حذیفة بن یمان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


'''[[حذیفة بن یمان]]''' از [[صحابیان]] بزرگ و رازدار [[پیامبر خاتم]]{{صل}} و داناترینِ [[مردم]] به [[منافقان]] بوده است. در جنگ‌های [[زمان پیامبر]] مانند [[احد]]، [[خندق]] و ... شرکت داشت و از [[شیعیان]] [[راستین]] [[امیرالمؤمنین]] (علیه [[السلام]]) بوده است. از [[زمان]] [[خلیفه دوم]] تا زمان فوت در [[سال 36 هجری]] [[والی]] [[مدائن]] بود.
'''[[حذیفة بن یمان]]''' از [[صحابیان]] بزرگ و رازدار [[پیامبر خاتم]] {{صل}} و داناترینِ [[مردم]] به [[منافقان]] بوده است. در جنگ‌های [[زمان پیامبر]] مانند [[احد]]، [[خندق]] و ... شرکت داشت و از [[شیعیان]] [[راستین]] [[امیرالمؤمنین]] (علیه [[السلام]]) بوده است. از [[زمان]] [[خلیفه دوم]] تا زمان فوت در [[سال 36 هجری]] [[والی]] [[مدائن]] بود.


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[ابو عبد الله]]<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۱۵؛ ج ۷، ص ۳۱۷؛ الطبقات، خلیفه، ص ۹۸؛ المعارف، ص ۲۶۳.</ref> یا [[ابوسریحه]]<ref>الثقات، ج ۳، ص ۸۰.</ref>، [[حذیفة بن یمان بن جابر عبسی]]، از یاران برجسته [[پیامبر]] خداست و چون با [[طایفه]] یمانی‌ها هم [[پیمان]] بود، به این نام معروف شد. برخی نیز نسبت یافتن حذیفه به یمان را به خاطر جدش می‌دانند. نام جدش را جروه ذکر کرده‌اند و او با [[قبیله]] [[بنی عبدالاشهل]] هم پیمان بوده است. قبیله بنی عبد‌الأشهل جزء [[کشور]] [[یمن]] به شمار آمده و به همین [[دلیل]] او به نام جدش مشهور بوده است و مؤرخان این مطلب اخیر را ترجیح داده‌اند<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۳۴؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۶۴۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۱ و ۲۶۲؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref>. رجالیان و شرح حال‌نگاران، او را با ویژگی‌هایی چون: نجیب‌زاده، [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر خدا]]، رازدار [[پیامبر]]{{صل}} و داناترینِ [[مردم]] به [[منافقان]] ستوده‌اند<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۶-۳۵۷؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵.</ref>.
[[ابو عبد الله]]<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۱۵؛ ج ۷، ص ۳۱۷؛ الطبقات، خلیفه، ص ۹۸؛ المعارف، ص ۲۶۳.</ref> یا [[ابوسریحه]]<ref>الثقات، ج ۳، ص ۸۰.</ref>، [[حذیفة بن یمان بن جابر عبسی]]، از یاران برجسته [[پیامبر]] خداست و چون با [[طایفه]] یمانی‌ها هم [[پیمان]] بود، به این نام معروف شد. برخی نیز نسبت یافتن حذیفه به یمان را به خاطر جدش می‌دانند. نام جدش را جروه ذکر کرده‌اند و او با [[قبیله]] [[بنی عبدالاشهل]] هم پیمان بوده است. قبیله بنی عبد‌الأشهل جزء [[کشور]] [[یمن]] به شمار آمده و به همین [[دلیل]] او به نام جدش مشهور بوده است و مؤرخان این مطلب اخیر را ترجیح داده‌اند<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۳۴؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۶۴۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۱ و ۲۶۲؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref>. رجالیان و شرح حال‌نگاران، او را با ویژگی‌هایی چون: نجیب‌زاده، [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر خدا]]، رازدار [[پیامبر]] {{صل}} و داناترینِ [[مردم]] به [[منافقان]] ستوده‌اند<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۶-۳۵۷؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵.</ref>.


مطابق برخی نقل‌ها، [[پدر]] [[حذیفه]]، حِسل یا حسیل یا جدّ چهارمش ([[جروة بن حارث]]) پس از درگیری خونین در قبیله‌اش و کشته شدن فردی به دست وی به [[مدینه]] گریخت <ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۴؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۰؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۹.</ref> و با [[خاندان]] بنی‌عبدالاشهل از [[اوس]] که خود [[یمنی]] بودند، همپیمان شد و "یمان" [[لقب]] گرفت.<ref> المعارف، ص ۲۶۳؛ فتوح البلدان، ج ۲، ص ۳۷۶؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۳۹۰.</ref> به گزارش [[بلاذری]]، پدر حذیفه برای [[تجارت]] به [[یمن]] می‌رفت و هرگاه به مدینه بازمی‌گشت، [[مردم]] می‌گفتند: [[یمانی]] بازگشت،<ref> فتوح‌البلدان، ج ۲، ص ۳۷۶.</ref> از این‌رو به لقب یمان [[شهرت]] یافت.
مطابق برخی نقل‌ها، [[پدر]] [[حذیفه]]، حِسل یا حسیل یا جدّ چهارمش ([[جروة بن حارث]]) پس از درگیری خونین در قبیله‌اش و کشته شدن فردی به دست وی به [[مدینه]] گریخت <ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۴؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۰؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۹.</ref> و با [[خاندان]] بنی‌عبدالاشهل از [[اوس]] که خود [[یمنی]] بودند، همپیمان شد و "یمان" [[لقب]] گرفت.<ref> المعارف، ص ۲۶۳؛ فتوح البلدان، ج ۲، ص ۳۷۶؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۳۹۰.</ref> به گزارش [[بلاذری]]، پدر حذیفه برای [[تجارت]] به [[یمن]] می‌رفت و هرگاه به مدینه بازمی‌گشت، [[مردم]] می‌گفتند: [[یمانی]] بازگشت،<ref> فتوح‌البلدان، ج ۲، ص ۳۷۶.</ref> از این‌رو به لقب یمان [[شهرت]] یافت.
خط ۱۵: خط ۱۵:
پدر حذیفه در یثرب با [[رباب]]، دختر [[کعب بن عدی]] از [[طایفه]] همپیمان خود (بنی عبدالاشهل) [[ازدواج]] کرد <ref> الثقات، ج ۳، ص ۸۰؛ ر. ک: الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۴؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۹.</ref> و از او علاوه بر حذیفه، فرزندانی به نام‌های سعد، [[صفوان]]، مدلج، لیلی، [[سلمه]] و [[فاطمه]] آورد<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۷، ص ۳۱۷؛ ج ۸، ص ۳۲۵؛ ج ۳، ص ۴۴۱؛ المحبر، ص ۴۱۷.</ref>.
پدر حذیفه در یثرب با [[رباب]]، دختر [[کعب بن عدی]] از [[طایفه]] همپیمان خود (بنی عبدالاشهل) [[ازدواج]] کرد <ref> الثقات، ج ۳، ص ۸۰؛ ر. ک: الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۴؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۹.</ref> و از او علاوه بر حذیفه، فرزندانی به نام‌های سعد، [[صفوان]]، مدلج، لیلی، [[سلمه]] و [[فاطمه]] آورد<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۷، ص ۳۱۷؛ ج ۸، ص ۳۲۵؛ ج ۳، ص ۴۴۱؛ المحبر، ص ۴۱۷.</ref>.


حُسَیل [[پدر]] حذیفه از [[نیکان]] [[روزگار]] بود و در [[جنگ احد]] در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} [[شهید]] شد که داستانش به طور خلاصه چنین است: هنگامی که [[رسول اکرم]]{{صل}} [[مردم]] را برای [[جنگ]] [[بسیج]] می‌فرمود، چون حسیل و ثابت بن وقش مردانی از کار افتاده و پیر بودند آنها را به [[جهاد دعوت]] نفرمود و این دو نفر با [[زنان]] و [[فرزندان]] [[مسلمانان]] در [[مدینه]] ماندند. پس از رفتن مسلمانان به [[احد]]، یکی از ایشان به دیگری گفت: "برای چه نشسته‌ایم و [[انتظار]] چه چیزی را می‌کشیم؟ ما امروز یا فردا می‌میریم پس بهتر است شمشیرهایمان را برداشته و به [[رسول خدا]] بپیوندیم؛ شاید [[خداوند]] [[شهادت]] را نصیب‌مان فرماید".
حُسَیل [[پدر]] حذیفه از [[نیکان]] [[روزگار]] بود و در [[جنگ احد]] در رکاب [[پیامبر]] {{صل}} [[شهید]] شد که داستانش به طور خلاصه چنین است: هنگامی که [[رسول اکرم]] {{صل}} [[مردم]] را برای [[جنگ]] [[بسیج]] می‌فرمود، چون حسیل و ثابت بن وقش مردانی از کار افتاده و پیر بودند آنها را به [[جهاد دعوت]] نفرمود و این دو نفر با [[زنان]] و [[فرزندان]] [[مسلمانان]] در [[مدینه]] ماندند. پس از رفتن مسلمانان به [[احد]]، یکی از ایشان به دیگری گفت: "برای چه نشسته‌ایم و [[انتظار]] چه چیزی را می‌کشیم؟ ما امروز یا فردا می‌میریم پس بهتر است شمشیرهایمان را برداشته و به [[رسول خدا]] بپیوندیم؛ شاید [[خداوند]] [[شهادت]] را نصیب‌مان فرماید".


آن دو حرکت کرده، وارد [[سرزمین]] احد شدند و بدون آنکه مسلمانان، باخبر شوند، مشغول جنگ شدند. مسلمانان بدون توجه و ندانسته حسیل را کشتند. پیامبر خواست دیه او را بپردازد ولی حذیفه قبول نکرد و آن را به مسلمانان بخشید. پس [[حضرت]] درباره‌اش [[دعا]] فرمود. ثابت نیز در جنگ با [[کفار]] شهید شد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۹۳؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.</ref>.
آن دو حرکت کرده، وارد [[سرزمین]] احد شدند و بدون آنکه مسلمانان، باخبر شوند، مشغول جنگ شدند. مسلمانان بدون توجه و ندانسته حسیل را کشتند. پیامبر خواست دیه او را بپردازد ولی حذیفه قبول نکرد و آن را به مسلمانان بخشید. پس [[حضرت]] درباره‌اش [[دعا]] فرمود. ثابت نیز در جنگ با [[کفار]] شهید شد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۹۳؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.</ref>.


برخی حذیفه را از [[انصار]] و گروهی دیگر نیز او را جزء [[مهاجران]] به شمار آورده‌اند و [[ابن اثیر]] گفته است او از [[مهاجرین]] است و او را [[آزاد]] گذاشتند تا همچون [[زنان]] و [[کودکان]] [[مهاجرت]] نکند یا اینکه به همراه [[پیامبر]]{{صل}} مهاجرت کند و او مهاجرت به همراه آن [[حضرت]] را برگزید و به [[نقلی]] او در دیار خود باقی ماند و [[دین خدا]] را [[تبلیغ]] می‌کرد و بدین وسیله [[اسلام]] را [[یاری]] می‌کرد و بعدها به [[مدینه]] مهاجرت کرد؛ یعنی او جزء کسانی است که [[دین]] را [[انتخاب]] کرد و از مهاجرین نیز به شمار می‌رود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۴.</ref>.  
برخی حذیفه را از [[انصار]] و گروهی دیگر نیز او را جزء [[مهاجران]] به شمار آورده‌اند و [[ابن اثیر]] گفته است او از [[مهاجرین]] است و او را [[آزاد]] گذاشتند تا همچون [[زنان]] و [[کودکان]] [[مهاجرت]] نکند یا اینکه به همراه [[پیامبر]] {{صل}} مهاجرت کند و او مهاجرت به همراه آن [[حضرت]] را برگزید و به [[نقلی]] او در دیار خود باقی ماند و [[دین خدا]] را [[تبلیغ]] می‌کرد و بدین وسیله [[اسلام]] را [[یاری]] می‌کرد و بعدها به [[مدینه]] مهاجرت کرد؛ یعنی او جزء کسانی است که [[دین]] را [[انتخاب]] کرد و از مهاجرین نیز به شمار می‌رود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۴.</ref>.  


براساس سخن مشهور، پیامبر{{صل}} هنگام [[عقد برادری]] [[مهاجران]] و [[انصار]] میان حذیفه و [[عمار بن یاسر]]<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۵۰؛ المحبر، ص ۷۲ - ۷۳.</ref> [[پیمان برادری]] بست؛ لکن برخی از [[برادری]] او با [[سلمان فارسی]]<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۸۴.</ref> [[سخن]] گفته‌اند<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۶-۳۵۷؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>.
براساس سخن مشهور، پیامبر {{صل}} هنگام [[عقد برادری]] [[مهاجران]] و [[انصار]] میان حذیفه و [[عمار بن یاسر]]<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۵۰؛ المحبر، ص ۷۲ - ۷۳.</ref> [[پیمان برادری]] بست؛ لکن برخی از [[برادری]] او با [[سلمان فارسی]]<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۸۴.</ref> [[سخن]] گفته‌اند<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۶-۳۵۷؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>.


==[[حذیفه]] و [[مادر]]==
== [[حذیفه]] و [[مادر]] ==
نام و نسب مادر حذیفه رباب دختر [[کعب بن عدی بن اشهل]]، از [[انصار]] و از [[طایفه]] [[بنی اشهل]] بود <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref>. از برخی از [[روایات]] دانسته می‌شود مادر حذیفه نیز علاقه فراوانی به [[رسول خدا]]{{صل}} داشت؛ از جمله حذیفه می‌گوید: روزی مادرم از من پرسید: چند وقت است پیامبر{{صل}} را [[ملاقات]] نکرده‌ای؟ گفتم: چند [[روز]] است [[خدمت]] حضرت نرسیده‌ام. مادرم با شنیدن این جمله مرا [[سرزنش]] کرد؛ گفتم: مادر! مرا ببخش؛ امروز خدمت پیامبر{{صل}} می‌روم و [[نماز]] [[مغرب]] را با ایشان می‌خوانم و از ایشان جدا نمی‌شوم تا برای من و شما [[آمرزش]] بخواهد. هنگام نماز به [[مسجد]] رفته، نماز مغرب را خواندم و همان جا بودم تا نماز عشا را با رسول خدا{{صل}} به جا آوردم. حضرت [[نافله]] را هم خواند، وقتی حرکت کرد من هم پشت سر ایشان به [[راه]] افتادم؛ در بین راه کسی نزد ایشان آمد و حضرت مدتی با او آهسته به صحبت پرداخت تا اینکه از او جدا شد؛ در همین حال صدای مرا شنید، فرمود: "کیستی؟" گفتم: حذیفه‌ام؛ فرمود: "کاری داری؟" داستان مادر و گفته خود را به ایشان گفتم، حضرت فرمود: [[خدا]] تو و مادرت را بیامرزد"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹۱-۳۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۸.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۷-۳۵۸.</ref>
نام و نسب مادر حذیفه رباب دختر [[کعب بن عدی بن اشهل]]، از [[انصار]] و از [[طایفه]] [[بنی اشهل]] بود <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref>. از برخی از [[روایات]] دانسته می‌شود مادر حذیفه نیز علاقه فراوانی به [[رسول خدا]] {{صل}} داشت؛ از جمله حذیفه می‌گوید: روزی مادرم از من پرسید: چند وقت است پیامبر {{صل}} را [[ملاقات]] نکرده‌ای؟ گفتم: چند [[روز]] است [[خدمت]] حضرت نرسیده‌ام. مادرم با شنیدن این جمله مرا [[سرزنش]] کرد؛ گفتم: مادر! مرا ببخش؛ امروز خدمت پیامبر {{صل}} می‌روم و [[نماز]] [[مغرب]] را با ایشان می‌خوانم و از ایشان جدا نمی‌شوم تا برای من و شما [[آمرزش]] بخواهد. هنگام نماز به [[مسجد]] رفته، نماز مغرب را خواندم و همان جا بودم تا نماز عشا را با رسول خدا {{صل}} به جا آوردم. حضرت [[نافله]] را هم خواند، وقتی حرکت کرد من هم پشت سر ایشان به [[راه]] افتادم؛ در بین راه کسی نزد ایشان آمد و حضرت مدتی با او آهسته به صحبت پرداخت تا اینکه از او جدا شد؛ در همین حال صدای مرا شنید، فرمود: "کیستی؟" گفتم: حذیفه‌ام؛ فرمود: "کاری داری؟" داستان مادر و گفته خود را به ایشان گفتم، حضرت فرمود: [[خدا]] تو و مادرت را بیامرزد"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹۱-۳۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۸.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۷-۳۵۸.</ref>


==[[فضایل]] حذیفه==
== [[فضایل]] حذیفه ==
حذیفه از بزرگان [[یاران]] [[نبی اکرم]]{{صل}} است و مقامی بس ارجمند دارد. او در ردیف [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]]<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref> و یکی از ارکان اربعه [[علی]]{{ع}} دانسته شده و گروهی نیز او را از ارکان اربعه [[پیامبر]]{{صل}} به شمار آورده‌اند. هم چنین او از [[انصار]] و جزء یاران و [[اصحاب پیامبر]] اکرم{{صل}} و علی{{ع}} به شمار می‌رود<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۱۰۲؛ الخلاصه، حلی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۸.</ref>
حذیفه از بزرگان [[یاران]] [[نبی اکرم]] {{صل}} است و مقامی بس ارجمند دارد. او در ردیف [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]]<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref> و یکی از ارکان اربعه [[علی]] {{ع}} دانسته شده و گروهی نیز او را از ارکان اربعه [[پیامبر]] {{صل}} به شمار آورده‌اند. هم چنین او از [[انصار]] و جزء یاران و [[اصحاب پیامبر]] اکرم {{صل}} و علی {{ع}} به شمار می‌رود<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۱۰۲؛ الخلاصه، حلی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۸.</ref>


حذیفه در [[علم]] و [[آگاهی]] به [[روایات]] [[فتنه‌ها]] معروف بود، زیرا در سؤال کردن از [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[آشوب‌ها]] و حفظ‍‌ آن [[روایات]] اهتمام می‌ورزید. از این‌رو بسیاری از [[روایات]] مربوط‍‌ به [[فتنه‌ها]] را در منابعی می‌بینیم که با ذکر [[سند]] و نسبت به [[حذیفه]] از [[پیامبر]]{{صل}} و یا از [[امام علی|امیر مؤمنان علی]]{{ع}} [[نقل]] شده، زیرا [[حذیفه]] از [[یاران خاص]] آن [[حضرت]] نیز بوده است. چنان‌که از او [[روایت]] کرده‌اند که می‌گفت: هیچ [[فتنه‌جویی]] نیست که تعدادشان به سیصد تن برسد، مگر اینکه اگر بخواهم نام او و [[پدر]] و محل سکونتش را تا [[روز قیامت]] یادآور شوم می‌توانم، زیرا تمام آنها را [[رسول]] گرامی به من آموخته است و می‌فرمود: اگر تمام آن‌چه را که می‌دانم برای شما بازگو می‌کردم، مرا تا [[شب]] مهلت نداده و فوری می‌کشتید<ref>عصر ظهور، علی کورانی، ص ۳۹.</ref><ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۷۴.</ref>.
حذیفه در [[علم]] و [[آگاهی]] به [[روایات]] [[فتنه‌ها]] معروف بود، زیرا در سؤال کردن از [[پیامبر]] {{صل}} درباره [[آشوب‌ها]] و حفظ‍‌ آن [[روایات]] اهتمام می‌ورزید. از این‌رو بسیاری از [[روایات]] مربوط‍‌ به [[فتنه‌ها]] را در منابعی می‌بینیم که با ذکر [[سند]] و نسبت به [[حذیفه]] از [[پیامبر]] {{صل}} و یا از [[امام علی|امیر مؤمنان علی]] {{ع}} [[نقل]] شده، زیرا [[حذیفه]] از [[یاران خاص]] آن [[حضرت]] نیز بوده است. چنان‌که از او [[روایت]] کرده‌اند که می‌گفت: هیچ [[فتنه‌جویی]] نیست که تعدادشان به سیصد تن برسد، مگر اینکه اگر بخواهم نام او و [[پدر]] و محل سکونتش را تا [[روز قیامت]] یادآور شوم می‌توانم، زیرا تمام آنها را [[رسول]] گرامی به من آموخته است و می‌فرمود: اگر تمام آن‌چه را که می‌دانم برای شما بازگو می‌کردم، مرا تا [[شب]] مهلت نداده و فوری می‌کشتید<ref>عصر ظهور، علی کورانی، ص ۳۹.</ref><ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۷۴.</ref>.


براساس [[نقلی]]، پیامبر{{صل}} حذیفه را از "اصفیاء الرحمن" و [[داناترین]] به [[حلال و حرام]] معرفی کرد<ref>بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۳؛ کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۴۴.</ref>؛ همچنین [[امام علی]]{{ع}} از ۷ نفر به [[نیکی]] یاد فرمود که یکی از ایشان حذیفه است و آنان در [[دفن]] [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام شرکت داشتند<ref> رجال کشی، ص ۳۳ - ۳۴؛ الخصال، ص ۳۶۱.</ref> . نیز به فرموده آن حضرت، [[رسول خدا]]{{صل}} دو برابر دیگر [[انبیاء]] یعنی ۱۴ نفر [[رفیق]] و نجیب و [[وزیر]] دارد که یکی از آنها حذیفه است<ref> شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۸۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۲، ص ۲۷۰ - ۲۷۱.</ref>.  
براساس [[نقلی]]، پیامبر {{صل}} حذیفه را از "اصفیاء الرحمن" و [[داناترین]] به [[حلال و حرام]] معرفی کرد<ref>بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۳؛ کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۴۴.</ref>؛ همچنین [[امام علی]] {{ع}} از ۷ نفر به [[نیکی]] یاد فرمود که یکی از ایشان حذیفه است و آنان در [[دفن]] [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام شرکت داشتند<ref> رجال کشی، ص ۳۳ - ۳۴؛ الخصال، ص ۳۶۱.</ref>. نیز به فرموده آن حضرت، [[رسول خدا]] {{صل}} دو برابر دیگر [[انبیاء]] یعنی ۱۴ نفر [[رفیق]] و نجیب و [[وزیر]] دارد که یکی از آنها حذیفه است<ref> شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۸۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۲، ص ۲۷۰ - ۲۷۱.</ref>.  


به گفته برخی، از علی{{ع}} درباره حذیفه سؤال شد و آن حضرت فرمود: او [[منافق]] شناس است<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۶۳.</ref>. از قول علی{{ع}} حذیفه را در زمره ۷ تنی دانسته‌اند که به سبب ایشان، عنایت‌های [[خدا]] بر [[مردم]] ارزانی می‌شود<ref>رجال کشی، ص ۳۳ - ۳۴؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۴۹؛ الخصال، ص ۳۶۱.</ref>. درباره [[زهد]] حذیفه گزارش شده است که هنگام عزیمت به [[مداین]] بیش از خوراکش و علف مرکبش از [[مردم]] درخواست نکرد<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۱۲؛ کنز العمال، ج ۱۳،ص ۳۴۳.</ref>؛ ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۳.</ref> از [[ابن‌عباس]] [[نقل]] شده است که [[ایمان]] آورندگان [[علی]]{{ع}}، [[حذیفه]] و تنی چند از [[صحابه]] خاص [[رسول خدا]] هستند<ref>شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۹۳.</ref>
به گفته برخی، از علی {{ع}} درباره حذیفه سؤال شد و آن حضرت فرمود: او [[منافق]] شناس است<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۶۳.</ref>. از قول علی {{ع}} حذیفه را در زمره ۷ تنی دانسته‌اند که به سبب ایشان، عنایت‌های [[خدا]] بر [[مردم]] ارزانی می‌شود<ref>رجال کشی، ص ۳۳ - ۳۴؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۴۹؛ الخصال، ص ۳۶۱.</ref>. درباره [[زهد]] حذیفه گزارش شده است که هنگام عزیمت به [[مداین]] بیش از خوراکش و علف مرکبش از [[مردم]] درخواست نکرد<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۱۲؛ کنز العمال، ج ۱۳،ص ۳۴۳.</ref>؛ ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۳.</ref> از [[ابن‌عباس]] [[نقل]] شده است که [[ایمان]] آورندگان [[علی]] {{ع}}، [[حذیفه]] و تنی چند از [[صحابه]] خاص [[رسول خدا]] هستند<ref>شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۹۳.</ref>


حذیفه را از کاتبان [[رسول خدا]]{{صل}} برشمرده‌اند<ref> سبل الهدی، ج ۱، ص ۵۸.</ref>. حذیفه می‌گوید: پیامبر{{صل}} از ما خواست نام [[مسلمانان]] را بنویسیم و ما [[اسامی]] ۱۵۰۰ نفر را برای آن [[حضرت]] نوشتیم<ref>مجموعة الوثائق السیاسیه، ص ۶۵.</ref>؛ گویا این کار پس از [[عقد برادری]] بوده است. حذیفه چون آشنایی به [[کتابت]] داشت، کارشناس برآورد محصولات بود و طبق گزارش‌هایی، پیش‌ فروش یا پیش ‌خرید برآورد [[نخل]] را می‌نوشت<ref>التنبیه والاشراف، ص ۲۴۵؛ نظام اداری مسلمانان، ص ۷۳.</ref>. حذیفه را [[شاهد]] برخی پیمان‌های رسول خدا{{صل}} با [[قبایل]] و افراد یاد کرده‌اند<ref> مجموعة الوثائق السیاسیه، ص ۲۴۲، ۳۲۸.</ref>؛ همچنین از آن رو که مورد [[اعتماد]] پیامبر{{صل}} بود، مأموریت‌هایی به او واگذار می‌شد. براساس گزارشی، قومی به [[نزاع]] برخاستند و شکایتشان را نزد رسول خدا{{صل}} بردند و آن حضرت حذیفه را فرستاد و او میان ایشان [[داوری]] کرد و چون بازگشت و چگونگی قضای خود را بازگو کرد، آن حضرت آن را [[تأیید]] کرد<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۵۵۳.</ref>. حذیفه در [[حجه‌الوداع]] (سال دهم) حاضر و از کسانی بود که به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غدیر خم]] به [[علی]]{{ع}} با خطاب «[[امیرالمؤمنین]]» [[سلام]] دادند<ref>الامالی، مفید، ص ۱۹.</ref>.<ref> [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
حذیفه را از کاتبان [[رسول خدا]] {{صل}} برشمرده‌اند<ref> سبل الهدی، ج ۱، ص ۵۸.</ref>. حذیفه می‌گوید: پیامبر {{صل}} از ما خواست نام [[مسلمانان]] را بنویسیم و ما [[اسامی]] ۱۵۰۰ نفر را برای آن [[حضرت]] نوشتیم<ref>مجموعة الوثائق السیاسیه، ص ۶۵.</ref>؛ گویا این کار پس از [[عقد برادری]] بوده است. حذیفه چون آشنایی به [[کتابت]] داشت، کارشناس برآورد محصولات بود و طبق گزارش‌هایی، پیش‌ فروش یا پیش ‌خرید برآورد [[نخل]] را می‌نوشت<ref>التنبیه والاشراف، ص ۲۴۵؛ نظام اداری مسلمانان، ص ۷۳.</ref>. حذیفه را [[شاهد]] برخی پیمان‌های رسول خدا {{صل}} با [[قبایل]] و افراد یاد کرده‌اند<ref> مجموعة الوثائق السیاسیه، ص ۲۴۲، ۳۲۸.</ref>؛ همچنین از آن رو که مورد [[اعتماد]] پیامبر {{صل}} بود، مأموریت‌هایی به او واگذار می‌شد. براساس گزارشی، قومی به [[نزاع]] برخاستند و شکایتشان را نزد رسول خدا {{صل}} بردند و آن حضرت حذیفه را فرستاد و او میان ایشان [[داوری]] کرد و چون بازگشت و چگونگی قضای خود را بازگو کرد، آن حضرت آن را [[تأیید]] کرد<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۵۵۳.</ref>. حذیفه در [[حجه‌الوداع]] (سال دهم) حاضر و از کسانی بود که به [[دستور]] [[رسول خدا]] {{صل}} در [[غدیر خم]] به [[علی]] {{ع}} با خطاب «[[امیرالمؤمنین]]» [[سلام]] دادند<ref>الامالی، مفید، ص ۱۹.</ref>.<ref> [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


==حذیفه و فرزندانش==
== حذیفه و فرزندانش ==
او دارای دو پسر به نام‌های [[سعید]] یا سعد و صفوان بود و این دو در جنگ‌های بسیاری شرکت داشته‌اند. از جمله آنها در [[جنگ صفین]] به همراه علی{{ع}} جنگیدند و [[کفار]] بسیاری به دست این دو [[برادر]] به [[هلاکت]] رسیدند و سرانجام نیز به [[شهادت]] رسیدند. در [[نقل]] دیگری آمده است سعد یا سعید در [[صفین]] به شهادت نرسیده بلکه بعد از جنگ صفین و پس از سال‌های طولانی از [[دنیا]] رفت. با توجه به این دو مطلب، می‌توان گفت احتمال دارد حذیفه سه پسر داشته که صفوان و سعید در جنگ صفین به شهادت رسیدند و سعد که سال‌ها بعد از جنگ صفین از دنیا رفته است<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۸.</ref>
او دارای دو پسر به نام‌های [[سعید]] یا سعد و صفوان بود و این دو در جنگ‌های بسیاری شرکت داشته‌اند. از جمله آنها در [[جنگ صفین]] به همراه علی {{ع}} جنگیدند و [[کفار]] بسیاری به دست این دو [[برادر]] به [[هلاکت]] رسیدند و سرانجام نیز به [[شهادت]] رسیدند. در [[نقل]] دیگری آمده است سعد یا سعید در [[صفین]] به شهادت نرسیده بلکه بعد از جنگ صفین و پس از سال‌های طولانی از [[دنیا]] رفت. با توجه به این دو مطلب، می‌توان گفت احتمال دارد حذیفه سه پسر داشته که صفوان و سعید در جنگ صفین به شهادت رسیدند و سعد که سال‌ها بعد از جنگ صفین از دنیا رفته است<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۸.</ref>


البته برپایه گزارشی دیگر فرزندان حذیفه باقی بودند چنانچه [[سلیمان بن صرد]] ([[رهبر]] [[توابین]]) به [[سعد]] فرزند حذیفه [[نامه]] نوشت و او را به [[خونخواهی امام حسین]] فراخواند و وی پاسخ مثبت داد و با همراهانش حرکت کرد؛ اما موفق به [[پیوستن]] نشد و بازگشت<ref>تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۲۹ - ۴۳۲؛ الکامل، ج ۴، ص ۱۸۳ - ۱۸۵؛ البدایة والنهایه، ج ۸، ص ۲۸۰.</ref>. مختار نیز [[سعد بن حذیفه]] را به [[حلوان]] فرستاد<ref> الکامل، ج ۴، ص ۲۲۷.</ref>. پسر دیگر حذیفه، [[عمران]] را [[مصعب بن زبیر]] پس از [[قتل]] مختار اعدام کرد<ref>الکامل، ج ۴، ص ۲۸۰.</ref>. [[ابوعبیدة]] بن حذیفه نیز که [[راوی حدیث]] <ref> الجرح والتعدیل، ج ۹، ص ۲۳۰، ۴۰۳؛ تهذیب الکمال، ج ۳۴، ص ۵۴.</ref> بود، در سال ۸۲ درگذشت<ref>الطبقات، خلیفه، ص ۲۶۰.</ref>. ساعده بنت حذیفه<ref>المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۶۲.</ref> و [[ام‌موسی]] و [[ام‌سلمه]] <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۲۹۷؛ ج ۸، ص ۴۷۷.</ref> از دیگر [[فرزندان]] حذیفه هستند. نسل حذیفه تا سده سوم در [[مداین]] باقی بودند<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۲۹۷؛ ج ۸، ص ۴۷۷.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
البته برپایه گزارشی دیگر فرزندان حذیفه باقی بودند چنانچه [[سلیمان بن صرد]] ([[رهبر]] [[توابین]]) به [[سعد]] فرزند حذیفه [[نامه]] نوشت و او را به [[خونخواهی امام حسین]] فراخواند و وی پاسخ مثبت داد و با همراهانش حرکت کرد؛ اما موفق به [[پیوستن]] نشد و بازگشت<ref>تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۲۹ - ۴۳۲؛ الکامل، ج ۴، ص ۱۸۳ - ۱۸۵؛ البدایة والنهایه، ج ۸، ص ۲۸۰.</ref>. مختار نیز [[سعد بن حذیفه]] را به [[حلوان]] فرستاد<ref> الکامل، ج ۴، ص ۲۲۷.</ref>. پسر دیگر حذیفه، [[عمران]] را [[مصعب بن زبیر]] پس از [[قتل]] مختار اعدام کرد<ref>الکامل، ج ۴، ص ۲۸۰.</ref>. [[ابوعبیدة]] بن حذیفه نیز که [[راوی حدیث]] <ref> الجرح والتعدیل، ج ۹، ص ۲۳۰، ۴۰۳؛ تهذیب الکمال، ج ۳۴، ص ۵۴.</ref> بود، در سال ۸۲ درگذشت<ref>الطبقات، خلیفه، ص ۲۶۰.</ref>. ساعده بنت حذیفه<ref>المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۶۲.</ref> و [[ام‌موسی]] و [[ام‌سلمه]] <ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۲۹۷؛ ج ۸، ص ۴۷۷.</ref> از دیگر [[فرزندان]] حذیفه هستند. نسل حذیفه تا سده سوم در [[مداین]] باقی بودند<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۲۹۷؛ ج ۸، ص ۴۷۷.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


==حذیفه و [[شناسایی]] [[منافقان]]==
== حذیفه و [[شناسایی]] [[منافقان]] ==
حذیفه تنها کسی بود که منافقان را می‌شناخت و [[مؤمن]] را از [[منافق]] تشخیص می‌داد؛ زیرا پیامبر{{صل}} آنان را فقط به حذیفه معرفی کرده بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۶۱؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.</ref> و او صاحب سر [[رسول خدا]]{{صل}} بود؛ نقل شده هر گاه یکی از [[یاران پیامبر]]{{صل}} از دنیا می‌رفت، [[عمر]] حال او را از حذیفه می‌پرسید و اگر او برای [[تشییع جنازه]] می‌رفت، عمر هم می‌رفت و اگر [[حذیفه]] نمی‌رفت [[عمر]] نیز نمی‌رفت<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۴.</ref>. از حذیفه [[نقل]] شده، وقتی عمر از من پرسید آیا در میان [[فرمانداران]] من کسی از [[منافقان]] هست، به او گفتم: آری، یک نفر هست. گفت: "او را به من معرفی کن". گفتم: معرفی نمی‌کنم. بعدها عمر آن شخص را برکنار کرد، مثل آنکه در یافته بود آن شخص کیست<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸.</ref>. در گزارش منحصر به فردی، حذیفه از [[ابوموسی اشعری]] به [[منافق]] یاد کرده است<ref>المعرفة والتاریخ، ج ۲، ص ۷۷۱؛ الخصال، ص ۴۹۹.</ref>.
حذیفه تنها کسی بود که منافقان را می‌شناخت و [[مؤمن]] را از [[منافق]] تشخیص می‌داد؛ زیرا پیامبر {{صل}} آنان را فقط به حذیفه معرفی کرده بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۶۱؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.</ref> و او صاحب سر [[رسول خدا]] {{صل}} بود؛ نقل شده هر گاه یکی از [[یاران پیامبر]] {{صل}} از دنیا می‌رفت، [[عمر]] حال او را از حذیفه می‌پرسید و اگر او برای [[تشییع جنازه]] می‌رفت، عمر هم می‌رفت و اگر [[حذیفه]] نمی‌رفت [[عمر]] نیز نمی‌رفت<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۴.</ref>. از حذیفه [[نقل]] شده، وقتی عمر از من پرسید آیا در میان [[فرمانداران]] من کسی از [[منافقان]] هست، به او گفتم: آری، یک نفر هست. گفت: "او را به من معرفی کن". گفتم: معرفی نمی‌کنم. بعدها عمر آن شخص را برکنار کرد، مثل آنکه در یافته بود آن شخص کیست<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸.</ref>. در گزارش منحصر به فردی، حذیفه از [[ابوموسی اشعری]] به [[منافق]] یاد کرده است<ref>المعرفة والتاریخ، ج ۲، ص ۷۷۱؛ الخصال، ص ۴۹۹.</ref>.


[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در بازگشت از [[جنگ تبوک]] عده‌ای از آنان را به وی معرفی کرد که داستان آن به طور خلاصه چنین است: جنگ تبوک یکی از اتفاقاتی بود که با پیش آمدن آن بیشتر منافقان بلکه همه آنها شناخته شدند؛ برخی از آنان افرادی بودند که در ظاهر [[اسلام]] را پذیرفته و از رفتن به میدان [[جنگ]] خودداری کردند؛ دسته‌ای هم با ساختن [[مسجد ضرار]] خود را معرفی کردند و دسته سوم آنهایی بودند که در بازگشت از [[تبوک]]، [[تصمیم]] گرفتند [[پیامبر]]{{صل}} را از میان بردارند. هنگام بازگشت از تبوک در [[راه]] گردنه‌ای وجود داشت با راهی بسیار باریک و خطرناک و راه دیگری هم از میان دره و دو [[کوه]] عبور می‌کرد که نسبتا راه وسیع و بی خطری بود ولی راه مقداری طولانی‌تر می‌شد. هنگام نیمه [[شب]] پیامبر{{صل}} و [[لشکریان]] به نزدیک گردنه رسیدند، پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد اعلام کنند [[لشکر]] از میان دو کوه عبور کرده و [[رسول خدا]]{{صل}} از گردنه خواهند رفت. با این اعلام، فرصتی به دست منافقان آمد و دوازده یا چهارده نفر تصمیم گرفتند جلوتر از پیامبر{{صل}} به گردنه رفته و در محلی که راه بسیار باریک و خطرناک است، پنهان شوند تا هنگامی که [[حضرت]] به آنجا رسید، شتر ایشان را رم داده و پیامبر{{صل}} را به دره بیندازند.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} در بازگشت از [[جنگ تبوک]] عده‌ای از آنان را به وی معرفی کرد که داستان آن به طور خلاصه چنین است: جنگ تبوک یکی از اتفاقاتی بود که با پیش آمدن آن بیشتر منافقان بلکه همه آنها شناخته شدند؛ برخی از آنان افرادی بودند که در ظاهر [[اسلام]] را پذیرفته و از رفتن به میدان [[جنگ]] خودداری کردند؛ دسته‌ای هم با ساختن [[مسجد ضرار]] خود را معرفی کردند و دسته سوم آنهایی بودند که در بازگشت از [[تبوک]]، [[تصمیم]] گرفتند [[پیامبر]] {{صل}} را از میان بردارند. هنگام بازگشت از تبوک در [[راه]] گردنه‌ای وجود داشت با راهی بسیار باریک و خطرناک و راه دیگری هم از میان دره و دو [[کوه]] عبور می‌کرد که نسبتا راه وسیع و بی خطری بود ولی راه مقداری طولانی‌تر می‌شد. هنگام نیمه [[شب]] پیامبر {{صل}} و [[لشکریان]] به نزدیک گردنه رسیدند، پیامبر {{صل}} [[دستور]] داد اعلام کنند [[لشکر]] از میان دو کوه عبور کرده و [[رسول خدا]] {{صل}} از گردنه خواهند رفت. با این اعلام، فرصتی به دست منافقان آمد و دوازده یا چهارده نفر تصمیم گرفتند جلوتر از پیامبر {{صل}} به گردنه رفته و در محلی که راه بسیار باریک و خطرناک است، پنهان شوند تا هنگامی که [[حضرت]] به آنجا رسید، شتر ایشان را رم داده و پیامبر {{صل}} را به دره بیندازند.


حذیفه می‌گوید: "من و [[عمار یاسر]] همراه رسول خدا{{صل}} بودیم؛ گاهی عنان شتر حضرت در دست من بود و [[عمار]] شتر را می‌راند و گاهی هم [[عمار]]، عنان دار بود و من شتر را می‌راندم. همین که نزدیک گردنه رسیدیم، [[حضرت]] فرمود: "[[جبرییل]] بر من نازل شد و خبر داد عده‌ای در پشت این سنگ‌ها پنهان شده‌اند تا شتر مرا رم دهند و مرا از بین ببرند؛ جلو برو و ایشان را از این جا دور کن". [[منافقان]] که متوجه شدند [[پیامبر]]{{صل}} از [[تصمیم]] شان باخبر شده، به عقب برگشته و از [[راه]] دره داخل افراد [[لشکر]] شدند. پیامبر{{صل}} فرمود: "[[حذیفه]]! آنها را [[شناختی]]؟" گفتم چون هوا تاریک بود نشناختم. پیامبر{{صل}} آنان را به من معرفی کرد.
حذیفه می‌گوید: "من و [[عمار یاسر]] همراه رسول خدا {{صل}} بودیم؛ گاهی عنان شتر حضرت در دست من بود و [[عمار]] شتر را می‌راند و گاهی هم [[عمار]]، عنان دار بود و من شتر را می‌راندم. همین که نزدیک گردنه رسیدیم، [[حضرت]] فرمود: "[[جبرییل]] بر من نازل شد و خبر داد عده‌ای در پشت این سنگ‌ها پنهان شده‌اند تا شتر مرا رم دهند و مرا از بین ببرند؛ جلو برو و ایشان را از این جا دور کن". [[منافقان]] که متوجه شدند [[پیامبر]] {{صل}} از [[تصمیم]] شان باخبر شده، به عقب برگشته و از [[راه]] دره داخل افراد [[لشکر]] شدند. پیامبر {{صل}} فرمود: "[[حذیفه]]! آنها را [[شناختی]]؟" گفتم چون هوا تاریک بود نشناختم. پیامبر {{صل}} آنان را به من معرفی کرد.


[[روز]] بعد که [[مسلمانان]] از داستان [[شب]] گذشته باخبر شدند، [[اسید بن حضیر]] [[خدمت]] حضرت آمد و گفت: "[[دستور]] بدهید هر [[طایفه]] کسی را که از طایفه آنها به چنین کار خطرناکی [[اقدام]] کرده، گردن بزنند وگرنه آنان را معرفی بفرمایید؛ به [[خدا]] قسم، هنوز از این [[منزل]] حرکت نکرده ایم که سرهایشان را نزد شما حاضر می‌کنم".
[[روز]] بعد که [[مسلمانان]] از داستان [[شب]] گذشته باخبر شدند، [[اسید بن حضیر]] [[خدمت]] حضرت آمد و گفت: "[[دستور]] بدهید هر [[طایفه]] کسی را که از طایفه آنها به چنین کار خطرناکی [[اقدام]] کرده، گردن بزنند وگرنه آنان را معرفی بفرمایید؛ به [[خدا]] قسم، هنوز از این [[منزل]] حرکت نکرده ایم که سرهایشان را نزد شما حاضر می‌کنم".


پیامبر{{صل}} "فرمود: [[دوست]] ندارم [[مردم]] بگویند پیامبر{{صل}} با کمک عده‌ای از یارانش با [[مخالفان]] جنگید و همین که بر اوضاع مسلط شد، آنها را کشت". اسید گفت: "اینان از [[یاران]] شما نیستند". پیامبر{{صل}} فرمود: "همین که [[شهادت]] را به [[زبان]] می‌آورند، از یاران من به شمار می‌آیند"<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۱۲۰-۱۲۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۶ و ۶۰۱.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۹-۳۶۰؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
پیامبر {{صل}} "فرمود: [[دوست]] ندارم [[مردم]] بگویند پیامبر {{صل}} با کمک عده‌ای از یارانش با [[مخالفان]] جنگید و همین که بر اوضاع مسلط شد، آنها را کشت". اسید گفت: "اینان از [[یاران]] شما نیستند". پیامبر {{صل}} فرمود: "همین که [[شهادت]] را به [[زبان]] می‌آورند، از یاران من به شمار می‌آیند"<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۱۲۰-۱۲۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۶ و ۶۰۱.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۹-۳۶۰؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


==حذیفه و شرکت در [[جنگ‌ها]]==
== حذیفه و شرکت در [[جنگ‌ها]] ==
'''الف) [[جنگ بدر]]:''' حذیفه و پدرش در جنگ بدر حضور نداشتند؛ زیرا [[مشرکان]] از حذیفه [[بیعت]] گرفته بودند در [[جنگ]] حضور نیابد و او از پیامبر{{صل}} سؤال کرد که آیا من همراه شما باشم در حالی که قول داده ام با آنها مقابله نکنم؟ پیامبر{{صل}} به او فرمودند: به [[عهد]] خود [[وفادار]] باش<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۴۹ و ۵۹۵.</ref>.
'''الف) [[جنگ بدر]]:''' حذیفه و پدرش در جنگ بدر حضور نداشتند؛ زیرا [[مشرکان]] از حذیفه [[بیعت]] گرفته بودند در [[جنگ]] حضور نیابد و او از پیامبر {{صل}} سؤال کرد که آیا من همراه شما باشم در حالی که قول داده ام با آنها مقابله نکنم؟ پیامبر {{صل}} به او فرمودند: به [[عهد]] خود [[وفادار]] باش<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۴۹ و ۵۹۵.</ref>.


'''ب) [[غزوه]] حمراءالاسد''': حذیفه در [[غزوه]] حمراءالاسد حضور داشت که [[روز]] پس از [[جنگ اُحد]] و به قصد تعقیب قریش و [[تجدید]] [[روحیه]] مسلمانان انجام شد<ref>الدرالمنثور، ج ۲، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.</ref>. [[طبری]] او را از کسانی می‌داند که [[ابوسفیان]] را دنبال کردند<ref>جامع البیان، ج ۴، ص ۲۳۶.</ref>. [[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ}}<ref>«کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند ، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.</ref> از همراهان رسول خدا{{صل}} در این غزوه به [[نیکی]] و [[پاداش]] بزرگ برای آنان یاد می‌کند<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۸۸۸ - ۸۸۹.</ref>. در [[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ}}<ref>«کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.</ref> نیز از این [[مسلمانان]] [[تمجید]] می‌کند که چون خبر [[تصمیم]] دوباره [[قریش]] برای [[یورش]] به [[مدینه]] را شنیدند، نه تنها نترسیدند، بر ایمانشان افزوده شد و [[خدا]] را برای خود کافی دانستند<ref>نک: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۰۱ - ۱۰۳.</ref>.
'''ب) [[غزوه]] حمراءالاسد''': حذیفه در [[غزوه]] حمراءالاسد حضور داشت که [[روز]] پس از [[جنگ اُحد]] و به قصد تعقیب قریش و [[تجدید]] [[روحیه]] مسلمانان انجام شد<ref>الدرالمنثور، ج ۲، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.</ref>. [[طبری]] او را از کسانی می‌داند که [[ابوسفیان]] را دنبال کردند<ref>جامع البیان، ج ۴، ص ۲۳۶.</ref>. [[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ}}<ref>«کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.</ref> از همراهان رسول خدا {{صل}} در این غزوه به [[نیکی]] و [[پاداش]] بزرگ برای آنان یاد می‌کند<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۸۸۸ - ۸۸۹.</ref>. در [[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ}}<ref>«کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.</ref> نیز از این [[مسلمانان]] [[تمجید]] می‌کند که چون خبر [[تصمیم]] دوباره [[قریش]] برای [[یورش]] به [[مدینه]] را شنیدند، نه تنها نترسیدند، بر ایمانشان افزوده شد و [[خدا]] را برای خود کافی دانستند<ref>نک: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۰۱ - ۱۰۳.</ref>.


پس از [[نبرد]] [[اُحد]]، [[یهود]] ساکن یثرب که به [[پندار]] خود، جایگاه [[پیامبر]]{{صل}} و مسلمانان را [[ضعیف]] می‌دانستند، درپی [[توطئه]] بر آمده، [[شکست]] ایشان از قریش را براثر عدم [[حقانیت]] پیامبر{{صل}} می‌شناساندند، از این رو برخی از یهود با خطاب به [[حذیفه]]، [[عمار]] و [[معاذ بن جبل]] از مسلمانان، با وسوسه‌های خود، در رویگردانی آنان از [[اسلام]] می‌کوشیدند؛ اما آنها به [[عهد]] خود با خدا بر [[کافر]] نشدن به پیامبر{{صل}} [[وفادار]] ماندند و آن [[حضرت]] را از این امر [[آگاه]] کردند و در پی آن، آیه {{متن قرآن|وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«دسته‌ای از اهل کتاب گمراه کردن شما را دوست دارند امّا جز خود را گمراه نمی‌کنند و درنمی‌یابند» سوره آل عمران، آیه ۶۹.</ref> فرود آمد<ref>اسباب النزول، ص ۱۱۱؛ الکشاف، ج ۱، ص ۳۷۲؛ روض الجنان، ج ۴، ص ۳۷۹.</ref>. [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند ؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref> نیز در این مورد دانسته شده است<ref> اسباب النزول، ص ۳۸؛ الکشاف، ج ۱، ص ۱۷۶ - ۱۷۷؛ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۰۶ - ۱۰۷.</ref>. اما مسلمانان پس از نبرد [[احد]] در شرایطی نبودند که به آنها [[حسادت]] ورزند و نیز [[فرمان]] [[عفو و گذشت]] از [[مشرکان]] در آخر آیه که حاکی از موضع [[قدرت]] مسلمانان است همچنین وجود این آیه در نخستین سوره‌ای که در مدینه نازل شده است، نشان می‌دهند [[نزول]] این آیه پس از [[جنگ احد]] نمی‌تواند مقرون به صحت باشد.
پس از [[نبرد]] [[اُحد]]، [[یهود]] ساکن یثرب که به [[پندار]] خود، جایگاه [[پیامبر]] {{صل}} و مسلمانان را [[ضعیف]] می‌دانستند، درپی [[توطئه]] بر آمده، [[شکست]] ایشان از قریش را براثر عدم [[حقانیت]] پیامبر {{صل}} می‌شناساندند، از این رو برخی از یهود با خطاب به [[حذیفه]]، [[عمار]] و [[معاذ بن جبل]] از مسلمانان، با وسوسه‌های خود، در رویگردانی آنان از [[اسلام]] می‌کوشیدند؛ اما آنها به [[عهد]] خود با خدا بر [[کافر]] نشدن به پیامبر {{صل}} [[وفادار]] ماندند و آن [[حضرت]] را از این امر [[آگاه]] کردند و در پی آن، آیه {{متن قرآن|وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«دسته‌ای از اهل کتاب گمراه کردن شما را دوست دارند امّا جز خود را گمراه نمی‌کنند و درنمی‌یابند» سوره آل عمران، آیه ۶۹.</ref> فرود آمد<ref>اسباب النزول، ص ۱۱۱؛ الکشاف، ج ۱، ص ۳۷۲؛ روض الجنان، ج ۴، ص ۳۷۹.</ref>. [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref> نیز در این مورد دانسته شده است<ref> اسباب النزول، ص ۳۸؛ الکشاف، ج ۱، ص ۱۷۶ - ۱۷۷؛ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۰۶ - ۱۰۷.</ref>. اما مسلمانان پس از نبرد [[احد]] در شرایطی نبودند که به آنها [[حسادت]] ورزند و نیز [[فرمان]] [[عفو و گذشت]] از [[مشرکان]] در آخر آیه که حاکی از موضع [[قدرت]] مسلمانان است همچنین وجود این آیه در نخستین سوره‌ای که در مدینه نازل شده است، نشان می‌دهند [[نزول]] این آیه پس از [[جنگ احد]] نمی‌تواند مقرون به صحت باشد.


'''ج) [[جنگ خندق]]:''' محاصرۀ [[مدینه]] به دست [[قریش]] و [[قبایل عرب]]، نزدیک به یک ماه طول کشید و [[مردم مدینه]] و هم چنین [[دشمنان]] نیز خسته شده و به تنگ آمده بودند و کار بر [[مردم]]، به خصوص [[اهل]] [[مدینه]] سخت شده بود. در این هنگام، [[خداوند]] بادی سخت فرستاد که از طرفی باعث سردی هوا شد و از سوی دیگر خیمه‌های [[قریش]] را از جا کنده و پراکنده ساخت و آنها نمی‌توانستند آتشی بیفروزند.
'''ج) [[جنگ خندق]]:''' محاصرۀ [[مدینه]] به دست [[قریش]] و [[قبایل عرب]]، نزدیک به یک ماه طول کشید و [[مردم مدینه]] و هم چنین [[دشمنان]] نیز خسته شده و به تنگ آمده بودند و کار بر [[مردم]]، به خصوص [[اهل]] [[مدینه]] سخت شده بود. در این هنگام، [[خداوند]] بادی سخت فرستاد که از طرفی باعث سردی هوا شد و از سوی دیگر خیمه‌های [[قریش]] را از جا کنده و پراکنده ساخت و آنها نمی‌توانستند آتشی بیفروزند.


[[حذیفه]] می‌گوید: "روزی [[پیامبر]]{{صل}} در [[مسجد]] مشغول [[خواندن نماز]] بود و مردم هم افسرده و غمناک نشسته بودند. در این حال، پیامبر{{صل}} رو به جمعیت کرد و فرمود: "آیا کسی هست که از [[لشکر]] قریش خبری بیاورد تا در [[بهشت]] [[رفیق]] من باشد؟" هیچ کس جواب نگفت؛ زیرا به خاطر دشوار بودن این کار و [[گرسنگی]]، کسی [[قدرت]] این کار را نداشت. چون کسی پاسخ مثبت نداد، پیامبر{{صل}} مرا خواند و فرمود: "برو و خبری از لشکر قریش بیاور؛ به شرط آنکه کاری نکنی تا برگردی".
[[حذیفه]] می‌گوید: "روزی [[پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]] مشغول [[خواندن نماز]] بود و مردم هم افسرده و غمناک نشسته بودند. در این حال، پیامبر {{صل}} رو به جمعیت کرد و فرمود: "آیا کسی هست که از [[لشکر]] قریش خبری بیاورد تا در [[بهشت]] [[رفیق]] من باشد؟" هیچ کس جواب نگفت؛ زیرا به خاطر دشوار بودن این کار و [[گرسنگی]]، کسی [[قدرت]] این کار را نداشت. چون کسی پاسخ مثبت نداد، پیامبر {{صل}} مرا خواند و فرمود: "برو و خبری از لشکر قریش بیاور؛ به شرط آنکه کاری نکنی تا برگردی".


من از مدینه و حصار [[شهر]] و [[خندق]] خارج شده و وارد [[لشکریان]] قریش شدم. دیدم، در اثر باد [[سختی]] که در سرمای زمستان می‌وزد، نه خیمه‌ای باقی مانده و نه آتشی روشن است و نه ظرف و اثاثی در جای خود قرار دارد و لشکریان به خاطر این باد، [[احساس]] [[عذاب]] و [[شکنجه]] خدایی می‌کنند. در این حال [[ابوسفیان]] از خیمه‌اش بیرون آمد و گفت: "ای گروه قریش! هر کس نام رفیق خود را بپرسد تا مبادا [[جاسوسی]] در میان ما باشد. من پیش دستی کرده و به اشخاصی که در طرف چپ و راستم بودند، رو کرده و نام آنها را پرسیدم. پس خود را معرفی کردند. پس از آنکه ابوسفیان مطمئن شد؛ فرد غریبه‌ای در میان شان نیست، گفت: "ای گروه قریش! به [[خدا]] قسم، جای توقف نیست؛ زیرا حیوانات سم دار و بی‌سم هلاک شدند و [[طایفه]] [[بنی قریظه]] هم با ما [[مخالفت]] کردند؛ این باد هم برای ما چیزی نمی‌گذارد. من کوچ کردم شما هم حرکت کنید. سپس بر شترش نشست و به خاطر شتابی که داشت پای شتر را نگشود و به شتر نهیبی زد تا روی سه پا برخاست و آنگاه عقال را از پایش گشود. با خود گفتم اگر این [[دشمن خدا]] را بکشم، کار بزرگی کرده‌ام، پس تیری به چله کمان نهادم که در این هنگام به یاد سفارش [[رسول خدا]]{{صل}} افتادم و از [[تیراندازی]] خودداری کردم. هنگامی که [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} بازگشتم، آن [[حضرت]] را در حال [[نماز]] دیدم؛ پیامبر به‌دلیل شدت سرما عبای خود را گشود و من زیر [[عبا]] رفتم تا اینکه نماز را به پایان رساند و سپس جریان را گزارش دادم"<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۵، ص۱۷۷؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج۳، ص۴۵۰-۴۵۱؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۳۵؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۸۴-۳۸۷.</ref>.
من از مدینه و حصار [[شهر]] و [[خندق]] خارج شده و وارد [[لشکریان]] قریش شدم. دیدم، در اثر باد [[سختی]] که در سرمای زمستان می‌وزد، نه خیمه‌ای باقی مانده و نه آتشی روشن است و نه ظرف و اثاثی در جای خود قرار دارد و لشکریان به خاطر این باد، [[احساس]] [[عذاب]] و [[شکنجه]] خدایی می‌کنند. در این حال [[ابوسفیان]] از خیمه‌اش بیرون آمد و گفت: "ای گروه قریش! هر کس نام رفیق خود را بپرسد تا مبادا [[جاسوسی]] در میان ما باشد. من پیش دستی کرده و به اشخاصی که در طرف چپ و راستم بودند، رو کرده و نام آنها را پرسیدم. پس خود را معرفی کردند. پس از آنکه ابوسفیان مطمئن شد؛ فرد غریبه‌ای در میان شان نیست، گفت: "ای گروه قریش! به [[خدا]] قسم، جای توقف نیست؛ زیرا حیوانات سم دار و بی‌سم هلاک شدند و [[طایفه]] [[بنی قریظه]] هم با ما [[مخالفت]] کردند؛ این باد هم برای ما چیزی نمی‌گذارد. من کوچ کردم شما هم حرکت کنید. سپس بر شترش نشست و به خاطر شتابی که داشت پای شتر را نگشود و به شتر نهیبی زد تا روی سه پا برخاست و آنگاه عقال را از پایش گشود. با خود گفتم اگر این [[دشمن خدا]] را بکشم، کار بزرگی کرده‌ام، پس تیری به چله کمان نهادم که در این هنگام به یاد سفارش [[رسول خدا]] {{صل}} افتادم و از [[تیراندازی]] خودداری کردم. هنگامی که [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} بازگشتم، آن [[حضرت]] را در حال [[نماز]] دیدم؛ پیامبر به‌دلیل شدت سرما عبای خود را گشود و من زیر [[عبا]] رفتم تا اینکه نماز را به پایان رساند و سپس جریان را گزارش دادم"<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۵، ص۱۷۷؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج۳، ص۴۵۰-۴۵۱؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۳۵؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۸۴-۳۸۷.</ref>.


'''د) جنگ‌های پس از رسول خدا{{صل}}:''' [[حذیفه]] پس از رسول خدا{{صل}} نیز در جنگ‌های دیگری شرکت داشت و با شرکت در [[جنگ‌ها]] باعث [[پیشرفت]] شایان [[دین اسلام]] شد. یکی از این جنگ‌ها [[جنگ]] [[نهاوند]] بود که در [[سال ۲۲ هجری]] اتفاق افتاد. بعد از کشته شدن [[نعمان بن مقرن]]، او [[فرمانده سپاه]] [[اسلام]] شد و [[همدان]] و [[ری]] و دینور به دست او [[فتح]] شد. جنگ دیگری که او در آن شرکت داشت، در [[سال ۳۰ هجری]] اتفاق افتاد که در این جنگ [[لشکریان]] اسلام به سمت [[خراسان]] حمله ور شدند. لشکریان بعد از این که به [[نیشابور]] رسیدند، عازم [[گرگان]] شده و گرگان را نیز به [[تصرف]] در آوردند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۸۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۶.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۰-۳۶۲؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
'''د) جنگ‌های پس از رسول خدا {{صل}}:''' [[حذیفه]] پس از رسول خدا {{صل}} نیز در جنگ‌های دیگری شرکت داشت و با شرکت در [[جنگ‌ها]] باعث [[پیشرفت]] شایان [[دین اسلام]] شد. یکی از این جنگ‌ها [[جنگ]] [[نهاوند]] بود که در [[سال ۲۲ هجری]] اتفاق افتاد. بعد از کشته شدن [[نعمان بن مقرن]]، او [[فرمانده سپاه]] [[اسلام]] شد و [[همدان]] و [[ری]] و دینور به دست او [[فتح]] شد. جنگ دیگری که او در آن شرکت داشت، در [[سال ۳۰ هجری]] اتفاق افتاد که در این جنگ [[لشکریان]] اسلام به سمت [[خراسان]] حمله ور شدند. لشکریان بعد از این که به [[نیشابور]] رسیدند، عازم [[گرگان]] شده و گرگان را نیز به [[تصرف]] در آوردند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۸۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۶.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۰-۳۶۲؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


==حذیفه در [[روزگار خلفا]]==
== حذیفه در [[روزگار خلفا]] ==
===حذیفه و [[ابوبکر]]===
=== حذیفه و [[ابوبکر]] ===
از [[زندگی]] حذیفه در دوره [[خلافت ابوبکر]] از جمله [[جنگ‌های رده]]، اطلاعی در دست نیست.
از [[زندگی]] حذیفه در دوره [[خلافت ابوبکر]] از جمله [[جنگ‌های رده]]، اطلاعی در دست نیست.


===حذیفه و [[عمر]]===
=== حذیفه و [[عمر]] ===
با گسترش [[فتوحات]] در دوران [[عمر]]، که به سرازیر شدن [[عرب]] به درون فلات [[ایران]] انجامید، حذیفه به گونه‌ای بارز به ویژه در فتوحات [[شرق]] نقش داشت.<ref>تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۴۵ - ۱۴۶؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۲۷.</ref> در [[نبرد]] [[نهاوند]] ([[فتح]] الفتوح سال ۲۰ یا ۲۱) به [[دستور]] عمر وی [[جانشین]] [[نعمان بن مقرن]]، [[فرمانده]] [[سپاه مسلمانان]] بود و پس از [[شهادت]] نعمان، حذیفه [[پرچم]] را به دست گرفت و به فتح انجامید<ref> فتوح‌البلدان، ج ۲، ص ۳۷۱ - ۳۷۴؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۴ - ۲۱۴.</ref>. برخی منابع، از کارگزاری حذیفه بر [[مداین]] از سوی عمر سخن گفته<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۷، ص ۳۱۷.</ref> و به استقبال [[مردم]] از او اشاره کرده‌اند؛<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۲.</ref> ولی به [[تاریخ]] این [[مأموریت]] اشاره نکرده‌اند؛ گویا او پیش از [[سلمان]] [[امارت]] مداین را به عهده داشته است، زیرا عمر در نامه‌ای به سلمان از او خواسته بود کارهای حذیفه را بررسی و تفحص کند<ref> الاحتجاج، ص ۱۸۵ - ۱۸۶.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
با گسترش [[فتوحات]] در دوران [[عمر]]، که به سرازیر شدن [[عرب]] به درون فلات [[ایران]] انجامید، حذیفه به گونه‌ای بارز به ویژه در فتوحات [[شرق]] نقش داشت.<ref>تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۴۵ - ۱۴۶؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۲۷.</ref> در [[نبرد]] [[نهاوند]] ([[فتح]] الفتوح سال ۲۰ یا ۲۱) به [[دستور]] عمر وی [[جانشین]] [[نعمان بن مقرن]]، [[فرمانده]] [[سپاه مسلمانان]] بود و پس از [[شهادت]] نعمان، حذیفه [[پرچم]] را به دست گرفت و به فتح انجامید<ref> فتوح‌البلدان، ج ۲، ص ۳۷۱ - ۳۷۴؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۴ - ۲۱۴.</ref>. برخی منابع، از کارگزاری حذیفه بر [[مداین]] از سوی عمر سخن گفته<ref> الطبقات، ابن سعد، ج ۷، ص ۳۱۷.</ref> و به استقبال [[مردم]] از او اشاره کرده‌اند؛<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۲.</ref> ولی به [[تاریخ]] این [[مأموریت]] اشاره نکرده‌اند؛ گویا او پیش از [[سلمان]] [[امارت]] مداین را به عهده داشته است، زیرا عمر در نامه‌ای به سلمان از او خواسته بود کارهای حذیفه را بررسی و تفحص کند<ref> الاحتجاج، ص ۱۸۵ - ۱۸۶.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


روزی حذیفه در مسیر خود به عمر رسید؛ عمر به او گفت: "ای حذیفه چگونه [[شب]] را به صبح رساندی (در چه حالی هستی؟)" حذیفه در جواب گفت: می‌خواهی چگونه باشم؟ صبح کردم در حالی که [[حق]] را [[ناپسند]] می‌دارم و [[فتنه]] را [[دوست]] می‌دارم؛ [[شهادت]] می‌دهم به آن چیزی که نمی‌بینم و غیر مخلوق را [[حفظ]] می‌کنم؛ [[نماز]] می‌گزارم در حالی که [[وضو]] ندارم؛ در [[زمین]] چیزی دارم که [[خداوند]] در [[آسمان]] آن را ندارد". در این وقت [[عمر]] به خاطر سخنان [[حذیفه]] عصبانی شد.
روزی حذیفه در مسیر خود به عمر رسید؛ عمر به او گفت: "ای حذیفه چگونه [[شب]] را به صبح رساندی (در چه حالی هستی؟)" حذیفه در جواب گفت: می‌خواهی چگونه باشم؟ صبح کردم در حالی که [[حق]] را [[ناپسند]] می‌دارم و [[فتنه]] را [[دوست]] می‌دارم؛ [[شهادت]] می‌دهم به آن چیزی که نمی‌بینم و غیر مخلوق را [[حفظ]] می‌کنم؛ [[نماز]] می‌گزارم در حالی که [[وضو]] ندارم؛ در [[زمین]] چیزی دارم که [[خداوند]] در [[آسمان]] آن را ندارد". در این وقت [[عمر]] به خاطر سخنان [[حذیفه]] عصبانی شد.


آن دو به [[راه]] خود ادامه دادند و در مسیر به [[علی]]{{ع}} برخوردند، در حالی که [[عصبانیت]] در چهره عمر نمایان بود. علی{{ع}} فرمودند: "چرا عصبانی هستی‌ای عمر؟" عمر گفت: "حذیفه را در راه دیدم و از او پرسیدم که در چه حالی هستی؟ در جواب گفت: صبح کردم در حالی که [[حق]] را [[دوست]] ندارم". علی{{ع}} فرمودند: "راست می‌گوید؛ او [[مرگ]] را دوست ندارد. عمر گفت: حذیفه می‌گوید: [[فتنه]] را دوست دارم". آن [[حضرت]] فرمودند: "راست می‌گوید؛ زیرا [[مال]] و [[اولاد]] را دوست دارد در حالی که خداوند فرموده: {{متن قرآن|أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ}}<ref>«و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۸.</ref> حذیفه می‌گوید: [[شهادت]] می‌دهم به آن چیزی که آن را نمی‌بینم". علی{{ع}} در جواب فرمود: "راست می‌گوید؛ زیرابه [[وحدانیت]] خداوند، به مرگ، به [[قیامت]]، به [[بهشت و جهنم]] و [[صراط]] در حالی که نمی‌بیند، شهادت می‌دهد". سپس عمر گفت: "حذیفه می‌گوید: من غیر مخلوق را حفظ می‌کنم". علی{{ع}} فرمود: "راست می‌گوید؛ زیرا او کتاب خداوندی ([[قرآن]]) را که غیر مخلوق است، حفظ می‌کند". عمر در ادامه گفت: "حذیفه می‌گوید: نماز را در حالی که وضو ندارم می‌خوانم". علی{{ع}} جواب دادند: راست می‌گوید؛ او نماز را بر [[بدن]] پسر عموی [[رسول خدا]]{{صل}} گزارده، در حالی که به وضو نیازی ندارد". عمر گفت: "ای ابا الحسن! حذیفه مطلبی بزرگ‌تر از این امور نیز گفت و آن اینکه من در زمین چیزی دارم که خداوند در آسمان آن را ندارد". علی{{ع}} فرمودند: "راست می‌گوید؛ او [[زن]] و فرزند دارد، در حالی که خداوند زن و [[فرزندی]] ندارد. در این وقت عمر گفت: "ای [[علی بن ابی طالب]]! اگر تو نبودی، هر آینه من هلاک می‌شدم<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۶، ص۱۵۲-۱۵۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۲-۳۶۳.</ref>
آن دو به [[راه]] خود ادامه دادند و در مسیر به [[علی]] {{ع}} برخوردند، در حالی که [[عصبانیت]] در چهره عمر نمایان بود. علی {{ع}} فرمودند: "چرا عصبانی هستی‌ای عمر؟" عمر گفت: "حذیفه را در راه دیدم و از او پرسیدم که در چه حالی هستی؟ در جواب گفت: صبح کردم در حالی که [[حق]] را [[دوست]] ندارم". علی {{ع}} فرمودند: "راست می‌گوید؛ او [[مرگ]] را دوست ندارد. عمر گفت: حذیفه می‌گوید: [[فتنه]] را دوست دارم". آن [[حضرت]] فرمودند: "راست می‌گوید؛ زیرا [[مال]] و [[اولاد]] را دوست دارد در حالی که خداوند فرموده: {{متن قرآن|أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ}}<ref>«و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۸.</ref> حذیفه می‌گوید: [[شهادت]] می‌دهم به آن چیزی که آن را نمی‌بینم". علی {{ع}} در جواب فرمود: "راست می‌گوید؛ زیرابه [[وحدانیت]] خداوند، به مرگ، به [[قیامت]]، به [[بهشت و جهنم]] و [[صراط]] در حالی که نمی‌بیند، شهادت می‌دهد". سپس عمر گفت: "حذیفه می‌گوید: من غیر مخلوق را حفظ می‌کنم". علی {{ع}} فرمود: "راست می‌گوید؛ زیرا او کتاب خداوندی ([[قرآن]]) را که غیر مخلوق است، حفظ می‌کند". عمر در ادامه گفت: "حذیفه می‌گوید: نماز را در حالی که وضو ندارم می‌خوانم". علی {{ع}} جواب دادند: راست می‌گوید؛ او نماز را بر [[بدن]] پسر عموی [[رسول خدا]] {{صل}} گزارده، در حالی که به وضو نیازی ندارد". عمر گفت: "ای ابا الحسن! حذیفه مطلبی بزرگ‌تر از این امور نیز گفت و آن اینکه من در زمین چیزی دارم که خداوند در آسمان آن را ندارد". علی {{ع}} فرمودند: "راست می‌گوید؛ او [[زن]] و فرزند دارد، در حالی که خداوند زن و [[فرزندی]] ندارد. در این وقت عمر گفت: "ای [[علی بن ابی طالب]]! اگر تو نبودی، هر آینه من هلاک می‌شدم<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۶، ص۱۵۲-۱۵۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۲-۳۶۳.</ref>
===حذیفه و [[عثمان]]===
=== حذیفه و [[عثمان]] ===
حذیفه که از نزدیک در سرزمین‌های فتح شده‌ای همچون [[آذربایجان]] و مناطق مجاور آن، [[شاهد]] [[اختلاف]] مصاحف و [[قرائات قرآن]] [[کریم]] بود، نزد عثمان رفت و او را از پیامدهای چنین اختلافی در میان [[مسلمانان]] برحذر داشته و به [[تدوین قرآن]] واحد فراخواند، از این‌رو عثمان به [[تدبیر]] حذیفه، دستور داد همه مصاحف جز [[مصحف]] [[حفصه دختر عمر]] را سوزاند و از آن مصحف، چند نسخه آماده و هریک را به منطقه‌ای ارسال کردند.<ref>تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۹۹۱ - ۹۹۲؛ صحیح البخاری، ج ۶، ص ۹۹.</ref> از برخی گزارش‌ها برمی‌آید داستان مصاحف در سال ۳۰ رخ داده است<ref> الکامل، ج ۳، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.</ref>؛ نیز گزارش شده است [[حذیفه]] در زمره کسانی بود که در [[کوفه]] بر ضد [[کارگزار]] [[عثمان]] ([[ولید بن عقبه]]) که مرتکب [[فسق]] شده بود، به عثمان [[نامه]] نوشتند که به [[عزل]] او از آن [[شهر]] انجامید؛<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۵.</ref> همچنین گفته شده که مطابق [[نقلی]]، حذیفه جزو ۷ نفری بود که هنگام گذر از [[ربذه]] [[ابوذر غفاری]] را که به تازگی [[رحلت]] کرده بود، پس از [[غسل]] و [[کفن]] به [[خاک]] سپردند<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۳.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
حذیفه که از نزدیک در سرزمین‌های فتح شده‌ای همچون [[آذربایجان]] و مناطق مجاور آن، [[شاهد]] [[اختلاف]] مصاحف و [[قرائات قرآن]] [[کریم]] بود، نزد عثمان رفت و او را از پیامدهای چنین اختلافی در میان [[مسلمانان]] برحذر داشته و به [[تدوین قرآن]] واحد فراخواند، از این‌رو عثمان به [[تدبیر]] حذیفه، دستور داد همه مصاحف جز [[مصحف]] [[حفصه دختر عمر]] را سوزاند و از آن مصحف، چند نسخه آماده و هریک را به منطقه‌ای ارسال کردند.<ref>تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۹۹۱ - ۹۹۲؛ صحیح البخاری، ج ۶، ص ۹۹.</ref> از برخی گزارش‌ها برمی‌آید داستان مصاحف در سال ۳۰ رخ داده است<ref> الکامل، ج ۳، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.</ref>؛ نیز گزارش شده است [[حذیفه]] در زمره کسانی بود که در [[کوفه]] بر ضد [[کارگزار]] [[عثمان]] ([[ولید بن عقبه]]) که مرتکب [[فسق]] شده بود، به عثمان [[نامه]] نوشتند که به [[عزل]] او از آن [[شهر]] انجامید؛<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۵.</ref> همچنین گفته شده که مطابق [[نقلی]]، حذیفه جزو ۷ نفری بود که هنگام گذر از [[ربذه]] [[ابوذر غفاری]] را که به تازگی [[رحلت]] کرده بود، پس از [[غسل]] و [[کفن]] به [[خاک]] سپردند<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۳.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


از [[حارث بن سوید]] [[نقل]] شده که گفت: نزد حذیفه بودیم و نام [[عثمان]] به میان آمد. [[حذیفه]] گفت: "به [[خدا]] قسم، عثمان در [[دین]]، [[فاسق]] و در [[زندگی اجتماعی]]، احمق است". هم چنین از [[ابوشریحه]] [[روایت]] شده که حذیفه گفت: "در جستجوی [[رسول خدا]]{{صل}} بودم تا اینکه ایشان را در [[باغی]] و در حالی که در زیر درخت خرمایی به [[خواب]] رفته بود، یافتم. هر چه [[منتظر]] شدم بیدار نشد، پس شاخه‌ای را شکستم و در اثر صدا بیدار شد. مدتی باهم صحبت کردیم تا اینکه [[ابوبکر]] آمد و به من گفت از [[پیامبر]]{{صل}} برایم اجازه ورود بگیر. اجازه گرفتم و او وارد شد. سپس [[عمر]] آمد و با کسب اجازه وارد شد. طولی نکشید [[علی]]{{ع}} آمد. پیامبر{{صل}} فرمود: به او اجازه ورود و مژده [[بهشت]] بده؛ سپس فرمود: "الان پنجمین نفر خواهد آمد که نه اجازه می‌گیرد و نه [[سلام]] می‌کند و او [[اهل]] [[آتش]] است"؛ در این هنگام عثمان آمد و همین که وارد شد، گفت: "یا [[رسول الله]]! برخی از افراد فلان [[قبیله]] با برخی دیگر [[برابری]] می‌کنند"<ref>تقریب المعارف، ابوالصلاح حلبی، ص۲۷۶-۲۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۲۸۳-۲۸۴.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۴.</ref>
از [[حارث بن سوید]] [[نقل]] شده که گفت: نزد حذیفه بودیم و نام [[عثمان]] به میان آمد. [[حذیفه]] گفت: "به [[خدا]] قسم، عثمان در [[دین]]، [[فاسق]] و در [[زندگی اجتماعی]]، احمق است". هم چنین از [[ابوشریحه]] [[روایت]] شده که حذیفه گفت: "در جستجوی [[رسول خدا]] {{صل}} بودم تا اینکه ایشان را در [[باغی]] و در حالی که در زیر درخت خرمایی به [[خواب]] رفته بود، یافتم. هر چه [[منتظر]] شدم بیدار نشد، پس شاخه‌ای را شکستم و در اثر صدا بیدار شد. مدتی باهم صحبت کردیم تا اینکه [[ابوبکر]] آمد و به من گفت از [[پیامبر]] {{صل}} برایم اجازه ورود بگیر. اجازه گرفتم و او وارد شد. سپس [[عمر]] آمد و با کسب اجازه وارد شد. طولی نکشید [[علی]] {{ع}} آمد. پیامبر {{صل}} فرمود: به او اجازه ورود و مژده [[بهشت]] بده؛ سپس فرمود: "الان پنجمین نفر خواهد آمد که نه اجازه می‌گیرد و نه [[سلام]] می‌کند و او [[اهل]] [[آتش]] است"؛ در این هنگام عثمان آمد و همین که وارد شد، گفت: "یا [[رسول الله]]! برخی از افراد فلان [[قبیله]] با برخی دیگر [[برابری]] می‌کنند"<ref>تقریب المعارف، ابوالصلاح حلبی، ص۲۷۶-۲۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۲۸۳-۲۸۴.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۴.</ref>


==حذیفه و [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}==
== حذیفه و [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} ==
به گزارش [[مسعودی]]، حذیفه در [[سال ۳۶ هجری]] در کوفه [[بیمار]] بود و چون خبر [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم]] با علی{{ع}} را شنید، به [[مسجد]] رفت و روی [[منبر]] [[خدا]] را [[شکر]] کرد که هنوز زنده است و بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: "ای [[مردم]]! با علی{{ع}} [[بیعت]] کنید و [[تقوای الهی]] را پیشه سازید و به علی{{ع}} [[یاری]] رسانید. به خدا قسم، علی{{ع}} بر [[حق]] بوده و او [[بهترین]] [[خلق]] بعد از پیامبر{{صل}} تا [[روز قیامت]] است" و به پسرانش سعد و [[صفوان]]، سفارش کرد که از [[یاری]] آن [[حضرت]] دست بر ندارند و او را [[بهترین]] یار در میان رفتگان و بازماندگان از [[صحابه]] دانست و جنگ‌هایی خونین در [[زمان]] آن حضرت را [[پیش‌بینی]] کرد و [[امام علی]]{{ع}} را در آنها مدار [[حق]] شناساند<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۵ - ۴۲۶؛ شرح الاخبار، ج ۲، ص ۱۰ ـ ۱۱.</ref>. [[بلاذری]] <ref>انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۷.</ref> و مسعودی <ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۵.</ref> از [[بیعت]] او با امام علی{{ع}} خبر داده‌اند. برپایه گزارشی، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نامه‌اش به حذیفه او را بر کارگزاری مداین ابقا کرد؛ همچنین نامه‌ای جداگانه به [[مردم]] مداین نوشت و ضمن معرفی حذیفه به مردم وی را ستود<ref>بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۸۷ - ۸۸؛ مصباح البلاغه، ج ۴، ص ۹۵ - ۹۸.</ref>.
به گزارش [[مسعودی]]، حذیفه در [[سال ۳۶ هجری]] در کوفه [[بیمار]] بود و چون خبر [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم]] با علی {{ع}} را شنید، به [[مسجد]] رفت و روی [[منبر]] [[خدا]] را [[شکر]] کرد که هنوز زنده است و بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: "ای [[مردم]]! با علی {{ع}} [[بیعت]] کنید و [[تقوای الهی]] را پیشه سازید و به علی {{ع}} [[یاری]] رسانید. به خدا قسم، علی {{ع}} بر [[حق]] بوده و او [[بهترین]] [[خلق]] بعد از پیامبر {{صل}} تا [[روز قیامت]] است" و به پسرانش سعد و [[صفوان]]، سفارش کرد که از [[یاری]] آن [[حضرت]] دست بر ندارند و او را [[بهترین]] یار در میان رفتگان و بازماندگان از [[صحابه]] دانست و جنگ‌هایی خونین در [[زمان]] آن حضرت را [[پیش‌بینی]] کرد و [[امام علی]] {{ع}} را در آنها مدار [[حق]] شناساند<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۵ - ۴۲۶؛ شرح الاخبار، ج ۲، ص ۱۰ ـ ۱۱.</ref>. [[بلاذری]] <ref>انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۷.</ref> و مسعودی <ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۵.</ref> از [[بیعت]] او با امام علی {{ع}} خبر داده‌اند. برپایه گزارشی، [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در نامه‌اش به حذیفه او را بر کارگزاری مداین ابقا کرد؛ همچنین نامه‌ای جداگانه به [[مردم]] مداین نوشت و ضمن معرفی حذیفه به مردم وی را ستود<ref>بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۸۷ - ۸۸؛ مصباح البلاغه، ج ۴، ص ۹۵ - ۹۸.</ref>.  


در مقابل، براساس گزارش‌های دیگری، [[حذیفه]] هنگام عزیمت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از [[مدینه]] به [[عراق]]، به [[مداین]] رسید و با سخنان خود به [[تشویق]] [[مردم]] برای [[همراهی]] با آن [[حضرت]] پرداخت؛ اما چون خود [[بیمار]] بود، پس از گذشت یک هفته دار [[دنیا]] را [[وداع]] گفت<ref>مروج الذهب، ج ۲،ص ۴۲۵ - ۴۲۶؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۸۶.</ref> به گزارش [[ابن ابی‌الحدید]]، هنگامی که [[علی]]{{ع}} به ذوقار رسید، حذیفه به [[یاران]] خود گفت: خود را به [[امیرالمؤمنین]] و [[وصی]] سیدالمرسلین برسانید که [[حق]] در [[یاری دادن]] اوست<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸.</ref>. در گزارش [[بلاذری]] آمده است هنگامی که [[امام حسن]]{{ع}} و [[عمار]] برای [[بسیج]] مردم برای [[نبرد]] با [[اصحاب جمل]] وارد کوفه شدند، حذیفه در آن شهر بود و دست راستش را بر دست چپش زد و گفت: پس از علی{{ع}} با هیچ قرشی بیعت نمی‌کنم<ref> انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۱۷.</ref>؛ گویا او منزلی نیز در کوفه داشت و این [[زمان]] برای انجام دادن کاری به این شهر آمده بود<ref>انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۲۰۰.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
در مقابل، براساس گزارش‌های دیگری، [[حذیفه]] هنگام عزیمت [[امیرمؤمنان]] {{ع}} از [[مدینه]] به [[عراق]]، به [[مداین]] رسید و با سخنان خود به [[تشویق]] [[مردم]] برای [[همراهی]] با آن [[حضرت]] پرداخت؛ اما چون خود [[بیمار]] بود، پس از گذشت یک هفته دار [[دنیا]] را [[وداع]] گفت<ref>مروج الذهب، ج ۲،ص ۴۲۵ - ۴۲۶؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۸۶.</ref> به گزارش [[ابن ابی‌الحدید]]، هنگامی که [[علی]] {{ع}} به ذوقار رسید، حذیفه به [[یاران]] خود گفت: خود را به [[امیرالمؤمنین]] و [[وصی]] سیدالمرسلین برسانید که [[حق]] در [[یاری دادن]] اوست<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸.</ref>. در گزارش [[بلاذری]] آمده است هنگامی که [[امام حسن]] {{ع}} و [[عمار]] برای [[بسیج]] مردم برای [[نبرد]] با [[اصحاب جمل]] وارد کوفه شدند، حذیفه در آن شهر بود و دست راستش را بر دست چپش زد و گفت: پس از علی {{ع}} با هیچ قرشی بیعت نمی‌کنم<ref> انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۱۷.</ref>؛ گویا او منزلی نیز در کوفه داشت و این [[زمان]] برای انجام دادن کاری به این شهر آمده بود<ref>انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۲۰۰.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


حذیفه در [[دوستی]] و یاری [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[ثابت قدم]] و [[استوار]] بود، از این جهت روایاتی درباره [[فضایل]] آن حضرت از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[نقل]] کرده است؛ از جمله [[زید بن صوحان]] می‌گوید: "در [[بصره]] بودم. [[حذیفه]] [[مردم]] را [[نصیحت]] می‌کرد و آنان را از [[فتنه]] و آشوبی که در [[راه]] بود، می‌ترسانید. مردم از او پرسیدند: راه [[نجات]] و [[رهایی]] چیست؟ او گفت: "در آن دسته‌ای باشید که [[علی]]{{ع}} با آنهاست؛ هر چند بودن با ایشان به حدی که [[جنگ]] کردن و پیش رفتن با دو زانو دشوار است، سخت باشد؛ زیرا از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث| علی امیر البرره و قاتل الفجره منصور من نصره مخذول من خذله الی یوم القیامه}}؛ علی{{ع}} [[امیر]] [[نیکان]] و کشنده بدکاران است. هر که او را [[یاری]] کند، [[خدا]] یاری‌اش کند، و هر که او را [[خوار]] سازد، خدا خوارش کند"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۸۳.</ref>.
حذیفه در [[دوستی]] و یاری [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[ثابت قدم]] و [[استوار]] بود، از این جهت روایاتی درباره [[فضایل]] آن حضرت از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[نقل]] کرده است؛ از جمله [[زید بن صوحان]] می‌گوید: "در [[بصره]] بودم. [[حذیفه]] [[مردم]] را [[نصیحت]] می‌کرد و آنان را از [[فتنه]] و آشوبی که در [[راه]] بود، می‌ترسانید. مردم از او پرسیدند: راه [[نجات]] و [[رهایی]] چیست؟ او گفت: "در آن دسته‌ای باشید که [[علی]] {{ع}} با آنهاست؛ هر چند بودن با ایشان به حدی که [[جنگ]] کردن و پیش رفتن با دو زانو دشوار است، سخت باشد؛ زیرا از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث| علی امیر البرره و قاتل الفجره منصور من نصره مخذول من خذله الی یوم القیامه}}؛ علی {{ع}} [[امیر]] [[نیکان]] و کشنده بدکاران است. هر که او را [[یاری]] کند، [[خدا]] یاری‌اش کند، و هر که او را [[خوار]] سازد، خدا خوارش کند"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۸۳.</ref>.


ابن زفر می‌گوید: "هنگام [[جان]] دادن حذیفه کنار او بودم. در آخرین لحظه زندگی‌اش که پارچه‌ای روی صورتش افکنده بودم، سر را زیر پارچه کرده و پرسیدم: اکنون که فتنه [[طلحه]] و [[زبیر]] با [[علی بن ابی طالب]] پیش آمده، به من چه دستوری می‌دهی؟ گفت: "همین که از [[دفن]] من خلاص شدی، بر پشت مرکبت بنشین و به علی بن ابی طالب ملحق شو؛ زیرا او بر [[حق]] است و حق از او جدا نمی‌شود"<ref>ألامالی، شیخ طوسی، ص۴۸۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۴-۳۶۶.</ref>
ابن زفر می‌گوید: "هنگام [[جان]] دادن حذیفه کنار او بودم. در آخرین لحظه زندگی‌اش که پارچه‌ای روی صورتش افکنده بودم، سر را زیر پارچه کرده و پرسیدم: اکنون که فتنه [[طلحه]] و [[زبیر]] با [[علی بن ابی طالب]] پیش آمده، به من چه دستوری می‌دهی؟ گفت: "همین که از [[دفن]] من خلاص شدی، بر پشت مرکبت بنشین و به علی بن ابی طالب ملحق شو؛ زیرا او بر [[حق]] است و حق از او جدا نمی‌شود"<ref>ألامالی، شیخ طوسی، ص۴۸۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۴-۳۶۶.</ref>


==حذیفه و [[اهل بیت]]==
== حذیفه و [[اهل بیت]] ==
مناقب‌نویسان هنگام شمارش [[مناقب امام علی]]{{ع}} از زبان حذیفه، مناقبی را از [[رسول‌خدا]]{{صل}} برای آن [[حضرت]] ذکر کرده‌اند؛ از جمله به گزارش حذیفه، [[پیامبر]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را [[صدّیق]] اکبر و [[فاروق]] اکبر خواند<ref>مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۱۵۲.</ref>؛ همچنین آمده است که حذیفه در جواب [[ربیعة بن مالک سعدی]] که از زبان [[مردم بصره]] کسانی مانند او را به [[افراط]] در [[حق]] آن حضرت متهم می‌کنند، در خطاب به [[ربیعه]] اظهار داشت: درباره مردی جویا می‌شوی که اگر عمل همه [[صحابه پیامبر]]{{صل}} در یک کفه ترازو و عمل علی در کفه دیگر قرار گیرد، باز عمل او ترجیح دارد<ref> شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۶۰ - ۶۱؛ بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۲۵۶ - ۲۵۷.</ref>، چنان‌که عمل علی{{ع}} در [[روز]] [[خندق]] در [[قتل]] [[عمرو بن عبدود]] بر تمام [[اعمال امت]] [[محمد]]{{صل}} تا [[روز قیامت]] [[برتری]] دار<ref> مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۲۲۲ - ۲۲۳.</ref> و نیز به گفته او [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: تارکان [[ولایت علی]]{{ع}} از [[دین]] من خارج هستند»، یا «علیٌّ [[خیر البشر]]»<ref> مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۴۱۱، ۵۲۳؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۴۳، ۱۹۵ - ۱۹۶.</ref>. [[حدیث غدیر]] نیز از حذیفه [[نقل]] شده است، چنان که وی از [[راویان حدیث]] "[[صالح]] المؤمنین" است، که براساس آن پیامبر{{صل}} مراد از "صالحُ المُؤمِنین" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ}}<ref>«و بسا شهرا که ما آن را از میان بردیم و عذاب ما شباهنگام یا به نیمروز هنگامی که (مردم) غنوده بودند آن را فرا گرفت» سوره اعراف، آیه 4.</ref> را علی{{ع}} دانسته‌اند<ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۴۷ - ۳۴۸؛ ۳۸۳ - ۳۸۴.</ref>.  
مناقب‌نویسان هنگام شمارش [[مناقب امام علی]] {{ع}} از زبان حذیفه، مناقبی را از [[رسول‌خدا]] {{صل}} برای آن [[حضرت]] ذکر کرده‌اند؛ از جمله به گزارش حذیفه، [[پیامبر]] {{صل}} [[علی]] {{ع}} را [[صدّیق]] اکبر و [[فاروق]] اکبر خواند<ref>مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۱۵۲.</ref>؛ همچنین آمده است که حذیفه در جواب [[ربیعة بن مالک سعدی]] که از زبان [[مردم بصره]] کسانی مانند او را به [[افراط]] در [[حق]] آن حضرت متهم می‌کنند، در خطاب به [[ربیعه]] اظهار داشت: درباره مردی جویا می‌شوی که اگر عمل همه [[صحابه پیامبر]] {{صل}} در یک کفه ترازو و عمل علی در کفه دیگر قرار گیرد، باز عمل او ترجیح دارد<ref> شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۶۰ - ۶۱؛ بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۲۵۶ - ۲۵۷.</ref>، چنان‌که عمل علی {{ع}} در [[روز]] [[خندق]] در [[قتل]] [[عمرو بن عبدود]] بر تمام [[اعمال امت]] [[محمد]] {{صل}} تا [[روز قیامت]] [[برتری]] دار<ref> مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۲۲۲ - ۲۲۳.</ref> و نیز به گفته او [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: تارکان [[ولایت علی]] {{ع}} از [[دین]] من خارج هستند»، یا «علیٌّ [[خیر البشر]]»<ref> مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۴۱۱، ۵۲۳؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۴۳، ۱۹۵ - ۱۹۶.</ref>. [[حدیث غدیر]] نیز از حذیفه [[نقل]] شده است، چنان که وی از [[راویان حدیث]] "[[صالح]] المؤمنین" است، که براساس آن پیامبر {{صل}} مراد از "صالحُ المُؤمِنین" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ}}<ref>«و بسا شهرا که ما آن را از میان بردیم و عذاب ما شباهنگام یا به نیمروز هنگامی که (مردم) غنوده بودند آن را فرا گرفت» سوره اعراف، آیه 4.</ref> را علی {{ع}} دانسته‌اند<ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۴۷ - ۳۴۸؛ ۳۸۳ - ۳۸۴.</ref>.  


[[روایات]] دیگری نیز از [[حذیفه]] در [[شأن]] و [[منزلت حضرت فاطمه]]{{س}} و [[اهل بیت]]{{عم}} [[نقل]] شده است<ref>بنگرید: کشف الغمه، ج ۲، ص ۹۵، ۲۱۹.</ref> که تصریح [[پیامبر]]{{صل}} بر [[امامان دوازده‌گانه]] پس از خود از دیگر روایت‌های حذیفه است<ref>کفایة الاثر، ص ۱۳۶ - ۱۳۸.</ref>. [[شجاعت امام علی]]{{ع}} در [[خندق]]،<ref> الارشاد، ج ۱، ص ۱۰۳؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۶.</ref> [[برادری امام علی با پیامبر]]{{صل}}، [[رخداد غدیر]]،<ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۸۳ - ۳۸۴.</ref> بهشتی بودن اهل بیت و [[دوستداران]] آنان<ref> مناقب، ابن مردویه، ص ۷۳.</ref>، [[حسنین]] آقای [[جوانان]] بهشت‌اند<ref>مسند احمد، ج ۳، ص ۳.</ref>، بهشتی بودن [[محب]] [[علی]]<ref>مناقب، ابن مردویه، ص ۷۲.</ref> و [[روایت]] درباره [[امام مهدی]]<ref>الغیبه، ص ۴۷۰.</ref> از آن جمله‌اند که منابع [[فریقین]] بدان‌ها اشاره دارند<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>.
[[روایات]] دیگری نیز از [[حذیفه]] در [[شأن]] و [[منزلت حضرت فاطمه]] {{س}} و [[اهل بیت]] {{عم}} [[نقل]] شده است<ref>بنگرید: کشف الغمه، ج ۲، ص ۹۵، ۲۱۹.</ref> که تصریح [[پیامبر]] {{صل}} بر [[امامان دوازده‌گانه]] پس از خود از دیگر روایت‌های حذیفه است<ref>کفایة الاثر، ص ۱۳۶ - ۱۳۸.</ref>. [[شجاعت امام علی]] {{ع}} در [[خندق]]،<ref> الارشاد، ج ۱، ص ۱۰۳؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۶.</ref> [[برادری امام علی با پیامبر]] {{صل}}، [[رخداد غدیر]]،<ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۸۳ - ۳۸۴.</ref> بهشتی بودن اهل بیت و [[دوستداران]] آنان<ref> مناقب، ابن مردویه، ص ۷۳.</ref>، [[حسنین]] آقای [[جوانان]] بهشت‌اند<ref>مسند احمد، ج ۳، ص ۳.</ref>، بهشتی بودن [[محب]] [[علی]]<ref>مناقب، ابن مردویه، ص ۷۲.</ref> و [[روایت]] درباره [[امام مهدی]]<ref>الغیبه، ص ۴۷۰.</ref> از آن جمله‌اند که منابع [[فریقین]] بدان‌ها اشاره دارند<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>.


==[[پیشگویی]] حذیفه==
== [[پیشگویی]] حذیفه ==
حذیفه به خاطر تعلیمات [[پیامبر]]{{صل}} و [[امیر مؤمنان]] نه تنها [[منافقان]] را می‌شناخت بلکه از بسیاری از امور [[آینده]] نیز خبر داشت و گاهی به [[مردم]] هم خبر می‌داد؛ لذا خود او می‌گفت: همه [[یاران]] از پیامبر{{صل}} درباره [[خوبی‌ها]] می‌پرسیدند ولی من از [[بدی‌ها]] می‌پرسیدم<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰۳؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۲۲.</ref>. روزی گفت: "اگر آنچه را از پیامبر شنیده ام، برای شما بگویم، سیلی‌ها بر صورتم می‌نوازید. مردم گفتند: [[پناه]] بر [[خدا]]! ما چنین می‌کنیم؟ حذیفه گفت: "اگر بگویم یکی از ام المؤمنین‌ها در [[جنگ]] سنگینی با شما خواهد جنگید، حرف مرا می‌پذیرید؟ مردم گفتند: [[خیر]]! چه کسی است که این حرف را بپذیرد! سپس حذیفه گفت: "حمیرا ([[عایشه]]) مادرتان در میان لشکری که [[کفار]] راهنمای او هستند، به جنگ شما خواهد آمد"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۲.</ref>.
حذیفه به خاطر تعلیمات [[پیامبر]] {{صل}} و [[امیر مؤمنان]] نه تنها [[منافقان]] را می‌شناخت بلکه از بسیاری از امور [[آینده]] نیز خبر داشت و گاهی به [[مردم]] هم خبر می‌داد؛ لذا خود او می‌گفت: همه [[یاران]] از پیامبر {{صل}} درباره [[خوبی‌ها]] می‌پرسیدند ولی من از [[بدی‌ها]] می‌پرسیدم<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰۳؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۲۲.</ref>. روزی گفت: "اگر آنچه را از پیامبر شنیده ام، برای شما بگویم، سیلی‌ها بر صورتم می‌نوازید. مردم گفتند: [[پناه]] بر [[خدا]]! ما چنین می‌کنیم؟ حذیفه گفت: "اگر بگویم یکی از ام المؤمنین‌ها در [[جنگ]] سنگینی با شما خواهد جنگید، حرف مرا می‌پذیرید؟ مردم گفتند: [[خیر]]! چه کسی است که این حرف را بپذیرد! سپس حذیفه گفت: "حمیرا ([[عایشه]]) مادرتان در میان لشکری که [[کفار]] راهنمای او هستند، به جنگ شما خواهد آمد"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۲.</ref>.


[[حبه عرنی]] گوید: در روز [[جنگ جمل]] که دو [[لشکر]] با هم روبه رو شدند، منادی [[امیر المؤمنین]]{{ع}} ندا داد: تا [[دستور]] نداده‌ام هیچ یک از شما شروع به [[جنگ]] نکند. لشکر [[جمل]] شروع به [[تیراندازی]] کردند. به [[حضرت]] [[شکایت]] کردیم که ما را تیر [[باران]] کردند، حضرت فرمود: "دست نگه دارید"[[اطاعت]] کردیم تا اینکه به خاطر تیراندازی عده‌ای از ما را کشتند. به [[امام]]{{ع}} گفتیم: یا [[امیرالمؤمنین]]! ما را کشتند، حضرت فرمود: "حمله کنید، [[خدا]] شما را [[برکت]] دهد". پس بر ایشان حمله کردیم تا جایی که نیزه‌های ما به هم می‌رسید. سپس منادی [[علی]]{{ع}} ندا داد که با [[شمشیر]] بجنگید؛ شمشیرها را بر خودها می‌زدیم ولی اثر نمی‌کرد. باز منادی ندا داد که به پاها بزنید؛ هیچ وقت به اندازه آن [[روز]] پای بریده دیده نشده بود. در این وقت به یاد گفته [[حذیفه]] افتادم و دانستم که گفتارش درست است. باز منادی امیر المؤمنین{{ع}} ندا داد که شتر را از میان بردارید که آن، [[شیطان]] است. مردی شتر [[عایشه]] را پی کرد و یک دستش را [[برید]]. شتر به [[زمین]] خوابید در حالی که از دهان [[کف]] می‌ریخت. در این حال، عایشه ناله‌ای کرد و [[مردم بصره]] و [[لشکریان]] عایشه فرار کردند. پس منادی ندا کرد که مجروحان را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، هر که درب خانه‌اش را ببندد و هر که [[سلاح]] را بر زمین بگذارد، نیز در [[امان]] است"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۵۸-۵۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۶-۳۶۷.</ref>
[[حبه عرنی]] گوید: در روز [[جنگ جمل]] که دو [[لشکر]] با هم روبه رو شدند، منادی [[امیر المؤمنین]] {{ع}} ندا داد: تا [[دستور]] نداده‌ام هیچ یک از شما شروع به [[جنگ]] نکند. لشکر [[جمل]] شروع به [[تیراندازی]] کردند. به [[حضرت]] [[شکایت]] کردیم که ما را تیر [[باران]] کردند، حضرت فرمود: "دست نگه دارید"[[اطاعت]] کردیم تا اینکه به خاطر تیراندازی عده‌ای از ما را کشتند. به [[امام]] {{ع}} گفتیم: یا [[امیرالمؤمنین]]! ما را کشتند، حضرت فرمود: "حمله کنید، [[خدا]] شما را [[برکت]] دهد". پس بر ایشان حمله کردیم تا جایی که نیزه‌های ما به هم می‌رسید. سپس منادی [[علی]] {{ع}} ندا داد که با [[شمشیر]] بجنگید؛ شمشیرها را بر خودها می‌زدیم ولی اثر نمی‌کرد. باز منادی ندا داد که به پاها بزنید؛ هیچ وقت به اندازه آن [[روز]] پای بریده دیده نشده بود. در این وقت به یاد گفته [[حذیفه]] افتادم و دانستم که گفتارش درست است. باز منادی امیر المؤمنین {{ع}} ندا داد که شتر را از میان بردارید که آن، [[شیطان]] است. مردی شتر [[عایشه]] را پی کرد و یک دستش را [[برید]]. شتر به [[زمین]] خوابید در حالی که از دهان [[کف]] می‌ریخت. در این حال، عایشه ناله‌ای کرد و [[مردم بصره]] و [[لشکریان]] عایشه فرار کردند. پس منادی ندا کرد که مجروحان را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، هر که درب خانه‌اش را ببندد و هر که [[سلاح]] را بر زمین بگذارد، نیز در [[امان]] است"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۵۸-۵۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۶-۳۶۷.</ref>


==حذیفه و [[خواندن نماز]] بر [[بدن]] [[حضرت زهرا]]{{صل}}==
== حذیفه و [[خواندن نماز]] بر [[بدن]] [[حضرت زهرا]] {{صل}} ==
حذیفه از افرادی است که بر بدن حضرت زهرا{{س}} [[نماز]] خواند و علی{{ع}} درباره حذیفه چنین فرموده است: {{متن حدیث|ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ، مِنْهُمْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِيُّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَيْفَةُ وَ كَانَ عَلِيٌّ يَقُولُ وَ أَنَا إِمَامُهُمْ، وَ هُمُ اَلَّذِينَ صَلَّوْا عَلَى فَاطِمَةَ}}<ref>رجال کشی، کشی، ص۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۷؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵.</ref>
حذیفه از افرادی است که بر بدن حضرت زهرا {{س}} [[نماز]] خواند و علی {{ع}} درباره حذیفه چنین فرموده است: {{متن حدیث|ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ، مِنْهُمْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِيُّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَيْفَةُ وَ كَانَ عَلِيٌّ يَقُولُ وَ أَنَا إِمَامُهُمْ، وَ هُمُ اَلَّذِينَ صَلَّوْا عَلَى فَاطِمَةَ}}<ref>رجال کشی، کشی، ص۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۷؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵.</ref>


==حذیفه و [[حکومت]] [[مدائن]]==
== حذیفه و [[حکومت]] [[مدائن]] ==
حذیفه به دستور [[عمر]]، [[والی]] [[مدائن]] شد و عمر به [[مردم]] مدائن چنین نوشت: سخنان کسی را که نزد شما فرستادم، گوش کنید و از او [[اطاعت]] کنید و هر چه از شما [[طلب]] کرد، به او بدهید. هنگامی که [[حذیفه]] به مدائن رسید، [[رئیس]] [[قبیله]] به استقبال او آمد و از خواسته‌های او پرسید. حذیفه در جواب گفت: "تا وقتی نزد شما هستم، از شما طعامی برای خودم و علفی برای مرکبم می‌خواهم"<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۶۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۸۶.</ref>.
حذیفه به دستور [[عمر]]، [[والی]] [[مدائن]] شد و عمر به [[مردم]] مدائن چنین نوشت: سخنان کسی را که نزد شما فرستادم، گوش کنید و از او [[اطاعت]] کنید و هر چه از شما [[طلب]] کرد، به او بدهید. هنگامی که [[حذیفه]] به مدائن رسید، [[رئیس]] [[قبیله]] به استقبال او آمد و از خواسته‌های او پرسید. حذیفه در جواب گفت: "تا وقتی نزد شما هستم، از شما طعامی برای خودم و علفی برای مرکبم می‌خواهم"<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۶۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۸۶.</ref>.


پس از عمر، [[عثمان بن عفان]]، [[حارث بن حکم]] را والی مدائن کرد ولی او با مردم بد [[رفتاری]] کرد و [[اهل]] مدائن از وی ناراضی بودند تا اینکه در اواخر [[خلافت عثمان]] جمعی از مردم مدائن به [[مدینه]] آمده و از او نزد [[خلیفه]] [[شکایت]] کردند. [[عثمان]] حارث را برکنار و حذیفه را [[حاکم]] آنجا قرار داد. حذیفه در مدائن بود تا اینکه خلیفه کشته شد و [[علی]]{{ع}} به [[خلافت]] رسید. [[امام علی]]{{ع}} حذیفه را در [[حکومت]] خود باقی گذاشت و کارهای او را [[تأیید]] و به وسیله نامه‌ای حکومت او را به مردم [[ابلاغ]] کرد و نامه‌ای هم به این مضمون به حذیفه نگاشت: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ از [[بنده]] [[خدا]] علی، [[امیر مؤمنان]]، به [[حذیفة بن الیمان]]؛ [[درود]] بر تو، من تو را در آنچه قبلا به عهده داشتی، برقرار ساختم و حساب [[مالیات]] و کار روستاها و مالیاتی که از غیر [[مسلمانان]] دریافت می‌شود را به تو واگذار کردم. در کارهای خود از افرادی که به [[دینداری]] و [[درستی]] آنها [[اطمینان]] کامل داری، کمک بجوی؛ زیرا رعایت این مسائل در [[کارها]] سبب [[عزت]] و آبروی تو و کسی که تو را حاکم قرار داده، است. تو را در پنهان و آشکار به [[پرهیزکاری]] و اطاعت [[پروردگار]] سفارش می‌کنم. از [[عذاب]] خدا در پنهان و آشکار بترس و نسبت به [[نیکوکار]] [[احسان]] و بدکار را [[کیفر]] کن و در [[کارها]] [[نرمی]] و [[ملایمت]] را پیشه خودگردان و با [[رعیت]] با [[عدالت]] [[رفتار]] کن؛ زیرا درباره آنها از تو سؤال می‌شود و با [[ستمدیدگان]] به [[انصاف]] رفتار کن و از خطای [[مردمان]] بگذر و تا حدی که می‌توانی روش نیکویی در پیش گیر که [[خدا]] [[نیکوکاران]] را [[پاداش]] می‌دهد. به تو [[دستور]] می‌دهم [[مالیات]] [[زمین‌ها]] را به [[حق]] و انصاف بستانی و از آنچه قبل از تو می‌داده‌اند، فراتر نرو و کمتر از آن هم مگیر و [[قانون]] جدیدی برای ایشان پدید نیاور و پس از گرفتن مالیات، آن را میان مستحقان به طور مساوی و با عدالت تقسیم کن در مقابل رعیت [[متواضع]] باش و در مجالس همه را یکسان ببین و باید [[نزدیکان]] تو با افراد [[بیگانه]] در [[حقوق]]، یکسان باشند و در میان [[مردم]] به حق [[حکم]] کن و [[دادگری]] را میان مردم زنده کن و از [[خواهش‌های نفسانی]] [[پیروی]] مکن و در اجرای حق از [[سرزنش]] دیگران مترس زیرا خدا با [[پرهیزکاران]] و نیکوکاران است"<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۸۸-۸۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۶۰۴.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۷-۳۶۹.</ref>
پس از عمر، [[عثمان بن عفان]]، [[حارث بن حکم]] را والی مدائن کرد ولی او با مردم بد [[رفتاری]] کرد و [[اهل]] مدائن از وی ناراضی بودند تا اینکه در اواخر [[خلافت عثمان]] جمعی از مردم مدائن به [[مدینه]] آمده و از او نزد [[خلیفه]] [[شکایت]] کردند. [[عثمان]] حارث را برکنار و حذیفه را [[حاکم]] آنجا قرار داد. حذیفه در مدائن بود تا اینکه خلیفه کشته شد و [[علی]] {{ع}} به [[خلافت]] رسید. [[امام علی]] {{ع}} حذیفه را در [[حکومت]] خود باقی گذاشت و کارهای او را [[تأیید]] و به وسیله نامه‌ای حکومت او را به مردم [[ابلاغ]] کرد و نامه‌ای هم به این مضمون به حذیفه نگاشت: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ از [[بنده]] [[خدا]] علی، [[امیر مؤمنان]]، به [[حذیفة بن الیمان]]؛ [[درود]] بر تو، من تو را در آنچه قبلا به عهده داشتی، برقرار ساختم و حساب [[مالیات]] و کار روستاها و مالیاتی که از غیر [[مسلمانان]] دریافت می‌شود را به تو واگذار کردم. در کارهای خود از افرادی که به [[دینداری]] و [[درستی]] آنها [[اطمینان]] کامل داری، کمک بجوی؛ زیرا رعایت این مسائل در [[کارها]] سبب [[عزت]] و آبروی تو و کسی که تو را حاکم قرار داده، است. تو را در پنهان و آشکار به [[پرهیزکاری]] و اطاعت [[پروردگار]] سفارش می‌کنم. از [[عذاب]] خدا در پنهان و آشکار بترس و نسبت به [[نیکوکار]] [[احسان]] و بدکار را [[کیفر]] کن و در [[کارها]] [[نرمی]] و [[ملایمت]] را پیشه خودگردان و با [[رعیت]] با [[عدالت]] [[رفتار]] کن؛ زیرا درباره آنها از تو سؤال می‌شود و با [[ستمدیدگان]] به [[انصاف]] رفتار کن و از خطای [[مردمان]] بگذر و تا حدی که می‌توانی روش نیکویی در پیش گیر که [[خدا]] [[نیکوکاران]] را [[پاداش]] می‌دهد. به تو [[دستور]] می‌دهم [[مالیات]] [[زمین‌ها]] را به [[حق]] و انصاف بستانی و از آنچه قبل از تو می‌داده‌اند، فراتر نرو و کمتر از آن هم مگیر و [[قانون]] جدیدی برای ایشان پدید نیاور و پس از گرفتن مالیات، آن را میان مستحقان به طور مساوی و با عدالت تقسیم کن در مقابل رعیت [[متواضع]] باش و در مجالس همه را یکسان ببین و باید [[نزدیکان]] تو با افراد [[بیگانه]] در [[حقوق]]، یکسان باشند و در میان [[مردم]] به حق [[حکم]] کن و [[دادگری]] را میان مردم زنده کن و از [[خواهش‌های نفسانی]] [[پیروی]] مکن و در اجرای حق از [[سرزنش]] دیگران مترس زیرا خدا با [[پرهیزکاران]] و نیکوکاران است"<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۸۸-۸۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۶۰۴.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۷-۳۶۹.</ref>


==[[حذیفه]] و [[عقد]] [[شهربانو]] برای [[امام حسین]]{{ع}}==
== [[حذیفه]] و [[عقد]] [[شهربانو]] برای [[امام حسین]] {{ع}} ==
هنگامی که [[اسیران]] [[لشکر]] [[ایران]] را به [[مدینه]] آوردند، [[عثمان]] [[تصمیم]] گرفت آنان نیز مانند سایر اسیران فروخته شوند. [[علی]]{{ع}} فرمود: [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: بزرگان هر قومی را گرامی بدارید. اینان برخی از بزرگان [[قوم]] خود هستند، به علاوه علاقمند به اسلامند، باید آنان را [[آزاد]] کرد و [[زنان]] را نیز در امر [[ازدواج]] آزاد گذاشت. من حق خود و سهم [[بنی هاشم]] را آزاد کردم". [[مهاجران]] و [[انصار]] هم گفتند: ما هم سهم خود را به تو بخشیدیم. عثمان گفت: "علی پیشی گرفت و تصمیم مرا [[شکست]]". عده‌ای خواستار ازدواج با [[دختران]] شاهان و شاهزادگان ایران شدند. [[امیر مؤمنان]] فرمود: "ایشان آزادند هر که را بخواهند، برگزینند". هر کدام کسی را برگزید تا این که نوبت به [[شهربانو]] رسید. وی [[امام حسین]]{{ع}} را [[انتخاب]] کرد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمود: "کسی را [[وکیل]] قرار بده تا تو را [[عقد]] کند". او گفت: "شما وکیل هستید". [[حضرت]]{{ع}} [[حذیفه]] را وکیل قرار داد تا شهربانو را برای [[امام حسین]]{{ع}} عقد کند، سپس حذیفه [[خطبه]] عقد را خواند<ref>العدد القویه، علی بن یوسف حلی، ص۵۷.</ref>.
هنگامی که [[اسیران]] [[لشکر]] [[ایران]] را به [[مدینه]] آوردند، [[عثمان]] [[تصمیم]] گرفت آنان نیز مانند سایر اسیران فروخته شوند. [[علی]] {{ع}} فرمود: [[پیامبر]] {{صل}} می‌فرمود: بزرگان هر قومی را گرامی بدارید. اینان برخی از بزرگان [[قوم]] خود هستند، به علاوه علاقمند به اسلامند، باید آنان را [[آزاد]] کرد و [[زنان]] را نیز در امر [[ازدواج]] آزاد گذاشت. من حق خود و سهم [[بنی هاشم]] را آزاد کردم". [[مهاجران]] و [[انصار]] هم گفتند: ما هم سهم خود را به تو بخشیدیم. عثمان گفت: "علی پیشی گرفت و تصمیم مرا [[شکست]]". عده‌ای خواستار ازدواج با [[دختران]] شاهان و شاهزادگان ایران شدند. [[امیر مؤمنان]] فرمود: "ایشان آزادند هر که را بخواهند، برگزینند". هر کدام کسی را برگزید تا این که نوبت به [[شهربانو]] رسید. وی [[امام حسین]] {{ع}} را [[انتخاب]] کرد. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او فرمود: "کسی را [[وکیل]] قرار بده تا تو را [[عقد]] کند". او گفت: "شما وکیل هستید". [[حضرت]] {{ع}} [[حذیفه]] را وکیل قرار داد تا شهربانو را برای [[امام حسین]] {{ع}} عقد کند، سپس حذیفه [[خطبه]] عقد را خواند<ref>العدد القویه، علی بن یوسف حلی، ص۵۷.</ref>.


برخی از [[روایات]] عقد شهربانو را در [[زمان]] [[خلافت عمر]]<ref>دلائل الامامه، محمد بن جریر الطبری، ص۱۹۴؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۲۵؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۷.</ref> و برخی دیگر نیز در زمان [[خلافت عثمان]] ذکر می‌کنند و همین درست است؛ زیرا [[اسیر]] شدن [[دختران]] یزگرد بعد از کشته شدن وی اتفاق افتاده و این موضوع را نیز در زمان [[حکومت عثمان]] ذکر کرده‌اند<ref>عیون اخبار الرضاع، شیخ صدوق، ج۲، ص۱۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۹، ص۲۵۷ و ج۳۸، ص۱۲۷.</ref>.
برخی از [[روایات]] عقد شهربانو را در [[زمان]] [[خلافت عمر]]<ref>دلائل الامامه، محمد بن جریر الطبری، ص۱۹۴؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۲۵؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۷.</ref> و برخی دیگر نیز در زمان [[خلافت عثمان]] ذکر می‌کنند و همین درست است؛ زیرا [[اسیر]] شدن [[دختران]] یزگرد بعد از کشته شدن وی اتفاق افتاده و این موضوع را نیز در زمان [[حکومت عثمان]] ذکر کرده‌اند<ref>عیون اخبار الرضاع، شیخ صدوق، ج۲، ص۱۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۹، ص۲۵۷ و ج۳۸، ص۱۲۷.</ref>.


هم چنین [[تولد]] [[امام سجاد]]{{ع}} در زمان [[خلافت امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} بوده است و شهربانو، دختر یزگرد که [[همسر]] امام حسین{{ع}} بود، غیر از امام سجاد{{ع}} [[فرزندی]] نداشته است و اگر [[ازدواج]] او در زمان خلافت عمر بوده باشد، باید شهربانو بعد از گذشت بیست سال از ازدواجش با امام حسین{{ع}}، امام سجاد{{ع}} را به [[دنیا]] آورده باشد و این پذیرفتنی نیست. پس نتیجه می‌گیریم عقد شهربانو در زمان خلافت عثمان بوده است. و [[علامه مجلسی]] اضافه می‌کند بعید نیست [[عمر]] در این [[روایت]] تصحیف شده باشد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۶، ص۱۰.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۹-۳۷۰.</ref>
هم چنین [[تولد]] [[امام سجاد]] {{ع}} در زمان [[خلافت امیرالمؤمنین]] [[علی]] {{ع}} بوده است و شهربانو، دختر یزگرد که [[همسر]] امام حسین {{ع}} بود، غیر از امام سجاد {{ع}} [[فرزندی]] نداشته است و اگر [[ازدواج]] او در زمان خلافت عمر بوده باشد، باید شهربانو بعد از گذشت بیست سال از ازدواجش با امام حسین {{ع}}، امام سجاد {{ع}} را به [[دنیا]] آورده باشد و این پذیرفتنی نیست. پس نتیجه می‌گیریم عقد شهربانو در زمان خلافت عثمان بوده است. و [[علامه مجلسی]] اضافه می‌کند بعید نیست [[عمر]] در این [[روایت]] تصحیف شده باشد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۶، ص۱۰.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۶۹-۳۷۰.</ref>


==حذیفه و نقل [[روایات]] از [[پیامبر]]{{صل}}==
== حذیفه و نقل [[روایات]] از [[پیامبر]] {{صل}} ==
حذیفه [[راوی حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} بود. کسانی چون [[عمر]]، [[ابوعبیده]]، [[ابووائل]] و... از او [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۰: تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۹۳.</ref>. [[بخاری]] از او ۸ [[حدیث]] و مسلم ۱۷ حدیث گزارش کرده‌اند.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۶۱.</ref> موضوع [[روایات]] او [[طهارت]]، [[وضو]]، مسح، [[معرفت خدا]]، [[نماز]]، [[زنا]]، [[قرائت قرآن]]<ref> الخصال، ص ۳۲۰؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۳۸۲ - ۴۰۸.</ref>، [[خروج دجال]]<ref> مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۳ - ۴۰۵؛ صحیح البخاری، ج ۸، ص ۱۰۳.</ref> و حدیث [[دابة الارض]] <ref>المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۷۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵.</ref> است. [[دانشمندان]] [[شیعی]] نیز همچون [[اهل سنت]] حذیفه را [[ثقه]] دانسته‌اند.<ref>ر. ک: رجال کشی، ج ۱، ص ۱۷۸.</ref> برخی [[احادیث]] نقل شده در منابع شیعی از جهت متن با اهل سنت مشترک‌اند.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
حذیفه [[راوی حدیث]] [[پیامبر]] {{صل}} بود. کسانی چون [[عمر]]، [[ابوعبیده]]، [[ابووائل]] و... از او [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۰: تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۹۳.</ref>. [[بخاری]] از او ۸ [[حدیث]] و مسلم ۱۷ حدیث گزارش کرده‌اند.<ref> سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۶۱.</ref> موضوع [[روایات]] او [[طهارت]]، [[وضو]]، مسح، [[معرفت خدا]]، [[نماز]]، [[زنا]]، [[قرائت قرآن]]<ref> الخصال، ص ۳۲۰؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۳۸۲ - ۴۰۸.</ref>، [[خروج دجال]]<ref> مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۳ - ۴۰۵؛ صحیح البخاری، ج ۸، ص ۱۰۳.</ref> و حدیث [[دابة الارض]] <ref>المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۷۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵.</ref> است. [[دانشمندان]] [[شیعی]] نیز همچون [[اهل سنت]] حذیفه را [[ثقه]] دانسته‌اند.<ref>ر. ک: رجال کشی، ج ۱، ص ۱۷۸.</ref> برخی [[احادیث]] نقل شده در منابع شیعی از جهت متن با اهل سنت مشترک‌اند.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>


برخی از [[روایات]] نقل شده از حذیفه عبارت است از:
برخی از [[روایات]] نقل شده از حذیفه عبارت است از:
#حذیفه می‌گوید: "از [[رسول خدا]]{{صل}} درباره تمام آنچه تا [[روز قیامت]] اتفاق می‌افتد، سؤال کردم و ایشان جواب فرمودند، مگر آن چیزی که [[اهل]] [[مدینه]] را از مدینه خارج می‌کند"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۰؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۸۳.</ref>.
# حذیفه می‌گوید: "از [[رسول خدا]] {{صل}} درباره تمام آنچه تا [[روز قیامت]] اتفاق می‌افتد، سؤال کردم و ایشان جواب فرمودند، مگر آن چیزی که [[اهل]] [[مدینه]] را از مدینه خارج می‌کند"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۰؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۸۳.</ref>.
#حذیفه می‌گوید: "[[شب]] هنگام پیامبر [[نماز]] عشاء را به جا آوردند و از [[مسجد]] خارج شدند، من نیز همراه ایشان از مسجد خارج شدم. در این هنگام حالتی برای [[پیامبر]]{{صل}} پیش آمد. سپس به من فرمود: "آیا آن چیزی که برای من پیش آمد، دیدی؟" گفتم: بله متوجه شدم و دیدم. پیامبر{{صل}} فرمودند: یکی از [[ملائکه]] بود که به [[اذن خداوند]] بر من [[سلام]] کرد و [[بشارت]] داد [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}} هر دو، [[سید]] [[اهل بهشت]] و [[فاطمه]]{{ع}} سید [[زنان]] اهل بهشت هستند"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۸۱؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۷، ص۷۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۹.</ref>.
# حذیفه می‌گوید: "[[شب]] هنگام پیامبر [[نماز]] عشاء را به جا آوردند و از [[مسجد]] خارج شدند، من نیز همراه ایشان از مسجد خارج شدم. در این هنگام حالتی برای [[پیامبر]] {{صل}} پیش آمد. سپس به من فرمود: "آیا آن چیزی که برای من پیش آمد، دیدی؟" گفتم: بله متوجه شدم و دیدم. پیامبر {{صل}} فرمودند: یکی از [[ملائکه]] بود که به [[اذن خداوند]] بر من [[سلام]] کرد و [[بشارت]] داد [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} هر دو، [[سید]] [[اهل بهشت]] و [[فاطمه]] {{ع}} سید [[زنان]] اهل بهشت هستند"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۸۱؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۷، ص۷۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۹.</ref>.
#ربیعۀ سعدی می‌گوید: "به [[مدینه]] رفتم و [[حذیفه]] را در مسجد یافتم؛ در حالی که در مسجد به پشت دراز کشیده و یکی از پاهایش را روی پای دیگر خود قرار داده بود. به من گفت: "[[حاجت]] تو چیست؟" گفتم: در [[کوفه]] نظرهای متفاوتی درباره [[بهترین]] شخص بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} وجود دارد. بعضی می‌گویند [[ابوبکر]] [[صدیق]]؛ چون صاحب [[غار]] و همراه با پیامبر{{صل}} در غار بودند و گروهی دیگر می‌گویند [[عمر بن خطاب]]؛ زیرا پیامبر{{صل}} فرمودند: خدایا [[اسلام]] را به وسیله [[عمر]] [[عزیز]] کن و گروهی دیگر می‌گویند [[ابوذر]]؛ زیرا پیامبر{{صل}} فرمودند: ابوذر [[راستگوترین]] افراد است. و بعد ساکت شدم. حذیفه گفت: "چهارمین گروه چه می‌گویند؟ گفتم: کسی که پیامبر{{صل}} درباره او فرمود: {{متن حدیث| هو منی و انا منه}}. در این حال حذیفه ایستاد و گفت: "پیامبر{{صل}} نزد ما آمدند، در حالی که حسن{{ع}} را روی گردن خود گذاشته و حسین{{ع}} را بغل کرده بودند. پس در حالی که این دو فرزند خود را روی [[زمین]] گذاشتند، فرمودند: "[[آگاه]] باشید. کسانی که [[ولایت]] [[علی بن ابیطالب]] را نپذیرند، از [[دین]] من خارج شده‌اند سپس فرمودند: "این، حسن و حسین هستند که [[پدر]] بزرگ و [[مادر]] بزرگ، پدر و مادر، عمو و عمه و خاله‌ها و دایی‌هاشان بهترین [[مردم]] هستند؛ اما پدر بزرگشان، رسول خدا و مادربزرگشان [[خدیجه]] است، در حالی که این دو در بهشتند. پدرشان [[علی]] و مادرشان [[فاطمه]] است، در حالی که این دو نیز کلید بهشتند اما دایی‌هاشان [[ابراهیم]] و [[قاسم]]، [[پسران]] [[رسول خدا]] و خاله‌هاشان [[رقیه]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]] هستند که اینها نیز در بهشتند و [[خداوند]] به هیچ کس آن چیزی را که به [[حسن]] و [[حسین]] داده، نداده است مگر به [[یوسف]] بن [[یعقوب]] که [[نبوت]] را داده است"<ref>مناقب امام أمیر المؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱ و ۴۲۰-۴۲۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۰-۳۷۱.</ref>
# ربیعۀ سعدی می‌گوید: "به [[مدینه]] رفتم و [[حذیفه]] را در مسجد یافتم؛ در حالی که در مسجد به پشت دراز کشیده و یکی از پاهایش را روی پای دیگر خود قرار داده بود. به من گفت: "[[حاجت]] تو چیست؟" گفتم: در [[کوفه]] نظرهای متفاوتی درباره [[بهترین]] شخص بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} وجود دارد. بعضی می‌گویند [[ابوبکر]] [[صدیق]]؛ چون صاحب [[غار]] و همراه با پیامبر {{صل}} در غار بودند و گروهی دیگر می‌گویند [[عمر بن خطاب]]؛ زیرا پیامبر {{صل}} فرمودند: خدایا [[اسلام]] را به وسیله [[عمر]] [[عزیز]] کن و گروهی دیگر می‌گویند [[ابوذر]]؛ زیرا پیامبر {{صل}} فرمودند: ابوذر [[راستگوترین]] افراد است. و بعد ساکت شدم. حذیفه گفت: "چهارمین گروه چه می‌گویند؟ گفتم: کسی که پیامبر {{صل}} درباره او فرمود: {{متن حدیث| هو منی و انا منه}}. در این حال حذیفه ایستاد و گفت: "پیامبر {{صل}} نزد ما آمدند، در حالی که حسن {{ع}} را روی گردن خود گذاشته و حسین {{ع}} را بغل کرده بودند. پس در حالی که این دو فرزند خود را روی [[زمین]] گذاشتند، فرمودند: "[[آگاه]] باشید. کسانی که [[ولایت]] [[علی بن ابیطالب]] را نپذیرند، از [[دین]] من خارج شده‌اند سپس فرمودند: "این، حسن و حسین هستند که [[پدر]] بزرگ و [[مادر]] بزرگ، پدر و مادر، عمو و عمه و خاله‌ها و دایی‌هاشان بهترین [[مردم]] هستند؛ اما پدر بزرگشان، رسول خدا و مادربزرگشان [[خدیجه]] است، در حالی که این دو در بهشتند. پدرشان [[علی]] و مادرشان [[فاطمه]] است، در حالی که این دو نیز کلید بهشتند اما دایی‌هاشان [[ابراهیم]] و [[قاسم]]، [[پسران]] [[رسول خدا]] و خاله‌هاشان [[رقیه]] و [[زینب]] و [[ام کلثوم]] هستند که اینها نیز در بهشتند و [[خداوند]] به هیچ کس آن چیزی را که به [[حسن]] و [[حسین]] داده، نداده است مگر به [[یوسف]] بن [[یعقوب]] که [[نبوت]] را داده است"<ref>مناقب امام أمیر المؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱ و ۴۲۰-۴۲۲.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۰-۳۷۱.</ref>


==سرانجام [[حذیفه]]==
== سرانجام [[حذیفه]] ==
حذیفه هنگام [[وفات]] به فرزند خود این چنین [[وصیت]] کرد: [[فرزند من]]، [[چشم]] به دست [[مردم]] نداشته باش؛ زیرا بی نیازی در آن است. از [[حاجت خواستن]] از مردم بپرهیز که آن [[فقر]] موجود است و باید امروز تو بهتر از دیروز باشد. [[نماز]] را مانند کسی به جای آور که گویی از [[دنیا]] خداحافظی می‌کنی و دیگر بازگشتی نداری و از کاری که محتاج عذرخواهی است بپرهیز. او [[فرزندان]] خود را به [[همراهی]] با [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} سفارش کرد؛ به همین جهت در [[صفین]] هر دو در رکاب [[امام علی]]{{ع}} [[شهید]] شدند<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۴۰۱.</ref>.
حذیفه هنگام [[وفات]] به فرزند خود این چنین [[وصیت]] کرد: [[فرزند من]]، [[چشم]] به دست [[مردم]] نداشته باش؛ زیرا بی نیازی در آن است. از [[حاجت خواستن]] از مردم بپرهیز که آن [[فقر]] موجود است و باید امروز تو بهتر از دیروز باشد. [[نماز]] را مانند کسی به جای آور که گویی از [[دنیا]] خداحافظی می‌کنی و دیگر بازگشتی نداری و از کاری که محتاج عذرخواهی است بپرهیز. او [[فرزندان]] خود را به [[همراهی]] با [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] {{ع}} سفارش کرد؛ به همین جهت در [[صفین]] هر دو در رکاب [[امام علی]] {{ع}} [[شهید]] شدند<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۴۰۱.</ref>.


[[نقل]] شده حذیفه در ساعات پایانی عمرش ناله شدیدی کرد و زیاد گریست. به او گفتند: برای چه [[گریه]] می‌کنی؟ گفت: "گریه من به خاطر [[حسرت]] از دست دادن دنیا نیست بلکه [[مرگ]] برای من [[دوست]] داشتنی‌تر از [[زندگی]] [[دنیایی]] است، اما نمی‌دانم حالا که از دنیا می‌روم، آیا خداوند از من [[خشنود]] و [[راضی]] است یا اینکه از من راضی نیست"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۹۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۶۰۶.</ref>. در [[نقل]] دیگری آمده او در ساعات پایانی عمرش چنین گفت: "امروز [[روز]] آخر [[عمر]] [[دنیایی]] من و اولین روز [[آخرت]] من است. خدایا! اعتراضی ندارم و تو می‌دانی که [[فقر]] را از [[دارایی]] و [[ذلت]] و [[خواری]] [[دنیا]] را از [[عزت]] دنیا بیشتر دوست دارم و [[مرگ]] را بر [[زندگی]] ترجیح می‌دهم؛ [[دوستی]] همراه با دستان خالی به سوی تو می‌آید"<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۰۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۹۸.</ref>.
[[نقل]] شده حذیفه در ساعات پایانی عمرش ناله شدیدی کرد و زیاد گریست. به او گفتند: برای چه [[گریه]] می‌کنی؟ گفت: "گریه من به خاطر [[حسرت]] از دست دادن دنیا نیست بلکه [[مرگ]] برای من [[دوست]] داشتنی‌تر از [[زندگی]] [[دنیایی]] است، اما نمی‌دانم حالا که از دنیا می‌روم، آیا خداوند از من [[خشنود]] و [[راضی]] است یا اینکه از من راضی نیست"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۹۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۶۰۶.</ref>. در [[نقل]] دیگری آمده او در ساعات پایانی عمرش چنین گفت: "امروز [[روز]] آخر [[عمر]] [[دنیایی]] من و اولین روز [[آخرت]] من است. خدایا! اعتراضی ندارم و تو می‌دانی که [[فقر]] را از [[دارایی]] و [[ذلت]] و [[خواری]] [[دنیا]] را از [[عزت]] دنیا بیشتر دوست دارم و [[مرگ]] را بر [[زندگی]] ترجیح می‌دهم؛ [[دوستی]] همراه با دستان خالی به سوی تو می‌آید"<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۰۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۹۸.</ref>.


حذیفه در [[سال ۳۶ هجری]]، [[چهل]] روز پس از [[کشته شدن عثمان]] و در [[زمان]] [[خلافت علی]]{{ع}} پس از [[بیعت کردن]] با آن [[حضرت]]، در [[مدائن]] از دنیا رفت و در آنجا نیر به [[خاک]] سپرده شد و الان [[قبر]] او [[زیارتگاه]] [[بندگان]] [[صالح]] [[خدا]] است<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۳۵؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۳۰۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۰؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۱-۳۷۲.</ref>
حذیفه در [[سال ۳۶ هجری]]، [[چهل]] روز پس از [[کشته شدن عثمان]] و در [[زمان]] [[خلافت علی]] {{ع}} پس از [[بیعت کردن]] با آن [[حضرت]]، در [[مدائن]] از دنیا رفت و در آنجا نیر به [[خاک]] سپرده شد و الان [[قبر]] او [[زیارتگاه]] [[بندگان]] [[صالح]] [[خدا]] است<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۳۵؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۳۰۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۰؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۱-۳۷۲.</ref>


== حذیفة بن یمان در دانشنامه سیره نبوی ج۳ ==
== حذیفة بن یمان در دانشنامه سیره نبوی ج۳ ==
[[ابو عبدالله]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۹۴.</ref> یا [[ابوسریحه]]<ref>ابن حبان، ج۳، ص۸۰.</ref> [[حذیفة بن حسل]] (یمان) یا [[حسیل بن جابر]]، از تیره [[بنی عبس بن بغیض]] از [[عرب]] [[عدنانی]] است<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن سلام، ص۲۴۹.</ref>. برخی [[بنی عبس]] را [[یمنی]] دانسته‌اند<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۹۸.</ref>. یمان، [[لقب]] [[پدر]] [[حذیفه]] است. در نامگذاری حسل بن یمان، نظرها یکسان نیستند. مطابق برخی نقل‌ها، جد چهارم حذیفه ([[جروة بن حارث]]) پس از درگیری خونین که میان قبیله‌اش رخ داد، از [[یمن]] گریخت و به یثرب آمد<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۴۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۹۳.</ref> و با [[خاندان]] بنی عبدالأشهل از [[اوس]] که خود یمنی بودند، هم [[پیمان]] شد و لقب یمان را کسب کرد<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳.</ref>. برخی این حادثه را به پدر حذیفه نسبت داده‌اند<ref>ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>. نیز گفته شده واژه یمان منسوب به یمن است<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۳۹۰.</ref>. به [[نقل]] [[بلاذری]]<ref>فتوح، ج۲، ص۳۷۷.</ref>، پدر حذیفه به یمن [[تجارت]] داشت و هرگاه به یثرب برمیگشت، [[مردم]] می‌گفتند: [[یمانی]] باز آمد. پدر حذیفه در یثرب با [[رباب]]، دختر [[کعب بن عدی]]، از [[بنی عبدالأشهل]] [[ازدواج]] کرد<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳.</ref> که ثمره آن چند [[فرزند]] ([[سعد بن حذیفة بن یمان|سعد]]، [[صفوان بن حذیفة بن یمان|صفوان]]، [[مذلج بن حذیفة بن یمان|مذلج]]، [[لیلی بن حذیفة بن یمان|لیلی]]، [[سلمه بن حذیفة بن یمان|سلمه]] و [[فاطمه بن حذیفة بن یمان|فاطمه]]) از جمله حذیفه بود<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴۵؛ ابن حبیب، ص۴۱۷.</ref>.
[[ابو عبدالله]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۹۴.</ref> یا [[ابوسریحه]]<ref>ابن حبان، ج۳، ص۸۰.</ref> [[حذیفة بن حسل]] (یمان) یا [[حسیل بن جابر]]، از تیره [[بنی عبس بن بغیض]] از [[عرب]] [[عدنانی]] است<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن سلام، ص۲۴۹.</ref>. برخی [[بنی عبس]] را [[یمنی]] دانسته‌اند<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۹۸.</ref>. یمان، [[لقب]] [[پدر]] [[حذیفه]] است. در نامگذاری حسل بن یمان، نظرها یکسان نیستند. مطابق برخی نقل‌ها، جد چهارم حذیفه ([[جروة بن حارث]]) پس از درگیری خونین که میان قبیله‌اش رخ داد، از [[یمن]] گریخت و به یثرب آمد<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۱۴۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۹۳.</ref> و با [[خاندان]] بنی عبدالأشهل از [[اوس]] که خود یمنی بودند، هم [[پیمان]] شد و لقب یمان را کسب کرد<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳.</ref>. برخی این حادثه را به پدر حذیفه نسبت داده‌اند<ref>ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>. نیز گفته شده واژه یمان منسوب به یمن است<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۳۹۰.</ref>. به [[نقل]] [[بلاذری]]<ref>فتوح، ج۲، ص۳۷۷.</ref>، پدر حذیفه به یمن [[تجارت]] داشت و هرگاه به یثرب برمیگشت، [[مردم]] می‌گفتند: [[یمانی]] باز آمد. پدر حذیفه در یثرب با [[رباب]]، دختر [[کعب بن عدی]]، از [[بنی عبدالأشهل]] [[ازدواج]] کرد<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳.</ref> که ثمره آن چند [[فرزند]] ([[سعد بن حذیفة بن یمان|سعد]]، [[صفوان بن حذیفة بن یمان|صفوان]]، [[مذلج بن حذیفة بن یمان|مذلج]]، [[لیلی بن حذیفة بن یمان|لیلی]]، [[سلمه بن حذیفة بن یمان|سلمه]] و [[فاطمه بن حذیفة بن یمان|فاطمه]]) از جمله حذیفه بود<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴۵؛ ابن حبیب، ص۴۱۷.</ref>.
حذیفه در [[عصر پیامبر]]{{صل}}: [[زمان]] [[تولد]] حذیفه مشخص نیست، اما [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ص۳۹۲.</ref> مکان آن را [[مدینه]] دانسته است. حذیفه و پدرش با [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} به یثرب، [[مسلمان]] شدند، اما زمان دقیق آن مشخص نیست. مطابق گزارشی، بمان به اتفاق ده نفر از بنی عبس ([[سال دهم]]) نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و مسلمان شدند<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳.</ref>. اما این گزارش با توجه به زمان [[سفر]] گروه عبسی‌ها به مدینه درست به نظر نمی‌رسد. گویند در پی [[اسلام]] یمان، وی در [[انتخاب]] یکی از دو طیف [[مهاجر]] و [[انصار]] که پیامبر{{صل}} وی را مخیر به [[گزینش]] یکی از آنها کرده بود، [[انصار]] را برگزید<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳؛ ابن حجر، ج۲، ص۴۰.</ref>. از [[حضور]] [[حذیفه]] در [[پیمان برادری]]، برمی آید که [[مسلمان]] شدن او باید در [[سال اول هجرت]] باشد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۵۲؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۳۶۲؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>. مطابق قول مشهور، [[پیامبران]] هنگام [[عقد برادری]] میان [[مهاجران]] و [[انصار]]، میان حذیفه و [[عمار بن یاسر]]<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۵۲.</ref> پیمان برادری بست. برخی از [[برادری]] او با [[سلمان فارسی]]<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۷۳.</ref>[[سخن]] گفته‌اند، حذیفه در همه [[غزوات]] [[رسول خدا]]{{صل}} به جز «[[بدر]]» حضور داشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰.</ref>. او و پدرش، پیش از [[نبرد بدر]]، در مسیر بازگشت به یثرب از سوی [[قریش]] دستگیر شد و به شرط [[همراهی]] نکردن [[پیامبر]] در [[نبرد]]، [[آزاد]] شدند. آنان پس از رسیدن نزد رسول خدا{{صل}} بر این شرط خود [[وفادار]] ماندند و در بدر شرکت نکردند<ref>ذهبی، سیر اعلام، ج۲، ص۳۶۴؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>.  
حذیفه در [[عصر پیامبر]] {{صل}}: [[زمان]] [[تولد]] حذیفه مشخص نیست، اما [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ص۳۹۲.</ref> مکان آن را [[مدینه]] دانسته است. حذیفه و پدرش با [[هجرت رسول خدا]] {{صل}} به یثرب، [[مسلمان]] شدند، اما زمان دقیق آن مشخص نیست. مطابق گزارشی، بمان به اتفاق ده نفر از بنی عبس ([[سال دهم]]) نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمدند و مسلمان شدند<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳.</ref>. اما این گزارش با توجه به زمان [[سفر]] گروه عبسی‌ها به مدینه درست به نظر نمی‌رسد. گویند در پی [[اسلام]] یمان، وی در [[انتخاب]] یکی از دو طیف [[مهاجر]] و [[انصار]] که پیامبر {{صل}} وی را مخیر به [[گزینش]] یکی از آنها کرده بود، [[انصار]] را برگزید<ref>ابن قتیبه، ص۲۶۳؛ ابن حجر، ج۲، ص۴۰.</ref>. از [[حضور]] [[حذیفه]] در [[پیمان برادری]]، برمی آید که [[مسلمان]] شدن او باید در [[سال اول هجرت]] باشد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۵۲؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۳۶۲؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>. مطابق قول مشهور، [[پیامبران]] هنگام [[عقد برادری]] میان [[مهاجران]] و [[انصار]]، میان حذیفه و [[عمار بن یاسر]]<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۵۲.</ref> پیمان برادری بست. برخی از [[برادری]] او با [[سلمان فارسی]]<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۷۳.</ref>[[سخن]] گفته‌اند، حذیفه در همه [[غزوات]] [[رسول خدا]] {{صل}} به جز «[[بدر]]» حضور داشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰.</ref>. او و پدرش، پیش از [[نبرد بدر]]، در مسیر بازگشت به یثرب از سوی [[قریش]] دستگیر شد و به شرط [[همراهی]] نکردن [[پیامبر]] در [[نبرد]]، [[آزاد]] شدند. آنان پس از رسیدن نزد رسول خدا {{صل}} بر این شرط خود [[وفادار]] ماندند و در بدر شرکت نکردند<ref>ذهبی، سیر اعلام، ج۲، ص۳۶۴؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>.  


حذیفه در نبرد [[أحد]] (سال سوم) همراه [[پدر]] سالخورده و برادرش [[صفوان]] شرکت داشت که پدرش به [[اشتباه]] به دست یکی از [[مسلمانان]]<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۳؛ ابن هشام، ج۳، ص۹۲.</ref> کشته شد و چون پیامبر خواست دیه او را بپردازد، حذیفه آن را بخشید<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. حذیفه در [[غزوه حمراء الأسد]] که [[روز]] پس از نبرد أحد و به قصد تعقیب قریش و [[تجدید]] [[روحیه]] مسلمانان انجام شد، حضور داشت<ref>ذهبی، سیر اعلام، ج۳، ص۱۹۱؛ ابن عساکر، ج۱۱، ص۲۱۹.</ref>. او را جزء کسانی دانسته‌اند که [[ابوسفیان]] را تعقیب کردند<ref>طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۷۲؛ ابوالفتوح، ج۵، ص۱۶۱.</ref>. پس از نبرد أحد، [[یهود]] ساکن یثرب که [[شکست]] مسلمانان در أحد را ناشی از [[حقانیت]] نداشتن پیامبر تا معرفی کرده و موقعیت آن [[حضرت]] و مسلمانان را در پی این نبرد، [[ضعیف]] می‌دانستند، برخی از آنان در طی توطئه‌ای، با خطاب قرار دادن حذیفه و برخی مسلمانان دیگر، [[سعی]] در رویگردانی آنان از [[اسلام]] داشتند، اما آنها به [[عهد]] خود با [[خدا]] مبنی بر [[کافر]] نشدن به [[پیامبر]]{{صل}} [[وفادار]] مانده و آن [[حضرت]] را از وسوسه‌های [[یهود]] [[آگاه]] کردند. برخی [[مفسران]] [[نزول آیات]] {{متن قرآن|وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ}}<ref>«دسته‌ای از اهل کتاب گمراه کردن شما را دوست دارند امّا جز خود را گمراه نمی‌کنند و درنمی‌یابند» سوره آل عمران، آیه ۶۹. ر.ک: واحدی نیشابوری، ص۷۱؛ زمخشری، ج۱، ص۳۰۴.</ref>. نیز: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند ؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>. را درباره این دسته از [[مسلمانان]] دانسته‌اند<ref>بغوی، ج۱، ص۱۰۵؛ ثعلبی، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.
حذیفه در نبرد [[أحد]] (سال سوم) همراه [[پدر]] سالخورده و برادرش [[صفوان]] شرکت داشت که پدرش به [[اشتباه]] به دست یکی از [[مسلمانان]]<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۳؛ ابن هشام، ج۳، ص۹۲.</ref> کشته شد و چون پیامبر خواست دیه او را بپردازد، حذیفه آن را بخشید<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. حذیفه در [[غزوه حمراء الأسد]] که [[روز]] پس از نبرد أحد و به قصد تعقیب قریش و [[تجدید]] [[روحیه]] مسلمانان انجام شد، حضور داشت<ref>ذهبی، سیر اعلام، ج۳، ص۱۹۱؛ ابن عساکر، ج۱۱، ص۲۱۹.</ref>. او را جزء کسانی دانسته‌اند که [[ابوسفیان]] را تعقیب کردند<ref>طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۷۲؛ ابوالفتوح، ج۵، ص۱۶۱.</ref>. پس از نبرد أحد، [[یهود]] ساکن یثرب که [[شکست]] مسلمانان در أحد را ناشی از [[حقانیت]] نداشتن پیامبر تا معرفی کرده و موقعیت آن [[حضرت]] و مسلمانان را در پی این نبرد، [[ضعیف]] می‌دانستند، برخی از آنان در طی توطئه‌ای، با خطاب قرار دادن حذیفه و برخی مسلمانان دیگر، [[سعی]] در رویگردانی آنان از [[اسلام]] داشتند، اما آنها به [[عهد]] خود با [[خدا]] مبنی بر [[کافر]] نشدن به [[پیامبر]] {{صل}} [[وفادار]] مانده و آن [[حضرت]] را از وسوسه‌های [[یهود]] [[آگاه]] کردند. برخی [[مفسران]] [[نزول آیات]] {{متن قرآن|وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ}}<ref>«دسته‌ای از اهل کتاب گمراه کردن شما را دوست دارند امّا جز خود را گمراه نمی‌کنند و درنمی‌یابند» سوره آل عمران، آیه ۶۹. ر. ک: واحدی نیشابوری، ص۷۱؛ زمخشری، ج۱، ص۳۰۴.</ref>. نیز: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>. را درباره این دسته از [[مسلمانان]] دانسته‌اند<ref>بغوی، ج۱، ص۱۰۵؛ ثعلبی، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.


[[حذیفه]] در [[نبرد خندق]] (سال پنجم) هنگامی که کندن قسمتی از [[خندق]] بر گروهی که حذیفه نیز از آنان بود، دشوار شد، ایشان، [[سلمان]] را نزد پیامبر{{صل}} فرستادند تا با دعای آن حضرت، حفر آن قسمت آسان شود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۶۲؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۳، ص۴۱۹.</ref>. با طولانی شدن محاصره خندق از سوی [[احزاب]] و بروز [[اختلاف]] میان ایشان، [[رسول خدا]]{{صل}}، حذیفه را به منظور اشراف به [[کار]] ایشان، شبانه بر سراپرده [[سپاه]] [[شرک]] فرستاد و او پس از بازگشت، [[تصمیم]] جدی سران احزاب برای ترک [[مدینه]] را به اطلاع پیامبر{{صل}} رساند و این در حالی بود که کسی داوطلب این [[وظیفه]] حتی به شرط تضمین [[سلامتی]] و [[وعده]] [[بهشت]] از سوی رسول خدا{{صل}} نشده بود<ref>واقدی، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۲.</ref>. در بازگشت از [[غزوه تبوک]] (سال نهم) زمانی که برخی [[منافقان]] درصدد [[قتل]] غافلگیرانه پیامبر{{صل}} بودند و می‌خواستند با نزدیک شدن به آن حضرت شتر او را رم دهند، حذیفه به [[دستور]] رسول خدا{{صل}} آنان را دور کرد و از قول حضرت گفت اگر عقب نروند پیامبر آنها را با نام‌های پدرانشان صدا خواهد زد، از این رو، [[توطئه]] گران از [[ترس]] [[شناسایی]] شدن، خود را میان [[سپاه]] انداختند و به [[ظاهر]] رد گم کردند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۶۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۵۶.</ref>. برخی [[مفسران]]، [[آیات]] ۶۵ و ۶۶<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۹۰؛ ماوردی، ج۲، ص۳۷۹؛ زمخشری، ج۲، ص۲۰۳.</ref> و ۷۴ [[سوره توبه]] را درباره رخداد [[ترور]] نافرجام [[رسول خدا]]{{صل}} دانسته‌اند<ref>واحدی، ص۱۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۸۱-۸۲.</ref>. مشهور است که [[پیامبر]] را نام این [[منافقان]] را برای [[حذیفه]] بیان کرده بود، اما او به [[دستور]] آن [[حضرت]] از افشای نام آنان، خودداری می‌کرد<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۵؛ یعقوبی، ج۲، ص۶۸.</ref>. حذیفه از این رو که [[منافق]] شناس بود، به [[صاحب سر پیامبر]]{{صل}} معروف شد<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۹۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۷۰۶؛ مجلسی، ج۱۰، ص۱۲۳.</ref>. در گزارش منحصر به فردی، حذیفه از [[ابوموسی اشعری]] به عنوان یکی از [[اصحاب عقبه]] و منافق یاد کرده است<ref>فسوی، ج۲، ص۷۷۱.</ref> که شاید این گزارش در اثر رقابت‌ها و نزاع‌های مذهبی ساخته شده باشد. در [[نقل]] واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۵.</ref>، [[عمر]] هر گاه می‌خواست بر جنازه‌ای [[نماز]] گزارد، درباره منافق بودن یا نبودن فرد فوت شده، به حذیفه مراجعه می‌کرد و نظر او را جویا می‌شد و بر هر جنازه ای که حذیفه [[حضور]] نمی‌یافت، [[خلیفه]] نیز از نماز بر او خودداری می‌کرد. حذیفه در [[حجة الوداع]] ([[سال دهم]]) نیز حاضر بود و از کسانی است که به دستور رسول خدا{{صل}} در [[غدیر خم]] به [[علی]]{{ع}} [[سلام]] به [[امارت]] دادند<ref>مفید، امالی، ص۱۹.</ref>. حذیفه را در زمره [[کاتبان]] رسول خدا{{صل}} برشمرده‌اند. صالحی شامی<ref>شامی، ج۱، ص۵۹.</ref> بابی با نام «استکتابة [[حذیفة]] الیمان» آورده است. به نقل از حذیفه: پیامبر{{صل}} از آنان خواست نام [[مسلمانان]] را بنویسند و آنان نام ۱۵۰۰ نفر را برای آن حضرت [[ثبت]] کردند (حمید [[الله]]، ۱۱۳). گویا این [[کار]] پس از [[عقد برادری]] (سال دوم) بوده است. حذیفه از این رو که آشنایی به [[کتابت]] داشت، کارشناس براورد محصولات بود و طبق گزارش‌هایی، پیش فروش با پیش خریاد برآورد [[نخل]] را می‌نوشت<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۵؛ ابن عبد ربه، ج۴، ص۲۱۲؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۱۰.</ref>. [[حذیفه]] مورد [[اعتماد]] [[پیامبر]]{{صل}} بود، از این رو، مأموریت‌هایی بد و محول می‌شد. بنا به گزارشی، قومی به [[نزاع]] برخاسته بودند و شکایتشان را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بردند، آن [[حضرت]]، به حذیفه [[مأموریت]] داد و او میان ایشان [[داوری]] کرد که مورد [[تأیید]] [[پیامبران]] قرار گرفت. سهیلی ذیل [[آیه]] اول [[سوره مزمل]] آورده است: پیامبر به حذیفه در حین [[خواب]] فرمود: {{متن حدیث|یا نوهان}}؛ و این [[سخن]] از روی [[مهربانی]] صورت گرفت<ref>سهیلی، ص۳۵۶؛ ابن جماعه، ص۵۲۱.</ref> نیز ذیل آیه {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ}}<ref>«و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۳.</ref>. از [[ابن عباس]] [[نقل]] است که مقصود از [[ایمان]] آورندگان، [[علی]]{{ع}}، حذیفه و تنی چند از [[صحابه]] خاص رسول خدا{{صل}} هستند<ref>حسکانی، ج۱، ص۹۳.</ref>.
[[حذیفه]] در [[نبرد خندق]] (سال پنجم) هنگامی که کندن قسمتی از [[خندق]] بر گروهی که حذیفه نیز از آنان بود، دشوار شد، ایشان، [[سلمان]] را نزد پیامبر {{صل}} فرستادند تا با دعای آن حضرت، حفر آن قسمت آسان شود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۶۲؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۳، ص۴۱۹.</ref>. با طولانی شدن محاصره خندق از سوی [[احزاب]] و بروز [[اختلاف]] میان ایشان، [[رسول خدا]] {{صل}}، حذیفه را به منظور اشراف به [[کار]] ایشان، شبانه بر سراپرده [[سپاه]] [[شرک]] فرستاد و او پس از بازگشت، [[تصمیم]] جدی سران احزاب برای ترک [[مدینه]] را به اطلاع پیامبر {{صل}} رساند و این در حالی بود که کسی داوطلب این [[وظیفه]] حتی به شرط تضمین [[سلامتی]] و [[وعده]] [[بهشت]] از سوی رسول خدا {{صل}} نشده بود<ref>واقدی، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۲.</ref>. در بازگشت از [[غزوه تبوک]] (سال نهم) زمانی که برخی [[منافقان]] درصدد [[قتل]] غافلگیرانه پیامبر {{صل}} بودند و می‌خواستند با نزدیک شدن به آن حضرت شتر او را رم دهند، حذیفه به [[دستور]] رسول خدا {{صل}} آنان را دور کرد و از قول حضرت گفت اگر عقب نروند پیامبر آنها را با نام‌های پدرانشان صدا خواهد زد، از این رو، [[توطئه]] گران از [[ترس]] [[شناسایی]] شدن، خود را میان [[سپاه]] انداختند و به [[ظاهر]] رد گم کردند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۶۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۵۶.</ref>. برخی [[مفسران]]، [[آیات]] ۶۵ و ۶۶<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۹۰؛ ماوردی، ج۲، ص۳۷۹؛ زمخشری، ج۲، ص۲۰۳.</ref> و ۷۴ [[سوره توبه]] را درباره رخداد [[ترور]] نافرجام [[رسول خدا]] {{صل}} دانسته‌اند<ref>واحدی، ص۱۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۸۱-۸۲.</ref>. مشهور است که [[پیامبر]] را نام این [[منافقان]] را برای [[حذیفه]] بیان کرده بود، اما او به [[دستور]] آن [[حضرت]] از افشای نام آنان، خودداری می‌کرد<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۵؛ یعقوبی، ج۲، ص۶۸.</ref>. حذیفه از این رو که [[منافق]] شناس بود، به [[صاحب سر پیامبر]] {{صل}} معروف شد<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۹۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۷۰۶؛ مجلسی، ج۱۰، ص۱۲۳.</ref>. در گزارش منحصر به فردی، حذیفه از [[ابوموسی اشعری]] به عنوان یکی از [[اصحاب عقبه]] و منافق یاد کرده است<ref>فسوی، ج۲، ص۷۷۱.</ref> که شاید این گزارش در اثر رقابت‌ها و نزاع‌های مذهبی ساخته شده باشد. در [[نقل]] واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۵.</ref>، [[عمر]] هر گاه می‌خواست بر جنازه‌ای [[نماز]] گزارد، درباره منافق بودن یا نبودن فرد فوت شده، به حذیفه مراجعه می‌کرد و نظر او را جویا می‌شد و بر هر جنازه ای که حذیفه [[حضور]] نمی‌یافت، [[خلیفه]] نیز از نماز بر او خودداری می‌کرد. حذیفه در [[حجة الوداع]] ([[سال دهم]]) نیز حاضر بود و از کسانی است که به دستور رسول خدا {{صل}} در [[غدیر خم]] به [[علی]] {{ع}} [[سلام]] به [[امارت]] دادند<ref>مفید، امالی، ص۱۹.</ref>. حذیفه را در زمره [[کاتبان]] رسول خدا {{صل}} برشمرده‌اند. صالحی شامی<ref>شامی، ج۱، ص۵۹.</ref> بابی با نام «استکتابة [[حذیفة]] الیمان» آورده است. به نقل از حذیفه: پیامبر {{صل}} از آنان خواست نام [[مسلمانان]] را بنویسند و آنان نام ۱۵۰۰ نفر را برای آن حضرت [[ثبت]] کردند (حمید [[الله]]، ۱۱۳). گویا این [[کار]] پس از [[عقد برادری]] (سال دوم) بوده است. حذیفه از این رو که آشنایی به [[کتابت]] داشت، کارشناس براورد محصولات بود و طبق گزارش‌هایی، پیش فروش با پیش خریاد برآورد [[نخل]] را می‌نوشت<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۵؛ ابن عبد ربه، ج۴، ص۲۱۲؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۱۰.</ref>. [[حذیفه]] مورد [[اعتماد]] [[پیامبر]] {{صل}} بود، از این رو، مأموریت‌هایی بد و محول می‌شد. بنا به گزارشی، قومی به [[نزاع]] برخاسته بودند و شکایتشان را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} بردند، آن [[حضرت]]، به حذیفه [[مأموریت]] داد و او میان ایشان [[داوری]] کرد که مورد [[تأیید]] [[پیامبران]] قرار گرفت. سهیلی ذیل [[آیه]] اول [[سوره مزمل]] آورده است: پیامبر به حذیفه در حین [[خواب]] فرمود: {{متن حدیث|یا نوهان}}؛ و این [[سخن]] از روی [[مهربانی]] صورت گرفت<ref>سهیلی، ص۳۵۶؛ ابن جماعه، ص۵۲۱.</ref> نیز ذیل آیه {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ}}<ref>«و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۳.</ref>. از [[ابن عباس]] [[نقل]] است که مقصود از [[ایمان]] آورندگان، [[علی]] {{ع}}، حذیفه و تنی چند از [[صحابه]] خاص رسول خدا {{صل}} هستند<ref>حسکانی، ج۱، ص۹۳.</ref>.


روایتگری حذیفه: او [[راوی]] پیامبر{{صل}} بود. کسانی چون [[امام علی]]{{ع}}، [[عمر]]، فرزندش [[ابوعبیده]] و برخی دیگر از او [[روایت]] کرده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۶؛ ذهبی، سیر اعلام، ج۲، ص۳۶۱؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>. [[بخاری]] از او هشت [[حدیث]] و [[مسلم]] هفده حدیث نقل کرده‌اند<ref>ذهبی، سیر اعلام، ج۲، ص۳۶۱.</ref>. موضوع [[روایات]] او عبارت‌اند از: [[طهارت]]، [[وضو]]، مسح، [[روزه]]، [[معرفت خدا]]، [[نماز]]، [[زنا]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸۲؛ کلینی، ج۲، ص۱۸۳؛ صدوق، خصال، ج۲، ص۳۲۰.</ref>، [[خروج دجال]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸۳؛ بخاری، صحیح، ج۸، ص۱۰۳.</ref> و حدیث [[دابة الأرض]] است<ref>قرطبی، ج۷، ص۱۴۷؛ طبرانی، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۳.</ref>. [[احادیث]] نقل شاه در منابع [[شیعی]] از جهت متن مشترک با [[اهل سنت]] است. از حذیفه درباره [[تفسیر]] برخی [[آیات قرآن کریم]]، روایاتی نقل شده که [[آیات]] {{متن قرآن|وَانْشَقَّ الْقَمَرُ}}<ref>«رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱. طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۳، ص۴۶۲.</ref>. [[آیه کلاله]]<ref>نساء: ۴؛ سیوطی، ج۱، ص۱۴۸.</ref>؛ {{متن قرآن|وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ}}<ref>«و میان آن دو پرده‌ای است و بر آن پشته‌ها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهره‌شان باز می‌شناسند و به بهشتیان که هنوز به آن (بهشت) در نیامده‌اند ولی (آن را) امید می‌برند ندا می‌دهند که: درود بر شما!» سوره اعراف، آیه ۴۶. بلنسی، ج۱، ص۴۷۶؛ قرطبی، ج۱۴، ص۸۸.</ref>. از آن جمله‌اند.
روایتگری حذیفه: او [[راوی]] پیامبر {{صل}} بود. کسانی چون [[امام علی]] {{ع}}، [[عمر]]، فرزندش [[ابوعبیده]] و برخی دیگر از او [[روایت]] کرده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۶؛ ذهبی، سیر اعلام، ج۲، ص۳۶۱؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>. [[بخاری]] از او هشت [[حدیث]] و [[مسلم]] هفده حدیث نقل کرده‌اند<ref>ذهبی، سیر اعلام، ج۲، ص۳۶۱.</ref>. موضوع [[روایات]] او عبارت‌اند از: [[طهارت]]، [[وضو]]، مسح، [[روزه]]، [[معرفت خدا]]، [[نماز]]، [[زنا]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸۲؛ کلینی، ج۲، ص۱۸۳؛ صدوق، خصال، ج۲، ص۳۲۰.</ref>، [[خروج دجال]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸۳؛ بخاری، صحیح، ج۸، ص۱۰۳.</ref> و حدیث [[دابة الأرض]] است<ref>قرطبی، ج۷، ص۱۴۷؛ طبرانی، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۳.</ref>. [[احادیث]] نقل شاه در منابع [[شیعی]] از جهت متن مشترک با [[اهل سنت]] است. از حذیفه درباره [[تفسیر]] برخی [[آیات قرآن کریم]]، روایاتی نقل شده که [[آیات]] {{متن قرآن|وَانْشَقَّ الْقَمَرُ}}<ref>«رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱. طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۳، ص۴۶۲.</ref>. [[آیه کلاله]]<ref>نساء: ۴؛ سیوطی، ج۱، ص۱۴۸.</ref>؛ {{متن قرآن|وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ}}<ref>«و میان آن دو پرده‌ای است و بر آن پشته‌ها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهره‌شان باز می‌شناسند و به بهشتیان که هنوز به آن (بهشت) در نیامده‌اند ولی (آن را) امید می‌برند ندا می‌دهند که: درود بر شما!» سوره اعراف، آیه ۴۶. بلنسی، ج۱، ص۴۷۶؛ قرطبی، ج۱۴، ص۸۸.</ref>. از آن جمله‌اند.


[[حذیفه]] در [[عصر خلفا]]: از [[زندگی]] حذیفه در دوره [[خلافت ابوبکر]] (۱۱-۱۳ق) از جمله [[جنگ‌های رده]]، اطلاعی در دست نیست. برخی به [[اشتباه]] به [[حضور]] او در محل [[مأموریت]] خود «دبا»<ref>حد فاصل بحرین و عمان، یا شهری در عمان، ر.ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۴۳۵.</ref> به هنگام [[رحلت پیامبر]]{{صل}} اشاره کرده و آورده اند: با [[مرتد]] شدن [[مردم]] آنجا، وی در [[نامه]] ای [[ابو بکر]] را از [[ارتداد]] ایشان باخبر کرد و [[خلیفه]] با اعزام نیرو به [[فرماندهی]] [[عکرمة بن ابی جهل]] به [[سرکوب]] [[مرتدان]] پرداخت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۷۱.</ref>. این در حالی است که [[کارگزار]] «دبا» فردی به نام [[حذیفة بن محصن]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۸۵.</ref> یا [[حذیفة بن یمان]] [[ازدی]] بوده است<ref>ابن سعد، ج۶، ص۶۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۴۰.</ref>. با گسترش [[فتوحات]] در [[عصر]] [[عمر]]، حذیفه نقش بارزی به ویژه در فتوحات [[شرق]] و [[ایران]] ایفا کرد. وی پس از [[فتح]] [[مدائن]] ([[سال ۱۵ق]]) طی نامه‌ای به خلیفه او را از وضعیت نامناسب زیستی و بهداشتی جنگجویان [[عرب]] باخبر کرد. از این رو، عمر به او و [[سلمان فارسی]] [[دستور]] داد مکانی را برای اقامت نیروها در امتداد [[فرات]] بیایند و ایشان [[کوفه]] را [[انتخاب]] کردند که در [[سال ۱۷ هجری]] تأسیس آن انجام شد<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۸.</ref>. در [[نبرد]] [[نهاوند]]. (فتح الفتوح سال ۲۰ یا ۲۰) به دستور عمر وی [[جانشین]] [[نعمان بن مقرن]] [[فرمانده]] [[سپاه مسلمانان]] شد. پس از [[شهادت]] نعمان، [[حذیفه]] [[پرچم]] را به دست گرفت که منجر به [[فتح]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۷۳؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۱۶.</ref>. در گزارش [[طبری]]، حذیفه در این [[نبرد]] [[فرماندهی]] دو جناح را بر عهده داشت<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۲۸.</ref>. پس از [[نهاوند]] نیز [[همدان]] و [[ری]] را به [[جنگ]] فتح کرد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۰۷.</ref>. در قول دیگر، فتح همدان به [[مغیرة بن شعبه]] یا [[جریر بن عبد الله]]<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۸۰.</ref>، نسبت داده شده است.  
[[حذیفه]] در [[عصر خلفا]]: از [[زندگی]] حذیفه در دوره [[خلافت ابوبکر]] (۱۱-۱۳ق) از جمله [[جنگ‌های رده]]، اطلاعی در دست نیست. برخی به [[اشتباه]] به [[حضور]] او در محل [[مأموریت]] خود «دبا»<ref>حد فاصل بحرین و عمان، یا شهری در عمان، ر. ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۴۳۵.</ref> به هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}} اشاره کرده و آورده اند: با [[مرتد]] شدن [[مردم]] آنجا، وی در [[نامه]] ای [[ابو بکر]] را از [[ارتداد]] ایشان باخبر کرد و [[خلیفه]] با اعزام نیرو به [[فرماندهی]] [[عکرمة بن ابی جهل]] به [[سرکوب]] [[مرتدان]] پرداخت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۷۱.</ref>. این در حالی است که [[کارگزار]] «دبا» فردی به نام [[حذیفة بن محصن]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۸۵.</ref> یا [[حذیفة بن یمان]] [[ازدی]] بوده است<ref>ابن سعد، ج۶، ص۶۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۴۰.</ref>. با گسترش [[فتوحات]] در [[عصر]] [[عمر]]، حذیفه نقش بارزی به ویژه در فتوحات [[شرق]] و [[ایران]] ایفا کرد. وی پس از [[فتح]] [[مدائن]] ([[سال ۱۵ق]]) طی نامه‌ای به خلیفه او را از وضعیت نامناسب زیستی و بهداشتی جنگجویان [[عرب]] باخبر کرد. از این رو، عمر به او و [[سلمان فارسی]] [[دستور]] داد مکانی را برای اقامت نیروها در امتداد [[فرات]] بیایند و ایشان [[کوفه]] را [[انتخاب]] کردند که در [[سال ۱۷ هجری]] تأسیس آن انجام شد<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۸.</ref>. در [[نبرد]] [[نهاوند]]. (فتح الفتوح سال ۲۰ یا ۲۰) به دستور عمر وی [[جانشین]] [[نعمان بن مقرن]] [[فرمانده]] [[سپاه مسلمانان]] شد. پس از [[شهادت]] نعمان، [[حذیفه]] [[پرچم]] را به دست گرفت که منجر به [[فتح]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۷۳؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۱۶.</ref>. در گزارش [[طبری]]، حذیفه در این [[نبرد]] [[فرماندهی]] دو جناح را بر عهده داشت<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۲۸.</ref>. پس از [[نهاوند]] نیز [[همدان]] و [[ری]] را به [[جنگ]] فتح کرد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۰۷.</ref>. در قول دیگر، فتح همدان به [[مغیرة بن شعبه]] یا [[جریر بن عبد الله]]<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۸۰.</ref>، نسبت داده شده است.  


حذیفه در فتح [[جزیره]](قسمت شمالی [[بین النهرین]]) نیز شرکت داشت و از سوی [[عمر]]، به [[حکمرانی]] «نعیبین» [[منصوب]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. در گزارشی حذیفه فاتح [[آذربایجان]] معرفی شده<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref> و از [[صلح]] وی با [[مردم]] آنجا(سال ۲۲) یاد شده است<ref>بلاذری، فتوح، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۱۰۸.</ref> ضمن اشاره به [[حضور]] حذیفه در این [[سپاه]]، در قول دیگری، فاتح را [[حبیب بن مسلمه]] دانسته است. به [[نقلی]]، عمر طی [[نامه]] ای که به وسیله [[مغیره]] به سوی حذیفه فرستاد، آذربایجان را به وی واگذار کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref>. همو بود که در [[اردبیل]] با مرزبان آن نبرد کرد و در نهایت میانشان صلح برقرار شد، پس از آن نیز موقان و [[گیلان]] را فتح کرد و براساس صلح نامه آذربایجان با آنها [[مصالحه]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref>. منابع از فتح شهرهای دینور و ماسبذان به دست حذیفه [[خبر]] داده‌اند<ref>خلیفه، تاریخ، ص۱۰۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۶.</ref>. به گزارش [[بلاذری]]<ref>فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref> عمر، حذیفه را از آذربایجان [[عزل]] کرد. از حضور حذیفه در سپاه [[ابوموسی اشعری]] در فتح رامهرمز نیز یاد شده است. مطابق نقلی، در نبرد شوشتر، حذیفه بر پیادگان یا بر [[جناح چپ]] سپاه، فرماندهی داشت<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۶۸.</ref> حذیفه در [[فتوحات]] [[شام]] نیز حضور داشت؛ چنان که [[ابو عبیده جراح]] پس از [[فتح شام]]، هیئتی را که حذیفه نیز میان ایشان بود، برای اعلام [[خبر]] [[پیروزی]] به [[عمر]] سوی [[مدینه]] فرستاد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۴۱؛ ابن اعثم، ص۱۴۸.</ref>. از [[سفارت]] او از سوی عمر نزد هرقل و [[جبله]] بن ایهم غسانی نیز یاد شده، اما به [[تاریخ]] این [[مأموریت]] اشاره‌ای نشده است<ref>ابن اعثم، ص۱۷۲.</ref>. برخی منابع از [[کارگزاری]] [[حذیفه]] بر [[مدائن]] از سوی عمر [[سخن]] گفته<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰.</ref> و به استقبال [[مردم]] از او اشاره کرده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۶.</ref>. اما از تاریخ این مأموریت[[سخن]] نگفته‌اند. گویا او پیش از [[سلمان فارسی]] بر آن [[شهر]] [[امارت]] داشته است؛ زیرا عمر طی نامه‌ای به [[سلمان]] از او خواسته بود تا کارهای حذیفه را بررسی و تفحص کند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۶.</ref>. به [[نقلی]]، حذیفه در آن شهر با زنی از [[اهل کتاب]] [[ازدواج]] کرد، پس از [[آگاهی]] عمر، وی نامه‌ای نوشت و طی آن از حذیفه خواست آن را [[زن]] را [[طلاق]] دهد، اما حذیفه طلاق[[زن]] را منوط به [[حرمت]] آن دانست. عمر ضمن [[حلال]] دانستن، در خصوص [[زنان]] عجمی نکاتی را یادآور شد و حذیفه او را طلاق داد<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۵۸۸؛ بیهقی، السنن، ج۷، ص۱۷۲.</ref>. پل‌های حذیفه در مدائن، منسوب به او هستند؛ زیرا وی نزدیک آنها اتراق کرده، یا آنها را از نو ساخته بود<ref>یاقوت حموی، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. از نقش حذیفه در ساختن [[مسجد جامع]] مدائن نیز یاد شده است. به [[نقل]] [[قرطبی]]، حذیفه در مدائن [[امام جماعت]] بود و در مکانی [[نماز]] را اقامه می‌کرد که سطح آن بلندتر از [[مقام]] مأمومان بود؛ از این رو، فردی، پیراهن او را گرفته و کنار کشید و چون نماز تمام شد، علت آن را [[نهی]] از بلند بودن [[جایگاه امام]] از مأمومان دانست<ref>قرطبی، ج۱۱، ص۵۸.</ref>.
حذیفه در فتح [[جزیره]](قسمت شمالی [[بین النهرین]]) نیز شرکت داشت و از سوی [[عمر]]، به [[حکمرانی]] «نعیبین» [[منصوب]] شد<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. در گزارشی حذیفه فاتح [[آذربایجان]] معرفی شده<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref> و از [[صلح]] وی با [[مردم]] آنجا(سال ۲۲) یاد شده است<ref>بلاذری، فتوح، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۱۰۸.</ref> ضمن اشاره به [[حضور]] حذیفه در این [[سپاه]]، در قول دیگری، فاتح را [[حبیب بن مسلمه]] دانسته است. به [[نقلی]]، عمر طی [[نامه]] ای که به وسیله [[مغیره]] به سوی حذیفه فرستاد، آذربایجان را به وی واگذار کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref>. همو بود که در [[اردبیل]] با مرزبان آن نبرد کرد و در نهایت میانشان صلح برقرار شد، پس از آن نیز موقان و [[گیلان]] را فتح کرد و براساس صلح نامه آذربایجان با آنها [[مصالحه]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref>. منابع از فتح شهرهای دینور و ماسبذان به دست حذیفه [[خبر]] داده‌اند<ref>خلیفه، تاریخ، ص۱۰۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۶.</ref>. به گزارش [[بلاذری]]<ref>فتوح، ج۲، ص۴۰۰.</ref> عمر، حذیفه را از آذربایجان [[عزل]] کرد. از حضور حذیفه در سپاه [[ابوموسی اشعری]] در فتح رامهرمز نیز یاد شده است. مطابق نقلی، در نبرد شوشتر، حذیفه بر پیادگان یا بر [[جناح چپ]] سپاه، فرماندهی داشت<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۴۶۸.</ref> حذیفه در [[فتوحات]] [[شام]] نیز حضور داشت؛ چنان که [[ابو عبیده جراح]] پس از [[فتح شام]]، هیئتی را که حذیفه نیز میان ایشان بود، برای اعلام [[خبر]] [[پیروزی]] به [[عمر]] سوی [[مدینه]] فرستاد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۴۱؛ ابن اعثم، ص۱۴۸.</ref>. از [[سفارت]] او از سوی عمر نزد هرقل و [[جبله]] بن ایهم غسانی نیز یاد شده، اما به [[تاریخ]] این [[مأموریت]] اشاره‌ای نشده است<ref>ابن اعثم، ص۱۷۲.</ref>. برخی منابع از [[کارگزاری]] [[حذیفه]] بر [[مدائن]] از سوی عمر [[سخن]] گفته<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰.</ref> و به استقبال [[مردم]] از او اشاره کرده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۶.</ref>. اما از تاریخ این مأموریت[[سخن]] نگفته‌اند. گویا او پیش از [[سلمان فارسی]] بر آن [[شهر]] [[امارت]] داشته است؛ زیرا عمر طی نامه‌ای به [[سلمان]] از او خواسته بود تا کارهای حذیفه را بررسی و تفحص کند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۶.</ref>. به [[نقلی]]، حذیفه در آن شهر با زنی از [[اهل کتاب]] [[ازدواج]] کرد، پس از [[آگاهی]] عمر، وی نامه‌ای نوشت و طی آن از حذیفه خواست آن را [[زن]] را [[طلاق]] دهد، اما حذیفه طلاق[[زن]] را منوط به [[حرمت]] آن دانست. عمر ضمن [[حلال]] دانستن، در خصوص [[زنان]] عجمی نکاتی را یادآور شد و حذیفه او را طلاق داد<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۵۸۸؛ بیهقی، السنن، ج۷، ص۱۷۲.</ref>. پل‌های حذیفه در مدائن، منسوب به او هستند؛ زیرا وی نزدیک آنها اتراق کرده، یا آنها را از نو ساخته بود<ref>یاقوت حموی، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. از نقش حذیفه در ساختن [[مسجد جامع]] مدائن نیز یاد شده است. به [[نقل]] [[قرطبی]]، حذیفه در مدائن [[امام جماعت]] بود و در مکانی [[نماز]] را اقامه می‌کرد که سطح آن بلندتر از [[مقام]] مأمومان بود؛ از این رو، فردی، پیراهن او را گرفته و کنار کشید و چون نماز تمام شد، علت آن را [[نهی]] از بلند بودن [[جایگاه امام]] از مأمومان دانست<ref>قرطبی، ج۱۱، ص۵۸.</ref>.
بنا به اخباری، [[عمر بن خطاب]]، [[حذیفه بن یمان]] را به پایین دست دجله و [[عثمان بن حنیف]] را به بالادست آن، یا خانقین فرستاد و آنان، برای هر جریب [[زمین]] یک [[درهم]] و یک قفیز [پیمانه غله] [[خراج]] وضع کردند. در گزارش دیگری آمده است: [[حذیفه]] زمین‌هایی را که از [[آب]] دجله مشروب می‌شدند، مساحت کرد و مقدار گزی که وی به [[کار]] می‌برد و گز [[عثمان بن حنیف]] برابر بوده است<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۳۱.</ref>. اخباری بیانگر هستند که [[عثمان]] حذیفه را بر ارمنستان [[والی]] کرد و او در [[شهر]] بردعه (بزدعه) اقامت گزید و در پی [[نامه]] عثمان به [[کوفه]] بازگشت<ref>یعقوبی، ج۱، ص۱۶۸؛ ابن اعثم، ص۲۹۰.</ref>. در گزارشی از [[عزل]] وی از [[ولایت]] ارمنستان از سوی عثمان یاد شده است<ref>ابن اعثم، ص۲۹۱.</ref>.
بنا به اخباری، [[عمر بن خطاب]]، [[حذیفه بن یمان]] را به پایین دست دجله و [[عثمان بن حنیف]] را به بالادست آن، یا خانقین فرستاد و آنان، برای هر جریب [[زمین]] یک [[درهم]] و یک قفیز [پیمانه غله] [[خراج]] وضع کردند. در گزارش دیگری آمده است: [[حذیفه]] زمین‌هایی را که از [[آب]] دجله مشروب می‌شدند، مساحت کرد و مقدار گزی که وی به [[کار]] می‌برد و گز [[عثمان بن حنیف]] برابر بوده است<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۳۱.</ref>. اخباری بیانگر هستند که [[عثمان]] حذیفه را بر ارمنستان [[والی]] کرد و او در [[شهر]] بردعه (بزدعه) اقامت گزید و در پی [[نامه]] عثمان به [[کوفه]] بازگشت<ref>یعقوبی، ج۱، ص۱۶۸؛ ابن اعثم، ص۲۹۰.</ref>. در گزارشی از [[عزل]] وی از [[ولایت]] ارمنستان از سوی عثمان یاد شده است<ref>ابن اعثم، ص۲۹۱.</ref>.


بنا به قول مشهور، حذیفه که از نزدیک در مناطق [[فتح]] شده همچون [[آذربایجان]] و مناطق مجاور آن، [[شاهد]] [[اختلاف]] مصحفها و قرائت‌های [[قرآن کریم]] بود؛ نزد عثمان رفت و او را از تبعات چنین اختلافی در میان [[مسلمانان]] بر [[حذر]] داشته به [[تدوین قرآن]] [[واحد]] وی را فراخواند. از این رو، عثمان [[دستور]] داد همه مصحفها جز [[مصحف]] [[حفصه دختر عمر]] را با [[سوزاندن]] از میان بردند و از آن مصحف چند نسخه تهیه و هر یک را به منطقه‌ای ارسال کردند<ref>ابن شبه نمیری، ج۳، ص۹۹۱؛ بخاری، صحیح، ج۵، ص۴۱۶.</ref>. از برخی گزارش‌ها برمی‌آید که جریان یکسان‌سازی مصحف‌ها در [[سال ۳۰ هجری]] رخ داده است<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۲.</ref>. نیز گزارش شده، حذیفه در زمره کسانی بوده که در کوفه برضد [[کارگزار]] عثمان ([[ولید بن عقبه]]) که مرتکب [[فسق]] شده بود [[گواهی]] داده که به عزل او از آن شهر منجر شد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۰؛ ابن شیه نمیری، ج۳، ص۹۹۲.</ref>، مطابق [[نقلی]]، حذیفه جزء هفت نفری بود که هنگام عبور از [[ربذه]] - تبعیدگاه [[ابوذر غفاری]] - او را که به تازگی [[رحلت]] کرده بود؛ پس از [[کفن و دفن]] به [[خاک]] سپردند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. گویند حذیفه در دوره عثمان در فتح [[طبرستان]] (سال ۳۰)، همراه [[سعید بن عاص]] [[اموی]] شرکت داشت<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۰۹.</ref>. در اواخر [[خلافت عثمان]] کسانی از [[اهل کوفه]]، به [[سرپرستی]] [[مالک اشتر]]، طی نامه‌ای از [[خلیفه]] خواستار [[عزل]] سعیاد از [[کوفه]] شده و به جای او [[حذیفه]] و [[ابوموسی]] را پیشنهاد کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۵۹.</ref> و [[عثمان]] حذیفه را بر [[سواد کوفه]] [[ولایت]] داد<ref>ابن اعثم، ص۳۵۳.</ref>. به [[نقل]] منابع، حذیفه به هنگام [[مرگ عثمان]]، [[کارگزار]] او بر [[مدائن]] بود<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰؛ رجال طوسی، ص۶۰.</ref> و [[کارگزاری]] حذیفه بر آن [[شهر]] تا هنگام مرگش که پس از [[بیعت با امام علی]]{{ع}} رخ داد، ادامه داشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۳۱۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۴.</ref> و زمانی که [[فرمان امام علی]]{{ع}} به او رسید در این سمت [[حضور]] داشت<ref>سیدبن طاووس، ص۳۸۵.</ref>.
بنا به قول مشهور، حذیفه که از نزدیک در مناطق [[فتح]] شده همچون [[آذربایجان]] و مناطق مجاور آن، [[شاهد]] [[اختلاف]] مصحفها و قرائت‌های [[قرآن کریم]] بود؛ نزد عثمان رفت و او را از تبعات چنین اختلافی در میان [[مسلمانان]] بر [[حذر]] داشته به [[تدوین قرآن]] [[واحد]] وی را فراخواند. از این رو، عثمان [[دستور]] داد همه مصحفها جز [[مصحف]] [[حفصه دختر عمر]] را با [[سوزاندن]] از میان بردند و از آن مصحف چند نسخه تهیه و هر یک را به منطقه‌ای ارسال کردند<ref>ابن شبه نمیری، ج۳، ص۹۹۱؛ بخاری، صحیح، ج۵، ص۴۱۶.</ref>. از برخی گزارش‌ها برمی‌آید که جریان یکسان‌سازی مصحف‌ها در [[سال ۳۰ هجری]] رخ داده است<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۲.</ref>. نیز گزارش شده، حذیفه در زمره کسانی بوده که در کوفه برضد [[کارگزار]] عثمان ([[ولید بن عقبه]]) که مرتکب [[فسق]] شده بود [[گواهی]] داده که به عزل او از آن شهر منجر شد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۰؛ ابن شیه نمیری، ج۳، ص۹۹۲.</ref>، مطابق [[نقلی]]، حذیفه جزء هفت نفری بود که هنگام عبور از [[ربذه]] - تبعیدگاه [[ابوذر غفاری]] - او را که به تازگی [[رحلت]] کرده بود؛ پس از [[کفن و دفن]] به [[خاک]] سپردند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. گویند حذیفه در دوره عثمان در فتح [[طبرستان]] (سال ۳۰)، همراه [[سعید بن عاص]] [[اموی]] شرکت داشت<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۰۹.</ref>. در اواخر [[خلافت عثمان]] کسانی از [[اهل کوفه]]، به [[سرپرستی]] [[مالک اشتر]]، طی نامه‌ای از [[خلیفه]] خواستار [[عزل]] سعیاد از [[کوفه]] شده و به جای او [[حذیفه]] و [[ابوموسی]] را پیشنهاد کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۵۹.</ref> و [[عثمان]] حذیفه را بر [[سواد کوفه]] [[ولایت]] داد<ref>ابن اعثم، ص۳۵۳.</ref>. به [[نقل]] منابع، حذیفه به هنگام [[مرگ عثمان]]، [[کارگزار]] او بر [[مدائن]] بود<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰؛ رجال طوسی، ص۶۰.</ref> و [[کارگزاری]] حذیفه بر آن [[شهر]] تا هنگام مرگش که پس از [[بیعت با امام علی]] {{ع}} رخ داد، ادامه داشت<ref>ابن سعد، ج۷، ص۳۱۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۴.</ref> و زمانی که [[فرمان امام علی]] {{ع}} به او رسید در این سمت [[حضور]] داشت<ref>سیدبن طاووس، ص۳۸۵.</ref>.
حذیفه و [[علی]]{{ع}}: به گزارش [[مسعودی]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳.</ref>، حذیفه در [[سال ۳۶ هجری]] در کوفه [[بیمار]] بود و چون [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم با علی]]{{ع}} را شنید به [[مسجد]] رفت و بر [[منبر]]، [[خدا]] را [[شکر]] کرد که تا این [[روز]] زنده مانده است و به پسرانش سعد و [[صفوان]]، سفارش کرد که دست از پاری آن [[حضرت]] برندارند و او را [[بهترین]] بار در میان رفتگان و بازماندگان از [[صحابه]] دانست، جنگ‌های خونین در [[زمان]] آن حضرت را [[پیش بینی]] و [[امام علی]]{{ع}} را در آنها مدار [[حق]] معرفی کرد، [[بلاذری]]<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷.</ref> از [[نامه امام]] علی{{ع}} به او [[خبر]] داده است، در این [[نامه]] آن حضرت حذیفه را بر کارگزاری مدائن ابقا کرده و در نامه‌ای جداگانه به [[مردم]] مدائن، ضمن معرفی حذیفه، از او [[تمجید]] کرد<ref>ذاکری، ج۱، ص۲۴۹ به بعد.</ref>.
حذیفه و [[علی]] {{ع}}: به گزارش [[مسعودی]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳.</ref>، حذیفه در [[سال ۳۶ هجری]] در کوفه [[بیمار]] بود و چون [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم با علی]] {{ع}} را شنید به [[مسجد]] رفت و بر [[منبر]]، [[خدا]] را [[شکر]] کرد که تا این [[روز]] زنده مانده است و به پسرانش سعد و [[صفوان]]، سفارش کرد که دست از پاری آن [[حضرت]] برندارند و او را [[بهترین]] بار در میان رفتگان و بازماندگان از [[صحابه]] دانست، جنگ‌های خونین در [[زمان]] آن حضرت را [[پیش بینی]] و [[امام علی]] {{ع}} را در آنها مدار [[حق]] معرفی کرد، [[بلاذری]]<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷.</ref> از [[نامه امام]] علی {{ع}} به او [[خبر]] داده است، در این [[نامه]] آن حضرت حذیفه را بر کارگزاری مدائن ابقا کرده و در نامه‌ای جداگانه به [[مردم]] مدائن، ضمن معرفی حذیفه، از او [[تمجید]] کرد<ref>ذاکری، ج۱، ص۲۴۹ به بعد.</ref>.


حذیفه و [[اهل بیت]]{{ع}}: [[شیخ طوسی]] و برخی دیگر از [[علمای شیعه]]، حذیفه را در کنار [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]]، از [[ارکان اربعه]] [[شیعه]] به شمار آورده‌اند<ref>طوسی، رجال، ص۶۰؛ کشی، رجال، ص۳۶.</ref>. [[مناقب]] نویسان هنگام برشماری [[مناقب امام علی]]{{ع}} از قول حذیفه، مناقبی را از [[رسول خدا]]{{صل}} برای آن حضرت [[ذکر]] کرده‌اند از جمله آنکه [[پیامبر]]{{صل}} علی{{ع}} را [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اکبر خواند<ref>کوفی، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۷.</ref>. نیز آمده است که [[حذیفه]] در جواب [[ربیعه]] [[سعدی]] که از قول [[مردم بصره]] کسانی مانند او را به [[افراط]] در [[حق]] آن [[حضرت]] متهم می‌کنند، اظهار داشت: درباره مردی جویا می‌شوی که اگر عمل تمام [[صحابه پیامبر]] پایه در یک طرف ترازو و عمل [[علی]] در کفه دیگر قرار گیرد، باز عمل او ترجیح دارد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۱؛ ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۰-۶۱؛ مجلسی، ج۲، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref>. چنان که عمل علی{{ع}} در [[روز خندق]] در [[قتل]] [[عمرو بن عبدود]] بر همه [[اعمال امت]] [[محمد]] ا تا [[روز قیامت]] [[برتری]] دارد<ref>کوفی، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۵۳.</ref>. نیز از حذیفه [[نقل]] شده که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: ترک کنندگان [[ولایت علی]]{{ع}}، خارجان از [[دین]] من هستند<ref>کوفی، ج۲، ص۴۲۱.</ref>. [[حدیث]] «علی [[خیر البشر]]»<ref>کوفی، ج۱، ص۲۶۶ و ۴۱۰؛ قاضی نعمان، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.</ref> و [[حدیث غدیر]] نیز از حذیفه نقل شده است. نیز وی از [[راویان حدیث]] «[[صالح]] [[المؤمنین]]» است<ref>حسکانی، ج۲، ص۲۴۸.</ref>. [[روایات]] دیگری نیز از حذیفه در [[شأن]] و [[منزلت امام]] علی{{ع}} و [[اهل بیت]]{{ع}} نقل شده است<ref>اربلی، ج۲، ص۹۵-۲۱۹.</ref>. [[شجاعت امام علی]]{{ع}}در جنگ‌های [[أحد]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۷۶.</ref> و [[خندق]]<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۳۱.</ref>، [[برادری]] [[امام علی]]{{ع}} با [[پیامبر]]{{صل}}، [[غدیر]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۲۹۶.</ref>، بهشتی بودن اهل بیت و [[دوستداران]] آنان<ref>ابن مردویه، ص۷۳.</ref>، [[حسنین]] آقای [[جوانان]] بهشت‌اند<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۵۴۲.</ref>، نقل [[واقعه مباهله]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۲۶.</ref>، بهشتی بودن [[دوستدار]] علی{{ع}}<ref>طوسی، امالی، ص۳۴۴۶.</ref> از آن جمله‌اند. [[حاکم حسکانی]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۹۹ و ۴۸۹ و ج۲، ص۳۹۱.</ref> ذیل [[آیات]] متعددی از حذیفه [[باد]] کرده و از او در [[تأویل]] برخی آیات به امام علی{{ع}}و اهل بیت{{ع}} [[روایت]] نقل کرده است. ذیل [[آیه]] ۱۴۴ [[سوره آل عمران]]: {{متن قرآن|وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. از قول [[حذیفه]] آمده است که منظور از «شاکرین»، [[علی]] و [[ابودجانه]] است که در [[نبرد]] آحد [[پایداری]] کردند<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>.
حذیفه و [[اهل بیت]] {{ع}}: [[شیخ طوسی]] و برخی دیگر از [[علمای شیعه]]، حذیفه را در کنار [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]]، از [[ارکان اربعه]] [[شیعه]] به شمار آورده‌اند<ref>طوسی، رجال، ص۶۰؛ کشی، رجال، ص۳۶.</ref>. [[مناقب]] نویسان هنگام برشماری [[مناقب امام علی]] {{ع}} از قول حذیفه، مناقبی را از [[رسول خدا]] {{صل}} برای آن حضرت [[ذکر]] کرده‌اند از جمله آنکه [[پیامبر]] {{صل}} علی {{ع}} را [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اکبر خواند<ref>کوفی، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۷.</ref>. نیز آمده است که [[حذیفه]] در جواب [[ربیعه]] [[سعدی]] که از قول [[مردم بصره]] کسانی مانند او را به [[افراط]] در [[حق]] آن [[حضرت]] متهم می‌کنند، اظهار داشت: درباره مردی جویا می‌شوی که اگر عمل تمام [[صحابه پیامبر]] پایه در یک طرف ترازو و عمل [[علی]] در کفه دیگر قرار گیرد، باز عمل او ترجیح دارد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۱؛ ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۰-۶۱؛ مجلسی، ج۲، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref>. چنان که عمل علی {{ع}} در [[روز خندق]] در [[قتل]] [[عمرو بن عبدود]] بر همه [[اعمال امت]] [[محمد]] ا تا [[روز قیامت]] [[برتری]] دارد<ref>کوفی، مناقب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۵۳.</ref>. نیز از حذیفه [[نقل]] شده که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: ترک کنندگان [[ولایت علی]] {{ع}}، خارجان از [[دین]] من هستند<ref>کوفی، ج۲، ص۴۲۱.</ref>. [[حدیث]] «علی [[خیر البشر]]»<ref>کوفی، ج۱، ص۲۶۶ و ۴۱۰؛ قاضی نعمان، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.</ref> و [[حدیث غدیر]] نیز از حذیفه نقل شده است. نیز وی از [[راویان حدیث]] «[[صالح]] [[المؤمنین]]» است<ref>حسکانی، ج۲، ص۲۴۸.</ref>. [[روایات]] دیگری نیز از حذیفه در [[شأن]] و [[منزلت امام]] علی {{ع}} و [[اهل بیت]] {{ع}} نقل شده است<ref>اربلی، ج۲، ص۹۵-۲۱۹.</ref>. [[شجاعت امام علی]] {{ع}}در جنگ‌های [[أحد]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۷۶.</ref> و [[خندق]]<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۳۱.</ref>، [[برادری]] [[امام علی]] {{ع}} با [[پیامبر]] {{صل}}، [[غدیر]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۲۹۶.</ref>، بهشتی بودن اهل بیت و [[دوستداران]] آنان<ref>ابن مردویه، ص۷۳.</ref>، [[حسنین]] آقای [[جوانان]] بهشت‌اند<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۵۴۲.</ref>، نقل [[واقعه مباهله]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۲۶.</ref>، بهشتی بودن [[دوستدار]] علی {{ع}}<ref>طوسی، امالی، ص۳۴۴۶.</ref> از آن جمله‌اند. [[حاکم حسکانی]]<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۹۹ و ۴۸۹ و ج۲، ص۳۹۱.</ref> ذیل [[آیات]] متعددی از حذیفه [[باد]] کرده و از او در [[تأویل]] برخی آیات به امام علی {{ع}}و اهل بیت {{ع}} [[روایت]] نقل کرده است. ذیل [[آیه]] ۱۴۴ [[سوره آل عمران]]: {{متن قرآن|وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}}<ref>«و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. از قول [[حذیفه]] آمده است که منظور از «شاکرین»، [[علی]] و [[ابودجانه]] است که در [[نبرد]] آحد [[پایداری]] کردند<ref>حسکانی، ج۱، ص۱۷۶.</ref>.


[[فضایل]] حذیفه: به [[نقل]] برخی [[روایات]]، حذیفه در شمار کسانی است که [[امام علی]]{{ع}}از آنان به [[نیکی]] یاد کرده است و او در [[دفن حضرت فاطمه]]{{ع}} شرکت داشت<ref>صدوق، خصال، ج۲، ص۳۶۱؛ ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۱۲؛ فرات کوفی، ص۵۷۰.</ref>. نیز از قول آن [[حضرت]] [[روایت]] است که [[رسول خدا]]{{صل}} دو برابر دیگر [[انبیا]]، یعنی چهارده نفر [[رفیق]] و نجیب و [[وزیر]] دارد که یکی از آنها حذیفه است<ref>متقی هندی، ج۱۱، ص۶۴۰.</ref>. گویند از علی{{ع}} درباره حذیفه [[سؤال]] شد، فرمود: او [[منافق]] شناس است<ref>حسکانی، ج۲، ص۴۸۹؛ ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۷۰.</ref>. از قول علی{{ع}} حذیفه را در زمره هفت تنی دانسته‌اند که به سبب ایشان، عنایت‌های [[خدا]] بر [[مردم]] ارزانی می‌شود و همان‌ها در [[نماز]] گزاردن بر پیکر [[فاطمه]] و [[خاکسپاری]] او [[حضور]] داشته‌اند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۷؛ حسکانی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>. درباره [[زهد]] حذیفه گزارشی در دست است که او به هنگام عزیمت به [[مدائن]] بیش از تکه نانی از مردم درخواست نکرد<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۳۴۳.</ref>.
[[فضایل]] حذیفه: به [[نقل]] برخی [[روایات]]، حذیفه در شمار کسانی است که [[امام علی]] {{ع}}از آنان به [[نیکی]] یاد کرده است و او در [[دفن حضرت فاطمه]] {{ع}} شرکت داشت<ref>صدوق، خصال، ج۲، ص۳۶۱؛ ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۱۲؛ فرات کوفی، ص۵۷۰.</ref>. نیز از قول آن [[حضرت]] [[روایت]] است که [[رسول خدا]] {{صل}} دو برابر دیگر [[انبیا]]، یعنی چهارده نفر [[رفیق]] و نجیب و [[وزیر]] دارد که یکی از آنها حذیفه است<ref>متقی هندی، ج۱۱، ص۶۴۰.</ref>. گویند از علی {{ع}} درباره حذیفه [[سؤال]] شد، فرمود: او [[منافق]] شناس است<ref>حسکانی، ج۲، ص۴۸۹؛ ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۷۰.</ref>. از قول علی {{ع}} حذیفه را در زمره هفت تنی دانسته‌اند که به سبب ایشان، عنایت‌های [[خدا]] بر [[مردم]] ارزانی می‌شود و همان‌ها در [[نماز]] گزاردن بر پیکر [[فاطمه]] و [[خاکسپاری]] او [[حضور]] داشته‌اند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۷؛ حسکانی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>. درباره [[زهد]] حذیفه گزارشی در دست است که او به هنگام عزیمت به [[مدائن]] بیش از تکه نانی از مردم درخواست نکرد<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۳۴۳.</ref>.


درگذشت حذیفه: [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰.</ref> [[وفات]] او را چند ماه پس از [[قتل عثمان]] و در [[سال ۳۶ هجری]] دانسته است. برخی تصریح دارند که وفات حذیفه در اوایل سال ۳۶ بوده است<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۳۶.</ref>. در مقابل گزارش‌های دیگر بیانگر آن هستند که حذیفه هنگام عزیمت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از [[مدینه]] به [[عراق]]، از مدائن رسید و با سخنان خود به [[تشویق]] مردم برای [[همراهی]] با آن حضرت پرداخت، اما چون خود [[بیمار]] بود پس از [[گذشت]] یک هفته دار [[دنیا]] را [[وداع]] گفت<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۴؛ قاضی نعمان، ج۴، ص۳۸۶.</ref>. به نقل [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۸۸.</ref>، هنگامی که علی{{ع}} به ذوقار (نزدیکی [[بصره]]) رسید، [[حذیفه]] به [[یاران]] خود گفت خود را به [[امیرالمؤمنین]] و [[وصی]] [[سید]] المرسلین برسانید که [[حق]] در پاری دادن اوست.
درگذشت حذیفه: [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۳۰.</ref> [[وفات]] او را چند ماه پس از [[قتل عثمان]] و در [[سال ۳۶ هجری]] دانسته است. برخی تصریح دارند که وفات حذیفه در اوایل سال ۳۶ بوده است<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۳۶.</ref>. در مقابل گزارش‌های دیگر بیانگر آن هستند که حذیفه هنگام عزیمت [[امیرمؤمنان]] {{ع}} از [[مدینه]] به [[عراق]]، از مدائن رسید و با سخنان خود به [[تشویق]] مردم برای [[همراهی]] با آن حضرت پرداخت، اما چون خود [[بیمار]] بود پس از [[گذشت]] یک هفته دار [[دنیا]] را [[وداع]] گفت<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۴؛ قاضی نعمان، ج۴، ص۳۸۶.</ref>. به نقل [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۸۸.</ref>، هنگامی که علی {{ع}} به ذوقار (نزدیکی [[بصره]]) رسید، [[حذیفه]] به [[یاران]] خود گفت خود را به [[امیرالمؤمنین]] و [[وصی]] [[سید]] المرسلین برسانید که [[حق]] در پاری دادن اوست.


قول مشهور، درگذشت حذیفه را در [[مدائن]] دانسته و آورده است که او به فاصله چهل [[روز]] از [[قتل عثمان]] و پس از [[بیعت]] با [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فوت کرد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۳۶۳؛ رجال طوسی، ص۳۵.</ref>. خلیفة بن خیاط<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۹۸.</ref> [[وفات]] او را در [[کوفه]] دانسته است. از گزارش [[مسعودی]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳.</ref> نیز برمی آید که حذیفه در کوفه از [[دنیا]] رفته است؛ زیرا او به [[بیمار]] بودن حذیفه در اواخر عمرش در آن [[شهر]] اشاره کرده است. در گزارش مسعودی آمده است، هنگامی که [[خبر]] [[بیعت با امام علی]]{{ع}} در شهر مدائن به حذیفه رسید او دست راستش را بر دست چپش زده و گفت بعد از [[علی]]{{ع}} با هیچ قرشی بیعت نمی‌کنم. گویا حذیفه که منزلی نیز در کوفه داشت این [[زمان]] برای انجام کاری به این شهر آمده بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref>. در [[نقلی]] آمده است که او در حال [[احتضار]] می‌گفت: خدایا تو را دوست دارم، پس دیدارت را بر من [[مبارک]] کن<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۷.</ref>. حذیفه هنگام [[جان]] دادن [[گریه]] می‌کرد چون از علت آن پرسیده شد، گفت: [[مرگ]] را دوست دارم ولکن نمی‌دانم [[خدا]] از من [[خشنود]] است یا ناراضی<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۷.</ref>. منابع در [[ذکر]] مدت [[عمر]] حذیفه [[سکوت]] کرده‌اند؛ همچنین به [[دلیل]] روشن نشدن سال [[تولد]] حذیفه نمی‌توان به طور دقیق سن او را [[تعیین]] کرد.
قول مشهور، درگذشت حذیفه را در [[مدائن]] دانسته و آورده است که او به فاصله چهل [[روز]] از [[قتل عثمان]] و پس از [[بیعت]] با [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فوت کرد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۳۶۳؛ رجال طوسی، ص۳۵.</ref>. خلیفة بن خیاط<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۹۸.</ref> [[وفات]] او را در [[کوفه]] دانسته است. از گزارش [[مسعودی]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳.</ref> نیز برمی آید که حذیفه در کوفه از [[دنیا]] رفته است؛ زیرا او به [[بیمار]] بودن حذیفه در اواخر عمرش در آن [[شهر]] اشاره کرده است. در گزارش مسعودی آمده است، هنگامی که [[خبر]] [[بیعت با امام علی]] {{ع}} در شهر مدائن به حذیفه رسید او دست راستش را بر دست چپش زده و گفت بعد از [[علی]] {{ع}} با هیچ قرشی بیعت نمی‌کنم. گویا حذیفه که منزلی نیز در کوفه داشت این [[زمان]] برای انجام کاری به این شهر آمده بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref>. در [[نقلی]] آمده است که او در حال [[احتضار]] می‌گفت: خدایا تو را دوست دارم، پس دیدارت را بر من [[مبارک]] کن<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۷.</ref>. حذیفه هنگام [[جان]] دادن [[گریه]] می‌کرد چون از علت آن پرسیده شد، گفت: [[مرگ]] را دوست دارم ولکن نمی‌دانم [[خدا]] از من [[خشنود]] است یا ناراضی<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۷۰۷.</ref>. منابع در [[ذکر]] مدت [[عمر]] حذیفه [[سکوت]] کرده‌اند؛ همچنین به [[دلیل]] روشن نشدن سال [[تولد]] حذیفه نمی‌توان به طور دقیق سن او را [[تعیین]] کرد.


[[نسل]] حذیفه: بنا به گزارشی، [[سلیمان بن صرد]] ([[رهبر]] [[توابین]]) به سعد، [[فرزند]] حذیفه [[نامه]] نوشت و او را به [[خونخواهی امام حسین]]{{ع}} [[دعوت]] کرد؛ او [[پاسخ]] مثبت داد و با پانصد نفر حرکت کرد، اما موفق به [[پیوستن]] به توابین نشد و بازگشت<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۵۷-۶۰۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۹۵.</ref>. [[مختار]] نیز، [[سعد بن حذیفه]] را به [[حلوان]] فرستاد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۲، ص۸۵.</ref>. این در حالی است که گفته شده سعد و [[صفوان]] از [[فرزندان]] [[حذیفه]] در کنار [[امام علی]]{{ع}}در [[نبرد صفین]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳؛ الکامل، ج۳، ص۲۸۷.</ref>. پسر دیگر حذیفه، [[عمران]] نام داشت که به دست [[مصعب بن زبیر]] [[اعدام]] شد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۲، ص۱۸۵.</ref>. برخی [[وفات]] وی را [[سال ۸۲ هجری]] دانسته‌اند<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۶۰.</ref>. [[ابو عبیدة بن حذیفه]] نیز که [[راوی حدیث]]<ref>ابن ابی حاتم، ج۴، ص۴۰۴.</ref> بود در سال ۸۲ هجری درگذشت<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۶۰.</ref>. [[ربیعه بن حذیفة بن یمان|ربیعه]]<ref>ابن اثیر، اللباب، ج۱، ص۳۵۱.</ref>، [[ساعده بن حذیفة بن یمان|ساعده]]<ref>طبرانی، ج۳، ص۱۶۳.</ref>، [[بلال بن حذیفة بن یمان|بلال]]<ref>ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>، [[ام سلمه بن حذیفة بن یمان|أم سلمه]]، [[ام موسی بن حذیفة بن یمان| أم موسی]] و [[ام بکر بن حذیفة بن یمان|ام بکر]] از دیگر فرزندان حذیفه هستند<ref>ابن سعد، ج۶، ص۳۰۰ و ج۸، ص۳۴۸؛ همو، خامسه، ص۲۴۵.</ref><ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۳ (کتاب)|مقاله «حذیفة بن محصن قلعانی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۳، ص۲۳-۲۸.</ref>.
[[نسل]] حذیفه: بنا به گزارشی، [[سلیمان بن صرد]] ([[رهبر]] [[توابین]]) به سعد، [[فرزند]] حذیفه [[نامه]] نوشت و او را به [[خونخواهی امام حسین]] {{ع}} [[دعوت]] کرد؛ او [[پاسخ]] مثبت داد و با پانصد نفر حرکت کرد، اما موفق به [[پیوستن]] به توابین نشد و بازگشت<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۵۷-۶۰۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۹۵.</ref>. [[مختار]] نیز، [[سعد بن حذیفه]] را به [[حلوان]] فرستاد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۲، ص۸۵.</ref>. این در حالی است که گفته شده سعد و [[صفوان]] از [[فرزندان]] [[حذیفه]] در کنار [[امام علی]] {{ع}}در [[نبرد صفین]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳؛ الکامل، ج۳، ص۲۸۷.</ref>. پسر دیگر حذیفه، [[عمران]] نام داشت که به دست [[مصعب بن زبیر]] [[اعدام]] شد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۱۲، ص۱۸۵.</ref>. برخی [[وفات]] وی را [[سال ۸۲ هجری]] دانسته‌اند<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۶۰.</ref>. [[ابو عبیدة بن حذیفه]] نیز که [[راوی حدیث]]<ref>ابن ابی حاتم، ج۴، ص۴۰۴.</ref> بود در سال ۸۲ هجری درگذشت<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۶۰.</ref>. [[ربیعه بن حذیفة بن یمان|ربیعه]]<ref>ابن اثیر، اللباب، ج۱، ص۳۵۱.</ref>، [[ساعده بن حذیفة بن یمان|ساعده]]<ref>طبرانی، ج۳، ص۱۶۳.</ref>، [[بلال بن حذیفة بن یمان|بلال]]<ref>ابن حجر، ج۲، ص۳۹.</ref>، [[ام سلمه بن حذیفة بن یمان|أم سلمه]]، [[ام موسی بن حذیفة بن یمان| أم موسی]] و [[ام بکر بن حذیفة بن یمان|ام بکر]] از دیگر فرزندان حذیفه هستند<ref>ابن سعد، ج۶، ص۳۰۰ و ج۸، ص۳۴۸؛ همو، خامسه، ص۲۴۵.</ref><ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۳ (کتاب)|مقاله «حذیفة بن محصن قلعانی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۳، ص۲۳-۲۸.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش