ام‌سنان اسلمیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'صفیه، دختر حیی بن اخطب' به 'صفیه دختر حیی بن اخطب')
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = ام‌سنان اسلمیه
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[ام‌سنان اسلمیه]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ام‌سنان اسلمیه]]''' است. "'''[[ام‌سنان اسلمیه]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[ام‌سنان اسلمیه در تراجم و رجال]] - [[ام‌سنان اسلمیه در تاریخ اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ام‌سنان اسلمیه در تراجم و رجال]] | [[ام‌سنان اسلمیه در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ام‌سنان اسلمیه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
'''ام‌سنان اسلمیه''' او پس از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[مسلمان]] شد و با ایشان [[بیعت]] کرد<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷ و کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۴۱۰.</ref>. خود می‌گوید: “موقعی که خواستم با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کنم، [[حضرت]] به دستم نگاه کرد و فرمود: "چرا [[زنان]] ناخن‌ها را [[تغییر]] نمی‌دهند" و ما در [[جمعه]] و [[عید فطر]] و قربان برای [[نماز خواندن]] با [[پیامبر]]{{صل}} به صحرا می‌رفتیم”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>.
==[[ام سنان]] و حضور در [[جنگ خیبر]]==
[[روایت]] شده، وقتی [[پیامبر]]{{صل}} خواستند از [[مدینه]] برای [[غزوه خیبر]] حرکت کنند، [[ام سنان]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت و گفت: “ای [[رسول خدا]]! آیا می‌توانم همراه شما بیایم و برای [[لشکریان]] آب حاضر کنم، و اگر [[بیماران]] و مجروحانی بودند، آنها را معالجه کنم؟” [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمودند: “در [[پناه]] [[لطف خدا]] حرکت کن؛ به [[زنان]] دیگری هم که برخی از [[قوم]] تو هستند و برخی از [[قبایل]] دیگر، اجازه داده‌ام همراه ما بیایند اگر دلت میخواهد همراه [[اقوام]] خودت باش و اگر می‌خواهی همراه ما بیا”.
[[ام سنان]] گفت: “همراه شما خواهم بود”. [[پیامبر]]{{صل}} نیز فرمود: “با [[ام سلمه]] باش”<ref>.المغازی، واقدی، ج۲، ص۶ج ۸۶، صالطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۲۴ و الاصابه، این حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref>.
[[ام سنان]] می‌گوید: “من همراه [[ام سلمه]] بودم. [[پیامبر]]{{صل}} هر صبح در حالی که [[زره]] بر تن داشت از منطقه [[رجیع]] به لشکرگاه می‌رفت و شامگاه باز می‌گشت. هفت روز طول کشید تا [[خداوند]] [[سرزمین]] نطاة را گشود. پس [[پیامبر]]{{صل}} به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون [[خیبر]] [[فتح]] شد، [[پیامبر]]{{صل}} مقداری از [[اموال]] را به ما دادند و به من چند [[مهره]] و چند [[زیور]] نقره دادند که از [[غنایم]] [[جنگی]] به دست آمده بود. من گروهی از [[سپاهیان]] را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] بازگشتم.
هنگام ورود به [[مدینه]] من سوار یکی از شتران [[رسول خدا]]{{صل}} بودم. [[ام سلمه]] به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، [[پیامبر]]{{صل}} به تو بخشیدند ". من [[خدا]] را [[سپاس]] گفتم و پس از ورود به [[مدینه]] آن را به هفت [[دینار]] فروختم و [[خداوند متعال]] در این [[سفر]] برای من خیر و [[برکت]] فراوان قرار داد”<ref>.المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.</ref>.
از [[ام سنان]] [[نقل]] شده که در [[جنگ خیبر]] [[پیامبر]]{{صل}} [[صفیه دختر حیی بن اخطب]] و دختر عموهای او را [[اسیر]] کرد. [[پیامبر]]{{صل}} از میان [[غنایم]] [[جنگی]] [[صفیه]] را [[انتخاب]] کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر [[مسلمان]] شوی تو را [[آزاد]] خواهم کرد. [[صفیه]] [[مسلمان]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} او را [[آزاد]] کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادی‌اش قرار داد.
[[ام سنان]] می‌گوید: “من از کسانی بودم که در هنگام [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} با [[صفیه]] حضور داشتم و با [[زنان]]، زلف‌های [[صفیه]] را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین [[زنان]] بود<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>.


'''ام‌سنان اسلمیه''' او پس از [[هجرت پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] [[مسلمان]] شد و با ایشان [[بیعت]] کرد<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷ و کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۴۱۰.</ref>. خود می‌گوید: "موقعی که خواستم با [[رسول خدا]] {{صل}} [[بیعت]] کنم، [[حضرت]] به دستم نگاه کرد و فرمود: "چرا [[زنان]] ناخن‌ها را [[تغییر]] نمی‌دهند" و ما در [[جمعه]] و [[عید فطر]] و قربان برای [[نماز خواندن]] با [[پیامبر]] {{صل}} به صحرا می‌رفتیم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۱.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== [[ام سنان]] و حضور در [[جنگ خیبر]] ==
[[روایت]] شده، وقتی [[پیامبر]] {{صل}} خواستند از [[مدینه]] برای [[غزوه خیبر]] حرکت کنند، [[ام سنان]] به نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفت و گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا می‌توانم همراه شما بیایم و برای [[لشکریان]] آب حاضر کنم، و اگر [[بیماران]] و مجروحانی بودند، آنها را معالجه کنم؟" [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمودند: "در [[پناه]] [[لطف خدا]] حرکت کن؛ به [[زنان]] دیگری هم که برخی از [[قوم]] تو هستند و برخی از [[قبایل]] دیگر، اجازه داده‌ام همراه ما بیایند اگر دلت میخواهد همراه [[اقوام]] خودت باش و اگر می‌خواهی همراه ما بیا".


==منابع==
[[ام سنان]] گفت: "همراه شما خواهم بود". [[پیامبر]] {{صل}} نیز فرمود: "با [[ام سلمه]] باش"<ref>.المغازی، واقدی، ج۲، ص۶ج ۸۶، صالطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۲۴ و الاصابه، این حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref>.
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[ام‌سنان اسلمیه (مقاله)|مقاله «ام‌سنان اسلمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
 
[[ام سنان]] می‌گوید: "من همراه [[ام سلمه]] بودم. [[پیامبر]] {{صل}} هر صبح در حالی که [[زره]] بر تن داشت از منطقه [[رجیع]] به لشکرگاه می‌رفت و شامگاه باز می‌گشت. هفت روز طول کشید تا [[خداوند]] [[سرزمین]] نطاة را گشود. پس [[پیامبر]] {{صل}} به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون [[خیبر]] [[فتح]] شد، [[پیامبر]] {{صل}} مقداری از [[اموال]] را به ما دادند و به من چند [[مهره]] و چند [[زیور]] نقره دادند که از [[غنایم]] [[جنگی]] به دست آمده بود. من گروهی از [[سپاهیان]] را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] بازگشتم.
 
هنگام ورود به [[مدینه]] من سوار یکی از شتران [[رسول خدا]] {{صل}} بودم. [[ام سلمه]] به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، [[پیامبر]] {{صل}} به تو بخشیدند ". من [[خدا]] را [[سپاس]] گفتم و پس از ورود به [[مدینه]] آن را به هفت [[دینار]] فروختم و [[خداوند متعال]] در این [[سفر]] برای من خیر و [[برکت]] فراوان قرار داد"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.</ref>.
 
از [[ام سنان]] [[نقل]] شده که در [[جنگ خیبر]] [[پیامبر]] {{صل}} [[صفیه دختر حیی بن اخطب]] و دختر عموهای او را [[اسیر]] کرد. [[پیامبر]] {{صل}} از میان [[غنایم]] [[جنگی]] [[صفیه]] را [[انتخاب]] کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر [[مسلمان]] شوی تو را [[آزاد]] خواهم کرد. [[صفیه]] [[مسلمان]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} او را [[آزاد]] کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادی‌اش قرار داد.


[[ام سنان]] می‌گوید: "من از کسانی بودم که در هنگام [[ازدواج پیامبر]] {{صل}} با [[صفیه]] حضور داشتم و با [[زنان]]، زلف‌های [[صفیه]] را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین [[زنان]] بود<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۵۸.</ref>.


==پانویس==
== منابع ==
{{منابع}}
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[ام‌سنان اسلمیه (مقاله)|مقاله «ام‌سنان اسلمیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ام‌سنان اسلمیه در تاریخ اسلامی]]
[[رده:ام‌سنان اسلمیه]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۰

ام‌سنان اسلمیه او پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه مسلمان شد و با ایشان بیعت کرد[۱]. خود می‌گوید: "موقعی که خواستم با رسول خدا (ص) بیعت کنم، حضرت به دستم نگاه کرد و فرمود: "چرا زنان ناخن‌ها را تغییر نمی‌دهند" و ما در جمعه و عید فطر و قربان برای نماز خواندن با پیامبر (ص) به صحرا می‌رفتیم"[۲][۳].

ام سنان و حضور در جنگ خیبر

روایت شده، وقتی پیامبر (ص) خواستند از مدینه برای غزوه خیبر حرکت کنند، ام سنان به نزد پیامبر (ص) رفت و گفت: "ای رسول خدا! آیا می‌توانم همراه شما بیایم و برای لشکریان آب حاضر کنم، و اگر بیماران و مجروحانی بودند، آنها را معالجه کنم؟" پیامبر (ص) به او فرمودند: "در پناه لطف خدا حرکت کن؛ به زنان دیگری هم که برخی از قوم تو هستند و برخی از قبایل دیگر، اجازه داده‌ام همراه ما بیایند اگر دلت میخواهد همراه اقوام خودت باش و اگر می‌خواهی همراه ما بیا".

ام سنان گفت: "همراه شما خواهم بود". پیامبر (ص) نیز فرمود: "با ام سلمه باش"[۴].

ام سنان می‌گوید: "من همراه ام سلمه بودم. پیامبر (ص) هر صبح در حالی که زره بر تن داشت از منطقه رجیع به لشکرگاه می‌رفت و شامگاه باز می‌گشت. هفت روز طول کشید تا خداوند سرزمین نطاة را گشود. پس پیامبر (ص) به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون خیبر فتح شد، پیامبر (ص) مقداری از اموال را به ما دادند و به من چند مهره و چند زیور نقره دادند که از غنایم جنگی به دست آمده بود. من گروهی از سپاهیان را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه ام سلمه به مدینه بازگشتم.

هنگام ورود به مدینه من سوار یکی از شتران رسول خدا (ص) بودم. ام سلمه به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، پیامبر (ص) به تو بخشیدند ". من خدا را سپاس گفتم و پس از ورود به مدینه آن را به هفت دینار فروختم و خداوند متعال در این سفر برای من خیر و برکت فراوان قرار داد"[۵].

از ام سنان نقل شده که در جنگ خیبر پیامبر (ص) صفیه دختر حیی بن اخطب و دختر عموهای او را اسیر کرد. پیامبر (ص) از میان غنایم جنگی صفیه را انتخاب کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر مسلمان شوی تو را آزاد خواهم کرد. صفیه مسلمان شد و پیامبر (ص) او را آزاد کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادی‌اش قرار داد.

ام سنان می‌گوید: "من از کسانی بودم که در هنگام ازدواج پیامبر (ص) با صفیه حضور داشتم و با زنان، زلف‌های صفیه را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین زنان بود[۶][۷].

منابع

پانویس

  1. .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷ و کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۴۱۰.
  2. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۱.
  3. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۵۸.
  4. .المغازی، واقدی، ج۲، ص۶ج ۸۶، صالطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۲۴ و الاصابه، این حجر، ج۸، ص۴۱۲.
  5. المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.
  6. .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.
  7. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۵۸.