، آنها از این عمل دست بکشند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را پند میدهید که خداوند یا آنان را نابود یا به سختی عذاب خواهد کرد؟ گفتند: تا عذری نزد پروردگارتان گردد و باشد که آنان پرهیزگاری ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۶۴.</ref><ref>جامعالبیان، مج۶، ج۹، ص۱۲۴ـ۱۳۱؛ تفسیرقرطبی، ج ۷، ص ۱۹۵.</ref><ref>[[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[اصحاب سبت (مقاله)|مقاله «اصحاب سبت»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |