زاهر بن حرام در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'گران قدر' به 'گران‌قدر')
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
زاهر، صدای [[رسول خدا]] {{صل}} را [[شناخت]] و گفت: "ای رسول خدا! من برده کم ارزشی هستم و ضرر می‌کنی!"  
زاهر، صدای [[رسول خدا]] {{صل}} را [[شناخت]] و گفت: "ای رسول خدا! من برده کم ارزشی هستم و ضرر می‌کنی!"  


پیامبر {{صل}} فرمود: نه! تو در نزد [[خدا]] بسیار گران قدری. بعدها، زاهر، روستای خود را ترک کرد و در [[کوفه]] ساکن شد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۰۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[زاهر بن حرام (مقاله)|مقاله «زاهر بن حرام»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص ۱۱۶-۱۱۱۷.</ref>.
پیامبر {{صل}} فرمود: نه! تو در نزد [[خدا]] بسیار گران‌قدری. بعدها، زاهر، روستای خود را ترک کرد و در [[کوفه]] ساکن شد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۰۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[زاهر بن حرام (مقاله)|مقاله «زاهر بن حرام»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص ۱۱۶-۱۱۱۷.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۲

مقدمه

زاهر بن حرام اشجعی، یکی از اصحاب پیامبر اکرم (ص)، که در جنگ بدر حضور داشته است. وی اهل حجاز بود و در زمان پیامبر (ص) در روستا زندگی می‌کرد. زاهر گاهی میوه و دیگر محصولات روستایی را به شهر مدینه می‌آورد و با فروش آنها مخارج زندگی خود را تأمین می‌کرد. او هر بار که به مدینه می‌آمد، قسمتی از محصولات کشاورزی و دامی روستایش را به عنوان هدیه برای پیامبر (ص) می‌آورد[۱] و پیامبر (ص) نیز در عوض، هنگامی که زاهر به روستایش بر می‌گشت، کالاهای مورد نیاز او را به او می‌داد و او را با دست پر بدرقه می‌فرمود[۲]. زاهر از نظر شکل ظاهری، جمال چندانی نداشت و چهرهای غیر نیکو داشت[۳]. پیامبر فرمود: زاهر ده ماست و ما شهر اوییم[۴].

پیامبر (ص) به او می‌فرمود: "ای زاهر! هر گاه به مدینه آمدی، به خانه ما بیا و هر گاه هم من به روستا آمدم، به خانه شما خواهم آمد". روزی پیامبر (ص) در حالی که در بازار مدینه راه می‌رفت، زاهر را دید که مشغول کاسبی است. پیامبر (ص) برای غافل گیر کردن زاهر، آهسته به طرفش رفت و از پشت سر، با دو دستش، چشمان زاهر را بست و فرمود: این برده را چه کسی از من می‌خرد؟

زاهر، صدای رسول خدا (ص) را شناخت و گفت: "ای رسول خدا! من برده کم ارزشی هستم و ضرر می‌کنی!"

پیامبر (ص) فرمود: نه! تو در نزد خدا بسیار گران‌قدری. بعدها، زاهر، روستای خود را ترک کرد و در کوفه ساکن شد[۵].[۶].

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۰۹.
  2. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴.
  3. الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۵۲.
  4. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۹۴ و به نقل ابن عبد البر: ان لکل حاضرة بادیة و بادیة آل محمد زاهر بن حرام، الاستیعاب، ج۲، ص۵۰۹.
  5. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۵۰۹.
  6. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «زاهر بن حرام»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص ۱۱۶-۱۱۱۷.