دارمیه حجونی کنانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '\[\[رده\:مدخل\]\]↵\[\[رده\:امام علی\]\]↵\[\[رده\:(.*)\]\]↵\[\[رده\:اعلام\]\]' به 'رده:مدخل رده:اصحاب امام علی رده:اعلام')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = دارمیه حجونی کنانی | مداخل مرتبط = [[دارمیه حجونی کنانی در تاریخ اسلامی]] - [[دارمیه حجونی کنانی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[دارمیه حجونی کنانی در تاریخ اسلامی]] - [[دارمیه حجونی کنانی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = دارمیه حجونی کنانی
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر قدیمی از مسجد کوفه.jpg
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر قدیمی از مسجد کوفه
| نام کامل = دارمیه حجونی کنانی
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = زن
| کنیه =   
| لقب = 
| اهل = 
| از قبیله = [[بنی‌کنانه]]
| از تیره =
| پدر =
| مادر = 
| همسر =
| پسر = 
| دختر = 
| خواهر =
| برادر = 
| خویشاوندان = 
| وابستگان =
| تاریخ تولد =   
| محل تولد =   
| محل زندگی = 
| تاریخ درگذشت  =
| محل درگذشت = 
| تاریخ شهادت =
| محل شهادت =   
| طول عمر = 
| محل دفن = 
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = [[امام علی]]
| از طبقه =
| در جنگ = 
| نقش‌ها = 
| فعالیت‌ها =
| علت شهرت = 
| علت درگذشت =
| علت شهادت = 
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او =   
| آخرین راوی از او =
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
دارمیه یکی از [[زنان]] [[فاضل]] و خردمندِ زمان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دارای زبانی [[فصیح]] و [[بلیغ]] و در [[مناظره]] بسیار [[قوی]]، و در ولا و [[دوستی]] [[حضرت علی]]{{ع}} بسیار صادق و [[ثابت قدم]] بود. او در [[مجلسی]] با [[معاویه]] با [[صداقت]] و صراحت از [[مقام]] والای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[سخن]] گفت. داستان [[ملاقات]] او با [[معاویه]] به شرح زیر است:
دارمیه یکی از [[زنان]] [[فاضل]] و خردمندِ زمان [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} دارای زبانی [[فصیح]] و [[بلیغ]] و در [[مناظره]] بسیار [[قوی]]، و در ولا و [[دوستی]] [[حضرت علی]] {{ع}} بسیار صادق و [[ثابت قدم]] بود. او در [[مجلسی]] با [[معاویه]] با [[صداقت]] و صراحت از [[مقام]] والای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[سخن]] گفت. داستان [[ملاقات]] او با [[معاویه]] به شرح زیر است:


[[فرید وجدی]] از [[سهل بن ابی سهل تمیمی]] از پدرش [[نقل]] می‌کند که گفت: [[معاویه]] در سفری که به [[حج]] رفت از دارمیه که از [[قبیله]] بنی [[کنانه]] و در حجون<ref>حجون، کوهی در بلندای مکه است.</ref>[[سکونت]] داشت، جویا شد، به او گفتند: او زنده و سالم است. فوراً [[دستور]] داد او را احضار نمایند. دارمیه زنی سیاه چهره و فربه بود، هنگامی که به مجلس [[معاویه]] وارد شد. [[معاویه]] از او پرسید: ای دختر حام، حالت چطور است؟
[[فرید وجدی]] از [[سهل بن ابی سهل تمیمی]] از پدرش [[نقل]] می‌کند که گفت: [[معاویه]] در سفری که به [[حج]] رفت از دارمیه که از [[قبیله]] بنی [[کنانه]] و در حجون<ref>حجون، کوهی در بلندای مکه است.</ref>[[سکونت]] داشت، جویا شد، به او گفتند: او زنده و سالم است. فوراً [[دستور]] داد او را احضار نمایند. دارمیه زنی سیاه چهره و فربه بود، هنگامی که به مجلس [[معاویه]] وارد شد. [[معاویه]] از او پرسید: ای دختر حام، حالت چطور است؟
دارمیه گفت: ای [[معاویه]]، اگر به قصد عیب‌گویی مرا دختر حام خطاب کردی، بدان که من از [[فرزندان]] حام نیستم بلکه از [[قبیله]] بنی کنانه‌ام. [[معاویه]] گفت: راست گفتی، حال میدانی برای چه تو را احضار کرده‌ام؟ دارمیه گفت: جز [[خدا]] کسی [[غیب]] نمی‌داند<ref>{{عربی|"لاَ يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ"}}</ref>. [[معاویه]] در توجیه احضار او گفت: تو را برای این خواستم که از خودت بشنوم برای چه [[علی بن ابی‌طالب]] را [[دوست]] داشته و [[بغض]] و [[دشمنی]] مرا در [[دل]] داری، و او را ولی و [[امام]] خود دانسته اما مرا [[دشمن]] خود می‌پنداری؟
دارمیه گفت: ای [[معاویه]]، اگر به قصد عیب‌گویی مرا دختر حام خطاب کردی، بدان که من از [[فرزندان]] حام نیستم بلکه از [[قبیله]] بنی کنانه‌ام. [[معاویه]] گفت: راست گفتی، حال میدانی برای چه تو را احضار کرده‌ام؟ دارمیه گفت: جز [[خدا]] کسی [[غیب]] نمی‌داند<ref>{{عربی|«لاَ يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ»}}</ref>. [[معاویه]] در توجیه احضار او گفت: تو را برای این خواستم که از خودت بشنوم برای چه [[علی بن ابی‌طالب]] را [[دوست]] داشته و [[بغض]] و [[دشمنی]] مرا در [[دل]] داری، و او را ولی و [[امام]] خود دانسته اما مرا [[دشمن]] خود می‌پنداری؟


دارمیه ابتدا از دادن پاسخ عذر خواست اما با [[اصرار]] [[معاویه]] گفت: حال که مرا از گفتن آن معاف نمی‌داری، پس بدان من از این جهت [[علی]]{{ع}} را [[دوست]] میدارم که او در [[حق]] رعایا و [[ملت]] خود به [[عدالت]] [[رفتار]] میکرد، و [[بیت‌المال]] را به [[مساوات]] تقسیم می‌نمود و تو را از این جهت [[دشمن]] می‌دارم که با کسی به [[جنگ]] برخاستی که در [[ولایت]] و حکومتداری از هر جهت از تو سزاوارتر بود و چیزی که [[حق]] تو نبود، بدان دست دراز کردی، و [[دوستی]] و تولّای من نسبت به [[علی]]{{ع}} از این جهت است که اولاً: [[رسول خدا]]{{صل}} او را به طور رسمی [[ولیّ]] و پیشوای [[مؤمنان]] قرار داد<ref>اشاره به سخن پیامبر{{صل}} است که در غدیر خم در حجة الوداع در میان صد هزار نفر دست علی{{ع}} را بالا برد، فرمود: {{متن حدیث|من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله}}.</ref> و در ثانی: او [[مساکین]] و [[فقرا]] را [[دوست]] می‌داشت و [[اهل دین]] را بزرگ می‌شمرد، اما کینۀ من با تو از این جهت است که [[خونریزی]] پیشۀ توست و در [[قضاوت]] [[ستم]] می‌کنی و از روی [[هوا و هوس]] [[حکم]] می‌رانی.
دارمیه ابتدا از دادن پاسخ عذر خواست اما با [[اصرار]] [[معاویه]] گفت: حال که مرا از گفتن آن معاف نمی‌داری، پس بدان من از این جهت [[علی]] {{ع}} را [[دوست]] میدارم که او در [[حق]] رعایا و [[ملت]] خود به [[عدالت]] [[رفتار]] میکرد، و [[بیت‌المال]] را به [[مساوات]] تقسیم می‌نمود و تو را از این جهت [[دشمن]] می‌دارم که با کسی به [[جنگ]] برخاستی که در [[ولایت]] و حکومتداری از هر جهت از تو سزاوارتر بود و چیزی که [[حق]] تو نبود، بدان دست دراز کردی، و [[دوستی]] و تولّای من نسبت به [[علی]] {{ع}} از این جهت است که اولاً: [[رسول خدا]] {{صل}} او را به طور رسمی [[ولیّ]] و پیشوای [[مؤمنان]] قرار داد<ref>اشاره به سخن پیامبر {{صل}} است که در غدیر خم در حجة الوداع در میان صد هزار نفر دست علی {{ع}} را بالا برد، فرمود: {{متن حدیث|من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله}}.</ref> و در ثانی: او [[مساکین]] و [[فقرا]] را [[دوست]] می‌داشت و [[اهل دین]] را بزرگ می‌شمرد، اما کینۀ من با تو از این جهت است که [[خونریزی]] پیشۀ توست و در [[قضاوت]] [[ستم]] می‌کنی و از روی [[هوا و هوس]] [[حکم]] می‌رانی.


[[معاویه]] از سخنان [[قاطع]] و بی‌پروای این [[زن]] کنانی سخت برآشفت و لب به [[اهانت]] گشود و گفت: پس بدین خاطر است که شکمت بالا آمده، سینه‌هایت بزرگ شده و سرینت فربه گشته است.
[[معاویه]] از سخنان [[قاطع]] و بی‌پروای این [[زن]] کنانی سخت برآشفت و لب به [[اهانت]] گشود و گفت: پس بدین خاطر است که شکمت بالا آمده، سینه‌هایت بزرگ شده و سرینت فربه گشته است.
خط ۱۶: خط ۶۳:
[[معاویه]] چون دید از [[اهانت]] به آن [[زن]] طرفی نبسته و مادرش را نیز هجو کرد از او [[ملاطفت]] کرد و مطالبی در خوشایند دارمیه گفت... آن‌گاه گفت: حال تعریف کن، آیا هرگز [[علی]] را دیده‌ای؟
[[معاویه]] چون دید از [[اهانت]] به آن [[زن]] طرفی نبسته و مادرش را نیز هجو کرد از او [[ملاطفت]] کرد و مطالبی در خوشایند دارمیه گفت... آن‌گاه گفت: حال تعریف کن، آیا هرگز [[علی]] را دیده‌ای؟


دارمیه گفت: آری به [[خدا]] [[سوگند]]، او را دیده‌ام. [[معاویه]] گفت: او را چگونه دیدی؟ دارمیه گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، او را در حالی دیدم که فریفته [[ملک]] و [[سلطنت]] نشد، و هیچگاه [[نعمت]] و [[راحتی]]، سرگرم و غافلش نکرد، چنان که تو را مشغول و [[غافل]] نموده است. [[معاویه]] گفت: آیا [[کلام]] و سخنی از [[علی]] شنیده‌ای؟ دارمیه گفت: آری، به [[خدا]] قسم، [[کلام]] [[علی]]{{ع}} دل‌های [[کور]] را جلا می‌داد، همان‌گونه که روغن زیتون تشت زنگار گرفته را جلا می‌دهد. [[معاویه]] گفت: راست گفتی او چنین بود، حال بگو آیا [[حاجت]] و نیازی داری؟ دارمیه گفت: اگر نیازم را بگویم، آیا برآورده می‌کنی؟ [[معاویه]] گفت: آری. دارمیه گفت: یک صد شتر سرخ مو، با یک شتر نر به همراه غلامانی که آنها را رسیدگی کنند و تیمار نمایند. [[معاویه]] گفت: برای چه کاری این همه شتر می‌خواهی؟ دارمیه گفت: می‌خواهم از شیر آنها [[کودکان]] را [[تغذیه]] نمایم و با درآمد آن بزرگان را نگه دارم و بدین وسیله کسب [[مکارم اخلاق]] نمایم و بین عشایر [[صلح]] و [[دوستی]] برقرار کنم. [[معاویه]] گفت: اگر این تعداد شترها را به تو بدهم، آیا در نظر تو [[منزلت]] من چون [[علی بن ابی‌طالب]] خواهد بود؟ دارمیه گفت: {{عربی|"سبحان الله أو دونه"}}<ref>استفهام انکاری است یعنی: {{عربی|أولی ان تطلب دون محله لا أن تطلب مثله محله}}.</ref>؛ "[[پاک]] و منزه است [[خدا]] که اگر [[مقام]] و منزلتی کمتر از [[علی]] هم بخواهی، باز هم نزد من نخواهی دید".
دارمیه گفت: آری به [[خدا]] [[سوگند]]، او را دیده‌ام. [[معاویه]] گفت: او را چگونه دیدی؟ دارمیه گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، او را در حالی دیدم که فریفته [[ملک]] و [[سلطنت]] نشد، و هیچگاه [[نعمت]] و [[راحتی]]، سرگرم و غافلش نکرد، چنان که تو را مشغول و [[غافل]] نموده است. [[معاویه]] گفت: آیا [[کلام]] و سخنی از [[علی]] شنیده‌ای؟ دارمیه گفت: آری، به [[خدا]] قسم، [[کلام]] [[علی]] {{ع}} دل‌های [[کور]] را جلا می‌داد، همان‌گونه که روغن زیتون تشت زنگار گرفته را جلا می‌دهد. [[معاویه]] گفت: راست گفتی او چنین بود، حال بگو آیا [[حاجت]] و نیازی داری؟ دارمیه گفت: اگر نیازم را بگویم، آیا برآورده می‌کنی؟ [[معاویه]] گفت: آری. دارمیه گفت: یک صد شتر سرخ مو، با یک شتر نر به همراه غلامانی که آنها را رسیدگی کنند و تیمار نمایند. [[معاویه]] گفت: برای چه کاری این همه شتر می‌خواهی؟ دارمیه گفت: می‌خواهم از شیر آنها [[کودکان]] را [[تغذیه]] نمایم و با درآمد آن بزرگان را نگه دارم و بدین وسیله کسب [[مکارم اخلاق]] نمایم و بین عشایر [[صلح]] و [[دوستی]] برقرار کنم. [[معاویه]] گفت: اگر این تعداد شترها را به تو بدهم، آیا در نظر تو [[منزلت]] من چون [[علی بن ابی‌طالب]] خواهد بود؟ دارمیه گفت: {{عربی|«سبحان الله أو دونه»}}<ref>استفهام انکاری است یعنی: {{عربی|أولی ان تطلب دون محله لا أن تطلب مثله محله}}.</ref>؛ «[[پاک]] و منزه است [[خدا]] که اگر [[مقام]] و منزلتی کمتر از [[علی]] هم بخواهی، باز هم نزد من نخواهی دید».


سپس [[معاویه]] [[حاجت]] او را برآورده کرد، و شتران مورد درخاست او را داد.
سپس [[معاویه]] [[حاجت]] او را برآورده کرد، و شتران مورد درخاست او را داد.


آن‌گاه [[معاویه]] به دارمیه گفت: بدان، به [[خدا]] قسم، اگر [[علی]] زنده بود یکی از این شتران را به تو نمی‌داد. دارمیه گفت: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، او حتی یک تار موی اینها را از [[مال]] [[مسلمانان]] به من نمی‌داد<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۳ – ۱۱۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۹۲-۱۴۹۵.</ref>
آن‌گاه [[معاویه]] به دارمیه گفت: بدان، به [[خدا]] قسم، اگر [[علی]] زنده بود یکی از این شتران را به تو نمی‌داد. دارمیه گفت: نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، او حتی یک تار موی اینها را از [[مال]] [[مسلمانان]] به من نمی‌داد<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۳ – ۱۱۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۹۲-۱۴۹۵.</ref>
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[بنی‌کنانه]] (قبیله)
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۰: خط ۸۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:بنی‌کنانه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۳۳

دارمیه حجونی کنانی
تصویر قدیمی از مسجد کوفه
نام کاملدارمیه حجونی کنانی
جنسیتزن
از قبیلهبنی‌کنانه
از اصحابامام علی

مقدمه

دارمیه یکی از زنان فاضل و خردمندِ زمان امیرالمؤمنین (ع) دارای زبانی فصیح و بلیغ و در مناظره بسیار قوی، و در ولا و دوستی حضرت علی (ع) بسیار صادق و ثابت قدم بود. او در مجلسی با معاویه با صداقت و صراحت از مقام والای امیرالمؤمنین (ع) سخن گفت. داستان ملاقات او با معاویه به شرح زیر است:

فرید وجدی از سهل بن ابی سهل تمیمی از پدرش نقل می‌کند که گفت: معاویه در سفری که به حج رفت از دارمیه که از قبیله بنی کنانه و در حجون[۱]سکونت داشت، جویا شد، به او گفتند: او زنده و سالم است. فوراً دستور داد او را احضار نمایند. دارمیه زنی سیاه چهره و فربه بود، هنگامی که به مجلس معاویه وارد شد. معاویه از او پرسید: ای دختر حام، حالت چطور است؟ دارمیه گفت: ای معاویه، اگر به قصد عیب‌گویی مرا دختر حام خطاب کردی، بدان که من از فرزندان حام نیستم بلکه از قبیله بنی کنانه‌ام. معاویه گفت: راست گفتی، حال میدانی برای چه تو را احضار کرده‌ام؟ دارمیه گفت: جز خدا کسی غیب نمی‌داند[۲]. معاویه در توجیه احضار او گفت: تو را برای این خواستم که از خودت بشنوم برای چه علی بن ابی‌طالب را دوست داشته و بغض و دشمنی مرا در دل داری، و او را ولی و امام خود دانسته اما مرا دشمن خود می‌پنداری؟

دارمیه ابتدا از دادن پاسخ عذر خواست اما با اصرار معاویه گفت: حال که مرا از گفتن آن معاف نمی‌داری، پس بدان من از این جهت علی (ع) را دوست میدارم که او در حق رعایا و ملت خود به عدالت رفتار میکرد، و بیت‌المال را به مساوات تقسیم می‌نمود و تو را از این جهت دشمن می‌دارم که با کسی به جنگ برخاستی که در ولایت و حکومتداری از هر جهت از تو سزاوارتر بود و چیزی که حق تو نبود، بدان دست دراز کردی، و دوستی و تولّای من نسبت به علی (ع) از این جهت است که اولاً: رسول خدا (ص) او را به طور رسمی ولیّ و پیشوای مؤمنان قرار داد[۳] و در ثانی: او مساکین و فقرا را دوست می‌داشت و اهل دین را بزرگ می‌شمرد، اما کینۀ من با تو از این جهت است که خونریزی پیشۀ توست و در قضاوت ستم می‌کنی و از روی هوا و هوس حکم می‌رانی.

معاویه از سخنان قاطع و بی‌پروای این زن کنانی سخت برآشفت و لب به اهانت گشود و گفت: پس بدین خاطر است که شکمت بالا آمده، سینه‌هایت بزرگ شده و سرینت فربه گشته است.

دارمیه بدون تأمل پاسخ داد: ای معاویه، به خدا سوگند، در این خصوص (بزرگی شکم و عیوب دیگر تنها) به مادرت هند (جگر خوار) در میان مردم مثل می‌زنند نه به من.

معاویه چون دید از اهانت به آن زن طرفی نبسته و مادرش را نیز هجو کرد از او ملاطفت کرد و مطالبی در خوشایند دارمیه گفت... آن‌گاه گفت: حال تعریف کن، آیا هرگز علی را دیده‌ای؟

دارمیه گفت: آری به خدا سوگند، او را دیده‌ام. معاویه گفت: او را چگونه دیدی؟ دارمیه گفت: به خدا سوگند، او را در حالی دیدم که فریفته ملک و سلطنت نشد، و هیچگاه نعمت و راحتی، سرگرم و غافلش نکرد، چنان که تو را مشغول و غافل نموده است. معاویه گفت: آیا کلام و سخنی از علی شنیده‌ای؟ دارمیه گفت: آری، به خدا قسم، کلام علی (ع) دل‌های کور را جلا می‌داد، همان‌گونه که روغن زیتون تشت زنگار گرفته را جلا می‌دهد. معاویه گفت: راست گفتی او چنین بود، حال بگو آیا حاجت و نیازی داری؟ دارمیه گفت: اگر نیازم را بگویم، آیا برآورده می‌کنی؟ معاویه گفت: آری. دارمیه گفت: یک صد شتر سرخ مو، با یک شتر نر به همراه غلامانی که آنها را رسیدگی کنند و تیمار نمایند. معاویه گفت: برای چه کاری این همه شتر می‌خواهی؟ دارمیه گفت: می‌خواهم از شیر آنها کودکان را تغذیه نمایم و با درآمد آن بزرگان را نگه دارم و بدین وسیله کسب مکارم اخلاق نمایم و بین عشایر صلح و دوستی برقرار کنم. معاویه گفت: اگر این تعداد شترها را به تو بدهم، آیا در نظر تو منزلت من چون علی بن ابی‌طالب خواهد بود؟ دارمیه گفت: «سبحان الله أو دونه»[۴]؛ «پاک و منزه است خدا که اگر مقام و منزلتی کمتر از علی هم بخواهی، باز هم نزد من نخواهی دید».

سپس معاویه حاجت او را برآورده کرد، و شتران مورد درخاست او را داد.

آن‌گاه معاویه به دارمیه گفت: بدان، به خدا قسم، اگر علی زنده بود یکی از این شتران را به تو نمی‌داد. دارمیه گفت: نه، به خدا سوگند، او حتی یک تار موی اینها را از مال مسلمانان به من نمی‌داد[۵].[۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. حجون، کوهی در بلندای مکه است.
  2. «لاَ يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ»
  3. اشاره به سخن پیامبر (ص) است که در غدیر خم در حجة الوداع در میان صد هزار نفر دست علی (ع) را بالا برد، فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».
  4. استفهام انکاری است یعنی: أولی ان تطلب دون محله لا أن تطلب مثله محله.
  5. عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۳ – ۱۱۵.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۹۲-۱۴۹۵.