صفوان بن یحیی بجلی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[صفوان بن یحیی بجلی در تراجم و رجال]] - [[صفوان بن یحیی بجلی در تاریخ اسلامی]] - [[صفوان بن یحیی بجلی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[صفوان بن یحیی بجلی در تراجم و رجال]] - [[صفوان بن یحیی بجلی در تاریخ اسلامی]] - [[صفوان بن یحیی بجلی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
صفوان بن یحیی بجلی، مکنی به [[ابو محمد]]، فروشنده نوعی [[لباس]] به نام سابری بود. او مورد [[اعتماد]] و [[راستگو]]، پدرش از [[امام صادق]]{{ع}}، و خودش از [[راویان امام کاظم]]{{ع}} و [[وکیل]] [[امام رضا]]{{ع}} و [[امام جواد]]{{ع}} بود<ref>معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۲۳-۱۲۴.</ref>. او در ابتدا [[واقفی]] [[مذهب]] بود. گروهی از [[واقفیان]] به او [[پول]] زیادی دادند که بر [[عقیده]] خود بماند، اما او پاسخ آنها را نداد. [[صفوان]]، [[دوست]] صمیمی [[عبداللّه بن جندب]] و [[علی بن نعمان]] بود. آنها قراردادی در [[خانه خدا]] بستند که هر کسی از آنها مُرد، آن کس که باقی می‌ماند، [[نماز]] و [[روزه]] آنها را انجام دهد و زکاتشان را بپردازد، آن دو نفر مُردند و صفوان باقی ماند. پس هر [[روز]] یک صد و پنجاه رکعت نماز می‌خواند و سه ماه در سال روزه می‌گرفت و [[زکات]] را سه دفعه پرداخت می‌کرد و آنچه را که از جانب خود هبه می‌کرد، از طرف آن دو نفر هم هبه می‌نمود.
صفوان بن یحیی بجلی، مکنی به [[ابو محمد]]، فروشنده نوعی [[لباس]] به نام سابری بود. او مورد [[اعتماد]] و [[راستگو]]، پدرش از [[امام صادق]] {{ع}}، و خودش از [[راویان امام کاظم]] {{ع}} و [[وکیل]] [[امام رضا]] {{ع}} و [[امام جواد]] {{ع}} بود<ref>معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۲۳-۱۲۴.</ref>. او در ابتدا [[واقفی]] [[مذهب]] بود. گروهی از [[واقفیان]] به او [[پول]] زیادی دادند که بر [[عقیده]] خود بماند، اما او پاسخ آنها را نداد. [[صفوان]]، [[دوست]] صمیمی [[عبداللّه بن جندب]] و [[علی بن نعمان]] بود. آنها قراردادی در [[خانه خدا]] بستند که هر کسی از آنها مُرد، آن کس که باقی می‌ماند، [[نماز]] و [[روزه]] آنها را انجام دهد و زکاتشان را بپردازد، آن دو نفر مُردند و صفوان باقی ماند. پس هر [[روز]] یک صد و پنجاه رکعت نماز می‌خواند و سه ماه در سال روزه می‌گرفت و [[زکات]] را سه دفعه پرداخت می‌کرد و آنچه را که از جانب خود هبه می‌کرد، از طرف آن دو نفر هم هبه می‌نمود.


صفوان به اندازه‌ای با [[تقوا]] و [[خداپرست]] بود که هیچ یک از هم ردیفانش به پایه او نمی‌رسیدند. از جمله تألیفات او می‌توان به کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الزکاة، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائض، کتاب الوصایا، کتاب الشراء و البیع، کتاب العتق و التدبیر، کتاب البشارات و کتاب النوادر اشاره کرد<ref>رجال کشی، ص۴۸۳، حدیث ۹۱۰؛ بحارالانوار، ج۲، ص۲۵۱.</ref>.
صفوان به اندازه‌ای با [[تقوا]] و [[خداپرست]] بود که هیچ یک از هم ردیفانش به پایه او نمی‌رسیدند. از جمله تألیفات او می‌توان به کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الزکاة، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائض، کتاب الوصایا، کتاب الشراء و البیع، کتاب العتق و التدبیر، کتاب البشارات و کتاب النوادر اشاره کرد<ref>رجال کشی، ص۴۸۳، حدیث ۹۱۰؛ بحارالانوار، ج۲، ص۲۵۱.</ref>.


[[صفوان بن یحیی]] می‌گوید: «امام رضا{{ع}} پس از [[رحلت]] [[پدر]] بزرگوارش سخنانی فرمودند که ما بر [[جان]] ایشان ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کرده‌ای، ما بر تو از این [[طاغوت]] ([[هارون]]) بیمناکیم. [[امام]]{{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۵۰، ص۵۴۸.</ref>.
[[صفوان بن یحیی]] می‌گوید: «امام رضا {{ع}} پس از [[رحلت]] [[پدر]] بزرگوارش سخنانی فرمودند که ما بر [[جان]] ایشان ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کرده‌ای، ما بر تو از این [[طاغوت]] ([[هارون]]) بیمناکیم. [[امام]] {{ع}} فرمودند: هر چه می‌خواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، باب ۵۰، ص۵۴۸.</ref>.


همچنین وی می‌گوید: «نزد امام رضا{{ع}} بودم که [[حسین بن خالد صیرفی]] وارد شد و عرض کرد: قربانت شوم! [[خیال]] دارم به اعوص<ref>مکانی در چند فرسخی مدینه است. صحرایی در دیار بنی باهله نیز به دین نام می‌باشد.</ref> بروم. هر چند [[امام]]{{ع}} این [[سفر]] را [[صلاح]] ندانستند ولی [[حسین بن خالد]] به آن سو رهسپار شد و در راه دچار [[راهزنان]] گردید و تمام [[اموال]] او را به [[غارت]] بردند»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۵۵، ص۵۵۷.</ref>.
همچنین وی می‌گوید: «نزد امام رضا {{ع}} بودم که [[حسین بن خالد صیرفی]] وارد شد و عرض کرد: قربانت شوم! [[خیال]] دارم به اعوص<ref>مکانی در چند فرسخی مدینه است. صحرایی در دیار بنی باهله نیز به دین نام می‌باشد.</ref> بروم. هر چند [[امام]] {{ع}} این [[سفر]] را [[صلاح]] ندانستند ولی [[حسین بن خالد]] به آن سو رهسپار شد و در راه دچار [[راهزنان]] گردید و تمام [[اموال]] او را به [[غارت]] بردند»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، باب ۵۵، ص۵۵۷.</ref>.


[[صفوان بن یحیی]]، در [[سال ۲۱۰ هجری]] قمری به [[رحمت]] ایزدی پیوست<ref>معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۶۵.</ref>
[[صفوان بن یحیی]]، در [[سال ۲۱۰ هجری]] قمری به [[رحمت]] ایزدی پیوست<ref>معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۶۵.</ref>

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۷

مقدمه

صفوان بن یحیی بجلی، مکنی به ابو محمد، فروشنده نوعی لباس به نام سابری بود. او مورد اعتماد و راستگو، پدرش از امام صادق (ع)، و خودش از راویان امام کاظم (ع) و وکیل امام رضا (ع) و امام جواد (ع) بود[۱]. او در ابتدا واقفی مذهب بود. گروهی از واقفیان به او پول زیادی دادند که بر عقیده خود بماند، اما او پاسخ آنها را نداد. صفوان، دوست صمیمی عبداللّه بن جندب و علی بن نعمان بود. آنها قراردادی در خانه خدا بستند که هر کسی از آنها مُرد، آن کس که باقی می‌ماند، نماز و روزه آنها را انجام دهد و زکاتشان را بپردازد، آن دو نفر مُردند و صفوان باقی ماند. پس هر روز یک صد و پنجاه رکعت نماز می‌خواند و سه ماه در سال روزه می‌گرفت و زکات را سه دفعه پرداخت می‌کرد و آنچه را که از جانب خود هبه می‌کرد، از طرف آن دو نفر هم هبه می‌نمود.

صفوان به اندازه‌ای با تقوا و خداپرست بود که هیچ یک از هم ردیفانش به پایه او نمی‌رسیدند. از جمله تألیفات او می‌توان به کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الزکاة، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائض، کتاب الوصایا، کتاب الشراء و البیع، کتاب العتق و التدبیر، کتاب البشارات و کتاب النوادر اشاره کرد[۲].

صفوان بن یحیی می‌گوید: «امام رضا (ع) پس از رحلت پدر بزرگوارش سخنانی فرمودند که ما بر جان ایشان ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کرده‌ای، ما بر تو از این طاغوت (هارون) بیمناکیم. امام (ع) فرمودند: هر چه می‌خواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد»[۳].

همچنین وی می‌گوید: «نزد امام رضا (ع) بودم که حسین بن خالد صیرفی وارد شد و عرض کرد: قربانت شوم! خیال دارم به اعوص[۴] بروم. هر چند امام (ع) این سفر را صلاح ندانستند ولی حسین بن خالد به آن سو رهسپار شد و در راه دچار راهزنان گردید و تمام اموال او را به غارت بردند»[۵].

صفوان بن یحیی، در سال ۲۱۰ هجری قمری به رحمت ایزدی پیوست[۶].[۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۲۳-۱۲۴.
  2. رجال کشی، ص۴۸۳، حدیث ۹۱۰؛ بحارالانوار، ج۲، ص۲۵۱.
  3. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۵۰، ص۵۴۸.
  4. مکانی در چند فرسخی مدینه است. صحرایی در دیار بنی باهله نیز به دین نام می‌باشد.
  5. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۵۵، ص۵۵۷.
  6. معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۲۵.
  7. محمدی، حسین، رضانامه ص ۴۶۵.